رفتن به مطلب

Recommended Posts

رضائی.استل

فک کنم جواب سوال بالایی رو پیدا کردم (البته به صورت تصادفی)

"الفها نامیرا بودند,و حکمت شان با گذشت اعصار افزون تر می گشت,عمرشان نه با بیماری به سر می رسید,و نه با طاعون.جسم شان راستی را از جنس خاک بود,و نابودی اش ممکن;,و در آن روزگار به کالبد آدمیان بسیار شبیه بودند,چرا که هنوز زمان زیادی از ماوا گرفتن آتش روح در کالبدشان نمی گذشت,آتشی که در طول زمان از درون می فرسایدشان."

سیلماریلیون.ص ص 165-166(والا کوئنتا-حدیث آدمیان)

یه نفر یه توضیح کامل راجع به سه نغمه ی ایلوواتار که در آینولینداله اومده بده.کامل و جامع باشه به همراه جزئیات خواهشا.و اینکه فاصله ی زمانی این سه تا نغمه چه مقدار بوده(البته میدونم که اون موقع هنوز زمان به وجود نیومده.اما میخوام بدونم که آیا این سه تا نغمه رو ارو بدون وقفه و پشت سر هم خونده یا نه.)

سوال دیگه:

شعله ی جاودانی که ملکور دنبال اون میگشت(سیل-11),همون قدرتیه که باهاش میشه از خود باشندگانی رو پدید آورد؟منظور ازش چیه؟

سوال آخر:

ص 21 سیل انتهای صفحه:

وقتی که هنوز ائا به وجود نیومده بود,چگونه ممکن بود که منزلگه فرزندان در میان ستارگان بی شمار بنیاد نهاده شود؟مگه خود ستارگان جزئی از ائا نبودند؟و منزلگه ائا هستش یا آردا؟

با تشکر

ویرایش شده در توسط رضائی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

سه نغمه پشت سر هم بوده. البته ارو نخونده، نت موسیقی رو به آینور میداد تا بنوازند. توضیح بیشتری نسبت به سیلماریلیون وجود نداره.

با اون شعله میشد موجودات زنده خلق کرد. البته اینکه کسی غیر از ارو میتونست ازش استفاده کنه یا نه مشخص نیست.

منزلگاه ارو خارج از ائا قرار داره. اون چیزی هم که ارو به آینور نشون داد پیشنمایش بود و هنوز به طور کامل بوجود نیومده بود. ستارگان رو بعدا واردا بوجود آورد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

دیشب که مدخل تقویم ایملادریس از دانشنامه آردا رو ترجمه می کردم به مطلب جالبی برخوردم. نوشته بود چون الف ها نامیرا هستند زمان برای اونها سریعتر از انسانهای فانی می گذره. در حالی که من همیشه فکر میکردم ما انسان ها که دغدغه مرگ داریم و می خوایم از عمرمون بهترین استفاده رو بکنیم زمان برامون سریعتر می گذره حالا یه الف یک قرن هم علاف بچرخه به جایی بر نمی خوره. گفتم شاید این مسئله موضوع جالبی برای بحث باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

در اين مورد قبلا بحث شده بود نميدونم چرا نميتونم پيداش كنم. كسي يادش نيست اين بحث توي كدوم تاپيك بود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الدا

یه سوال؛ چرا تو جنگ خشم خود والار نجنگیدن؟

و یه سوال دیگه این که چرا استاد تالکین توی سیل اصلا هیچ اشاره ای به تام بامبادیل و گلدبری نکرده؟

و آخرین سوالم؛ چرا مورگوت یا اصلا خود الف ها هیچ توجهی به جاهای دیگه ی سرزمین میانه، مثل اریادور یا روانیون و... نداشتن؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

آره منم با سئوال سومت موافقم،چرا گیر داده بودن به بلریاند.حالا والینور که به کنار زیبا بود.ولی برخی از الفها که چندین کوهستان و رودخانه بزرگ رو رد کرده بودن و میخواستن به والینور برن چرا توی بلریاند موندن.

آیا بلریاند خیلی به والینور شبیه بود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الدا

به ائرندیل: ائرندیل جان سوال سوم بنده یه چیز دیگه بود؛ من میگم آخه چرا همه این قدر به طرف غربی کوههای آبی گیر داده بودن!!؟ سرزمین میانه که فقط بلریاند و نواحی اطرافش نبود که!

اریادور و روانیون و رون و هاراد و گندور و آرنور(البته اسم اون موقعشون رو نمیدونم) یا حتی خود موردور و خیلی جاهای دیگه هم جزئی از سرزمین میانه بودند، ولی چرا همه گیر سه پیچ داده بودن به اون ور کوه های آبی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

بازم گربه سیاه اومد وسط. ( خودمو میگم جسارت نشه.)

جنگ خشم چرا خود والار نجنگیدن. چون من فهمیدم که چند فصل آخر سیل رو کیرستوفرشون نوشته. نتونسته خوب جمعش کنه. خیلی هم لوس تموم شد. اینمه سیندارو الدار و آدم جون دادن آخر شد اشکها ی بسیار. حالا یه لشکر الف هلکهلک اومدن مورگوت رو نابود کردن.به نظر من ضعف نوشتاری یا ویراستاریه کریستوفر تالکین بود.

2- آخر ما نفهمیدیم این تام از کجا اومد و چیکاره استو والار هست یا مایار. الله اعلم. البته شایدم مهدی بدونه. من بلد نیستم.

3- خوب الفها می خواستن برن آمان. به خاطر تینگول یه سری موندن تو بلریاند. بقیه هم که بر گشتن . دیدن بلریاند بهتره همه یه جا جمع میشن دورآنگباند ، مورگوت محاصره میشه. تینگول و اوسیریاند هم که هستن. اصلا هدف ماجراجویی نداشتن که یه سری برن شرق بعد بخوان شهر درست کنن. هدف مورگوث بود.

خوب مورگوت هم که توی کوهای آهن حفاظ محکمی داشت. قلعه قوی داشت. از لحاظ جغرافیایی هیچ کدوم از کوه های سرزمین میانه در دوره ی اول به وسعت و بلندی و سترگی کوه های آهن نبودن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

به ائرندیل: ائرندیل جان سوال سوم بنده یه چیز دیگه بود؛ من میگم آخه چرا همه این قدر به طرف غربی کوههای آبی گیر داده بودن!!؟ سرزمین میانه که فقط بلریاند و نواحی اطرافش نبود که!

اریادور و روانیون و رون و هاراد و گندور و آرنور(البته اسم اون موقعشون رو نمیدونم) یا حتی خود موردور و خیلی جاهای دیگه هم جزئی از سرزمین میانه بودند، ولی چرا همه گیر سه پیچ داده بودن به اون ور کوه های آبی؟

منم که همونو گفتم.مگه بلریاند سمت غربی کوههای آبی نیست!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الدا

من که اصلا قانع نشدم و جواب هیچ یک از سوالام رو نگرفتم

ضمنا

3- خوب الفها می خواستن برن آمان. به خاطر تینگول یه سری موندن تو بلریاند. بقیه هم که بر گشتن . دیدن بلریاند بهتره همه یه جا جمع میشن دورآنگباند ، مورگوت محاصره میشه. تینگول و اوسیریاند هم که هستن. اصلا هدف ماجراجویی نداشتن که یه سری برن شرق بعد بخوان شهر درست کنن. هدف مورگوث بود...

دوست من برخی از الف ها نرفتن چون راه سفر سخت و دشوار بود و برخی از الدار هم نرفتن چون از دریا ترسیدند و ضمنا وقتی که تینگول شاه شد ملکور هنوز تو آمان بود داشت برای سیلماریل ها نقشه میکشبد، پس نمیدونستن دور آنگباند جمع شده باشن و یه چیز دیگه اون موقع که هنوز خورشید و ماه نبود و هنوز ملکور برنگشته بود الف ها در بلریاند تقریبا سه گروه بودن،(اونایی که با تینگول بودند و انایی که با گیردان بودند و اونایی که با لنوه در اوسریاند بودند) و همشون هم الوه سینگلو رو به عنوان پادشاهشون میدونستن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

الفهای تاریک که کل سرزمین میانه پخش شده بودن. می ریم سر الدار. الدار از جز کمی شون که وسط راه می رفتن بگذریم. می رسیم به سیندار ها و اوسیریاند ها. اینها به خاطر تینگول توی بلریاند موندن. همه شون هم از تله ری بودن.

بقیه از رفتن به آمان. ملکور هم اونجا بود.

تو همین موقع الوه هم برگشت و تله ری باقی مونده توی بلریاند پخش شدن. گیردان رفت کنار دریا. اوسیریند هم که کنار هفت رود و تینگول هم که توی دوریات موند.

بعد ملکور و انگولیانت درختها رو نابود می کنن و ملکور میاد توی کوهای آهن ( که دلیلشو گفتم چرا مهم بود ) آنگباند رو می سازه. بعد نولدور میان دنبالش و توی قسمتهای دیگه ی بلریاند ساکن میشن. نولدور توی بلریاند ساکن شدن چون می خواستن ملکور رو محاصره کنن. و ......

هدف نولدور ماجراجویی نبود به خاطر همین جاهای دیگه نرفتن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الدا
ارسال شده در (ویرایش شده)

به گلورفیندل: من متوجه نمظورت نمیشم، سیندار همون تلری هایی بودند که از دریا نگذشتند و توی بلریاند ساکن شدند و بعد از این که الوه شاهشون شد اسمشون رو گذاشتن سیندار یا الف های خاکستری و اوسریاند اسم یه شخص یا گروه نیست، بلکه اسم یه منطقه ست (سرزمین هفت رودخانه توی دامنه های کوهستان آبی) و الف های هم که اون جا زندگی میکردن(الف های سبر)، سردسته شون شخصی بود به اسم دنه تور پسر لنوه بود که توی اولین جنگ بلریاند کشته شد.

و در مورد قسمت دوم پستت باید بگم که فقط فیانور و پسراش برای جنگ با ملکور اومدن و همین طور فینگولفین که میخواست انتقام پدرش فینوه رو از ملکور بگیره؛ بقه ی نجیب زادگان نولدور، مخصوصا فرزندان فینارفین از روی کنجکاوی و ساختن قلمرو به سرزمین میانه اومدن.(در واقع فیانور این طوری قولشون زده بود که توی سرزمین میانه کلی قلمروی خالی برای حکمرانی وجود داره)

ویرایش شده در توسط الدا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

منم منظورتو نمی فهمم. یعنی میگی سیندار و الفهای سبز اوسیریاند تله ری های که به آمان رفتن نیستن.

در مورد دوم. آخه عزیز من . رفیق . خدائیش کی میومد یه سرزمین در پناه پدر و فامیل هاش رو ول کنه. بره توی شرق . حتی همون شرق کوه های آبی که اونموقع وحشی بودن ساکن شه. تو بودی این کار رو می کردی. در صورتی که قلمروهای وسیع و خوبی میان فامیلات داشتی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الدا
ارسال شده در (ویرایش شده)

به گلورفیندل: آخه عزیز من شما پست بالایی من رو با دقت خوندی؟

شما میگی سیندار و اوسریاندها!!!

الدار از جز کمی شون که وسط راه می رفتن بگذریم. می رسیم به سیندار ها و اوسیریاند ها. اینها به خاطر تینگول توی بلریاند موندن. همه شون هم از تله ری بوند.

اولا که سیندار خودش اسم جمع هستش و نباید جمع بسته بشه!

ثانیا، چیزی به اسم اوسریاندها توی اقوام و گروه های الدار وجود نداره و من نمیدونم شما این اسم رو از کجا میگی!!؟ در کوچ بزرگ، گروهی از الف ها(ناندور) که به سردستگی لنوه در عبور از کوه های مه آلود از تلری جدا شدن، اونقدرد به سمت جنوب رفتند رسیدند به مصب های آندوین و بعد از یه مدت به سمت غرب اومدن و از کوه های سفید گذشتند و وارد اریادور شدند و بعدا چون ددان و موجودات وحشی ملکور به اونا حمله میکردند دنه تور، پسر لنوه که اقتدار و قدرت شاه تینگول رو شنیده بود، هر چقدر که از مردمش رو میتونست جمع کرد و از کوهستان آبی گذشتند و وارد بلریاند شدند و شاه تینگول هم سرزمین اوسریاند رو به اونا داد تا درش ساکن بشن و اونا هم از اون موقع اسمشون شد الف های سبز.(پس نتیجه میگیریم که الف های ساکن اوسریاند بعد از شاه شدن تینگول اومدن تو بلریاند)

ثالثا، بعد از این که الوه توی نان الموت گم شد، برادرش اولوه رهبری تلری ها رو به دست گرفت و خیلی هاشون رو برد به اره سئا ولی بعضی از تلری ها به تشویق اوسه ی مایا، خدمت گذار اولمو موندن توی سرزمین میانه و اسمشون شد(اگه درست یادم بیاد) فالاتریم یا الف های فالاس (من اسمشون الان دقیق یادم نیست، دوستان اگه اشتباه شد اصلاح کنن) و گیردان کشتی ساز پادشاهشون شد و بعدها هم که الوه شاهشون شد.

رابعا، دوست عزیز لطفا سوال منو به حاشیه نکشون؛ سوال من یه چیز دیگه بود!

ویرایش شده در توسط الدا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion
ارسال شده در (ویرایش شده)

اوسیریاند ها نه . اوسیریاندی ها. همه چی رو ول کردی گیر دادی به همین کلمه.

اوسیریاندی ها تله ری هستن قابل توجه شما. صفحه ی 17 از اطلس سرزمین میانه.

« در این ضمن لنوه گروهی از تله ری را در طول آندوین به سوی جنوب برده بود.....»

من نمی فهمم کجای حرف من نامفهومه. اوسیریاندی ها تله ری بودن .سیندارها که توی دوریات بودن. پادشاهیشون هم قوی بود. جای قشنگی هم بود. فالاتریم ها هم که عشق دریا داشتن.نمی تونستن از دریا جدا شن.

نولدور هم که بعدا اومدن می خواستن با مورگوث بجنگن. کسایی مثل فینارفین هم که قلمرو شونو ساختن.

از همه ی اینها مهم تر اون موقع شرق کوهای آبی سرزمینهای وحشی بودن. که توی یه قسمتی هم نوشته که آدمها توی شرق با یک سری الف جنگلی زندگی می کردن که از تمدن دور بودن.

در هر صورت من خیلی بی جا کردم جواب دادم.شما به بزرگی خودت ببخش.ما بچه ایم دیگه. اصلا یه پیشنهاد پخ می کردی از مهدی می پرسیدی چرا اینجا اعلام کردی.

منفی رو هم بزن.

ویرایش شده در توسط Glorfindel Thalion

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

اول از همه باید بگم که اصلا لحنتون خوب نیست. منفی ها رو هم به همین دلیل دادم.

در رابطه با اشکالاتی که از هم میگیرید باید بگم که سیندار، تلری، فالاتریم و ... اسم جمع هستن و نباید جمع بسته بشن. اوسیریاند هم مکانیه که الفهای سبز اونجا زندگی میکردن.

اما در رابطه با سوالات:

1- اولین نبرد والار با مورگوث بسیار ویرانی به بار آورد. همین جنگ که والار توش نبودن کل بلریاند رو به زیر آب برد اگه والار هم شرکت میکردن احتمالا چیزی از سرزمین میانه باقی نمیموند! دوم اینکه نیازی به این کار نبود. بدون دخالت والار هم این ارتش میتونست پیروز بشه.

2- در سیلماریلیون فقط حوادث بلریاند گفته شده و تام بامبادیل در شرق ارد لوئین زندگی میکرد(با فرض اینکه تغییر مکان نداده باشه) بنابراین طبیعیه که حرفی ازش نباشه. اطلاعاتی که سیلماریلیون به ما میده محدود به بلریانده. همانطور که ارباب حلقه ها از شرق و روانیون و دورتر چیزی نمیگه.

3- گلورفیندل جوابهای خوبی داد. آواری که همه جا بودن. مورگوث به الفها در کوئی وینن حمله میکرد و اونها رو میدزدید و تبدیل به اورک میکرد. طبیعیه که الفها دوست نداشتن به اونجا برگردن. نولدور و وانیار و بخشی از تلری که به والینور رفتن و وقتی هم که برگشتن قصدشون جنگ با مورگوث بود. فرزندان فینارفین هم شاید برای جنگ نیومده باشن اما انقدر مرد بودن که خویشانشون رو در برابر مورگوث تنها نذارن و ترجیح میدادن در کنار هم بمونن تا اینکه تنها به شرق ناشناخته برن. اونهایی که به والینور نرفتن کی بودن؟ بخشی از تلری که از راه طولانی خسته شدن و دیگه به سفر ادامه ندادن. به نظرت اینا کسانی بودن که دوباره این راه طولانی رو برگردن؟

اما این سوال که باقی مونده بود:

دیشب که مدخل تقویم ایملادریس از دانشنامه آردا رو ترجمه می کردم به مطلب جالبی برخوردم. نوشته بود چون الف ها نامیرا هستند زمان برای اونها سریعتر از انسانهای فانی می گذره. در حالی که من همیشه فکر میکردم ما انسان ها که دغدغه مرگ داریم و می خوایم از عمرمون بهترین استفاده رو بکنیم زمان برامون سریعتر می گذره حالا یه الف یک قرن هم علاف بچرخه به جایی بر نمی خوره. گفتم شاید این مسئله موضوع جالبی برای بحث باشه

اون پستم رو پیدا نکردم و مجبورم دوباره بنویسم(و احتمالا بخشیش رو از قلم میندازم). برای الفها که نامیرا هستن زمان سریعتر به نظر میرسه. یک سال برای یک انسان عادی در بهترین حالت یک صدم عمرشه اما همون یک سال برای الفها در بدترین حالت یک هزارم عمرشونه و اگه اونو به بازه عمر انسان بیاریم تقریبا میشه یک ماه. همین رو میشه از تقویم الفها فهمید هر یک سال الفی برابر با 144 سال انسانهاست. یعنی زمانی رو که الفها در طول 144 سال احساس میکنن انسانها در یک سال تجربه میکنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow
ارسال شده در (ویرایش شده)

این که یک سال الف ها 144 آدم هاااست از کجا می گین چون تو همون جا که اشاره کردم نوشته بود تقویم الف ها 6 ماه داره و هر ماه 72 روزه که می شه 432 روز یعنی تقریبا 25 درصد بیشتر از سال ما

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

این که یک سال الف ها 144 آدم هاااست از کجا می گین چون تو همون جا که اشاره کردم نوشته بود تقویم الف ها 6 ماه داره و هر ماه 72 روزه که می شه 432 روز یعنی تقریبا 25 درصد بیشتر از سال ما

ضمیمه ت بازگشت شاه. تو کتاب من ص 750

اونجا توضیح میده که الدار چون "در سرزمین میانه زمان بیشتری در اختیار داشتند، تقویم خود را برای دوره طولانی تری تنظیم کرده بودند".

واژه ین(yen) برای «سال» در زبان الفی است که برابر با 144(12*12) سال خورشیدی است که 52596 روز داره. تقویم الفها بر مبنای اعداد 6 و 12 استواره. هفته الفها 6 روز داره که بهش انکویه(enquir) میگن و هر ین از 8766 انکویه تشکیل میشه. الفها در کنار این تقویم یک تقویم خورشیدی هم دارن که بهش کورانار(coranar) میگن. هر کورانار 6 فصل(یا ماه) داره. دو فصل 74 روزی(لایره و هریوه) و 4 فصل 54 روزی(توایله، یاویه، کوئله، کوایره) که روی هم میشن 360 روز. 5 روز هم در بین این ماه ها قرار داره که جزو هیچ ماهی نیستن، «متاره» و «یستاره» بین کویره و توایله و «اِندِری»(میان روز ها) بین یاویه و هریوه. که در کل میشه 365 روز. این تقویم برای این استفاده میشد چون با طبیعت سازگار بود، مثلا توایله برابر با بهار سرزمین میانه بود. هر 12 سال هم تعداد اندری دو برابر میشد(6تا) تا خطای تقویم تصحیح بشه. چون هر سال 365 روز و 6 ساعته و هر چهار سال یکبار باید یک روز اضافه بشه. الفها به جای اینکار هر 12 سال سه روز اضافه میکردن. دو برابر کردن اندری در سال آخر ین انجام نمیشه تا ین دقیقا 52596 روز داشته باشه.

متاسفانه هنوز مدخل ین رو ترجمه نکردیم و باید به مرجع اصلی برید:

http://www.glyphweb....rda/y/yeni.html

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Khamul

مورگوت در کتاب سیلماریلیونی که مصورش تد نمیدونم چیچی بوده و ناشرش پسر تالکینه شبیه یه ارک بزرگ تصویر شده در حال مبارزه با فینگولفین .

ولی جاهای دیگه یه شنل و نقاب بزرگ با یه چکش قرمز کشیدن ..

داستان چیه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

سيلماريليون يعنی چی؟ چه ربطی به سيلماريل‌ها داره؟ چرا تالكين چنين اسمی برای يه جلد از كتبش انتخاب كرده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

اسم کتاب سیلماریلیون از بخش سوم(و اصلی) کتاب گرفته شده. بخش سوم "کوئنتا سیلماریلیون" هست که به معنی "داستان سیلماریل ها" است. دلیلش هم مشخصه، کل سیلماریلیون تحت تاثیر سیلماریلهاست و تمام جنگها برای پس گیری اونها انجام شده.

به خامول:

هر کدوم از طراحان تصور خودشون از مورگوث رو کشیدن. هر کس که کتاب رو میخونه مورگوث رو به یه شکل تصور میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
ارسال شده در (ویرایش شده)

من تازه دارم سيلماريليونو می‌خونم، امّا چون متنش سخته، برام يه سری سؤال پيش اومد. فكر كردم هيچ جايی غير از آردا و پيش هيچ كسی جز دوستان مهربونی مثل شما نمی‌تونم از جواب احتمالی كه مغزم می‌ده، مطمئن بشم؛ برای همين خدمتتون عرضه كردم و پاسخ‌خواهم:

1. «آردا» دقيقاً كجاست؟ تمام جهان خلق‌شده‌ی ايلوواتار يا بخشی از اون؟ يعنی مثل كلّ كيهانه يا فقط كره‌ی زمين؟

2. آينور دقيقاً چه نقشی در آفرينش داشتن؟ بهتر بگم؛ دقيقاً چی‌كار كردن و چی رو آفريدن؟

3. آردا قبل از ائا واقعيّت پيدا كرد يا بعدش؟ الفا و آدما چی؟

اصلاً يه خلاصه از هرچی تا الان خوندم، می‌نويسم؛ ببينين درسته يا نه:

«ايلوواتار، اوّل آينور رو آفريد. بعد هم الفا و آدما كه فرزندانشن. منزلگاهشونم جايی آردانام قرار داد. آينور هم تو ذهنشون چيزايی از قبيل آب و خاک و درخت و اين جور چيزا می‌آفريدن كه ارو با گفتن ائا، اونا رو واقعی كرد.

والار، دسته‌ای از آينور قدرتمندند. الدار، اسم ديگه‌ی الفاست و ملكور، آينويی‌ست كه حسودی كرد و تصميم گرفت موسيقی آينور رو خراب كنه، ولی موفّق نشد. امّا اون مصمّم شد تا عدّه‌ای رو به را پليدی بكشونه تا بتونه خداشون بشه. اولمو هم صاحب (يا نگهبان) آبه؛ مانوه هم صاحب هوا و باد و آئوله هم خاک.»

درست بود؟ اگه اشكالاتمو بگين، ممنون می‌شم. بوس

ویرایش شده در توسط گندالف سپید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

1 - آردا رو میتونی پهنه کره زمین در نظر بگیری .

2 - آینور در سرودن موسیقی ایلوواتار همراه اون بودن و از نت هایی که ایلوواتار به اونها آموخت و نواختن ، آفرینش صورت گرفت .

3 - الفها و انسان ها بعدها دیده به جهان گشودند ، ابتدا الف ها و سال ها بعد ، انسان ها .

یه چند تا نکته در باب چیز هایی که نوشتی : زمانی که موسیقی آینور به آردا خلقت می بخشید ، آینور دقیقا نمیدونستند که چه چیزی خلق می کنند ، زیرا همه اجزای نت موسیقی در خدمت ایلوواتار بود و تنها او از همه چیز آگاه بود ، الدار( مردم ستارگان ) اسم دیگه ی الف ها نیست ، بلکه به گروه خاصی از الف ها اشاره میکنه . مورگوت یا همون ملکور به قصد خلقت موجودات خود خواسته ، دست به تغیر دادن موسیقی زد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

پس:

ايلوواتار در ابتدا آينور رو می‌آفرينه و در ذهنش به چيزايی فكر می‌كنه كه آينور با نت‌نواختن، اون‌ها رو واقعی می‌كنن (امّا بعدش می‌رسيم كه ايلوواتار با گفتن «ائا»، اونا رو واقعيّت می‌بخشه. پس آينور چی رو می‌آفريدن؟ خيالات كه تو ذهن ارو بود؛ واقعيّت هم كه با گفتن ائا به وجود اومد... پس اونا چی رو خلق می‌كردن؟!). بعدشم ايلوواتار الف‌ها و آدميان رو می‌آفرينه (تو ذهنش تجسّم می‌كنه يا واقعاً به صورت حقيقی می‌آفرينشون؟ اونا با گفتن «ائا» واقعی می‌شن يا اوّل واقعی بودن؟). سپس، آردا رو سكونتگاه الف‌ها و انسان‌ها قرار می‌ده (تو ذهنش يا تو واقعيّت، بعد از گفتن «ائا»؟).

چيزای كلّی كه فهميدم رو بيرون پرانتز و سؤالای جزئيم رو توی پرانتز نوشتم. اگه به سؤالام جواب بدين، بازم ممنون می‌شم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

نت رو ایلوواتار بهشون میده. آینور نت رو میزنن، این نت کاری هست که آینور بعدا در آردا انجام میدن. ارو نتی رو که نواختن(کارهای بعدی آینور) رو به صورت پیشنمایش بهشون نشون میده.(تا این لحظه هیچ چیزی خلق نشده). ارو میگه «ائا» و جهان بوجود میاد. آینور وارد آردا میشن اما میبینن که هیچ کاری توش انجام نشده و فهمیدن که اون کارهایی رو که نتش رو نواختن الان باید انجام بدن. در واقع توی اون نت تمام تاریخ آینده آردا وجود داشت.

آینور چیزی رو نمی آفریدن. نقش اونها در آهنگ همون کاری بود که بعدا در آردا کردن.

آینور نقشی در آفرینش الفها و انسانها نداشتن و اونو خود ارو انجام داد.

قبلا یه نظریه داشتم که پیشگویی های ماندوس از این سرچشمه میگیره که تمام موسیقی آینور رو به یاد داره و میدونه که قرار چه چیزی اتفاق بیافته. ولی خب این تنها یه نظریه است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...