رفتن به مطلب
turambar

بحث در مورد «هابیت: برهوت اسماگ» [خطر لو رفتن داستان]

Recommended Posts

توروندور

کله لگولاس توی هابیت باید به سنگ بخوره که تو 60 سال آینده میخوره دیگه میشه لگولاس لوتر :|

اما زیاد تفاوت ندارن . تو هابیت لگولاس داره از سرزمین پدرش محافظت میکنه. مثل برومیر تو تیکه هایی که تو گوندوره همش میخنده داد میزنه سربازارو شارژ میکنه اما توی گروه حلقه همش متفکر ساکت و با وقاره. لگو اون جا هم مثل برومیر باید وظایف یه سردار رو داشته باشه اما توی لوتر فقط یکی از یاران حلقه هست و صحنه های درگیریش مثل هابیت پر هیجان دیگه . ما لگو رو تو هابیت همش در حال تعقیب و گریز میبینیم.

ویرایش شده در توسط تور
سهو نگارشی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فیثاغورث

فیلمش شبیه انیمیشن بود تا فیلم!!

ارباب حلقه ها واقعا طبیعی ساخته شده بود.

آره آخرش جیگر آدمو میسوزونه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elendil322

بچه ها راستی این ویچ کینگ از گور فرارکرده و اون هشت نفر دیگه کجان؟؟ تو فیلم دوم که اصلا پیداشون نیست . مگه نباید در دول گولدور و در خدمت سائرون باشن؟؟

فقط تو فیلم اول یه بار دیده شد که به راداگاست حمله کرد.

نه دیگه آقا {:دی} توی فیلم یه صحنه قبر همشونو نشون داد که باز شده بودن

http://8pic.ir/images/pn2kxj59nr6y8f9ctejj.jpg

پ.ن:

آقا یادمه زمانی که این فیلم رو با نسخه ی DVD SCR میدیدم با خودم گفتم گندالف داره چی نشون میده؟! چه ربطی به قضیه داره این نشون دادنش؟!

اما وقتی 1080 ـش رو دیدم ..... ... اصلا فکَّم: :) :|

:D یادش به خیر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
warcraftbaz

این یه مطلبی هستش که راجع به فیلم دوم هابیت نوشتم خوشحال میشم نظرتون رو در موردش بدونم

بررس قسمت دوم از سه گانه هابیت

فرمان روای چشمه های نقره ای ، پادشاه سنگهای تراش خورده ، پادشاه زیرین کوه به سرزمین خویش باز خواهد گشت و زنگها در شادی آمدنش به نواختن در خواهند آمد ..

تنها کوه

داستان زیبا و کودکانه هابیت این بار در اقتباس سینمایی جکسون رنگ بویی حماسی تر به خود گرفته است ، سکانس افتتاحیه فیلم دوم مبینی آشکار بر این مدعاست ، سکانسی که با الهام از ضمائمی که تالکین بعد ها برای بسط دادن داستان هابیت و مرتبط کردن آن با سه گانه همیشه جاوید ارباب حلقه ها نگاشت خلق گردیده ، گاندلف که به دیدار تورین رفته خطری فزآینده از جانب تنها کوه را عامل هراس و نگرانی خویش معرفی میکند ، او تورین را ، آخرین از تبار پادشاهان چشمه های نقره میخواند ، او را تشویق به متحد کردن هفت سپاه شکست ناپذیر دورف میکند تا خانه پدری خویش را از چنگال شریر ترین موجود دوران سوم باز پس گیرند ، موجودی پلید که تنها کوه را جولان گاه پلیدی و سیاهی نموده ، آری سیاهی و پلیدی دگر بار خطه میانی را تهدید میکند اما این بار ، در هیبت سیه ساحری به نام نکرومنسر که دولگولدور را برای سف آرایی سپاهیان تاریک خود انتخاب نموده ، عامل اصلی ترس گاندولف و دیگر اعضای شورای سفید اتحاد این دو نیروی شر با یکدیگر است ، اسماگ ددسیمای آتشین منظر و پلیدی نوظهوری به نام نکرمونسر ، پرامتر های که معادله زیبا و کودکانه هابیت را به نا معادله ای حماسی از جنس خون ، خشم و خیانت تبدیل میکنند ، جکسون با استفاده از ضمائم ارباب حلقه قصد حماسی تر کردن روایت بصری خویش از هابیت را دارد ، هابیتی که لحن ساده و صمیمی کلامش ، روایت داستان گونش از جست و جوی گنج توسط عده ای دورف و یک هابیت تبدیل به نوستالژ ای ابدی برای کودکان چندین نسل شده را ، این بار باید از دریچه حماسه تکنولوژی و تدوین سینمای جکسون از نظر گذراند .

مرشد

مایارانی که توسط والار با چهره‌ی پیرمردان به سرزمین میانه فرستاده شدند ، به ایستاری معروف گشتند ، گندالف یکی از مایاران بود ، مینویانی که به والار کمک میکردند ، او یکی از پنج ایستاری بود که برای مقابله با مظهر سیاهی و پلیدی سائرون ، پا به سرزمین میانه گذاشت ، شمایل گندالف با آن عصای بلند را میتوان نمادی از پیامبران الهی بحساب آورد ، شایان ذکر است شمایل پیر دانا به همراه یک مشخصه بارز به نام عصا از دیر باز شکل رایجی از توصیف کارکترهای پیامبر گون یا تعبیری یاور و مرشد (چوپان) در داستان های حماسی بوده ، برای نمونه میتوان به داستان مرلین و آرتور َشاه اشاره کرد ، همچنین میتوان مبع اصلی الهام این تیپ رایج از مرشدان الهی را در داستان های کهن ادیان آلهی مشاهده نمود ، آری اگر داستان حضرت موسی را بیاد بی آورید پیری فرزانه را میبینید که همراه با عصای معروف خود گروهی از مردم ( قوم بنی اسزائیل ) را یاری و هدایت میکند و در مسیری مقدر به پیش میبرد ، همانطور که در داستان هابیت هم شاهد آن هستیم گاندولف گروهی از دورف ها را برای بازپسگیری خانه پدری خویش رهسپار سفری پرمخاطره یا به تعبیری آزمونی الهی میکند . مسیری پر از اشارات و تلبیهات مذهبی ، از انتظاز ظهور منجی گرفته تا ، نبرد نهایی میان خیر و شر ، از داستان آشنای خشم و خیانت گرفته تا باز پس گیری عرض موعود.

عرض موعود

گندولف که به سان پیامبران بنی اسراعیل قوم خود را در سفری پرمخاطره راهنمایی میکند ، آنها را به باز پس گیری عرض موعود از چنگال اژدهایی دهاک رهنمون میسازد ، در این راه تورین که سردمدار و سلحشور سپاه قوم خویش میباشد با یاری دوازده دورف دیگر که نشان و نمادی آشکار از دوازده قوم بنی اسراعیل میباشند در صدد باز پس گیری خانه پدری یا همان عرض موعود (اورشلیم) میباشند ، جایگاهی که در این روزکار جولان گاه ددسیمایی خفته گردیده ، با توجه به برهه ای از تاریخ که تالکین این کتاب را به رشته تحریر در آورده میتوان اژدهای آتشین مزاج را استعاره ای از دولت عثمانی در آن دوران در نظر گرفت ، حکومت عثمانی که سالیانی دراز چمبره قدرت خویش را بر روی اورپا انباشته بود ، در انتها با خروج از مناطق اشغالی اروپا همچنان سیتره خود بر عرض موعود یعنی فلسظین کنونی را در دست داشت ( همانند اسماگ که روزگاری سرزمین میانه جولانگاهش بود و در نهایت به کنام تنها کوه پناه برد و در آنجا سکنا گزید ) دولت عثمانی در جنگ اول جهانی به عنوان متحد آلمان و حاکم عرض موعود یکی از ظرفین نزاع به شمار میرفت ، آری داستان بازپس گیری خانه پدری از چنگال اژدهایی دهاک که در آستانه هم پیمان شدن با پلیدی نوظهوری به نام نکرومنسر میباشد را متوان استعاره ای از حوادث جنگ جهانی اول و هم پیمان شدن حکومت عثمانی و آلمان ، و همچنین عزم جزم یهودیان برای تسلط دوباره بر عرض موعود د انست ،

هابیت

تسلطی که به یاری منجی وعده داده شده محقق خواهد شد ، کسی که سردمدار سپاه روشنایی در نبرد نهایی بر علیه شر و پلیدی و دوزخیان خواهد بود (نبرد پنج سپاه - آرماگدون) مصافی که جایگاه آن از دیرباز مقدر شده ، تنها کوه جای جنگ این واپسین نبرد است (کوه مجیدو در باور یهود) نبردی که حتی منجی هم در آن اسیر وسوسه های شیطانی خواهد شد ، اما دیدگاه تالکین بزرگ در باب منجی وعده داده شده در نوع خود بسیا جالب ، آموزنده و در نوع خود فراتر از باور های سنتی و کهن و گاه خرافی آن دوران میباشد ، در داستان ، تورین را وارث خاندان دورین و پادشاه چشمه های نقره ای میخوانند ، فرمانروایی که به واسطه بدست آوردن گوهر ارکن و با متحد کردن سپاهیان دورف صلح و رفاه را دگر بار به تنها کوه باز خواهد آورد ، اما در داستان تالیکن منجی نیز از گزند وسوسه های شیطانی در امان نیست و همواره در مسیر روشنایی گام برنخواهد داشت و همانند تمامی افراد از خطا بدور نمیباشد ، تالکین منجی را نه آن سلحشور بزرگ وعده داده شده که صلح را به ارمغان خواهد اورد میدادند ، نه آن مرشد و ساحر و یاریکننده و نه آن شجاعترین کمانگیر شهر دریاچه ، بلکه تالکین منجی را همان کوچکترین عضو جامعه جهانی خود ( میدل ارث) میداند ، کسی به نیروی باور و اراده خویش ایمان آورده و در اخرین لحظه یگانه حلقه قدرت را به اعماق کوهستان تاریکی میسپارد ، آری در داستان دلنشین تالکین از نبرد خیر و شر ، در میان انبوهی از سلحشوران و نام آوران خطه میانی ، در انتها هابیتی کوچک طلایه دار خیزش روشنایی و نور علیه تاریکی میشود و سیاهی و پلیدی را محکوم به افول میکند .

به راستی تالیکن وعده ظهور برای رهایی را به سخره میگیرد و رهایی را تنها در گرو باور و اعتقاد حتی از جانب کوچکترین افراد میبیند ...

سیه ساحر

در سکانسی از فیلم شاهد رویارویی گندولف و سیه ساحر یا همان سائرون هستیم ، سیه ساحرای که خواستار نابودی و تباهی خطه میانیست ، سیه ساحری که وارث تاریکی و شرارت مورگت (ملکور) میباشد ، ملکور که خود اولین آینور است او که توسط ایلوواتار آفریده شد او که یکی از یگانگان مقدس بود ، تبدیل به اولین افول کرده می گردد ، آن هم به واسطه حسادت ، هنگامی که مسیر تباهی را در پیش گرفت توسط آرو ترد شد و به پایین فرستاده شد . الف ها او را مورگوت یعنی دشمن تاریک جهان میگویند . او به خاطر گستاخی و نخوت و کوچک شمردن تمام دیگر موجودات از شکوه وعظمت سقوط کرد . ملکور که همچون شیطان فرشته ای افول کرده است خواستگاه اصلی شر در داستان های تالکین به شمار میرود ، شرارتی که این بار سائرون آن را به دوش میکشد ، شرارتی که همچون نیل گاندولف را در بر میگرد ، گاندولفی که حتی شمایل آشنای موسی گونه او نیز نمیتواند او را از گزند تباهی و تاریکی نیل گون (اشاره به باز شدن رود نیل) سایرون برهاند ....

ادامه دارد ...

جا داره از دوستانی که برای فرهنگ نامه آردا هم زحمت کشیدن تشکر کنم

=====================================

ویرایش شده در توسط warcraftbaz

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

راستی تالیکن وعده ظهور برای رهایی را به سخره میگیرد و رهایی را تنها در گرو باور و اعتقاد حتی از جانب کوچکترین افراد میبیند ...

این رو موافق نیستم تالکین به سخره نمیگیره همچنانکه که همین تاثیر گذاری فرودو و بیلبو با تکیه بر باورشون مثلا خیلی شبیه سقوط جالوت بود به دست کسی که اصلا ازش انتظار نمیرفت (داوود)

در کنار این تالکین در خیلی از جاهای داستان مثلا به این ظهور اشاره داره مثل آراگورن که کاملا تالکین ازش یه شمایل منجی میسازه و...

او را تشویق به متحد کردن هفت سپاه شکست ناپذیر دورف میکند تا خانه پدری خویش را از چنگال شریر ترین موجود دوران سوم باز پس گیرند

البته اسماگ شریر هست ولی در مقابل شرارت های بی حد و حصر سائورون خیلی شرارتش به چشم نمیاد

مایارانی که توسط والار با چهره‌ی پیرمردان به سرزمین میانه فرستاده شدند ، به ایستاری معروف گشتند ، گندالف یکی از مایاران بود

کاربرد مایار شاید بهتر باشه چون این کلمه به صورت جمع هست و نیازی به جمع بستن دوباره اون نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
warcraftbaz

البته اسماگ شریر هست ولی در مقابل شرارت های بی حد و حصر سائورون خیلی شرارتش به چشم نمیاد

حق با شماست دوست عزیز ، خودم هم به این نکته واقفم ، منظورم یکی از شریرترین موجودات دوران سوم بود

کاربرد مایار شاید بهتر باشه چون این کلمه به صورت جمع هست و نیازی به جمع بستن دوباره اون نیست

بازم حق با شماست فراموش کرده بودم مایار کلمه جمع هستش

در کنار این تالکین در خیلی از جاهای داستان مثلا به این ظهور اشاره داره مثل آراگورن که کاملا تالکین ازش یه شمایل منجی میسازه و...

دوست عزیز در این قسمت چندان باهات موافق نیستم ، منظور من از اون پاراگراف در مورد شخص تورین بود ، کسی که طبق پرافسی یا همون پیشگویی قراره تنها کوه رو آزاد کنه ، ولی بر خلاف اکثر داستان های حماسی و الهی که شخص منجی یک فرد قدیس گون بشمار میره در داستان تالکین این منجی هم از لغزش و اشتباه بدور نیست ، در مورد آراگورن هم درست میفرمایید خیلی از جاها از شمایل منجی گون براش استفاده کرده و لی هیچ وقت بحث پیش گویی براش مطرح نبوده مشخصه بارزی که ما از منجی در اثر حاضر میشناسیم پیشگویی برای ظهورش هست ، (البته شاید من اشتباه کنم در مورد پیشگویی برای آراگورن چون مدتهاست از خوندن کتاب ارباب حلقه ها مگذره برام شاید 10سالی بشه ) البته در شمایل منجی گون آراگورن شکی نیست ولی در انتها همون آراگورن میاد و جلوی فرودو یعنی همون کوچکترین فرد از جمع یاران حلقه تعظیم میکنه و نشون میده با قدرت اراده و باور میشه حتی از آراگورنی که شاید عبارت منجی خیلی بیشتر بهش میاد جلو بزنه ، امید وارم منظورم رو رسونده باشم

یه مورد دیگه اینکه دوست دارم نظرت رو در مورد حکومت عثمانی ، دولت آلمان و همچنین عرض موعود که در متن نوشتم, بدونم به نظرت تشبیه درستی بود یا خیلی به بیراهه رفتم ؟

بازم متشکر که مطلبم رو خوندی و در موردش نظر دادی

ویرایش شده در توسط warcraftbaz

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

دوست عزیز در این قسمت چندان باهات موافق نیستم ، منظور من از اون پاراگراف در مورد شخص تورین بود ، کسی که طبق پرافسی یا همون پیشگویی قراره تنها کوه رو آزاد کنه ، ولی بر خلاف اکثر داستان های حماسی و الهی که شخص منجی یک فرد قدیس گون بشمار میره در داستان تالکین این منجی هم از لغزش و اشتباه بدور نیست ، در مورد آراگورن هم درست میفرمایید خیلی از جاها از شمایل منجی گون براش استفاده کرده و لی هیچ وقت بحث پیش گویی براش مطرح نبوده مشخصه بارزی که ما از منجی در اثر حاضر میشناسیم پیشگویی برای ظهورش هست ، (البته شاید من اشتباه کنم در مورد پیشگویی برای آراگورن چون مدتهاست از خوندن کتاب ارباب حلقه ها مگذره برام شاید 10سالی بشه ) البته در شمایل منجی گون آراگورن شکی نیست ولی در انتها همون آراگورن میاد و جلوی فرودو یعنی همون کوچکترین فرد از جمع یاران حلقه تعظیم میکنه و نشون میده با قدرت اراده و باور میشه حتی از آراگورنی که شاید عبارت منجی خیلی بیشتر بهش میاد جلو بزنه ، امید وارم منظورم رو رسونده باشم

یه مورد دیگه اینکه دوست دارم نظرت رو در مورد حکومت عثمانی ، دولت آلمان و همچنین عرض موعود که در متن نوشتم, بدونم به نظرت تشبیه درستی بود یا خیلی به بیراهه رفتم ؟

بازم متشکر که مطلبم رو خوندی و در موردش نظر دادی

ممنون از لطفتون

البته در اون مطلب هم میشد از منجی تورین رو برداشت کرد و هم فرودو

تورین و بیلبو هم شمایل یک منجی رو دارند ولی تالکین به بهترین وجه ممکن از هردو کلیشه زدایی کرده و برخلاف اکثر کاراکترهای تالکین که کلاسیک و مطلق اند این دو رو خیلی جالب در آورده

خب اون عمل آراگورن به نشانه احترام بود و اینجا بحث جلو زدن زیاد مطرح نیست چون اون 4 هابیت به نسبت خودشون واقعا کارهای حیرت انگیزی انجام دادن

در مورد آلمان و عثمانی و در کل دو جنگ خانمانسوز جهانی اشاره خوبی داشتید و خود تالکین هم در نامه ای شباهت بازگشت دورف ها به مهاجرت اون قوم رو تایید میکنه( اگه یکی از دوستان این نامه رو قرار بده ممنون میشم)

ولی من شاید بخاطر خوندن فانتزی یاد گرفتم که قطعی قضاوت نکنم

مثلا اگه شما مدرسه موشها رو هم در نظر بگیرید همین مسئله ارض موعود و بازگشت و اسمشو نبر! وجود داره

در خیلی از آثار هنری یه سری المان تکرار میشه حالا ممکنه این تکرار و شباهت سهوی باشه یا صرفا برای جذاب تر کردن داستان باشه و یا اینکه هدف دار باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

]جناب وارکرافت باز حرف های جالبی رو در مورد تورین و منجی زدند ولی فراموش نکنیم که تورین در قسمت آخر میمیره ، پس به نظرم نمی تونه منجی باشه !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
warcraftbaz

تورین در قسمت آخر میمیره ، پس به نظرم نمی تونه منجی باشه

دوست عزیز در حال حاضر من متن کتاب رو به خاطر ندارم چون چندین سال پیش این کتاب رو خوندم ولی اگه به فیلم دقت کنید بارد در تکیه از فیلم قسمتی از یک پرافسی یا پیشگویی رو میخونه که مضمون جملات به تورین اشاره میکنه ، بر اساس این موضوع میشه تورین رو منجی ای در نظر گرفت که مردم منتظر ظهور و ورود اون به تنها کوه هستند برای بدست آوردن رهایی ، غافل از اینکه منجی واقعی در داستان ما شخص دیگریست ، منظور من از منجی باور عمومی در شهر دریاچه بوده ، در واقع به نظر من تالکین انتظار برای ظهور رو چندان جالب نمیدونه و منجی واقعی رو در قالب کسی میبینه که با اعتماد به نفس به باور رسیده ، در واقع شاید بشه این طور گفت که به باور تالکین هر کسی میتونه به جایگاه منجی برسه فقط کافیه خودش رو باور کنه همون طور که یک هابیت کوچک خواست و در انتها توانست ،

اگرم به نوشته هام دقت میکردید منم تورین رو به عنوان منجی قبول نداشتم فقط به باور عمومی مردم شهر دریاچه اشاره کردم

تالکین منجی را نه آن سلحشور بزرگ وعده داده شده که صلح را به ارمغان خواهد اورد میدادند ، نه آن مرشد و ساحر و یاریکننده و نه آن شجاعترین کمانگیر شهر دریاچه

ویرایش شده در توسط warcraftbaz

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

بالاخره فیلمو دیدم :)

ریتم اوایل این قسمت کنده انقدر که بعضی جاهاش خوابم گرفت :)اما امان از وقتی که سائرون پیداش میشه :پی چشهام میشه ده تا :پی صحنه بسیار زیبایی بود و تا انتهای فیلم این ریتم هیجانی با من میمونه

شخصیت تائوریل و مثلث عشقی اول تو ذوق میزنه اما بنظرم یه نقطه قوت شاید باشه چون برای منکه کتابو خوندم این تیکه هاش خارج از کتاب بود

بئورن گریم وشخصیتش قشنگ در اومده بود شخصیت بارد هم با ابهت بود و شخصیت اسماگ بسیار جالب توجه بود صداگذاریش عالی بود اون صحنه های تقلای دورفها برای از میدان بدر کردن اسماگ بسیار مهیج بود و آدمو میخ میکرد به زمین :پی یه صحنه جالب توجه دیگه برام رفتن بیلبو بالای درختها داخل جنگله و پرواز پروانه ها بسیار صحنه زیبایی بود

در کل فیلم دوم مهیج تر از قسمت اول بود و من منتظر قسمت سوم هستم تا ببینم چه صحنه هایی بازم منو به وجد میاره

پ ن :بنظرم موزیک متن مخصوص دورفها هم یکی از موزیک متنهای قشنگ سری فیلمهای هابیته

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

عجب نقاط اشتراکی !:دی.در مورد تقابل دورف ها با اسماگ و همچنین بالا رفتن بیلبو از درخت ها در میرک وود که نظرمون 180 درجه فرق داره:دی

این تائوریل و اون تقریبا مثلث عشقی شکل گرفته آخرش نفهمیدیم به نظر شما نکته مثبته یا منفی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

عجب نقاط اشتراکی !:دی.در مورد تقابل دورف ها با اسماگ و همچنین بالا رفتن بیلبو از درخت ها در میرک وود که نظرمون 180 درجه فرق داره:دی

این تائوریل و اون تقریبا مثلث عشقی شکل گرفته آخرش نفهمیدیم به نظر شما نکته مثبته یا منفی؟

یه جورایی مثبت چون برام که کتابو خونده بودم این قسمتهاش غیرمنتظره بود چون کار جکسون هست یه جورایی منفیه چون لازم نبود بیاد بعبارتی بی طرفم :وی

بنظرم بالا رفتن بیلبو از درختها از لحاظ صحنه پردازی شاعرانه وزیبا بود و تقابل دورفها واسماگم مهیج بود

به هرحال از برهوت اسماگ بیشتر از سفر غیرمنتظره خوشم اومد یه درجه بالاتره :وی

البته مهمانی دورفها در سفری غیر منتظره م بیکی از صحنه های بی نظیر فیلمه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

خب پیترجکسون چاره ای نداشت جز اینکه بعضی جاهارو بسط بده بنظرم ایده ی خوبیه حالا ببینیم سرانجامش چی میشه

خب اون بالار فتن بیلبو در اونجا خیلی درختا مصنوعی بود وحقیقتش به دل ننشست

در مورد اون کشمکش دورف ها .و اسماگ هم نمیدونم یه جور احساس سواستفاده پیترجکسون از مخاطب بهم دست داد اگه کار با سرانجام اسماگ پایان مییافت اون تعیقب و جمگ و گریز منطقی بود به اندازه کافی هم موضوع برای قسمت سوم وجود داشت ولی پیترجکسون عملا تموم برگ برنده هاشو برای قسمت سوم نگه داشت!

آره به نظر منم یک سرو گردن بالاتره ( همون یک درجه ی شما!:دی)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
K I N G

نه دیگه آقا {:دی} توی فیلم یه صحنه قبر همشونو نشون داد که باز شده بودن

http://8pic.ir/image...r6y8f9ctejj.jpg

پ.ن:

آقا یادمه زمانی که این فیلم رو با نسخه ی DVD SCR میدیدم با خودم گفتم گندالف داره چی نشون میده؟! چه ربطی به قضیه داره این نشون دادنش؟!

اما وقتی 1080 ـش رو دیدم ..... ... اصلا فکَّم: :) :|

:| یادش به خیر

دمت گرم منم هی تو این فکر بودم که داره چیرو نشون میده. :|

روشن کردی قضیه رو! :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

خب پیترجکسون چاره ای نداشت جز اینکه بعضی جاهارو بسط بده بنظرم ایده ی خوبیه حالا ببینیم سرانجامش چی میشه

خب اون بالار فتن بیلبو در اونجا خیلی درختا مصنوعی بود وحقیقتش به دل ننشست

در مورد اون کشمکش دورف ها .و اسماگ هم نمیدونم یه جور احساس سواستفاده پیترجکسون از مخاطب بهم دست داد اگه کار با سرانجام اسماگ پایان مییافت اون تعیقب و جمگ و گریز منطقی بود به اندازه کافی هم موضوع برای قسمت سوم وجود داشت ولی پیترجکسون عملا تموم برگ برنده هاشو برای قسمت سوم نگه داشت!

آره به نظر منم یک سرو گردن بالاتره ( همون یک درجه ی شما!:دی)

بنظرم صحنه تقابل دورفها اسماگ قشنگ در اومده بود و خب طبق کتابم حساب کنم حساب یه جور دیگه میمیره :)اسماک :):پی

بنظرم رویای وشاعرانه بود منکه از اون صحنه پرواز پروانه ها خوشم اومد

دقیقا پایانی بر هابیت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

بنظرم صحنه تقابل دورفها اسماگ قشنگ در اومده بود و خب طبق کتابم حساب کنم حساب یه جور دیگه میمیره :)اسماک :):پی

بنظرم رویای وشاعرانه بود منکه از اون صحنه پرواز پروانه ها خوشم اومد

دقیقا پایانی بر هابیت

صحنه ی تقابل اسماگ با دورف ها یکی از سوتی های بزرگ فیلمنامه ی فیلم هابیت هستش ...

در قسمت اول گندالف گفته بود که اسماگ به بوی دورف ها آشناست و حتی خوده اسماگ هم تاییدش می کنه ولی ما در این قسمت می بینیم که اسماگ داره از بالای سر دورف ها بدون اینکه متوجه اونها بشه حرکت بکنه . خب اینجا باید اسماگ بوی دورف ها رو بشناسه دیگه ، ولی احساسش نمی کنه ! :|

به نظرم قسمت دوم هابیت رو خیلی باعجله ساختنش ولی در قسمت اول با اینکه کمی حوصله ی بیننده رو سر می برد ولی خیلی با دقت و ظرافتش ساختنش !

ویرایش شده در توسط ayub_s

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

صحنه ی تقابل اسماگ با دورف ها یکی از سوتی های بزرگ فیلمنامه ی فیلم هابیت هستش ...

در قسمت اول گندالف گفته بود که اسماگ به بوی دورف ها آشناست و حتی خوده اسماگ هم تاییدش می کنه ولی ما در این قسمت می بینیم که اسماگ داره از بالای سر دورف ها بدون اینکه متوجه اونها بشه حرکت بکنه . خب اینجا باید اسماگ بوی دورف ها رو بشناسه دیگه ، ولی احساسش نمی کنه ! :)

خب سکه ها میریزه رو سر دورفها دورفها وحشت برشون میداره +اسماگ تصمیم به اذیت کردن دورفها وبیلبو داره والا همون اولش میتونست بزنه دخل بیلبو رو بیاره

بعبارتی غرور قدرت برش داشته بود +اسماگ بوی تورینو تشخیص میده همون اول که تورین راه فرار بیلبو رو سد میکنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

خب سکه ها میریزه رو سر دورفها دورفها وحشت برشون میداره +اسماگ تصمیم به اذیت کردن دورفها وبیلبو داره والا همون اولش میتونست بزنه دخل بیلبو رو بیاره

بعبارتی غرور قدرت برش داشته بود +اسماگ بوی تورینو تشخیص میده همون اول که تورین راه فرار بیلبو رو سد میکنه

دوست عزیز پس اگر نظر شما اینه که اسماگ واقعا می دونسته که در زیرش دورف ها حضور دارند ، پس چرا فیلم جوری نمایش می ده که اسماگ اصلا خبر نداره که در زیرش دورف ها دارند قایمکی ازش فرار می کنند ؟! خب طبعا اگر فرض بگیریم که نظر شما اینطوره و حقیقت داره پس باید جکسون در این صحنه یه دلیلی می آورد که اسماگ داره به این دورف ها کلک می زنه !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

وانا : اون رویا بشرطی زیبا بود که با اون برگ های مصنوعی درخت درست نمیشد!:دی

ایوب: حالا باشه از این سوتیا

دیگه فانتزیه و دلیل هم نداره اسماگ حتما در اوج هیجان بوی اون دورف هارو یادش باشه یا پیترجکسون بالای سر اسماگ پرانتزباز کنه که به علت هیجان زیاد بوی دورف ها رو فراموش کرد!

همین برهوت اسماگ با این ضعف ها یا بقول شما سوتی ها یک سرو گردن از قسمت اول سر بود!

این قسمت دوم رو با عجله ساختن یعنی چی؟ فیلمبرداری که یه تیکه و با هم بودتازه زمان خیلی زیادتری در اختیار پیترجکسون بود برای پرداخت و برای همین کارگردانی،فیلمنامه ،تدوین و موسیقی و.. نسبت به قسمت اول فابل قبول تر بود

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

وانا : اون رویا بشرطی زیبا بود که با اون برگ های مصنوعی درخت درست نمیشد!:دی

ایوب: حالا باشه از این سوتیا

دیگه فانتزیه و دلیل هم نداره اسماگ حتما در اوج هیجان بوی اون دورف هارو یادش باشه یا پیترجکسون بالای سر اسماگ پرانتزباز کنه که به علت هیجان زیاد بوی دورف ها رو فراموش کرد!

همین برهوت اسماگ با این ضعف ها یا بقول شما سوتی ها یک سرو گردن از قسمت اول سر بود!

این قسمت دوم رو با عجله ساختن یعنی چی؟ فیلمبرداری که یه تیکه و با هم بودتازه زمان خیلی زیادتری در اختیار پیترجکسون بود برای پرداخت و برای همین کارگردانی،فیلمنامه ،تدوین و موسیقی و.. نسبت به قسمت اول فابل قبول تر بود

یعنی شما می گین تو اون صحنه اسماگ در هیجان بوده که بوی دورف ها رو نفهمیده ؟! منکه نمی تونم قبول کنم ، اگر تو اون صحنه اسماگ در هیجان بوده باشه ، پس باید بدو بدو از روی سر دورف ها عبور می کرد نه اینکه با کمال خونسردی و با احتیاط راه بره . در مورد پرانتز هم (اگر جکسون خود خواسته اینکارو انجام داده) بله ، بنظرم برای نشون ندادن ضعف این قسمت (خصوصا در فیلمنامه) جکسون باید یک دلیل منطقی پرانتز مانندی تو این سکانس به صحنه می آورد ...

در مورد عجلگی هم ، خب من خودم بر این عقیده ام که جکسون با عجله فیلمه رو ساخته وگرنه اگه کمی با احتیاط تر می ساخت ما شاهد اینهمه اشکالات از فیلم نمی شدیم ... مثلا در سکانس های آغازینش زمانی که خورشید در حال طلوع کردن هست رو ببینید ، رنگی بندی در این قسمت فوق العاده ضعیفه و می شد بهتر از این کار کرد و...

ویرایش شده در توسط ayub_s

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

بله بنظر میومد اسماگ هیجان زده شده البته حدسی دیگه ای هم هست اونم اینه اینا بازی خود اسماگه و برای بازی با شکار عمدا باهاشون بازی میکرد

اون پرانتز رو نمیشه در سینما اجرایی کرد و از حال درونی شخصیت ها گفت و این تفاوت سینما با ادبیاته

البته در سکانس هایی که فقط در فیلم هستند و در کتاب معادلش وجود نداره این مشکلات وجود داره که پیتر جکسون ناچار بوده برای بسط فیلم این ماجراها رو گسترده کنه و وجود اشتباهات امری ناگزیره با سه قسمتی شدن هابیت هم که این نیاز به گسترش فیلم بیشتر شد!

بحث عجله یه مقدار پیچیده اس ،پیترجکسون پیش تولید خوبی رو داشته و هرچی خواسته در اختیارش بوده،زمان فیلمبرداری که طولانی بوده نکته اصلی سر اینه که هابیت واقعا پتانسیل یه سه گانه رو نداره خیلی از صحنه هایی مشکل دار در برهوت اسماگ وسفر غیرمنتظره... هست که ای کاش که در نسخه اکستندد وجود داشتند و دوگانه ای خوب رو میداشتیم و نه یه سه گانه کشدار

در لوتر هم صحنه ای قابل بحث وجود داشت مثل شکست گندالف از ویچ کینگ و... که با انتقالشون به نسخه ی اکستندد از بروز مشکل در فیلم جلوگیری شده

اون عدم دقت مربوط به طلوع خورشید درسته و یه دلیلش تکیه زیاد پیترجکسون بر جلوه های ویژس،دیگه قضیه شانسی میشه وقتی بخواهیم همه گره هارو با جلوه های ویژه باز کنیم

خیلی جاها جلوه های ویژه خوب در اومده بعضی جاها هم مصنوعی و ناکارآمد مثل همین بالا رفتن بیلبو از درختان و عبور از میرک وود که خیلی میشد طبیعی تر در بیاد

قبلا در اوایل تاپیک به این مورد اشاره کردم

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

دوست عزیز پس اگر نظر شما اینه که اسماگ واقعا می دونسته که در زیرش دورف ها حضور دارند ، پس چرا فیلم جوری نمایش می ده که اسماگ اصلا خبر نداره که در زیرش دورف ها دارند قایمکی ازش فرار می کنند ؟! خب طبعا اگر فرض بگیریم که نظر شما اینطوره و حقیقت داره پس باید جکسون در این صحنه یه دلیلی می آورد که اسماگ داره به این دورف ها کلک می زنه !

شایدم اسماگ سرما خورده بود:|بنظرم دلیلش همون به بازی گرفتن دورفها بوده واینکه اسماگ میدونسته تو قلمرو خودشه وقدرتش از چندتا دورف یه موجود کوچیک ناشناخته براش بیشتره که همینطورم هست تا انتهای فیلم ما با پرواز اسماگ این موضوع رو مشاهده میکنیم

وانا : اون رویا بشرطی زیبا بود که با اون برگ های مصنوعی درخت درست نمیشد!:دی

بنظرم که زیبا بود:)من لذت بردم :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

بنظرم که زیبا بود :)من لذت بردم :)

در اون قسمت بیشتر با داستان حال کردم بخصوص عبور از میرک وود یکی از بهترین قسمت های کتاب بود (البته در کل حتی این دوگانه نصف لذت خوندن کتاب روبرام نداشت!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

در اون قسمت بیشتر با داستان حال کردم بخصوص عبور از میرک وود یکی از بهترین قسمت های کتاب بود (البته در کل حتی این دوگانه نصف لذت خوندن کتاب روبرام نداشت!)

فک کنم برم باز سراغ کتاب تا قسمت سوم بیاد

بنظرم هرکدوم لذت خودشونو دارن داخل فیلمها رویا وتخیلات و آردا به تصویر کشیده شده داخل کتابم ذهنیات و آردای ذهنیمونو داریم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ayub_s

شایدم اسماگ سرما خورده بود :|بنظرم دلیلش همون به بازی گرفتن دورفها بوده واینکه اسماگ میدونسته تو قلمرو خودشه وقدرتش از چندتا دورف یه موجود کوچیک ناشناخته براش بیشتره که همینطورم هست تا انتهای فیلم ما با پرواز اسماگ این موضوع رو مشاهده میکنیم

بنظرم که زیبا بود :)من لذت بردم :)

حالا شما از کجا مطمئنید که اسماگ در اونجا دورف ها رو داره بازی می گیره ؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...