رفتن به مطلب
bard

یک ماجرا جویی غیر منتظره در دنیای تالکین - ورود و هماهنگی

Recommended Posts

اله ماکیل

خب دوستان مثل اینکه دیشب خیلی بحث شد سر این موضوع.

خواهشم از همه از جمله خودم اینه که به خط داستانی که بارد اعلام میکنه وفادار باشیم. دلیلشم اینه که ما قراره که نوشتن رو تمرین کنیم. اگه بنا باشه چیزی که تو ذهن خودمون هست رو بنویسیم (که اعتراف میکنم از نظر خودمون ممکنه خیلی هم جذاب و شیرین به نظر برسه) میتونیم این کار رو انفرادی انجام بدیم.

فک میکنین من برای چی شخصیت ها رو توصیف کردم؟ برای اینکه ما شخصیت ها رو تو ذهن خودمون حلاجی کنیم، باهاشون انس بگیریم و باور کنیم که همه ما توی یه قلعه با شرایط فعلی گیر افتادیم. من، سالنبور، فریژا و بقیه عضوی از یک ماجرا هستیم. وگرنه منم خیلی ایده ها دارم راجع به شخصیت خودم و اتفاقات قلعه. ولی تصمیم با بارده چون نایب فرمانده ست. چیزی که میگم باید از طرف بارد و بقیه تایید بشه و بعد نوشته بشه.

کاربر اینکانوس دوست داشت شخصیت خودش رو داشته باشه و در اثر زخمی شدن به قلعه بیاد. واقعا منم فک میکنم وقتی نقش آماده و خالی داریم، شخصیت پردازی دوباره که ممکنه باعث ویرایش نقش های دیگه بشه (تاکید میکنم: ممکنه) بیهوده ست.

پ.ن: انرژیتونو تحسین میکنم و ازتون میخوام که از بحث ها دلسرد نشین. ما الان انگار یه تیکه تخته سنگ بهمون دادن که داریم سعی میکنیم ازش مجسمه بسازیم. فعلا تو مرحله تراش و سمباده زدنه. پس ادامه بدیم!! @-)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

من راجع به سربازهای عزیزمون کمی هنگ شدم. فقط برای شفافیت.

سربازهایی که در حال حاضر حضور دارند: کاربر ادموند پونسی (دیرینر)، کاربر لینک دانلود (دایریس) که نقششو و نوشته، کاربر اینکانوس (تورنگیل) که جایگزین لیتراندیل (کاربرلردمحمد) شده به گفته بارد. uchiha aref یک سرباز دیگه هیچ خبری ازش نیست.

در مورد تدارکات کاربر ماهان (لیگلوفیندل) نقششو نوشته و از کاربر اسماگ هم خبری نیست.

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

اینکانوس داستانت کجاست؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

اینکانوس داستانت کجاست؟؟؟

هنوز آپلود نکرده ماهان. قراره ویرایش کنه بعد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ادموند پونسی

خب پس بگین که منم هماهنگ باشم با رول اینکانوس... مثلاً این که قراره خودشو به زور جلوی در قلعه برسونه، من ببینمش؟

کلاً بگین قراره چی بشه چون عدم هماهنگی باعث می شه مجسمه مون بیشتر شبیه باقالی بشه تا یه مجسمه، اونم از نوع آردایی

ویرایش شده در توسط ادموند پونسی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

خب پس بگین که منم هماهنگ باشم با رول اینکانوس... مثلاً این که قراره خودشو به زور جلوی در قلعه برسونه، من ببینمش؟

کلاً بگین قراره چی بشه چون عدم هماهنگی باعث می شه مجسمه مون بیشتر شبیه باقالی بشه تا یه مجسمه، اونم از نوع آردایی

ادموند این قسمت از داستان رو می تونی با اینکانوس هماهنگ کنید. به پیشنهاد من بهتره تو نمایتون یا با پیغام خصوصی با هم هماهنگ کنید که قراره چه اتفاقی بیافته. اما حواستون باشه که با داستان بقیه گروهم هم یکی باشه (یعنی تداخلی ایجاد نشه) @-)

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

من داستانم رو نوشتم و همانطور که گفتم داستان هیچ ویرایشی نخواهد داشت .

نظرتون چیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

به نظر من خوب نوشتی.

ولی یه چیزی رو باید همگی در نظر بگیریم. تو پست هایی که میذاریم باید تا جایی که لازم هست و میتونیم (نه به شکلی که اغراق بشه و خواننده رو دلزده کنه) از دیالوگ استفاده کنیم. گفتگوی شخصیت هامون با اطرافیان خیلی بیشتر به شخصیت پردازی ها کمک میکنه. اگه پست هامون بیشتر از حالت شرح حال برخوردار باشن او کشش و گیرایی لازم رو نخواهند داشت.

برای شخصیت هامون جملات و گفتگو طراحی کنیم. شخصیت های داستانی هم مثل ما آدماست. هر چه قدر بیشتر حرف بزنن، بیشتر میشه شناختشون.

این در مورد افرادی مثل فریژا هم صدق میکنه. درسته کم حرفه. ولی تو پست هایی که مستقل مینویسه (یعنی بدون کماندارهای دیگه) و میخواد از زبان اول شخص داستانشو نقل کنه، میتونه افکار خودش و گفتگوهای تنهاییش رو بنویسه. اینم یه نوعی از حرف زدنه که به شناخت بیشتر افراد کمک میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

منتظر داستان ادموند پونسی ( دیرنیر ) هستیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

آقا با اجازه من یه جایگزین واسه اسماگ پیدا کردم.شب هم خط اول داستانش رو مینویسم.

میخواهید یه نمایه باز کنم از قبل داستان ها رو اون جا بنویسم مثل پاک نویس میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

آقا با اجازه من یه جایگزین واسه اسماگ پیدا کردم.شب هم خط اول داستانش رو مینویسم.

میخواهید یه نمایه باز کنم از قبل داستان ها رو اون جا بنویسم مثل پاک نویس میشه.

اسماگ که هنوز تکلیفش معلوم نیست شاید امروز فردا بیاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

میدونم فعلا اونم تا امشب معلق هست اگه امشب اسماگ نیومد من خط اولش رو مینویسم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

نه. فک کنم میخواد به جای اسماگ بنویسه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

نه به نمایندگی از کیان تخیل مینویسم.خودش فعلا نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

تا وقتی که بیاد من بجاش مینویسم آخه همکلاسی هستیم حتی اگر هم نیاد به من میگه چی میخواد بنویسه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

تا وقتی که بیاد من بجاش مینویسم آخه همکلاسی هستیم حتی اگر هم نیاد به من میگه چی میخواد بنویسه.

عزیزم اینا همش مسئولیت داره

فردا طرف نیاد بگه من خبر نداشتم وز این حرفا

شما باید همه مسئولیت رو قبول کنی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

چشم.ولی مطمئن باشید میاد.

منتظر باشید امشب مال کیان رو بنویسم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

چشم.ولی مطمئن باشید میاد.

منتظر باشید امشب مال کیان رو بنویسم.

در مورد گذشتش هم بگو.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

ادموند هم مینوشت لااقل یه متر جلو میرفتیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

چشم در مورد گذشته‌اش هم میگم.

خوب.اسمش تئودین.موهاش سیاه و تا نصف بلند مثل آراگورن.ریش و سیبیل پروفسوری.چشم آبی.شوخ و امید بخش.

خوب آدم رو به چالش میکشه.مهربون و نترس اما در وقت خودش خشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ادموند پونسی

خب دوستان من استارت رولم رو زدم و دارم با رول تورونگیل هماهنگ می کنم، دیگه سعی می کنم ویرایشات نهایی رو تا قبل از ده انجام بدم. این چن ساعت هم کلاس بودم و اینا، و الا زودتر شروع می کردم

پس من برم بنویسم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

ای ول داریم راه می‌افتیم.منم خط اول رو امشب ویرایش میکنم.مال کیان رو هم مینویسم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

خب دوستان من استارت رولم رو زدم و دارم با رول تورونگیل هماهنگ می کنم، دیگه سعی می کنم ویرایشات نهایی رو تا قبل از ده انجام بدم. این چن ساعت هم کلاس بودم و اینا، و الا زودتر شروع می کردم

پس من برم بنویسم

ای ول داریم راه می‌افتیم.منم خط اول رو امشب ویرایش میکنم.مال کیان رو هم مینویسم.

خوبه، هیجان گرفته منو، پس بالاخره داریم به خط دوم داستان نزدیک میشیم. امیدوارم تا امشب داستانتون و بخونیم. :!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ادموند پونسی

فقط اینکه مث اینکه دوستان تمام وقایع روز رو گفتن، پس صرفاً چیز خاصی برا گفتن نمی مونه :دی

و خب رول من و ماهان رول های آخر روز می شه دیگه؟ بعدش فردا می شه بالاخره آیا؟ چون من رولم رو تا اومدن تورونگیل می خوام بنویسم و یه جورایی معرفی از خودم و قلعه داشته باشم... و یه چیزایی از گذشته. رواله؟

ویرایش:

خب من رولم رو زدم و اگه چیزی نیس، شرمنده. همه ی حرفا و کارا تو رول های بقیه بچه ها بودن و خواستم اعلام حضور کنم... روزای بعدی جبران می کنم.

ویرایش شده در توسط ادموند پونسی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

دوستان

اتفاق بعدی یه شام برای هماهنگی های بیشتر هستش

بعد از اخرین ویرایش ادموند داستان جدید اعلام میشه با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...