رفتن به مطلب
bard

یک ماجرا جویی غیر منتظره در دنیای تالکین - ورود و هماهنگی

Recommended Posts

mahan

چشم پس او چیز هایی که نوشتم شما با انسان حساب کنید.

دوستان اگه این چیزی که نوشتم قبول دارید بگید در غیر این صورت باید کمی صبر کنید تا بتوانم ویرایشش کنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

سلام به همه دوستان.

تصمیم گرفتم تا اینجا که این تاپیک رو پیش بردیم یه تصویر کلی از شخصیت هامون رو ترسیم کنم تا همه مون ببینیم که چی خلق کردیم؛ آیا همون تصویری که تو ذهن خودمون بوده، تو ذهن بقیه بچه ها هم هست؛ چه کم و کاستی داره؛ چه ابهامی داره؛ چقدر میتونیم شخصیت هامون رو در راستای این داستان که یک کار جمعی هست پرورش بدیم؛ تو اتفاقات این قلعه سهیمشون کنیم؛ و از شخصییت های دیگه تاثیر بگیریم و روشون تاثیر بذاریم.

خواهشم از شما اینه که این پست رو بخونید و نظر خودتون رو برای همدیگه بنویسید. چون تو ادامه این داستان خیلی میتونه بهمون کمک کنه.

از کماندارها شروع میکنم.

1- فریژای کماندار(کاربر بلاتریکس): دختری تنها از سرزمین های شمالی که سرنوشت خانواده ش براش مبهم و ناشناخته ست. همین ابهام به شخصیت فعلیش هم سرایت کرده و باعث شده که آدم منزوی، عبوس، ساکت، غیر قابل پیش بینی و نسبت به امور اطرافش آدم بی تفاوتی باشه. در عین حال وظایفی که بهش محول میشه رو به بهترین نحو انجام میده تا اصطکاک و کشمکشی با اطرافیانش پیدا نکنه. چون حفظ آرامش و گوشه گیری براش همیشه جزو اولین اولویت هاست. کماندار قابلی هست و همرزم ها و دوستانش به قابلیت های رزمی اون آگاه هستن.

2- آنا آرتانیس (کاربر آنا): متاسفانه توصیف خیلی زیادی از شخصیتش دستگیرم نشد. از کاربر Anna میخوام که شخصیت داستانش رو برامون موشکافی کنه تا حد ممکن.

3- کماندار سوم بدون اسم !!!! (کاربر نولوفینوه): چیزی که دستگیرم شد اینه که تو این دنیا جز خودش کسی رو نداره. در حال حاضر کمانداری و دیده بانی این قلعه تنها جاییه که میتونه توش مفید باشه. به همین خاطر خیلی به جایگاه فعلیش اهمیت میده.

دسته ی بعدی، سوارکارها گشتی.

1- پلاطس (کاربر راداگاست): سوارکاری از روهان که به ارتش شهر سپید ملحق شده. در عین شخصیت منزوی و محافظه کاری که داره، تا حد لازم خونگرم هم هست و ترجیح میده اطرافیان نسبت به اون دافعه نداشته باشن. اما معمولا برای آغاز یه ارتباط پیش قدم نمیشه. علاقه به ماجراجویی از کودکی در سرشتش بوده و تا الان هم فروکش نکرده. بسیار جسور هست و گاهی وقت ها این جسارت براش بسیار خطرساز میشه. به همین خاطر فرمانده معمولا اون رو تنها برای گشت زدن به بیرون از قلعه نمیفرسته. شجاعتش به همون اندازه که میتونه مفید باشه، دردسر ساز هم هست.

2- الکاندو (کاربر کینگ): یک مرد جوان مثل پلاطس که به ارتش شهر سپید ملحق شده. مردی کم حرف، محتاط و علاقه مند به برقراری ارتباط با اطرافیانش هست. معمولا قبل از انجام هر کار عواقبش رو به خوبی میسنجه بعد اقدام میکنه. شاید به همین خاطر هست که معمولا همراه پلاطس روانه گشت میشه تا از انجام کارهای غیرقابل پیش بینی و خطرناکش جلوگیری کنه. مهارت نظامی هر دو سوارکار ما تقریبا در یک حد هست. اما الکاندو معمولا از این مهارت ها بهتر میتونه استفاده کنه.

دسته بعدی، آشپزها.

1- سالنبور (کاربر شهریار): یک مرد تنومند و شوخ طبع. کسی که به راحتی محیط اطرافش رو تحت تاثیر قرار میده. در عین شوخ طبعی و ولنگاری سرخوشانه ای که نسبت به وقایع اطرافش نشون میده، عمیقا از تغییرات اطرافش متاثر میشه اما خب، این تاثیر پذیری رو توی رفتارهاش به روش خودش بروز میده. معمولا در برخورد اول با هر قضیه ای موضوع رو با طنز و شوخی بررسی میکنه. اما پس از مدت کوتاهی از سکوتش میشه فهمید که به شدت در مورد اون قضیه فکر میکنه. مهارتش در آشپزی به هیچ وجه قابل مقایسه با مهارتش تو استفاده از چاقو نیست. توی قلعه با همه ارتباط خوبی داره اما ارتباطش با گاستون، آشپز دیگه قلعه شکل و مناسبات خاص تری داره.

2- گاستون (بنده حقیر): مرد شرقی چهل و چهار ساله که از شرق به همراه خانوادش فرار کرد و مدتی رو در نزدیکی اسگاروت زندگی کرد و بعد سراز این قلعه درآورد. هنوز گاهی وقت ها مناسبات رفتاری با مردم غرب رو نمیتونه درست ارزیابی کنه و همین باعث میشه تا رفتارهاش (که ناشی از نیاز به پذیرفته شدن بین اطرافیانش هست) اغراق آمیز به نظر برسه. غافل از این که همین قضیه باعث فاصله بیشتر اطرافیانش از اون میشه. اما این فاصله گرفتن در مورد آشپز دیگه قلعه صدق نمیکنه. رابطه این دو نفر باهم مسالمت آمیز و جالب به نظر میرسه. مخصوصا اینکه به خاطر مهارت زیاد گاستون و بی سلیقگی سالنبور توی آشپزی، این دو به هم احساس نیاز بیشتری میکنن. گاستون در تنهایی بسیار شکننده و آسیب پذیر هست اما در جمع خیلی پرانرژی ظاهر میشه، با این حال جز خاطرات محدودی که فکر میکنه ممکنه برای اطرافیانش جذاب باشه چیز زیادی برای گفتن نداره. اگر دسپخت خیلی خوبی نداشت شاید مدت ها پیش از این قلعه فراریش میدادن.

سربازها

دایریس دنمای (کاربر لینک دانلود): یه مرد تقریبا تنومند و یک سرباز به دردبخور. اما به شدت سربه هوا و بی توجه به اطرافش. معمولا چیزی که براش جلب توجه میکنه رو پیگیری کرده و به فکر عواقبش نیست. کسی نمیدونه برای چی و از چه طریقی سر از این قلعه درآورده و اصلا چرا به عنوان سرباز داره خدمت میکنه.

از دسته های بعدی که شامل تدارکات و سربازان میشه، متاسفانه جزاسم و اوصاف ظاهریشون چیزی دستگیر من نشد.

سربازان؛ کاربر انگمار - دیرنیر گوائلین (کاربر ادموند پونسی) - لیتراندیل (کاربر لرد محمد)

تدارکات؛ لگولفیندل (کاربر ماهان) - کاربر اسماگ.

و فرمانده ی عزیزمون هم در همین دسته قرار دارن. :دی

اینا توصیف کلی شخصیت ها تو ذهن "من" بود؛ چیزی که با دو سه بار خوندن پست ها به ذهنم رسید. دلم میخواد تک تک نظراتتون رو بشنوم و راجع به این پست بیشتر باهم صحبت کنیم.

دوستانی که تنها یه شخصیت انتخاب کردن و بعدش دیگه اصلا پیگیری نکردن که حداقل یه شناخت کلی ازشون داشته باشیم بهتره هر چه سریعتر اقدام به این کار بکنن. یه شخصیت بی هویت فقط میتونه روند داستان رو مبهم کنه و ریتم داستان رو کند بکنه.

منتظر نظراتتون هستم.

ویرایش شده در توسط اله ماکیل

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

اله ماکیل ممنون بابت پستی که گذاشتی خیلی خلاصه و مفید شخصیت ها را توضیح دادی، منم سعی کردم کمی راجع به شخصیتم توضیح بدم که امیدوارم تا حدی با آنا آرتانیس آشنا بشید. اما قبلش خطاب به نولوفینوه اگه می خواد اسم انتخاب کنه و نمی تونه شاید بتونه از فرهنگ نامه آردا کمک بگیره. :|

آنا آرتانیس دختری با چهره ای آرام و اغلب با لبخندی بر لب. همرزم هایش در قلعه را بسیار دوست دارد (برای او مانند خانواده ی دومش هستند، آره...)؛ آنا کم حرفه و بیشتر فکر می کند. شجاع و مهارت خوبی در تیراندازی با کمان دارد که این مهارت و از پدرش یاد گرفته. پدر و مادرش توسط اورک ها کشته شدند و این علت پیوستنش به ارتش بوده. آروزش دیدن دوباره ی تنها برادر کوچکش است که (همراه بقیه افرادی که از کشتار اورک ها زنده ماندن) به گوندور رفته.

مهمترین موضوعی که اذیتش می کنه کابوس های شبانه مرگ والدینش است و ترسی که همراه آن وجودش را می گیرد؛ ترس از مرگی وحشتناک که نمی خواهد نصیب دوستانش شود. اما همیشه حرفی که پدرش به او می گفت را به یاد می آورد که مایه آرامش دلش می شود: شجاعت یعنی اینکه ترس و امید را هر دو در دلت داشته باشی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bellatrix

در جواب ب تحلیل شخصیت فریژا!

درست تقریبا!تحلیل کردین ب جز اینکه عبوس نیست ینی اگه منظورتون اخموست نه!اخمو نیست!کلا کسی نمیتونه توصورتش حس خاصی رو ببینه!(اما اینکه نمیتونه دلیل نمیشه ک وجود نداشته باشه!)

اما اگه منظورتون از عبوس بداخلاق ه!شاید!ینی اینطور ب نظر میرسه!

در مورد بی تفاوتی هم همینطور!ینی بقیه حس میکنن موجودی بی تفاوت و بی احساس ه ولی کسی واقعا از درون فریژا خبر نداره!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

در جواب ب تحلیل شخصیت فریژا!

درست تقریبا!تحلیل کردین ب جز اینکه عبوس نیست ینی اگه منظورتون اخموست نه!اخمو نیست!کلا کسی نمیتونه توصورتش حس خاصی رو ببینه!(اما اینکه نمیتونه دلیل نمیشه ک وجود نداشته باشه!)

اما اگه منظورتون از عبوس بداخلاق ه!شاید!ینی اینطور ب نظر میرسه!

در مورد بی تفاوتی هم همینطور!ینی بقیه حس میکنن موجودی بی تفاوت و بی احساس ه ولی کسی واقعا از درون فریژا خبر نداره!!!!

در رابطه با شخصیت فریژا، دریافت من اینکه دختری خیلی جدی و به این راحتی ها نمیشه باهاش شوخی کرد. :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

ممنون از تحلیل دوستان

امیدوارم بچه ها همکاری کنن و داستان رو پیش ببریم در اخر یک جلسه نقد و بررسی کامل خواهیم داشت با شرکت همه اعضا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

خب ممنون از نظرات دوستان.

در مورد فریژا باید بگم ممنون که شرح دادی. به هر حال درونیات آدمی مثل فریژا به ندرت تو چهره ش مشخص میشه. ماها حتما باید اینو بدونیم، وگرنه تو مناسباتمون با تو دچار مشکل میشیم. :) :D

شخصیت آنا تقریبا نزدیک به تصوراتم بود. اما منتظر بودم ببینم خودت چی میگی.

پ.ن: بارد عزیز توام یه کم از خودت بگو.

پ.پ.ن: از پست نولوفینوه لذت بردم. توصیفات اثرگذار، انسجام قابل قبول با پست بقیه دوستان و در عین حال مستقل بودن شخصیت از بقیه شخصیت ها خیلی دلنشین بود. امیدوارم با هیمن کیفیت پیش بریم همگی. :| :| :|

ویرایش شده در توسط اله ماکیل

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

سلام بارد عزیز من تازه عضو شدم .. در اصل به خاطر همین تاپیک شما بود که عضو شدم ;-)

ایا نقش سرباز ، کمانداریا سوار مونده که به من بدینش.

واقعا حرکت خیلی خوبی بوده که کردین خیلی خوشحال میشم که بتونم کاری انجام بدم .

سلام دوست عزیز

اگر بقیه بچه ها موافق باشن باید نقش های دوستان سرباز رو بگیریم و بدیم به بچه های جایگزین

در صورتی که کسی موافق هستش با جایگزین های جدید ادامه بدیم

اعلام رای کنید

بنده موافقم

ویرایش شده در توسط bard

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

موافقم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

من راضی نیستم کسی نقشش گرفته بشه . ولی یه نظری دارم.

اینکه : یه سرباز در ادامه به شما اضافه میشه واسمشم آلداریون یا تورونگیل پسر آرگورن

هست که برای گشت زنی به حوالی این منطقه ای که در حال حاضر شما ساکن هستید با گروهش

رهسپار میشه و در راه با بدشانسی به گروهی اورک که تعدادشون از خودشون بیشتره برمیخورن

و نبرد خیلی سختی بین اونها رخ میده وتمام گروهش کشته میشن (این رو هم بگم که گروه اورکها

هم نابود میشن ولی تعدادی از اونها پا به فرار میذارن) خودش هم با یک تیر سمی اورکی زخمی میشه

و در نهایت راه رو گم میکنه و بر حسب اتفاق به گروه شما میخوره ویا یکی از یاران شما اونا کنار

رودخانه پیدا میکنه و برای درمان نزد گروه خودشون میبره (که آلداریون را هم بیهوش شده پیدا میکنه).

نظرتون چیه

منظورت آلداریون پسر آراگورن بزرگ هستش؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

پیشنهاد خوبیه. ولی داستان ما احتمالا تو اواخر دوران سوم و در گیرودار جنگ حلقه داره اتفاق میفته. البته قرار نیست ما تو این داستان به جنگ حلقه اشاره ای داشته باشیم. ولی الداریون متولد دوران چهارم هست. فک نکنم زیاد سنخیتی داشته باشه.

یه چیزی بگم. بهتره شخصیت ها رو خودمون بسازیم و از این طریق داستان رو جلو ببریم. وام گرفتن از شخصیت هایی که بهشون اشاره شده کار خیلی سختی نیست. ما میخوایم خودمون کم کم نحوه ی شخصیت پردازی و داستان نویسی رو تمرین کنیم. پس بهتره از سیر تا پیاز داستان دست خودمون باشه. به نفع خودمون هم هست. :|

در مورد پس گرفتن نقش ها از بچه هایی که فعال نیستن هم نظرم با مسئول تاپیک یکیه. خیلی تاخیر افتاده و منتظر دوستان موندن یه کم لطف قضیه رو از بین میبره. پیشنهاد میدم تو محدوده نقش های پیشنهادی یکی رو انتخاب کنی و براش هویت تعریف کنی تا بارد رسما اعلام و معرفی ت کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Fladrif Skinbark

در مورد دکتر هم باید بگم که بله ما طبیب نداریم ولی به جای خود درمانی میتونین از تجارب اشپز ها و یا تدارکات استفاده کنید

اله ماکیل فک کنم گاستونه تو بتونه این کارو انجام بده. چون توی توصیفاتت گفتی علاقه ی خاصی به کشف گیاهای مختلف داره. میشه یه شخصیت عطار گونه رو بهش داد (عطار نه اون شاعره :| عطار به معنای کسی که از گیاهای داروی سر در میاره)

سلام دوست عزیز

اگر بقیه بچه ها موافق باشن باید نقش های دوستان سرباز رو بگیریم و بدیم به بچه های جایگزین

در صورتی که کسی موافق هستش با جایگزین های جدید ادامه بدیم

اعلام رای کنید

بنده موافقم

منم موافقم به شرط اینکه اون افراد جایگزین زودتر متنشونو تحویل بدن :|

نولوفینوه : خیلی خوب بود متنت من خیلی حال کردم.

اله ماکیل : خیلی عالی بود که شخصیتارو طبقه بندی و خلاصه کردی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

نولوفینوه: جالب بود مخصوصا جمله ی زیر هم از قسمت اول جمله کلی خندیدم هم اینکه از این هماهنگی خیلی خوشم اومد. :|

او آنا بود که با کمانش هوارا نشانه گرفته بود! :| قبل آنکه تیرش گلویم را سوراخ کند آرام عقب تر رفتم و نشستم! انگار او نیز آن صدا هارا شنیده بود ...

پ.ن: هنوز نگفتی اسمت توی داستان چیه؟ :|

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

توروندیل چطوره .

توروندیل اسم شخصیتته؟ یا منظورت تراندویله؟

شهریار: دم شما گرم!!! :|

ویرایش شده در توسط اله ماکیل

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

نولوفینوه: جالب بود مخصوصا جمله ی زیر هم از قسمت اول جمله کلی خندیدم هم اینکه از این هماهنگی خیلی خوشم اومد. :|

او آنا بود که با کمانش هوارا نشانه گرفته بود! :| قبل آنکه تیرش گلویم را سوراخ کند آرام عقب تر رفتم و نشستم! انگار او نیز آن صدا هارا شنیده بود ...

پ.ن: هنوز نگفتی اسمت توی داستان چیه؟ :D

:)

اسم ..

اتفاقا قرار بود بیام نمایت کمک بخوام :|

نمیخوام همینجوری از خودم در بیارم. اسم الفی میشه پیدا کرد اما خوب من که الف نیستم! از شخصیتای داستان ها هم باشه یکم جالب نمیشه.

موندم چه کنم :/

درباره اعضای جدید هم موافقم .

به نظرم یه پ.خ به افراد غیر فعال زده بشه و اگه جواب ندادن نقششون تعویض شه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

توروندیل اسم شخصیتته؟ یا منظورت تراندویله؟

شهریار: دم شما گرم!!! :|

منظورم تورونگیل بود.

ویرایش شده در توسط اینکانوس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
K I N G

به نظرم یه پ.خ به افراد غیر فعال زده بشه و اگه جواب ندادن نقششون تعویض شه

کاملا موافقم.صبر کردن دیگه کافیه.

الکاندو (کاربر کینگ): یک مرد جوان مثل پلاطس که به ارتش شهر سپید ملحق شده. مردی کم حرف، محتاط و علاقه مند به برقراری ارتباط با اطرافیانش هست. معمولا قبل از انجام هر کار عواقبش رو به خوبی میسنجه بعد اقدام میکنه. شاید به همین خاطر هست که معمولا همراه پلاطس روانه گشت میشه تا از انجام کارهای غیرقابل پیش بینی و خطرناکش جلوگیری کنه. مهارت نظامی هر دو سوارکار ما تقریبا در یک حد هست. اما الکاندو معمولا از این مهارت ها بهتر میتونه استفاده کنه.

خیلی ممنون اله ماکیل عزیز.

چندتایی رو اضافه کنم.

سن:24

خوش اخلاق و مهربان در عین حال خشن و جدی،کم حرف ولی خون گرم و صمیمی،جان فشان و شجاع.

منظورم تورونگیل بود.

سلام دوست عزیز خیلی خوش آمدید.شخصیت شما در کدام دسته قرار داره؟

ویرایش شده در توسط K I N G

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

کاملا موافقم.صبر کردن دیگه کافیه.

خیلی ممنون اله ماکیل عزیز.

چندتایی رو اضافه کنم.

سن:24

خوش اخلاق و مهربان در عین حال خشن و جدی،کم حرف ولی خون گرم و صمیمی،جان فشان و شجاع.

سلام دوست عزیز خیلی خوش آمدید.شخصیت شما در کدام دسته قرار داره؟

سرباز. توصفحه قبلی نوشتم که چطور به گروه شما ملحق میشم البته اولش رو باید یکمقدار تغییر بدم اونقسمتی که پسر آراگورنه را باید حذف کنم.

ویرایش شده در توسط اینکانوس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

سلام اینکانوس (تورونگیل)، خوش اومدی.

منتظر داستانت در روز اول در دفاع از قلعه خاکستری هستیم. :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

منظورم تورونگیل بود.

این سرباز که اسمش تورنگیل هست در واقع نجات داده میشه و به قلعه آورده میشه. با این اوصاف فک میکنم باید از خط دوم داستان وارد بشی که یکی از ما تو رو ببینه و به قلعه بیاردت. واسه این میگم از خط دوم چون تو خط اول نیروهای گشتی و کماندارای ما بیرون از قلعه رفتن و برگشتن.

بچه ها کسی نظری نداره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

این سرباز که اسمش تورنگیل هست در واقع نجات داده میشه و به قلعه آورده میشه. با این اوصاف فک میکنم باید از خط دوم داستان وارد بشی که یکی از ما تو رو ببینه و به قلعه بیاردت. واسه این میگم از خط دوم چون تو خط اول نیروهای گشتی و کماندارای ما بیرون از قلعه رفتن و برگشتن.

بچه ها کسی نظری نداره؟

بله درسته . باید بگم اونجایی که ANNA برای پیدا کردن چوب به جنگل میره ویا به بیان خودش (کمی ناامید برگشتم و به درخت های آنطرف رودخانه نگاه کردم که ناگهان متوجه حرکتی در آنجا شدم، وحشت زده چوب ها را انداختم و سریع تیری در کمان گذاشتم و به سمت جایی که حرکتی دیدم نشانه گرفتم. نمی دانم چه مدت همانطور بی حرکت ماندم اما وقتی مطمئن شدم خطری نیست کمان را پایین آوردم با سرعت چوب ها را جمع کردم؛ بیشتر از این ماندن در اینجا خطرناک است؛ پس سریع به سمت قلعه برگشتم. باید به ریانو هشدار میدادم؛ خطر بیش از حد نزدیک است) درواقع فرداش حس کنجکاوی بهش دست میده و میره ببینه صدا برای چی بوده که من رو بیهوش پیدا میکنه.

نظرتون چیه مخصوصا نظر شما مهمه بارد.

ویرایش شده در توسط اینکانوس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

من موافقم با این طرح. خوبه.

فقط باید ببینیم بارد خط دوم رو چی اعلام میکنه.

خیلی ممنون اله ماکیل عزیز.

چندتایی رو اضافه کنم.

سن:24

خوش اخلاق و مهربان در عین حال خشن و جدی،کم حرف ولی خون گرم و صمیمی،جان فشان و شجاع.

کینگ خیلی خوبه. فقط به نظرت جمع شدن دو خصلت خوش اخلاق و مهربان، با خشن و جدی یه کم سخت نیست؟!!

همینطور کم حرف بودن و خون گرم بودن همزمان تو یه آدم جمع نمیشه. :|

بهتره بگیم خوش خلق ولی زود خشم و عصبی. سخت نگیر. بالاخره هرکسی یه عیبی داره دیگه! :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
K I N G

کینگ خیلی خوبه. فقط به نظرت جمع شدن دو خصلت خوش اخلاق و مهربان، با خشن و جدی یه کم سخت نیست؟!!

همینطور کم حرف بودن و خون گرم بودن همزمان تو یه آدم جمع نمیشه. :|

بهتره بگیم خوش خلق ولی زود خشم و عصبی. سخت نگیر. بالاخره هرکسی یه عیبی داره دیگه! :|

اله ماکیل شخصیت خود خودم اینطوریه:وی

کم حرف ولی با محبت،فقط با این جملت موافقم"بهتره بگیم خوش خلق ولی زود خشم و عصبی" :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

منم با شما موافقم در مورد ورود تورنگیل از خط دوم داستان اونم در کنار رودخانه که البته بارد باید خط دوم داستان رو شروع کنه.

بارد ما مشتاقانه منتظریم :|

بچه ها بیایین ادامه بدیم. از اشتیاق زیاد قیافم این شکلی شده :|

:|

ویرایش شده در توسط Anna

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

با ربط دادن این قضیه به صداهایی که آنا شنیده و متوجه حرکتی شده(!) مخالفم!

باید متن تغییر کنه که کاملا مخالفم :| یا هم باید فردا با حس کنجکاوی این کارو بکنه که به دو دلیل نمیشه! چون تیر خورده فکنکنم یک روز رو تو اون سرما بشه زنده موند. همینطور آنا به دنبالش رفت و چیزی ندید که اینم جور درنمیاد!

همینطور ... ایشون وسط جنگل چیکار میکنه!؟

به نظرم گشنی ها پیداش کنن قشنگ تر میشه ولی اینو مطمعن نیستم :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...