جستجو در انجمن
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شیطان'.
پیدا شد 4 نتیجه
-
پیرترین و بی پدر: راز ترسناک تام بامبادیل
یک موضوع یک مطلب ارسال کرد در Samwise Gamgee the Brave نژادها و شخصیتها
به نام خدا همین اول من یه توضیح بدم که چرا این مطلبو تو تاپیک تام بامبادیل پست نکردم: ۱-این مطلب یک مقاله کامل است و نسبتا طولانی است. ۲- یک ترجمه کامل است. ۳-این مطلب برخلاف مطالب مطرح شده در تاپیک مذکور به دنبال یافتن نژاد تام پیر نیست و از دیدی جدید به او نگاه میکند و انگیزه او از کمک به هابیت ها را مورد بررسی قرار می دهد. ۴-قصد داریم که در این تاپیک فقط درباره انگیزه او و این تئوری بخصوص بحث شود. ۵- در این مطلب ما تمامی اطلاعاتی که در کتاب آمده را حقیقت نمیدانیم و بعضی از آنها را زیر سوال میبریم. ۶- خلاصه اینکه یه مطلب خیلی گنده ای هست که بنده در چند قسمت بنا بر توصیه دوستان قرار میدم برای اینکه بین اونها درباره هر قسمت بحث بشه و بعد هم قسمت بعد رو قرار بدم که به این صورت تعداد پست ها هم بالا بره و فعالیت بچه ها در فروم بیشتر بشه. همچنین چند قسمتی بودن باعث میشه حوصله خواننده سر نره. ۷- بنده با تاپیک کردن این مطلب ترجمه ای که کار خودم نیز هست قصد دارم نامم رو در فروم آردا جاودان کنم. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- و خب به این صورت بنده قسمت اول رو براتون قرار میدم: #قسمت_اول تام پیر. کاراکتری که احتمالا بین کاراکتر های ارباب حلقه ها کمترین محبوبیت را دارد. کاراکتری کودکانه که کمتر کسی به غیبت او از اکثر اقباس های داستان خرده می گیرد. اما با این حال شیوه دیگری برای نگرش به او هست (بر اساس آنچه ما از او در کتاب می خوانیم) که تصویری بسیار متفاوت از این کاراکتر شاد و شنگول در ذهن ما پدید می آورد. ما از تام بامبادیل چه می دانیم؟ او کاراکتری چاق و چله است که همیشه خندان است. او رفتاری دوستانه بامزه دارد که همیشه آماده است به مسافرانی که در دردسر افتاده اند کمک کند. به جز اینکه احتمالا هیچکدام از این ها حقیقت ندارد! در نظر داشته باشید: بر اساس گفته خودش ( و دانش فوق العاده عجیب الروند) او از قبل از اینکه هابیت ها به شایر بیایند در جنگل قدیمی سکونت داشته؛ قبل از اینکه هابیت ها به شایر بیایند، قبل از اینکه الروند به دنیا بیاید و قبل از اولین روز های دوران اول. و با این حال هیچ هابیتی تا به حال چیزی از او نشنیده است! پوششی که او در آن فرودو و هابیت ها را ملاقات میکند بسیار شبیه به یک هابیت بزرگ تر است. او عاشق غذا و آواز و قافیه های بی معنی و نوشیدن و رفقایش است. هر هابیتی که چنین فردی را ملاقات کند درباره او داستان ها و قصه ها خواهد گفت. هر هابیتی که توسط تام نجات داده شود درباره او آواز می خواند و برای دیگران نیز ماجرا را تعریف می کند. اما مری که تمام تاریخ باکلند را از بر است و بار ها وارد جنگل قدیمی شده تا به حال نام تام بامبادیل را نشنیده است. فرودو و سم که داستان های بیلبوی پیر را خوانده اند هم روحشان خبر ندارد که چنین موجودی وجود دارد، تا موقعی که شخصا او را ملاقات میکنند. تمام هابیت های شایر جنگل قدیمی را مکان ترس و وحشت میدانند، نه خانهٔ پیرمرد شاد و شنگولی و چاقی که به طرز عجیبی در مورد غذایش سخاوتمند و دست و دلباز است! اگر تام پیر حقیقتا تمام عمر خود را در جنگل قدیمی گذرانده، آن هم در خانه ای که کمتر از بیست مایل با باکلند فاصله دارد، پس این خلاف منطق است که او تا به حال توسط هیچ هابیتی دیده نشده است، یا اینکه مطمئنا یکی را از مرگ نجات نداده است. آن هم در ۱۴۰۰ سالی که شایر به وجود آمده است. ما از تام بامبادیل چه می دانیم؟ او کسی که به نظر می رسد، نیست. پایان #قسمت_اول خب دوستان این قسمت که مقدمه بود اگه کوتاه بود ببخشید سوالی هم دارین بپرسین تا قسمت های بعدی رو قرار میدم. -
اول به سبک آرون، سوالم را به طور کامل مطرح نمیکنم. میخواهم اول بدانم: چرا ملکور بعه زندان افکنده شد؟ آیا ایلوواتار نباید در ازای اعطای معرفت بیشتر به ملکور، به او قدرت بیشتر هم میداد؟ و آزادی بیشتر برای اعمال اندیشه هایش؟ چرا در هنگامه ی نغمه او را شرمسار گردانید، در حالی که بهتر از هر کسی میدانست برای توانا هیچ چیز از شرمساری کینه بر انگیز تر نیست؟ آیا تنها به این دلیل که جهان نیاز به نیرویی مخالف داشت، تا تلاش های والار ارزشمند تر جلوه کند؟( وگرنه تلاش والار چیزی شبیه گل زدن به دروازه ی خالی بود!) آیا نباید ملکور را از لحاظی تجلیل هم کرد؟
-
در این تاپیک قصد داریم به بررسی مصادیقی از داستان های تالکین که با الهام از مفاهیم و داستان های انجیل نوشته شدند بپردازیم. در چند سطر زیر من فهرستی از این مصادیق رو که تا به حال به نظرم رسده آوردم. به احتمال زیاد با دقت بیشتر می شود موارد دیگری هم پیدا کرد. اولین و مهمترین شباهت و یا الهام وجود خدای یگانه در داستان های تالکین است. در میان جهان های فانتزی که تا به حال خلق شده اند، جهان تالکین از معدود جهان های تک خدایی است. داوود و آراگورن: داوود پسر یک پادشاه نبود اما از خانواده و عشیره ای اصیل بود. او برای رسیدن به پادشاهی و متحد کردن دو قلمرو جوده آ و اسرائیل ابتدا می بایست دشمن بزرگی به نام جالوت را شکست دهد. همین الگو و خط داستانی را در آراگورن و تلاش او برای پیروزی بر سائورون و رسیدن به پادشاهی و متحد کردن دوباره آرنور و گوندور می بینیم مهاجرت بزرگ بنی اسرائیل و کوچ بزرگ الف ها: در انجیل ما داستان مهاجرت قوم بنی اسرائیل(Exodus ) را از مصر به سوی سرزمین موعود(کنعان) می خوانیم که بسیار مشابه کوچ اولیه الف ها از سرزمین میانه به سرزمین وعده داده شده والینور است. فرشتگان و والار: در انجیل این طور آمده که خداوند فرشتگانی دارد که به کمک آن ها امور جهان را تدبیر می کند. مشابه همین موضوع در رابطه ایلوواتار با والار دیده می شود. شیطان و ملکور: داستان طرد شدن شیطان به عنوان یکی از قدرتمندترین فرشتگان بسیار مشابه آن چیزی است که برای ملکور اتفاق افتاد. ملکور نیز مانند شیطان تمام پلیدی ها را به دور خود جمع می کند و وظیفه مومنان انکار مداوم اوست. نوح و الندیل: هر دوی این اشخاص از طوفانی که ناشی از خشم خدا بود با کشتی که خود ساخته بودند، نجات یافتند. هر دو نفر را فقط تعداد کمی از مومنان همراهی می کردند. داستان گالوم: در انجیل چنین می خوانیم:« هر کسی که غرق در آرزوهایش شود و فریفته آن ها گردد، وسوسه می شود. و هر گاه آرزو آبستن شود، گناه می زاید و گناه چون کاملا ببالد، مرگ را به دنبال خواهد داشت.» تاثیر این جملات در طرح داستان گالوم کاملا مشهود است. او نیز غرق در آرزوی حلقه بود و برای رسیدن به آن از هیچ گناهی فروگذار نکرد؛ اما رسیدن به حلقه نهایتا باعث مرگش شد. گندالف و مسیح : شباهت های زیادی را می توان بین این دو شخصیت یافت. مواردی از این شباهت ها عبارتند از: هر دوی آن ها توانایی انجام امور خارق العده داشتند. هردوی آن ها برای دعوت مردم به راه درست، بسیار سفر می کردند. هر دوی آن ها یکبار مرگ را تجربه کردند و دوباره به زندگانی بازگشتند. باغ عدن و لوتلورین: آدم و حوا با آرامش کامل در باغ عدن زندگی می کردند. گویی زمان برای آن ها در گذران نبود. مشابه همین احساس برای یاران حلقه زمانی که در لوتلورین اقامت داشتند، وجود داشت. یفتاح و فئانور: گاهی بعضی سو گندها آثار مخربی به دنبال دارند. یفتاح از داوران بنی اسرائیل زمانی که عازم جنگ با عمونیان بود، سوگند خورد اگر از این جنگ سالم بازگشت، نخستین چیزی را که از خانه اش خارج می شود، در درگاه خداوند قربانی کند. در حالیکه تصورش این بود که بی شک نخستین چیزی که از خانه اش خارج خواهد شد، سگش خواهد بود؛ زمانی که از جنگ برگشت، اولین کسی که از خانه خارج شد تنها دخترش بود و او مجبور شد او را قربانی کند. مشابه همین داستان، سوگند فئانور نیز زندگی خودش، پسرانش و قبیله اش را تباه کرد. انجیل و کتاب سرخ سرحد غربی: داستان تاریخ جهان و آنچه که قرار است روی دهد، در کوه سینا نوشته شده بود و خداوند آن را به موسی اعطا کرد که در پنج دفتر اول انجیل آمده است. کتاب سرخ سرحد عربی هم شامل تاریخچه سرزمین میانه در دوران سوم بود. این ها مواردی بود که تا به حال به نظر من رسیده اگر موارد دیگری هست که شما به آن ها برخوردید، خوشحال می شم این جا مطرح کنید. پ.ن بسیار مهم: تمام مواردی که اینجا مطرح کردم بر اساس متون مقدس مسیحی و یهودی بود پس اگر تناقضی با متون اسلامی دیدید نه لازمه تذکر بدید نه دعوا کنید نه دادگاه تفتیش عقاید راه بندازید!
-
از شما و تمام افراد که به این سایت سر میزنن هفت سوال دارم. در مورد/] ارو و ملکور که حتما باید جواب این هفت سوال رو بگیرم... 1-ارو به عنوان خدای آردا قبل از این که ملکور را بیافریند..حتما باید از آینده ی اون خبر دار باشه چون اون خدای آردا هست و طبیعتا خدا از همه چی خبر داره. و وجودش..از پلیدی به دور هست...آفریننده ی پاکی آردا پس چرا ملکور را آفرید در صورتی که میدانست در آینده دشمن آردا خواهد بود...؟ حکمت این آفریدن چه بود؟ حال اگر فقط ملکور را آفریده و مثل دیگر آینور میکرد... میتوانستیم بگوییم که ارو فقط یه موجود ابتدایی خلق کرده.. ولی دیدیم که حتی به اون مقام و درجه داد و جزء یکی از والار بزرگ کرد... یا حتی بزرگ ترین والا...که شریف ترین در میان بزرگ ترین ها بود 2-حالا که ملکور آفریده شد...و کاملا به وجود آمد... پس چرا ایلوواتار این والا را به فرمان برداری از خود امر کرد؟ در صورتی که میدانست در آینده چه خواهد شد...(مبارزه جنگ نابودی) و در حالی که نه اطاعت بندگی میکرد..و نه فایده ای برای ایلوواتار داشت... و نه هیچ خوبی از اون به ارو و به کس دیگری رسیده بود... 3-حال که ملکور به وجود آمد...با این همه سوال... پس چرا در موسیقی والار شرکتش داد؟ حال که میدونست خراب کاری خواهد کرد...و فایده ای نخواهد داشت...و ارو اونو چرا اجازه ی این کار را داد؟ و حتی در بخش های ریزی از داستان امده که ارو از نا هماهنگی ملکور آگاه بود...و گفته که این هم جزء برنامه ی خودشه..ما به عنوان خواننده باید بدونیم اون برنامه چیه و ارو میخواد چکار کنه.... 4-فکر کنیم که حالا اون شورش کرده...و کاملا دشمن شناخته شده... پس چرا بعد از آفریدن ملکور...اونو خجالت زده کرد و اونو خائن معرفی کرد؟ در حالی که اون اصلا از خود چیزی نداشت..و ارو اونو آفرید و سرنوشت داد... چه حکمتی بود که ارو اونو آفرید و اونو به این شکل گذاشت؟در حالی که نه به خود سودی داشت...نه به کس دیگری...فقط ملکور.زیان زده شد..در حالی که ملکور هیچ کار نادرستی نکرد...فقط در موسیقی والار...کمی به طبع دیگر عمل کرد... 5-حال که اون خائن شد...بد بخت شد....بی چاره شد... پس چرا به ملکور فرست داد...تا برای خودش جبهه درست کند..و اون برای خود نظام بسازد... تا پیشرفت کند...و دباره به والار ها و به آینور های دیگر..دشمنی کند...؟ چرا همون موقعی که ملکور را ساخت...و خیانت کرد...نابودش نکرد؟ چرا به اون اجازه و توانایی این کار را داد؟در حالی که دنیای بدون پلیدی مگه چشه که ایلوواتار این کار رو نکرد؟ و ارو میدانست که مردمان ستاره ها(الف ها) رو فریب خواهد داد... پس چرا کاری کرد که ملکور و جمعی از مردمان آردا..بر او بپیوندند و آلوده به پلیدی شوند ؟ اصلا چرا برای ساخت آردا...ملکور رو به جریان انداخت؟ تا با اون شر درست شه؟ در صورتی که اگر این کار رو نمیکرد...دیگر مشکلی نبود...(چرا همون موقع ملکور را از اردا بیرون نکرد؟ یا حتی جلوش نیستاد؟) 6-فرض کنیم که همه ی این اتفاقا افتاد و همه ی این مخالفت ها به وجود آمد... پس چرا ملکور دوباره فرصت یافت...تا برای بار دوم از دیوار های شب و از بند ها بگذرد؟..و برای بار دوم برگردد...و چرا توانست ارک بسازد.؟ در حالی که اگر ارو واقعا اونو از همون اول فلج و ناتوان میکرد...نیازی نبود که برای دومین بار اون فرصت پیدا کنه...چرا با این که میدانست...این کار را نکرد؟ چرا اونو ضعیف نکرد؟و قدرتش را نگرفت؟ چرا با این که آگاهش بود...این کار را کرد؟ چه حکمتی در فرصت دادن به ملکور بود تا اون رشد کنه.؟ چرا وقتی الف های روشن بین..و تیز بین از جوار خوبان بودن. و هیچ پلیدی در آن نبود...چطور روح آگاهشان...دوباره پلید و به اعماق جهل فرو رفت؟ 7- چرا بعد از این که ملکور شناخته شد...به سائرون و دیگر پلیدی های پراکنده ی سرزمین میانه...فرصت داد...تا برای خود...جبهه بگیرن؟ چرا اونا رو همون لحظه نابود نکرد...و باعث شد اونا فرصت بیشتر پیدا کنن؟ چرا ملکور را آفرید تا سائرون فریبش را بخورد... و چرا بعد از آفریده شدن ملکور..سائرون و بقیه ی پلیدی ها را فرصت داد؟ فکر کنیم که همه ی این جریان ها فقط برای این بود که ارو مجوداتش رو امتحان کنه...ولی: بر این عکس پروفایلم دقت کن...میبینی اون یه شمشیر در دستشه. هیچ وقت با شمشیر نمیشه کسی رو فریفت..و اونو دعوت کرد.. پس اون اومده تا مبارزه کنه...ولی چرا ارو اونو آفرید.. و منزویش کرد؟مگه اون چکار کرده بود که این بلا سرش اومد. و ارو بختش رو اینجوری قرار داد؟چرا عین دیگر پاکی ها اونو راه نداد؟ خواهش میکنم به هر هفت تای این سوال ها پاسخ کامل و جامع رو بدین ممنون