رفتن به مطلب
bard

یک ماجرا جویی غیر منتظره در دنیای تالکین - ورود و هماهنگی

Recommended Posts

اله ماکیل

ماهان ظاهرا بچه هایی که داخل قلعه هستن نمیتونن پست بذارن. بذار گروه ریابو و بقیه پستهاشون رو بذارن بعد.

مرسی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Samwise Gamgee the Brave

آقا فریژا بعد از بیهوش شدنش چی شد دقیقا؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bellatrix

دوستمون بارد بهوشم آوردن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

سلام دوستان من برگشتم

از آنجایی که ویلیمار دیده فرمانده اورکها با نیزه به سرم ضربه زده میشه گفت دقیقا ندیده چه اتفاقی افتاده یعنی به عبارتی هنگامی که فرمانده اورکها من رو با سپرش به گوشه پرتاب کرده و میخواسته که ضربه رو بزنه من یکی از کلاه خودهای اورکهایی که کشته شدن را کنار سرم گرفتم اما شدت ضربه به قدری زیاد بوده که درجا بیهوش شدم و همه فکر کردن مردم و چون درگیر بودن ندیدن دقیقا چه اتفاقی افتاده و من هم تا زمان پایان درگیری و فرا رسیدن شب بیهوش بودم و در حالی بهوش میام که هنوز کسی بالای سرم نیومده که ببینه چی شده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

سلام دوستان من برگشتم

از آنجایی که ویلیمار دیده فرمانده اورکها با نیزه به سرم ضربه زده میشه گفت دقیقا ندیده چه اتفاقی افتاده یعنی به عبارتی هنگامی که فرمانده اورکها من رو با سپرش به گوشه پرتاب کرده و میخواسته که ضربه رو بزنه من یکی از کلاه خودهای اورکهایی که کشته شدن را کنار سرم گرفتم اما شدت ضربه به قدری زیاد بوده که درجا بیهوش شدم و همه فکر کردن مردم و چون درگیر بودن ندیدن دقیقا چه اتفاقی افتاده و من هم تا زمان پایان درگیری و فرا رسیدن شب بیهوش بودم و در حالی بهوش میام که هنوز کسی بالای سرم نیومده که ببینه چی شده.

شما قرار بود شهید بشی ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Samwise Gamgee the Brave

سلام دوستان من برگشتم

از آنجایی که ویلیمار دیده فرمانده اورکها با نیزه به سرم ضربه زده میشه گفت دقیقا ندیده چه اتفاقی افتاده یعنی به عبارتی هنگامی که فرمانده اورکها من رو با سپرش به گوشه پرتاب کرده و میخواسته که ضربه رو بزنه من یکی از کلاه خودهای اورکهایی که کشته شدن را کنار سرم گرفتم اما شدت ضربه به قدری زیاد بوده که درجا بیهوش شدم و همه فکر کردن مردم و چون درگیر بودن ندیدن دقیقا چه اتفاقی افتاده و من هم تا زمان پایان درگیری و فرا رسیدن شب بیهوش بودم و در حالی بهوش میام که هنوز کسی بالای سرم نیومده که ببینه چی شده.

سلام،خوشحالم که برگشتی؛به نظرم اگه لا اقل تنت یکم خونی شده باشه بهتره.بعدشم به نظرم بچه ها بیان پیدات کنن ببینن زنده ای بهتره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس

شما قرار بود شهید بشی ؟

بارد :) !! نه قرار نبود شهید بشم فقط دیر که کردم بچه ها خواستن خلاصم کنن فکر کنم از دستم سیر شده بودن :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

کی من....؟؟؟کسی چیزی گفته...؟

ولی جدا از شوخی...خوب شد برگشتی تو قلعه به هم صحبت نیاز داشتم.!

میشه من وقتی دارم میرم پیش کینگ تا پشو درمان کنم تو رو در حالی که سرت خونیه پیدا کنم و ببرمت پیش کینگ تا درمانت کنم؟!

البته نصفه به هوش اومده باشی!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Samwise Gamgee the Brave

افراد بیرون قلعه که پست نمیزارن.لطفا یه کاری کنین ما هم بتونیم پست بزاریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Samwise Gamgee the Brave

آقا چرا دایریس مرد؟بس ناجوانمردانه مرد.هر چند که من نفهمیدم چجوری مرد.ولی با این فهمیدیم که کله‌شو کندن.خیلی شخصیت باحالی بود، حیفش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bellatrix
ارسال شده در (ویرایش شده)

ب شخصه از همین تریبون از دوستمون لینک دانلود! اعلام تشکر میکنم!

واقعا ایول!خیلی خوشمان آمد!

آفرین موفق باشی :)

ویرایش شده در توسط bellatrix

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

با تشکر از بچه ها

نکته ای که هستش اینه که به نظرم لازم نیست که هر لحظه نبرد تن به تن رو بازگویی کنید

اگر دقت کنید تفاوت ها رو در ارباب حلقه ها و نغمه یخ و اتش متوجه میشید

به نظر خودم باید نفس جنگ رو در یابید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اینکانوس
ارسال شده در (ویرایش شده)

اقا چرا اینجوری شد ، دایریس خودشو به کشتن داد از همون اولم معلوم بود آخر خودشو با این کاراش به کشتن میده :) ، خیلی حیف شد شخصیت باحالی تو داستان بود تازه داشتیم باهاش حال میکردیما :)

با تشکر از دوستمون لینک دانلود امیدوارم موفق باشی و تو داستان بعدی همراهیمون کنی :|

با اجازه از بارد ما چیکار کنیم رولمون رو بنویسیم که تورونگیل بهوش اومده ؟

ویرایش شده در توسط bard
ویرایش نوشتاری

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

آخی واقعا دلم برای دایریس سوخت :|؛ شخصیت جالبی داشت، حیف شد. ارو بیامرزتش. :) :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
K I N G

دوستان بیرون قلعه دیگه وقتشه برگردید:دی کمک لازم داریم.

منتظریم تا شاهکار بقیه دوستان رو ببینیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

دوستان فککنم همه پستاشونو گذاشتن دیگه نه؟

خبری نیست !؟ نمیریم روزای بعدی!؟!

البته .... این روزا همه سرشوو شلوغه فککنم روز بعد بیشتر از روال همیشگی طول بکشه! ینی فککنم بکشه به اواخر حرداد با این حساب :)

در هر حال... به نظرم اگه فاصله نیفته بین پستا بهنتره ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

دوستان فککنم همه پستاشونو گذاشتن دیگه نه؟

خبری نیست !؟ نمیریم روزای بعدی!؟!

البته .... این روزا همه سرشوو شلوغه فککنم روز بعد بیشتر از روال همیشگی طول بکشه! ینی فککنم بکشه به اواخر حرداد با این حساب :)

در هر حال... به نظرم اگه فاصله نیفته بین پستا بهنتره ;)

اگر همه افراد بیرون قلعه پستشون رو گذاشته باشن دور بعدیش رو باید بریم

یعنی ادامه بیرون قلعه تا رسیدن به قلعه

البته بچه ها درگیر امتحاناتن فکر کنم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

فک کنم جز پلاطس همه ی بچه هایی که بیرون بودن پستاشونو گذاشتن. پلاطس هم معلوم نیست تصمیمش چیه. باید خبرشو بگیریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Anna

فک کنم جز پلاطس همه ی بچه هایی که بیرون بودن پستاشونو گذاشتن. پلاطس هم معلوم نیست تصمیمش چیه. باید خبرشو بگیریم.

پلاطس عزیز و چند باری دیدم میاد به سایت سر میزنه همین اواخر اما نمیاد بگه تصمیمش چیه؟

شاید می خواد (باید) کشته بشه. بارد بجای اینکه بگی تورونگیل و که میخواد تو داستان باشه بکشی این پلاطس و بکش که هیچ خبری ازش نیست. :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Samwise Gamgee the Brave

روند داستان خیلی کند شده همین طوری پیش بره ما باید وسط تابستون برا پست گذاشتن صبر کنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mahan

دوستان سلام نمیدونم خبر دارید یا نه اما من از این دوم تا بیست و پنجم امتحاناتم شروع میشه پس ممکنه نتونم زود به زود آن شم گفتم بدونید که با اجازه من آخرین نفر داستانم رو بنویسم خداروشکر که هنوز هم افراد داخل قلعه شروع نکردن.... ;)

یه وقت حذفم نکنید ها :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard
ارسال شده در (ویرایش شده)

به نظرم باید منتظر پلاطس بمونیم تا تکلیفش مشخص بشه

ماهان ، شما هم متنت رو برای اله ماکیل بفرست

ویرایش شده در توسط bard

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bellatrix

خوب نمیتونیم ک همینطور صبر کنیم!ی مهلتی تعیین کنید اگه پلاطس نیومد ادامه بدیم!حوصلم سر رفته!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

حالا ببینیم تصمیم بارد چیه. ولی به نظرم بدم نمیشه که بدون پلاطس استارت کار افراد داخل قلعه رو بزنیم. فوقش میشه مثل فیلمای درهم و برهم هالیوودی تو مایه های بیست ویک گرم. :دی

دستور با فرمانده ست به هر حال.:)

چون امروز مستقیما مسءله رو با پلاطس مطرح کردم بدون اینکه جواب روشنی بده که تصمیمش چیه آف شد رفت. گمون نکنم حالا حالاها معلوم شه تصمیمش چیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bellatrix

آره دیگه فوق فوقش میشه مث همونا!!!خخخ

اونکه صد البته!

خوب پس دیگه!ی مهلتی بهش بدیم تحویل نداد بریم ادامه بدیم!دیگه انقد کشش ندیم...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...