رفتن به مطلب
Aslan

انواع طلسم ها

Recommended Posts

مهمان

اینارو که یه هابیت که اصلا قدرت جادویی ندشته باشه هم میتونه انجام بده.به جز اینکه صورتش روشن میشه(که مشکوک به تقلید از ید بیضا حضرت موسی(علیه اسلام) است) کارای دیگه رو میشه علمی انجام داد و فکر نکنم جادو باشه.به اینکه حافظه ی گندالف عین هارد کوانتومی و هیچی انگار یادش نمیره شکی نیست ولی خوب نمیشه یه جادو ی باحال انحام بده.مثلا یک موج از آتش رو برسته سمت دشمن.آخه جادگر انقد بی بخار؟واقعا چرا؟

من هابيت رو نخوندم، ولی ياران حلقه رو خوندم و به نظرم خيلی هم به اندازه از جادو استفاده ميكرد.

اولاً كه وقتی با ياران حلقه همراه بود (قبل از سقوطش در موريا) نميخواست زياد جادو كنه؛ چون دشمن مكانشون رو می فهميد و اونا هم ميخواستن در خفا مأموريت رو انجام بدن. حتی همونقدر هم كه از جادو برای روشن كردن هيزم استفاده ميكنه، غرولندكنان ميگه:

«اگر كسی باشد كه ببيند، دست كم من يكی از چشمانش پنهان نيستم. نوشته ام گندالف اينجاست با نشانه هايی از ريوندل تا مصب آندوين می توانند آن را بخوانند.»

همينطور نيروش رو برای جاهای خطرناک تر نگه ميداشت؛ چرا كه استفاده از جادو باعث ميشد نيرو و زمان زيادی از دست بده:

«هيچ فكری به ذهنم نرسيد جز اينكه سعی كنم افسونی برای بستن در به آن بخوانم. از اين افسون ها زياد ميدانم؛ ولی كارهايی مثل اين واقعاً زمان زيادی می برد، و حتی اگر در را با افسون هم بسته باشی ميتوان آن را با زور شكست. ... سپس چيزی وارد اتاق شد آن را از اين طرف در احساس كردم و اورک ها خودشان ترسيده بودند و ساكت شدند. حلقه آهنی را به دست گرفت و متوجه من و افسون من شد. ... افسونی كه درمقابل افسون من ميخواند خيلی طاقت فرسا بود. ... بايد ورد را به زبان می آوردم.»

دوماً كی گفته كه جادوهای گندالف رو هابيت ها هم می تونن انجام بدن؟ شايد هابيت ها بتونن نتايج جادوهای گندالف رو با روش های ساده بوجود بيارن؛ ولی اين دليل نميشه كه گندالف از روش های علمی استفاده كنه، نه جادو! مثلاً هابيت ها ميتونن فشفشه هوا كنن يا در رو با زور بازو ببندن يا با فندک چوب آتيش بزنن و يا با ضربه گرز و ماشين چمن زنی و پريدن يه ترول پل رو بشكنن يا با شمع در شب اطرافشون رو روشن كنن؛ اما گندالف با جادو اين كارها رو ميكنه! يعنی با جادو در رو بسته نگه ميداره و با جادو آتيش بازی ميكنه و با جادو چوب رو آتيش می زنه و با جادو پل رو ميشكنه و با جادو اطراف رو در تاريكی روشن ميكنه! مثلاً:

هيزمی را برداشت و آن را بالا نگهداشت و افسونی بر آن خواند، نائور ان ادريت آمن! و انتهای چوبدستی اش را به ميان آن فرو كرد. به يک باره فواره ای بزرگ از شعله سبز و آبی بيرون جست و چوب گر گرفت و زبانه كشيد.

فرياد زد: «نائور ان ادريات آمن! نائور دان ای ناگوروت!»

صدای غرش و شكستن چيزی شنيده شد، و درخت بالای سرش سر تا پا غرق آتشی كوركننده شد.

وقتی ساحر پيشاپيش از پله های بزرگ بالا رفت، چوبدستش را بالا گرفت و از سر آن پرتويی ضعيف تابيدن گرفت.

در آن هنگام گندالف چوبدستش را بالا آورد و فريادی بلند كشيد و ضربه ای به پل پيش پايش زد. چوبدست خرد شد و از دستش افتاد. پهنه ای از شعله سفيد كوركننده بيرون جست. پل ترک برداشت.

سوماً خود گندالف اعتراف ميكنه كه برای انجام دادن بعضی از جادوها به يه وسيله كمكی يا وسيله واسطه نياز داره. مثلاً وقتی لگولاس بهش ميگه با جادو برف ها رو آب كنه، جواب ميده:

«ولی بايد چيزی باشد كه من با آن كاری بكنم. برف را كه نميتوانم بسوزانم.»
ویرایش شده در توسط گندالف ‌سفید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
sepehr.aghababaei

من می خواستم بدونم چرا گاندولف نیاز داشت از بعضی از ورد ها استفاده کند مگر او خود یک جادوگر بزرگ نبود؟.....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

یکی از انتقادهایی که به نارنیای سی. اس. لوییس وارد شده بی ربط به سؤال شما نیست. لوییس همه ی موجودات افسانه ای رو وارد نارنیا میکنه و هر لحظه برای حل مسأله اش یک چیز جدید از توبره بیرون می کشه. منطق قابل دنبال کردن در نوشته ی او کمرنگه در حالی که دوستش که پروفسور ما باشه دقیقاً در نقطه ی مقابل قرار می گیره. منطق و قانونی که برای دنیای خیالی اش فرض کرده به ندرت تغییر میکنه و گندالف هم از این قاعده مستثنا نیست :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
sepehr.aghababaei

آیا کسی کتابی سراغ دار که داخلش چند تا جادوی سیاه پیدابشه.................؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elrond

من تنها جادویی که از گندالف تو کتاب دیدم کشتن چند تا گابلین بود(تو هابیت).همین!!!!یه مایا انقد بیکار.گندالف حتی برای سرگرمی هم جادو نمیکنه.

البته جادو به طور عمده وجود نداره و این ها قدرت یه مایاست . از اون طرف هم درسته که به ایستاری گفته شد مستقیما با سائورون مبارزه نکنن ( از قدرتشون استفاده نکنن ) ، یا برای این که مردم شک نکنن و باهاشون ارتباط برقرار کنن به صورت پیرمرد اومدن ، ولی بالاخره باید یه کارای عجیب و به اصطلاح جادو می کردن تا عموم اونا رو جادوگر صدا می کردن .

اینارو که یه هابیت که اصلا قدرت جادویی ندشته باشه هم میتونه انجام بده.به جز اینکه صورتش روشن میشه(که مشکوک به تقلید از ید بیضا حضرت موسی(علیه اسلام) است) کارای دیگه رو میشه علمی انجام داد و فکر نکنم جادو باشه.به اینکه حافظه ی گندالف عین هارد کوانتومی و هیچی انگار یادش نمیره شکی نیست ولی خوب نمیشه یه جادو ی باحال انحام بده.مثلا یک موج از آتش رو برسته سمت دشمن.آخه جادگر انقد بی بخار؟واقعا چرا؟

جانم ؟! دست نورانی حضرت موسی چه ربطی داره ؟ این چیزی هم که می گید اشتباهه و گندالف در اون موقع یه نقاب رو صورتش بود . این کارایی رو هم که تو می خوای رو یه بالروگ هم نمی تونه انجام بده ، چه برسه به گندالف :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Light king

من قدرت ذهن رو به طلسم و ورد ترجیح میدم

به نظرم کارساز تره (البته اجرا کردنش هم خیلی باحال تره !!! مخصوصا وقتی دست رو میبری جلو :D)

کسی سریال مرلین رو دیده ؟ به زبان مذهب قدیمی ورد میخونه

من تنها جادویی که از گندالف تو کتاب دیدم کشتن چند تا گابلین بود(تو هابیت).همین!!!!یه مایا انقد بیکار.گندالف حتی برای سرگرمی هم جادو نمیکنه.

غیر از این که گندالف کلی تو کتاب جادو کرد , میشه گفت خرد و دانشش مهم تر از آتشیه که درست میکنه

با اون آتش ممکنه صد ها نفر رو بسوزونه , ولی با خردش سرنوشت سرزمین میانه رو عوض کرد

آیا کسی کتابی سراغ دار که داخلش چند تا جادوی سیاه پیدابشه.................؟

والا من تو هر کتابی که دیدم جادو وجود داشته , جادوی سیاه هم بوده

اکثر فانتزی ها هم جادو درشون به کار رفته

الان هم کتاب تولد یک قهرمان دیوید گمل رو یادمه که یه سری تازی جهنمی رو یه جادوگر با جادوی سیاه فرا میخونه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Ar@gorn

طلسم آواراكاداورا (البته اگه اون موقع يادم بياد تلفظ درستش چی بود!)

به اينكه طلسم نابخشودنی و جادوی سياه و هنر خبيث و اين چيزها هستن هم كاری ندارم. من اين طلسم رو ميگم، ببينم كی ميخواد چيكار بكنه!

اون موقع اگه من جای حریفت بودم یک شیلد چارم میزدم طلسمت منحرف شه بعد یک اکسپلیار موس میزدم چوب دستیتو بگیرم بعد تارانتالگرا میزدم یکم برقصی دور همی بهت بخندیم بعد آبلیویت میزدم هرچی طلسم یادگرفتی از سرت بره

بعد هیچی دیگه طلسم قفل پا روت میزدم و بعد با مشت و لگد حالتو جا میاوردم شایدم از کروشیو استفاده کردم که دیگه توی دوئل اولین طلسمت اواداکادورا نباشه

همیچین آدم حرفگی هستم من

من تنها جادویی که از گندالف تو کتاب دیدم کشتن چند تا گابلین بود(تو هابیت).همین!!!!یه مایا انقد بیکار.گندالف حتی برای سرگرمی هم جادو نمیکنه.

کجا گاندولف جادو نمکینه بعد از جنگ هلمزدیپ که گاندولف ولگولاس و... میرن به ایزنگارد اونجایی که گاندولف عصای سارومان با اشاره خرد میکنه چی بود پس؟!!!!

توی جنگ آخر جای دروازه های سیاه اگه تو فیلمش دیده باشی اونجا که آراگورن میگه برای فرودو و با ارتشش حمله میکنه به دروازه ها گاندولف از همه سربعتر میدوه خوب این لامصب اگه جادو نیست پس چیه یک پیرمرد چطور میتونه اینقدر تند بدوه :ymapplause: D:

ویرایش شده در توسط تضاد
غلط املایی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

یکی از انتقادهایی که به نارنیای سی. اس. لوییس وارد شده بی ربط به سؤال شما نیست. لوییس همه ی موجودات افسانه ای رو وارد نارنیا میکنه و هر لحظه برای حل مسأله اش یک چیز جدید از توبره بیرون می کشه. منطق قابل دنبال کردن در نوشته ی او کمرنگه در حالی که دوستش که پروفسور ما باشه دقیقاً در نقطه ی مقابل قرار می گیره. منطق و قانونی که برای دنیای خیالی اش فرض کرده به ندرت تغییر میکنه و گندالف هم از این قاعده مستثنا نیست :P

چشمم روشن چشمم روشن :D

از کی تا به حال تو این فروم کسی جرات کرده به لوییس چیزی بگه اون هم یه دوست !! :D

اما شاید دلیل این که لوییس داره این قدر موجود و کارکتر وارد سرزمینش می کنه این باشه که می خواد داستنش حال و فضای واقعا فانتزی وار پیدا کنه و خواننده ی خودش رو ببره به اون زمان های کودکیش که داستان هایی رو تو ذهنش برا خودش می ساخته و هی اون ها رو عوض می کرده و ... { امیدوارم منظورم رو رسونده باشم }

نمونه ی بارز این عمل رو می تونیم تو شروع داستاناش ببینیم اون جایی که قبل از ساخت نارنیا توسط اصلان اون پسره می ره تو یه جنگلی که گودال هایی داشته و هر گودال مربوط می شده به سرزمین دیگه ای !

فکرش رو بکن شاید یکی از اون گودال ها متصل می شد به سرزمین میانه و شاید همین گودال های جهان های موازی باشن برای ربط دادن بین دنیاها { می بینی چه جوری نویسنده افکار خواننده رو درگیر می کنه }

آیا کسی کتابی سراغ دار که داخلش چند تا جادوی سیاه پیدابشه.................؟

:D

چیه می خوای کسی رو جادو کنی :D

هستند در این ربطه اما خب من طرفش نرفتم :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LYKAIOS

آیا کسی کتابی سراغ دار که داخلش چند تا جادوی سیاه پیدابشه.................؟

کتاب که در مورد جادو فراوانه: کتاب چهارم کرنلیوس آگریپا. یا کتاب گریمویر وروم grimoire verum و مهمترینش فک کنم کلید صغیر سلیمان the lesser key of solomon باشه. و کتاب جادوی آیینی ceremonial magic ادوارد وایت. و یک کتاب هم در مورد جادوی سپید میشناسم که سه گانه ی جادوی مقدس آبراملینه sacred magic of abramelin و کلی کتابهای دیگه. همشون هم در دسترس هستن البته با زبان اصلی.

ولی طرف این کتابا کسی نره بهتره! وقت تلف کردنه

در ضمن فکر نمیکنم گاندالف جادوگر باشه! ایستاری با جادوگر یکم فرق میکنه. حداقل من جادوگران رو انسانهای فانی و عادی و نوزاد به دنیا اومده! فرض میکنم که قدرتهایی رو پیدا میکنن. اما ایستاری دیگه وضعشون معلومه انسان فانی و عادی نیستن نوزاد هم نبودن. بودن؟؟! گاندالف کوچولو؟؟!!

در مورد طلسم هم به نظرم یکی از ابزارهای خوبه اما سطح پایین. جادوی ذهنی جذاب تره و حداقل شبهه ی شعبده بازی ایجاد نمیشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

در ضمن فکر نمیکنم گاندالف جادوگر باشه! ایستاری با جادوگر یکم فرق میکنه. حداقل من جادوگران رو انسانهای فانی و عادی و نوزاد به دنیا اومده! فرض میکنم که قدرتهایی رو پیدا میکنن. اما ایستاری دیگه وضعشون معلومه انسان فانی و عادی نیستن نوزاد هم نبودن. بودن؟؟! گاندالف کوچولو؟؟!!

دستتون درد نکنه، از زندگی ناامید شدم با همین یه جمله شما! :?

شما بر چه اساسی جادوگر رو انسان فانی و عادی و نوزاد به دنیا اومده فرض می کنید؟ جادوگر در نظر من و از لحاظ ترجمه لغوی یعنی کسی که جادو میکنه، فقط در همین حد، چه از اول جادو کردن رو بلد باشه و چه یاد گرفته باشه، چه انسان باشه و چه نباشه، چه نوزاد بدنیا اومده باشه و چه اصلا به دنیا نیومده باشه.

در کتاب معادل ایستاری دقیقا کلمه Wizard گرفته شده.


the Istari, whom Men called the Wizards

و Wizard هم یعنی جادوگر و کسی که جادو میکنه، از نظر عملکرد هم ایستاری دقیقا معادل جادوگر بودن.

ویرایش شده در توسط گندالف سپید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانوی سفید روهان

برای دوئل کانفرینگو را دوست دارم طلسم انفجار

راحت و بی درد سر نابخشودنی هم که نیست فقط یه کم کثیف کاری داره...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LYKAIOS

دستتون درد نکنه، از زندگی ناامید شدم با همین یه جمله شما! :?

شما بر چه اساسی جادوگر رو انسان فانی و عادی و نوزاد به دنیا اومده فرض می کنید؟ جادوگر در نظر من و از لحاظ ترجمه لغوی یعنی کسی که جادو میکنه، فقط در همین حد، چه از اول جادو کردن رو بلد باشه و چه یاد گرفته باشه، چه انسان باشه و چه نباشه، چه نوزاد بدنیا اومده باشه و چه اصلا به دنیا نیومده باشه.

در کتاب معادل ایستاری دقیقا کلمه Wizard گرفته شده.

و Wizard هم یعنی جادوگر و کسی که جادو میکنه، از نظر عملکرد هم ایستاری دقیقا معادل جادوگر بودن.

با تشکر از گندالف سپید باید بگم دلیلی برای ناامیدی وجود نداره! :?

خب دو بحث مطرح میشه:

1.خارج از آردا: wizard از wise میاد http://www.etymonline.com/index.php?term=wizard و اصلا ربطی به جادو نداره. ربطش اونجا آغاز میشه که به مرلین این لقب رو میدن. مرلین زاده شده بود و البته فانی (بعضی ها میگن فانی نبوده؟! http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_people_claimed_to_be_immortal_in_myth_and_legend) پس تا اینجا فرق wizard با بقیه کلماتی که در فارسی جادوگر یا ساحر معنا میشن در خردی است که در معنا و مفهوم این کلمه مستتر شده.

2.داخل آردا: ایستاری یعنی wise ones (اگه اشتباه میکنم تذکر بدین لطفا). دقیقا همون معنایی که مردم برتانیا قدیم برای wizard قائل بودند.

من هابیت رو نخوندم اما در فیلم، سارومان برای necromancer از دو عبارت استفاده میکنه: conjurer و mortal man. جدای از این اینکه سارومان هویت واقعی اون رو میدونست یا نه؛ اما کاربرد این کلمات یعنی باید فرقی میان (wizard (istari با بقیه انواع جادوگر (اعم از magician/conjurer/witch/sorcerer/ و غیره) باشه. در ادامه خود سارومان به ما نکته رو میگه: mortal man

انسان فانی که طبیعتا زاده شده هم هست میتونه یک conjurer باشه اما نمیتونه (wizards (istari باشه! چون اینها یهو در هیبت انسانهای پیر ظهور کردن (انسان نیستند-زاده نشدن-فانی هم نیستند http://en.wikipedia.org/wiki/Wizard_(Middle-earth) )

بر این اساس من بین ایستاری و جادوگر تفاوت قائل میشم.

اما ایرادی که شما وارد کردید: نکته اینه که ما هریک از این کلمات رو میتونیم به فارسی "جادوگر" معنا کنیم که این باعث از بین رفتن تفاوت در کاربرد و مفهوم مستتر و بار معنایی اونها میشه.

شاید هم من در اشتباهم! :?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لارتن کرپسلی

من پتریفیکوس توتالوس را دوست دارم نه کسی میمیره نه طلسم نا بخشودنی نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

من نمیدونم چرا تو داستان وزین هری پاترآدم بدا همیشه طلسم ممنوع میزنن اما جناب هری حتی وقتی جلوی جناب ولدومورت هم وای میسته به اکسپلیارموس قناعت میکنه وموفق هم میشه!واقعا چه جالب

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

من نمیدونم چرا تو داستان وزین هری پاترآدم بدا همیشه طلسم ممنوع میزنن اما جناب هری حتی وقتی جلوی جناب ولدومورت هم وای میسته به اکسپلیارموس قناعت میکنه وموفق هم میشه!واقعا چه جالب

واقعا به نظرم ضعف داستان بود تا حدودی

زمانی که تو کتاب هفت سازمان سقوط می کنه معنایی نداره که دیگه از طلسم ممنوعه استفاده نکنی

البته کتاب هفت و اونجایی که هری تو هاکوارتس و تو برج رینکلاو و یهو از طلسم کریشو استفاده می کنه واقعا جالب بود

و بعد از اون اسنیپ جلوش سبز می شه ای کاش هری با اسنیپ دوئل می کرد نه مگ گوناگال

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

ولی هیچی به پای جایی نمیرسید که بلتریکس لسترنج جانی در نهایت به دست کارشناس خانه داری جادویی خانم ویزلی نابود شد:دی(خدایا آخه چرا)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

ولی هیچی به پای جایی نمیرسید که بلتریکس لسترنج جانی در نهایت به دست کارشناس خانه داری جادویی خانم ویزلی نابود شد:دی(خدایا آخه چرا)

مزخرف ترین قسمت داستان همین جا بود :?

به نظرم باید این قسمت اسنیپ از دست ولدرمورت در می رفت و اون به جای مولی با بلاتریکس می جنگید اون وقت عجب دوئلی می شد

البته نا گفته نماد دوئل هم زمان ولدرمورت با سه نفر هم خیلی جالب بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LORD LOSS

نمی خوام از بحث نمایه منحرف شم اما به نظرم رولینگ به بعضی از عناصر داستان به اندازه کافی توجه نکرده و بهشون نپرداخته.نمونش همین سه جسم یادگاران مرگ.ایده ی در خشانیه اما قشنگ تابلوه که خانم رولینگ فقط واردشون کرده که جلد آخر رنگ ولعاب بهتری بگیره و اسمش یه خورده با مثما بشه!درباره شخصیت اسنیپ کاملا باهات موافقم.اسنیپ با اون شخصیت پردازی درخشانش در نهایت مرگی بدون هیچ نکته دراماتیکی داشت.فکر می کنم همه ی اشتباهات قسمت های قبل قابل چشم پوشیه اما پایان بندی داستان...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

نمی خوام از بحث نمایه منحرف شم اما به نظرم رولینگ به بعضی از عناصر داستان به اندازه کافی توجه نکرده و بهشون نپرداخته.نمونش همین سه جسم یادگاران مرگ.ایده ی در خشانیه اما قشنگ تابلوه که خانم رولینگ فقط واردشون کرده که جلد آخر رنگ ولعاب بهتری بگیره و اسمش یه خورده با مثما بشه!درباره شخصیت اسنیپ کاملا باهات موافقم.اسنیپ با اون شخصیت پردازی درخشانش در نهایت مرگی بدون هیچ نکته دراماتیکی داشت.فکر می کنم همه ی اشتباهات قسمت های قبل قابل چشم پوشیه اما پایان بندی داستان...

خب الان اگه یه ذره بیش تر پیش بریم مطمئنا از بحث اصلی منحرف می شیم و رو میاریم به پست ها تک خطی که همون اسپم محسوب می شه :دی

اگه می خوای در مورد قدیسان صحبت کنی این تاپیکشه : https://arda.ir/forum/index.php?showtopic=989&st=0

و اگه می خوای در مورد داستان های رولینگ صحبت کنی اینجا باید بیای : https://arda.ir/forum/index.php?showtopic=1128&st=0

اما فعلا جوابت رو همین جا می دم

موضوع قدیسان واقعا عالی و در حد شاهکار بود ولی حیف که رولینگ بهش بها نداد و می تونست حتی خیلی بهتر انجام بده که نداد :?

در واقع این موضوع که ولدرمورت در جستجوی هورکورکس ها بود و به قدیسان بها ندا و در مقابل دامبلدور به جستجوی قدیسان و هورکورکس ها بها نداد نقطه ی مشترکی بین این دو بود که هر دو به فکر جادودانه شدن بودند و به نظرم که خیلی جالب بود

به نظرم رولینگ می تونست گریندل وال رو هم قاطی این ماجرا کنه و یه جنگی تو درمشترانگ راه بندازه که جالب می شه

نه این که با اون پیش گویی های مزخرف و بالاخره هری که به جرات می تونم بگم هیچی بلد نبود و فقط شانس داشت برنده بشه

در مورد اسنیپ به نظرم رولینگ بهترین شخصیت پردازی ممکن رو اسنیپ انجام داد واقعا عالی بود و بعد از اون گروه پهار نفری پدر هری که واقعا عالی بودن :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانوی سفید روهان

البته کتاب هفت و اونجایی که هری تو هاکوارتس و تو برج رینکلاو و یهو از طلسم کریشو استفاده می کنه واقعا جالب بود

در اون زمان بچه غیرتی شد

کرو شانس آورد طرف پرفسور مگ گوناگال بود نه جینی اگه نه آواداکداورا حتمی بود!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لارتن کرپسلی

بله خوبی هری غیرتی بودنش بود ولی به نظر من دست می انداخت گردنش خفه اش می کرد ولی خوب سکتوم سمپرا هم جواب می داد

من اواداکداورای بلاتریکس موقع کشتن سیریوس و روش سیریوس برای استوپفای زدن به لوسیوس رو دوست داشتم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لارتن کرپسلی

کی می تونه بگه میمبلوس ممبلتونیا یعنی چه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

کی می تونه بگه میمبلوس ممبلتونیا یعنی چه؟

بیست سواله بذاریم؟

مربوط به آرداست؟!

تو جیب جا میشه؟!!

...؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لارتن کرپسلی

نه نه نه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Yavanna Kementári

ورد محبوب من "پتریفیکوس توتالوس"ه...که همه ی اعضای بدن قفل میشه..آخه تا حالا هرچی تو دوئل پاترمور امتیاز آوردم با همین ورد بوده :دی

عصای جادویی و دوست دارم ولی یکم دست و پاگیره..همون چوبدستی خودم و ترجیح می دم..26 سانتی..پر ققنوس...شاخه درخت سیب..هرچند که منم ترجیح می دم از شاخه درخت نیملوت یه چوبدستی داشته باشم با همون پر ققنوس :) :دی

کی می تونه بگه میمبلوس ممبلتونیا یعنی چه؟

معنی شو نمی دونم حقیقت...ولی یادمه اسم یه گیاه بود که نویل سال پنجم با خودش داشت و گند زد به سر و روی همه شون و اعصاب هری رو بهم ریخت..چون چو همون لحظه اومد تو کوپه..:دییی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...