رفتن به مطلب
آرون

معرفی شناسه خودتان

Recommended Posts

rider

نه بابا شوخی کردم.

عکس عالیه. L-)

من میشم ائومر مهربونه تو هم ائومر خفنه :ymapplause:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
وابلامور

سلام

وابلامور......هيچگاه سقوط نميكند(شلگوسور كبير)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Turin+

من آرون رو انتخاب کردم شاید به خاطر اینکه عکسش از حواس پرتی یه دوست تو اتاقم جا مونده یا به خاطره اون آرونی که نصفش پسره نصفش خودش .... :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

ماشالله هزار ماشالله این W اسم کاربریت چه تو چشم میزنه ! :- چشم نخوری !

عجیبه ، چرا احساس میکنم قسمت دوم حرفت به آواتار من مربوط میشه ؟ :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

اه اه :-

این تورین هم یه چیزی تو دهن ما انداخت ها X(

همین اهم اهم رو می گم که بعدش می گید به تقلید از تورین :(

ورود دستمون رو تبریک می گویم ( جاش که این جا نبود ) خوب چون تو آشنایی چیزی ننوشته بودید :|

فکر کنم آرون جون الان شدید دو تا یعنی سایت ما دو تا آرون داره البته اون آرون که الان دیگه آفلاین رو حساب نمی کنیم

ویچکینگ هم فکر کنم دوتا شده بود :-?

پ.ن:

ArWeN+ جون چرا آواتارت یه ذره فرق داره با اسم کاربریت ؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Turin+

پ.ن:

ArWeN+ جون چرا آواتارت یه ذره فرق داره با اسم کاربریت ؟؟؟

مگه باید یکی باشه؟ :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

نه بابا

اسم من اصلان مثلا باید یه شیر این جا باشه اما یه اژدها آواتارمه ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz
نه بابا

اسم من اصلان مثلا باید یه شیر این جا باشه اما یه اژدها آواتارمه

باید یکی باشه .مال اصلانم شیره اشتباه آپ شده .من میدونم .آره ؟دیروز گفتی .چرا حاشا میکنی ؟

خودمونیم .اینجا جای خوبیه واسه اسپم زدنا .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

خوب حالا [-( ;)

شیر در دست رس نبود اژدها رو جاش گذاشتم :-?

آره فعلا فکر کنم سر مهدی و تولکاس شلوغ تا جایی که می تونیم اسپم بدی ~x( :((

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

اخطار جدی میدم!

اسپم نزنید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
agarwaen

من آگارواین ام پسر اومارت,نخجیر گری از بیشه ها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

من ائرندیل دریانوردم و امید همه فرزندان ایلواتار...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

من گندالف سپید (سفید)، جادوگر پیر و خردمند دنیای تالکینم که پدربزرگی دانا و مهربان برای همه‌ی شخصیّت‌های مثبت داستان‌های تالکین می‌باشم. (خودتعریفی و خودخواهی نیست؛ دارم گندالف رو وصف می‌کنم!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Olόrin

Many are my names in many countries , he said.Mithrandir among the Elves, Tharkûn to the Dwarves; Olόrin I was in my youth in the West that is forgotten, in the South Incanus, in the North Gandalf; to the East I go not.

دو برج ، کتاب چهارم ، فصل پنجم

ویرایش شده در توسط Olόrin

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

این لقب گندالف یعنی مرغ توفان رو خیلی دوست دارم چون همیشه وقتی قرار بود یه بلایی نازل بشه سر و کلش پیدا می شد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

راستش این امضای یکی از اعضای قدیم سایته به نام MAS همون که عکس الطائر تو اساسینز کرید1 رو گذاشته رو پروفایلش.امیدوارم جعل امضا تلقی نشه چون ایشون خیلی وقته که به سایت نمیان.ولی این مطلب زیباشون کاملا درباره شناسه منه:

درود بر تو اي ائارنديل، پرآوازه‌ ترين دريانوردان، اي كه ما آمدن‌ ات را چشم به‌ راه در بي‌خبري، اي كه ما آمدن‌ات را آرزومند در فراسوي اميد! اي آورنده‌ي روشنايي‌ پيش از خورشيد و ماه! اي شكوه فرزندان خاك، اي ستاره به گاه تاريكي، اي درخشنده در صبح‌گاه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Khamul

خامول یعنی شرقی سیاه .

اولین بار که این اسمو شنیدم تا نیم ساعت میخندیدم ...

بعدش برام عادی شد.

الان هم عاشقشم .

چون به نظرم خیلی جالبه انتخابش کردم .

و حالا بنده دست راست پادشاه جادوگر آنگمار در خدمتم !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MORGOTH

راستش اول میخواستم اسم سارون یا یکی دیگه از اسملشو انتخاب کنم که زرنگتر از من زیاد بودن مجبور شدم این اسمو انتخاب کنم ولی همینکه حداقل یه اثری از سارون تو پروفایل هست راضیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mizaki

با سلام .

خب اسم کاربری من از شخصیت اصلی انیمه ی AnOther گرفته شده و خب من از این شخصیت خیلی خوشم میاد . این دختر یه دختره که یکی از چشماش سبزه و دیگری قرمز. اون تا به حال باعث مرگ خیلی نفرات شده البته خودش اون ها رو نکشته فقط از شانس بدش هر جا که می رفته یک نفر می مرده. به همین دلیل همه از او دوری می کنند به جر یه پسر که اسمشو الان یادم نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elrond

خب چون بعضیا به اسم من گیر داده بودند ، Vault of Stars به معنی گنبد ستارگان و معنی نام الرونده ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

سلام .

شناسه من شناسه ای از دنیای خودمه ... نه از آردا .

ماهون با یکسری تبدیلات و تغییرات همون محمد میشه که اسم منه .

آواتارم چون در دست طراحیه یه کم طول میکشه که آواتار دار بشم .

ایشاالله که داستانم تموم شه ، و انتشار پیدا کنه ، همتون اسامی کامل داستانم رو خواهید فهمید .

فقط بدونین که ماهون خودمم . در ضمن اگه ماهون رو سرچ کردیم و چیزی گیرتون اومد نگران نشین . چون اسم من هیچ ربطی به اون سیاهپوست ها نداره .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

محمد جان به آردا خیلی خوش اومدی.

مشتاقم که درباره دنیای خودت بشنوم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

ورود محمد رو تبریک میگم.امیدوارم که اوقات خوبی رو داشته باشیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The Witch-King

حشاشین یا اساسین در تاریخ{کلمه ی اساسین در انگلیسی از واژه ی حشاشین درعربی گرفته شده}

در زمان سلسله سلجوقیان فردی به نام حسن صباح رهبری کیش اسماعیلیه در ایران را به عهده گرفت،او مردی دانشمند،سیاستمدار و با ذکاوت بود. از زمان او به بعد پیروان کیش اسماعیلیه در ایران با نام باطنی شناخته شدند.آنها بر این اعتقاد بودند که قرآن دارای چندین لایه از مفاهیم و معانی است و هر کس نمی تواند به این لایه ها پی ببرد و برای پی بردن به این لایه ها نیاز به سالها تحصیل و کسب علم و تفکر و تدبر ویژه در قرآن دارد،از این رو آنها باطنی نامیده شدند.حسن صباح مقر خود را الموت انتخاب کرد و این منطقه یک منطقه کوهستانی در میان البرز مرکزی است و خود مانند یک دژ طبیعی است و در گذشته از آب و هوای خوب و زمین های کشاورزی حاصلخیزی برخوردار بوده است.

حسن صباح و یارانش در الموت به ساخت داروهای مختلف می پرداختند و آنها را به دیگر نقاط ایران می فرستادند تا در اختیار مردم برای مداوا قرار گیرد،از جمله داروهایی که آنها تولید می کردند عبارت بوده از: انواع داروهای گیاهی نظیر گل گاوزبان و …،الکل و جوهر بید. در مورد جوهر بید باید گفت که این دارو که از برگهای درخت بید تولید می شده دارای خاصیت خنک کنندگی و ضد التهاب بوده است و هم اکنون داروهایی نظیر آسپرین و سالسیلات نیز از همان خانواده هستند.(آسپرین:اسید استیک سالسیلیک) به این ترتیب شغل اصلی حسن صباح و یارانش تولید و صدور دارو به نقاط مختلف ایران بوده است بنابراین آنها را داروساز می نامیدند و در گذشته داروساز را حشاش می نامیدند و از این رو باطنی ها را حشاشین می خواندند و چنین بوده که یا به عمد و از روی دشمنی یا به سهو و از روی نادانی در میان مردم روزگار قدیم شایع شده بود که باطنی ها حشیش استعمال می کنند و به این طریق عقل خود را از دست داده و دست به آدمکشی میزنند.

یکی دیگر از افسانه هایی که در مورد حسن صباح و فرقه باطنی وجود داشت و شاید اکنون هم گروهی آن را باور کنند شایعه وجود بهشت های افسانه ای باطنیان است به طوری که در توصیف آن گفته اند:در آن بهشت ها باغها و درختانی خرم و انواع خوراکی ها وجود داشته و زنان زیبا رو مانند حوریان بهشتی در آن حضور داشتند و هر مردی با هر زنی که می خواست یار و همنشین می شد و…

ولی در رد این دروغ و افسانه همین بس که اگر گروهی مبادرت به کشیدن حشیش بکنند و برای خود بهشت های مصنوعی ایجاد کنند و در آنجا به کشیدن حشیش و خوردن مشروبات و شکمبارگی و زنبارگی بپردازند هرگز نمی توانند توان جنگی و سازمانی منظم و ارتشی قوی ایجاد کنند که بتواند با حکومت قدرتمند وقت ( ملکشاه سلجوقی و وزیر مقتدرش خواجه نظام الملک طوسی) به مقابله برخیزند و پس از شکست دادن آنها پس از مرگ ملکشاه دو پادشاه را روی کار آورده و یا آنها را عزل کنند(اشاره به برادر ملکشاه و پسر ملکشاه) و تا مدت 95 سال همچنان قدرت خود را حفظ کنند.

هضت حسن صباح و یارانش به طور کلی دو هدف عمده را دنبال می کرد که عبارت بودند از:

1- احیای هویت ملی و قومیت ایرانی و اقتدار بخشیدن به آن

2- حذف سلطه مادی و معنوی قوم عرب از مردم ایران

در این دو مورد باید گفت که حسن صباح مدتی را به مصر رفت و در دانشگاه آنجا مشغول به تحصیل شد و در آنجا بود که با آثار یونانی که در مورد تاریخ ایران باستان نوشته شده بود آشنا شد و پس از مطالعه آنها دریافت که در گذشته در ایران قوم و ملتی زندگی می کردند که از نظر تمدن و فرهنگ سرآمد ملل جهان بودند و از ابتدا یکتا پرست بوده اند و به ننگ شرک و بت پرستی آلوده نبوده اند و دینی داشته اند که آنها را به سوی راه درست زندگی که همان گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک باشد رهنمون می شده،و دریافت که با ورود قوم عرب به ایران( نکته مهم و ظریفی که در اینجا وجود دارد و نباید از نظر دور داشت این است که شکی در بر حق بودن دین مبین اسلام وجود ندارد و پر واضح است که اسلام راه هدایت را به بشریت نشان می دهد و پذیرش دین اسلام سوای از پذیرش سلطه قوم عرب است.) سلطه مادی و معنوی بر مردم این سرزمین ایجاد شده است و مخصوصا در زمان خلفای عباسی این سلطه پر رنگتر شده است به طوری که حتی سلاطین ایران از طرف خلیفه بغداد مشروعیت کسب می کردند. پس از گذشت زمانی طولانی این اطاعت از قوم عرب برای مردم ایران و حتی سلاطین درونی شده بود و به صورت طبیعت ثانوی در آمده بود و حتی کار به جایی رسیده بود که زبان فارسی در حال از بین رفتن بود و زبان عربی داشت جای آن را می گرفت،حسن صباح دریافت که این ملت گذشته پر افتخار خود را فراموش کرده و آن را از دست داده است و به ناچار برای خود آینده ای درخشان را نیز متصور نیست و این شد که او براین شد که با ایجاد فرقه باطنی و رهبری آن به احیای هویت ملی بپردازد و در جهت حذف سلطه مادی و معنوی عرب تلاش کند.در اینجا بود که خلیفه بغداد و خواجه نظام الملک که از جانب باطنیان احساس خطر می کردند با ایجاد شایعات و ساختن افسانه های دروغین و ملحد و کافر خواندن باطنیان افکار عمومی مردم ساده دل را بر ضد باطنیان تحریک کردند و آنها را مهدورالدم اعلام کردند، در این زمینه کار را به جایی رساندند که حتی شایع شده بود حسن صباح چهره ای مانند دیو دارد و دارای شاخ و دندان های دراز است و از خون دختران و پسران نابالغ تغذیه می کند و

باطنی ها چون در ابتدا دارای جمعیت کمی بودند و حکومت هم با آنها مخالفت شدید داشت در میان مردم اظهار عقیده نمی کردند و با تقیه زندگی می کردند تا شناخته نشوند و جانشان در خطر نیفتد و یا در قلعه هایی که در کوهستان داشتند سکنی می گزیدند.

باطنی ها در نقاط مختلف ایران دارای قلعه های مستحکم بودند بطوری که گفته شده در رشته کوه البرز از غرب تا شرق آن حدود 200 قلعه مربوط به آنها وجود داشته است، همچنین آنها در جنوب خراسان معروف به قهستان و در مناطق جنوبی نظیر کرمان و فارس نیز قلعه های مستحکمی داشتند،به طوری که از قلعه طبس بعنوان یک دژ تسخیرناپذیر نام برده شده است که محل تربیت فداییان مطلق بوده است.

در زمان حمله هلاکوخان مغول به ایران، او به قلعه های باطنیان حمله کرد و باطنی ها را که پس از مدتی با هم دچار اختلاف و تفرقه شده بودند شکست داد و دژهای آنان را فتح کرد و تمام کتاب ها و نوشته جاتی که از سران باطنی برجای مانده بود در آتش سوزانید و از بین برد.

[برگرفته از کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر و ترجمه ذبیح الله منصوری]

ویرایش شده در توسط Assassin Creed

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

این متن چه ربطی به موضوع تاپیک داره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...