رفتن به مطلب
امیر فارامیر

دنیای جادویی شما

Recommended Posts

امیر فارامیر

سلام

خوب نه ، خیلی با نظر شما موافق نیستم خیلی از آدمها دوشکا خوردند و نمردند!!!!!! من معتقرم که اگر کسی فرار باشه زنده بمونه زنده می مونه (خدا و ....) در هر حال خ.شبختانه تو دنیای من دوشکا نیست!!!!!

(رایت ساحر خوشحال می شوم اگر نظرتون را بدید)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آناتار

اين مورد هم در نظر بگيريد كه مرگ براي انسان يك دروازه است دروازه اي براي پايان به ارگانيك بودن. با توجه به باورهاي ما و تبديل شدن به غير ارگانيك به نظر من تمام ارگانيك ها نابود مي شوند و تغيير مي كنند اين نظريه ثابت شده اگر نه ماركس چه مي گفت؟ لنين و هگل و ارسطو بر اين باور بوده اند.حالا اين نظر آن ها از نظر مسلمانان اين ايراد را دارد كه ماركسيسم مرگ را پايان ارگانيك مي داند ولي اسلام مرگ را تغيير موجودي ارگانيك و با روح به موجودي غير ارگانيك و تماما روحي در شرايط ديگر (كه ممكن است در اين موضع غير ارگانيك, ارگانيك شود) و ما هم ظا هرا اين تغيير را طي مي كنيم. ولي بايد بدانيم هر ارگانيك نمي تواند در شرايطي ارگانيك ثابت بماند و خواه ناخواه بايد نابود شود .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

دنیایی که من دوستش دارم چیزی شبیه شایر دوست داشتنی است. همه چیز خوب. خب بدی هم هست ولی بدی ها هم در حد قابل قبولیه. مردمانی بی دغدغه. می تونی شب بخوابی و تنها نگرانی ات این باشه این فردا چند تا کیک بت صبحانه ات بخوری.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر
اين مورد هم در نظر بگيريد كه مرگ براي انسان يك دروازه است دروازه اي براي پايان به ارگانيك بودن. با توجه به باورهاي ما و تبديل شدن به غير ارگانيك به نظر من تمام ارگانيك ها نابود مي شوند و تغيير مي كنند اين نظريه ثابت شده اگر نه ماركس چه مي گفت؟ لنين و هگل و ارسطو بر اين باور بوده اند.حالا اين نظر آن ها از نظر مسلمانان اين ايراد را دارد كه ماركسيسم مرگ را پايان ارگانيك مي داند ولي اسلام مرگ را تغيير موجودي ارگانيك و با روح به موجودي غير ارگانيك و تماما روحي در شرايط ديگر (كه ممكن است در اين موضع غير ارگانيك, ارگانيك شود) و ما هم ظا هرا اين تغيير را طي مي كنيم. ولي بايد بدانيم هر ارگانيك نمي تواند در شرايطي ارگانيك ثابت بماند و خواه ناخواه بايد نابود شود .

سلام بر همه

یک نکته:من در مورد نامیرا بودن حضرت خضر اشتباه کردم ایشون عمری بسیار طولانی دارند که برای ما مانند نامیرا بودنه(مثل بی نهایت فیزیکی که یک بی نهایت حقیقی نیست)

آناتارعزیز

در اسلام ما به معاد جسمانی اعتقاد داریم به نوعی که انسان با جسمی شبیه همین جسم ولی با لطافت بیشتر و متناسب با برزخ و قیامت برانگیخته می شود.(من چنین نکته ای را در سخنان شما برداشت نکردم و احتمالا شما چنین منظوری داشتید و من نفهمیده ام.)

خوب مثلا در ادبیات ایران گفته می شود که حضرت خضر آب حیات را خوردند اینگونه سیستم ارگانیک جسمشان به یک سیستم دیگر تبدیل می شود-به خاطر خاصیت آب حیات- که می تواند تا سالیان بسیار زیاد زوال پیدا نکند.نکته ای که در مورد انسان نامیرا دوست دارم اینه که به خاطر تلاششون بهشون این خصوصیت هبه می شود .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

من نامیرا بودن رو اینطور تعبیر میکنم که در هیچ صورت از بین نره (مثل همین خاصیتی که مسلمونها از روح تعریف میکنند...)...)

نه اینکه چیزی که دوشکا بخوره میمیره ...

در ضمن ملاک هم اگر دوشکا باشه من کسی رو میشناسم که کالبیر 57 (!) خورد نمورد الانم دکترای فیزیک هسته ای روسیه داره!!!!! بگذریم ... سیاه بینان عزیز: بله من هم با شما موافقم اگه همیشه لذت باشه انسان سیر میشه ... و دسگه نمیخواد ووو اینم به خاطر ذاتشه ... واسه همینم از تعریف بهشت عام مسلمونها خوشم نمیاد ...

امیر فارامیر دوست داشتنی : معاد جسمانی و آخرت جسمانی ؟ منظورتون همین بود؟ من درست متوجه نشدم ...

تئودن گرامی : بله عرض عمر 100% از طولش خیلی مهم تره ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS
من نامیرا بودن رو اینطور تعبیر میکنم که در هیچ صورت از بین نره (مثل همین خاصیتی که مسلمونها از روح تعریف میکنند...)...)

نه اینکه چیزی که دوشکا بخوره میمیره ...

در ضمن ملاک هم اگر دوشکا باشه من کسی رو میشناسم که کالبیر 57 (!) خورد نمورد الانم دکترای فیزیک هسته ای روسیه داره!!!!! بگذریم ... سیاه بینان عزیز: بله من هم با شما موافقم اگه همیشه لذت باشه انسان سیر میشه ... و دسگه نمیخواد ووو اینم به خاطر ذاتشه ... واسه همینم از تعریف بهشت عام مسلمونها خوشم نمیاد ...

امیر فارامیر دوست داشتنی : معاد جسمانی و آخرت جسمانی ؟ منظورتون همین بود؟ من درست متوجه نشدم ...

تئودن گرامی : بله عرض عمر 100% از طولش خیلی مهم تره ...

سائورون جان، این اصلاً اشتباهه که با معیار های دنیای مادی، بخواهیم در مورد عوالم غیر مادّی قضاوت کنیم. توجّه کن که گفتم قضاوت و نه تعریف؛ این یعنی اینکه می شود برای به دست دادن یک سری کیفیات و مشخّصات کلّی، از فرض های شناخته شده در این دنیا استفاده نمود. بله، به حساب اینجا، هیچ لذّتی وجود نداره که انسان با تجربۀ مکرّرش ازش سیر نشه؛ سیر که نمیشه هیچ، حالش رو هم به هم می زنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آناتار

سلام بر همه

یک نکته:من در مورد نامیرا بودن حضرت خضر اشتباه کردم ایشون عمری بسیار طولانی دارند که برای ما مانند نامیرا بودنه(مثل بی نهایت فیزیکی که یک بی نهایت حقیقی نیست)

آناتارعزیز

در اسلام ما به معاد جسمانی اعتقاد داریم به نوعی که انسان با جسمی شبیه همین جسم ولی با لطافت بیشتر و متناسب با برزخ و قیامت برانگیخته می شود.(من چنین نکته ای را در سخنان شما برداشت نکردم و احتمالا شما چنین منظوری داشتید و من نفهمیده ام.)

خوب مثلا در ادبیات ایران گفته می شود که حضرت خضر آب حیات را خوردند اینگونه سیستم ارگانیک جسمشان به یک سیستم دیگر تبدیل می شود-به خاطر خاصیت آب حیات- که می تواند تا سالیان بسیار زیاد زوال پیدا نکند.نکته ای که در مورد انسان نامیرا دوست دارم اینه که به خاطر تلاششون بهشون این خصوصیت هبه می شود .

امير فارامير عزيز نظر شما درسته !ولي من هم داخل پرانتز به اين نكته اشاره كردم (معاد جسماني) و اون اينه :اسلام مرگ را تغيير موجودي ارگانيك و با روح به موجودي غير ارگانيك و تماما روحي در شرايط ديگر (كه ممكن است در اين موضع غير ارگانيك, ارگانيك شود).

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

سائورون جان، این اصلاً اشتباهه که با معیار های دنیای مادی، بخواهیم در مورد عوالم غیر مادّی قضاوت کنیم. توجّه کن که گفتم قضاوت و نه تعریف؛ این یعنی اینکه می شود برای به دست دادن یک سری کیفیات و مشخّصات کلّی، از فرض های شناخته شده در این دنیا استفاده نمود. بله، به حساب اینجا، هیچ لذّتی وجود نداره که انسان با تجربۀ مکرّرش ازش سیر نشه؛ سیر که نمیشه هیچ، حالش رو هم به هم می زنه!

بله جناب مس من هم میخواستم همینو بگم ...

مثلا طرف نمیتونه بیاد بگه اونجا آسینا داره و پافیلو داره! چون ما نمیدونم که آسینا و پافیلو چیند(البته من نمیدونم ...!) واسه همینم با معاد جسمانی یه کم مشکل دارم ... در کل میشه گفت:

فرق میکنه ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

بله جناب مس من هم میخواستم همینو بگم ...

مثلا طرف نمیتونه بیاد بگه اونجا آسینا داره و پافیلو داره! چون ما نمیدونم که آسینا و پافیلو چیند(البته من نمیدونم ...!) واسه همینم با معاد جسمانی یه کم مشکل دارم ... در کل میشه گفت:

فرق میکنه ...

خدمت دوست عزیزم: توجّهتو در مورد معاد جسمانی جلب می کنم به آیات 77، 78 و 79 سورۀ مبارکۀ یاسین. اینجا عربی اش رو نمی نویسم ولی اشاره مختصری می کنم به تفسیر و شأن نزولش؛ با اینحال خودت می تونی بری داخل قرآن ببینی.

77- آیا انسان ندید که ما او را از نطفه خلق کردیم که(و) دشمن آشکار ما شد؟

78- و برای ما مثلی زد و گفت چه کسی این استخوانهای پوسیده را باز زنده می کند؟

79- بگو آن خدایی آن ها را زنده می کند که اوّل بار بدانها حیات بخشید و او بر هر خلقت دانا است.

شأن نزول این آیات معروفه و به مردی عرب اشاره داره که به مسجد و نزد پیامبر گرامی اسلام رفت و درحالیکه استخوان پوسیده ای رو در دست داشت، آنرا با فشار دادن میان انگشتانش تبدیل به گرد کرد و سئوال مطرح شده در آیۀ 78 رو از حضرت رسول پرسید. آیۀ 79 هم در جواب او به پیامبر نازل گردید.

توی همین آیۀ 79 معانی عمیقی نهفته شده. خدایی که خودش جهان رو یکسره و برای نخستین بار خلق کرده و قوانین اون رو وضع نموده(قوانینی که به تعبیر یک فیزیکدان مشهور، مثل ِ شناخته های ما نسبت به ناشناخته های ما از آن ها، به مثابه فردیه که در تاریکی راه خودش رو با شمع داره پیدا می کنه!)، آیا این امکان رو نداره که نسبت به خلق مجدّد اون جهان، از جمله موجوداتش، و تغییر و تصرّف در قوانینی که خود واضعشون بوده اقدام کنه؟ خدایی که در آیه ای از قرآن می فرماید: حتّی بر بازآفرینی مجدّد سرانگشتان شما نیز تواناییم. در هر صورت به نظر من شک کردن در امکان وقوع معاد جسمانی، شک کردن بر توانایی های آفریدگار یگانه است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

من گفتم شک دارم؟من گفت نمیشه؟ من گفتم نمیتونه؟ دوست عزیز ... من چیز دیگه ای گفتم من گفتم نه جسم ما جسم دنیاییه و نه لذت ها و مجازاتهامون لذتها و مجازاتهای دنیایه ... میخواستم اینو بگم ... ولی نمیخواستم سریحا بیان کنم ... میخواستم بگم ما با لذت ها و سرزنش ها مواجه نیستسم که به اونها عادت کنیم ،از اونها خسته بشیم ... میخواستم بگم جسم ما این جسم نیست که نتونه برای همیشه بودن رو درک کنه .... و گذر زمان اونو ناراحت کنه ... میخواستم ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر
من گفتم شک دارم؟من گفت نمیشه؟ من گفتم نمیتونه؟ دوست عزیز ... من چیز دیگه ای گفتم من گفتم نه جسم ما جسم دنیاییه و نه لذت ها و مجازاتهامون لذتها و مجازاتهای دنیایه ... میخواستم اینو بگم ... ولی نمیخواستم سریحا بیان کنم ... میخواستم بگم ما با لذت ها و سرزنش ها مواجه نیستسم که به اونها عادت کنیم ،از اونها خسته بشیم ... میخواستم بگم جسم ما این جسم نیست که نتونه برای همیشه بودن رو درک کنه .... و گذر زمان اونو ناراحت کنه ... میخواستم ...

سلام بر همگی بخث پیچیده شد.سائورون عزیز شما درست میگویید تا آنجا کهمن اعتقاد دارم ماهیت جسم ما در آخرت با ماهیت این دنیایی آن متفاوته....

راستیازبحث دور نشیم..... دنیایشما چجوریه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آناتار

ولي معاد جسماني 100% متفاوت است .يعني جسم اكنون ما با جسم اخرت ما تفاوت دارد ! شايد به ظاهر شبيه باشد ولي ماهيتي دارد كه در ابعاد كشف شده ي اين جهان نمي گنجد.كه اگر بگنجد فاني خواهد بود و مغاير است! در جاي كه زمان پايان ندارد و گذر آن نامحسوس است پس حتي تپش قلب بي معني است! پس نبايد فكر كنيم خدا ما را همين گونه در بهشت يا جهنم قرار مي دهد! دراويش نعمت الهي معتقد اند كه جسم ما در دنياي آخر با روح شناخته مي شود! يعني روح ماست كه جسممان را مي شناسد ! با ظاهري شناخته براي خود و هركه ما را مي بيند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

برای درک این مفهوم شما فقط کمی به واژه ی برای همیشه فکر کنید ...

من یه چیز دیگه هم میگ که اینو دیگه همه تون میدونین ... بهشتو جهنمی به اون شکل نیست ... ما رو با اعمال خودمون در گیر میکنند ...

خوب دنیای من! دنیای من اون چیزیه که خودم میخوام! خودم .... وفقط خودم ... بر اسا خودم .... و با در نظر گرفتن خودم ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

خوب امیر فارامیر جان هر کسی که دنیایی جادویی رو می سازه در اون خیر رو پیروز و بدی رو نابود می کنه همین جور که در هری پاتر ها و ارباب حلقه ها و سایر آثار فانتزی می بینیم. من بیشتر دوست داشتم و دارم که دنیایی مثل آردا داشتم و با همون قوانین و بتونم در اون برای همیشه زندگی کنم و ترجیحا در ریوندل و در کنار الروند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

دقیقآ با تو موافقم ارش جان فقط با این تفاوت که من دوست داشتم در کنار لیگولاس باشم.

ارش جان ما که نمیتونیم اونجا باشیم حداقل توی تفکراتمون اونجا هستیم

من که از 24 ساعت 12 ساعت تو اردا (تفکراتم) هستم 12 ساعت اینجا

هیییییی کاش میشد که تمام عمر تو اردا باشیم

افسوسسسسسس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

راستش اول دوست داشتم دنيايي مثل هري پاتر داشته باشم.ولي بعد ديدم هري پاتر توي همين دنياي خودمون اتفاق ميافته!پس بيخيالش شدم.

بعد از اون طرفدار نارنيا شدم و يه مدت اونجا زندگي كردم!

از آخر با آردا آشنا شدم.دنيايي كه هيچ وقت تمومي نداره.دنيايي كه وقتي واردش بشي ديگه بيرون اومدن از اون برات غير ممكنه.روياهات رو به حقيقت تبديل ميكنه و خلاصه اينكه حر ف نداره!

مطمئنم هيچ وقت از اين دنيا خسته نميشم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Imrahil Prince of Dol Amroth

خوب من تو خیلی داستانها غرق شدم،نه فقط در داستانهای فانتزی بلکه گاهی حتی در سفرنامه ها و زندگی نامه ها و...

اما تو ژانر فانتزی من اول با نارنیا بودم ،بعد به مدت خیلی کم(در حد 1-2ماه)ابا هری پاتر،اما بعد از یکی 2ماه جذابیتش رو برام از دست داد!

الانم که دیگه 2-3 ساله تو لوتر غرق شدم!سر کلاس خیره به معلم یا تخته نگاه میکنم ،اما در حالی که معلم فکر میکند من عمیقا به درس گوش میدم،من دارم در ریوندل،ادوراس و... گشت وگذار میکنم!

مهم ترین فرقی که برای من آردا با بقیه دنیاها داشت این بود که در نارنیا و... من همیشه خودم رو در نقش مهم ترین فرد در داستان تصور می کردم،اما در آردا خیر(البته باز هم معمولا جزو افراد مهمم اما نه خیلی مهم!)!مثلا خودم رو در نقش یکی از الف های ساکن در ریوندل ،یکی از تکاوران شمال یا همین امیر ایمراهیل !!!!!!!تصور میکنم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

من خودم هرگز آرزو نکرده ام توی یکی از این داستانها باشم. دنیای خود من آنقدر شگفتی دارد که اصلا نیازی به جادو برای تعجب کردن ندارم.

فقط این طور داستانها را میخوانم که آدمها را بیشتر بشناسم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر
خوب من تو خیلی داستانها غرق شدم،نه فقط در داستانهای فانتزی بلکه گاهی حتی در سفرنامه ها و زندگی نامه ها و...

اما تو ژانر فانتزی من اول با نارنیا بودم ،بعد به مدت خیلی کم(در حد 1-2ماه)ابا هری پاتر،اما بعد از یکی 2ماه جذابیتش رو برام از دست داد!

الانم که دیگه 2-3 ساله تو لوتر غرق شدم!سر کلاس خیره به معلم یا تخته نگاه میکنم ،اما در حالی که معلم فکر میکند من عمیقا به درس گوش میدم،من دارم در ریوندل،ادوراس و... گشت وگذار میکنم!

مهم ترین فرقی که برای من آردا با بقیه دنیاها داشت این بود که در نارنیا و... من همیشه خودم رو در نقش مهم ترین فرد در داستان تصور می کردم،اما در آردا خیر(البته باز هم معمولا جزو افراد مهمم اما نه خیلی مهم!)!مثلا خودم رو در نقش یکی از الف های ساکن در ریوندل ،یکی از تکاوران شمال یا همین امیر ایمراهیل !!!!!!!تصور میکنم!

آره به شدت موافقم. یکی از خصوصیاتی که لوتر داره و کمتر جایی پیدا میشه اینه که همه فراد تو پیشبرد کتاب نقش دارند. حتی باتربارلی من و اون زن خدمتکار در شفاخانه ها. امیری چون شما که جای خود دارد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Imrahil Prince of Dol Amroth
من خودم هرگز آرزو نکرده ام توی یکی از این داستانها باشم. دنیای خود من آنقدر شگفتی دارد که اصلا نیازی به جادو برای تعجب کردن ندارم.

فقط این طور داستانها را میخوانم که آدمها را بیشتر بشناسم.

واقعا!؟یعنی شما دنیای خیالی نداری؟دنیایی که دلت بخواد توی اون زندگی کنی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

يكي از چيزايي كه منو به دنياي آردا جذب كرد ماهيتش بود.

ميدونين آدم ديگه بعضي وقتها از اين همه تكنولوزي خسته ميشه.(حالا انگار ما توي ايران چقدر پيشرفت كرديم!)

منظورم اينه كه كاش ميشد ما هم توي دنياي خودمون بدون اينكه نيازي به الكتريسيته و اينجور چيزها داشته باشيم احساس خوشبختي بكنيم.مثل الف ها ، هابيت هاو....

همه چيز توي آردا ساده و بي آلايشه و هدف از زندگي كردن يه چيز ديگه ست.

حيـــــــــــــــف كه دنياي ما اينجوري نيست!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
يكي از چيزايي كه منو به دنياي آردا جذب كرد ماهيتش بود.

ميدونين آدم ديگه بعضي وقتها از اين همه تكنولوزي خسته ميشه.(حالا انگار ما توي ايران چقدر پيشرفت كرديم!)

منظورم اينه كه كاش ميشد ما هم توي دنياي خودمون بدون اينكه نيازي به الكتريسيته و اينجور چيزها داشته باشيم احساس خوشبختي بكنيم.مثل الف ها ، هابيت هاو....

همه چيز توي آردا ساده و بي آلايشه و هدف از زندگي كردن يه چيز ديگه ست.

حيـــــــــــــــف كه دنياي ما اينجوري نيست!

من نمیدانم چرا ما آدمها همش توی گذشته چرخ میزنیم! آخر کجای پیشرفت با پاک بودن تناقض دارد؟ مگر الکتریسیته است که ما را به آلایش واداشته؟ آخر این حرفها چیست که این کثافت کاری های جدیدمان را بیندازیم تقصیر پیشرفت؟تالکین دنیای آردا را برای زندگی کردن تویش خلق نکرده، برای یاد گرفتن از آن خلق کرده.

حالا فرار از این دنیا به این دنیا، بالفرض که خوب باشد. آیا ممکن است؟

بچه ها ی آردا: نه نیست!

ققنوس : پس بینداز برود خیال باطل را!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

واقعا!؟یعنی شما دنیای خیالی نداری؟دنیایی که دلت بخواد توی اون زندگی کنی؟

بین عزیز من: این که بخواهی توی یکی از این دنیای ها باشی، با این که این دنیا ها را دوست داشته باشی فرق میکند. بنده خیلی بیشتر از آن چه فکرش را بکنید(شاید مثل شما) تخیلات خوب و زیبا دارم. اما هیچ وقت نخواسته که توی آنها باشم. دلم میخواهد آنها را بگذارم جلویم و بگویم:

خب ایمان خان! این چه چیزی به تو یاد میدهد؟ حالا دلت بخواهد یا نخواهد،نمیتونی تویش باشی. تازه ایمان عزیزم!( به سبک گولوم) حاضری شگفتی های دنیای خودت را بدهی، تا بوی یکم جادو ببینی، مگر توی دنیای خودت چیز شگفت انگیز کم است؟ چیزی شگفت انگیز تر و حیرت بر انگیز تر از نده بودنمان، و واقعی بودنمان! همین دهانت را به اندازه ی کافی باز نگه نمیدارد؟

بعد سرم را میندازمایین و میگویم:

راست میگویی. این دنیا را باید دید و ستود و ازش یاد گرفت. همین آنقدر وقت میبرد که دیگر به آرزو های مفت چنگ نیندازم. آرمان ها برای رسیدن نیستند. برای سعی در رسیدنند.

بعد هم که خب میایم اینحا ، توی آردا اینها را برای شما مینویسم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

من نمیدانم چرا ما آدمها همش توی گذشته چرخ میزنیم! آخر کجای پیشرفت با پاک بودن تناقض دارد؟ مگر الکتریسیته است که ما را به آلایش واداشته؟ آخر این حرفها چیست که این کثافت کاری های جدیدمان را بیندازیم تقصیر پیشرفت؟تالکین دنیای آردا را برای زندگی کردن تویش خلق نکرده، برای یاد گرفتن از آن خلق کرده.

حالا فرار از این دنیا به این دنیا، بالفرض که خوب باشد. آیا ممکن است؟

بچه ها ی آردا: نه نیست!

ققنوس : پس بینداز برود خیال باطل را!

هر چي كه باشه.من ديگه ازش خسته شدم!ميدوني چيه؟حس ميكنم هر چي بيشتر پيشرفت ميكنيم ، قلبهايمان سنگي تر ميشه.(و واقعا اينطور نيست؟)زمان قديم ،حتي 50 يا 60 سال پيش عشق هاي واقعي خيلي زياد بود(نميگم الان نيست)به نظرتون اينكه الان همه چيز روبوتيك شده روي ما آدم ها تاثير نگذاشته؟

در ضمن من خودم از طرفداران پرو پا قرص كتابهاي علمي-تخيلي آيزاك آسيموف هستم.حتي خود نويسنده هم در اكثر كتابهايش به اين موضوع اشاره كرده.اينكه دنيا در 50 يا 60 سال بعد همه اش وابسته به دنياي رويوتيك و اينجور چيزها خواهد بود اما در كنارش اكثر انسان ها روح معنوي خودشون رو گم ميكنند.

خيلي خيلي ببخشيد كه اينو ميگم از قبل عذر خواهي ميكنم: شما چرا اينقدر ميخواهيد نظر بقيه رو بپيچونيد!خوب من براي خودم عقيده اي دارم و شما و همينطور همه.من فقط اينجوري خواستم دلم رو خالي كنم!خيلي صادقانه.بدون اينكه كسي بهم گير بده!:cry:شايد به نظر من پيشرفت زندگيها رو بد تر كرده.خوب اين نظر خودمه!نگفتم كه همه مثل من فكر ميكنند كه شما منو ميزنيد!

در هر صورت ببخشيد.ولي فكر ميكنم بايد اينارو ميگفتم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

هر چي كه باشه.من ديگه ازش خسته شدم!ميدوني چيه؟حس ميكنم هر چي بيشتر پيشرفت ميكنيم ، قلبهايمان سنگي تر ميشه.(و واقعا اينطور نيست؟)زمان قديم ،حتي 50 يا 60 سال پيش عشق هاي واقعي خيلي زياد بود(نميگم الان نيست)به نظرتون اينكه الان همه چيز روبوتيك شده روي ما آدم ها تاثير نگذاشته؟

در ضمن من خودم از طرفداران پرو پا قرص كتابهاي علمي-تخيلي آيزاك آسيموف هستم.حتي خود نويسنده هم در اكثر كتابهايش به اين موضوع اشاره كرده.اينكه دنيا در 50 يا 60 سال بعد همه اش وابسته به دنياي رويوتيك و اينجور چيزها خواهد بود اما در كنارش اكثر انسان ها روح معنوي خودشون رو گم ميكنند.

خيلي خيلي ببخشيد كه اينو ميگم از قبل عذر خواهي ميكنم: شما چرا اينقدر ميخواهيد نظر بقيه رو بپيچونيد!خوب من براي خودم عقيده اي دارم و شما و همينطور همه.من فقط اينجوري خواستم دلم رو خالي كنم!خيلي صادقانه.بدون اينكه كسي بهم گير بده!:cry:شايد به نظر من پيشرفت زندگيها رو بد تر كرده.خوب اين نظر خودمه!نگفتم كه همه مثل من فكر ميكنند كه شما منو ميزنيد!

در هر صورت ببخشيد.ولي فكر ميكنم بايد اينارو ميگفتم!

منم خسته شدم گالادریل جان. منم خسته شدم. ولی نمیخوام از انصاف خارج بشم. ببین! سنگ سنگ است. یا میخورد توی سر یک کسی، یا میزند یک گردو را میشکند. تمام شد رفت. آدم ها هستند که درستشان بکنی، نه پیشرفت را.

که اینطور! من فکر کردم شما خواستی نظرت را به بحث بگذاری. چون من دوست دارم نظر افراد دیگر را با منطق و حقیقت ، و احساس خودم محک بزنم.(صورت محترمانه تر عبارتی که گفتی: بپیچونی!) ولی اگر مقصودت این بوده، خب باشد! ما لال میشویم و. اعتراضی هم نداریم.

(زیستن ،

و گفتن اینکه من اینچنینم...!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...