LObeLia 4,013 ارسال شده در مه 8, 2013 (ویرایش شده) به جسنجوی گذشته ام بر میخیزم. اینکه چه شد که هم اکنون در این موقعیت می زیم. و بر دوش من است حل معماهای زندگی ای که دارم. گنجینه ای گران از آن گذشته ی پر مخاطره برایم مانده. بی شک که راست نوشته اند. گنجینه , نامش: سیلماریلیون. لغت برایم مفهوم نیست. همین مرا بیشتر به کنکاش وا میدارد. با جدیت و علاقه, هر خطش را میخوانم و آنرا در ذهنم و سپس در وجودم حل میکنم. باید بدانم چه بر سر آنها آمده. و هر بار پیش تر میروم. اما متوجه چیزی در میان تمام اتفاق افتاده ها می شوم... از ,آغاز, میگوید. بسیاری چیزها هرگز نوشته نشده اند چون دستی نبوده و در پسش حتا دلیلی. از پاکی هایی اما, نوشته اند که در کنار پلیدی قدرتمند, تاب ادامه , آورده اند. چه بسیار زیبایی ها که خباثت آنها را بلعید و چقدرها که جبران ناپذیر شدند. اندوه فراوان, در سیلماریلیون , مرا متعجب کرده.به ذلت در آمدن خوبی ها و شکوه مندی هایی که نمیشود برشان گرداند. بارها , امید در " این نه آن دیگران است" بستم و اما هم چنان , می خواندم که هر آنچه با شکوه بود و نشان از اصالت و زیبایی و خلوص داشت همه قربانی شدند و تباه شدند و اثری از آنها هرگز نماند. در این تاپیک قصد دارم تا در مورد "چرایی اینهمه اندوه" بحث کنیم. ویرایش شده در ژوئن 19, 2013 توسط تور 23 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تضاد 1,867 ارسال شده در مه 11, 2013 سؤال بسیار خوبی هست و من شخصاً یک بار دیگه از شیرین عزیز تشکر میکنم بابت طرح این پرسش. البته از نظر من بهتر اینه که چون سیلماریلیون یک داستان منسجم نیست و مجموعه ای از داستان های کوتاهه هر روایت به شکل جداگانه بررسی بشه. چون اندوه تورین با اندوه برن از یک خمیره نیست. گرچه هر دو بسیار سختی تحمل می کنند. البته به شکل کلی، به نظر من این بخشی از ویژگی های برجسته ی نوشته تالکین به شمار میاد. چون در زندگی عادی هم اندوه و شادی در هم آمیخته است و ذهن ما بیشتر مستعد به یاد داشتن غمه تا خوشی. حالا گر دوستان موافق هستن داستان به داستان جلو بریم. :) 13 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Aslan 2,643 ارسال شده در مه 11, 2013 در باب این همه اندوه من الف ها رو مقصر می دونم { به جئ می گم و شوخی نمی کنم } دلیلم اینه که سیلمریلیون بیشتر زندگی الف ها رو به تصویر می کشه و الف ها هم به دلیل این که از موهبت نامیرا بودن برخوردار هستند همش حسرت روز های رو می خورند که تو والینور زندگی می کردن و یا این که حسرت روز هایی رو می خورند که تو ارامش بودن و این دلیل بزرگی بر اندوه در سیلماریلیون در صورتی که نسان ها به نظرم این جوری نباشند هر چند سرگذشت غم انگیز تورین و ... که البته تمام این ها مرتبط هستند یک جوری به الف ها هر چند اگه سیل توجه بیشتری به زندگی انسان ها می کرد شاید شادی در اون نمایان می شد تضاد جون از کی شروع کنیم ؟؟ 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
S.A.F_K.O.L 120 ارسال شده در مه 11, 2013 درود درسته که وقایع ناگوار و اندوه بار تو اردا زیاد داشتیم اما اگه یه نگاه به جهان حقیقی خودمون بندازیم میبینیم که جهان ما در مقابل اردا بسیار اندوه بار تر و تباه تره. در واقع اردا با تمام ناگواریهایی که براش پیش اومد در اخر ملکور شکست خورد. سایرون شکست خورد. دیار قدسی به عنوان یه بهشت باقی موند و الف و انسان و دروف در مجموع همگی پیروز شدن و سرزمین میانه رو تصاحب کردن. در حالی که تو جهان خودمون عملا هیچ بهشت دست نخورده و پاکی که بشه به عنوان اخرین خانه بهش نگاه کرد نداریم و در ضمن والار و ارویی هم که بشه در اخرین لحظات ازش کمک بخواین وجود نداره و از همه مهمتر اینکه تو جهان ما جبهه خیر خیلی وقت پیش به طور کامل شکست خورده و الان ملکور ها و سایرون ها دارن فرمانروایی میکنن. در کل اردا در قیاس با جهان خودمون یه بهشته!!! اما به هر حال من دوست دارم که این بحثو دوستان ادامه بدن چون مطمئنم میشه توش بحثای خوبی رو مطرح کرد. 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در مه 11, 2013 (ویرایش شده) والا استاد ما هفته ی پیش گفت که خیر توی دنیای ما بسیار بیشتر از شر هست.من باهاش مخالفم.چون هر لحظه داره هزاران بدی صورت میگیره( آمار دیگه نمیدم,همه در جریان هستین), با جناب S.A.F موافقم. من واقعا از اینهمه اندوه سیلماریلیون متعجبم. همه به این امر واقفیم که همه جا همیشه پیروزی نهایی با خیر بوده و هست اما توی سیل شاهد تباهی های بسیارحسرت باری هستیم که بعضی هرگز جبران نشدند.مثلا مرگ به لگ . بسیار بسیار جانگداز. هضم چنین پایانی برای چنین شخصیتی واقعا سخته. به نوعی میتونم بگم همه ی اون زیبایی ها حیف شدند. ویرایش شده در مه 11, 2013 توسط shirin 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در مه 12, 2013 شیرین عزیز آیا قراره در این تاپیک دنبال مقصر این همه اندوه بگردیم؟! اگر قراره بحث سر نژاد ها و اشخاص به این تاپیک آورده بشه فکر کنم از هدف و منظور اصلی تاپیک دور بشیم، درسته؟! اما به نظر من بیشتر اندوه نهفته در سیلماریلیون در وسط میدان و بعضا پشت سنگر دو جبهه حق و باطل رخ میده. باطل هیچ مرز اخلاقی و انسانی نمیشناسه و دروغ رو سرلوحه اعمالش قرار میده و ضمایر پاک رو به سمت خودش میکشه و آلوده میکنه. مسلما در برابرش جبهه حق که مقید به پای بندی به اصول اخلاقیه و مرزی رو نمیشکنه در نبرد با باطل دچار شکست های جزئی میشه و نیروهای مخلصشو از دست میده. و این تلفات اندوه بارن. نمونه اش به لگ. گرچه شکست های جزئی به پیروزی قطعی حق منجر میشه اما در این راه مخلص ترین افراد با ارزش ترین چیز که جونشون باشه رو میدن. در حالیکه در جبهه باطل باز برخی فرار میکنن از ترس جان، و یا نقاب حق میزنن برای اتنتقام بعدی. (سائورون) این نظر من کلی بود. در مورد جمیع داستان های آردا. حالا با نظر تضاد موافقم که داستان به داستان بررسی کنیم. باز هم همه رو به دوری از قاطی کردن بحث های مختلف و انحراف از موضوع بحث تاپیک دعوت میکنم. پ.ن 1 سیلماریلیون همش اندوه نیست. گاهی در میانه اندوه، که اشک آدمو در میاره صحنه های زیبایی رو شاهدیم که به داستان قوت میده. و اون جاهاییه که خواننده خنده سر میده و شادی واقعی رو احساس میکنه. در واقع تا اندوه و غم و سختی نباشه، شادی و خوشی راحتی معنا پیدا نمیکنه. پ.ن 2 به شاهین: کلا با پستت مخالفم مخصوصا خط آخرش. اصلا دلیل متقنی نیست که چون سیل روایت بیشتر زندگی الف هاست اندوه باره. مثلا داستان نومه نور که روایت زندگی انسان هاست خیلی شاده؟! 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تضاد 1,867 ارسال شده در مه 12, 2013 به قول گیملی من داستانی رو دوست دارم که از اولش باشه. شیرین جان، داریم میزنیم وسط سیل. بیا با هم از اولش بریم. البته باز هم در شکل کلی میتونم این غصه انسانی رو که جناب S.A.F راجع بهش گفتن ربط بدم به اون بیت معروف «کز نیستان مرا ببریده اند، در نفیرم مرد و زن نالیده اند» ممنون از پشتیبانی و اشاره ی بجای جناب تور، پیشنهاد من برای شروع بررسی داستان، خود داستان سیلماریل ها و فئانوره. البته این اولین نمونه ی اندوه در آردا نیست و اگر نظر دوستان حاضر به داستان های پیش از اون هست می تونیم از جای دیگه ای شروع کنیم :) 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیه تیغ 763 ارسال شده در مه 12, 2013 اولين اندوه ، اندوه ايلوواتاره ، براي تباهي ملكور . به نظر من اندوه جزئي از جهانه حالا چه دنياي ساخته تالكين ، چه دنياي واقعي . و مبدأ اون كرده هاي پليد مخلوقاته . مقصر تمامي اندوه هايي كه در سيل وجود داره ذات ملكوره. همونطور كه ميدونيد ، اين بي نظمي ايجاد شده توسط ملكور در ترانه مهين بود كه پليدي ها رو در ائا شكل داد. "پليدي كردار بد مي آفريند و كردار بد اندوه ميزايد ." اما توجه كنيد گفتم ذات ملكور نه خودش . ذات او قدرت طلبي بود و براي اينكه صاحب حقيقي قدرت نبود ، ذاتش سركشي كرد . توي سيل هم گفته شده كه : در ابتدا با ميل به روشنايي شروع كرد اما چون آنرا فقط براي خودش ميخواست ، در تاريكي فرو غلتيد. صاحب حقيقي قدرت ، براي كساني كه قدرتشون كمتره دلسوزي ميكنه و به همين دليل به جرأت ميشه گفت بزرگترين اندوه هميشه اندوه پدر براي تباهي فرزند و اندوه خداوند براي تباهي ابليس و در اينجا اندوه ايلوواتار براي تباهي ملكوره. به نظرم بهتره از اينجا شروع كنيم. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
S.A.F_K.O.L 120 ارسال شده در مه 12, 2013 درود جناب سیه تیغ لطفا اگه میشه همونطور که جناب تضاد گفتن از بحث فئانور شروع کنیم و به ترتیب بریم جلو بهتره. چون این بحث ارو و ملکور که از ادیان ابراهیمی الگو گرفته شده بحثیه که اگه ادامش بدیم تموم نمیشه اخرش هم کشیده میشه به پاک کردن پست!!!(حداقل پستهای خوده من که اینجوری میشن اگه ادامه بدیم :دی) اگه بخوایم دقیق نگاه کنیم مقصر همه اندوه در واقع ارو میشه چون ملکور به خواست و اراده ارو پلید گشته. راستی دوستان اینجا قراره دقیقا چجور علتهایی رو برای ناگواری های اردا بررسی کنیم؟ مثلا برا سقوط گوندلین فکر نمیکنم چندان جالب باشه بخوایم علتهای استراتژیک رو بیان کنیم درسته؟ فکر میکنم از نظر اجتماعی اخلاقی به قضایا نگاه کنیم بهتر باشه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در مه 17, 2013 تاپیک تازه هم که میزنیم باز سکوت...! چه آردایی شده !!!! فئانور میاد و گوهر های الفی اش رو میسازه.واسه اینکه بیشترین قدرت و توانایی اش رو ثابت کنه و نشون بده.و هدف اصلی اش جاودانه نگه داشتن روشنایی درختان در قلمرو قدسی بود. این گوهر های درخشان , طمع ملکور رو تلنگر میزنن و... مشخصه که هر جا یه خوبی متولد میشه بلافاصله در کنارش یه پلیدی هم بوجود میاد. و این تازه اول راهه. 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیه تیغ 763 ارسال شده در مه 18, 2013 فئانور میاد و گوهر های الفی اش رو میسازه.واسه اینکه بیشترین قدرت و توانایی اش رو ثابت کنه و نشون بده.و هدف اصلی اش جاودانه نگه داشتن روشنایی درختان در قلمرو قدسی بود. این گوهر های درخشان , طمع ملکور رو تلنگر میزنن و... مشخصه که هر جا یه خوبی متولد میشه بلافاصله در کنارش یه پلیدی هم بوجود میاد. و این تازه اول راهه. پس چون میشه نتیجه گرفت که کل جهان در حقیقت با قصد نیکی و خوبی ایجاد شده ، بلافاصله کسی مثل ملکور پیدا میشه که شروع به زایش پلیدی کنه . درود جناب سیه تیغ لطفا اگه میشه همونطور که جناب تضاد گفتن از بحث فئانور شروع کنیم و به ترتیب بریم جلو بهتره. چون این بحث ارو و ملکور که از ادیان ابراهیمی الگو گرفته شده بحثیه که اگه ادامش بدیم تموم نمیشه اخرش هم کشیده میشه به پاک کردن پست!!!(حداقل پستهای خوده من که اینجوری میشن اگه ادامه بدیم :دی) اگه بخوایم دقیق نگاه کنیم مقصر همه اندوه در واقع ارو میشه چون ملکور به خواست و اراده ارو پلید گشته. دوست عزیز اولا ، شما باید خودتون رو کنترل کنید که از بحث خارج نشید . من با دلایل عقلی ، ثابت کردم که اولین اندوه ، اندوه ایلواتار برای نابودی ملکوره . خب اگه بخوایم هر حرفی زده میشه سریع از ترس وارد شدن به مباحث دینی ، اونو تخته کنیم که نمیشه . با دلایل عقلی بحث کنید نه دینی (چون دین مختص دنیای خودمونه و دنیای تالکین دین مشخص به نامی نداره ): تاپیک تازه هم که میزنیم باز سکوت...! چه آردایی شده !!!! من ازین حرف دوتا برداشت کردم که یکیش میشه : برای چی نباید ابراز عقاید کرد ؟!!!! به هر حال با عرض معذرت از شیرین محترم . دوما شما با چه دلیلی میگی مقصر ارو بوده ؟ این صفت به این دلیل در ملکور نهاده شد که ملکور باید با قدرتش ، جهان رو به نحو احسن اداره میکرد . ولی ملکور در کمال قدرناشناشسی اونو در جهت منافع خودش به کار برد . بازم میگم : ملکور با میل به روشنایی شروع کرد اما چون اونو برای خودش میخواست به تاریکی فرو غلتید . پس خودخواهی ملکور از اراده ش خارج شده و به جای اینکه مثل آئوله (نمونه کامل تذهیب نفس ، ماجرای پدید آمدن دورف ها رو بخونید .) این صفت رو در جهت خدمت به ربش به کار بگیره ، در جهت منافع خودش به کار برده . 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
رضائی.استل 3,749 ارسال شده در مه 18, 2013 (ویرایش شده) تاپیک تازه هم که میزنیم باز سکوت...! چه آردایی شده !!!! نمیخوام از بحث خارج بشم ولی فکر میکنم که دلیل اصلی اینکه فئانور سیلماریل ها رو ساخت، فقط به خاطر علاقۀ خودش به کارهای جواهر سازی بود(همانند سایر نولدور) که البته خب همین کارش تباهی های زیادی رو به بار آورد. با جناب سیه تیغ موافقم که مقصر ارو نبوده بلکه خود ملکور پی امیالش رو گرفت و در تاریکی فرو غلتید. این جمله هم به نظر من حق مطلب رو بیان کرد: خودخواهی ملکور از اراده ش خارج شده و به جای اینکه مثل آئوله (نمونه کامل تهذیب نفس ، ماجرای پدید آمدن دورف ها رو بخونید .) این صفت رو در جهت خدمت به ربش به کار بگیره ، در جهت منافع خودش به کار برده . ویرایش شده در مه 18, 2013 توسط رضائی.استل 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
S.A.F_K.O.L 120 ارسال شده در مه 18, 2013 (ویرایش شده) دوست عزیز اولا ، شما باید خودتون رو کنترل کنید که از بحث خارج نشید . من با دلایل عقلی ، ثابت کردم که اولین اندوه ، اندوه ایلواتار برای نابودی ملکوره . خب اگه بخوایم هر حرفی زده میشه سریع از ترس وارد شدن به مباحث دینی ، اونو تخته کنیم که نمیشه . با دلایل عقلی بحث کنید نه دینی (چون دین مختص دنیای خودمونه و دنیای تالکین دین مشخص به نامی نداره ): درود من که مشکلی ندارم با هیچ بحثی برا خاطر خوده انجمن گفتم :دی. در ضمن دوست من با دلایل عقلی بحث میکنیم همه ما اما موضوع مذهبی میشه! متوجه منظورم هستید؟ به هر حال ممنون برای ادامه گفتگو. دوما شما با چه دلیلی میگی مقصر ارو بوده ؟ این صفت به این دلیل در ملکور نهاده شد که ملکور باید با قدرتش ، جهان رو به نحو احسن اداره میکرد . ولی ملکور در کمال قدرناشناشسی اونو در جهت منافع خودش به کار برد . بازم میگم : ملکور با میل به روشنایی شروع کرد اما چون اونو برای خودش میخواست به تاریکی فرو غلتید . پس خودخواهی ملکور از اراده ش خارج شده و به جای اینکه مثل آئوله (نمونه کامل تذهیب نفس ، ماجرای پدید آمدن دورف ها رو بخونید .) این صفت رو در جهت خدمت به ربش به کار بگیره ، در جهت منافع خودش به کار برده . درسته! خوده شما میگید که : ((این صفت به این دلیل در ملکور نهاده شد که..)) , و این صفت رو کی نهادینه کرده؟ ارو. پس تا اینجا نتیجه اینه که صفات ملکور(و سایرین) رو ارو ساخته حالا این صفت قدر نشناسی و حسادت و قدرت طلبی و... رو کی در ملکور نهادینه کرده؟ مشخصه که ارو. چون تمام وجود ملکور ساخته ارو هست یعنی اینکه ارو خواسته که ملکور قدرنشناس باشه و پلیدی بیافرینه. همونطور که مثلا ارو نیه نا رو دلرحم افریده و تولکاس رو شنگول(!) ملکور رو هم پلید افریده. برای همین میگم که ارو مقصر بوده چون میتونست جلو همه این پلیدیها رو بگیره. به راحتی میتونست ملکور رو از اغاز سالم بیافرینه یا اصلا به وجود نیاره! اما... احتمالا الان شما میخواید بحث اختیارو پیش بکشید و بگید که ملکور خودش چنین انتخابی کرده! اما اگه دقیق نگاه کنیم این سوال پیش میاد که چرا باقی والار چنین انتخابی نکردن؟ جوابش اینه که تو ذاتشون چنین چیزی نبوده. تصمیماتی که هر فرد میگیره بر اساس 2 چیز شکل میگیره:تجربه و توانایی ذهنی(هوش) و فقط در یک جهت صورت میگیره: نفع شخص(دقیقتر در مورد انسانها:رضایت شخص). همونطور که مشخصه ملکور در ایت موارد اختیاری نداشته و ذاتش چنین بوده که متمایل به قدرت طلبی باشه و تنها با پادشاهی بر همه رضایت کسب کنه . اینجاست که دوباره میرسیم به پاراگراف اول: ارو ملکور رو جوری افریده تنها با پلیدی و بی نظمی و قدرت احساس رضایت کنه پس دشمن اصلی الف و انسان و... ارو بوده نه ملکور. ملکور تنها وسیله ای بوده برای ازار مردم وگرنه شیشه عمرش دست صاحبش ارو بوده. (جا داره اینجا یادی کنیم از زنده یاد آر-فارازون که تنها کسی بود که فهمید دشمن واقعی تو غربه نه شمال!!!) :دی پوزش میخوام از بانو شیرین برای اینکه مطالبم در راستای عنوان تایپک نیست. فکر کنم تو پ.خ ادامه بدیم بهتر باشه. ویرایش شده در مه 18, 2013 توسط S.A.F_K.O.L 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در مه 18, 2013 (ویرایش شده) این که خیلی واضحه که مقصر ارو نیست. هر چی باشه آفریننده هست و بالاتر از همه. منبع همه ی زیبایی ها و خیرات. خیلی بی انصافیه که مقصر فرضش کنیم. اگه مقصری وجود داشت اونم به این آشکاری دیگه نیازی به این بحث کردن نبود. اصلا قرار نیست به قول تور عزیز, دنبال مقصر باشیم. سیه تیغ عزیز من منظورت رو از نقل قول دومی که از من کردی نفهمیدم. به رضایی استل عزیز میگم که متن خود سیلماریلیون هست که میگه فئانور چون به کمال توانایی خودش رسیده بود و هم اینکه تقدیر اوون همینن بود دست به ساختن سیلماریل ها زد.و هدف اصلیش هم جاودانه نگه داشتن روشنایی درختان بود. در واقعا قدرتی که داشت رو میخواست که بکار بندازه با هدفی. S.A.F عزیز: نمیخوام ثنویت رو بکشم وسط اما این صفات پلید وجود ملکور قطعا کار ارو نیست. چون اون سرچشمه ی زیبایی هاست.قدرت زیاد خود ملکور باعث میشه که این صفات درونش شکل بگیره چون بنظر من اون ظرفیت کافی رو برای این همه قدرت نداشت. ویرایش شده در مه 18, 2013 توسط shirin 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در مه 18, 2013 درسته! خوده شما میگید که : ((این صفت به این دلیل در ملکور نهاده شد که..)) , و این صفت رو کی نهادینه کرده؟ ارو. پس تا اینجا نتیجه اینه که صفات ملکور(و سایرین) رو ارو ساخته حالا این صفت قدر نشناسی و حسادت و قدرت طلبی و... رو کی در ملکور نهادینه کرده؟ مشخصه که ارو. چون تمام وجود ملکور ساخته ارو هست یعنی اینکه ارو خواسته که ملکور قدرنشناس باشه و پلیدی بیافرینه. همونطور که مثلا ارو نیه نا رو دلرحم افریده و تولکاس رو شنگول(!) ملکور رو هم پلید افریده. برای همین میگم که ارو مقصر بوده چون میتونست جلو همه این پلیدیها رو بگیره. به راحتی میتونست ملکور رو از اغاز سالم بیافرینه یا اصلا به وجود نیاره! اما... احتمالا الان شما میخواید بحث اختیارو پیش بکشید و بگید که ملکور خودش چنین انتخابی کرده! اما اگه دقیق نگاه کنیم این سوال پیش میاد که چرا باقی والار چنین انتخابی نکردن؟ جوابش اینه که تو ذاتشون چنین چیزی نبوده. تصمیماتی که هر فرد میگیره بر اساس 2 چیز شکل میگیره:تجربه و توانایی ذهنی(هوش) و فقط در یک جهت صورت میگیره: نفع شخص(دقیقتر در مورد انسانها:رضایت شخص). همونطور که مشخصه ملکور در ایت موارد اختیاری نداشته و ذاتش چنین بوده که متمایل به قدرت طلبی باشه و تنها با پادشاهی بر همه رضایت کسب کنه . اینجاست که دوباره میرسیم به پاراگراف اول: ارو ملکور رو جوری افریده تنها با پلیدی و بی نظمی و قدرت احساس رضایت کنه پس دشمن اصلی الف و انسان و... ارو بوده نه ملکور. ملکور تنها وسیله ای بوده برای ازار مردم وگرنه شیشه عمرش دست صاحبش ارو بوده. (جا داره اینجا یادی کنیم از زنده یاد آر-فارازون که تنها کسی بود که فهمید دشمن واقعی تو غربه نه شمال!!!) :دی پوزش میخوام از بانو شیرین برای اینکه مطالبم در راستای عنوان تایپک نیست. فکر کنم تو پ.خ ادامه بدیم بهتر باشه. آقا خیلی وقت پیش یه تاپیکی تو آردا بود(اینجا) یه نفر همین نظر رو داشت هر چند با عقاید مخالف شما. اگه میخوای در موردش بحث کنی برو اون تاپیک رو بخون (کامل). البته به نظر من در موردش بحث نکنی بهتره :دی نظر شخصی : چقدر پست اول تاچیک قشنک بود، بعد چند تا پست زشت خورد کلا جریان عوض شد ... 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در مه 18, 2013 با تشکر از تورامبار عزیز که مطلبی رو که داشتم مینوشتم ارسال کرد! :دی از S.A.F و سیه تیغ میخوام این بحث مقصر بودن ارو رو همین جا تموم کنین. تاپیک مناسبش هست و میتونید اونجا ادامش بدید. در بحث فیانور هم البته در تاپیک های قدیمی از مقصر جریان گریختن نولدور و سیلماریل ها سخن شده. میشه گفت هر کدام از والار یا مایار و یا الدار در اون جریان باری از تقصیر رو حمل میکردن. اما در این قضیه اندوه باز میرسیم به همون حق و باطل. ببینید اونچه ذات فیانور هست و در توانش هست و ارو بهش اعطا کرده رو در سیلماریل ها متجلی میکنه. و بسیار براش عزیز هست. و همینطور برای سایر والار. خصوصا آئوله. ریشه اساسی اندوه بار جریان سیلماریل ها رو باید در جبهه مقابل جستجو کرد. جایی که ملکور با دروغ پراکنی (به دلایلی ازتون میخوام در مورد دروغ پراکنی های ملکور اینجا بحث نکنید. ممنون) میان دو برادر اختلاف میندازه. و میان مردم. از طرفی کینه هر طرف رو به دل میگیره. شهوت سیلماریل ها در دلش شعله ور میشه. و کم کم باطن زشتش با ریختن خون فینوه و دزدیدن سیلماریل ها و اتحادش با تاریکی (اونگولیانت) نمایان میشه. صفات جبهه باطل که در محاق بود. در لباس حق. و این خودش خطرناک ترین صفته باطله که گاهی تشخیصش سخت میشه. حالا...والار اندوهناک نشسته بر حلقه داوری، الدار پریشان و نامطمئن و فرماندهان و شاهان غضبناک و آماده انتقام. چی شد که این اندوه شکل گرفت...به نظرم این اندوه زاییده یا بهتر بگم کشته های نبرد حق و باطله. S.A.F راست میگه...ملکور اونچه در ذاتش هست رو بروز میده. و فیانور و فین گولفین و سایر والار هم. اما ذات با اختیاری که داده شده به مخلوقات قابل تغییر هست. اما اگه بخوایم از جنبه ادبی به قضیه نگاه کنیم...میشه گفت شادی و سروری که الدار و والار رو در والینور و پیرامون دو درخت فرا گرفته بود، خوبی هایی که از ملکور صورت میگرفت و تعاملات بی اشکال و ... همه و همه از آرامش قبل از طوفان خبر میدادن. پس واقعه ای مثل دزدین سیلماریل ها {وقتی میذاریمش کنار خوشی های گذشته} بسیار درد آور و اندوهناکه. {که این هم از هنر استاده} چقدر حرف زدم...ببخشید بهرحال :) 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
MORGOMIR 1,688 ارسال شده در مه 18, 2013 من وقتی سیلماریلیون رو خوندم بیشتر طرفدار ملکور بودم تا دیگر شخصیت ها چون من کلا از الف ها زیاد خوشم نمیاد برای همین هیچ اندوهی در سیلماریلیون نمیبینم 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تضاد 1,867 ارسال شده در مه 20, 2013 من میل دارم یه بار دیگه تشکر کنم از پست آخر جناب تور. خوندن پست های این چنینی که به کنه داستان نقب میزنن بسیار لذت بخشه و باعث میشه آدم بیشتر راجع به عقاید خودش فکر کنه. به عقیده ی بنده در رابطه با داستان فئانور میشه یک تم رو دید که خیلی در داستان تالکین تکرار میشه. من اسمش رو میگذارم «مبارزه با هزیمت طولانی». اولین بار در یاران حلقه، فصل آیینه گالادریل به این اصطلاح اشاره میشه که البته متأسفانه در ترجمهی فارسی از دست رفته. گالادریل میگه: And together through ages of the world we have fought the long defeat داستان شکستهای متوالی الفها در مقابل ملکور، داستانی نیست که بخواد آدم رو آروم کنه و دلداری بده. سعی نمیکنه بگه غصه نخور، همه چی درست میشه. آخرش چون تو خوبی پیروز میشی. نولدور کاری رو شروع کردن که شکست خوردنش از آغاز پیشبینی شده بود ولی با علم به این موضوع وارد مبارزه شدن. اگر داستان سیلماریلها، داستان مبارزه بین والار و ملکور بود این همه روی خواننده تأثیر نمیگذاشت. ما این داستان رو با وجود غم سنگینی که داره دوست داریم چون داستان یک مبارزهی برابر نیست. داستان مبارزهی دو نیروی همسنگ نیست. داستان مبارزهی یک مشت الف با تواناییهای محدود –بخونید بسیار محدود در مقابل ملکور- علیه یک موجود ظاهراً نامحدوده. و این حسی هست که بسیاری از ما وقت مواجه با مشکلات داریم. فکر میکنیم حل این مسأله بزرگ تر از توانایی ماست. و تالکین بهمون میگه حتی اگر هم این طور فکر میکنی یا حتی اطمینان داری باز هم باید مبارزه کنی و چنان بایستی که حتی شکست تو ترانه بسازنن. 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LObeLia 4,013 ارسال شده در مه 20, 2013 (ویرایش شده) جناب تضاد تا پست میذارن تاپیک رو باید ببندی. از بس که کامل و جامع حرف میزنن. به قول خودشون مخلص کلامو میگن. آدم دهنش بسته میشه. دوستان موافقین که بریم سر یه حدیث دیگه از سیل؟؟؟؟ ویرایش شده در مه 20, 2013 توسط shirin 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیه تیغ 763 ارسال شده در مه 22, 2013 چیزی که به نظر می رسه اینه که نالکین خیلی به یه نوع از اندوه توجه نشون داده . اندوه نابودی دست ساخته و مخلوق ، که بر خالق عارض میشه : 1- نمونه اولیه همون اندوه ایلواتار بود . 2- نمونه دوم اندوه والار برای نابودی دست ساخته هاشون در آرداست : مثلا یاوانا از نابودی درختان میترسه و وجود انت هارو از مانوه خواستار میشه ، آئوله از اینکه شاید مجبور میشده دورف هارو نابود کنه ناراحت شده و گریه میکنه ، کل والار در اندوه از دست رفتن نمونه اولیه آردا پس از بر افتادن دو چراغ ایلوئین و اورمال غمگینند ، یاوانا و نیه نا در اندوه از دست رفتن دو درخت ناراحتند . 3- فئانور در اندوه از دست رفتن سیلماریل ها ناراحته . 4- الف های اره گیون در اندوه تباهی حلقه هاشون ناراحتند . و ... خب ، چیزی که وجود داره اینه که این اندوه در شکل های دیگه ای هم هست . کل این اندوه ها از اینجا عارض میشه : باید مراقب باشی چه چیزی رو مالک میشی و چه چیزی رو تصاحب میکنی ، یا چه چیزی رو تحت کنترل خودت در میاری و اگر نه موجب ایجاد پلیدی و در نهایت اندوه میشی . مثلا فئانور ، با وجود اینکه سیلماریل هارو خودش ساخت ، اما نور دو درخت رو که ساخته یاوانا بود استفاده کرد و مالک شد ، و چون ادعاش بر حق نبود موجب ایجاد اندوه شد . ملکور صاحب سیلماریل ها نبود و چون اونها رو بر حق تصاحب نکرد موجب ایجاد اندوه شد . چون ملکور میخواست آردا رو تصاحب کنه ، اون هم نه بر حق ، موجب ایجاد اون همه اندوه شد ، والار در دوران اول فهمیدند که نباید الف هارو تحت سرپرستی خودشون بگیرند ، چون در نهایت موجب ایجاد ماجرایی مثل ماجرای فئانور میشه ، بنابر این دیگه با انسان ها چنین کاری نکردن . این هم یه نوع تصاحبه . سائورون هم چون قدرت حلقه های کله بریمبور رو برای خودش به ناحق میخواست کل ماجرای ارباب حلقه هارو رقم زد . خب ، حالا به این میپردازیم : چرا چنین چیزی اینقدر برای تالکین حائز اهمیت بوده ؟ :) ممنون از پاسخهاتون . 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئن 7, 2013 این بررسی شما در همه جا مصداق نداره سیه تیغ عزیز تصاحب اون چه حق تو نیست میشه دزدی. ملکور سیلماریل ها رو دزدید اما فیانور نور دو درخت رو ندزدید...و باز مادامی که ملکور شهوت سیلماریل ها رو در دل نداشت و با تاریکی پیمان اتحاد نبسته بود ما شاهد این همه اندوه نبودیم! میشه گفت گرچه اعمال سائورون در مورد ساخت حلقه ها و سپس حلقه یگانه و ماجراهای پس از اون اندوه بار شدن اما باز باید بگم که کار سائورون در فراگیری هنر ساخت حلقه های قدرت دزدی نبود...مرحمت الف ها بود. لذا نمیشه این تصاحب غیر حق رو عامل اصلی اندوه ساز بدونیم. من بر این باورم که چون ذات انسان به دنبال روشناییه، هرجا در داستان با تاریکی مواجه میشه دلش میگیره و اگر تاریکی به روشنایی فائق بیاد غمگین میشه. خودمو میگم...از خیانت ها در داستان های آردا متنفرم چون به نوعی پیمان با تاریکیه. برتری دادن تاریکی به روشناییه. و این به شدت روی من تاثیر میذاره. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
نولوفینوه 1,690 ارسال شده در ژوئیه 27, 2014 چه قدر تا پیک زیبایی بوده ... سیلماریلیون سرگذشت آرداست .. سذشت مردمانی که تباه شدن ... به نظرم عامل اصلی همه اندوه ها تبار شدن و تاریک شدن دل مردمشه... یکی از اندوه بار ترین جاهای کتاب برای من وقتیه که فانور اون اوضاع رو راه میندازه! یای یکی دیگه از اندوه هایی که باهاش مواجه شدم کشته شدن آره دل به دست آقاش هیم سلف بود!!! یا وقتی که هورین باشکوه و در عین حال مظلومانه کشته میشه ... سیلماریلیون پر از اندوهه... وقتی نیروی تاریکی بر روشنی غلبه میکنه ... وقتی روشنی تباه میشه ... خود تالکین تو فصل تاریک شدن والینور گفته .. چه اندوهی داره ! البته میون این همه چیزای غمگین یه داستانی هست که همیشه به من یه حس خوبی میده ... در میون اون همه ظلمات برن و لوتین دو نفر در میون تاریکی مثل ماه در میون تاریکی شب طلوع میکنن و به تنهایی با نیروی تاریکی مبارزه میکنن و اینجا واقعا عشق به تاریکی غلبه میکنه که واقعا حس خوبی داره :) و سرمنشا همه اندوه ها تباهی ملکور تواناترین آینوره .. و تباهی های بعدی که رخ میده... 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست