رفتن به مطلب
مونت آو سائرون

نگاهی به مکاتب ادبی در ارباب حلقه ها

Recommended Posts

hamid stormcrow

تعیین مکتب حاکم از ابتدا که ممکن نیست چون این نتیجه ایست که از خلال بحث بیرون میاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

نه دوستان، من برداشتم این بود که در حین کار قصد دارین تظاهر هر مکتب در نوشته ی تالکین رو با نوشته ی دیگران مقایسه کنین و عرضم این بود که چنین کاری حداقل بدون معلوم کردن بدنه ی اصلی کار خود تالکین اگر ناممکن هم نباشه صحیح نیست. فعلاً هم فکر میکنم همون طور که جناب حمیدخان اشاره کردن همین که با کمک هم جنبه های نمود هر مکتبی که مشخص کردین در نوشته ی تالکین بررسی کنیم کاری باشه که به نتیجه ی بهتری ختم میشه. اگر شما رو دچار سؤ برداشت کردم عذر میخوام :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

مکتب کلاسیسیسم:

حماسه:

جنگ بزرگ سائرون برای تصاحب دنیا:

اتحاد الفها و انسان ها علیه نیروهای مردور و اقدام سرنوشت ساز ایزیلدور یعنی جدا کردن حلقه از دست سائرون یک حماسه را می سازد. این حماسه جنگ الفها و انسان ها و اورک ها را توصیف می کند و الفا و انسان ها را به شوکت می رساند.

جنگ آراگورن با نازگول ها:

آراگورن برای دفاع از چهار هایت با نازگول ها وارد جنگ شد و سرانجام آن ها را از اطراف هابیت ها دورکرد. این حماسه جنگ آراگورن با نازگول ها را توصیف می کند و آراگورن را به شوکت می رساند.

جنگ گاندلف با بالروگ:

گاندلف برای نجات یاران حلقه خود را فدا می کند و با بالروگ وارد نبرد می شود و سرانجام بالروگ را بر بالای رفیع ترین کوه به پایین قله می افکند. این حماسه جنگ گاندلف با بالروگ را توصیف می کند و گاندلف را به شوکت می رساند.

نبرد یاران حلقه در آمون هن:

اروک های سارومان برای یافتن هابیتی که حلقه دست اوست با یاران حلقه مواجه می شوند. لگولاس،آراگورن،گیملی و برومیر با آنها در صحنه های متعدد وارد جنگ شده و برای نجات جان هابیت ها خود را در معرض مرگ قرار می دهند. جان فشانی برومیر و نبرد تن به تن آراگورن با لیرزاک از نمونه های بارز حماسه در این صحنه است. درکل؛ این صحنه جنگ یاران حلقه با اورک های سارومان را توصیف می کند و تعدادی از یاران حلقه را به شوکت می رساند.

قتل عام اورک های سارومان به وسیله ی سواران روهان:

سواران روهان شبانه به اورک های سارومان در نزدیکی جنگل فنگورن حمله می کنند. همه را می کشند و لاشه ها را تلمبار کرده و می سوزانند. این حماسه جنگ سواران روهان با اورک ها را توصیف می کند و سواران روهان را به شوکت می رساند.

حمله ی سواران وحشی به مردم روهان:

در راه انتقال مردم روهان از ادوراس به هلمزدیپ، سواران وحشی سارومان به مردم حمله می کنند و مردان جنگی روهان از زنان و بچه ها مدافع شده و سرانجام سواران وحشی را به قتل می رسانند. این حماسه جنگ سواران وحشی به مردمان روهان را توصیف می کند و مردان جنگی روهان را به شوکت می رساند.

نبرد هلمزدیپ:

ارتش اورک های سارومان به هلمزدیپ حمله می کنند. کمان داران ارلاند و مردان جنگی روهان در مقابل هجوم افسارگسیخته ی آنان مقاومت می کنندو تا حد توان آنان را به قتل می رسانند. نبرد تا روشنای صبحادامه می یابد و سرانجام گاندلف با سپاه تبعید شده ی روهان به لشگر باقیمانده اورکها می تازد . این حماسه جنگ ارتش سارومان با مردم روهان را توصیف می کند و مردم روهان رابه شوکت می رساند.

حمله ی درختان به آیزنگارد:

انت ها عزم می کنند به آیزنگارد حمله کنند و انتقام درختان مرده را از اورک ها بگیرند. آنها سرانجام آیزنگارد را فتح می کنند. این حماسه جنگ درختان با اورک ها را توصیف می کند و انت ها را به شوکت می رساند.

نبرد گاندور:

ارتش اورک ها به گاندور می رسند و با منجنیق ها ساختار قصر را تخریب می کنند، اورک ها به وسیله ی برج ها وارد قصر شده و درصدد فتح میناس تریت در می آیند. اما سرانجام انسان ها در نبرد گاندور به پیروزی می رسند. این حماسه جنگ متحدان سائرون با انسان های گاندور را توصیف می کند و انسان های گاندور را به شوکت می رساند.

کمک تئودن:

تئودن با سپاه عظیم و گسترده ی خود به کمک گاندور می آید به بر ارتش منظم شده ی اورکها در اطراف میناس تریت می تازد و عده ی بیشماری از آنان را به قتل می رساند. این حماسه جنگ تئودن و لشگرش را با متحدان سائرون توصیف می کند و تئودن و لشگرش را به شوکت می رساند.

تراژدی:

در ارباب حلقه ها هیچ گونه نمونه ای از وجود یک تراژدی را نمی توان یافت.

کمدی:

گونه ای از حرف ها و کارهای سم:

سم شخصیت حقیقت نماست یعنی نیک و بد را در خود دارد. شخصیت سم سازنده ی خوبیست و پایان ارباب حلقه ها وابسته به وجود یا نبود سم تغییر می کند. کارهای بامزه ی سم عقلانی هستند. منظور از عقلانی اینست که در دنیای عادی ممکن از اتفاق بیفتد. اما در کارهای سم تقلید از قدما وجود نداشت.

رفتار های هابیتیون:

هابیت ها شخصیت های حقیقت نمایی هستند.

کارهای بامزه ی آنان بر پایه اصول عقلانیست. اما در رفتار آنان تقلید از قدما وجود ندارد و هابیتیون به جز چهار یار حلقه( مری،پپن، فرودو، سم) و بیلبو ، شخصیت های سازنده ای نیستند.

رفتار های بیلبو:

بیلبو شخصیت حقیقت نمایی است. کارها، اقدامات، فکر ها و یا حرف های بامزه او بر پایه اصول عقلانیست. شخصیت او سازنده است اما بازهم تقلید از قدما در کارهای او دیده نمی شود.

کارها و رفتار های مری و پپن:

مری و پپن شخصیت های حقیقت نمایی هستند آنان شخصیت های سازنده نیز به شمار می آیند. کارهای آنان بر پایه اصول عقلانیست اما تقلید از قدما در رفتار های کمدی خود ندارند.

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

[quote name='مونت آو سائرون' timestamp='1339936787' post='23818'

تراژدی:

در ارباب حلقه ها هیچ گونه نمونه ای از وجود یک تراژدی را نمی توان یافت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

من بر اساس نظریه های ارسطو عمل می کنم. ارسطو می گه تراژدی رویدادی است که در آن فرد از خوشبختی به تیره روزی بیفتد. یا تماما تصویر ناکامی های فرد گفته شود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
agarwaen

ارسطو می گه تراژدی رویدادی است که در آن فرد از خوشبختی به تیره روزی بیفتد. یا تماما تصویر ناکامی های فرد گفته شود.

خوب با این تعریف داستان گولوم تراژدی هست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

من بر اساس نظریه های ارسطو عمل می کنم. ارسطو می گه تراژدی رویدادی است که در آن فرد از خوشبختی به تیره روزی بیفتد. یا تماما تصویر ناکامی های فرد گفته شود.

خوب برای الروند در کنار دخترش بودن واقعا مهم و خوشایند بود و از دست دادنش غم انگیز مرگ بورومیر هم برای پدرش اوج تیره روزی بود نظر دوستمون در مورد گولوم هم درسته

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

خوب با این تعریف داستان گولوم تراژدی هست

گل گفتی آگارون! :) نمی دونم چرا به ذهن خودم نرسید حتما تا امروز در باره ی گالم در مبحث تراژدی چیزی می نویسم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

خوب برای الروند در کنار دخترش بودن واقعا مهم و خوشایند بود و از دست دادنش غم انگیز مرگ بورومیر هم برای پدرش اوج تیره روزی بود نظر دوستمون در مورد گولوم هم درسته

به هر حال الروند با رضایت دخترش را به همسری آراگورن درآورد. و در مورد دنه تور هم صرفا نمی توانیم بگوییم که با شنیدن مرگ بورومیر به تیره روزی افتاد! این کمی اغراق است.

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون
غلط املایی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

به هر حال الروند با رضایت دخترش را به همسری آراگورن درآورد. و در مورد دنه تور هم صرفا نمی توانیم بگوییم که با شنیدن مرگ بورومیر به تیره روزی افتاد! این کمی اغراق است.

بحث رضایت یا عدم رضایت نیست بحث غم وصف نشدنیه که الروند دچارش شد طوری که خود تالکین می گه که انقدر این وداع غم انگیزه که در وصف نمی گنجه در مورد دنتور هم همین طور اون تمام آمال و آرزوهاشو در قالب برومیر می دید بعد از مرگش عملا زندگی برای دنتور بی معنی بود

ویرایش شده در توسط arven
غلط املایی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

بحث سیاه روزی و سیاه بختی اصلا با غم و اندوه متفاوته! الروند که با به همسری درآوردن دخترش، سیاه بخت نشد یا دنه تور با مرگ برومیر! این فقط این غم و اندوه عظیم در فقدان کسی است که دوستش داری! سیاه بختی اصلا مفهوم متفاوتی داره مانند تراژدی گالم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

به هر حال من قانع نشدم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

تراژدی گالم: post-1790-0-14380200-1340194744_thumb.jp

سمه آگول زمانی فرقی با هابیت ها نداشت و زندگی عادی و شادی را سپری می کرد.

او بعد از خفه کردن ده آگول برای به دست آوردن حلقه متوجه شد زمانی که حلقه را در دست می کند نامرئی می شود.

او از این ویژگی برای کشف کردن راز ها استفاده کرد و علاوه بر این از این ویژگی برای آزار و اذیت دیگران هم استفاده می کرد. او به شخص منفوری تبدیل شده بود و همه از او دوری می کردند حتی زمانی که مرئی بود مردم به او لگد می زدندو او به دزدی عادت کرد. او همیشه با خود غرولند می کرد و از گلویش صدای غل غل شنیده می شد. به همین علت به نام گالم دادند.

او را نفرین کردند و از او خواستند آنجا را ترک کند. یکه و تنها و آواره شد و زمانی به قساوت دنیا گریه کرد.

او به کوه های مه آلود رفت و در آنجا حلقه مانند خوره وجود او را در بر گرفت. حلقه عمری طولانی برای گالم به ارمغان آورد و به مدت پانصد سال سقوط کرد و در تاریکی غار به انتظار نشست.

گالم به گونه ای مسخ شده بود. هیبت مطلوب خود را از دست داد و نفرت انگیز تر از همیشه گشت. او سرانجتام هنگام خیانت به فرودو در لحظه نهایی نابودی حلقه قدرت همراه با حلقه به درون آتش مذاب کوه نابودی (مردور) سقوط کرد و از بین رفت.

خوب دوستان اگر توضیحات در مورد مکتب کلاسیسیسم کافی بوده و مشکلی نداشته، موافقید مکتب ناتورالیسم رو بررسی کنیم؟

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

در مورد مکتب کلاسیسیزم عنصر حیاتی وام گرفتن اثر از آثار پیشینیان به خصوص یونان و رم باستان هست به نظرم راجع به این موضوع بحث نشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

اما بر اساس نطریه های ارسطو ( جوری که من فهمیدم و ممکنه اشتباه باشه) تقلید از قدما و گذشتگان از اصول کمدی در این مکتب است نه هم در حماسه و هم در تراژدی. فقط در کمدی!

و من به این موضوع در قسمت کمدی پرداختم و نتیجه گرفتم این عنصر در حیطه کمدیِ ارباب حلقه ها دیده نمی شود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

قوانینی که ارسطو برای انواع نمایشنامه وضع کرد در واقع مبنای مکتب کلاسیسم قرار گرفت اما اتفاقا در دوره کلاسیک که از نیمه دوم قرن هفدهم شروع شد چون کمدی رو یک گونه فرعی فرض می کردند خیلی قوانین رعایت نمی شد به هر حال همان طور که قبلا گفتم به نظر من کمدی و تراژدی و حماسه گونه های ادبی هستند و در سطح بالاتری از مکاتب قرار می گیرند یعنی مثلا شما می تونید یک حماسه خلق کنید بدون اینکه لزوما اثر شما کلاسیک باشد جنبش کلاسیسیم در واقع احیای اندیشه های یونان ورم باستان بود و این احیای اندیشه در تمام گونه های ادبی و همین سایر هنرها مثل تئاتر مجسمه سازی و معماری مورد توجه قرار گرفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

نطر شما درست است. این مربوط می شود به گونه های ادبی! یعنی یک داستان می شود حماسی باشد یا غنایی یا...

اما این حماسه و تراژدی و کمدی سه اصل اساسی مکتب کلاسیسیسم هستند بدون این سه اصل این مکتب وجود نخواهد داشت.

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

نطر شما درست است. این مربوط می شود به گونه های ادبی! یعنی یک داستان می شود حماسی باشد یا غنایی یا...

اما این حماسه و تراژدی و کمدی سه اصل اساسی مکتب کلاسیسیسم هستند بدون این سه اصل این مکتب وجود نخواهد داشت.

اگر منظورت اینه که آثار کلاسیک در این سه گونه طبقه بندی می شن منم باهات موافقم حالا فقط می مونه بحث الگو گیری از آثار قدما که متاسفانه من به دلیل شرایطم الان نمی تونم بهش بپردازم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

عزیز دلم تنها کسی که اینجا کامنت بررسی می زاره و می شینه مکاتب رو بررسی می کنه منم! اگه شما یک خورده به ما کمک کنی که ممنونت میشم ولی بازم می گی نمی تونم!

تولکاس هم که به من می گه تخصصی تر باش! ولی در حقیقت مارو ول کرده!

حالا این هارو ولش کنین . یعنی شما اعتقاد دارین میشه در حیطه کمدی ارباب حلقه ها نمونه هایی از تقلید قدما پیدا کرد؟

این کار خودتونه چون من اگه خودمم بکشم چیزی به یاد نمیارم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

کمدی که نه من منظورم همون حماسه و تراژدی است مثلا بشینیم بررسی کنیم چه شباهتی بین اثری مثل لوتر با مثلا ایلیاد و ادیسه یا بهشت گمشده هست اینکه می گم نمی تونم چون فردا دارم بر می گردم پادگان و احتمالا ده روزی نتونم به سایت سر بزنم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

مکتب ناتورالیسم!

اصول این مکتب:

1- ناتورالیم به تقلید دقیق از طبیعت عادی اطلاق می شود و هیج موقع نیرو های برتر ار طبیعت را در خود جای نمی دهد.

2- فرد و بشر مزایای اخلاقی ندارند یا اگر دارند خود فرد باعث بروز آنها نشده بلکه طبیعت این را به او داده است. یک چیزی مانند غریزه یا وراثت! و این خصلت ها نباید چیزی برتر از طبیعت عادی و حقیقی باشند.

3- به نکات جزئی و ریز ناتورالیستی توجه می شود.

4- وضع جسمی اصل قرار می گیرد و وضع روحی زاییده ی وضع جسم.

5- در ناتورالیستی بیشتر تکلم اشخاص به زبان محاوره صورت می گیرد.

............................................

خوب با توجه به این تفاسیر و اطلاع داشتن از اینکه اثر ارباب حلقه داستانی غیر واقعی و فانتزی است، نمونه های معدودی می توانند خود را در این مکتب جای دهند.

عنصر اصلی و درون مایه هویت نود درصد شخصیت های ارباب حلقه ها چه سازنده و چه غیر، توانایی ماوراء طبیعت است . توانایی هایی که مکتب ناتورالیسم آن را عدو می شناسد و به آن ها اعتقاد ندارد.

اما باز هم با وجود اینها برای گرفتن نمونه می توان نکاتی را یافت:

عناصر داستانی "هابیت ها" و "انسان ها" به جز " دونه داین":

انسان ها و هابیت ها در دنیای لوتر به عنوان به عنوان یکی از موجودات فانتزی عنصری ناتورالیستی شناخته می شود و بیشتر اصول را پیروی می کنند. به جز انسانهای دونه داین مانند آراگورن. زیرا مردمان دونه داین به خاطر محبت از عمر طولانی برخودارند و این ویژگی با قواعد طبیعت در تضاد است. آراگورن هشتاد و هفت سال داشت با وجودی که این را به هیچ وجه نشان نمی داد.

غروب آفتاب؛ طلوع آفتاب, عصر، ظهر، شب و ... ( در سرزمین میانه) :

در دنیای حقیقی و عادی بروز چنین اتفاقاتی لازم و مطلوب هستند و روزگار بر شخصیت های ارباب حلقه ها بر اساس چنین حالاتی از طبیعت سپری میشد.

حتی در ارباب حلقه ها گاهی ، زمان توصیف می گردد و توصیف زمان رسما به معنای توجه به جزئیات زمان است.

برای مثال نقض می شود به این اشاره کرد که شخصی داستان می نویسد که در آن روز نباشد یا شب نیاید. از این رو این نمونه را (در ارباب جلقه ها) در مکتب ناتورالیسم می گنجانیم.

دردمند شدن انسان ها و هابیت ها در مقابل ضربه و کشته شدن آن ها در برابر آلات جنگی:

تقلید مو به مو از طبیعت حکم می کند کائنات هستی در مقابل ضربات دردمند شوند یا در اثر جراحت شمشیر کشته شوند و چون دیگر عناصر داستانی در ارباب حلقه ها در دامنه ی مکتب ناتورالیسم قرار نمی گیرند، ناچار باید این نمونه را در انسان ها (به جز دونه داین) و هابیت ها که دو گونه ی مشخص در طبیعت حقیقی هستند بیابیم. و در جریان هستیم که چنین نیز هست.

ویرایش شده در توسط تضاد
اشتباه مفهومی (دوناتایتو به جای دونه داین)؛ سهو نگارشی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

مکتب رئالیسم.

رئالیسم چیست:

" رئالیسم عبارتست از مشاهده ی دقیق واقعیت های زندگی، تشخیص درست و عوامل آنها و بیان و تشریح و تجسم آنها. رئالیسم بر خلاف رمانتیسم مکتبی برونی یعنی اوبژکتیف است و نویسنده ی رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساس های خود را در جریان داستان آشکار نمی سازد. البته باید توجه داشت که در رمان رئالیستی نویسنده برای گریز از ابتذال و شرح و بسط بی مورد محیط و اجتماع را هر طور که شایسته می داند تشریح می کند یعنی در زمان رئالیستی توصیف برای توصیف یا تشریح برای تشریح مورد بحث نیست!"

........

حالا نمونه هایی از این مکتب رو در ارباب حلقه ها بررسی می کنیم اما به شرطی که قبول کنیم توصیف های ادبی تالکین در مورد صحنه های رئالیستی ارباب حلقه ها در همان حد گریز از ابتذال بوده نه برای شرح و بسط بی مورد! زیرا استفاده از توصیفات ادبی به نوعی لفظ، یعنی آفرینش احساس! و احساس یعنی ضد رئالیست!

نیک وشر:

وجود موجوداتی که خواهان اجرای دوره های تاریکی در سرزمین میانه بودند و گروهی که خواهان صلح و آزادی و نابودی ظالم!

هیچ گاه در یک زندیگ ایده آل همه چیز خوب نیست همانطور که همه چیز تماما بد نیست!

زندگی ایده آل آمیخته ای است از نیروهای شر و نیک! همواره بایستی خدا در برابر شیطان قرار بگیرد و این مایه اصلی جریان لوتر بود.

کشت و کشتار مظلومان:

در لوتر جنگ های زیادی بر سر تصرف سرزمین های آزاد در گرفته است و خون هایی ریخته شده، زنان و بچگان بی گناه به قتل رسیده و قربانی خواسته های یک نفر شده اند و و این جزیی از واقعیت های زندگیست! زندگی گاهی ظالمانست و داستان هایی را در خود می گنجاند که گاهی زورگویی و تبعیض بر زندگانیه روشنایی و پاکی و عصمت غلبه کند.

زیر پا نهادن شرف برای زنده ماندن:

قبل از زمانی که افراد لرد فارامیر، فرودو و سام و گولوم را به اسارت بگیرند. فارامیر یکی از فیل های غول پیکر را نشانه می رود. فیل از پا درمیآید و جوانکی انسان از کوله ی فیل به خاک می افتد. فارامیر به صورت مونولوگ می گوید:

به این جوان نگاه کن! می دونی اسمش چیه؟!از کجا اومده؟ چه دروغ ها و تهدید ها اونو از خانه و کاشانه اش نرانده است! آیا ترجیح نمی داد همونجا بمونه (خانه) و به شیطان ملحق نشه؟ به خاطر صلح! ( از پرسوناژ های فیلم با کمی تغییر)

همچنین خیانت سارومان!

این نیز جلوه ی دیگر از واقعیات زندگی است، زیر پا نهادن شرافت و آبرو و نجات خانواده از تهدید ها و دورغ ها و ایجاد یک مهلت برای بقای نسل!

فرار از وهم مقتول شدن و آرامش خاطر از ادامه ی زندگی به بهای پیوستن به قدرت برتر یا آنچه برتز می نمایاند. هر چند شیطانی!

چه با ارداه ی خود شخص ( سارومان) چه با تهدید( جوان انسان)

و نکته ی دیگر: اگر بحث ما زیر پا گذاشتن شرف برای زنده ماندن باشه آدم باید تماما قبل از تلاش برای زندگی شرافتی داشته باشه که زیر پاش بزاره!

و سارومان و جوان انسان داشتند!

.

تالکین توصیف وسیعی از این صحنات به قلم می آورد. به عبارتی دو صفحه ی تمام!

توجه داشته باشید که تنها ندای گلادبری یک نمونه ی خالص رئالیستیست و توهمات چهار هابیت برعکس یک نمونه ی کاملا ضد رئالیستی به شمار می آید.

بررسی این مکتب بی نهایت سنگینه و ممکنه نوشته هایی ضمیمه اش شود. دوستان اگر نظری ، انتقادی دارند. بنویسند همچنین بررسی نمونه های جدید در این مکتب!

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون
غلط املایی، سهو نگارشی (لطفاً با دقت و صبر بیشتر بنویسید.با تشکر)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

(پیش نویس) در باب ناتورالیسم (طبیعت گرایی):

ای کاش دوستان دیگه هم وارد این بحث می شدند و فرصتی برای حلاجی دقیق تر فراهم می شد. و باز ای کاش اینجا تنها به یک توضیح چند خطی در مورد هر مکتب ادبی اکتفا نکنیم. من باب مثال، همین مکتب «طبیعت گرایی» را عرض میکنم. خود این مکتب در تعریف هم قابل بحث هست. مخصوصاً که تا قبل از قرن هجدهم تعریفی نسبتاً متفاوت با تعریف امروزی داشت و بیشتر در تقابل با دین قرار می گرفت. فرد برجسته در این زمینه، مثلاً اولباک بود که می گفت: «ای طبیعت، ای فرمانروای همه هستی، و شما ای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامی‌ترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید.» و در تقابل با او، آمبرواز پاره، جراح معروف قرن شانزدهم، «طبیعت گرایی» رو «مرام ملحدان لذت جو»1 می دونست. اما چیزی که به مفهوم امروز نزدیک تر بود در واقع از هنرهای زیبا وارد ادبیات شد و دوران طلایی رئالیسم به شمار می رفت. چندان که امیل زولا، «طبیعت گرایی» و «واقع گرایی» رو به یک معنا می گرفت.

شیوه ی روایی «طبیعت گرا» شیوه ای بود که حتی میشه برای توصیفش از صفت «خشن»2 استفاده کرد. مثلاً نگاه کنید به نمایشنامه های اوژن اُنیل در دهه ی بیست یا رمان نورمن میلر درباره ی جنگ دوم جهانی به نام «برهنه و مرده».

من حیث المجموع، من نمی تونم چنین سبکی در ارباب حلقه ها ببینم و چیزی که شما به عنوان اصول این مکتب آوردید -و البته کاش می گفتید که از کدوم مرجع- به نظر من بیشتر در تأیید مظاهر واقع گرایی هست تا طبیعت گرایی. و نمونه هایی که از لوتر آوردید هم بیشتر به رئالیسم پهلو میزنه تا طبیعت گرایی. مضاف بر اون طبیعت گرایی در هر دو تعریف -قبل و بعد از قرن هجدهم- با شیوه ی روایی و مضمون لوتر منافات داره. تالکین نه در پی کمرنگ کردن الهیات بود و نه همه چیز رو از پشت عینک علم میدید. اتفاقاً شاید بشه بیشتر مواردی در تضاد با این مکتب در نوشته ی او دید :ymapplause:

--

1-مکتب ها، سبک ها و جنبش های ادبی و هنری جهان تا پایان قرن بیستم، دکتر نظام الدین نوری، نشر زهره

2-The Glossary of Literary Terms, M.H. Abrams, Heinle & Heinle

برای مطالعه ی بیشتر:

http://www.sid.ir/fa...64413865411.pdf

http://bookfriend.bl.../post-1824.aspx

پ.ن.

از دوستانی که در این تاپیک نظر میدهند و استدلال می کنن عاجزانه استدعا می کنم از فیلم استفاده نکنن. مثلاً صحنه ای که برای مکتب رئالیسم در پست بالا مبنای استدلال قرار گرفته اصلاً در کتاب وجود نداره و زاییده ی قلم فیلمنامه نویس بوده و قطعاً بحث وجود یا عدم وجود مکاتب ادبی در فیلم اینجا مطرح نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

جناب تضاد من قبول دارم حرف شما رو که گفتید: نمونه هایی که بنده در مکتب ناتورالیسم قرار دارم بیشتر واقع گرایی هستند تا طبیعت گرایی!

و همچینی رو قبول دارم که روایت داستانی لوتر اصلا ناتورالیستی نیست! زیرا طبیعت عادی قادر نیست بحث مارای خود را به همیاری همراهی بگیرد در حالی که جادو یک از عناصر اصلی در رمان لوتر است.

اما بنده این مسئله رو قبل از این که شما یاد آورد شوید در نخست پست ناتورالیسم عارض شدم:

خوب با توجه به این تفاسیر و اطلاع داشتن از اینکه اثر ارباب حلقه داستانی غیر واقعی و فانتزی است، نمونه های معدودی می توانند خود را در این مکتب جای دهند.

عنصر اصلی و درون مایه هویت نود درصد شخصیت های ارباب حلقه ها چه سازنده و چه غیر، توانایی ماوراء طبیعت است . توانایی هایی که مکتب ناتورالیسم آن را عدو می شناسد و به آن ها اعتقاد ندارد.

جناب تضاد بدین دلیل مجبور شدم نمونه هایی بی نهایت جزئی و ریز را که از طبیعت عادی اطلاق می شود به این مکتب دامن بزنم جوری که به قول شما بیشتر واقع گرایی شده تا طبیعت گرایی! اما این کار به هیچ وجه، به هیچ وجه از مکتب ناتورالیسم خارج نیست. شاید بیشتر شبیه به واقع گرایی شده باشد اما هنوز ناتورالیسم است. زیرا بنا بر قانون سوم مکتب ناتورالیسم:

- به نکات جزئی و ریز ناتورالیستی توجه می شود.

..................................

نکته بعدی گفته بودید. در باب مکتب ناتورالیسم بیشتر به رئالیسم پلو میزنه!

بله... ارتباط تنگاتنی میان رئالیسم و ناتورالیسم برقرار است تا حدی که این دو برادر تشنه ی خون خون مکتب رمانتیسیم هستند.

رئالیسم واقیات زندگی را به تصویر می کشد که ممکن است وابسته طبیعت باشند و ممکن است نباشند اما ناتورالیسم فقط طبیعت گرایی است!

با یک مثال:

حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی....آدم هایی یافت می شوند که راه رفتنشان...گفتنشان ...نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می رویاند.

جای خالی سلوچ

خوب این کاملا یک حرکت رئالیستیست! واقع گرایی و افشا گری در احساس انسان ها به دنیای پیرامون! و دقیقا نیز درست است و از واقعیات زنیدگیست!

اما نوشته، این حرف، این آموزه چه ربطی به طبیعت دارد؟؟؟

این نوشته ی رئالیستی چگونه و از چه راه به طبیعت عادی اطلاق می شود؟ مفاد متکب ناتورالیسم چه ها بودند:

1- ناتورالیم به تقلید دقیق از طبیعت عادی اطلاق می شود و هیج موقع نیرو های برتر ار طبیعت را در خود جای نمی دهد.

2- فرد و بشر مزایای اخلاقی ندارند یا اگر دارند خود فرد باعث بروز آنها نشده بلکه طبیعت این را به او داده است. یک چیزی مانند غریزه یا وراثت! و این خصلت ها نباید چیزی برتر از طبیعت عادی و حقیقی باشند.

3- به نکات جزئی و ریز ناتورالیستی توجه می شود.

4- وضع جسمی اصل قرار می گیرد و وضع روحی زاییده ی وضع جسم.

5- در ناتورالیستی بیشتر تکلم اشخاص به زبان محاوره صورت می گیرد.

به این گونه مکتب رئالیسم مشتغات خود را از مکتب ناتورالیسم جدا می سازد!

ویرایش شده در توسط مونت آو سائرون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

دوست من، شاید سؤ تفاهمی شکل گرفت این وسط. بنده شما رو به کج فهمی متهم نکردم :ymapplause: صرفاً نظر خودم رو ارائه دادم و البته ادعا نمی کنم چهار سال و اندی درس خوندن در رشته ی ادبیات انگلیسی من رو عالم کرده :ymparty: ولی وقتی لوتر در پله ی اولش در تضاد کامل با چیزی که شما تحت عنوان مفاد مکتب ناتورالیسم شمردید قرار میگیره قاعدتاً بررسی اش تحت این عنوان کار صحیحی نیست، متوجهید؟ در اصل مشکل چیزی که اصطلاحاً تازگی عنوان ادبیات گمانه زن رو براش انتخاب کردن اینه که تحت عنوان یک مکتب نمی گنجه. تا جایی که مثلاً میخواهیم رد پای رمانتیسیم رو در لوتر ببینیم این کار شدنی هست ولی ناتورالیسم، چنان مکتب خشک و غیرمنعطفی از کار دراومد که شاهکارهای نویسندگان پیروی اون عملاً پشت پا به اصولش میزد. حرفم این که وقتی پایه ی داستان شما، پایه ی ادبیات خیالی (فانتزی) باشه دیگه نمی تونید اون رو زیرمجموعه ی مکتبی بگیرید که سرسختانه تمام مظاهر غیرعلمی و فراطبیعی رو مردود می شماره.

صرف وجود مشترکاتی از قبیل توجه «به نکات جزئی و ریز ناتورالیستی» توجیه کننده نیست. چون همون طور که خودتون هم اذعان کردین این چنین توصیفاتی در حیطه ی رئالیسم هم دیده میشه. مضاف بر اون شما مثلاً بازگشت شاه رو کنار اولیسِ جیمز جویس بگذارین. اولیس رو اگر دقت کنین می بینین که شامل بسیاری از این اصولی که شما گفتید هست از جمله دقت سرشار نویسنده در پرداخت جزئیات. اون موقع می بینید که توصیفات تالکین به نظر کوتاه هم میاد! :D یا مثلاً یاران حلقه رو -کتابی که خیلی ها معتقد هستند شرح و توصیف اضافه داره- مقایسه کنید با ژرمینالِ امیل زولا تا کامل تفاوت رو احساس کنین.

و دست آخر این که بنده خودم رو صاحب نظر نمی بینم که ناتورالیسم رو به طور قطعی معادل رئالیسم بگیرم. چیزی که گفتم صرفاً نقل قول از منابع صاحب صلاحیت بود 8-|

اگر موافق هستین بریم سراغ ادامه ی رئالیسم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...