3DMahdi 14,529 ارسال شده در نوامبر 23, 2009 سلام من خیلی وقته که یه سوال درباره سیلماریلیون داشتم. تو سیلماریلیون نوشته که گالادریل پیش ملیان و در دوریات زندگی میکرد. حالا میخوام ببینم زمانی که دوریات نابود شد گالادریل کجا بود و اصولا چه جوری از اون همه جنگی که نولدور به پا کردن جون سالم بدر برد؟ 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مورون 69 ارسال شده در نوامبر 24, 2009 تا جایی که من یادم میاد گالادریل وکلبورن بعد از ازدواج باهم مدتها در سفر بودن تا اینکه در لورین ساکن شدن. و تا قبل از اون اصلا اون طور که باید درگیر جنگ های اون دوره نبودن و به عبارتی دورانشون هنوز شروع نشده بود.شاید بشه گفت در گوشه ی خلوتی از دوریات اقامت کرده بودن و دورادور تحت حمایت تینگول و ملیان بودن. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در نوامبر 24, 2009 خب همون موقع که توی دوریات بودن چی؟ اونجا پیش خود ملیان بودن جای مخفی نداشتن. وقتی حلقه ملیان از بین رفت اونا هم وارد جنگ شدن. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مورون 69 ارسال شده در نوامبر 29, 2009 حق با شماست..............امممممممم..... :D من باید کمی فکر بکنم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در دسامبر 4, 2009 احتمالا در زمان جنگ فرار کردن مگه محاصره بودن که نتونن ؟؟؟ در کل هیچی نمی دونم :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در دسامبر 7, 2009 فک کنم وقتی بازمانده های گوندولین و دوریات بعد از نابود شدن شهرشون به جنوب کوچ کردند کنار خلیج فالاس گالادریل هم همون جا موند تا بعد از جنگ خشم اونها به نواحی جنوبی تری رفتن و احتمالا از همون زمان در لوره لیندورینان ساکن شدند 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در دسامبر 8, 2009 بعد از نابودی دوریات قبول. اما زمانی که به دوریات حمله شد چی؟ اصولا این گالادریل خیلی موذیه همه تو جنگ و بدبختی بودن هزاران نفر کشته شدن اما اون شیرین 10000 سال عمر کرد بدون دردسر. این چطور ممکنه؟ 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در دسامبر 9, 2009 حتما یه جوری جیم شده! ولی درست میگی هر جا گالادریل بوده اونجا جنگ نبوده 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در دسامبر 9, 2009 وقتی با فئانور توی کشتار الف ها ( یادم نمیاد اسمشونو فقط می دونم کشتی داشتن :دی ) بود و هیچی به ملیان نگفت خیلی قسر در رفت :D 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در دسامبر 11, 2009 ممنون تولکاس جان :D ( باید برم حافظمو کچ بگیرم :دی ) 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Gladriel 213 ارسال شده در آوریل 18, 2011 بعد از نابودی دوریات قبول. اما زمانی که به دوریات حمله شد چی؟ اصولا این گالادریل خیلی موذیه همه تو جنگ و بدبختی بودن هزاران نفر کشته شدن اما اون شیرین 10000 سال عمر کرد بدون دردسر. این چطور ممکنه؟ ببینم اگه گلادریل میمرد همه راحت میشدن؟ :-? لابد اگه میمرد میگفتین چه احمق بود که دستی دستی مرد! درسته که یه کم مغرور بوده... ولی موذی...؟! :D عجبا!!!!!!!!!!!!!!! 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در آوریل 18, 2011 گالادریل همراه بقیه الفها اومد توی سرزمین میانه اما هیچ وقت مورد خشم والار قرار نگرفت. وقتی همه برگشتن، برنگشت یعنی گفت هروقت دلم بخواد برمیگردم. هرجا جنگ میشد یه جوری در میرفت. وقتی که کل سرزمین میانه به دست ملکور افتاد کجا بود؟ مشکل من باهاش اینه که همش در حال عشق و صفا بود، سر تمام نولدور بلا اومد غیر از اون، آخر سر هم یه حلقه بهش دادن تا بره صفا کنه. هیچ کار مفیدی هم نکرده. خب یکم زور داره! :-? 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در مه 7, 2011 :-? دوسال از یه پست میگذره ول کنین مبحثه بیچاره رو :D 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
3DMahdi 14,529 ارسال شده در مه 11, 2011 مسائل تاپیکها رو با هم قاطی نکنین. کسی که یه سال دیگه این تاپیک رو میخونه نمیدونه که شما دیروز تو تاپیک فعال دیگه چی گفتین که ادامه اش رو اومدین اینجا. توی هر تاپیک فقط به مسائل مربوط به خودش بپردازین. 4تا پست آخر حذف شد. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
pirooz 307 ارسال شده در ژوئن 10, 2011 اینجا همه چیز بر علیه گادریله .به نظر من شورای سفید باید واسش تشکیل بدیم و محکومش کنیم . :-? با تمام نظر های 3dmahdi موافقم .زیاد به این موارد توجه نکرده بودم ولی الان کردم .خلاصه دست به فرارش خوب بود . 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در ژوئن 11, 2012 به نظر من گالادریل به نوعی سوپاپ اطمینان سرزمین میانه بود اگه همه امیدها بر باد می رفت آخرین نقطه اتکا بود 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Farshid2d 272 ارسال شده در ژوئن 16, 2012 (ویرایش شده) گالادریل به جای اینکه پشت نولدورها وایسه رفت واسه خودش توی دوریات با خیال راحت زندگی کرد حالا تو جنگ آخری اگه من جای کلگورم بودم به عنوان خائن حتما اعدامش می کردم وای واقعا گالادریل چی شد ظاهرا هیچ اثری ازش نبود اون موقع ؟؟؟؟؟؟ تو جنگ حلقه هم که همش گندالف بیچاره رو می انداخت جلو به نظر من گالادریل از سائورون می ترسید ویرایش شده در ژوئن 16, 2012 توسط NiNe 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
LORD LOSS 2,422 ارسال شده در ژانویه 18, 2014 تو جنگ حلقه هم که همش گندالف بیچاره رو می انداخت جلو به نظر من گالادریل از سائورون می ترسید رو چه حسابی دارید همچین حرفی میزنید؟یعنی چی که گندالفو مینداخت جلو.اولا که گالادریل اصلا در جنگ حلقه مسئولیتی به دوش گالادریل نبود ولی با این وجود باز هم از راه ذهنی با سائرون مبارزه میکرد .البته این تاپیک مربوط به دوران اوله اما باید بگم که اتفاقا هدف اصلی فرستاده شدن گندالف به عنوان یکی از 5 ایستاری تضمین برنگشتن سائرون بود.در زمان نبرد خشم به گالادریل و کلبورن این انتخاب داده شد که بمونن یا به آمان برگردن اما اون ها در کمال تعجب سرزمین مینه رو انتخاب کردن.علاوه بر این نقش انکار ناپذیر گالادریل در شورای خردمندان و حمایت از یاران حلقه هم انکار ناپذیره.(حالا خوبه من زیاد از گالادریل خوشم نمیاد!) 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Yavanna Kementári 348 ارسال شده در فوریه 11, 2014 چه بحث قدمت داری...به نظر من گالادریل به هیچ وجه نه ترسو بوده و نه قسر در رفته...اندوهی که اون داشته شاید بیش تر از هر شکنجه و سختی ای آزارش می داده...گالادریل میل به ایجاد یه فرمانروایی بزرگ برای خودش داشته و اصلا برای همین هدف والینور و ترک کره...به نقل قولی از تالکین اون در عظمت نیروها برابر با فئانور بوده اما در جهت درست...اما وقتی والار ملکور رو برای بار دوم شکست میدن و الفها با درخواست پوزش راهی غرب میشن اون برنمی گرده...به نظر من تلفیق این دو دلیل می تونه باشه: یکی اینکه به قول خود تالکین غرور اون اجازه ی پوزش و عذرخواهی و نمی داده و اون که تو والینور بدنیا اومده و زندگی کرده اقامت تو اره سئا براش چندان خوشایند نیست و از طرف دیگه زوال و فناپذیری سرزمین میانه هم آزارش می داده...از طرف دیگه اون خودش و مسئول کمک به سرزمین میانه می دیده...و تا وقتی که تاریکی سرزمین میانه رو ترک نکرده ماموریت اون از نظر خودش ادامه داره...با آقا حمید موافقم...گالادریل به نوعی یه نقطه ی اتکا بوده...در کنار میتراندیر و همه ی کسایی که برای نجات این سرزمین فرستاده شدن...پس باید زنده می موند...در ضمن اون و کلبورن فکر می کنم به همراه بازماندگان دوریات به لورین رفته باشن...بهرصورت مدتی تو لورین و مدتی هم تو ایملادریس اقامت داشته ان و اینا همه بعد از ویرانی دوریاته..اما قبل از حمله به دوریات و...الان یادم نمیاد :دیـــــ 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله ماکیل 2,460 ارسال شده در ژانویه 26, 2015 (ویرایش شده) از مخالفین گالادریل دوران اول دعوت میکنم باهم وارد یه بحث بشیم.:دی آقاجان چرا سلیقه ای برخورد میکنین با قضیه گالادریل؟ ینی چی دستاوردی نداشته و همیشه از جنگ ها قسر در رفته؟ مگه شخصیت مثل گالادریل تو دوران اول کم داشتیم؟ همین جناب الوه مثلا؛ چه دستاوردی واسه دوران اول آردا داشته؟ قبل از اومدن نولدور تو یه سرزمین وسیع و پهناور فرمانرایی میکرده، بعد از اومدنشون هم رفت تو چندهزار مغاره قایم شد، نه خودش اومد بیرون، نه گذاشت جز یکی دو نفر کس دیگه ای از حلقه بیاد بیرون. حالا کاری با نحوه محافظتش از تورین و خانواده هورین ندارم که اونا هر کاری کردن انتخاب خودشون بوده. اما سر قضیه برن خیلی نامردی کرد که آخرشم کار به کشته شدن برن کشید. یا با کمی اغماض میشه در مورد تورگون هم چنین نظری داد. جز شرکت کردن تو یه جنگ بزرگ، دستاورد دیگه ای از تورگون سراغ ندارم. اگر دور موندن از کشتار و ویرانی نفرین شده دوران اول کار بزدلانه و دور از افتخاری بوده، چرا الوه، ملیان و امثالهم بهش متهم نمیشن؟ یا نه اگر دوری کردن از این قضایا کار بخردانه ای بوده، چرا گالادریل متهم به ترسو بودن و قسر در رفتن میشه؟!!!! هرکاری میکنم نمیدونم منظورتون از دستاورد چیه. دستاورد نولدور واسه سرزمین میانه چی بود مثلا؟ خرابی و ویرانی و کشته شدن بیشمار الف و انسان. اگه منظورتون از دستاورد جنگیدن و سوگند نشکستن و قایم نشدن و اینجور چیزاست که اساسا نه کار خردمندانه ای هست نه دستاوردیه که بهش بشه افتخار کرد، جز ثبت شدن اسم جنگاوران دوران اول تو ترانه ها که همیشه با غصه و اشک و ماتم همراه بوده. البته تمام این مباحثی که تو تاپیک بوده مربوط به دوران قبل از چاپ شدن قصه های ناتمام هست وممکنه در عقاید سروران (:دی) بعد از خوندن اون کتاب تغییری حاصل شده باشه. اما اگه نشده، مایلم یه بحث توپ راه بندازیم. @-) ویرایش شده در ژانویه 26, 2015 توسط اله ماکیل 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الروس 844 ارسال شده در ژانویه 26, 2015 (ویرایش شده) به به آخجون! خیلی وقت بود دوست داشتم به بحث گلادریلوژی (!) بپیوندم ولی خیلی خب سعادت این کار نصیبم نشده بود :-? اول باید در مورد شخص گالادریل پله پله جلو رفت! گالادریل در دوران دو درخت زاده شد بعد از نابودی اونها به همراه سیل عظیم نولدور به سرزمین میانه کوچید نثر صریح کتاب (سیلماریلیون) اینو میگه که گالادریل از اولین کسانی بود که دعوت فئانور رو لبیک گفت و باهاش همسفر شد علارغم اینکه هیچ سوگندی نخورد (اولین قسر به در رفتن!) . بعد که وارد سرزمین میانه شدن بعد از مدتی میل داشت که بره بگرده از برادر هاش جدا شد و رفت پیش اقوام مادریش توی دوریات.! وقتی هم که اونجا رفت با کلبرون اشنا شد و عشق و عاشقی این دوتا.به نحوی از جنگ های قوم نولدور دور موند (دومین قسر در فتن) در مورد تورگون کاملا عاقلانه و با تدبیر عمل کرده بجز اواخر عمرش . اون به حرف یه یه والا گوش داده و شهرشو بنا کرده و به دستورش اونجا مونده تا قاصدش یه روز برسه تا تغییری تو سرنوشت آردا پدید بیاره. پس نباید گوش دادن به اندرز یک والا رو بزدلانه دونست یه بار به حرف ماندوس والا گوش ندادن برای هفت پشتشون بس بود ~x( در مورد الوه ، الوه خرد و دانش ملیان مایا رو در اختیار داشت دانشی که ورای دانسته ها و قدرت های الف هاست ملیان انقدر عاقل و دانا بوده که بدونه شرکت در عمل نولدور مایه ی نابودی دوریات رو فراهم میکنه و اضافه بر این هم تا اومدن فینرود و گالادریل پیش اقوامشون ( همون خاندان الوه) از وقایعی که نولدور رقم زدن خبر نداشتن اگه لو نمیدادن که خویشاوند کشی روی نداده و واقایع دیگه چه بسی داستان یه جور دیگه ای میشد. پس نمیشه همه رو به قسر در رفتن متهم کرد در قضیه برن هم ملیان همون طور که میدونی بهش اندرز داد که وارد جریان سیلماریل ها بشی چه بسی اندوه های بسیار دچار بشیم و تو هم در تیر رس نفرین ماندوق قرار میگیری!!! پس زیاد نمیشه به الوه خرده گرفت ( هر چند که از علف جماعت خوشم نمیاد @-) ) جالا باز منتظر دوستانم اگه جایی رو غلط گفتم ببخشید ;) ویرایش شده در ژانویه 26, 2015 توسط الروس 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله ماکیل 2,460 ارسال شده در ژانویه 26, 2015 (ویرایش شده) نه نه... یه لحظه صبر کن: "سوگند نخوردن همراه فئانور قسر در رفتنه؟!!! رو چه حسابی؟ رو چه منطقی آخه؟!! شما اگه همراه کسی که از سر جنون و خشم داره سوگند میخوره، (اونم سوگندی که تن هر الف و آدمی رو میلرزونه) سوگند نخوری ینی قسر در رفتی؟ چرا این عبارت در مورد تورگون یا فین گولفین به کار برده نمیشه؟!! مگه اونا سوگند خوردن؟ (نقض اولین دلیل :دی) بعدشم دومین قسر رد رفتن رو چه منطقی؟ سوگندی نخورده بود و علاقه ای هم به سوگند نداشت تا اینکه بخواد همراه بقیه نولدور بره قاطی جنگ بشه. چون خودش رو به خاطر همون دلیلی که ملیان برای تینگول ذکر کرد (نفرین شده بودن فرزندان فئانور و بقیه که خودتم بهش اشاره کردی و قبولش داری) درگیر قضایای سیلماریل ها نشد یعنی قسر در رفت؟ سوالای منو تکرار کردی که! منم پرسیدم چرا اونایی که قایم شدن قسر در نرفتن فقط این قسر در رفت؟ (نقض دومین دلیل :دی) در مورد تورگون. بازم حرفای منو تکرار کردی. تورگون تحت فرمان یه والا رفت و قایم شد تا بتونه تاثیری تو آردا بذاره (حنما منظورت از تاثیر سلاله ی تور و ایدریل بوده). الان تورگون شد خردمند و فرزانه. گالادریل خودش شاهد نفرین شدن نولدور بوده، دیده که ماندوس فئانور و تبارشو نفرین کرد و ترجیح داد درگیر این جنگ و کشمکش و نفرین نشه و به دامان خرد ملیان پناهنده شد. الان چه فرقی بین تورگون و گالادریل هست که اون میشه خردمند و این میشه بزدل؟!! (در نظر داشته باشین که مشابه تاثیر تورگون رو گالادریل تو اوخر دوران سوم هم داشته؛ محض یادآوری گالادریل مادربزرگ آرون بوده که با ازدواجش با آراگورن سلاله نومه نور در دوران چهارم ادامه پیدا کرد). در مورد الوه: اگر الوه به دلیل حکمت و پیشگویی ملیان از جنگ برحذر شد و دخالتی نکرد، گالادریل هم به همون دلیل از کشمکش کناره کشید. همون جوری که خیلی های دیگه از نولدور دلیلشون از اومدن به سرزمین میانه اصلا سیلماریل ها نبود. کتاب رو بخونین. فین گولفین برای چی دنبال فئانور اومد؟! اتفاقا این خرد گالادریل رو میرسونه که یکی از خردمندترین و قدرتمند ترین نولدور بود (گفته خود تالکین). همه نولدور به بی نتیجه بودن جنگ گوهرها و عدم موفقیتشون پی بردن. منتها کی؟ وقتی فین گولفین کشته شد، فینگون کشته شد، نارگوتروند سقوط کرد و گوندولین با خاک یکسان شد. نتیجه ای که گالادریل از همون اول بهش رسیده بوده. نه سوگندی خورد که اونو بشکنه و نه هیچ عمل نابخردانه ای تو آردا ازش سر زد. موند و اون کوله بار خرد و حکمت رو تا دوران سوم با خودش کشید. این نگرش به گالادریل فقط از اینجا نشات میگیره که یه نولدو بوده، پس باید تو تمام مصیبت های نولدور هم سهیم میبوده. به نظرتون این استدلال چقدر منطقیه؟ ویرایش شده در ژانویه 26, 2015 توسط اله ماکیل 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
king.nezgul 102 ارسال شده در ژانویه 26, 2015 وقتی با فئانور توی کشتار الف ها ( یادم نمیاد اسمشونو فقط می دونم کشتی داشتن :دی ) بود و هیچی به ملیان نگفت خیلی قسر در رفت @-) یعنی کشتار الف هایی که رهبرشون برادر الوه اولوی بود رو میگی؟(تلری ها) 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
thranduil 253 ارسال شده در ژانویه 26, 2015 نه نه... یه لحظه صبر کن: "سوگند نخوردن همراه فئانور قسر در رفتنه؟!!! رو چه حسابی؟ رو چه منطقی آخه؟!! شما اگه همراه کسی که از سر جنون و خشم داره سوگند میخوره، (اونم سوگندی که تن هر الف و آدمی رو میلرزونه) سوگند نخوری ینی قسر در رفتی؟ ... بعدشم دومین قسر رد رفتن رو چه منطقی؟ سوگندی نخورده بود و علاقه ای هم به سوگند نداشت تا اینکه بخواد همراه بقیه نولدور بره قاطی جنگ بشه. چون خودش رو به خاطر همون دلیلی که ملیان برای تینگول ذکر کرد (نفرین شده بودن فرزندان فئانور و بقیه که خودتم بهش اشاره کردی و قبولش داری) درگیر قضایای سیلماریل ها نشد یعنی قسر در رفت؟ .... گالادریل خودش شاهد نفرین شدن نولدور بوده، دیده که ماندوس فئانور و تبارشو نفرین کرد و... وقتی دید که فئانور نفرین شد پس چرا همراهش به سرزمین میانه رفت و سوگند هم نخورد؟؟؟؟ نولدور برای پس گرفتن سیلماریل ها به سرزمین میانه اومدن و تبعید و نفرین شدند و چون گالادریل هم به انها پیوست در گیر همه این قضایا (سوگند،نفرین،سیلماریل ها،خویش کشی،...)میشه،چون با پیوستن به فئانور در واقع کاراش رو تایید و ازش حمایت کرد 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست