ayub_s 3,949 ارسال شده در فوریه 16, 2014 (ویرایش شده) راستش یه مطلبی تو نقد فارسی منتشر شده که بنظرم کلا چرت و مسخره بود ولی بدم نیومد که اینجا هم بزارمش تا شماها هم بخونیدش : بله، خیرهکننده -- اما به چه قیمت؟ یکشنبه، ۴ آوریل، ۲۰۰۴. ویرایشهای متفاوتی از این مقاله در نیوزیلند هِرالد (New Zealan Herald)، دِ پِرِس (The Press)، و دِ اُستِرالین (The Australian) منتشر شده است. آنچه در ادامه میآید متن کامل مقاله میباشد. دِنیس داتِن (Denis Dutton) اینجا در نیوزیلند، صحبت از پیتر جکسون نُقل مجلسهاست. ظرفیتهایش در مدیریت بهعلاوهی غرایزیش در صنعت نمایش به او اجازه دادهاند کلهگندههای هالییود را در بازی خودشان شکست دهد، همانگونه که ما (اهالی نیوزیلند) میپسندیم اینگونه تصور کنیم. او برای صدها تَن از مبتکرین نیوزیلند شغلهای پُرسود و ارزشمند فراهم کرده و صنعت گردشگری را نیز ارتقا بخشیده است. بهشخصه معتقدم دولت نیوزیلند باید مقام سلحشوری را بازگرداند فقط به این خاطر که به او این مقام اعطا شود، بنابراین وقتی میگویم که سهگانهی ارباب حلقهها، بهعنوان یک اثر هنری، زشت، سطحی، گزاف، و به طرز خندهآوری در اعتبارش غلو شده، دچار سوتفاهم نشوید. هدفم کوبیدن جکسون و تیم سختکوشش نیست. مشکل بزرگتر هالییوودو و وضعیت سخیف محصولات تجاریش است. ارباب حلقههای جکسون غلبهی جلوههای ویژه بر هنر نمایش را نمایندگی میکند. البته، جلوههای ویژه از ابتدا همراه سینما بودهاند. سفر به ماهِ سرگرمکنندهی جورج میلِز در سال ۱۹۰۲، اولین فیلم علمی-تخیلی، شامل حقههای عکاسی لذتبخشی بوده است. تماشاگران محسور کینگ کونگِ ۱۹۳۲ (مدل استاپ-اکشن) و خیره به دایناسورها (سوسمارهای زنده)یی شدند که مقابلِ ویکتور مِیچِر در یک میلیون سال قبل از میلادِ ۱۹۴۰ قرار گرفتند. ۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی کوبریک نشان داد مدلهای جلوههای ویژه میتوانند چشمنواز باشند، و جلوههای رایانهای با فیلمهای نظیر پارک ژوراسیک، تایتانیک و ماتریکس به سینما راه پیدا کردند. بهتزدگی و شگفتیِ برآمده از جلوههای ویژه کوتاهمدت است. سینماروها خیلی زود از این جلوهها خسته میشوند، و خیلی زود بیشتر و بهتر میخواهند. صحنههای سفرهای فضایی جنگ ستارگان حال پیشپاافتاده بهنظر میرسند، و همچنین دایناسورهای پارک ژوراسیک، بهخصوص در سکانس پایانی، مکانیکی و غیرقابل باور هستند. این نوع تربیت و شرطیکردن تماشاگران به این معنیست که جلوهها-جادوگران در یک سربالایی بیپایان فنروار از مسابقات تسلیحاتی جلوههای ویژه گرفتار شدهاند، همراه با تقاضا برای انفجارهای مهیبتر، تبهکاران خبیثتر، خشونت جنونوار و واقعی بیشتر، صداهای گوشخراشتر، و صحنههای مبارزهی طولانیتر. یک جمعیت خلق شده توسط جلوههای رایانهای، براساس این قانون، نمیبایست کوچکتر از جمعیت رایانهای بلاکباستر ماه قبل باشد. سهگانهی حلقه چنین وضعیتی دارد. تمام جلوههای آشفتهی رایانهای را از این اکشن-ماجراجویانهی خیالی بسیار معمولی بیرون بکشید، دیگر حتی چیزی باقی نمیماند تا ذهن یک انسان عقبماندهی ذهنی را پویا نگه دارد. آب بستن به روایت که بخشی از این آب مربوط به این تصمیم بوده که کتاب موبهمو دنبال شود (که مورد حمایت طرفداران دوآتیشه تالکین نیز بوده است)، بهجای آنکه به یک اقتباس سینمایی یکپارچه (شاید حتی یک فیلم) تبدیل شود که بتواند روی پای خود بایستد، نیز مزیدی بر علت است. علت بقای اینگونه فیلمها تنها و تنها جلوههای ویژه است. نقشآفرینی؟ اِلایجا وود (Elijah Wood) فِرُدُو را با دو سیمای حیرتزده به تصویر میکشد: سیمای شگفتزده از فرط خوشحالی و سیمای شگفتزده از فرط درد. زنها، همانگونه که از یک حماسهی کلیشهای انتظار داریم، آزاردهنده و بیخاصیت هستند. کِلایو جِیمز (Clive James) چقدر خوب نوشت، سرزمین میانه «جاییست که حتی کِیت بِلَنشِت (Cate Blanchett) و لیو تِیلِر (Liv Tyler) خستهکننده هستند.» اما مردان پیلتَن نیک این فیلم هم آنچنان چنگی به دل نمیزنند، مردانی که خرامان خرامان گویی که عدالت مطلق هستند، اینور و آنور میروند و دیالوگهای شبه-شِکسپییِرانه تالکین را ادا میکنند («در این مسیر خطر به کمین نشسته» ("This way lies danger") و غیرو.) ممکن است تکگوییهای گاهبهگاهشان به تالکین تعلق داشته باشد، اما در نهایت یه خشکی نوشتههای روی کارتهای هالمارک (هالمارک یک شرکت تولیدکنندهی انواع کارتهای مناسبتی است) میمانند: «تو نمیتونی برگردی. بعضی از زخمها درمان نمیشن.» ("You can't go back. Some wounds don't heal.") و این فیلمیست که در آن مردم از پلهای معلق سقوط میکنند و یا درون چالههای بیانتها فرو میروند، اما همیشه سالم و قبراق باز میگردند.) نه حتی اورکهای فرازشت با خندههای شیطانی و دندانهای زرد و کج و معوجشان میتوانند جرقهای از جذبه بهوجود آوردند، زیرا در مرحلهی اول در ایجاد اهریمنی قابل قبول و متقاعدکننده ناتوان هستند. رایانه میتواند یک زیلیون (کنایه به عدد نامتناهی) از آنها را تولید کند، خوب که چه؟ ماه بعد شاهد یک بازسازی دیگر از ایلیاد هومر خواهیم بود. خوب، این هومر است، و نه ج.ر.ر تالکین، امکان دارد در تروی شاهد زنان تاثیرگذاری باشیم که با بِرَد پیت در نقش آشیل (Achilles) مقابله به مثل کنند. البته انتظاراتتان را برایش بالا نبرید، اما منتظر صحنههای مبارزهی استخوان خُردکُن و مو سیخکُن رایانهای باشید تا تعداد سربازهای پیکسلی و یا میزان خون جعلی موجود در گلادیاتور و یا حلقههای جکسون را پشت سر گذارد. ماهیت مسابقهی تسحیلاتی جلوههای ویژه چیزی جز این نیست. و به این دلیل است که سربالایی جلوههای ویژه سبب ایجاد یک سرپایینی در کیفیت قصهگویی محصولات هالییود شده است. ارسطو در زمان خودش در باب تئاتر، اِلِمانهایی که یک درام خوب را میسازند، ردیف کرده بود. کماهمیتترین به قول او «اِسپِکتیکال» ("Spectacle") -- صحنهآرایی آنچنانی، لباسهای تجملی، و تجملات مخصوص صحنه (مانند دِئوس اِکس ماکینا (امداد غیبی)) که یونانیان در تئاترهایشان بهکار میبردند -- است. مهمترین اِلِمانها برای ایجاد تجربهی نفسگیر دراماتیک یک طرح داستان موثر و همچنین شخصیتهای جالب بوده. بهجز گسترش فنآوری در طی ۲۵۰۰ سال گذشته، این اِلِمانها سرجای خود باقی هستند. نصیحت ارسطو را نادیده بگیرید و «اِسپِکتیکال» را به اولویت تبدیل کنید، آنوقت با دریوریهایی بیسروته و بیشازحد رایانهای مانند نسخههای اخیر هالک و فرشتگان چارلی مواجه خواهید شد. زمانی بود که تصاویر ثبت شده روی سلویوید در فرآیند فیلمبرداری مصالح اصلی و محکم را میساخت که تدوینگر رویش کار میکرد. امروزه، مرحلهی «پس از تولید» فیلم به اشتباه نامگذاری شده است: بدون محدودیتهای تدوین، تولید یک فرآیند متوالی است. با استقراض از جلوههای بصری گزاف تبلیغات تلوزیونی و بازیهای ویدیویی، تدوینگرها حالا تصاویر را رنگآمیزی میکنند، حرکت را دگرگون میکنند، اشیا و حتی شخصیتها را را بهطور کامل از صحنه حذف و یا اضافه میکنند. این خود باعث حرکت به سوی اغراق و تشدید کارتونی افراد، حیوانات، اشیا، و بهطور کلی اکشن هر جا که امکان دارد شده است. بنابراین در دزدان دریایی کارائیب، کشتی دزدان دریایی باید سیاهترین و غولپیکرترین کشتیای باشد که تا بهحال دیده شده است. شمشیرزنیها باید دستکاری شوند تا جرقه و فلشها ضربات شمشیر بههم را همراهی کنند. یک گنج در یک غار دیگر صندوقچهای قدیمی پر از سکه نیست، بلکه کوهی از طلا و جواهر است، و علی آخر. رایانه که به کارگردانان و تدوینگران آزادی عمل برای خلاقیت داده بود، حال برای حقیقت بخشیدن به خیالهای خام مورد استفاده قرار میگیرد. فیلمها ادعاهای زیادی دارند. حال به کدام جامه عمل پوشانیدهاند؟ بین ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۲، چیزی کمتر از یک دهه بعد از ورود صدا، هالییوود توانست همشهری کین، بر باد رفته، جادوگر شهر اُز، منشی همهکارهی او، کازابلانکا، فانتازیا، و شاهین مالت را بسازد. از خود بپرسید، فیلمها چقدر از آن زمان بهتر شدهاند؟ جادوگر شهر اُز مانند حلقهها، یک اثر خیالیست که حول یک ماجراجویی میچرخد. بهجای هابیت، مونچکین دارد، بهجای اورک، میمونهای پرنده و یک جادوگر بدجنس که در یک قلعه زندگی میکند، و حتی درختان انساننما. اگرچه سکانس گردباد هنوز که هنوزه یک دستاورد بزرگ است، اما جلوههای ویژهی ۱۹۳۹ایاش بیشتر از آنکه شگفتزده کند در اختیار داستانگویی قرار گرفته است. جادوگر شهر اُز یک تازگی جاویدان را در دل نهفته دارد، حکایت مفرح و خوش ضربآهنگش توسط رقص و آواز استعدادهایی شگرف مانند: جودی گارلَند (Judy Garland)، رِی بُلگِر (Ray Bolger)، جَک هِیلی (Jack Haley) و بِرت لار (Bert Lahr) به نمایش درمیآید. چه کسی میتواند موسیقی بیروح و گزاف و پرطُمطُراق هاوارد شُور (Howard Shore) را به خاطر بیاورد؟ چه کسی میتواند موسیقی هارولد آرلِن (Harold Arlen) را فراموش کند؟ همهی این موارد -- نقشآفرینی، فیلمنامه، ضربآهنگ، طنزپردازی -- را جمع بزنید، شما در جادوگر شهر اُز خصیصهی لاینکفی دارید که ارباب حلقهها از آن بیبهره است: افسون. مهمتر از آن، فیلم ۱۹۳۹ تماشاگران را با آسیبپذیریها و خصیصههای درونی زندگی دُرُتی، مترسک، مرد حلبی و شیر بزدل آشنا میسازد. آنها همانند اِلفهای تالکین خیالی هستند، اما همزمان دارای شخصیتهای عمیق انسانی هستند. جادوگر بدجنس غرب با نقشآفرینی مارگارت هَمیلتُن (Margaret Hamilton) حسی از اهریمن خالص (حقیقی) را القا میکند که چشم رایانهای آتشین جکسون از القای آن ناتوان است. بین شخصیتهای حلقهها، تنها گالوم (Gollum) است که دارای شخصیت درونی قابل توجهای است. مانند بسیاری از آثار سینمایی وابسته به جلوههای ویژه سهگانهی جکسون بهطرز نچسبی سطحیست: نه ساعت و یازده دقیقه روایت خستهکننده، که تنها توسط مناظر طبیعی نیوزیلند و خشونت بالای تحمیل شده کمی قابل تحمل میشود. بله، لحظات سرگرمکنندهای هم وجود دارد: به اُلیفَنتها (فیلهای غولپیکر) و همچنین سکانس آتش روشن کردن در قسمت آخر اشاره میکنم. اما شخصیتپردازی درست و قابل توجه بهطور کلی وجود خارجی ندارد. نه حتی روایت کلی داستان، اگر بشود نامش را روایت گذاشت، هیچگونه تعلیق درستی ارائه نمیدهد. بهیاد ندارم به اندازهای که در حین تماشای بازگشت پادشاه ساعتم را نگاه کردم، در حین فیلم دیگری نگاه کرده باشم. حتی در انتهای فیلم، نومیدانه برای عنکبوت غولپیکر هورا میکشیدم تا فِرُدُو را ببلعد تا زودتر از شر فیلم خلاص شوم. بُخُور فِرُدُو رو! بخورش! سرشت پیتر جکسون بیشتر به سینمای دلهره متمایل است، آن عنکبوت، بهعلاوهی اجساد غوطهور در مردابهای مرگ در فیلم دوم و سفر به سرزمین مردگان در فیلم سوم از قسمتهای موثرتر این فیلمها میباشند. اگر قرار باشد عقدهی بیشتر خواهی برای فنآوری گرانتر و جلوههای کمعمق و سطحی فیلمهای هالیوود را بهعنوان شکلی از هنر نابود کنند، باشد، بگذارید نیوزیلندیهای خلاق در این راه همراهیشان کنند. اسکار جلوههای بصری، طراحی لباس، و گریم ارباب حلقهها کاملاً بهجا و درست بوده. اما آیا فراتر از این موارد اینگونه فیلمها ارزش دیگری دارند؟ آیا ارزش ماندگاری دارند؟ به خود بیاییم... منبع ویرایش شده در فوریه 16, 2014 توسط ayub_s 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Thorin Oakenshield 1,977 ارسال شده در فوریه 16, 2014 ایوب دستت درد نکنه بابت اینکه این نوشترو گذاشتی... کلا نمیدونم اشکال از منه یا اصن این چنین باب شده که هر کسی هر چیزی رو بدون دلیل و خیلی راحت مطرح میکنه و اسمشم میذاره نقد! خوبه که هر کسی سلیقشو بگه ولی اصلا درست نیست که بی دلیل، اسم سلیقشو نقد بذاره و اونو به عنوان مانیفیست و بیانیه برای همه منتشر کنه و در نهایت با کلماتی شبه روشن فکرانه مثل "به خود بیاییم" دیدگاه عوام رو منحرف کنه و اونا رو فریب بده... یعنی آرزومه، خدا شاهده آرزومه با چنین افرادی بشینم رو در رو تو یه مصاحبه ی زنده بحث کنم و ببینم چقد به حرفایی که میزنه ایمان داره و آیا دلیلی برای حرفاش داره یا نه!!! این بشر یا جادوگر شهر از رو ندیده و یا ارباب حلقه ها رو! و نمیدونم به چه دلیل میگه جلوه های ویژه ی ارباب حلقه ها ی جکسون در راستای داستان گوییش استفاده نشده ولی در جادوگر از اثر ویکتور فلمینگ چنین استفاده ی درستی شده... و قسم میخورم که این منتقد عزیز کر هستند که موسیقی هاوارد شور یا بهتره بگم صدای سرزمین میانه رو نشنیده که اونو گزاف و بیهوده میخونه، متاسفم برای فیلم بینی که صدای هورن رو نمیشنوه که از بلندای برج اکثلیون طنین انداز میشه تا شهر پادشاهان رو معرفی کنه، نمیشنوه صدای فلوت رو که چه زیبا بهشتی مثل شایر رو زندگی میبخشه و نمیشنوه صدای آبوا رو که سرنوشت شوم و تلخ گالوم رو هویدا میکنه... آقای دنیس داتن و اهالی نقد فارسی، خوب فیلم ببینید... 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الندیل پادشاه انسان ها 1,647 ارسال شده در ژوئن 18, 2014 سلام تور جان بهتره که این تاپیک رو ادامه بدی !!!! ما منتظریم. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئن 18, 2014 اگر فرصت بکنم چشم حتما ادامه میدم. الان دیگه کار من در بررسی دو برج تقریبا تمومه بهرحال اگر کسی باز هم سوالی داره در هر زمینه چه فنی چه بحث مربوط به اقتباسش از کتاب بپرسه و اگر هر کس مطلبی داره بگه تا موقع تاپیک روی زمین نمونه بعد من در خدمتتون هستم. :(( 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
amin.d 8 ارسال شده در ژوئیه 4, 2014 سلام تور عزیز...میشه بگید من پشت صحنه کامل ارباب حلقه ها رو از کجا میتونم گیر بیارم...34ساعتشو...؟یا خودت ازکجا گرفتی؟ 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئیه 4, 2014 سلام بر شما من که خودم خریدم. اما برای دانلود میتونی به این تاپیک مراجعه کنی: https://arda.ir/forum/index.php?showtopic=1027&view=findpost&p=34604 مشکلی هم بود همونجا مطرح کن... 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elentári 1,441 ارسال شده در ژوئیه 28, 2014 ....كجا اين جور صحنه تو كتاب هاي تالكين است. ....هنجار های اجتماعی آمریکا ((( کشور سازنده فیلم))) چنین لزومی رو به همراه داشته ! وگرنه فرق بانوی روهان با آرون براشون مشخص نمیشد. فكر ميكنم يكي از دلايل اينكه مثلث ائووين، آراگورن و آرون خيلي نگرفت همين بود. روشي كه جكسون براي ورود آرون به فيلم انتخاب كرد خوب بود اما به زيبايي و لطافت كتاب و همين باعث يه سري ضعف در قسمت دوم شد چون رابطه ي آرون و آراگورن رو طوري جا انداخت كه ائووين از همون اول حضورش در دوبرج يه شخصيت سرباربود. پيتر از همون اول فرق آرون و ائووين رو مشخص كرد و همين حالت انتخاب و اضطرابي كه بايد توي ذهن براي آراگورن متصور ميشديم رو تا حد زيادي از بين برد. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئیه 28, 2014 البته مثلث عشقی که در دوبرج هست به اعتقاد من یکی از قدرتمند ترین مثلث های عشقی سینماست. یک نمونه سادش مقایسش کنید با مثلث عشقی که تو هابیت هست که اصلا نابوده واقعا خوب نیست. اما این مسئله در دوبرج کامل ترین هم نیست و به تمام جنبه های عشق نتونست اشاره کنه. اگر برای مثال فیلم مردی که به لیبرتی والاس شلیک کرد رو دیده باشید متوجه حرفم میشید چون تو اون فیلم مثلث عشقی بسیار کامل تر و با حوصله تر بیان میشه. و در واقع کارگردان متوسل به هنجار ها نمیشه برای بیان حرفش. البته تا حدی هم با آرون موافقم که نقل قول کردی. چون بیننده واقعا حوصله نداره و نمیخواد که فکر کنه و این مثلث عشقی رو تحلیل کنه و اصلا این مثلث جزو محوریت دو برج نیست و جزو فرعیاته برای همین پیتر مشخصه زیاد روش وقت نذاشته. دغدغه اصلی فیلم دوم این نیست. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elentári 1,441 ارسال شده در ژوئیه 28, 2014 (ویرایش شده) البته مثلث عشقی که در دوبرج هست به اعتقاد من یکی از قدرتمند ترین مثلث های عشقی سینماست. یک نمونه سادش مقایسش کنید با مثلث عشقی که تو هابیت هست که اصلا نابوده واقعا خوب نیست مثلث عشقي هابيت كه واقعا نابوده.. البته تا حدی هم با آرون موافقم که نقل قول کردی. چون بیننده واقعا حوصله نداره و نمیخواد که فکر کنه و این مثلث عشقی رو تحلیل کنه اون ببينده رو بايد زد (با عرض معذرت) :) اگه حوصله فكر كردن نداره خب فيلم نبينه! :دي اما قبول دارم كه اگه قرار بود فيلم مثل كتاب پيش بره از حوصله خارج ميشد... اصلا این مثلث جزو محوریت دو برج نیست و جزو فرعیاته برای همین پیتر مشخصه زیاد روش وقت نذاشته. دغدغه اصلی فیلم دوم این نیست حرف شما كاملا صحيحه و باهاش موافقم، ولي من دغدغه ي ائووين رو دارم؛ كم لطفي شد به بانوي روهان. پ.ن: و همينطور به بعضي شخصيت ها مثل مري و پيپين. البته بررسي ياران حلقه گويا تموم شده. اين دوتا شخصيت رو در فيلم و كتاب دوبرج مقايسه كنيد لطفا. ویرایش شده در ژوئیه 28, 2014 توسط Elentári 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئیه 28, 2014 خیلی ازون بیننده ها شدیم من و شما که رفتیم و کتاب ها رو خریدیم و الان داریم فیلم رو نقد میکنیم. :) به خیلی چیز ها تو اقتباس ارباب حلقه ها کم لطفی شد. چون 11 ساعت فیلم از روی 2500 صفحه کتاب به این عظمت و با این ابعاد واقعا چارچوب محدود و کمی هست. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در اوت 10, 2014 (ویرایش شده) بازگشت شاه بسیار خوب دوستان من برگشتم با نقد و بررسی پشت صحنه های آخرین قسمت از سه گانه ارباب حلقه ها و در واقع بهترینشون از لحاظ سینمایی، در واقع قدرمندترین فیلم تاریخ سینما. هر کسی هم روی اینا بحثی داشت که فکر نمیکنم، خوشحال میشم تو همین تاپیک بررسی کنیم. نمیدونم از کجا شروع کنم فکر کنم اگر از فیلمنامه و اقتباس شروع کنیم و بریم به سمت سر صحنه و بازیگرها و بعد هم جلوه های ویژه و در آخر هم صدا و موسیقی بهتر باشه. با این حال هر موقع هر سوالی از هر بخشی از هر قسمتی از فیلم ها داشتید خواهشا بپرسید چون مطالب اونقدر گسترده هست که پرداختن به همشون از وقت و حوصله من خارجه. لذا بهترین راه همینه که شما موردی رو که براتون سواله رو بپرسید تا با هم بحث کنیم. خب اولین مطلب قابل ذکر در مورد اقتباس بازگشت پادشاه از دو برج شروع میشه. این که چرا چند فصل پایانی کتاب سوم و چهارم یعنی دو برج میاد تو قسمت سوم فیلم. مهم ترین دلیل مشخصه. دو برج تبدیل شده بود به یک فیلم بالای 3 ساعت و خیلی بلند. و واقعا جای هیچ گونه ماجراجویی تازه ای در دو برج نبود و باید که دو برج به یه نقطه آرامی ختم می شد. توجه کنید که اینجا هم روایت داستان مد نظر هم فرم سینمایی فیلمنامه. هم باید به پرداخت فیلمنامه توجه بشه هم این که به روح کتاب ضربه نخوره. و نباید در ماجراها از هم گسیختگی پیش بیاد پس نویسندگان و پیتر جکسون کاری بس عظیم رو پیش رو دارند. بنابراین دلیل، دقیقا چهار فصل از کتاب سوم یعنی بخش اول دو برج، و چهار فصل از کتاب چهارم یعنی بخش دوم دو برج منتقل میشن به بازگشت شاه. اما این تنها دلیل نیست و حفظ همزمانی داستان ها هم مهمه. یعنی دقیقا در فصل کنام شلوب از دو برج، وضعیت میناس تی ریت در حال جنگه که میشه نبرد دشت های پله نور بازگشت شاه. بنابراین جابجایی های بسیاری باید بین فصول کتاب ها می شد تا یک روایت قدرتمند و همزمان و پیوسته ای از بازگشت شاه پیش بیاد. به این صورت: خب بریم سر اصل مطلب! :دی جدایی سم و فرودو توی کتاب دو برج، سم و فرودو از هم جدا میشن اما داخل کنام شلوب و ناخواسته و به راهنمایی های شوم گولوم و از روی نقشه اون، فرودو تنها میشه و شلوب میاد و ... اما توی فیلم، گولوم اینجا نقشه ـش اینه که فرودو رو نسبت به سم بدبین میکنه و جدایی به خواسته در واقع گولوم و از سمت فرودو پیش میاد. در توضیح علت این تغییر باید برگردیم به روایت سینمایی. مخاطب سینما در اینجا که نیمه های فیلم بازگشت شاه هست باید حسابی به خبث طینت گولوم، اعتیاد آور بودن حلقه، و وفاداری سام پی ببرن. ببینید سه محتوای مهم باید به مخاطب اینجا منتقل بشه و اگر طبق کتاب پیش می رفتند این ایجاد نمیشد. بنابراین با این تغییر کوچک شرارت گولوم از پرده بیرون میوفته و با شیطنت فرودو و سم رو جدا میکنه. همچنین عکس العمل فرودو به خاطر حلقه ـست. که احساس میکنه سم چشمش به حلقه ـست بنابراین واکنش نشون میده. اما سم که طرد میشه دوباره مصمم برمیگرده و ادامه داستان باز طبق کتابه ... بنظر من تغییر بسیار بجایی بود. لنگر گاه های خاکستری چه ربطی داشت؟! :دی میگم... استاد تالکین در فصل لنگرگاه های خاکستری توصیفات بسیار نغز و لطیفی از اونچه در سرزمین فناناپذیر انتظار فرودو رو میکشه بیان میکنه. اما باز تغییری در اقتباس در راهه و باز دلیلش چارچوب های روایی خاص سینماست. باید دید بیننده کجا منتظر و دلداده شنیدن توصیف والینوره. کجا؟! دقیقا صحنه ای که مرگ پشت آخرین دروازه های میناس تی ریت انتشار پی پین رو میکشه. اینجاست که توصیفات تالکین عین کتاب از دهان گندالف خارج میشه. و تصویر برای بیننده با اجرای بینظیر یان مک لین و موسیقی جادویی هاوارد شور ترسیم میشه. آفرین باید گفت به پیتر جکسون با این هوشمندی... دهان سائورون دهان سائورون در کتاب بسیار نقش بارز تری داره. این یکی از نقد هاییه که طرفداران به اقتباس وارد میکنن. اما در توضیح این انتقاد باید این نکته رو بگم که درسته و دهان سائورون فیلم تقریبا نقش خاصی نداره چون این دلیل داره. ببینید وقتی خواننده فصل انتخاب ارباب سم وایز رو خونده که سم برای نجات فرودو میره. فقط همین و خود خواننده هیچ اطلاعی از وضعیت فرودو نداره. و یا این حال با اخبار دهان سائورون مواجه میشه، اینجا دهان سائورون چون میخواد از زنده بودن یا مرده بودن فرودو که خواننده ازش هنوز خبری نداره سخن بگه بسیار نقش پررنگ تری داره. اما تو فیلم بیننده قبلا دیده چه اتفاقی میوفته و فرودو الان کجاست و خاطرش جمعه که داره دروغ میگه دهان سائورون بنابراین اینجا پیترجکسون تغییر دیگه ای رو داده. ابتدا واکنش گروه رو به سخنان کثیف دهان سائورون نشون میده که اشک در چشمان همه جمع میشه، بعد بعنوان یک جواب محکم و مخاطب پسند، حرکت آراگورن رو داریم که سر دهان سائورون رو قطع میکنه و میگه من باور ندارم. اینجا درواقع بدون این که خللی در روایت به وجود بیاد از این موضعی که در واقع میتونست برای فیلمنامه چالش برانگیز و خطر آفرین باشه به سلامت عبور کنن. باز هم آفرین به پیتر جکسون! :دی تا اینجا مطلبی هست بگید... ویرایش شده در اوت 10, 2014 توسط تور 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در اوت 10, 2014 اهم! قسمت زدن سر دهان سائورون به دست آراگورن خیلی روی اعصابم بود و شخصا خوشم نیومد، توی کتاب اون ابهتی که نگاه آراگورن داره (که میشد با موسیقی سهمناکی مثلا همراهش کرد توی فیلم) و دهان سائورون با اون دبدبه و کبکبه اونطوری میترسه و میگه آسیب زدن به چاوش روا نیست، یک حس خیلی Epic داره، اونجا هم که گندالف میگه تو در امان هستی و ما به چاوش آسیبی نمیرسونیم (چقدر دیالوگ های توی کتاب یادمه :D) بازم نشون دهنده ی منش و رفتار بسیار خاص آراگورن به عنوان پادشاه قلمروی متحد هست؛ تازه این رفتار اون آراگورنی هست که توی کتاب از همون اول به دنبال پادشاهیه نه مثل آراگورن فیلم که یه شخصی نشون داده میشه که انگار ناخواسته پادشاه میشه (البته این کار شخصیتش رو خیلی بیش از پیش محبوب کرد) و یکدفعه اون رفتار ازش سر میزنه؟ اگه آراگورن توی کتاب همچین کاری میکرد قابل قبول تر بود تا آراگورن توی فیلم... 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در اوت 10, 2014 گفتم که این رفتار مخاطب پسند تره. دیدید که فیلم، دهان سائورون رو در نهایت خباثت و کثیفی نشون میده. که حرف هاش آمیخته با دروغه. مخاطب این رو تا اینجا میفهمه، اما از طرفی هم از آراگورن و گروه درد کشیده اونجا انتظار نداره بگن باشه ما به چاووش آسیبی نمیرسونیم برگرد! نگاه سهمگین انداختن شاید توی متن و با ساختار و چینش کلمات قابل درک باشه اما در فیلم به این آسونی ها قابل تصویر نیست. از طرف دیگه اونجا عملی لازمه که هم به منزله آغاز جنگ باشه، هم نشون دهنده عدم سازش آراگورن با سائورون چون دقت داشته باشید که دشمن آراگورن سائورونه و دشمن سائورون، آراگون! اگر اجازه بدن دهان سائورون خباثتش رو نشون بده و زخمش رو به اینا بزنه و بعد بذارن که بره، در ذهن مخاطب نوعی سازش و کوتاه اومدن تلقی میشه تو سینما و فیلم نمیشه بعضی جاها ریسک کرد نباید منظور کارگردان اشتباه به بیننده برسه. آراگورنِ مد نظر جکسون درسته که متواضعه اما غیرت هم داره و در مقابل دهان سائورون اینطوری واکنش نشون میده. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الروس 844 ارسال شده در اوت 10, 2014 (ویرایش شده) اگر بخوایم همه تنش و کرنش های کتاب رو وارد فیلم کنیم با یه فیلم نا هماهنگ روبرو مشیم ، باید به روایت کتاب وفادار موند ولی بعضی از قسمت ها از لحاظ سینمایی ( از نظر بیننده ای که در نگاه اول هیچ گونه اطلاعاتی از کتاب های تالکین نداره) کسل کننده هستند ، و به نوعی میشه گفت موجب کاسته شدن شور و هیجان در بیننده میشه ولی اگر با کمی دست کاری منصفانه در روایت اون رو سینمایی کنیم قطعا موجب علاقه مند شدن بیننده های پرده ی نقره ای میشه! کاری که پیتر جکسون برای کتاب های تالکین کرد ، ممکنه آوردن بعضی از نکاتِ کتاب در فیلم از عظمت کار های تالکین کم کنه ، که پیتراین چالش رو با هوشمندی ( البته بعضی وقت ها هم گند کاری کرد :دی) پشت سر گذاشت ، قسمت دهان سائرون هم همین بود ، یا همون مثلث عشقی ، حتی اوردن قسمتی از کتاب دو برج در اقتباس بازگشت پادشاه ، شما فکر کنید اگر پیتر کمی دست کاری در روند نمیکرد چی میشد ؟ قسمت دوم فیلم طولانی و به نوعی خسته کننده تر مشید ، و قسمت سوم اون ابهت کنونیش رو از دست میداد ، پس خرده ای نیست نسبت بهش ویرایش شده در اوت 10, 2014 توسط الروس 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
turambar 986 ارسال شده در اوت 10, 2014 با تشکر از تور عزیز و نقد (یا در واقع ستایش! :دی) خوبش درباره فیلم. اول از همه با این که گفتی این فیلم بهترین قسمت این سه گانه هست موافق نیستم. یاران حلقه به نظر من از هر جهت نسبت به بازگشت پادشاه سره. حالا این یه قسمتش سلیقه ای میشه و هر کسی از چیزی خوشش میاد، اما یه قسمتش رو هم میشه به بحث گذاشت. من نسبت به یاران حلقه تو بازگشت پادشاه ضعف های بیشتری میبینم، حتی اگه از تغییرات و تحریفات فیلم نسبت به کتاب هم صرف نظر کنیم بازم هنوز ضعف های دیگه ای وجود داره. مثلا قسمت های فرودو و شلوب که وسط نبرد پله نور هی کات میخوره، خوب در نیومده و در واقع خیلی خسته کننده است. (اخیرا هر بار که فیلم رو میبینم اون قسمت ها رو جلو میزنم! :D ) خب این ضعف داستان نیست، مشکل تدوین فیلمه (که اسکار هم گرفته!) یاران حلقه خیلی تدوین یکدستی داره و هیچ وقت از ریتمش نمی افته! دو برج هم با وجود چندتا روایت موازیش تقریبا مثل یاران حلقه است اما بازگشت پادشاه خیلی حالت افتان و خیزان داره و اونجوری یکدست نیست، روایت کنام شلوب اصلا با روایت نبرد پله نور در هماهنگی نیست! وسط هیجان اون جنگ بزرگ یهو پریدن به این صحنه ها خیلی رو اعصابه! اون داستان جدایی سم از فرودو هم حتی قبل از این که کتاب رو بخونم و واقعیت رو بدونم خیلی رو اعصابم بود و می گفتم کاش این داستان این جوری نبود! در مورد دهان سائورون هم با الوه موافقم! یه نکته دیگه هم آخر فیلم و بازگشت هابیت ها به شایر بود، حالا نمیگم کل اون قضیه سارومان رو باید تو فیلم میاوردن، چون واقعا امکانش نبود. اما حداقلش این بود که شایر رو آباد و دست نخورده نشون نمیدادن، و انگار که مردم شایر هیچی از وقایع بیرون نمیدونن. حداقل مثلا نشون میدادن که یه دسته اورک به شایر حمله کردن و کمی خرابی به بار آوردن! اینجوری روح داستان و حرفی که تالکین میخواست بزنه هم دچار تغییر نمی شد! (نمیدونم چرا اینقدر حرف زدن برام سخت شده! :| امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم! :/ ) 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در اوت 10, 2014 (ویرایش شده) به تورامبار: آقا به کوبش ها هم میرسیم نگران نباش ولی انصافا در زمینه سینما نمیشه به این فیلم اشکالی گرفت از نظر من. در نتیجه نقد سینمایی تبدیل میشه به ستایش! :دی من که هم به یاران حلقه و هم به بازگشت شاه 100 دادم. و در واقع نمیتونم زیادی یکی رو ازون یکی برتر بدونم. :دی اما در مورد تدوین گفتی. تدوین و تصویربرداری بازگشت شاه همیشه الگوی من بوده در کارهام و تقریبا بی نقص ترین کار سینماست. بنظرمن اینجاست که سلیقه میاد تو کار که آفت بحث سینماییه. تدوین اونجا لازم نیست فرصت طلب باشه کات ها لازم نیست تند باشن کات میدونی کجای فیلم تند میشه؟! جایی که تو موردور، فرودو و سم دارن میرن سمت کوه و آراگورن روبه روی دروازه های سیاه ایستاده. اونجا محل انواع تنش ها و هیجاناته و لازمه کات ها سریع باشن تا روایات فیلم توازی خودشون رو حفظ کنن. مثلا تو صحنه شلوب چه لزومی داره بیننده بدونه همزمان که شلوب پاشو آورد بالا یه منجنیق در کار بود و دیوار میناس تی ریت فرو می ریخت؟! این یه نکته. نکته دوم: کات بلند و در واقع طولانی نشان دهنده استمرار در فیلمه. وقتی وسط جنگ کات میخوره به کنام شلوب و یک ربع دووم میاره این سکانس، در ذهن مخاطب استمرار اون نبرد در بک گراند تداعی میشه و هدف کارگردان هم همینه که جنگ بی وقه در جریان بود تا نقطه عطف مهم بعدی که میشه نبرد پله نور. باز اونجا کات ها یکم سریع تر میشه. امیدوارم در مورد کات شبهه ـت برطرف شده باشه. در مورد دهان سائورون هم من جواب الوه رو دادم برادر! :| اما در مورد پایان کار اجازه بده خودم در پست های بعدی بهش میرسم فعلا تا همینجا با هم بحث کنیم تا تداخل ایجاد نشه اون ها هم سر جاش. (نمیدونم چرا اینقدر حرف زدن برام سخت شده! :D امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم! :/ ) اشکالی نداره اینجا درست میشه! :دی ویرایش شده در اوت 10, 2014 توسط تور 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
رضائی.استل 3,749 ارسال شده در اوت 10, 2014 من هیچ وقت با بازگشت شاه ارتباط برقرار نکردم و ازش خوشم نیومد! البته آخراش رو دوست دارم. چیزی که خیلی منو ناراحت می کنه این بود که ای کاش گولوم شرارتش رو توی بازگشت شاه نمایان می کرد نه در اواخر دو برج. من از این سه گانه، اول یاران حلقه رو دوست دارم (ستایشش می کنم) و بعدشم دو برج رو (خیلی خیلی دوستش دارم). از بازگشت شاه آخراش رو دوست دارم. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
R-FAARAZON 10,192 ارسال شده در اوت 10, 2014 مسعود این به فضاسازی پیترجکسون بر میگرده که سعی کرد مخاطب رو پای کار نگه داره ،همونطور که میدونی بین اکران قسمت های مختلف یک سال فاصله بود و پیترجکسون باید کاری میکرد که مخاطب اون عطش رو داشته باشه.مثلا بدیهی بود که مخاطب پس از مرگ برومیر و فروپاشی یاران دچار ناامیدی و شاید قطع ارتباط با سه گانه بکنه(تازه اصولا خیلی ها در اون زمان خبر نداشتند که لوتر سه گانه اس) پس پیترجکسون کار رو با تاکید بر امید به اتمام رسوند حتی نغمه زیبای انیا هم در این راستا بود در قسمت دوم هم این امکان وجود داشت که پس از هملز دیپ ،مخاطب کاررو تموم شده فرض کنه ولی همون که دیدی گندالف به یاران پس از نبرد هلمز دیپ به نوعی میگه که تازه نبرد اصلی سرزمین میانه شروع شده و اون تاکید نهایی بر اسمیگل که خیلی هوشمندانه با تصویر دوبرج ترکیب شده این پیام رو به مخاطب میده که کار تموم نشده و منتظر قسمتی عظیم تر باشید در مورد صحبت در مورد سه گانه مسعود تقریبا هم عقیده ایم به نظر منم اول یاران حلقه بهترین قسمته بعد دوبرج و در آخر بازگشت پادشاه .البته مسعود به نظرم اختلاف بین قسمت ها جزییه بازگشت پادشاه در میان سه گانه عظیم ترینه ولی ضعف های جزیی داره 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Sherlock 2,741 ارسال شده در اوت 10, 2014 ببخشید اینو میگم ! شرمنده ! ولی بنظرم تنها کسی که فعلا داره منطقی صحبت میکنه تور هستش و بقیه دارن سلیقشونو میگن ! (البته هنوز پست آر-فارازون رو نخوندم) ولی شگفت انگیزه که وسط جنگ کات میخوره به کنام شلوب و تنهایی فرودو کسی که سرنوشت خیلی ها دست اونو و یجور حس عجیب میده به آدم که انگار کار فرودو کمتر از اون جنگ نیست ! 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
رضائی.استل 3,749 ارسال شده در اوت 10, 2014 امین جان حرفت کاملا منطقیه و من به پیتر حق می دم. البته من از دید یه طرفدار نگاه می کنم و نه صرفا سینمایی بودن بازگشت شاه. کلا فضای بازگشت شاه رو هم دوست نداشتم. انگار کلا نحوست حلقه در سرتاسر تصاویر داستان هستش و آدمو نا امید می کنه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
R-FAARAZON 10,192 ارسال شده در اوت 10, 2014 مثبت هام تموم شد:دی قبول دارم حرفتو دو کتاب اول بیشتر وفادار بودند و اون فضای تالکینی رو داشتند ولی سمت سوم شاید کمی تجاری تز بود و بخصوص اون جنگولکک بازیهای لگولاس کمی آدمو از این فضا پرت میکرد بیرون! تازه مسعود این حالت خوب قضیه اس نسخه ی سینمایی رو در نظر بگیر که نه توش اثری از دهان سائورون بود ،نه نبرد دوش به دوش آراگورن و آرون و نه رویارویی یاسائورون و آراگورن .بخصوص اگه این دو مورد آخر در نسخه اکران شه صدای خیلی ها در میومد پیترجکسون هم هوشمندانه شخصیت های مثل دهان سائورون رو که شناسنامه ای در فیلم نداشتند رو به نسخه گسترش یافته منتقل کرد 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در اوت 10, 2014 نگاه کن امین جان! خوشت نیومده که لگولاس یه موماکیل رو انداخت اونوقت اینو یه تراز منفی میدونی! راستشو بگو با گیملی چه سر و سری داری؟!:دی اینها نقص برای یه فیلم نیستن... اما در باره این که فضای تالکینی قسمت اول بیشتر بوده صددرصد موافقم خودم هم قسمت اول رو قلبا بیشتر دوست دارم. در مورد هیرویزم آراگورن هم میرسیم بهش ها تو پست بعدیم بررسیش میکنم گفتم که نرین تو بحث. به پیجک: عرضم به حضورت که خواستگاه سینما هنر و ذوق انسانه و دخالت و اثر گذاری سلیقه در اون هم انکارناپذیره و من کسی رو به خاطر داخل کردن سلیقه در بحث های سینماییش سرزنش نمیکنم. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
R-FAARAZON 10,192 ارسال شده در اوت 10, 2014 نگاه کن امین جان! خوشت نیومده که لگولاس یه موماکیل رو انداخت اونوقت اینو یه تراز منفی میدونی! راستشو بگو با گیملی چه سر و سری داری؟!:دی اینها نقص برای یه فیلم نیستن... چرا به نظرم هست. این اندازه تجاری سازی برای راضی نگهداشتن مخاطبان نوجوان بود و فضای جدی کار رو کمی خراب کرد 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الروس 844 ارسال شده در اوت 10, 2014 چرا به نظرم هست. این اندازه تجاری سازی برای راضی نگهداشتن مخاطبان نوجوان بود و فضای جدی کار رو کمی خراب کرد به نظرم یکی از دلایل موفقیت چشم گیر این اقتباس در سینما راضی نگه داشتن همه نوع قشر هست ، بزرگان ، کودکان ، نوجوانان ، هر کس به نحوی راضی شده تا حدودی ، خب ضعف هست ولی دلیلی بر ناقص بودن نمیشه! 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
R-FAARAZON 10,192 ارسال شده در اوت 10, 2014 خب ضعف هست ولی دلیلی بر ناقص بودن نمیشه! ؟ 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست