رفتن به مطلب
آرون

مربوط به طرفداران

Recommended Posts

ulmo

ققنونس جان ترجمه خيلي قشنگي بود و بقول مس عزيز حس غريبي را در انسان بر مي انگيزد ولي كاش متن انگليسي آن را هم در كنارش ميگذاشتي.دست شما درد نكنه. ( در ضمن اگر قسمت کاربران آنلاین را را نگاه كنيد ميبينيد كه من معمولاً هر روز از ساعت 9 صبح تا 16 بعد از ظهر در سايت هستم ولي در كل خيلي كم پيش بياد كه پست بدم.)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
ققنونس جان ترجمه خيلي قشنگي بود و بقول مس عزيز حس غريبي را در انسان بر مي انگيزد ولي كاش متن انگليسي آن را هم در كنارش ميگذاشتي.دست شما درد نكنه. ( در ضمن اگر قسمت کاربران آنلاین را را نگاه كنيد ميبينيد كه من معمولاً هر روز از ساعت 9 صبح تا 16 بعد از ظهر در سايت هستم ولي در كل خيلي كم پيش بياد كه پست بدم.)

با سلام

میتراندیر جان! درست میفرمایی... این هم فکریست!

مس عزیز: شاید، ولی مرغ مهاجر کمتر حسی دارد که شایان توجه باشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

با سلام

میتراندیر جان! درست میفرمایی... این هم فکریست!

مس عزیز: شاید، ولی مرغ مهاجر کمتر حسی دارد که شایان توجه باشد.

عرضم به حضورتون كه من نوشته بودم...شايد...(البتّه كلّ جمله يه نقل قوله. بعدشم لطف كنيد خودتون رو جاي اين و اون، به خصوص مرغ هاي مهاجر و ساير ماكيان نگذاريد و در مورد احساسات و عواطفشون نظر قطعي نديد. مگر اينكه اين ققنوس بودن يه دخل عملي به شناخت در مورد خانوادۀ طيور پيدا كرده باشه و خوب در اين صورت نظر يك پرنده در مورد يك پرندۀ ديگه، صائب تر از نظر يك انسان در مورد يك پرنده مي باشد. بعدشم شما كه بزنم به تخته كلّي واسه خودت شاعري و نبايد با مسائل اينقدر دگم برخورد كني! چه اشكالي داره كه يه حسّ والا رو به يه پرنده نسبت بدي؟ مگه نه اينه كه در ادبيات سراسر دنيا هر حيواني سمبل يه چيزيه؟ حيواني مثل بز رو تو ادبيات فولكلور بعضي از كشورها سمبل دانايي مي دونن و در ادبيات فولكلور كشور روسيه، همين حيوون سمبل حماقت و بلاهته( همون نقشي كه حيواني مثل الاغ در ادبيات عامّۀ ايران داره!)؛ حالا ما بايد بيايم اين وسط نرخ تعيين كنيم كه بالاخره اين آقا بزه، حكيم تشريف دارن يا خر؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

عرضم به حضورتون كه من نوشته بودم...شايد...(البتّه كلّ جمله يه نقل قوله. بعدشم لطف كنيد خودتون رو جاي اين و اون، به خصوص مرغ هاي مهاجر و ساير ماكيان نگذاريد و در مورد احساسات و عواطفشون نظر قطعي نديد. مگر اينكه اين ققنوس بودن يه دخل عملي به شناخت در مورد خانوادۀ طيور پيدا كرده باشه و خوب در اين صورت نظر يك پرنده در مورد يك پرندۀ ديگه، صائب تر از نظر يك انسان در مورد يك پرنده مي باشد. بعدشم شما كه بزنم به تخته كلّي واسه خودت شاعري و نبايد با مسائل اينقدر دگم برخورد كني! چه اشكالي داره كه يه حسّ والا رو به يه پرنده نسبت بدي؟ مگه نه اينه كه در ادبيات سراسر دنيا هر حيواني سمبل يه چيزيه؟ حيواني مثل بز رو تو ادبيات فولكلور بعضي از كشورها سمبل دانايي مي دونن و در ادبيات فولكلور كشور روسيه، همين حيوون سمبل حماقت و بلاهته( همون نقشي كه حيواني مثل الاغ در ادبيات عامّۀ ايران داره!)؛ حالا ما بايد بيايم اين وسط نرخ تعيين كنيم كه بالاخره اين آقا بزه، حكيم تشريف دارن يا خر؟

درود من به مس عزیز که بی شک در دانایی دست درازی داری.

اول آنکه:من روی شاید شما حرف زدم ، درست؟

دوم اینکه: با توجه به سابقه ی بس طولانی من در گفتن حرفهایی که اصلا معنی آنچه را که می دهند ، ندارند، شما باید توجه داشته باشی که حرف من آمیزه ای از شوخی و جدی بود. شخصا هیچ شوخی را بالاتر نمیدانم از اینکه کسی روی این جمله که چه اشکالی دارد سک حس والا رو به یک پرنده نسبت بدهی شک کند. واقعا امیدوارم آن سو تفاهمی که بین من استاد لوتین رخ داد، دوباره به وقوع نپیوندد! البته که من روی این موضوع حرفی ندارم دوست عزیز! جسارتا( تکرار میکنم جسارتا) منظور من این بود که پرداختن به حس مرغ مهاجر، کمتر از مرغ در قفس برای من جذاب است. آزادی میان ایندو خطی به ضخامت اشتیاق من کشیده است. باور کن منظورم دقیقا و دقیقا همین بود! فقط خواستم نظر خودم را در مورد آنچه بعضی ها بی آنچه لایقش باشند،دارند، بگویم. پس ابله است کسی که این حرفهای بدیهی شما را قبول نداشته باشد.

امیدوارم با توضیحاتی که دادم، نه بز باشم ونه خر!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

راستی یه سوتی:

توی ترجمه ی ترانه ی نغمه ی آرون: اونجایی که میگه بالا نگریستن در این ستارگان، باید بعدش گفت: همانگونه که الفهای پسین چنین کردند.

تابلویی هستم ها!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

واااای ققنوس عزیز چرا من این شعر لوتین رو ندیده بودم !؟ محشر بود! دستت درست واقعا! . در مورد سرزمین آرتانور , اونجا به دست نوشته های قبلی تالکین سرزمینی در بالای دوریات بوده که همون نان دانگورتین یا نان دانگورتب خودمون محسوب میشده. ولی نمی دونم چرا اینجا صفت زیبا آورده شاید شاعر اطلاع زیادی نداشته چون نان دانگورتین سرزمین پلیدی بوده همونجایی که برن با کلی مشقت تونست ازش رد بشه و به دوریات بیاد. برای اثبات حرفم به این متن توجه کن که از سیلماریلیون های پشین هه :

until one even at dusk the Valar brought him to a glade in that northward region of Artanor that was called afterward Nan Dumgorthin, the land of the dark idols, but that is a matter that concerns not this tale...

و همچنین اینجا که توضیح داده تو ترانه های لیتیان و سایرین... :

Nan Dumgorthin (which was altered to Nan Dungorthin in the poem) as 'a land of dark forest east of Artanor where on a wooded mountain were hidden idols sacrificed to by some evil tribes of renegade men'.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

عالی بود گالادریل عزیز اصلا نمیخوره که اولین ترجمه ات باشه! استعداد خوبی داری ادامه بده. شعر بسیار زیبایی هم انتخاب کرده بودی و لذت بردم.

موفق باشی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

خدا رو شكر كه خوشتون اومد!!اميدوار شدم كه بازم ادامه بدم!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
واااای ققنوس عزیز چرا من این شعر لوتین رو ندیده بودم !؟ محشر بود! دستت درست واقعا! . در مورد سرزمین آرتانور , اونجا به دست نوشته های قبلی تالکین سرزمینی در بالای دوریات بوده که همون نان دانگورتین یا نان دانگورتب خودمون محسوب میشده. ولی نمی دونم چرا اینجا صفت زیبا آورده شاید شاعر اطلاع زیادی نداشته چون نان دانگورتین سرزمین پلیدی بوده همونجایی که برن با کلی مشقت تونست ازش رد بشه و به دوریات بیاد. برای اثبات حرفم به این متن توجه کن که از سیلماریلیون های پشین هه :

until one even at dusk the Valar brought him to a glade in that northward region of Artanor that was called afterward Nan Dumgorthin, the land of the dark idols, but that is a matter that concerns not this tale...

و همچنین اینجا که توضیح داده تو ترانه های لیتیان و سایرین... :

Nan Dumgorthin (which was altered to Nan Dungorthin in the poem) as 'a land of dark forest east of Artanor where on a wooded mountain were hidden idols sacrificed to by some evil tribes of renegade men'.

ممنون استاد!

این پستتان را همین الآن دیدم. خیلی ممنون بابت توضیحتان. در مورد آناتور، این سرزمین دقیقا در کجا واقع بوده؟ منظورم اینست که چپ و راستش چه سرزمینهایی بوده؟

گالادریل جان!

ترجمه ات عالی بود.بگذار همین را الان مشخص کنم که بنده دارم نظر خوردم را میگویم و اصلا قصد جسارت ندارم.چون به هر حال پسندیدمش. ولی بیا یک اشکالی را که هم در کار من بوده، هم در کار تو را بررسی کنیم. گفتم در کار من هم بوده است ها نگویی این ققنوس چقدر غر میزند!

1.یک مشکل کوچک اینست که در ترجمه ی اشعار، ما می آییم زحمت میکشیم و سعی میکنیم ترجمه لغت به لغت نباشد. خب ممنون. این خیلی سخت است. ولی این که بدون دلیل جای اجزای جمله را بهم ریخته ای،( که اینکار گاهی لازم است، ولی خب من فکر میکنم افراط کرده ای) و آوردن مفعول در آخر جملات(مثل متن اصلی) زیاد جالب نیست. پس بهتر نیست جفتمان این اشکال را بکنیم و بدهیم گربه بخورد؟

2.در این قسمت:

به سان لوتين عادل ،من نيز خود بهايي پرداختم

و براي باز پس گرفتن روزهاي شادمانيم،

گرو گذاشتم هر آنچه ميدانستم را

عشق من از آن اوست،اين انتخاب من است

و هم اكنون نيزبه آن نخواهم انديشيد...

فکر کنم عبارت : من نیز بهایی پرداختم کافی باشد و کلمه ی خود اضافه باشد. این از موهبت فصاحت زبان فارسیست.

در مورد لغت باز پس گرفتن البته عالیست، اما باز پس گرفتن، برای مواقعی است که یک چیز یک بار داده شده، پس گرفته شده، و باز پس گرفته میشود. نظر من اینست که پس گرفتن کافیست.اگر دل خواست بگو:باز گرفتن یا پس گرفتن . موافقی؟

عبارت بعدی را هم در قسمنت اول گفتم ... بهتر بود به صورت هر آنچه را که میدانستم گرو گذاشتم،(به که دقت کن) در بیاید.

3.در قسمت :

الروند به آرون:

ماه بدر امشب بر من فشار مياورد

واز درون فراميخواند ؛

اينجا سرگردان نشسته ام ،

حس ميكنم انوار نقره ايش را

بر من فرو ميريزند و قلبم را سرشار از درد ورنج ميكنند

فرا خواندن گذرا به مفعول است و باید به صورت مرا فرا میخواند در بیاید.

نقره ای میتوان با نقره گون عوض شود.(این نظر سلیقه ای بود)

جمله ی: انوار نقره ایش را بر من فرو میریزند...، چون به ماه نسبت داده شده، از لحاظ تطابق فعل و فاعل اشتباه است. باید گفت: انوار نقره ایش را بر من فرو میریزد.(مگر این که فاعل انوار نقره ای باشد، که بعید میدانم.)

----------

میتوانمستم کمی دیگر هم بنویسم... ولی خب ترسیدم!:unde: به هر حال گالادریل است و قدرتهایش! اگر با همین هایی که گفتم زنده ماندم، بقیه اش را هم مینویسم. امیدوارم جسارت بنده را بگذارید به این حساب که ملا آدم بی ادبی هستم و دوست دارم با ترجمه ها و اشعار خودمم هم بی ادبانه برخورد شود!

درود!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

----------

میتوانمستم کمی دیگر هم بنویسم... ولی خب ترسیدم!:unde: به هر حال گالادریل است و قدرتهایش! اگر با همین هایی که گفتم زنده ماندم، بقیه اش را هم مینویسم. امیدوارم جسارت بنده را بگذارید به این حساب که ملا آدم بی ادبی هستم و دوست دارم با ترجمه ها و اشعار خودمم هم بی ادبانه برخورد شود!

درود!

دستتون درد نكنه!اتفاقا خيلي دوست دارم اشكالهايم رو بدونم.البته خوب قبلش گفته بودم كه تازه كارم:) (از يك دختر 15 ساله چه توقعي داريد؟!!)

ولي بازم خيلي خيلي ممنون.من هميشه از انتقادات استقبال ميكنم:wink:

هرچي هم بيشتر بگيد بهتر!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

* كلمه ي Nan رو در اينجا نميدونستم چي بايد ترجمه كنم!هر چي هم توي دايرةالمعارف آردا گشتم همچين كلمه اي نداشت.خواهشا هر كي ميدونه بگه اينجا منظورش از اين كلمه چي بوده.با تشكر!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS
* كلمه ي Nan رو در اينجا نميدونستم چي بايد ترجمه كنم!هر چي هم توي دايرةالمعارف آردا گشتم همچين كلمه اي نداشت.خواهشا هر كي ميدونه بگه اينجا منظورش از اين كلمه چي بوده.با تشكر!

كلمۀ‌ مذكور در گويش كوئنيا، در صورت كاملش(يعني نه پسوند و نه پيشوند)، معناي درختزار و درختستان دارد(با اين فرض كه الروند از زبان الفي برين در اين شعر بهره برده باشد). امّا اگر طبق آنچه در آن دوران مرسوم بوده، الروند اين كلمه را در معناي سيندارين خود به كار برده باشد، آنگاه اين كلمه به معناي سبزه زار وسيع و يا درّه استفاده شده است؛ امّا اين كه در متن شعري كه شما زحمت ترجمۀ اونو كشيديد چه معنايي مي تونه داشته باشه، مي طلبه كه شما متن شعر رو هم توي سايت بگذاريد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

ممنون استاد!

این پستتان را همین الآن دیدم. خیلی ممنون بابت توضیحتان. در مورد آناتور، این سرزمین دقیقا در کجا واقع بوده؟ منظورم اینست که چپ و راستش چه سرزمینهایی بوده؟

گالادریل جان!

ترجمه ات عالی بود.بگذار همین را الان مشخص کنم که بنده دارم نظر خوردم را میگویم و اصلا قصد جسارت ندارم.چون به هر حال پسندیدمش. ولی بیا یک اشکالی را که هم در کار من بوده، هم در کار تو را بررسی کنیم. گفتم در کار من هم بوده است ها نگویی این ققنوس چقدر غر میزند!

1.یک مشکل کوچک اینست که در ترجمه ی اشعار، ما می آییم زحمت میکشیم و سعی میکنیم ترجمه لغت به لغت نباشد. خب ممنون. این خیلی سخت است. ولی این که بدون دلیل جای اجزای جمله را بهم ریخته ای،( که اینکار گاهی لازم است، ولی خب من فکر میکنم افراط کرده ای) و آوردن مفعول در آخر جملات(مثل متن اصلی) زیاد جالب نیست. پس بهتر نیست جفتمان این اشکال را بکنیم و بدهیم گربه بخورد؟

2.در این قسمت:

به سان لوتين عادل ،من نيز خود بهايي پرداختم

و براي باز پس گرفتن روزهاي شادمانيم،

گرو گذاشتم هر آنچه ميدانستم را

عشق من از آن اوست،اين انتخاب من است

و هم اكنون نيزبه آن نخواهم انديشيد...

فکر کنم عبارت : من نیز بهایی پرداختم کافی باشد و کلمه ی خود اضافه باشد. این از موهبت فصاحت زبان فارسیست.

در مورد لغت باز پس گرفتن البته عالیست، اما باز پس گرفتن، برای مواقعی است که یک چیز یک بار داده شده، پس گرفته شده، و باز پس گرفته میشود. نظر من اینست که پس گرفتن کافیست.اگر دل خواست بگو:باز گرفتن یا پس گرفتن . موافقی؟

عبارت بعدی را هم در قسمنت اول گفتم ... بهتر بود به صورت هر آنچه را که میدانستم گرو گذاشتم،(به که دقت کن) در بیاید.

3.در قسمت :

الروند به آرون:

ماه بدر امشب بر من فشار مياورد

واز درون فراميخواند ؛

اينجا سرگردان نشسته ام ،

حس ميكنم انوار نقره ايش را

بر من فرو ميريزند و قلبم را سرشار از درد ورنج ميكنند

فرا خواندن گذرا به مفعول است و باید به صورت مرا فرا میخواند در بیاید.

نقره ای میتوان با نقره گون عوض شود.(این نظر سلیقه ای بود)

جمله ی: انوار نقره ایش را بر من فرو میریزند...، چون به ماه نسبت داده شده، از لحاظ تطابق فعل و فاعل اشتباه است. باید گفت: انوار نقره ایش را بر من فرو میریزد.(مگر این که فاعل انوار نقره ای باشد، که بعید میدانم.)

----------

میتوانمستم کمی دیگر هم بنویسم... ولی خب ترسیدم!:unde: به هر حال گالادریل است و قدرتهایش! اگر با همین هایی که گفتم زنده ماندم، بقیه اش را هم مینویسم. امیدوارم جسارت بنده را بگذارید به این حساب که ملا آدم بی ادبی هستم و دوست دارم با ترجمه ها و اشعار خودمم هم بی ادبانه برخورد شود!

درود!

البتّه متوجّه اين موضوع هستم كه مثلاً شما نگفته ايد ...فصيح ترين زبان...، ولي توجّه داشته باشيد كه اتّفاقاً از منظر علم زبان شناسي، يكي از اشكالات بزرگ زبان فارسي همين فصيح نبودنش در مقايسه باز زبان هايي چون عربي و روسي است(البتّه من خودم هم نمي دونم كه چرا زبان شناس ها زبان روسي را از نظر فصاحت در مقام مقايسه با زبان عربي در مرتبۀ دوم قرار داده اند؟ به هر حال هممون عربي خونديم تا حدّي؛ من روسي هم خوندم، به نظر غير مغرضانۀ من، روسي از بابت مسئلۀ فوق با اختلاف فراواني نسبت به عربي در مرتبۀ نخست قرار داره!). اصلاً يه مثال مشهوري در ميان زبان شناسان و حتّي دستور نويسان(اين دو گروه با هم اختلاف نظرات فراواني دارند!) هست كه ميگه(نقل به مضمون): زبان فارسي، يه زبان هنريه كه براي مثال به درد آفرينش اشعار زيبا و آهنگين مي خوره، نه براي بيان مسائل بعضاً علمي و يا مسائلي كه جزئيات فراوان دارند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

واقعا دستتون درد نكنه MAS عزيز!

خيلي برام جالبه كه شما اينقدر زبان روسي رو خوب بلديد.چون خيلي به اين زبان علاقه دارم.ميخوام وقتي بزرگ شدم به طور جدي ياد بگيرم.:grin:

و در مورد كلمه ي Nan اين هم از متن شعر اصلي:

Your Nan would comb your hair and plait each tress

So like a grownup lady you could be

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

Nan خیلی ساده اینجا منظورش ندیمه یا پرستار مربوطه آرونه. که از کلمه Nanny میاد به معنی پرستار بچه و معمولا اونو کوتاه می کنن و به اسم Nan می خونن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

دستتون درد نكنه!اتفاقا خيلي دوست دارم اشكالهايم رو بدونم.البته خوب قبلش گفته بودم كه تازه كارم:) (از يك دختر 15 ساله چه توقعي داريد؟!!)

ولي بازم خيلي خيلي ممنون.من هميشه از انتقادات استقبال ميكنم:wink:

هرچي هم بيشتر بگيد بهتر!

دور سرت بگردم! دست کم نگیر خودت را. ما هم همچین سن بالا نیستیم... به جز یکی دو تا پیر مرد، توی این آردا بقیه جوانند.

مس عزیز: درست گفتی، منظورم این بود که زبان فارسی به فصاحت بیشتری نیاز دارد.(بیشتر به خاطر آمدن افعال در آخر جمله )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل
Nan خیلی ساده اینجا منظورش ندیمه یا پرستار مربوطه آرونه. که از کلمه Nanny میاد به معنی پرستار بچه و معمولا اونو کوتاه می کنن و به اسم Nan می خونن.

خيلي ممنون بانو آرون!

ميدونيد چون اين كلمه رو ايتاليك نوشته بود و جاي ديگري هم به صورت Nana نوشته بود ، توي ديكشنري دنبالش نگشتم.بازم ممنون!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS
Nan خیلی ساده اینجا منظورش ندیمه یا پرستار مربوطه آرونه. که از کلمه Nanny میاد به معنی پرستار بچه و معمولا اونو کوتاه می کنن و به اسم Nan می خونن.

آرون جان مرسي از اينكه منو از اين (misunderstanding) درآوردي. ولي خوب به هر حال به من بابت اين قضيه حق بديد. خيلي ديده ام كه در اشعار مربوط به دنياي تالكين، طرفداران از كلمات، عبارات و يا حتّي جملات زبان الفي استفده كنند(براي مثال حتّي در اشعار روسي؛ ن.ك. اوّلين شعر تاپيك ترجمۀ شعر). بانو گالادريل گفته بود معناي اين كلمه رو پيدا نكرده و من هم كه شعر رو نديده بودم، حتّي شك به انگليسي بودن اين كلمه پيدا نكردم. به هرحال بازهم ممنون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...