loten 97 ارسال شده در دسامبر 21, 2012 به نظر من که همه اين ايرادات احمقانه است اگر فيلم طولانيه براي طرفدارها بهتره مگه هممون نمي رفتيم نسخه اکستند لوتر رو براي چند دقيه بيشتر اش نگاه کنيم حالا بايد ناراحت باشيم که دو تا فيلم شده سه تا و ما بيشتر مي تويم از ديدن سرزمين ميانه لذت ببريم و اگر هم از ۴۵ فريم ناراحتند برن نسخه استاندارد رو ببينن خوبه چکسون بدبخت همه نسخه ها رو گذاشته به نظر من فروش فيلم مهمترازنقد منتقدين هستش فقط به سري توايلايت نگاه کنيد به غير از فيلم اول همه منتقدين قسمتهاي بعدي رو افتضاح نقد کردند با اين حال فيلم کلي فروش کرد و ۵ قسمت از اش ساختن پس اگر فروش خوب باشه مي تونبم اميدوار باشيم فيلمهاي بيشتري از سرزمين ميانه ببينيم و اهميتي به نظر منتقدين نديم 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آلپانیانوس 32 ارسال شده در دسامبر 21, 2012 تازه این اولشه.این تازه کوچیکش بود.بیفته دست پالین باید فیلم رو نابود شده حساب کنیم.در هر حال فکر نکنم حتی یاران حلقه هم در شروع از ممنتقدان امتیاز خوبی گرفته بود.هنوز ابودی اسماگ و آنجا یا بازگشت دوباره مونده. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در دسامبر 21, 2012 (ویرایش شده) در حقیقت اصلا نقدی نبوده که بخواد مغرضانه باشه دوستان! ببینید. همه نقد ها اول اومدن گفتن کتاب هابیت نوشته جی.آر.آر.تالکین و بعدش سال انتشار و خلاصه چند خط رو به بیان مطالبی در مورد کتاب گذروندن. دقت بکنید بند دوم اغلبشون در مورد موفقیت های ارباب حلقه هاست. باکس آفیس و اسکارو ... مبحث بعدی توی نقدشون توضیح فیلمه! "گندالف سپید بار دیگر در ماجراجویی شرکت می کند و این بار هابیت ما با 13 دورف برای باز پسگیری..." همین! من به این نمیگم نقد دوستان! این که منتقد بیاد یک سری اطلاعات کلی از فیلم و کتاب و داستان فیلم بده که نقد نیست. یا مثلا منتقد میگه من از 48 فریم خوشم نمیاد. خب این که نقد نیست. تو نقد هایی که تاحالا گذاشتم به شخصه از نقد جیمز براردینلی خوشم اومد. اونه که نقد کرده. هم نقاط مثبت هم نقاط منفی. و البته قابل ذکره این که تمام منتقد ها مسحور دوئل گولوم و بیلبو شدند ما رو مطمئن میکنه که این جکسون همان جکسون ارباب حلقه هاست. گرچه شاید فیلمنامه به قوت و قدرت ارباب حلقه ها نباشه. اما این دلیل نمیشه که شاهکار بودن فیلم رو زیر سوال بود. همونطور که منتقدها در این رابطه گفتن: فقط آنچه باعث ارزشمند شدن این فیلم شده موجود عنکبوتی صفت و مجنون گولوم است که بار دیگر توسط اندی سرکیس و جادوی motion capture ارائه شده است. اینجاست جایی که اضطراب و دلهره واقعی حس می شود. نه تنها در سرانجام بیلبو – که انگشتر طلا را در جیب لمس می کند و اضطراب گولوم رهایش نمی کند- بلکه نتیجه سفری غیرمنتظره که جکسون و تیمش آن را ترسیم کرده اند. این صحنه معماها یکی از صحنه هاییست که منتقد ها به سحر و قدرت آن اعتراف کردند. دومین نقطه قوت مسلم این فیلم که باز اغلب منتقد ها به اون اقرار کردند اینه که پیتر جکسون همانند ارباب حلقه ها تمام فاکتور های یک فیلمنامه روایی رو رعایت کرده و اون ها رو تقویت کرده. یعنی اقتباس از مرجع را به درستی انجام داده و در سیر فیلمنامه اش کاراکتر ها را به خوبی به ما شناسونده. همین که مخاطب ارتباط خوبی با 13 دورف و یک هابیت و مقداری الف برقرار کنه برای محبوبیت جهانی این فیلم کافیه. به نقل از خود منتقد ها: جکسون وحشیگری ارک ها و غول های سنگی و همچنین محبت و عشق ساکن در دورف ها را به خوبی برای ما روایت کرده است. پویایی صحنه های دراماتیک جکسون به این خاطر است که صحنه های نبرد را از عظمت قهرمانانش پر کرده است. او موفق به دست یابی کامل به داستان کتاب در فیلمش شده است. ضمن این که اغلب منتقدها و حتی خود مردمی که فیلم رو دیدند به قدرت بالای جکسون در بازسازی صحنه ها مثلا به نمایش در آوردن ریوندل اقرار کردند. این ها چیزهایی بود که هرچقدر هم بابتش پول بگیرن تا نظر مخالف بدن یا هرچقدر هم متنفر باشن از جکسون و بخوان فیلمش رو بکوبن نمیتونن منکر آن ها بشن. همین صحنه ها و نقاط قوت ارزش داره و میشه بهونه ای باشه که به هابیت: سفری غیر منتظره نمره بالای 70 بدیم. این منتقدی که اومده به هابیت 35 داده یا 50 و نقدش به زودی ترجمه میشه هیچ دلیل متقنی نداره برای این نمره اش مگر غرض شخصی. این که 45 دقیقه از فیلم در خانه بیلبو بگذره شاید از نظر دانش تئوریک منتقد ها گزافه باشد و خسته کننده اما این تایم هم می تواند پر از نقاط نورانی باشد. این صحنه ها نه تنها نمیتوانند باعث رکود فیلمنامه شوند بلکه جدال بین بیلبو بگینز و بیلبو توک را نشان می دهد و سرانجام این که کدام باعث شد همچین ماجراجویی شروع شود. این که جکسون 45 دقیقه روی این موضوع توک و بگینز تاکید می کند دلیلش آن است که می خواهد در قسمت های بعد نشان دهد که گاهی رگ بگینزی بیلبو به او غلبه پیدا می کند که عواقبی دارد و نیز برخی جاها رگ توکی باعث صحنه هایی شگفت انگیز از یک هابیت می شود. بنابراین دیدیم که این 45 دقیقه می تواند یک 45 دقیقه حساس و حیاتی و سازنده برای سه گانه جکسون باشد. در 48 فریم هم چون خودم ندیدم و احتمالا هم موفق به دیدنش نشم اظهار نظری نمیکنم فقط باید جکسون مواظب باشه چون 48 فریم خیلی از نقوص تصویر رو نمایان میکنه. مثلا جلوه ویژه مصنوعی با 48 فریم خیلی مصنوعی تر میشه. از این بابت کار برای جکسون خیلی سخته. البته پیتر هدفش این بود که به تمام جهان و جهانیان بگه که اگر فیلمی بخواهد با نهایت قدرت و تکنولوژی های زمان خود ساخته شود آن فیلم قطعا حوادث سرزمین میانه و در واقع مستندی از دنیای تالکین آردا است. این خلاصه جواب من بود به منتقدهایی که حرف زیادی زدند! هجمه منتقد ها به یکی از شاهکار های سال 2012 واقعا بی سابقه است... جدای از این ها این جمله تراورس یعنی چی؟! :دی به عنوان یادآوری برای طرفداران ارباب حلقه ها که در همان سرزمین هستند، جکسون کارهایی کرد که تالکین هرگز تصور نمیکرد، مثل به تصویر در آوردن دوباره ریوندل، شهر الفها و یا مهربانی قابل فهم گالادریل (کیت بلانشیت)، الروند (هوگو ویوینگ) وسارومان (کریستوفر لی). این یک توطئه بیشرمانه و ماست مالی کامل است! ویرایش شده در دسامبر 21, 2012 توسط تور 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ayub_s 3,949 ارسال شده در دسامبر 21, 2012 (ویرایش شده) منم فیلمه رو دیدم و اصلا در حین تماشاش خسته هم نشدم و فیلمی که تقریبا 3 ساعت بود رو در حین تماشا حس کردم این فیلم 1 ساعته است، یعنی اینقدر خوبه. بنظر منهم واقعا فیلم هابیت حقش نیست که متای 58 رو بگیره ، واقعا حقش نیست. به نظرم منتقدا همشون دست به یکی کردن تا فیلمه رو بکوبن . مثلا اگه مدت فیلم طولانی باشه باید امتیاز کم بدن، خیلی احمقانه ست . یا بیشتر در مورد 48 فریم گیر دادن و کم بهش دادن که اینم احمقانه ست ، قضیه بو داره. فیلم ها ضعیفی همچون 30 دقیقه ی بامداد ، شوالیه ی تاریکی (این فیلمه رو بیشتر کاربران ایرانی ضعیف دونستن) ، آرگو که امتیازات بالایی از 80 رو گرفتن پس چطور میشه فیلم هابیت کم گرفته با اینکه به مراتب خیلی از این سه تا فیلمی که گفتم در هر سطحی بالاتر هستش. قضیه بو داره. بوی عجیبی هم داره. به نظرم فیلم نباید متاش کم میشد و اغلم 70 رو بهش میدادن و غیر منصفانه هستش . آخه منتقدی که میای از 48 فریم گیر میدی و مدت زمان فیلم این میشه نتقد کردن؟! خب اگه فیلمه ضعیف بود ، میگفتم فیلمش ضعیفه ولی اصلا هم ضعیف نبود برعکس فوق العاده بود فیلمش.تنها مشکل فیلم هم شخصیت راداگاست بود اون کسی که سورتمه با خرگوش ها میره تنها مشکلش همین بود که منتقدا هیچ اشاره ای بهش نکردن. فکر کنم منتقدا اصلا فیلمه رو نقد نکردن و فقط اومدن گیر بدن به 48فریم فیلم. ویرایش شده در دسامبر 21, 2012 توسط ayub_s 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
turambar 986 ارسال شده در دسامبر 22, 2012 (ویرایش شده) بذارین یه نکته ای در مورد اکثر منتقدا بگم، که البته جدیه و فقط ناشی از عصبانیت نیست. ببینید منتقدا - البته بیشترشون - ذاتا آدمای ضعیف النفسی هستند، و من منتقد منصف خیلی کم دیدم! (به طور مثال تو ایران اصلا نداریم! و اگه احیانا نقد منصفانه ای دیدین هم بدونین طرف منتقد حرفه ای نیست، یه علاقمند سینماست که نظرش رو در مورد فیلمی نوشته!) این که گفتم ضعیف النفس اند، منظورم اینه که چشم دیدن موفقیت دیگران رو ندارن، و همچنین تو خودشون هم توانایی رسیدن به موفقیت رو نمیبینن، از طرفی خیلی هم به شهرت علاقه دارن، بنابراین روش دیگه ای را برای رسیدن به شهرت و موفقیت انتخاب میکنند: بدگویی از افراد مشهور و منتقد در لباس نقد! کسانی که به طور حرفه ای منتفد میشن، موفقیتشون رو در این میبینن که نظری مخالف بقیه بدن، تا متفاوت به نظر برسن، که بهترین روشش هم بدگویی و گرفتن اشکال های بدون پشتوانه منطقی از فیلم هایی هست که استقبال وسیعی ازشون شده. (توجه کنید که منتقد از مصدر انتقاد ساخته میشه، نه نقد، و تفاوت اینا خیلی زیاده، و این نشون میده که منتقد کسیه که انتقاد میکنه یعنی نکات منفی و اشکالات رو گوشزد میکنه؛ و متاسفانه در این مورد نه انتقاد دوستانه و سازنده، بلکه نقدی که از دلایل و احساسات دیگری نشات میگیره.) البته باز هم میگم، این نکات کلی بودن و استثناهایی هم داریم! ویرایش شده در سپتامبر 4, 2014 توسط turambar 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در دسامبر 26, 2012 (ویرایش شده) ببخشید یکم دیر شد. نقد نشریه نیویورک پست که امتیاز 75 رو داده: By LOU LUMENICK Posted: 2:31 PM, December 11, 2012 هابیت: سفری غیر منظره ارزش سه ساعت ماجراجویی را داشت "تمام داستان های خوب نیازمند تزیینات هستند" جمله ای از گندالف در اوایل هابیت: سفری غیرمنتظره پیتر جکسون. این شاید دلیل این حماسه بلند و 270 میلیون دلاری است. اولین قسمت از سه گانه 9 ساعته برگرفته از کتاب 300 صفحه ای جی.آر.آر. تالکین که مقدم بر داستان ارباب حلقه هاست می باشد و قطعا چشم های زیادی را به خود خیره خواهد کرد و طرفداران را خشنود خواهد کرد. همچنین شاهد شوخ طبعی های اضافی هستیم که در ارباب حلقه ها وجود نداشت. این فیلم را می توان حماسه ای خواند که تحسین کسانی را در پی خواهد داشت که فکر میکنند مهم ترین چیز در باره یک اقتباس سینمایی وفادار بودن به متن است. این را از روی احساسات شخصی نمی گویم. هوشمندانه ترین حرکت جکسون استفاده از بازیگری دلپذیر و مسرت بخش مارتین فریمن در نقش مرکزی این حماسه بود. جوانی های بیلبو بگینز، 60 سال قبل از ماجرای حلقه. فریمن نسبت به الیجا وود در ماجرای حلقه که در ساخت داستان، فرودو نام گرفت، ارتقا عمل پیدا کرد. جایی که بیلبوی پیر (یان هلم) در ماجرای او بی اثر نبود. بیلبو توسط گندالف استخدام می شود. گندالفی که توسط یان مکلین برای ماموریت برادر زاده بیلبو یعنی فرودو حاضر شد. (در فیلم، 60 سال بعد!) جادوگر داستان به همراه 13 دورف در خانه بیلبو حاضر می شوند. دورف هایی که به غیر از رهبرشان، تورین سپر بلوط (ریچارد آرمیتاژی که خوب بود اما ویگو مورتنسن نمی شد) با یکدیگر تفاوت محسوسی ندارند. دورف ها به مهارت بیلبو در عیاری و راهزنی نیاز دارند تا بتوانند راه خود را از موانع باز کنند و سرانجام کنترل دوباره قلمرو ازدست رفته شان، اربور را باز پس بگیرند. قلمرویی که توسط اژدهایی به نام اسماگ مورد حمله قرار گرفته بود. پس از تقریبا 1 ساعت از فیلم که بیشتر حال کمدی و موزیکال داشت، نبردها به طور جدی شروع می شود. و با سربریدن گابلین ها و سلاخی اورک ها به قدر کافی، محدودیت PG-13 را برای فیلم به ارمغان می آورد. کارکردن روی کتابی که یک پنجم حجم کتاب ارباب حلقه ها را دارد باعث شد که پیتر جکسون و دوستان فیلمنامه نویسش یعنی فلیپیا بوینز و فران والش فیلمنامه را با پی نوشت های کتاب ارباب حلقه ها توسعه بدهند که نتیجه اش موجودات وحشتناکی مانند آزوگ می باشد. ملاقات مختصر و اقامت کوتاه گروه در ریوندل توجیه خوبی برای وجود الروند، گلادریل و سارومان در کنار همدیگر نبود. این اشتباه را به برکت وجود دوباره اورلاندو بلوم در نقش لگولاس می بخشیم. البته بازگشت گولوم برای ما بسیار مسرور کننده تر بود.کسی که در راه بیلبو سبز شده و وظیفه اش وارد کردن حلقه جادویی سائورون به حماسه است. به طور کلی 2 ساعت آخر فیلم پر از ماجراها و داستان های جالب بود. به عنوان یک مثال عینی می توان از زنده کردن کوهستان توسط جلوه های ویژه خارق العاده در یک صحنه از فیلم یاد کرد. جکسون تکنولوژی جدیدی را توسط فیلم هابیت به ما معرفی کرده است که در 400 سینمای ایالات متحده اجرا خواهد شد. 48 فریم در ثانیه یعنی دو برابر نرخی که از سال 1920 به عنوان یک استاندارد سینمایی برای پروژه های بزرگ شناخته شد. هدف اصلی این تکنولوژی این است که حس واقعی بودن فیلم را ارتقا دهد و به تصاویر حالت زنده تری ببخشد،وضوح بیشتری به افکت های سه بعدی بدهد و ماتی و کدری تصویر ناشی از حرکت تند دوربین را ترمیم کند. از نظر چشمان من حرکت سریع در نسخه 48 فریمی (من 24 فریم را ندیدم) یک جورایی نامنظم نشان می داد. مخصوصا وقتی در شات های طولانی قرار میگیرد. مشکل بزرگتر آنست که بیشتر شبیه یک ویدئوی با کیفیت بالا است تا یک اثر سینمایی. ویرایش شده در دسامبر 26, 2012 توسط تور 15 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Eomer 202 ارسال شده در دسامبر 26, 2012 (ویرایش شده) سلام ..این نظر من بعضی چیز ها توی زندگی هستن که کسی نمیتنه براش ملاک قرار بده و بگه خوب یا بد! چون هرکسی یه نگرش خاص به اون داره..چه بسا اگه هابیت زمان ش دو برابر بود همه ما خیلی لذت بیشتری میبردیم ولی یک منتقد مفت خور فقط میدونه این فیلم بر اساس کتاب هابیت ساخته شده مثلا اگه توی ارباب حلقه ها پیتر جکسون تام بام بادیل اضافه میکرد چقدرخوب میشد! من همیشه دوست داشتم ببینمش ولی یک منتقد قدرت درک این موضوع رو نداره..از ریز ماجرا خبر نداره به لطایف فیلم پی نمیبره اون فقط قادر از خارج به فیلم نگاه کن و اون رو با یک فیلم که نویسنده ش تو دو روز فیلمنامه شو نوشته مقایسه کنه..از مغز فیلم بهره ای نبرده مثل همه مشاغل، من دلیلی نمیبینم که بگم کسی که شغل ش ماشین درست کردن ،ماشین سوار خوبی هم باشه... ویرایش شده در دسامبر 26, 2012 توسط Eomer 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در دسامبر 31, 2012 اولین نقد یک منتقد ایرانی از فیلم هابیت: اگر به دنبال لذت بردن از دنیای تکنولوژی و تحیر از اوج بکارگیری جلوه های ویژه در فیلمی هستید، به شما پیشنهاد می کنم که تماشای فیلم هابیت را از دست ندهید. چون حقیقتا در این فیلم با صحنه هایی مواجه می شوید که به مانند ادعای گروه سازنده، در فیلم دیگری ندیده باشید. فیلمی با تکنولوژی سه بعدی که تماشای آن بر پرده سینما سهم عظیمی در جذاب تر نمودن آن خواهد داشت. فیلم هابیت در ادامه ماجراهای جذاب سه گانه پرفروش و تحسین شده ارباب حلقه ها و بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده و قرار بوده که بیننده را به هیجانی فراتر از آن سه فیلم برساند. اما این که تا چه حد در این مرحله موفق بوده، جای بررسی و دقت بیشتری دارد. اولین چیزی که با تماشای فیلم بسیار خودنمایی می کند، این مساله جذاب می باشد که چگونه می توان بدون حضور سوپر استار های سینما فیلمی جذاب و تماشاگر پسند ساخت؛ امری که می تواند درسی برای کلیه فیلم سازانی باشد که علی رغم حضور انبوهی از ستارگان در فیلم هایشان باز راه به جایی نمی برند. در این فیلم ما واقعا با هیچ ستاره ای روبرو نیستیم و حتی از حضور اکثر بازیگرانی که با همین سه گانه قبلی نیز به شهرتی رسیدند، خبری نمی باشد. در واقع اگر حضور هنرپیشه ایفاگر نقش گاندالف، حضور کیت بلانشت در چند سکانس، کریستوفر لی و الیجا وود در یک سکانس و برخی دیگر را در همین اندازه نادیده بگیریم، فیلم دیگر از هیچ هنرپیشه مطرحی بهره نبرده و حتی از اورلاندو بلوم نیز خبری نیست. پس تکلیف ما با فیلم روشن است و با فیلم ستاره محوری روبرو نیستیم و قرار است فیلم به شیوه های دیگری بیننده را با خود همراه نموده و خاطره آن سه گانه افسانه ای و فروشش را تکرار نماید؛ پس تنها می ماند سهم قصه و فیلمنامه و حضور جلوه های ویژه. شاید کارگردان باهوشی چون پیتر جکسن بنا داشته فیلم را با داستان پر پیچ و خم و جذابی که قصد روایتش را داشته به پیش برده و فرصت پلک زدنی را هم به تماشاچی ندهد. اما به واقع جدای از لحظاتی که به تماشای فیلم نشسته ایم، در بررسی دوباره داستان فیلم و بعد از پایان فیلم نیز به پاسخی دقیق برای این مساله نمی رسیم. به راستی داستان فیلم چه بود؟ خب می توانیم با توجه به دقایق ابتدایی فیلم و فلاش بکی که به حدود شصت سال قبلش زده می شود داستان فیلم را روایت پیش درآمدی بر ماجراهایی بدانیم که پیشتر و در سه گانه قبلی دیده ایم. اما حالا با پایان فیلم و روشن تر شدن ابهام قصه، با وضع پیچیده تری روبرو می شویم. چرا که وقتی سالها با سه گانه عظیمی به نام ارباب حلقه ها روبرو بوده و هر فیلم را با انتظار دیدن نسخه بعدی به سر برده ایم، شاید انتظار غریبی نباشد که بخواهیم در ادامه و حتی در روایت چگونگی ماجرای این حلقه جادویی با داستان های پیچیده تری روبرو شویم؛ که شاید انتظار می داشتیم که حلقه به این شکل ساده و بر اثر بدشانسی موجود نگون بختی به نام گالم – که شرح ماجراهایش را در سه گانه دیده ایم- به چنگ هابیت نیفتاده باشد، تا ذره ای از تاثیر عظیم ماجراهای سه گانه در ذهن ما کاسته نشود. خب ممکن است برخی هم این امر را ناشی از کتاب و داستان اصلی تولکین در نظر بگیرند. اگرچه این دلیل هم شاید تا حدی منطقی به نظر برسد اما نمی تواند توجیه کننده سهم فیلمنامه نویس در به فیلمنامه درآوردن ماجراهای این فیلم باشد؛ چرا که حتی اگر بخواهیم اقتباس جکسون را وفادارانه نیز بدانیم، نباید ازسهم گروه سازنده فیلم در جذاب تر نمودن و به تصویر کشیدن کلمات، جملات و سیر وقایع یک رمان، چشم پوشی نمود. فیلم در شروع سکانس فلاش بک و رویارویی بیل بو و گاندالف و سکانسی طولانی که همان شب و در خانه هابیت می گذرد، صحنه هایی را می آفریند که کمی بیننده را بر اساس تکنیک های جذاب تصویری به کار گرفته شده و لحن موزیکالی که فیلم پیدا کرده، به وجد می آورد. اما بعد از این بخش ها تا زمان بسیار طولانی دیگر با هیچ حادثه ای روبرو نشده و تنها گاهی با رویارویی آنها با غول های بی شاخ و دم، بیننده تکانی در صندلی به خودش می دهد که هیچکدام این تک حادثه ها، هیجانی را که در مشاهده سه گانه قبلی حس کرده، ایجاد نمی کنند. بیایید این صحنه ها را مقایسه کنیم با اوایل فیلم سه گانه اول و صحنه هایی که سه هابیت در حال فرار از دست سواران سیاه پوش بوده و در میخانه ای از ترس جانشان پناه گرفته اند و هیجان بیش از حدی که از حس تعلیق موجود در این صحنه و با همراهی آن موسیقی جادویی، به بیننده انتقال می یابد. در واقع این سطح توقعی است که خود پیتر جکسن با فیلم هایش در ما ایجاد کرده و هر بار ما را به انتظار دیدن صحنه های غریب تری به سالن سینما و یا دیدن فیلم در سینمای خانگی می کشاند. برای مثال از صحنه های جذاب این فیلم می توان به سکانس کمک گرفتن گاندالف از عقاب ها اشاره کرد که بیننده براستی به همراه عقاب ها بال می گشاید و در همراهی بیل بوی هابیت، کمی محکم تر در صندلی اش می نشیند که مبادا به پایین پرت شود! حقیقتا که در جذابیت این صحنه ها و غول هایی که خلق شده اند و یا سر دسته اورک ها، آزوگ و یا جذابیت همیشگی گالم نمی توان ذره ای تردید داشته باشیم، که هر بیننده ای را در سراسر این صحنه ها به تحسین جلوه های ویژه فیلم و گروه سازنده وا می دارد و حتی گاها این تاثیر بیش از حد، باعث پرت شدن بیننده از فضای فیلم به بیرون و تامل او در چگونگی خلق این صحنه های شگفت می گردد. اما همه اینها نیز نمی تواند کند چرخیدن چرخ ماجراهای فیلم را توجیه نماید. در واقع تا حدود دو ساعت از فیلم جز با همان تک ماجراهای کوتاه، با حادثه ای جدی روبرو نبوده و گاهی احساس رخوت و خواب آلودگی نیز به سراغ تماشاچی می آید و تنها می توان از حدود نیم ساعت پایانی فیلم به عنوان زمانی که در تمامی لحظات، فیلمساز تمرکز بیننده را بر روی اتفاقات در حال رخ دادن بر پرده معطوف داشته، نام برد. اما آیا یک فیلم می تواند تنها بر پایه جلوه های ویژه و پیشینه جهان پسندش بگیرد و از دیگر عوامل موثر در جذابیت یک فیلم مثل سهم ستاره ها و داستانی سراسر جذاب چشم بپوشد؟ ظاهرا این فیلم با عنوان کلی هابیت: یک سفر غیر منتظره بخش اول از سه گانه جدیدی است که در پایان فیلم، باز شدن چشم اژدهایی نوید از ماجراهایی در نسخه بعد را می دهد. شاید هم لحن کشدار فیلم ناشی از همین کمبود مصالح رمان اصلی و بسته بودن دست گروه سازنده در ساختن سه فیلم بر اساس این رمان باشد. باید به انتظار نشست و دید که نسخه های بعدی تا چه حد می تواند سطح توقع بینندگانی را که سالیان طولانی است با دنیای فیلم های پیتر جکسن خو گرفته اند، راضی نماید. پ.ن : در صحنه ای از فیلم قهرمان فیلم که به شدت توسط دشمن زخمی شده و در حال مرگ است در پی درخواست کمک گاندالف ازعقابها، توسط چنگال های عقابی به آرامی از زمین بلند شده و به محلی امن برده می شود. در میانه راه نماهایی که از پرواز این عقاب و نمایش چنگال هایش که کمی خسته شده و پیکر قهرمان را در میان چنگال هایش کمی به اصطلاح از این دست به آن دست می کند، بسیار خاطره انگیز است. اوج این صحنه جایی است که عقاب پیکر او را کاملا بر سطح زمین قرار داده و با افتادن شمشیری از میان چنگال های عقاب معلوم می شود که حتی آن را هم با خود آورده بوده است... پاریس-سعید والی زاده-کافه سینما 13 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ayub_s 3,949 ارسال شده در ژانویه 21, 2013 هابیت : یک سفره غیر منتظره کارگردان و تهیه کننده : پیتر جکسون منتقد : پوریا صادقی ----------------------------------------------------------------------------------------------- امسال سال عجیبی بود ، انگار تمامی بزرگان برای امسال صبر کرده بودند تا یکباره همگی با هم خود را به نمایش بگذارند و به مخاطبان اجازه دهند تا ببیند و قضاوت کنند ، از ریدلی اسکات تا کریستوفر نولان و حالا پیتر جکسون ، در این روزها مگر می شود از وسترن زیبای جنگو تارانتینیو نیز نام نبرد ؟ مگر می شود در انتظار شعر زیبای بینوایان نبود ؟ این روزها روز فیلم است و امسال سالی بزرگ در عرصه سینماست ، حداقل سالی بزرگ برای طرفداران سینما ، و کارگردانان محبوب آنهاست . در این نقد می خواهم بدون پرده بگویم ، هابیت جکسون بهانه ایست تا از امسال و واکنش ها و نظرهای شخصی خودم درباره فیلم های اکران شده بگویم و آن را با دوستان در میان بگذارم . امسال از همان اول با هزار شوق و انتظار شروع شد ، برای بیش از یک فیلم که انتظارات حداقل خود من از آنها بسیار بالا بود و تنها طلب یک چیز را داشتم ، لذت بردن از دیدن یک فیلم ، نه صحبت های کوبنده می خواستم و نه تفکرات انتقادی و نه ... یک دید محصور کننده که مرا مجذوب خود کند و مرا تا آخر با خود همراه سازد ، اولین فیلمی که به سراغ آن رفتم فیلم Prometheus استاد ریدکی اسکات رفتم ، فیلم جالب بود و برای من سوال های زیادی را مطرح کرد ، ولی چیزی در آن پیدا نکردم ، نه اشتباه نکنید ، منظورم پاسخ به سوالاتش نبود ، منظورم فیلم بودن است ، چیزی نبود که مرا مجذوب خود کند ، شاید سوال هایی در ذهنم شکل گرفت ولی فیلم آنچنان به جلو نمی رفت که بخواهد مرا به دنبال خود بکشاند و همین مسئله اشتیاق من برای ادامه این فیلم را بسیار پایین آورد . بعد از آن و می توان گفت به صورت اتفاقی فیلم انتقامجویان مارل به دستم رسید ، فیلمی با کلی رنگ و حرف و تبلیغ و فروش ... این فیلم اولین فیلم سال بود که توانست مرا تا حدی سرگرم کند ، هدف فیلم همین بود ولی باز چیز شگفت انگیزی در آن وجود نداشت که مرا مجذوب خود آن کند . بعد از انتقام جویان و بعد از ماه ها انتظار ، بالاخره آخرین اثر استاد بزرگ ، کریستوفر نولان به دستم رسید ، با هزار شوق و ذوق پای آن نشستم ، فیلم فیلمه زیبایی بود ، از 3 ساعت زمان آن لذت بردم ، ولی این چیزی نبود که من از استاد نولان توقع داشتم ، هنوز طمع دیالوگ های شهرت در زیر زبان من است ، هنوز جوکر بمن می خندد و هنوز در خواب تلقین را پیدا می کنم ، ولی شوالیه تاریکی برمیخیزد آن چیزی نبود که نولان در تمامی آثارش عرضه می کرد ، اثر اثری زیبا بود ولی خاص نبود ، شاید بگوییم سطح توقع من بسیار بالاست ، نه توقع یک شاهکار عظیم یا هر صورت دیگری که فکر می کنید نبود ، من با دیدن تریلر های فیلم مجذوب آن شده بودم و می دانستم نولان اگر بخواهد می تواند یک خاطره دیگر را بوجود آورد ، ولی اینطور حداقل برای من نشد . سپس گذشت و گذشت و گذشت ، فیلم های رنگارنگی را دیدم و هر روز خسته تر از دیروز ، تا حالتی که چند وقتی سینما را کنار گذاشتم ، چیزی که ارزش داشته باشد پیدا نکردم و حتی از فروم سایت هم دور شدم ، جانی نمانده بود که بتوان ادامه داد . پس از وقت ها امروز در سایت دانلود فیلمی که در آن عضو هستم ، در پی یافتن فیلم looper که بسیار تعریفش را شنیده بودم ، بودم ! که چشمم به کیفیت مناسبی از هابیت افتاد . همانند فرد تشنه ای در بیابان که سراب می بیند ، بدون وقفه شروع به دانلود هردو کردم ، پس از اتمام کار و برگشت به خانه ، آبی به صورت نزده و لباسی عوض نکرده شروع به تماشای دنیای استاد جکسون کردم . شاید به خاطر تشنگی بیش از حدم بود که این فیلم بیش از آنچه فکرش را می کردم به دلم نشست ، هابیت جکسون شاهکار نبود ، حتی الگو داستانی آن به جدیت ارباب حلقه ها نیست ، حداقل قسمت اول فقط ساز از یک ماجراجویی دیدنی می زند و بس ، ولی همین ماجراجویی چنان دلنشین است که من از لحظه لحظه این فیلم لذت بردم و به شدت تشنه قسمت های بعدی آن شدم ، حقیقت ماجرا این است که جکسون با ارباب حلقه ها ما را وارد دنیای تالکین کرد ، ما را با آن وقف داد و زیبایی های آن ، جذابیت های آن ، دنیای بزرگ آن را به رخ ما کشید و ما هم مات و مبهوت به دیدن آن نشستیم ، حال چطور فیلمی بنام هابیت ، که از همان سازنده و همان گوینده داستان است ، می تواند ما را همراه خود نکند ؟ این از هنر دو نفر سرچشمه می گیرد ، هنر نمایشی جکسون و هنر داستان گویی تالکین ، این دو عنصر در کنار هم قدرتی به زیبایی رویاهای ما میگیرند و بیش از آن چه انتظارش باشد دلنشین می شوند . قسمت اول هابیت زمان بسیاری دارد ، اگر همانند من تشنه عناصر کارگردانی جکسون و داستان سرایی تالکین نباشد حتما این زمان طولانی شما را اذیت خواهد کرد ، ولی اگر مثل من از طرفداران پر و پا قرص باشید ، از آن کاملا لذت خواهید برد . همانند ارباب حلقه ها ، بازهم جکسون هنر خود را یکبار دیگر اثبات می کند و عناصر را همانقدر که لازم است در کنار هم قرار می دهد ، موسیقی فیلم گرچه کاملا جدید و ارجینال نیست ، ولی کیست که از همان موسیقی ارباب حلقه ها دوباره لذت نبرد ؟ بازیگران نیز به خوبی انتخاب شده اند ، مخصوصا بازیگر نقش بیلبو بگینز ، مارتین فریمن . فریمن به زیبایی در این نقش شکل گرفته و نمی توان کسی جز او را برای این نقش در نظر گرفت ، نقش های جدید از جمله تورن نیز در جایگاه خود و نقششان به خوبی شکل گرفته اند و دنیای زیبای تالکین باری دیگر به همان روشنی و جذابیت قبل از زبان استاد جکسون بیان میشود . با اطمینان کامل و اشتیاق بسیار منتظر قسمت های بعدی این اثر هستم ، یکی از ذکاوت های جکسون در این قسمت ایجاد شوق و نشان دادن عظمت هاییست که در قسمت های بعد خواهیم دید . مطلقا نشان دادن جنگ عظیمی کوتوله ها که در آن پدر ترون کشته شد آماده سازی مخاطبان اثر برای اتفاقات بزرگ بعدی خواهد بود ، همچنین صحنه حمله اسماگ نیز شوق ما را بیشتر خواهد کرد . در پایان بهتر است بگویم که به دلایل زیادی مطمئنا هابیت به زیبایی و عظمت ارباب حلقه ها نخواهد بود ، حتی اگر جکسون هم بخواهد و تمام سعی خود را بکند ، بازهم ارباب حلقه ها از جدیت و عظمت بیشتری برخوردار است ، ولی به هرحال و در هر حال ، از هنر جکسون نمی توان گذشت و خوشحالم که باز کاری کرد که حداقل طرفداران او بازهم با دنیای آشنایشان دیدار کنند ، حداقل من از سه گانه شدن هابیت بعد از دیدن اولین قسمت آن بسیار خوشحال هستم که این دنیای زیبا و داستان جذاب ، به اون زودی ها تمام نخواهد شد . پیوست 1 : نظر های اینجانب در مورد آثار دیگر کاملا شخصی بوده و قصد هیچ گونه توهین به این آثار و طرفداران آن ها وجود ندارد . پیوست 2 : بعد از دیدن فیلم هابیت ، نتونستم از دیدن فیلم looper بگذرم ، و اون رو دیدم و به دوستان پیشنهاد می کنم این اثر فوق العاده رو اگر ندیدن حتما ببینن ، اثری فوق العاده تاثیر گذار و با داستانی فوق العاده زیبا و پایانی فوق العاده عمیق 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژانویه 30, 2013 و این نقد Mick LaSalle از نشریه San Fracisco Chronicle که به یاران حلقه 100 داده و به هابیت 25. خیلی مایل بودم دلیل انحرافش از صراط حق رو بدونم: "...ابتدا اولین سه گانه آمد. موفقیتی چشمگیر همراه با تحسین منتقدان. سپس چند سال بعد سه گانه دوم شروع به کار کرد. پیش در آمدی بر اولی و اولین قسمت از آن افتضاح به بار آورد. ما میبینیم که این اتفاق یک بار دیگر هم قبلا افتاده است. اگر مجموعه جنگ ستارگان را به یاد داشته باشید. سفری غیر منتظره دقیقا به اندازه "The Phantom Menace." (اولین قسمت جنگ ستارگان) بد بود. مشکل به طراحی [ساختار فیلمنامه] بر میگردد. سه گانه ارباب حلقه ها هر قسمتش اقتباسی از یک کتاب واحد بود. در حالی که "هابیت" –کتابی که بیشتر شبیه کتاب کودکان است تا سه تای دیگر- سه قسمتش اقتباس از یک کتاب است. کتابی کوچک تر از تمام آثار دیگر جی.آر.آر. تالکین. این فشار زیادی بر یک داستان ساده وارد می کند مخصوصا موقعی که شما می فهمید که کارگردان پیتر جکسون و فیلمنامه نویسانش نمیخواهند از آزادی عمل داستان در برابر تحمیل خشم میلیون ها نفر بگذرند. آنها باید روی چیزی که دارند کار کنند و چیزی که آن ها دارند دو ساعت فیلم خوشایند کننده و خوب است نه 9 ساعت فیلم فاجعه بار که سه سال طول خواهد کشید. این فشار و این تعهد کارگردان در کش دار کردن همه چیز از دقائق اول فیلم احساس می شود. تم زیبای هاوارد شور در حقیقت از سه گانه قبلی گرفته شده است. ما یک سرزمین میانه آرامی را میبینیم که به مارتین فریمن در نقش بیلبو بگینز –که حقیقتا هابیت زاده شده است. با آن بازی ایده آل اش- معرفی میشود. و یک تجربه جادویی برای مخاطب معین می شود. اما به آرامی یک خلا بزرگ بین آنچه ما امید دیدن داریم و آنچه میبینیم بوجود می آید. بیلبو یک هابیت خانه نشین و دلشادی است که از صلح و آرامش لذت می برد و انگیزه ای برای شیطنت و خشونت ندارد. او توسط گندالف خاکستری جادوگر (یان مکلین) استخدام می شود برای پیوستن به ماموریت دورف ها برای بازپسگیری میهنشان از دست یک اژدها. میبینید چقدر سریع و با شتاب [فیلم] این را به ما میگوید؟ فیلم دقایقی را صرف رقیق کردن اثر خود و نیز ایجاد کمی جنبش بی فایده میکند. و آن میمانی دورف ها در خانه بیلبو است. بیلبو درباره دلیل وجود دورف ها در خانه خود اخمی میکند. سپس دورف ها خانه او را تمیز میکنند. بیلبو می گوید که به جنگ آن ها ملحق نمی شود اما سرانجام این کار را می کند! و در این مدت فیلم تمام جزئیات متن را، تمام جزئیات تزلزل شخصیت اصلی را بیان می کند. باید بگویم که اگر برنامه دارید از هابیت لذت ببرید این به شما کمک میکند تا عاشق دورف ها شوید. بعضی ها نیز هابیت ها را ترجیح میدهند. –موجوداتی شایسته، کوچک اندام، چاق هستند که تمام روز را میخورند و گوش های بزرگی دارند و به طرز خارق العاده ای صاف و صادق هستند.- همچنان ممکن است برخی الف های بهشتی را ترجیح دهند. –زیبا، ظریف و شاداب، مطمئن و فناناپذر.- اما تنها یک هابیت در کل فیلم هست و تنها یک پلان که شامل الف هاست. در غیر اینصورت شما با دورف ها درگیر هستید. –که مثل وایکینگ ها خشن، ژولیده، صمیمی و نه چندان زیبا هستند- ارباب حلقه ها در زمینه نبرد ها قوی عمل کرده بود اما هابیت تقریبا چیزی جز نبرد نبود. بدون کورنومتر شاید دقیق نباشد اما میشود گفت تقریبا 50 درصد فیلم به نبرد گذشت و 80 درصد هم...بهر حال صرف نقشه برای نبرد! البته برخی از این نبرد ها کمی هیجان داشت. نظیر درگیری با گابلین ها که مانند بند بازی در سه بعد بود. بیشتر فیلم هابیت مثل اینست که از بالای شانه پیتر جکسون دارید صفحه نمایش رایانه اش را نگاه میکنید. گاه و بیگاه، وقتی دود و دم ها کنار می رفتند ما به یک نگاه اجمالی از فیلم می رسیدیم. و بازی فریمن این شانس را به ما داده بود. مانند صحنه سقوط بیلبو به غار گولوم. که در حقیقت یک برخورد شایسته با داستان ارباب حلقه هاست. و نظیر آن، دو صحنه کوتاه از گندالف و گلادریل (کیت بلانشیت)..." درجوابش باید گفت -به روش گلوئین خوانده شود- :" ?...What is he saying" :ymapplause: 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
msa_dino 1,225 ارسال شده در نوامبر 28, 2013 (ویرایش شده) خوب دوستان اینم یه نقد در کل منفی از فیلم اول، البته جدید نیست ولی من تازه دیدمش... (راستی پیشاپیش از همگی طرفداران دو آتیشه تالکین و جکسون (از جمله خودم!)، بخاطر احتمال خرد شدن اعصاب بعد از خوندن این نقد عذرخواهی میکنم! ولی خوب در بعضی جاها هم انصافا میشه بهش حق داد...) "سال 2001، تنها چند ماه بعد از انفجار مرکز تجارت جهانی، پیتر جکسون با فیلم «یاران حلقه/The Fellowship of the Ring» ما را از این حال و هوا جدا کرد و به دنیای سرزمین میانه برد. این فیلم یک اثر سه ساعته ی شگفت انگیز بود: اولین فیلم مهم و جدی و پر هزینه ی سینمای فانتزی - افسانه ای. موفقیت فیلم چندین برابر بیش از حد تصور بود و فیلم «یاران حلقه»، در کنار دو دنباله ی آن «دو برج/The Two Towers» و «بازگشت پادشاه/The Return of the King» هالیوود را به این نتیجه رساند که در قلمرو سینمای فانتزی گنجینه های کشف ناشده ای وجود دارد. اکنون، نه سال پس از بسته شدن پرونده ی مجموعه فیلم «ارباب حلقه ها/ The Lord of the Rings »، جکسون مجدداً به فضای موفق ترین اثر خود بازگشته است. فیلم «هابیت: سفری غیرمنتظره/The Hobbit: An Unexpected Journey» اولین بخش از اقتباس سه قسمتی از اولین رمان تالکین که در دنیای میانه می گذرد، کما بیش در همان فضا می گذرد. دلایل بی شماری وجود دارند که چرا فیلم «سفری غیرمنتظره» موفق نمی شود به معیارهایی که «ارباب حلقه ها» ایجاد کرده بود دست یابد، اما مهم ترین مورد در عین حال غیر قابل درک ترین آنهاست: جادو و سحر فیلم های اول از بین رفته و یا حداقل کمتر شده است. «سفری غیرمنتظره» اثری سرگرم کننده و شایسته است اما نمی تواند به شیوه ی آثار قبلی مخاطب را شگفت زده و هیجان زده کند. شکی نیست که جکسون سعی می کند خاصیتی نادر و گریزان را دوباره به چنگ آورد، اما با وجود اینکه لحظاتی هستند که او به این دستیابی نزدیک می شود، به هیچ وجه نمی تواند کاملاً به هدف خود برسد. کاملاً غیرعادلانه است که فیلم «هابیت» را یک "شکست" بنامیم، اما منطقی است که آن را اثری "ناامید کننده" بدانیم. جکسون با «ارباب حلقه ها» انتظاراتی را پیش آورد و عدم توانایی او در برآورده کردن آنها در فیلم حاضر احتمالاً دامی ست که شخصاً سر راه خود پهن کرده است. تالکین کتاب «هابیت» را 17 سال پیش از «ارباب حلقه ها» نوشته بود. این کتاب اولین بار در سال 1937، یعنی پیش از آنکه طوفان جنگ سراسر اروپا را فرا بگیرد، منتشر شد. «یاران حلقه» بعد از اینکه جهان (یا حداقل قسمتی از آن) درگیر نیم دهه کشتار و خونریزی بود پا به عرصه ی نشر گذاشت. جای تعجب نیست که لحن و حالت دو کتاب تا این حد متفاوت هستند. «هابیت» کتابی با ریتمی تند و وقایعی زیاد و بی خیالانه است. «یاران حلقه» به طوری قابل توجه تلخ تر و جدی تر است. مهم ترین چالش پیش روی جکسون این است که چطور این تغییر در لحن را نشان دهد و راه حل او جایز و کارآمد نیست. او برای اینکه داستان کتاب «هابیت» را با کلیت تصویر سینمایی ای که از سرزمین میانه ارائه داده بود هماهنگ کند، ریتم داستان را کند می کند و برخی از نقاط روشن و شاد داستان را تیره و غمگین می کند. او عناصری را به هم پیوند می دهد که در متن خود کتاب «هابیت» نوشته نشده اند بلکه در ضمایم آن و ارجاعات به دیگر کارهای تالکین دیده می شوند. و از همه مهم تر، او فیلم را با صحنه ای آغاز می کند که شایر را در دوره ای پیش از آغاز داستان فیلم « یاران حلقه » نشان می دهد. «هابیت» در اصل یک مرور گذشته (فلش بک) طولانی است که بیلبوی پیر (یان هولم/ Ian Holm) را در حال نوشتن خاطرات زندگی اش به تصویر می کشد. با وجود اینکه تجدید دیدار با هلم (و الیجا وود/ Elijah Wood در نقش فرودو) حالتی از حس نوستالژی در خاطر بیننده به وجود می آورد، این صحنه 10 دقیقه ی خسته کننده به ابتدای فیلم اضافه می کند که شاید بهتر بود در یک دی وی دی تحت عنوان "نسخه ی طولانی" توزیع می شد. کتاب « یاران حلقه » 400 صفحه است و جکسون آن را در یک فیلم سینمایی سه ساعته جای می دهد. فیلم «هابیت: سفری غیرمنتظره» داستان 100 صفحه ی اول یک کتاب 270 صفحه ای را روایت می کند. نسخه ی سینمایی تنها 10 دقیقه از « یاران حلقه » کوتاه تر است. و پاشنه ی آشیل فیلم هم در همین نکته نهفته است: پیچ و خم های طولانی داستان. « سفری غیرمنتظره» ارزش یک فیلم 168 دقیقه ای را ندارد. از همان ابتدای فیلم حس خودنمایی و غرور بیش از حد به چشم می خورد. برای دیدن نیمه ی اول فیلم باید مقداری کافئین مصرف کنیم که بتوانیم بیداری و تمرکز خود را حفظ کنیم. در نیمه ی دوم وضع به صورت قابل توجهی بهتر می شود. در واقع، 45 دقیقه ی پایانی فیلم از ریتم تندی برخوردارند و مخاطب را میخکوب می کنند. اما پایان بندی قوی فیلم نمی تواند لکنت ها و لغزیدن های دو ساعت اولیه ی فیلم را به طور کامل جبران کند. به نظر من یک فیلم عالی و شاید فوق العاده درون « سفری غیرمنتظره» وجود دارد، اما به یک تدوینگر بی باک و جسور نیاز داریم تا آن را از لابلای تصاویر دیگر بیرون بکشد. شاید نسخه ی ویژه ی این فیلم که بر روی دی وی دی منتشر می شود باید به جای آنکه طولانی تر باشد، کوتاه تر شده باشد! هواخواهان داستان های فانتزی به خوبی با ماجرای فیلم آشنایی دارند. بیلبو بگینز (مارتین فریمن/ Martin Freeman) سرش به کار خودش است و مثل بقیه ی هابیت ها فعالیت های روزمره ی خود را انجام می دهد، تا اینکه با رسیدن یک جادوگر آواره به نام گاندالف (یان مک کلان/ Ian McKellan) و یک کوتوله ی تبعیدی به نام تورین (ریچارد آرمیتیج/ Richard Armitage) و گروه دوازده نفره ی پیروانش، دنیای او زیر و رو می شود. آنها بیلبو را به عنوان "دزد" در گروه خود می پذیرند. آنها راهی سفری هستند تا تاج و تخت تورین را از اژدهای غارتگری به نام اسماوگ پس بگیرند و برای ورود به لانه ی اژدها به بیلبو نیاز دارند. اولین قسمت سفر، که در «سفری غیرمنتظره» به آن پرداخته شده و شامل برخورد با ترول های، جن [الف] و دیو ها و غول های سنگی می شود، گروه را به ریوندل و داخل ارتفاعات کوهستان های مه آلود می برد و تعداد انگشت شماری چهره ی آشنا را نیز به نمایش می گذارد: النورد (هیو ویوینگ/ Hugo Weaving)، گالاردیل (کیت بلانشت/ Cate Blanchett) سارومانِ سفید (کریستوفر لی/ Christopher Lee) و گالوم (اندی سرکیس/ Andy Serkis). اشاراتی هم وجود دارند که از تاریکی جمع شده ای سخن می گویند که به تدریج به وقایعی ختم می شود که در «ارباب حلقه ها» نقل شدند. تنها یک نظر اسماوگ را می بینیم. باید تا زمان اکران فیلم «هابیت: ویران شدن اسماوگ» صبر کنیم تا او را با تمام شکوه و جلال خود جلوی چشم داشته باشیم. از یک نظر، منصفانه نیست که تا پیش از ساخته شدن هر سه قسمت، "نمره" ی نهایی «هابیت» را تعیین کنیم. شاید وقتی سه فیلم به صورت یک مجموعه دیده شوند، با تجربه ای دوست داشتنی تر و غنی تر از «سفری غیرمنتظره» روبرو شویم. شاید بعضی از شخصیت های فرعی جان بگیرند. در قسمت اول، تنها بیلبو، گاندالف و تورین ویژگی های شخصیتی خاصی نشان می دهند که آنها را از سایرین متمایز می سازد. متأسفانه، چند مورد کارتون مانند و اغراق شده ی غیرقابل اغماض در فیلم دیده می شوند. نماهایی که راداگاست (سیلوستر مک کوی/ Sylvester McCoy) را نشان می دهد که سوار بر سورتمه ای که توسط خرگوش ها کشیده می شود، تحت تعقیب دیو ها قرار گرفته شبیه به صحنه ای از بازی های کامپیوتری ست. صحنه های خاص دیگری هم هستند که همین مشکل را دارند و گرافیک کامپیوتری به کار رفته در آنها بیش از حد مشهود است. نبرد با غول سنگی تأثیرگذار و چشمگیر است اما بیشتر شبیه آن است که از یکی از فیلم های «تغییر شکل دهندگان/ Transformers » گرفته شده باشد تا اینکه متعلق به فیلم «هابیت» باشد. از سوی دیر، چند صحنه ی فوق العاده نیز در فیلم وجود دارند. صحنه ای از شورایی متشکل از گاندالف، الروند، سارومان و گالاردیل، سایه هایی در تاریکی در کنار واضح و شفاف ترین تصویری که تابحال از گالوم دیده ایم، و توقف مهم و تأثیرگذار پیش پای اُرک سفید. جکسون برای به تصویر کشیدن قلمرو زیرزمینی دیو ها فوق العاده عمل می کند. صحنه ی برخورد با ترول کاملاً به کتاب وفادار است. ریوندل شبیه به همان چیزی ست که در «ارباب حلقه ها» دیده ایم. و تصاویر مختصری که از اسماوگ می بینیم جذابیت این را دارد که بخواهیم صحنه ی کامل تری با حضور آن را ببینیم. از نظر بصری، فیلم «هابیت» به چهار شکل مختلف اکران شد: دیجیتال دو بعدی، سه بعدی 24 فریم بر ثانیه، سه بعدی 48 فریم بر ثانیه و سه بعدی آیمکس. من که نسخه ی 48 فریم بر ثانیه را دیده ام، می خواهم چند نکته را بازگو کنم. اول اینکه نه دو برابر کردن تعداد فریم در ثانیه و نه تکنیک سه بعدی چیز زیادی به کل فیلم اضافه نمی کنند. هر دوی آنها غیرضروری هستند. تکنیک سه بعدی نمی تواند محیطی پر مایه تر ایجاد کند، البته صدمه ای هم به فیلم نمی زند. تعداد فریم در ثانیه ی دو برابر شده کمتر از آنچه فکرش را می کردم قابل توجه است. صحنه هایی هستند که این نکته تصویر را موج دار تر و روشن تر نشان می دهد، اما به خصوص در لحظاتی که از گرافیک کامپیوتری استفاده شده، این موضوع تصویری غیر سینمایی به وجود می آورد. شاید دلیل اینکه بعضی از صحنه های خاص مانند بریده هایی از یک بازی ویدئویی هستند هم همین باشد. توصیه ی من این است: تمامی افزودنی های تصویری را کنار بگذارید و به سراغ همان فرمت دو بعدی قدیمی بروید. «ارباب حلقه ها» نیازی به تصویربرداری 48 فریم بر ثانیه و یا تکنیک سه بعدی نداشت و دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که «هابیت» حتماً باید از این خصیصه ها برخوردار باشد. قطعاً این موارد فیلم را بهتر نکرده اند. من فکر می کنم عاشقان جان سخت تالکین (و نه تالکین دوستان اصیل) آنچه فیلم «هابیت» ارائه می دهد را ستایش می کنند. ریتم کند و ناموزون فیلم آنها را آزار نمی دهد و بحث "هر چه بیشتر بهتر" آنها را پریشان نمی کند. با اینحال مطمئن نیستم «سفری غیرمنتظره» آنقدر قوی باشد که برای کسانی که به مکتب تالکین اعتقادی ندارند، شیفته کننده باشد. تقریباً همه جا رایج ترین گله و شکایت مربوط به طول فیلم است. هیچ اشکالی ندارد که فیلمی سه ساعت طول بکشد اما طول زمانی بیشتر فیلم تدوین بهتر و چیدمان فشرده تر عناصر داستانی را طلب می کند. در این فیلم این اتفاق نمی افتد، پس انتقادات وارد است. «سفری غیرمنتظره» از نظر قسمتی از مخاطبان پایان ناپذیر به نظر خواهد رسید. با این وجود، با در نظر گرفتن تمام مشکلات فیلم، که از مشکلات تمامی قسمت های «ارباب حلقه ها» با هم بیشتر هستند، جکسون مخاطب را مجدداً به سرزمین میانه می کشند. این سفر به شگفت انگیزی و محسور کننده گی آنچه یک دهه ی پیش تجربه کردیم نیست، اما باز هم پر از شگفتی ها، موجودات و هیجانات خاص خود است. بر خلاف «ارباب حلقه ها»، «یک سفر شگفت انگیز» راوی خالص نوشته های تالکین نیست، بلکه نوشته های اوست که از فی*** پیتر جکسون رد شده و تأثیرات وی را به خود گرفته است." منبع نقد : سایت نقد فارسی مترجم: الهام بای ویرایش شده در نوامبر 28, 2013 توسط msa_dino 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ayub_s 3,949 ارسال شده در نوامبر 29, 2013 جواب اوری به جیمز برادینلی : من آماده ام تا مزه ی شمشیر دورف ها رو به باسنش بچسبونم ! =)) 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست