torambar 1,523 ارسال شده در نوامبر 29, 2011 Summoning بند بلک متال سامنینگ یکی از بند هایی هست که موضوع کارهاشون در مورد دنیای تالکین هست . این بند تا حالا 7 تا آلبوم رسمی و 3 تا EP منتشر کرده . فضاسازی های حماسی و اساطیری آهنگ هاشون واقعا به آدم حس بودن در سرزمین میانه رو میده . در تعدادی از آهنگ هاشون از شعر های سروده شده ی تالکین استفاده کردن ، و بعضی جاها هم بعضی شعر ها رو با هم ترکیب کردن . Official Summoning Website Summoning On MySace Sommoning On Last.fm Summoning On Metal-Archives Northward به سوی شمال The wind is cold and heavy And storms are in the sky Our path across the nordland Goes higher and more high باد سرد و سنگين است و طوفان بر ما مي تازد راه ما از ميان سرزمين های شمالی است و بالا و بالاتر می رود To left the sea we came from To right the white hills with no tree The wind is growing colder And shivering are we در چپ دريايی است که از سوی آن آمده ايم در راست تپه هايی سفيد و بدون درخت باد سوزنده تر مي وزد و ما مي لرزيم We drag with stiffening fingers Our swords and up the hill The path is steep and tangled But leads to battles still انگشتان سرسختمان ما را به جلو می کشاند شمشیر هایمان ما را به بالای تپه راه سراشيب و در هم پيچيده است ولی باز هم به نبرد کشيده مي شود Farewell now mountain vale and plain Farewell now wind and frost and rain And mist and cloud and heavens air Ye star and moon so blinding fair اکنون بدرود ! کوه و دره و دشت اکنون بدرود ! باد و جنگل و باران و مه و ابر و آسمان گردون شما ، ماه و ستارگان چه لطيف شده ايد Farewell now blade and bloom and grass That see the changing season pass Farewell sweet earth and northern sky Forever blessed but here we die اکنون بدرود ! تيغ و شکوفه و سبزه مثل وقتي که فصل ها در ميگذرند بدرود زمين نوشين و آسمان شمالی تا ابد خجسته بمانيد ولي اينجا ، ما خواهيم مرد Dor firn i guinar دور فيرين آی گوينار درسته که کلمه ی دور فیرین آی گوینار ( سرزمین مردگان زنده ) به وضوح به ماجراهای برن و لوتین اشاره میکنه ، ولی من فکر میکنم داره در مورد عبور نولدور از هلکاراکسه حرف میزنه ؛ غم و اندوهی که تو این آهنگ هست خیلی به این ماجرا نزدیکه . همینطور میتونه منظورش از "انگشتان سرسختمان ما را به جلو می کشاند" سوگند فئانور باشه. در ضمن میشه از معنی واژه ای دور فیرین آی گوینار ، منظور سرزمین میانه رو برداشت کرد . 16 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در نوامبر 29, 2011 آهنگ Mirdatus Vras ترک سوم آلبوم Oath Bound ، یکی از جالب ترین کارای سامنینگ هست چون لیریکش به زبان موردور هست ! و جالب تر اینکه داره از زبون سائورون حرف میزنه ! Mirdatus Vras Brus-kuluz taurzur bûrzu tiil-ob Hush-ob dhurum agh ufum dhurum Tor Vautu brus-troguz Urgai-u gukh dûmp agh tiimor Talaan-u rûk-ir tor urûk Nauru-ir agh kragoru nûrsu grishûrz Nork-ulu furtun agh goth Mordor-ob bot-tuk Ghaash agh akûl – Nazgûl skoiz Mirdautas vras! Karn ghaamp agh nût Shaut Manwe quiinubat gukh Translation (Narrator is Sauron): ترجمه ( از زبان سائورون ) : It is a good day to kill روز خوبی برای کشتن است Dark have been my dreams of late Of secret doubt and secret fear A thousand years have passed away To lay down doom and terror رویاهای گذشته ی من تیره شده اند رویاهای گمان و ترس پنهانی یک هزار سال گذشته است برای قانون گذاری وحشت و فنا To north ride on, a thousand orcs On wolves with giant bloody fangs They take the storm and power Of Mordor through the world به سمت شمال می تازند ، هزار اورک با دندان های بزرگ و خونی ، سوار بر گرگ ها می تازند آنها قدرت و توفان موردور را به میان جهان می برند Fire and Ice, the Nazgûl fly It is a good day to kill! (Painted) red is Earth and sky Even Manwe will bow down آتش و یخ ! پرواز نزگول ! روز خوبی برای کشتن است ! زمین و آسمان قرمز خواهند شد حتی مانوه سر تعظیم فرود خواهد آورد پ.ن : برای یادگیری زبان موردور چیز خوبیه ؛ من فقط معنی گاش رو میدونستم ! 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در دسامبر 2, 2011 Where Hope and Daylight Die جایی که امید و نور روز در می گذرد Still here I wake and I think of you I see you far away Answer my call Can you hear my voice I hear you هنوز من بیدارم و به تو فکر میکنم تو را در آن دور ها می بینم به ندای من پاسخ بده صدای مرا میشنوی ؟ من صدای تو را میشنوم For we are gone and forever lost Broken here I lie Beneath the shadow sink Where daylight dies I wake for you برای ما رفته اند و برای همیشه گم شده اند من شکسته و آرمیده ام پایین تر از جایی که سایه غرق می شود جایی که نور روز در میگذرد من برای تو بیداری می کشم In better lands the sun may shine And green leaves on trees spring Their opening and blossoming But here the raven sing خورشید شاید در سرزمین بهتری بدرخشد و برگ های سبز بر روی درختان جست و خیز کنند گشایش آنها و شکوفه دادن شان ولی اینجا کلاغی آواز می خواند But still I stand and think of Days when grass was green And my heart was so young They ‘ve never been Past Forever lost ولی من هنوز ایستاده ام و می اندیشم به روز هایی که سبزه ها شاداب بودند و قلب من خیلی جوان بود آنها هیچ وقت قدیمی نبودند بلکه برای همیشه از دست رفته بودند بدون شک این یکی از زیباترین آهنگ های سامنینگ هست ؛ ممکنه هر کسی از این آهنگ یه برداشتی داشته باشه ، که شاید تالکینی هم نباشه ... صدای خواننده در این آهنگ خیلی زیباست . این آهنگ رو حتما گوش کنید : http://www.mediafire...elxvf4kdjdv20oa 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در دسامبر 2, 2011 Our Foes Shall Fall دشمنان ما از بین خواهند رفت The sword is sharp, the spear is long The arrow swift, the gate is strong The heart is bold that looks on gold The dwarves no more shall suffer wrong شمشیر تیز باد ، نیزه ها بلند باد تیر ها چابک و دروازه محکم باد قلبی که با طلا خو میگیرد جسور باد دورف ها دیگر رنج و سختی ای نخواهند داشت The mountain throne once more is freed O! Wandering fold, the summons heed Come haste! Come haste! Across the waste The king of friend and kin has need تاج و تخت کوهستانی بار دیگر آزاد شده ای مردم سرگردان ! به فراخوان جواب دهید ! بشتابید ! بشتابید ! از میان خرابه ها به در آیید ! پادشاه به کمک دوستان و خویشاوندانش نیاز دارد Now call we over mountains cold Come back unto the caverns old Here at the gates the king awaits His hands are rich with gems and gold شما را از آن سوی کوه های مه آلود می خوانیم به تالار های قدیمی زیر کوه باز گردید اینجا ، درون دروازه پادشاه منتظر است دستان او غرق در طلا و جواهر است The king is come unto his hall Under the mountain dark and tall The worm of dread is slain and dead And ever so our foes shall fall شاه به تالار بازگشته در زیر کوه تاریک و بلند اژدهای وحشت مرده و به خاک افتاده و دشمنان ما برای همیشه از بین خواهند رفت شاید این یکی از بهترین شعر های تالکین باشه ؛ این شعر در فصل های انتهایی کتاب هابیت ، وقتی که تورین درمانده از محاصره ی اره بور ، و دوری از مردمش ، این شعر رو برای یارانش میخونه و بهشون قوت قلب میده . البته شعر کامل طولانی تره ، ولی تو این آهنگ فقط خلاصه ای از اون آورده شده پ.ن : دوستان اگه اشتباهی تو ترجمه ها میبینید خوشحال میشم یگید و تصحیحش کنید 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در ژانویه 5, 2014 من چند مدته دلم توی پست دادن توی این تاپیکه، اگه امشب پست ندم خوابم نمیبره :دیــ The White Tower برج سفید While, i, look at the moon ... alone i look out under moonlight From in my windy tower ... from in my white and windy tower Ye bide no moment and await no hour But go with solemn song and harpers tune هنگامی که به ماه می نگرم ... به تنهایی مشغول پاییدن در زیر مهتاب هستم از درون برج بادخیزم ... از درون برج سفید و بادخیزم تو هیچوقت چشم به راه و در انتظار نبودی اما با شعرهای با ابهت و نوای چنگ نوازان همراه بودی Through the darkest night ... through darkest night and shadow seashores To the distant trees, the trees that brought the light to Valar Whose fruit and flower are the moon and sun Where light of earth is ended and begun در میان تاریک ترین شب ها ... در میان تاریک ترین شب ها و سایه ی سواحل تا درخت های دوردست، درخت هایی که برای والار نور آوردند که میوه و شکوفه ی آن ها ماه و خورشیدند جایی که نور زمین شروع می شود و پایان می یابد Here only comes at whiles a wind to blow Returning now down .... down the way ye go With perfume place, and places of unearthly trees ... of unearthly trees اینجا فقط برای مدتی کوتاه باد می وزد به پایین بازمی گردد ... به پایین راهی که تو آمدی همراه مکانی عطرآگین و محل درختان قدسی ... از درختان قدسی Here only long ... afar through window pane I glimpse the sound of the golden rain that falls now down ... for ever on the outer seas ... on the outer seas اینجا فقط انتظار میکشم ... دور از پنجره ی شیشه ای اندکی به صدای بارانِ طلایی گوش می دهم که حالا در حال ریختن به پایین است ... برای همیشه بر دریاهای بیرونی ... بر دریاهای بیرونی Ir in-elenath gwennin I' il thinna,i amar u-dartha Am man darthon, a linnon Nu galad hen fireb? (When the starry host has departed The star fades,the world does not wait Why do i linger and sing Under this fading mortal light?) هنگامی که میزبان ستارگان عازم می شود ستارگان ناپدید می شوند و دنیا منتظر نمی ماند من برای چه انتظار بکشم و آواز بخوانم در زیر این روشنایی فانی؟ بار غم این شعر خیلی زیاده و خیلی قشنگه + این شعر درسته به خاطر برج سفید میتونه اشاره ی مستقیم به برج اکتلیون باشه اما با توجه به متن میدونیم نیست و داره به برج سفیدی که ائارندیل برای الوینگ ساخته بود اشاره میکنه و از زبان الوینگ هست، به خاطر استفاده از سینداری در قسمت آخر هم احتمال بیشتری میدم که حدسم درست باشه (هم یه قسمت دیگه از شعر که میشه متوجه شد الوینگ در مورد ائارندیل میگه) البته میتونه از زبان الوینگ هم نباشه! در نسخه های اولیه داستان ائارندیل، ائارندیل این برج رو وقتی تنها بوده و به دنبال الوینگ، که در دریاها گم شده بوده، میگشته میسازه و این حرف های ائارندیل از روی غم زیادش هست میشه در نظر گرفتش که از نظر من احتمالش خیلی کمه پ.ن. ترجمه ی شعر یکی از سخت ترین کارهاست و اصولا دوست ندارم انجام بشه :وی درهرحال اشکال نگارشی، ترجمه و هرچیزی بود رو توی پخ یا نمایه بهم بگید ممنون میشم =)) 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در ژانویه 6, 2014 Beleriand بلریاند To north, to north there lay the land of dread Dungorthin, where all ways were dead In hills, in hills of shadow bleak and cold Beyond was deadly nightshades hold به شمال، به شمال جایی که سرزمین دهشت قرار دارد دونگورتین [نان دونگورتب]، جایی که همه ی مسیرها از دست رفته اند در تپه ها، در تپه های سایه ی نومیدی و سرما در آنسو بادنجانیان مرگبار رشد می کنند To south, to south the wide earth unexplored To west, to west the ancient ocean roared To east, to east in peaks of blue were piled The mountains of the outer world به جنوب، به جنوب زمین های پهناور کشف نشده به غرب، به غرب که اقیانوس باستانی غرش می کند به شرق، به شرق در قله های بسیارِ آبی رنگ به کوهستان های دنیای بیرونی Unsailed and shoreless, wide and wild To east in peaks of blue were piled In silence folded, mist unfurled The mountains of the outer world کشف نشده و بی ساحل، عریض و پهناور به شرق در قله های بسیارِ آبی رنگ [کوهستان آبی] در سکوت جمع شده و در مه باز شد کوهستان های دنیای بیرونی Beyond the tangled, woodland shade Thorn and thicket grove and glade Whose brooding boughs with magic hung Were ancient when the world was young در آنسوی درختزار های درهم گوریده خارزار و بیشه زار انبوه و میدانچه ای عاری از درخت اندیشه های عمیق و جادویی کسی که در تنه های درختان رسوخ کرده که هنگام جوان بودن جهان، باستانی بود این شعر همونطور که که از اسمش پیداست، به توصیف بلریاند می پردازه؛ بلریاند از دید نولدوری که تازه به اونجا وارد شده بودن. قسمت آخر شعر البته اشاره داره به قدرت ملیان و حلقه اش و اون میدانچه ی بدون درختی که تین گول اولین بار ملیان رو اونجا دید و افسون برش افتاد... 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در ژانویه 6, 2014 Long Lost to Where No Pathway Goes مسيری طولانی و از دست رفته که فرجامی ندارد My star, I saw it high and far At the parting of the ways A light on the edge of the outer night Like silver set ablaze Where the round world plunges steeply down But on the old roads goes As an unseen bridge that on arches runs To coasts that no man knows ستاره ام ، من آن را دور و بلند مرتبه ديدم در فراق از مسير نوري بر لبه ی شب بيرونی مانند نقره ی گداخته در جايی که جهان کروی به پايين سقوط می کند مسيری مستقيم و قدیمی به راه خود ادامه می دهد همانند پلی ناديدنی قوس بر می دارد به سوی سواحلی که هيچ انسانی از آن نمی داند I would not find the burning domes and sands Where reigns the sun, nor dare the deadly snows Nor seek in mountains dark the hidden lands Of men long lost to whom no pathway goes من نمی توانم قلعه ها و شن های آتشين را پيدا کنم در قلمرو خورشيد ، همارودی برف های مرگبار نيست جستجو در کوهستان های تاريک و زمين های ناديدنی بيهوده خواهد بود برای انسان راهی طولانی است که فرجامی ندارد But where they bloom those flowers fair In what air or land they grow What words beyond the world I heard If you would seek for know در کجا آن گل های لطيف می شکفند ؟ در کدامين آب و هوا و در کدامين زمين می رويند ؟ چه کلماتی از دنيای آن سو شنيده ام ؟ اگر به دنبالش بروی خواهی فهميد In a boat then, brother, far afloat You must labour in the sea And find yourself things out of mind: You will learn no more of me در قایقی بنشین دوست من، بادبان بکش می بايست که در دريا تقلا کنی و چيز هايی دور از ذهن در ميابی : چيزی در مورد من نخواهی فهميد There the twain enfolded, Phantom twilight, phantom twilight, And dim the mazes dark, unholy. آنجا تضادی دوگانه خواهی یافت، در لفافه گرگ و میشی خیالی و هزارتویی تاریک و اهریمنی I would not find the burning domes and sands Where reigns the sun, nor dare the deadly snows Nor seek in mountains dark the hidden lands Of men long lost to whom no pathway goes من نمی توانم قلعه ها و شن های آتشين را پيدا کنم در قلمرو خورشيد ، همارودی برف های مرگبار نيست جستجو در کوهستان های تاريک و زمين های ناديدنی بيهوده خواهد بود برای انسان راهی طولانی است که فرجامی ندارد بیشتر اشعار این آهنگ از یکی از شعر های تالکین به نام مرگ سنت برندن برداشته شده است. برای اطلاعات بیشتر این تاپیک را بخوانید * من این ترجمه رو خیلی وقت پیش از جایی برداشته بودم. متاسفانه لینک منبع و نام مترجم رو یادم نمیاد. 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در ژانویه 11, 2014 Caradhras کاراذراس (کارادراس) When winter winds are piercing chill and through the hawthorn blows the gale with solemn feet i tread the peak that overbrows the mountains vale وقتی بادهای زمستانی سرمایی نافذ دارند و میان درخت گویج [نوعی درخت] تندبادی می وزد با گام هایی جدی به قله پا گذاشتم که بر دره ی کوهستان آویزان شده بود Redhorn; my doom! شاخ سرخ؛ سرنوشت تلخ من! Where twisted round the barren oak the winter vine in beauty clung and howling winds the stillness broke the crystal icicle is hung جایی که درختان بلوطی که هرگز میوه نمی دهند گرداگردش به هم پیچیده اند انگور زمستانی (؟) به زیبایی به هم چسبیده و بادهای زوزه کش به آرامش می رسد قندیل های کریستالی آویزان هستند Redhorn; my doom! شاخ سرخ؛ سرنوشت تلخ من! But still wild music is abroad pale, desert woods! within your crowd and gathering winds, in hoarse accord amid the vocal reeds pipe loud اما هنوز موسیقی وحشی در جریان است درختان خشک شده و رنگ پریده درون شلوغی های تو و گردهمایی بادها در نوای گرفته ی تو در میان صدای بلند نی لبک ها High upon the land on the highest (mountain) peak i hear (the echoes of) the world profound بر فراز سرزمین ها بر بلندترین قله (ی کوه) ها من می شنوم (پژواکی از) دنیایی عمیق از اسم و لیریک مشخصه که داره در مورد کوهستان کاراذراس صحبت میکنه، کوهستانی که یاران حلقه تلاش کردن ازش بگذرن اما نتونستن. البته این از زبان یجور مسافر تنها هست 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Dariush 16 ارسال شده در ژانویه 11, 2014 (ویرایش شده) Unto a Long Glory ... به سوی شکوهی یازان ... Over the land there lies the long shadow. Westward reaching wings of darkness; The Tower trembles to the tombs of kings آنجا، برفراز بوم، سایه ای دراز آرمیده بال های تاریکی به باختر-سوی برکشیده برج لرزان، گورِ شهریاران The doom approaches the Dead awaken; For the hour is come for the oathbreakers At the stone of Erech they shall stand again Hear there horn in hills enchants Who shall call them From grey twilight Forgotten ones? شگونا-سرنوشت فرامی رسد، مردگان بیدارگشته اند آری، زمان ِ سوگندشکنان فرا رسیده بر سنگ ارخ دیگربار خواهند ایستاد بشنو که شیپور بر تپه ها چه افسون ها که نمی کند چه کسی فرایشان خواهد خواند؟ چه کسی از غروبِ کبود، آن فراموش-شدگان را بازخواهد خواند؟ Out of doubt, out of dark Hope rekindles, and hope in end Over death, over dread Over doom lifted Out of loss, out of life And out of doubt, out of dark Over death, over dread Out of loss, Unto a long glory... ورای ِ شک، ورایِ تارون امید جان گرفته، امید ِ پایان فرای مرگ، فرای ترس فرای فنا، خیزیده ورای باخت، ورای تارون فرای مرگ، فرا ی ترس ورای باخت به سوی شکوهی یازان (خیزیده) The heir of him to whom the oath they swore From the North he shall come And he shall pass the door To the Paths of the Dead میراث اش از آن ِ آنان باد که سوگند خورده اند از شمال خواهد آمد و از در می گذرد تا به جاده ی مردگان راه بَرد Mourn not overmuch - mighty was the fallen And war now calls us! سوگ ِ زیاده نکنید... آن افتاده بزرگ بود و حال نبرد می خواندمان! And hear there horn in hills enchants Who shall call them from grey twilight بشنوید صدای آن کُرنا را که بر ماهورها خبری می دهد آیا کسی هست که از این غروب کبود، فرا خواند (آن فراموش شدگان را)؟ منبع: ژکان ویرایش شده در ژانویه 13, 2014 توسط Dariush 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در آوریل 22, 2016 Old Mornings Dawn سپیده دم صبحگاهی دیرینه The windy years have strewn down distant ways; and in the halls still doth thy spirit sing songs of old memory amid thy present tears, or hope of days to come half sad with many fears. سال های بیهوده به سان بذرهایی در باد پراکنده و درگذشته اند و هنوز در تالارها، روح تو درحال ترانه خواندن است ترانه هایی از خاطرات قدیمی در میان اشک های کنونی ات؛ یا امید روزهایی در آینده، نیمی انباشته با اندوه و نیمی با ترس های فراوان Though along thy paths no longer runs while war untimely takes thy many sons, no tide of treason can thy glory drown robed in sad majesty, the stars thy crown. I am the blood! با اینکه راه تو دیگر به فرجامی نمی انجامد زمانی که نبرد، نابهنگام پسران زیادی از تو می ستاند هیچ پیمان شکنی ای نخواهد توانست شکوه تو را غرق کند در شکوهی اندوهناک جامه ی شاهان پوشیدی، و ستارگان بر سرت تاجگذاری خواهند کرد من از آن نسل هستم! Old mornings dawn, i am not the light you see, but only that which is falling on me. سپیده دم صبحگاهی دیرینه من آن فروغی نیستم که تو می نگری بلکه آنی ام که بر من می تابد The misty stars thy crown, the night thy dress, most peerless magical thou dost possess my heart, and old days come to life again, old mornings dawn... ستارگانِ در مه، تاجت خواهند بود، شبانگاه جامه ات افسونگری بی همتایت قلب مرا در بر می گیرد و روز های قدیمی به زندگی باز می گردند سپیده دم صبحگاهی دیرینه اگه میخواید بدونید این آهنگ در مورد چی هست، باید کل آلبوم رو گوش کنید. (بعدا ترجمه ی بقیه لیریک های این آلبوم رو میزارم) چون کل این آلبوم Old Mornings Dawn یه جورایی یه کانسپت آلبوم هست؛ به این معنی که تمام ترک های این آلبوم به هم مربوط هستن این شعر بخشی از یکی از شعر های بلند تالکین هست به اسم The Wanderer's Allegiance که چند بخش داره و این اشعار از بخش دوم این شعر The City of Present Sorrow هستند. این شعر توسط تالکین در سال 1916 نوشته شده و احتمالا مربوط به نسخه های اولیه ی تالکین از داستان اریول Eriol هستند (تالکین بعدا نقش اریول در سیلماریلیون رو با ائارندیل عوض کرد) 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست