زمان زیادی زیر دنیای زندگان با هم جنگیدیم .جایی که زمان حساب ندارد .مدام به من چسبید ،و مدام به او ضربه زدم تا آنکه سر انجام در نقب های تاریک گریخت . این نقب ها ساخته ی مردم دورین نبود گیملی پسر گلوین. بسیار بسیار عمیق تر از مسکن دورف ها موجودات مجهولی دنیا را می جوند. حتی سائورون هم از انها خبر ندارد .انها پیر تر از او هستند .اینک من در انجا گام برداشته ام ، اما خبری نیاورده ام تا روشنای روز را به تاریکی بکشانم
ارباب حلقه ها، ج2، دوبرج، کتاب سوم ، ف 5 ، انتشارات روزنه .
خوب فکر کنم که متوجه سوالم شده باشید .
وقی میخواستم این متنو پیدا کنم و کتابو باز کردم بی اختیار شروع کردم یه خوند دورو بر 40-50 دقیقه! و غرق شدم! تا اینکه متوجه شدم و دست کشیدم! وقتی که کتابو تموم کردو بودم نه سطحم نه سنم نه درکم از ادبیات اونقدر نبود که کتاب عمیقا پذیرا باشم ... ولی با این حال قول به خودم قول دادم که دیگه تابو از اول تا آخر نخونم که برام تکراری نشه! و گویی زیادی روی قولم پابرجا بودم! بیش از 2-3 سال! تا اینکه امروز دو باره عظمت و شکوه کتابو به یاد اوردم! و هنوز تو کیفم! یه تاپیک برای این ابراز احساسات جدا لازمه! اگه هست؟ کجاست؟ خوب زیادی دارم پر چونگی میکنم! اگه میشه به سوالم جواب بدین! با تشکر