سارون کبیر 60 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 با امیر فارامیر کاملا موافقم . اگه کسی خوب باشه و بد بشه چون در نظر مردم ناگهان وجه شو از دست میده و سقوط میکنه نا امید تر و بد تر میشه . خودم دیدم عینشو توی واقعیت . 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
نیمه الف 16 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 از نظر من گالادریل نمی تونه شلوب باشه و برعکس. چرا که گالادریل الف و شلوب یک عنکبوت چون که گالادریل یکی از سه حلقه را در اختیار داشت اما شلوب نه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گولوم 41 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 پس نظر نهايي بانو آرون چي شد؟خودشون گفتن هر وقت مباحثات كمي پيشرفت كنه خودشون دليل ساختن اين بحث رو ميگن. در ضمن بگذاريد يه چيزي براي اين مقايسه بگم كه بلكه جواب رو بديد.به نظر من اين مقاسه,مثل مقايسه شلغم با هويجه.ها ها ها ها ها... از جدي گذشته بايد بگم يا قصدتون مزاح بوده چون آنچه دوستان در رد شباهت شلوب به بانو گالادريل گفتن,يه ترول پيرو هم قانع ميكنه (آخه خيلي بديهيه)مگه اين كه آرون,شهبانوي گوندور بخوان پرده از رازي بردارن كه خرد جمعي ما به آن دست نيافته. به انتظار جواب چون مرغ پر كنده بي تابيم بانو لطفا تعجيل كنيد و آتش ما را خاموش كنيد. پيشاپيش متشكرم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آرون 1,934 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 گولوم عزیز متاسفانه من هنوز جواهامو جمع آوری نکردم و فرصت چندانی هم برای این کار دارم. حالا که یادآوری کردید سعی می کنم اگه وقتی پیش اومد حتما بنویسمشون. ممنون 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ققنوس آبی 253 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 سلام به نظر من بحث خیلی قشنگیه چون میتونه تکلیف هر کسی رو مشخص کنه. به نظر من گالادریل هم میتونست مثل شلوب (با عرض معذرت از آرون) باشه و بالعکس. فاصله بین حق و باطل، روشنی و تاریکی، خیر و شر یک خط باریکه نمونه کامل این بحث تو داستان تالکین، وقتیه که توی فنگورن آراگورن، لگولاس و گیملی به گندالف برخورد میکنن و گندالف بهشون میگه من کسیم که سارومان میتونست باشه پس هم شلوب میتونست در روشنایی باشه و هم گالادریل میتونست در تاریکی باشه پس هم شلوب میتونست در روشنایی باشه و هم گالادریل میتونست در تاریکی باشه به نظر من این بحثی که ارائه کردم اگه روش بشه فکر کرد بحث خیلی جالبیه , من الان وقت چندانی ندارم که توضیح بدم دلیل این نظریه رو , ممکنه چند روز دیگه وقت کنم , در ضمن آقای وارمستر چرا شما اصرار دارید که بحث قطع شه ؟ بحث به جایی نرسیده که بخواد قطع شه و دیگران هم دارن نظرشون رو میگن ! در ضمن هالباراد اگه فکر می کنی اینها مثل هم نیستن و متفاوتن باید دلیلای قطعی تری بیاری. من فکر می کنم اگه بخوایم فکر کنیم حتی می تونیم بگیم اینها دقیقا متضاد هم هستن , به غیر از مونث بودن یکسانشون به این نمادهای متضادی که میشه براشون آورد دقت کنید : خیر - در برابر - شر زیبایی - در برابر - زشتی آرامش - در برابر - آشفتگی خود پرستی - در برابر - نوع پرستی(بشردوستی) نیروی روح و روان - در برابر - نیروی حیوانی و جسمی میل به قدرت - در برابر - میل به غذا روشنایی - در برابر - تاریکی اونها هر دو جاویدان هستن, و هردو در سطحی به یک اندازه پایینتر از برترینی از خودشون (ارندیل و آنگولیانت) هستن , و از نیروهای بزرگی که دارن می خوان استفاده کنن که دنیا رو با تاریکی/روشنایی بپوشونن. و هیچ جا دونفر رو به این صورت مثل هم و در تضاد هم پیدا نمی کنید واسه همینه که می گم این دوتا مثال های خوبی برای بحثی در این زمینه هستن ! اینکه خیر به همون نسبت که متضاد با شر همسانشه , میتونه شر باشه یا نه ؟ بازهم می گم این چیزی که گفتم الان فقط یه مثال بود در زمینه متضاد بودن اونها , وگرنه نظریه من یه چیز دیگه هستش و فقط خیلی طولانیه و باید فرصت کنم که بگم. منتظر نظرهای شما هستم. بسیار خب! بالاتر از جالب بودن این بحث، بسیار حیرت بر انگیز است که من هرگز در عجیب ترین خوابهایم هم به این موضوع فکر نکرده بودم.منظورم این موضوع خاص نیست، بلکه اندیشه ای که بانو آرون در خلال این مثال به ذهن من آورد. حال میخواهد منظورش دقیقا این باشد، یا اصلا ربطی به حرف من نداشته باشد و به کلی متفاوت باشد و تنها چیزی بوده باید که مرا به این اندیشه رسانید. جواب من به این جمله و سوال که : "خیر به همون نسبت که متضاد با شر همسانشه , میتونه شر باشه یا نه ؟" این هست که: به نظر من باید جوابها و حالات ممکن را مشخص و هر کدام را بررسی کنیم. و خوشبختانه مشخص است که این سوال دو جوا بیشتر ندارد: 1. بله! اگر بخواهیم اینطور جواب بدهیم، احتمالا منظورمان اینست که از شر تا خیر همانطور که گاندلف عزیز اشاره کرد، فاصله ای به اندازه ی یک پوست پیاز باشد. ( یا یک تار مو؟) به این میگویند مفاهیم دایره ای . یعنی پس از رسیدن به منهای کمال، میتوان به تلنگری به اندکی آنطرف تر( آن طرف پوست پیاز) رفت. جالبترین مصداق برای این حالت، این جمله است که:" انسان های بزرگ اشتباههای بزرگ میکنند. ولی روی هم رفته از دید ما ، سقوط گالادریل به پلیدی، تا اندازه ای که به قدر شلوب "بد" شود. بسیار آسان تر از به نوعی "سقوط" شلوب به خیر است. چرا که گمان میکنیم معمولا در این جهان بدی همراه با خود پسندی و خود پروری است و خوبی معمولا همراه با از خود گذشتگی و ایثار و با گذشتن از وسوسه های لذت بخش پلید. بنا براین کنده شدن از باتلاق بدی ، لازمه اش سختی است، ولی سقوط به به آن، لاقل در مراحل اول با لذت و خوشی همراه است( کما اینکه سارومان، تا آخر عمرش از این لذت بهره مند بود) همینطور پلیدی هیچ حصاری برای ارضای امیال خویشتن ندارد و تحمل و ورود به آن راحت تر از خوبیست که در آن برای بسیار از امیال حصاری تعیین شده است. 2.نه! خب این جواب هم دلایل خواص خودش را دارد. بسیاری بر این باورند که روند هایی که آرون عزیز فرمود مانند: خوب - بد یا زشت- زیبا یا آرامش- آشفتگی حالتی خطی و رفت و برگشتی دارند و برای رسیدن به یکی از دیگری، تنها یک جاده ی طویل وجود دارد که نمیتوان ناگهان از یکی به دیگری بدل شد. یعنی باید کم کم از بدی کاسته ، و بر خوبی افزوده شود. بنا بر این عقیده، پلیدی ای که با لذت به دست آمده باید اندک اندک با سختی، و خوبی ای که با درد به دست آمده باید اندک اندک با وسوسه های لذت بخش ، به نوع مقابل خود تبدیل شوند. اما این ایراد نکته در این حالت ضروری به بیان است که: گاهی عامل تغییر هویت دهند آنقدر قوی است که نمیتوان تشخیص داد آیا به یکباره این تغییر انجام شده، یا طی فرایندی طیفی و مرحله ای با سرعت بسیار بالا( مثالش ایسنت که جسمی با سرعت بسیار جلوی شما بیاید،نمیشود تشخیص داد که آیا "ظاهر " شده، یا "آمده" است.) در مورد گالادریل عاملی مانند حلقه به آن اندازه قوی بود که بتواند این تغییر را بسیار سریع انجام دهد . و در بعضی موارد میتوان به بازگشت از بدی توسط عاملی از دنیای "خوبی" اشاره کرد که در این مورد خود بانو مثال های بهتری در چنته خواهد داشت. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ققنوس آبی 253 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 یعنی واقعا هیچ کس در مورد نوشته ی بالایی نظری ندارد؟!این قدر مهمل به نظر میرسد؟! 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گولوم 41 ارسال شده در ژانویه 12, 2009 آراگورن گفته:"تنها شباهتشون در قدرتشون در سرزمين میآنه و در زن بودنشونه ! البته کسی به شلوب نمیتونه بگه زن" من مي تونم بگم. ;) حالا به عليا مخدره ي ما توهين مي كنيد؟چشه عنكبوت به اين نازي؟ الان بعد از اين مدت كه دوباره بحث رو از اول خوندم،به يه نتيجه اي رسيدم.قطبيت در دنياهاي اين جوري مي تونه وجود داشته باشه.و البته هر قطب مثبتي بايد يك قطب منفي همسنگ با خودش داشته باشه تا تعادل برقرار بشه(لا اقل انقدر بر هم نخوره كه كفه ي ترازو با سرعت به يه سمت سقوط كنه.مي شه در مقام قياس خيلي ها رو آورد كه البته به دليل سليقه اي بودن در بعضي موارد نمي خوام مثالي بزنم.لورين پناهگاهي بود براي حامل حلقه و كنام شلوب پناهگاهي براي حامل قبليش.اگه گالوم وارد لورين مي شد گير ميافتاد و فرودو هم اونجا. حالا شايد اين چند جمله فيتيله اي باشه براي يه انفجار مهمتر.بانو.دستنوشته هات رو با خودت بردي؟خيلي از اون وقت گذشته ولي كاش اين تاپيك رو دوباره راه بندازيد. نظرتون چيه؟ با احترام گالم،گشاينده ي بحثهاي فراموش شده 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
محسن 63 ارسال شده در ژانویه 12, 2009 منم نشستم بیشتر پستهای این تاپیک رو خوندم. البته واسه بار اول. خوب متاسفانه انقدر از آخرین باری که "دو برج" رو خوندم می گذره که یادم نمیآد این قسمت تو کتاب هم بود یا نه اما تو فیلم بازگشت پادشاه دقیقا وقتی که فرودو در مبارزه با شلوب داره نا امید می شه، نور ارندیل که که گالادریل بهش داده بود کمکش می کنه. لورین ناگهان جای کنام شلوب رو میگیره. فرودو دست گالادریل رو می گیره و بلند میشه. فک کنم در راستای این بحثمون این سکانس هم حرفای زیادی واسه گفتن داره. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ققنوس آبی 253 ارسال شده در ژانویه 15, 2009 البته هر قطب مثبتي بايد يك قطب منفي همسنگ با خودش داشته باشه تا تعادل برقرار بشه(لا اقل انقدر بر هم نخوره كه كفه ي ترازو با سرعت به يه سمت سقوط كنه.مي شه در مقام قياس خيلي ها رو آورد كه البته به دليل سليقه اي بودن در بعضي موارد نمي خوام مثالي بزنم ... با احترام گالم،گشاينده ي بحثهاي فراموش شده درود بر این موجود زشت ;) این جمله ت منو یاد این میندازه که یکبار سر همین قضیه قطب مثبت و منفی دعوا شد تو آردا! راستش با وجود جنسیت جنس زن در عصر حاضر من به شلوب زن نمیگم ، میگم بانو ;) این لقب هات منو کشته گولوم خان ;) 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گولوم 41 ارسال شده در ژانویه 16, 2009 من به اين جذابي و خوش قيافگي!!! ;) ;) درود بر مرغ پركندهي آردا.باشد كه بر خاكسترهاي آردا دوباره بال و پر بگيريم.من به اين مي گم دوران دوم آردا.نقشه و مدارات عوض شده و ... خوبه دعوا راه بيفته.لا اقل يه بحثي پشت سرش خوابيده.ما حامي هر گونه دعوا هستيم و آتشش رو هم گرچه ازش بدمون مياد تند تر مي كنيم. بانو كه كلي مقام رو بالاتر ميبره به نظر من.شلوب كلا خوب خانوميه.دست پختشم من خوردم.خيلي خوشمزه اس.حيف نشد شكار آخرشو باهاش شريك بشم. با احترام گالم آتش افروز 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در ژانویه 18, 2009 سلام بر استاد پاپری و کچل پونصد ساله ی لوند خودم!!! ;) عرض شود که بنده هم موافق دعوا (البته صرفا از نوع لفظی و اون هم با فحش های زیر هجده سال) هستم! ادامه بدید! 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گولوم 41 ارسال شده در ژانویه 18, 2009 به به.دوست جوانمرگ پرهيبتم! از يه هابيت كه ايييييييييييييييييين همه سالو تو انزوا داشته به زمين و آسمون فحش ميداده چه انتظاراي زيادي داريدا!يعني ميگي موقعي كه فحش مي دم كنترل زبونمو هم داشته باشم.چه جوكهاي بامزه اي! خيلي خوب حالا!اون تبرو بذار كنار دوستانه حل و فصلش مي كنيم. گالم دستگاه پارازيت براي فحشهايش نصب ميكند. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Tulkas Astaldo 1,579 ارسال شده در فوریه 1, 2009 من کیم؟اینجا کجاس؟ این کوتوله زشت کیه؟آقا اون ریش زرد مارو ول کن! ببین اون زردی که تو دنبالشی فلزیه نه پشمکی! انقدم فحش نده که شوخی شوخی با خنده هماره بر لب میفرستمت تو باقالی ها ها!!مو ها ها ها ! 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گولوم 41 ارسال شده در فوریه 2, 2009 كوتولهي زشت!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا خوبه بيام آمان .. بيب.. بكنم!؟؟؟نميدوني برق اين رنگ چشم ما رو در هر صورتي ميگيره؟حالا مياي تو غار ما و انتظار داري با ريش حضرتعالي چه برخوردي بشه؟اي مزدور بيب بيب بيب بيب بيب يه بار ديگه ببينم اين ورا اومدي...بيب. اين دستگاه پارازيته نمي ذاره ما حرفمونو بزنيم كه.خواستي اصلش رو بشنوي بيا در گوشت ميگم. ;) just kiding gollum vs every single one of valinor 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فنگورن 3,679 ارسال شده در سپتامبر 28, 2010 شلوب ! گالادریل! اگه بشه ارتفاع آسمون رو با عمق دریا مقایسه کرد ، میشه شکوه قلب بانو گالادریل رو با پستیه روح شلوب مقایسه کرد . من اعتقاد دارم اوج همیشه نامتناهیه ولی قعر همیشه یه کف داره ! شلوب کسیه که تنها بازمانده یک نفرین شده مکاره ، تنهاست و آرزویی جز این نداره که انقدر بزرگ بشه که بتونه بار تنفرش رو به دوش بکشه ، ولی بانو گالادریل قدرت رو در آرزوی رسیدن به آرزوهای رفتگانش میخواست : آخرین نبرد ، پیروزی نیکی ، گرفتن نتقام هزاران خون ریخته ، براد کشته شده و .... به نظر من بانو گالادریل حلقه قدرت رو برای رسیدن تمام آرمان هایی میخواست که گذشتگان داشتن ، بانو در پی گره گشایی عقده هزاران ساله خود بوده . اگه منم همه عزیزانم رو از دست میدادم ، باکمال میل قدرت رو برای انتقام میخواستم ! 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
pirooz 307 ارسال شده در سپتامبر 28, 2010 شلوب جزو فک فامیل های اونگالیانت (درست گفتم ؟) هست ؟ 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الوه 8,414 ارسال شده در سپتامبر 28, 2010 شلوب جزو فک فامیل های اونگالیانت (درست گفتم ؟) هست ؟ آخرین زاده ی اونگولیانت برای آزردن این جهان ناشاد 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در سپتامبر 28, 2010 آرون به موضوع جالبی اشاره کرد : انتقام گالادریل به عنوان نمونه ی پاکی میخواسته انتقام بگیره ولی شلوب نماد پلیدی دنبال انتقام نبود یعنی اگه از این دید نگاه کنیم شلوب به عنوان نسل اونگولیانت که نمی خواسته از سائورون خدمتگزار ملکور انتقام بگیره البته این خیلی عجیبه واقعا موضوع این تاپیک جالب و مبهمه ... 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فنگورن 3,679 ارسال شده در سپتامبر 28, 2010 فکر نکنم انگولیانت انقدر شعور داشته باشه که بتونه به یاد جر زنی ملکور و پیچوندن آنگولیانت بخواد از سائرون انتقام بگیره ، چون هیچ ربطی به سائرون نداره و هیچ نفعی هم به آنگولیات شکم پرور نداره ! اما در مورد گالادریل :D اگه هرکدوم از ما هزاران سال رو در ترس از تاریکی و اهریمن زندگی میکردیم ، و هر زمان عزیزانی رو به خاطر پلیدی از دست میدادیم ولی نمیتونستیم کمکی بهشون بکنیم ، چون قدرتی نداشتیم ! آیا این حسرت کم کم تو دلمون زنده نمیشد که چرا سهمی از قدرت رو نداریم ؟! تا بتونیم از عزیزامون محافظت کنیم ! به نظرم کاری که گالادریل با رد حلقه کرد به واسطه هزاران سال عقده و طلب ، بسیار عظیمتر از فارامیری بود که چند صباحی در این دنیا زیسته بود و مرگ رو حد اکثر شکستش میدونست . بنظرم گالادریل با رد حلقه ، آتش خانمان سوزی رو که فیانور روشن کرده بود ، برای همیشه خاموش کرد ! سرکار علیه، شلوب ! دنیا رو برای خودش میخواست ، اما گالادریل حاظر شد ، حس تلخ از دست دادن آخرین فرصت انتقام رو بچشه ، فقط برای این که خودش رو برای دنیا میخواست ! (( گالادریل موند و کوله بار هزاران سال غم ، که یادگاری مونده عمرش بود)) 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Gladriel 213 ارسال شده در آوریل 17, 2011 به نظر من هیچ الفی از الف های لورین نمیتونه نفرت انگیز باشه اونم در حد شلوب ! چه برسه به گلادریل (بانوی روشنایی) به هیچ وجه قابل مقایسه نیستن... اصلا... :ymapplause: 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مورون 69 ارسال شده در آوریل 24, 2011 هر دوشون میرن رو اعصاب من و به یک اندازه می خوام سر به تنشون نباشه. راستش من فکر می کنم این دوتا ابرقدرت های خارج از موضوع و جنگ حلقه هستن. برای خودشون می خورن و چاق میشن و با وجود قدرت زیادشون تو جنگ و ماجرای حلقه دخالت نمی کنن. بیشتر مراقب دوام بقای خودشون هستن و بس. شلوب اصلا تو فکر حلقه نیست چون به دردش نمی خوره... یعنی سیرش نمی کنه... کالادریل هم اگه حلقه براش منفعتی از اون دست که می خواد داشت حتما اون رو می گرفت. شلوب گربه ی سائرونه... و یه جورایی ناخواسته یکی از دربان های سرزمین اون هم هست...ولی از این بابت نمی دونم چطور می شه گالادریل رو به اون تشبیه کرد...شاید بشه گفت اون هم نگهبان کرین امروت و قلمرو بکر الف هاست. و وقتی در دیدار اول قلب یاران حلقه رو سبک سنگین می کنه... انگار که دنبال شکار می گرده... اصلا مگه وظیفه ی اونه که خلوص یاران حلقه رو بسنجه؟ الروند با اونهمه عظمتش این کار رو نکرد 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فنگورن 3,679 ارسال شده در آوریل 24, 2011 :D این همه آدم بس نبود شما هم اومدی روش؟ گالادریل تو ماجرای حلقه دخالت نداشت ،؟ بابا خوبه لمباس های همین الف بی نوا ، حلقه رو تا کوه هلاکت برد ! همین یه قلم که از خدمات الروند بیشتره ! از کدوم دست منفعت ! بنده خدااگه حلقه رو بدست میکرد که تو قدرت دست سائرون رو از پشت میبست ، این همه قدرت منفعت نیست !؟ اونوقت تئودن ، گندالف ، الروند و ... هم به ترتیب برای محافظت از روهان ، سرزمین میانه و ریوندل باید با شلوب مقایسه بشن ، مع الفارق تر از قیاست قیاس ندیده بودم به عمرم . :-? 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مورون 69 ارسال شده در آوریل 25, 2011 چقدر هم که داشتن لمباس در پیروزی فرمانروایان غرب بر تاریکی موثر بود. یادم باشه این نکته رو یادداشت کنم... :-?\ منفعت برای گالادریل دوام شکوه سرزمینشه...اون با نشستن به جای سائرون نه می تونست لورین رو نجات بده و نه خودش رو جاودانه بکنه... اون سقوط رو در انتهای تاریکی می دید... اما منظور من انجام یه کار خیلی بزرگ و به درد بخوره... الروند و گاندلف چقدر کمک کردن؟دفاع از روهان و گوندور هم در طول مخالفت با سائرون بود... اما اون نگران سرنوشت سرزمین میانه نیست. از اول تا آخر قصه صاف صاف راه میره و هیچ طوریش نمی شه... یه جوریه... :D 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Khamul 29 ارسال شده در مه 16, 2012 بانوی گرامی این تاپیک یه کم اسمش مسخرست ! شلوب یه عنکبوته که البته از نسل آنگولیانت مایا هستش . اما گالادریل که نه عنکبوته و نه مایا ! الفه ! 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
king.nezgul 102 ارسال شده در فوریه 1, 2015 گالادریل رو نباید اصلا با شلوب مقایسه کرد. گالادریل یک الف دانا و زیباست که مدت زیادی عمر کرده و خیلی سود داشته ولی شلوب فرزند انگولیانته که واقعا موجود منفوری بوده. تازه گالادریل اگه می خواست بد باشه به ملکه تاریکی تبدیل مشد نه به انگولیان. http://lotr.wikia.com/wiki/Galadriel vs http://lotr.wikia.com/wiki/Ungoliant :دی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست