رفتن به مطلب

Recommended Posts

amir18

سلام به همگی

به نظر من چون تالکین جنگهای جهانی اول و دوم رو دیده بود

این جنگا روش تاثیر گذاشته بود و به این شکل داستانشو شروع میکنه

و میخواد بگه که هر جوری که هست بالاخره خیر بر شر پیروز میشه

با نظر بانو گالادریل هم موافقم و شما میبینید که

تو جنگ جهانی آلمان دیگه پیروزیش قطعی که یه دفعه ای شکست میخوره و شهر برلین محاصره میشه

داستان تالکین هم اینطوریه ، و اول میبینید که خوبی داره شکست میخوره ولی بعد همه چی وارونه میشه

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

و اين همون چيزيه كه به من اميد زندگي كردن ميده...

خب این در دنیای تالکین وافعا هم مشهود است. ولی به نظر میرسد فکر تالکین بعضی جاها با عقیده ی من( والبته خیلی های دیگر) در مورد شر همسوست. نمیشود فقط شر را خشکاند و پس زد، در صورتی که بخواهی جانب انصاف را هم رها نکنی.

شر فرزند ناقص نیکیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

خب این در دنیای تالکین وافعا هم مشهود است. ولی به نظر میرسد فکر تالکین بعضی جاها با عقیده ی من( والبته خیلی های دیگر) در مورد شر همسوست. نمیشود فقط شر را خشکاند و پس زد، در صورتی که بخواهی جانب انصاف را هم رها نکنی.

شر فرزند ناقص نیکیست.

آره.منم موافقم حرفتون كاملا به جاست.درسته بدي بايد باشه تا خوبي جلوه گر بشه.اما اگر بدي هميشه پيروز باشه و قرار باشه تا ابد بدي ها پايدار بمونن ، چه كسي اميد به زندگي كردن پيدا ميكنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

اولا که امیر جان درست صحبت کن!!!

دیگه نبینم به آلمان نازی توهین کنی ها! به نظر من که اصلا جنگ جهانی دوم کاملا پیروزی شر بر خیر بود! دیگه این بحث رو ادامه نمیدم!

در راستای این بحث هم باید بگم که مسئله در داستانهای تالکین خیلی فراتر از این هم میره. حتی جایی که امیدی نیست هم قهرمان داستان به راه خودش ادامه میده. همیشه هم خیر بر شر پیروز نیست. قرار نیست همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه. قهرمان هرگز به نتیجه فکر نمیکنه. این حرف تئودن توی فیلم (تو داستان یادم نیست کجاست) یادتون هست: اگر این باید پایان ما باشد، میخواهم چنان پایانی بسازم که شایسته به یاد ماندن باشد!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
به نظر من که اصلا جنگ جهانی دوم کاملا پیروزی شر بر خیر بود!

اصلا کجای دنیا یک طرف جنگ به کلی خیر بوده؟!

آره.منم موافقم حرفتون كاملا به جاست.درسته بدي بايد باشه تا خوبي جلوه گر بشه.اما اگر بدي هميشه پيروز باشه و قرار باشه تا ابد بدي ها پايدار بمونن ، چه كسي اميد به زندگي كردن پيدا ميكنه؟

گالادریل جان ! منظورم این نبود. اگر چه جای دیگر توی همین سایت به این موضوع اشاره کردم. من میخواستم بگم: بدی ها هیچ وقت بد نیستند واقعا. بیشترشان حاصل کرده های خودمانند و جا مانده ی هضم بلعیدن تمام نیکی ها. پس نباید بر آنها پیروز شد. باید با خود یکیشان کرد. همان کاری که ارو با ملکور کرد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
teoden

درود بر همگی

ققنوس عزيز

فقط اينو ميگم در نظر بگير که يه خير مطلق وجود داره يعنی اگر موجود صاحب اختياري نبود شری هم به وجود نمياومد.و 2 اينکه

هر موجود صاحب اختياری هم جنبه ی خوب داره هم بد.و فکر ميکنم تفکّر تو از همين جا نشئت گرفته!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سلام به همگی

ققنوس جان یعنی میخوای بگی که یک طرف جنگ هیچ وقت به کلی خیر نبوده ؟

جنگ ایرا ن و عراق

جنگ اسکندر بر علیه ایران

جنگ حلقه ( اینم یه قسمتی از دنیان )

خوب حالا بازم بگو که به کلی خیر نبوده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل
اولا که امیر جان درست صحبت کن!!!

دیگه نبینم به آلمان نازی توهین کنی ها! به نظر من که اصلا جنگ جهانی دوم کاملا پیروزی شر بر خیر بود! دیگه این بحث رو ادامه نمیدم!

در راستای این بحث هم باید بگم که مسئله در داستانهای تالکین خیلی فراتر از این هم میره. حتی جایی که امیدی نیست هم قهرمان داستان به راه خودش ادامه میده. همیشه هم خیر بر شر پیروز نیست. قرار نیست همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه. قهرمان هرگز به نتیجه فکر نمیکنه. این حرف تئودن توی فیلم (تو داستان یادم نیست کجاست) یادتون هست: اگر این باید پایان ما باشد، میخواهم چنان پایانی بسازم که شایسته به یاد ماندن باشد!

من جايي گفتم خير هميشه بر شر پيروزه؟

اگر هم دقت كرده باشيد متوجه ميشيد كه اين نكته رو در بيشتر قسمت هاي كتاب آورده.

من فقط نكته ي مهمي رو كه از داستان نتيجه گرفتم بيان كردم.همين!

اصلا کجای دنیا یک طرف جنگ به کلی خیر بوده؟!

گالادریل جان ! منظورم این نبود. اگر چه جای دیگر توی همین سایت به این موضوع اشاره کردم. من میخواستم بگم: بدی ها هیچ وقت بد نیستند واقعا. بیشترشان حاصل کرده های خودمانند و جا مانده ی هضم بلعیدن تمام نیکی ها. پس نباید بر آنها پیروز شد. باید با خود یکیشان کرد. همان کاری که ارو با ملکور کرد .

ميشه بگيد منظورتون از اينكه با خود يكيشان كرد چيه؟؟:Dيعني چون خوبي ها خودشون بدي ها رو به وجود ميارن بايد براي از بين بردنشان با خود يكيشون كرد؟اگر منظورتون اينه مجبورم بگم به شدت مخالفم.چون بدي وقتي به وجود اومد (حالا چه خود به خود و چه همون طور كه خودتون گفتيد از خوبي نشات گرفته باشه)ديگه قابل برگشتن به خوبي و با اون يكي شدن نيست.بايد اون رو از بين برد و بر اون پيروز شد.و راستش يادم هم نمياد ارو ملكور رو با خودش يكي كرده باشه.فقط زندانيش كرد و آرنديل رو به نگهباني از اون امر كرد.در آخر هم همون ظور كه اله سار عزيز در تاپيك ديگري گفتند ملكور به دست تورين كشته خواهد شد.خوب اين اسمش چي ميتونه باشه؟غير از پيروزي شر بر خير؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گولوم

بچه ها این پیروزی نهایی خیر در آرماگدون به عقاید مسیحی نویسنده برمیگرده.چرا انقدر دنبالشید که بدونید آخرش چی میشه؟تنها کاری که میتونه بکنه ایجاد حس امیده.الان رو ببینید که شر از خیر زاییده شده و آوای ملکور بر سروده های آینور غالبه.

وقتی به شما دستور میدن که کاری رو بکنید،بهتون یه نقش بدن،مهم اینه که این دستور اولین دستوری باشه که گرفته باشید.این نقش اولین نقشتون باشه.چنان نقشتون رو جدی میگیرید و مجری دستورات میشید که اگر همون کسی که قبلا این دستور رو بهتون داده مانعتون بشه جلوش در میاید.حتی باهاش مبارزه میکنید.چند نفر هستن که این دستور رو بعد از جدی گرفتن و انجام دادن کنار بگذارند.چند نفر هستن که میتونن دین اولیشون رو تغییر بدن و دنبال کمال و پویش باشن.بخوان راه درستو خودشون تشخیص بدن.

ملکور دوست نداشت مجری بی چون و چرای دستوراتی باشه که مافوقش ازش خواسته.اگر ارو اینو از ملکور میخواست باید اختیار و قدرت تفکر رو ازش میگرفت.ذهن خلاق دوست داره مسائل رو از راه خودش حل کنه.اونی که معلم پای تخته مینویسه درسته.ولی اگه تو بتونی مسئله رو باخلاقیت خودت حل کنی میتونی به خودت افتخار کنی.شاید آهنگ ملکور ناهنجاریهایی ایجاد میکرد ولی بدونید که عاقبت به همون جایی میرسید که ارو میخواست.وقتی جلوی نبوغ رو بگیری دیوونه میشه.خیلی حس بدیه که بدونی میتونی کاری رو بکنی ولی دیگران قبولت نداشته باشن و جلوتو بگیرن.بیچاره ملکور خودمون.

دست نوشته هایی از یک دیوانه

گولوم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر
سلام به همگی

ققنوس جان یعنی میخوای بگی که یک طرف جنگ هیچ وقت به کلی خیر نبوده ؟

اگه ققنوس جان نخواد بگه من می خوام بگم.

جنگ محصول جهله و جاهل مقصر. اگر طرفین یه دعوا از خرد کافی بر خوردار باشن هیچ وقت جنگی راه نمی افته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

تا جايي كه سنم اجازه ميده كتابها و بحث هاي فلسفي رو دوست دارم اما ديگه وقتي كار به اين جور جاها ميكشه اعصابم خورد ميشه.

به نظر من وقتي ميخواي از يك داستان تنيجه گيري كني لازم نيست حتما بپيچونيش تا ازش نتيجه اي بگيري.خيلي ساده و به صورت كلي هم ميتوني اين كارو بكني.اتفاقا به نظر من اينجوري مفيدتر هم هست.

و با گولوم هم موافقم كه گفت منظور نويسنده فقط ايجاد حس اميد بوده.همين!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
سلام به همگی

ققنوس جان یعنی میخوای بگی که یک طرف جنگ هیچ وقت به کلی خیر نبوده ؟

جنگ ایرا ن و عراق

جنگ اسکندر بر علیه ایران

جنگ حلقه ( اینم یه قسمتی از دنیان )

خوب حالا بازم بگو که به کلی خیر نبوده

جوابتو مالبت عزیزم داد:

اگه ققنوس جان نخواد بگه من می خوام بگم.

جنگ محصول جهله و جاهل مقصر. اگر طرفین یه دعوا از خرد کافی بر خوردار باشن هیچ وقت جنگی راه نمی افته.

من جايي گفتم خير هميشه بر شر پيروزه؟

اگر هم دقت كرده باشيد متوجه ميشيد كه اين نكته رو در بيشتر قسمت هاي كتاب آورده.

من فقط نكته ي مهمي رو كه از داستان نتيجه گرفتم بيان كردم.همين!

ميشه بگيد منظورتون از اينكه با خود يكيشان كرد چيه؟؟:Dيعني چون خوبي ها خودشون بدي ها رو به وجود ميارن بايد براي از بين بردنشان با خود يكيشون كرد؟اگر منظورتون اينه مجبورم بگم به شدت مخالفم.چون بدي وقتي به وجود اومد (حالا چه خود به خود و چه همون طور كه خودتون گفتيد از خوبي نشات گرفته باشه)ديگه قابل برگشتن به خوبي و با اون يكي شدن نيست.بايد اون رو از بين برد و بر اون پيروز شد.و راستش يادم هم نمياد ارو ملكور رو با خودش يكي كرده باشه.فقط زندانيش كرد و آرنديل رو به نگهباني از اون امر كرد.در آخر هم همون ظور كه اله سار عزيز در تاپيك ديگري گفتند ملكور به دست تورين كشته خواهد شد.خوب اين اسمش چي ميتونه باشه؟غير از پيروزي شر بر خير؟

گالادریل عزیزم!

منظور بنده این بوده که با توجه به این که باید از این افسانه ها درس بگیریم، در دنیای واقعی باید به پلیدی ها دل سوزاند. نه اینکه از آنها متنفر بود. چرا که همیشه امید برگشت هست(من دارم در مورد دنیای واقعی حرف میزنم که غایت هدف آموزشی افسانه هاست.پس یک اورک را در نظرت نیاور!)در ضمن برای دیک اشاره ی من، میتوانی به قسمت نغمه ی آینور مراجعه کنی، آنجا کا ملکور و ارو با هم مجادله کردند(البته به نوعی!)

به هر حال، شاید من زیادی آسان میگیرم!

---

وتئودن عزیز!

من با این حرف که بدی و اختیار کنار همند، مخالفم. میتوایم ادامه ی بحث را در تاپیک بحق های معرفتی را بیندازیم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

گالادریل عزیزم!

منظور بنده این بوده که با توجه به این که باید از این افسانه ها درس بگیریم، در دنیای واقعی باید به پلیدی ها دل سوزاند. نه اینکه از آنها متنفر بود. چرا که همیشه امید برگشت هست(من دارم در مورد دنیای واقعی حرف میزنم که غایت هدف آموزشی افسانه هاست.پس یک اورک را در نظرت نیاور!)در ضمن برای دیک اشاره ی من، میتوانی به قسمت نغمه ی آینور مراجعه کنی، آنجا کا ملکور و ارو با هم مجادله کردند(البته به نوعی!)

به هر حال، شاید من زیادی آسان میگیرم!

اي بابا خوب از اول همينو مي گفتين ديگه!:D

البته با اجازتون من هنوز هم با اين حرفتون كه بايد به حال بدي ها دل سوزوند مخالفم!به نظر من هميشه بايد بدي رو از بين برد و نابودش كرد واون بدي قابل دل سوزوندنه كه واقعا ناخواسته و سهوا به وجود اومده باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
telenar

به نظر من اصولاً بدی برای تکمیل خوبی بوجود اومده و آفریدگار هم به نوعی این بدی را در وجود یک موجود یا یک ذات مثل شیطان یا ملکور قرار داده تا زندگی مفهوم بهتری پیدا کنه. جنگیدن برای اون چیزی که خوبه باعث میشه زندگی از یکنواختی بیرون بیاد و هیجان در اون ایجاد بشه. به علاوه باعث شناخت خود و دنیا و بسیاری چیزهای مهم دیگه هم میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

اي بابا خوب از اول همينو مي گفتين ديگه!:D

البته با اجازتون من هنوز هم با اين حرفتون كه بايد به حال بدي ها دل سوزوند مخالفم!به نظر من هميشه بايد بدي رو از بين برد و نابودش كرد واون بدي قابل دل سوزوندنه كه واقعا ناخواسته و سهوا به وجود اومده باشه.

این از اون عقایدیه که من نمیتونم کسی را به قبولش مجاب کنم. چون کاملا شخصی است. تنها کاری که میکنم اینست که در مورد عقیده ی خودم چیزی بگویم:

من فکر میکنم بدی و پلیدی (در دنیای حقیقی) نتیجه ی جهل است. و جهالت چیزی است که باید به آن دل سوزاند. نمیتوانم از پلید ترین جنایت کار جهان متنفر باشم. چرا که او نمیدانسته این کار بد است. آیا کسی که چیزی به این سادگی را نمیداند لایق نفرت است؟ نه! لایق ترحم است، هر چند این ترحم با خشونت همراه باشد.

حرف این است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

حتی سارون هم از ابتدا پلید نبود!

این گفته گندالف را همیشه به یاد داشته باشید. ولی این مسئله که هیچ موجودی نمیتونه شر مطلق باشه رو قبول ندارم. یا هیچ موجود صاحب اختیاری. ملکور و سارون هر دو صاحب اختیار و هر دو شر مطلق بودند. همین شر مطلق بودن هم باعث سقوط سارون شد.

شر همیشه همه چیز رو با معیار خودش میسنجه. سارون هیچ احتمالی برای اینکه دشمنانش قصد نابودی حلقه رو به ذهنشون راه بدن قائل نبود، چون خودش هرگز چنین نمیکرد. اون فکر میکرد که بدون شک دشمنانش قصد استفاده از حلقه را خواهند داشت. اگر ذره ای خیر در وجود سارون بود، حتما یک نگهبان برای سامات نئور میگذاشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

من معتقدم همه ي بدي ها مثل هم نيستند.و واقعا بعضي از آدمهاي بد ميدونن كه بد هستن اما بازم بدن!

فقط اونايي كه ناخواسته بد شدن قابل ترحم و دلسوزي هستن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گولوم

رفیق هالباراد بسیار عزیز

خیلی وقته با هم کل کل نکردیم و دلم براش تنگ شده.حالا خودت موجب شدی.

گفتید هر دو شر مطلق بودن.خوب چه طور ممکنه در آن واحد دو تا شر مطلق داشته باشیم.نسبت شرارت یکی از دیگری کمتر بوده.مطمئنا.خیلی سخته بخواید این شرارت رو با مقیاس یک انسان بررسی کنید.من هم حکم قطعی به شرورتر بودن ملکور یا سارون نمیدم.چون معیارهای لازم برای شرور تر دانستن یک موجود از موجود دیگه رو در اختیار ندارم.

ولی در مورد شیطان.من قطع به یقین میتونم بهتون اثبات کنم که شرور تر از شیطان هم وجود خواهد داشت.شما کمی به تعالیم مسیحی دقت کنید.مسیحیان منتظر ظهور فرزند شیطان هستند که به مراتب از پدرش سفاکتر و شرور تره.این اعتقاد آدم رو به یاد دجال خودمون میندازه.ملکور که تقریبا نماد شیطان در لوتره هم همینطور.من میدونم که ممکنه نتونید از اون شرور تر پیدا کنید(تو داستان)اما نظرتون در مورد پلیدی های دیگه که خفته در آردای قدیمی هستند چیه؟سارون یه نمونه بود که تونست خودش رو اثبات کنه.چه بسا اشخاصی شرور تر از سارون هم در ادامه حاضر شوند.دوستان نگید دور از ذهنه چون نویسنده محبوبمون زودتر از اتمام داستان زیباش فوت کرده و هر چیزی ممکن بود.من هم وکیل مدافع شیطان نیستم اما دیدگاهی دارم.خیر مطلق خداست و شر مطلق هم از خدا نشات خواهد گرفت.اگر بخواهد شرش را بر سر مردمان فرو خواهد ریخت و بساط آردا،زمین و هر چه که فکرش را بکنید را بر خواهد چید.اگر شیطان یا ملکور را شر مطلق بدانید او را هم پایه خدا دانسته اید و دو خدای خیر و شر را قائل شده اید.ناخواسته به شرک میفتید ولی هنوز تا کفر فاصله تون زیاده.پس فکر کنید.

با سپاس

گولوم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

هالباراد عزیز! شر مطلق را من میگذارم نتیجه ی جهالت مطلق. آخر اگر بدی بدست، آیا یک آدم عاقل میتواند آن را تشخیص ندهد؟ پس یا بدی بد نیست، یا اگر هست، باید دلمان به حالش بسوزد، و با محبت یا خشونت بهش کمک کنیم. ولی نه با نفرت:

نیک آگاهیم که خشم گرفتن

بر بدی حتی چهره ی ما را زشت میکند.

----------------

گولوم جان! مگر کرسی ریاست جمهوری است که نتوان دو تا شر مطلق داشت! شر مطلق به معنی بزرگترین شر نیست. به معنی اینست که کاملا از شر پر شده است. پس لازم نیست سارون را بگذاری روی ترازوی دو کفه ای و ملکور را طرف دیگر، یا چیزی از این قبیل.

در ضمن من نمیدانم این به اصطلاح اثبات را از دکان کدام عطاری در آورده اید. اینکه یک مشت آدم چه فکر میکنند دلیل چیزی نیست. شاد بشود محتملش دانست، اما اثبات نمیشود.

در ضمن ، در مورد دیدگاهتان: خداوند خیر مطلق نیست. خداوند حق مطلقه. در مورد خداوند تقسیم بندی به خیر و شر اشتباه محضه. این در مورد آفریده هاست که خیر و شر معنی پیدا میکنه. همانطور که تلاقی دو ضلع زاویه، نه مال ضلع چپ است، نه مال راست.

به سلامت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

اصلا موافق نیستم با این که شر مطلق نشانه جهالت مطلقه! نمونه اش هم همین شر مطلق دنیای آردای خودمان! ملکور، بیشتر از همه آینور از ذات ایلوواتار باخبر بود. اصلا نمیشه شر رو نشات گرفته از جهل دونست.

در جواب گالم هم بگم که خود تالکین توی یک قسمتهایی از داستان اشاره به خباثتهای کهنه تر و قویتر از سارون کرده: موجودات مجهولی که در اعماق، جهان را میجوند، موجودات تاریک و پلید دوردست شرق و جنوب رو هم بهشون اضافه بفرمایید. همه چیز ممکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
اصلا موافق نیستم با این که شر مطلق نشانه جهالت مطلقه! نمونه اش هم همین شر مطلق دنیای آردای خودمان! ملکور، بیشتر از همه آینور از ذات ایلوواتار باخبر بود. اصلا نمیشه شر رو نشات گرفته از جهل دونست.

در جواب گالم هم بگم که خود تالکین توی یک قسمتهایی از داستان اشاره به خباثتهای کهنه تر و قویتر از سارون کرده: موجودات مجهولی که در اعماق، جهان را میجوند، موجودات تاریک و پلید دوردست شرق و جنوب رو هم بهشون اضافه بفرمایید. همه چیز ممکنه.

عزیز من!لغزش در حالت ایستاده، تلنگرت میزند، ولغزش ده سانتی در سرعت هزار کیلومتر بر ساعت، سرت را به باد میدهد! ملکور خردمند بود، اما جاهل هم بود یا به عبارت دقیقتر احمق بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

حالا من هیچی بهت نمیگم، ولی به یکی از بچه ها اگر بگم که به ملکور گفتی احمق، دونه دونه پرهای آبیت رو میکنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بانو گالادريل

كم كم دارم با ققنوس آبي هم عقيده ميشم!

پس از كمي تفكر به اين نتيجه رسيدم كه جهالت واقعا سر چشمه ي همه ي بدي هاست!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

گولوم عزیز اگه این پستو می گی که سرجاشه (پست نقل قول شده) :D ولی از اون طرف شاید اون پستی که میگی مربوط به یه تاپیک دیگه بوده و باید تو اون تاپیک ببینی چون حدااقل من و آرنونای عزیز که پاک نکردیم. تنها ناظر فعال دیگه ما هم هالباراده که باید ببینیم اون پاک کرده یا نه و چه دلیلی داشته. - که احتمال اونم خیلی کمه که یه پست رو پاک کنه که جزو قوانین مربوط به پست های پاک شده سایت نباشه.

در ثانی این تاپیک جای اعتراض و این چیزا نبود و فقط جای اطلاع دادن ناظران برای پست های پاک شده س. بعد اینکه این مساله حل شد پاکشون می کنم.

با تشکر

رفیق هالباراد بسیار عزیز

خیلی وقته با هم کل کل نکردیم و دلم براش تنگ شده.حالا خودت موجب شدی.

گفتید هر دو شر مطلق بودن.خوب چه طور ممکنه در آن واحد دو تا شر مطلق داشته باشیم.نسبت شرارت یکی از دیگری کمتر بوده.مطمئنا.خیلی سخته بخواید این شرارت رو با مقیاس یک انسان بررسی کنید.من هم حکم قطعی به شرورتر بودن ملکور یا سارون نمیدم.چون معیارهای لازم برای شرور تر دانستن یک موجود از موجود دیگه رو در اختیار ندارم.

ولی در مورد شیطان.من قطع به یقین میتونم بهتون اثبات کنم که شرور تر از شیطان هم وجود خواهد داشت.شما کمی به تعالیم مسیحی دقت کنید.مسیحیان منتظر ظهور فرزند شیطان هستند که به مراتب از پدرش سفاکتر و شرور تره.این اعتقاد آدم رو به یاد دجال خودمون میندازه.ملکور که تقریبا نماد شیطان در لوتره هم همینطور.من میدونم که ممکنه نتونید از اون شرور تر پیدا کنید(تو داستان)اما نظرتون در مورد پلیدی های دیگه که خفته در آردای قدیمی هستند چیه؟سارون یه نمونه بود که تونست خودش رو اثبات کنه.چه بسا اشخاصی شرور تر از سارون هم در ادامه حاضر شوند.دوستان نگید دور از ذهنه چون نویسنده محبوبمون زودتر از اتمام داستان زیباش فوت کرده و هر چیزی ممکن بود.من هم وکیل مدافع شیطان نیستم اما دیدگاهی دارم.خیر مطلق خداست و شر مطلق هم از خدا نشات خواهد گرفت.اگر بخواهد شرش را بر سر مردمان فرو خواهد ریخت و بساط آردا،زمین و هر چه که فکرش را بکنید را بر خواهد چید.اگر شیطان یا ملکور را شر مطلق بدانید او را هم پایه خدا دانسته اید و دو خدای خیر و شر را قائل شده اید.ناخواسته به شرک میفتید ولی هنوز تا کفر فاصله تون زیاده.پس فکر کنید.

با سپاس

گولوم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل
ارسال شده در (ویرایش شده)

به نظر شما تالکین در دنیایی که خلق کرده چه ذمائم اخلاقی رو بیشتر از همه درصدد اشاره بهش بوده؟ به عبارت دیگه چه ذمائم اخلاقی باعث به وجود اومدن فجایع آردا شدن؟ این بحث رو برای این مطرح کردم که با هم ببینیم نگاه تالکین به مقوله ی اخلاق چه جور نگاهی بوده. نگاه مذهبی و مطلق داشته یا نگاه مدرن و نسبی. همین مورد رو البته با موشکافی بیشتر در مورد سجایای اخلاقی هم میشه بررسی کرد.

پیشنهاد میدم از غرور صحبت کنیم که به عقیده ی من (و فکر میکنم خود تالکین) اولین گناه تاریخ بوده.

بسم الله.

چیزی که به ذهن من میرسه اینه که تالکین بزرگترین مصیبت های که در آردا به وجود اومده رو ناشی از غرور دونسته. از آغاز روزگاران تا پایان دوران دوم. این ملکور بود که مغرورانه در برابر آهنگ بزرگ ایستاد. غرور فئانور، غرور تورین، غرور تورگون، غرور نومه نور و ...

برام جالبه که تالکین هیچ خصلتی رو هم سنگ این قرار نداده. اما تو بعضی جاها و نسبت به بعضی اشخاص، غرور رو با لحن ستایش شده ای ازش صحبت میکنه و در مورد برخی اشخاص دیگه مذمت میکنه. اونایی رو که مذمت میکنه رو بالا گفتم. اما مثلا نسبت به گالادریل. غرور گالادریل مثل بقیه مخرب و ویران کننده نبود و حتی چه بسا احساس خوبی نسبت بهش پیدا میکنیم. این نگاه دوگانه به نظرم میاد علیرغم اینکه تالکین تو بسیاری از مفاهیم و جان مایه های داستان هاش دیدگاه های معنویش رو انعکاس داده، ولی در مورد اخلاق برعکس، کاملا نسبی عمل کرده. یا حتی مثلا در مورد فین گولفین. آمان رو ترک کرد، مغرورانه هم ترک کرد اما در انتها مرگش هم قهرمانانه بود و ستایش زیادی ازش شد.

آیا این نسبیت فلسفه ای پشت سرش هست یا اینکه بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشه، ناشی از شخصیت پردازی صرف نویسنده ش هست؟

ویرایش شده در توسط hamid stormcrow
لطفا از زدن پستهای پیاپی خودداری کنید در صورت نیاز به اضافه کردن مطلبی به پست خود از دکمه ویرایش استفاده کنید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...