Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 با توجه به اینکه به نظر خودم تالکین بین ادبیات فولکلور قسمتهای مختلف اروپا از اساطیر اسکاندیناوی بیشتر از همه تاثیر گرفته خواستم بدونم آیا دوستان مشتاقن راجع به این اسطوره ها در این سایت بحث بشه یا نه؟ اگر جوابتون مثبته خودتون بحث رو شروع کنید یا بگید که من شروع کنم. برای شروع کار هم پیشنهاد میکنم از جهان بینی اسطوره های شمال اروپا و اسطوره آفرینش جهان در بین وایکینگها شروع کنیم. البته قبل از هر چیز باید دید که آیا ناظران سایت این بحث رو به تالکین مربوط میدونن یا اینکه حذفش میکنند. امیدوارم که حذف نشه. ضمن اینکه به علت فراموشی یه اشتباهاتی توی پست قبلیم بوده که میخوام اصلاحش کنم باید بگم دارم برای پست بعدی اطلاعات جمع میکنم. از مسئولین هم تقاضا دارم که اولا این دو تا پست من رو سر هم کنند و ویرایش کنند و ثانیا این مبحث رو حذف نکنن. در ابتدا جهان وجود نداشت. تنها یک چاله بسیار عمیق و بزرگ بود که البته به هر سو گسترده نبود. نیفلهایم سرزمین یخبندان در منتهی الیه شمال و موسپلهایم سرزمین آتش در دوردست جنوب قرار داشتند. رودخانه هایی از نیفلهایم سرچشمه میگرفتند و به داخل چاله میریختند و در ته آن منجمد میشدند. ابرها از موسپلهایم بر میخواستند و در بالای اون چاله می باریدند. از این بارانها دوشیزگان یخی و همچنین ایمیر Ymir که اولین غول یا ژیان بود به وجود اومدند. پسر ایمیر پدر اودین بود(اسمش رو پیدا نکردم) که مادر و همسرش هر دو دوشیزگان یخی بودند. اودین و دو برادرش(فکر میکنم ثور و تیر) ایمیر رو کشتند و از جسدش جهان رو خلق کردند. از سرش آسمان. از بدنش خاک. از خونش دریاها و همینطور هم از ابروهای ایمیر حصاری به دور میدگارد که محل زندگی انسانهاست ساختند. مقداری آتش از موسپلهایم برداشتند و به جای خورشید و ماه و ستاره ها توی آسمون گذاشتند.این یه خلاصه ای از آفرینش جهان در جهان بینی وایکینگ بود. مهمترین وجه تمایز اسطوره های شمالی از باقی اسطوره ها اینه که یه جورایی قرار نیست همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه(همون طور که توی ارباب حلقه ها و هابیت میبینیم) خدایان شمال اروپا بر عکس خدایان سایر ملل فنا ناپذیر نیستند. بد تر از اون اینکه اونها خودشون میدونند که یه روز از بدیها شکست خواهند خورد(روز راگناروک Ragnarok یا شامگاه خدایان) اودین میدونه که در اون روز به وسیله فنریر بلعیده میشه. ثور میدونه که به وسیله مار یورمونگاند کشته میشه. کلا اساطیر اسکاندیناوی یه حالت اندوهباری داره که به نظرم خیلی شبیه دنیای آرداست. خوب به نظرم بهتره بیشتر از این بحث رو گسترده نکنم. البته فعلا. باید دنبال یه طرحی برای بیان این بحث داشته باشم. شما هم خواهشا یه مقدار استقبال. یه مقدار حمایت. میخوان این بحث رو ببندن ها. 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آرون 1,934 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 من هنوز دارم بهتون میگم که شما که هنوز در زمینه خود تالکین اطلاعات کامل ندارید بهتره نیاید مثل این تفسیرگرای تلویزیون اسطوره های دیگه رو بهش ربط بدید چون من یکی که کتاباشو خوندم, اصلا فکر نمی کنم که ربطی به اینا داشته باشه و بحثش کاملا جدائه ولی مایه هایی از افسانه های مختلف دنیا رو و بیشتر انگلیسی قدیم رو داره اما جدا از اون چیز اوریجینالیه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 به نظر من اینطور نیست که من چون راجع به تالکین اطلاعاتم کامل کامل نیست نتونم چیزی رو به اون ربط بدم. در واقع به نظرم هیچ کس نمیتونه آثار تالکین رو کلا بشناسه و هضم کنه. ولی در مورد اینکه اسطوره های شمال اروپا به آردا ربط دارند یا نه فکر میکنم که داشته باشند. چون تالکین آردا رو با توجه به ادبیات فولکلور اروپا خلق کرده. و این موجودات افسانه ای توی این داستانها از اسطوره های شمالی نشات گرفته اند. حتی انگلیس قدیم(سلت ها) این موجودات رو از اسطوره های اسکاندیناوی به عاریه گرفته. در ضمن من خودم هم خوشم نمیاد که مثل مفسرهای تلویزیون اینجا چیز بنویسم. ولی باید دوستان یه چیزی بنویسند که من از این حالت متکلم وحده در بیام. اگر واقعا کسی توی آردا نیست که به اسطوره های شمالی علاقه یا راجع بهشون اطلاعات داشته باشه پس دیگه حرفی نمیمونه. این بحث باید حذف بشه. دیگه وقتی کسی با ما همدل نیست ما چرا تلاش کنیم؟ 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله سار 3,968 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 سلام به همه. با اجازه منم یه نظری بدم اینجا ؛منم فکر می کنم (یعنی می دونم)که تالکین برای نوشتن آثارش از ادبیات فولکلور اروپا الهام گرفته ، در حقیقت این به هیچکس پوشیده نیست ، همونطور که می دونم آرون عزیز هم همین نظر رو داره. اما فکر می کنم منظور آرون عزیز اینه که ما نیایم این دوتا رو همینطوری به همدیگه دوخت و دوز کنیم چون همونطور هم که خودت حتما می دونی برای اظهار نظر در این مورد باید تسلط نسبی به هر دوتاش موجود باشه یا اینکه از کسایی که این تسلط رو دارن نقل قول بشه و با دلیل و مدرک کافی. وگرنه بحث یجورایی لوث میشه ویکی میگه که آره این از اینجا اومده یکی میگه نه (مثل همون اتفاقی که سر جریان هری پاتر و لوتر افتاده).من به شخصه از مطالبی که نوشتی استفاده کردم و علت اینکه پستی اینجا ندادم این بود که تو تازه مقدمه بحث رو چیدی و جایی برای دادن نظر من یا دیگری نبود و خودت باید مشخص کنی که چطور می خوای پیش بری یا داری دقیقا برای چی زمینه چینی می کنی تا بشه وارد بحث شد .من خودم شخصا نتنها مشکلی با این موضوع ندارم بلکه خیلی هم استقبال میکنم اما بهر حال مهمتر نظر آرون عزیزه که این تاپیک بمونه یا نه(چون در این زمینه مطالعات زیادی کرده) و شوق و علاقه خودت که به بحث ادامه بدی تا یه شکلی پیدا کنه و برسه به اونجایی که عنوان تاپیکه. درضمن من اون دوتا پستت رو ویرایش کردم و اضافی رو پاک کردم ببین مشکلی نداشته باشه موفق باشی 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خیلی ممنون اله سار عزیز. این که میخوام بحث رو به کجا برسونم باید اعتراف کنم که من هم اطلاعاتم به حدی نیست که بخوام بگم کاملا به هر دو موضوع مسلطم. ولی باید به هر حال کسانی که اطلاعاتی دارند با هم تبادل نظر کنند تا اطلاعاتمون کامل بشه. مثلا همون طور که گفتم منابع اسطوره های اسکاندیناوی خیلی محدوده. من همه اطلاعاتم به دو تا کتاب و چند تا صفحه اینترنتی محدود میشه. ممکنه کسانی باشند که بیشتر از من مطالعه کرده باشند. و یا منابعی در اختیارشون باشه که بتونن به من کمک کنن.قصد من هم این نیست که این دو تا رو به هم جوش بدم. فقط میخواستم از اونجا که به نظرم یه ارتباطهایی با هم دارند و ضمنا اسطوره هم میشه گفت ابتدایی ترین شکل ادبیات فانتزیه حتی اگه ربطی به آردا نداشته باشه دوستان علاقه مند با هم تبادل نظر کنند. ولی وقتی که علاقه مندانش کم هستن بهتره که نه من وقتم رو هدر بدم نه وقت بقیه رو بگیرم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
teoden 35 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 جسارتا بايد از بانو ارون (که بسيار مورد احترام بنده هستن )و اله سار عزيز تقضاکنم که اينقد نقش مميزی و سانسورچی رو ايفا نکنن و بزارن همه نظراتشونو آزادانه بيان کنن .تو کشور عزيز ما چيزی که زياد هست سانسور چی (البتّه از نوع بی دليلش) 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 نه تئودن جان. دوستان عزیز ما بانو آرون و اله سار حق دارند. من هم موافقم که این سایت برای بحث و جمع آوری اطلاعات راجع به کارهای تالکین و برای آشنایی دوست داران تالکین درست شده. وقتی که کسی به بحث اسطوره های اسکاندیناوی علاقه نداره و توی بحث شرکت نمیکنه نباید به زور بحث رو ادامه داد. تا موقعی که من بحث حذف این مبحث رو پیش نکشیده بودم هیچ کس پیام نداده بود. فکر هم میکنم که اینجا جای این بحث نیست. مگر اینکه افرادی پیدا بشن که راجع به این موضوع بحث پیش ببرن. نه اینکه فقط من اینجا بنویسم و بقیه بیان بخونن. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
امیر فارامیر 52 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 من از چيزهايي كه گفتي خيلي لذت بردم به نظر من اسطوره تنها چيزيه كه مليت نمي شناسه يعني زبونيه كه همه مي فهمن و به همين دليل شيفته ي اطوره هستم.اگه ادامه بدي ممنون مي شم 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خب دوستان مژده. یک منبع بسیار عالی در اختیار من قرار گرفت که به شدت اطلاعات قبلیم رو کامل میکنه. بهتره همین کار رو بکنم. این اطلاعات رو به اطلاعاتی که تو پستهای قبلی دادم اضافه کنید: ایمیر توسط شیر یک ماده گاو به نام اودومبلا Audhumbla تغذیه میشد و خود گاو هم با لیسیدن یخها و نمک به زندگی ادامه میداد. یک روز که گاو مشغول لیسیدن یخها بود موهای یک مرد پیدا شد. روز دوم تمام سرش و در روز سوم تمام بدنش. مرد بسیار زیبا و مغرور و خردمند بود. اون یک خدا بود. بعد از اینکه با یکی از دختران ایمیر ازدواج کرد از اونها سه پسر به نامهای اودین، ویلی Vili و وه Ve به دنیا اومدن که همونطور که گفتم ایمیر رو کشتند و جهان رو خلق کردند. یک روز که سه برادر داشتند کنار دریا راه میرفتند و از ابتکار خودشون لذت میبردند احساس کردند که جهانشون کامل نیست. باید انسان توش زندگی کنه. از یه درخت زبان گنجشک به نام ایگدرازیل مردی به نام آسک و از یک درخت توسکا زنی به نام امبلا خلق کردند. اودین به اونها زندگی و روح داد. ویلی شعور و توانایی حرکت داد و وه هم به اونها احساسات، صورت زیبا و توانایی تکلم بخشید. درخت بزرگ زبان گنجشک که از جسد ایمیر ریشه گرفته بود باید بار جهان رو تحمل میکرد. سه تا از ریشه های اون که معلوم بودند به آسگارد و یوتونهایم و نیفلهایم میرفتند. کنار هر یک از ریشه ها یک چاه بود. چاه داخل آسگارد به خوبی توسط سه الهه به نامهای اوردورUrdur به معنی گذشته، ورداندی Verdandi به معنی حال و اسکولد Skuld به معنی آینده که به نورن معروف هستند نگهداری میشه. وظیفه دیگر نورنها تدبیر سرنوشت انسانهاست. چاه یوتونهایم که به چاه ایمیر معروفه هم مکان مهمیه. خرد و حکمت در اعماق این چاه قرار داده شده. اما در نیفلهایم افعیهایی به نامهای نیدهاگ(که همیشه با شاهینی که روی درخت لانه کرده در حال جنگ و دعواست و راتاتوسک بین اونها به عنوان قاصد عمل میکنه)،گراباک، گرافوولوث، گوین و موین سعی در نابود کردن ایگدرازیل دارند و دائم ریشه های اون رو میجوند. این افعیها به وسیله جسد انسانها تغذیه میشند. چهار گوزن نر(سمبل چهار فصل) هم بین شاخه ها زندگی میکنند و جوانه های درخت رو میخورند. در زیر درخت ایمیر قرار داره که هر وقت سعی میکنه زیر بار سنگین درخت تکون بخوره زمین به لرزه در میاد. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 جهان اسطوره ای وایکینگها از نه قسمت تشکیل شده. 1-آسگارد(Asgard) که به معنای سرای اسیره (Aesir) محل زندگی خدایانه. مشهور ترین قسمت آسگارد والهالاست(یعنی تالار شهیدان. یه چیزی شبیه تالارهای انتظار ماندوس) که افرادی از انسانها که شرافتمندانه و مردانه در جنگها کشته میشوند توسط فرشتگان اودین به نام والکیریها(گزینندگان کشتگان) انتخاب شده و به والهالا برده میشند تا در اونجا اقامت کنند برای اینکه در روز راگناروک در جبهه خیر بجنگند. در این تالار اونها توسط گوشت گرازی به نام ساریمنیر که برای هر وعده غذا کشته شده و قبل از وعده بعدی دوباره زنده میشود و همچنین شرابی که از سینه بز اودین جاریست پذیرایی میشوند. سپس به بیرون تالار رفته و با هم میجنگند و همه یکدیگر را میکشند. آنها نیز قبل از وعده غذای بعدی زنده می شوند. 2-سرزمین میان(Midgard) که محل زندگی انسانهاست. 3-ونرهایم(Vanrheim) که محل زندگی ونرهاست. باید توضیح بدم که خدایان شمال اروپا به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: اسیر و ونر. البته به نسبت اسیر ونر ها خیلی خدایان کم اهمیتی هستند. من فقط سه تا از ونر ها رو میشناسم: نیورد Njord و پسرش فری Frey و دخترش فریا. 4-الفهایم(Elvheim) که کاملا معلومه محل زندگی الفهای روشناییه. 5-نیفلهایم(Nifleheim)که سرزمین یخزده شماله و قلمرو مردگان هلگارد هم در همین قسمت قرار داره. فرمانروای این قلمرو الهه ای به نام هل هستش. 6- موسپلهایم(Muspelheim) که محل زندگی غولهای آتشین(فرزندان موسپل که معلوم نیست این موسپل کیه) در منتهی الیه جنوب قرار داره و توسط سورت (Surt) اداره میشه. 7- یوتونهایم(Jotunheim) که محل زندگی نژادی از غولها به نام یوتونهاست. یوتونها بسیار زیاد عمر میکنند و قدرتهای جادویی نیز دارند. بنا بر برخی روایات یوتونها کنترل کننده نیروهای طبیعت هستند. 8-سوارتالفهایم(Svartalfheim) محل زندگی دورفها بین میدگارد و هلگارد قرار داره و تمام مردگان باید از این قسمت رد بشن تا به دنیای مرده ها برن. گفته میشه که بخشی از الفهای تاریک در این قسمت زندگی میکنند. 9-نیداولیر(Nidavellir) محل زندگی الفهای تاریک که در کوههایی در دنیای مرده ها قرار داره و نیدهاگ از اونها بیرن اومده، در داخل یک تالار که از طلای قرمز ساخته شده زندگی میکنند. کل این نه قسمت در میان اقیانوس فضا قرار داره و در بالای اون هم گنبد آسمانه. خوب فعلا بسه. اما قبل از رفتن یه چیزی بگم. بابا ما رو سر کار گذاشتین؟ میگین بنویسم مینویسم ولی هیچ کس جواب نمیده. بابا من که نمیخوام بگم من اینها رو میدونم. میخوام دوستان راجع بهش نظر بدن. اطلاعاتی اگر دارن بگن. اینجوری که نمیشه آخه. در ضمن اگر میشه دوستان به من بگن که چی جوری میتونم توی پستم یه عکس بذارم تا نقشه جهان اسطوره ای وایکینگها رو بذارم اینجا. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 آشیل عزیز راستیتش نمیدونم چه جوری مقاله اش کنم. فکر خوبیه منتهی باید یکی از دوستان راهنمایی کنه که چه جوری این کار رو انجام بدم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خوب دوستان امروز همچین دست پر اومدم ها.اول از همه یادتونه گفتم نتونستم اسم پدر و مادر اودین رو پیدا کنم؟ خوب حالا پیدا کردم. اودین پسر بور Bor و بستلا Bestla بوده. اودین Odin یا وودن Woden یا ووتان Wotan (چهارشنبه به انگلیسی اولش بوده Woden'sday و بعدا به حالت الانش تبدیل شده) معروف به پدر همگانه چون به واقع اودین پدر همه خدایانه. اینکه چه بلایی سر برادرانش ویلی و وه اومده معلوم نیست. اودین خدای جنگ، مرگ،شعر و عقل و خرده. اودین بارها به خاطر انسانها فداکاری میکنه. در همه تصاویری که از اودین نقش شده و برجا مونده اودین با یک چشم تصویر شده. میدونید چرا؟ چون یکبار که رفت بالای چاه خرد که میمیر دانا از اون محافظت میکنه و از میمیر خواست که یه نسیمی از چاه رو به سوی اون بفرسته میمیر گفت که اودین باید در عوض یکی از چشمانش رو به اون بده. اودین هم اینکار رو کرد و خردی رو که با این راه به دست آورده بود به انسانها بخشید. یکبار هم اودین جان خودش رو به خطر انداخت تا شراب شعر رو که هرکسی اون رو میخورد شاعر میشد از سرزمین غولها بدزده و اون رو هم به انسانها هدیه کنه. در داستان دیگری اودین نه روز در حالی که با نیزه خودش زخمی شده از ایگدرازیل آویزان میمونه تا بتونه رونها(Runes حروف جادویی که دانستن اونها به شخص قدرت میده) رو یاد بگیره. در پایان این نه روز اودین نه ترانه جادویی و هجده رون یاد گرفت. اما واقعا چرا اودین اینقدر به انسانها لطف داره. جواب این سوال رو شاید بشه در زندگی وایکینگها جستجو کرد. وایکینگها در جایی زندگی میکردند که تمام زندگیشون در واقع یک جور مبارزه بود. در جایی که هیچ ترحمی از طبیعت نصیبشون نمیشد. شاید به همین علته که اسطوره های وایکینگها تا این حد نومیدانه و اندوهناکه. تنها کاری که باعث رستگاری انسان شمالی میشه اینه که تا آخرین نفس در جبهه خیر بجنگه و رستگاری اصلی در موقعی به دست میاد که فرد کشته میشه. در چنین دنیای بیرحمی که حتی خدایانش هم شکست ناپذیر و فنا ناپذیر نیستند شاید همین همدردی باعث میشه که اودین تا این حد انسانها رو دوست داشته باشه و برای اونها فداکاری کنه. تا دفعه بعد خداحافظ دوستان. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 اودین، خدای خدایان، پدر همگان، خودی به رنگ آبی آسمانی بر سر و دامنی به رنگ دودی بر پا دارد. دو کلاغ به نامهای هوگین(فکر) و مونین(حافظه) بر روی شانه های اودین مینشینند. این دو هر روز به سرتاسر جهان پرواز کرده و برای اودین خبرهایی را می آورند. اودین هیچگاه غذا نمیخوره بلکه فقط از نوعی شراب مخصوص که از سینه یک بز جادویی جاریست تغذیه میکند و همه غذایی را که در مقابلش گذاشته میشود به جری و فرکی، دو گرگی که زیر پای وی میخوابند میدهد. همچنین اودین اسبی جادویی به نام سلیپنیر Sleipnir دارد که این اسب هشت پا دارد و قادر است در هوا حرکت کرده و به دنیای مردگان نیز برود. اودین غیر از والهالا تالار دیگری نیز دارد به نام Valaskjalf که تخت اصلی اودین به نام Hildskjalf در این تالار قرار دارد و هرگاه هرکس روی ان بنشیند میتواند به هرکجای دنیا که بخواهد نگاه کند. اودین نیزه ای به نام Grungir دارد که هرگز به خطا نمیرود و همچنین کمانی که با هر بار کشیدن آن ده تیر باهم رها میشوند. اودین یک حلقه جادویی نیز دارد که هر شب نه حلقه مانند خود به وجود می آورد. اودین این حلقه را در مراسم تشییع جنازه فرزندش بالدر بر روی توده هیزم قرار داد و بالدر نیز پس از راگناروک که به زمین باز میگردد این حلقه را به دست دارد. اودین با اینکه میداند که سرنوشتش بلعیده شدن توسط فنریر در راگناروک است ولی این سرنوشت را میپذیرد و خوی یک جنگجوی واقعی را به نمایش میگذارد. شجره نامه بسیاری از قهرمانان با نام اودین آغاز میشود و او را خدای جنگجویان و شاهان نامیده اند نه خدای مردمان عادی. نام او در مکانهای زیادی دیده نمیشود و اینگونه تصور میشود که عده زیادی او را نمیپرستیده اند زیرا او را خدایی خائن به حساب می آورده اند چون به خاطر هوس خویش مسبب مرگ جنگجو میشود. البته من که عاشق اودین هستم و آرزو میکنم که بتونم به والهالا راه پیدا کنم. دوستان خواهش میکنم توی این بحث شرکت کنید. اینجا به جای بحث داره تبدیل میشه به یه کنفرانس یه نفره. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 اول با عرض پوزش از همه به نظرم ماهیچ وقت نمی تونیم به طور حتمی از ریشه های لوتر بگیم اما خوب به هر حال بعضی چیز ها بین این دو شبیه اند اما این هیچ چیز رو مطمون نمیکنه به هر حال این بحث رو دوست دارم ومی نویسم من زیاد در مورداساطیر اسکاندیناوی نمی دونم اما به نظرم صحبت در چند مورد جالبه الف ها ودوارف ها که همون طور که خودت میدونی در این قصه ها هستند بعدشم می تونی در مورد خدا های مختلف فریا فرگا تور وبالدر شهید صحبت کنی غولها بخصوص لوکی که تو ماسک 2 هم بود م خوبه آخرشم چند تا از قصه ها روبگو تامنم اگه اطلاعات کمم اجازه داد همراهیت کنم ------------------------------------------------------------- من اطلاعات زیادی در این مورد ندارم ولی ریشه هابه یوتونهایم نیفلهایم ومید گارد میروند که یکی از آنها به آسارگارد می رسه واوردا کنار آن ریشه است من با روایت تو از ایمیر موافقم اما در مورد زلزله یه جا خوندمه عاملش لوکی بوده: پس از مرگ بالدر که خودتم قصه اش رو می دونی لوکی رو توی یه غار در حالی که زهر یه افعی روش می ریخت اسیر کردند بعد زیگین زن لوکی زهر را توی فنجانی می ریخت موقع خالی کردن فنجان زهر رو سر لوکی می ریخت حرکت لوکی بر اثر درد عامل زمین لرزه بوده. در ضمن به نظرم بحث جالبی هست حتی اگه بی ربط باشه 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 بله راجع به این نظریه هم اطلاع دارم که عامل لرزش زمین حرکت لوکی بوده. ولی به نظرم این یکی قابل اعتماد تره. بهتره یه پست راجع به منابع اساطیر اسکاندیناوی و علت محدود بودنشون بذارم تا دوستان بدونند که چرا اینقدر تناقض بین روایات مختلف اسطوره ای شمال اروپا وجود داره. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 اودین والا مقام سه همسر داره: همسر اول و اصلیش الهه ایه به نام فریگ. فریگ رو معمولا به صورت زنی در پشت چرخ نخ ریسی تصویر کرده اند که نخهای طلایی میریسد. معروف است که او اسرار زیادی میداند که آنها را برای اودین هم فاش نمیکند. اودین و فریگ پنج فرزند دارند. محبوب ترین این فرزندان چه در بین خدایان و چه انسانها بالدر شهید است که خداوندگار روشنایی، شادی، معصومیت، زیبایی و صلحه. اون رو گاهی بهترین خدایان میدونند هرچند که قدرت کمی داره. همسرش نانا Nanna نام داره که دختر نپ Nep (احتمالا یه غوله) و فرزندشون فورستی Forseti رب النوع عدالت هست. داستان شهادت بالدر رو بعدا براتون مینویسم. برادر دوقلوی بالدر هود یا هودر Hod-Hoder که نابیناست و خداوند تاریکی و زمستان محسوب میشه. اون ناخواسته برادرش بالدر رو میکشه و در بعضی داستانها اومده که اودین همسر چهارمی هم اختیار کرده که یک غول به نام ریند Rind بوده و پس از مرگ بالدر از ریند یک پسر به نام والی Vali به دنیا میاد که گفته میشه هنگامی که هنوز یک شب از تولدش نگذشته انتقام بالدر رو میگیره و هودر رو میکشه. میگن اون قسم خورد که دستانش رو نشوره و موهاش رو شونه نزنه تا زمانی که قاتل بالدر روی تل هیزم بسوزه. با این وجود گفته میشه که بعد از راگناروک که بالدر برای ساختن دوباره جهان به زمین بر میگرده هودر هم همراه اون برمیگرده. سومین پسر اودین هرمود دلاوره Hermod که قاصد خدایانه و در داستان مرگ بالدر نقشی ایفا میکنه که به موقعش براتون میگم. تیر Tyr هم خدای جنگ و عدالت شمرده میشه. وایکینگها اعتقاد داشتند که او هنگام گذشتن اودین از اماکن مختلف برای اون راه باز میکنه. تیر شجاعترین خدایانه و در جنگها هم به جنگجویان جسارت و دلاوری میبخشه. تیر رو همیشه با یک دست تصویر کردند چون دست راستش توسط گرگ عظیم الجثه فنریر کنده شده. داستان از این قراره که وقتی فنریر از لوکی متولد شد و پیشگویی کردند که او و فرزندانش روزی مسبب ویرانی جهان خواهند شد خدایان که اون رو یه بچه گرگ معمولی تصور میکردند خواستند اون رو پیش خودشون نگه دارند. ولی وقتی دیدند با گذشت زمان اون بزرگتر و وحشتناکتر میشه خواستند اون رو به بند بکشند. پس زنجیرهای محکم و ضخیمی آماده کردند و به گرگ گفتند که برای اینکه بتونه قدرت خودش رو نشون بده این زنجیرها رو به پاش میبندند و اون باید پاره شون کنه. گرگ همه زنجیرهای ضخیم رو پاره کرد. خدایان که به فکر چاره بودن به نزد دورفها رفتند و از اونها چاره جویی کردند. دورفها هم زنجیری جادویی به نام گلیپنیر Gleipnir ساختند. مواد تشکیل دهنده این زنجیر خیلی عجیبه: رد پای گربه، ریشه کوه، ریش زن!!!، نفس ماهی، رگ و پی خرس و آب دهان یک پرنده. حاصل کار یک نوار بسیار باریک بود که برخلاف ظاهرش بسیار قوی بود. خدایان خواستند دوباره گرگ رو فریب بدند ولی وقتی که گرگ به نازکی زنجیر نگاه کرد فکر کرد که پاره کردن اون هیچ افتخاری براش به دنبال نداره ولی وقتی دید که اگر قبول نکنه ممکنه قدرت و شجاعتش مورد شک واقع بشه قبول کرد که اجازه بده زنجیر رو به پاش ببندند به شرط اینکه یکی از خدایان برای اطمینان فنریر دستش رو در دهان اون قرار بده. بین خدایان فقط تیر حاضر به این کار شد و وقتی که گرگ نتونست زنجیر رو پاره کنه دست راست تیر رو کند. خدایان فنریر رو که به بند کشیده شده بود به یک صخره به نام گیول Gioll که یک مایل زیر زمین قرار داره بستند و یک شمشیر بین فکهاش گذاشتند تا نتونه گاز بگیره. در راگناروک بالاخره فنریر زنجیرش رو پاره میکنه تا در جنگ غولها بر علیه خدایان به اونها ملحق بشه. اون به دنبال اودین میره و او رو میبلعه و ویدار یکی دیگه از پسران اودین انتقام اودین رو میگیره و فنریر رو میکشه. براگیBragi آخرین فرزند اودین و فریگ خدای شیوایی و فصاحت و سخنوری و شاعریه و حامی اسکالدها Skalds که معادل کلمه شاعر در میان مردم وایکینگه. رونهایی که اودین یاد گرفته بود روی زبان براگی حک شدند و او رو الهام بخش شاعران میدونن که بهشون اجازه میده از شراب شعر که اودین از غولان دزدیده بنوشند. همسر براگی ایدون Idun نام داره که الهه جوانی ابدیه. قبل از نشستن یک پادشاه به تخت به افتخار شاه مرده سوگندی در برابر یک جام که Bragarfull یعنی جام براگی نامیده میشد به جا آورده میشد و شاه جدید مقداری از این جام مینوشید. خب برای این پست دیگه بسه. در پستهای بعدی میرم سراغ همسران دیگه اودین. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 یکی از مسائلی که باعث میشه روایات متفاوت و بعضا متناقضی از اساطیر اسکاندیناوی به دست برسه کمبود و پراکندگی منابعه. کشورهای اسکاندیناوی یعنی نروژ، سوئد، دانمارک و ایسلند آخرین کشورهای اروپایی بودند که به وسیله مبلغین مسیحی مجبور به پذیرش این دین شدند. مبلغین مسیحی که شکوه و عظمت اسطوره های اسکاندیناوی رو سد راه خودشون برای کشوندن وایکینگها به مسیحیت میدیدند دست به عملی هولناک و غیر انسانی زدن. اونها منابع اسطوره ای وایکینگها رو جمع آوری کردند و آتش زدند(همونکاری که با منابع اسطوره ای سرخپوستهای آمریکای مرکزی و جنوبی کردند.) تنها منابع قابل استناد باقیمانده یکی قطعه شعریست به نام هاوامال و دیگری کتابیست به نام ادای منثور که توسط بزرگمردی به نام اسنوری استورولسون که اهل ایسلند بود بعد از پذیرش مسیحیت نوشته شد. اسنوری از ترس آنکه به او تهمت کافر کیشی بزنند جرات نداشت داستانها را بصورت مستقیم بیان کند بلکه در قالب کتابی درباره فن نویسندگی این داستانها را بدین صورت حفظ کرد که مثلا مینوشت یک نویسنده میتواند به جای کلمه طلا از استعاره خونبهای سمور آبی استفاده کند و علت آن این داستان است.... چنین افرادی در چنین شرایطی توانستند میراث مردمان آزاده وایکینگ رو حفظ کنند. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 باهات صد در صد موافقم در واقع همان طور که می دانی ممخالفت مسیحیت با پاگانیسم از ابتدای قدرت گرفتن کلیسا در زمان کنستانتین (که در روز آخر عمرش مسیحی شد ) تا حالا ادامه داشته تا آنجا که حتی بعضی از فرق پاگان- مسیحی کلیسا را فریب کار معرفی کردند. مذهب نوردیک ها هم از این قاعده مستثنی نبوده وجز چند شعر در این باره چیزی باقی نمانده. ---------------------------------------------------------- واما در باره ی قوم مایا قضیه کمی متفاوتاست: حتما می دانید که در اساطیر مایا کواتزیاکواتل خدای خدایان قرار بوده به زندگی برگردد . کورتز در آنجا با استفاده از این باور خود را به جای کواتزیاکواتل جا زد وموفق شد . روایت دیگری در مورد علاقه ی دختر یکی از سران قبایل به او هم وجود دارد. که البته در آن مورد هم باز سو استفاده ی کورتز از این باور اشاره شده. حاضری بحث مایا را شروع کنی؟ البته من در این زمینه اطلاعات چندانی ندارم وخوشحال می شوم مانند دفعه یقبل(در مورد نوردیک) از اطلاعاتت استفاده کنم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 من راجع به اسطوره های مایایی اطلاعاتی ندارم. البته فقط یه منبع ازش سراغ دارم ولی نرفتم سراغش. جلد هفتم سری اسطوره های ملل نشر مرکز راجع به اسطوره های آزتکی و مایایی هست. خواستی برو سراغش چون من دیگه وقت برای شروع یه شاخه دیگه ندارم. اگر خواستی خودت راهش بنداز. هرچند که فکر نمیکنم رابطه چندانی با دنیای آردا و کارهای تالکین داشته باشه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خوب فکر می کنم که شمت فرد فروتنی باشیدچون به هر حال با اطلاعات خوب شما ودسترسی تان به منابع مناسب( بعید است در این زمینه چنین باشد. اما در مورد پیشنهاد تان باید بگم من علاقه ا ی به اساطیر مایا ندارم وبه نظر م به شدت خنده دارند علاقه ی من علاوه بر بعضی ملل که از حد علاقه به اطلاع نمی رسد بیشتر به کاوش های باستان شناسان در این منطقه هاست که احتمالا درآن مورد هم درست ودقیق چیز زیادی نمی دانم علاوه براینکه احتمالا رهبانها نمی پذیرند.(هگر می پذیرند بگویند). 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خب این بار میریم سراغ یکی دیگه از همسران اودین و تنها فرزندش از اون. یورد Jord همسر اودین که در اساطیر اسکاندیناوی نمادی از زمین بکر و دست نخورده است مادر قدرتمندترین خدایان یعنی تور Thor است. تور خدای صاعقه است. او نیز دو همسر اختیار میکند. یکی سیف Sif نام دارد که یکی از الهگان باروری و حاصلخیزی است و جالب اینکه این دو فرزندی ندارند. دیگری ماده غولی است به نام یارنساکسا(یا شاید یارنساژا Jarnsaxa ) که از آنها دو پسر به نامهای ماگنی Magni و مودی Modi و یک دختر به نام ثراد Thrud (ثراد یعنی قدرت) متولد میشوند. ماگنی را یکی از خدایان قدرت دانسته اند و او را تنها موجود زنده در جهان میدانند که از پدرش قویتر است. همچنین تنها کسی غیر از تور بود که میتوانست میولنیر Mjollnir پتک تور را بلند کند. مودی نیز خدای خشم و جنگ به شمار میرفت. پرستندگانش بیشتر افرادی بودند که به برسرک Berserk مشهورند. برسرک در لغت به معنای دیوانه است. برسرک ها جنگجویانی بودند که برای ایجاد ترس بین مردم پوست خرس به تن میکردند. برای آنکه خود را سر شور و هیجان جنگ بیاورند کارهای عجیبی انجام میدادند. از انواع خاصی مواد مخدر استفاده میکردند. خود را شلاق میزدند. بر سپرهاشون میکوبیدند و مثل حیوانات وحشی زوزه میکشیدند. تا زمانی که این دیوانگی ادامه داشت اونها به جنگجویانی وحشتناک تبدیل میشدند که گویی احساس درد نیز نمیکردند. گاهی در هنگام دیوانگی حتی به تخته سنگها و درختها نیز حمله میکردند. اعتقاد به وجود برسرک ها مثل اعتقاد به وجود گرگنما ها میمونه. هر دو اونها دارای قدرتهای جادویی برای تغییر شکل از انسان به یک حیوان وحشی هستند. گاهی اونها را اولفئونار Ulfeonar مینامند که یعنی پوشندگان پوست گرگ. خب بهتره برگردیم سر بحث اصلیمون یعنی تور. تور رو معمولا بصورت مردی قدرتمند با ریشی قرمز و چشمانی درخشان تصویر میکنند. با وجود ظاهر نه چندان دلچسبش خدایی بسیار محبوب بود زیرا همیشه به عنوان محافظ انسانها و خدایان در برابر نیروهای شیطانی به شمار میرفت. رواج پرستش تور حتی از پدرش اودین نیز بیشتر بود. علت این امر شاید این باشه که تور بر عکس اودین از انسانها قربانی نمیخواد. در معبدی که به تور تعلق داشته به نام معبد اوپسالا Uppsala در سوئد یک نقاشی از تور قرار داره که در سمت راستش اودین و در سمت چپش فریگ همسر اول اودین ایستاده اند. این معبد در سال 1080 میلادی تبدیل به کلیسا شد!!!! وایکینگها اعتقاد داشتند که در هنگام طوفان تور سوار بر ارابه اش که توسط دو بز به نامهای تانگریسنی Tanngrisni (معنی عجیبی داره، یعنی خالی دندان) و تانگنوست Tanngnost (این هم یعنی دندان آسیا) کشیده میشه در آسمانها حرکت میکنه و هرگاه که او پتکش میولنیر رو پرتاب میکنه(پتکی جادویی که همیشه به هدفش میخورد و به دست صاحبش بازمیگشت) صاعقه به وجود میاد. یکی دیگر از گنجینه های تور یک کمربند جادویی به نام مگینگیارد Megingjard است که قدرت او را دو برابر میکند. تور در تالاری به نام بیلسکیرنیر Bilskirnir که در محلی به نام ثرادهایم Thrudheim یعنی محل قدرت واقع شده زندگی میکنه. بزرگترین دشمن اون مار جهانی یورمونگانده که دور تا دور میدگارد رو گرفته. در راگناروک تور موفق میشه یورمونگاند رو بکشه ولی بر اثر زهر اون جونش رو از دست میده و پسرش ماگی پتک اون رو به ارث میبره. در آخر اینکه پنجشنبه Thursday به نام اون نامگذاری شده. معادل تور در اسطوره های تیوتونیک دونار Donar است و رومیها اون رو معادل خدای خدایان خودشون یعنی ژوپیتر میدونند. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خب دوستان، برای تفنن هم که شده این چند تا عکس رو ببینید. اولیش یه نقاشی از درخت جهانی ایگدرازیل و نه قسمت جهانه. دومی اودین والا مقام رو به همراه زاغهاش، هوگین و مونین و گرگهاش، جری و فرکی نشون میده. سومین عکس هم نبرد تور با یورمونگاند رو نشون میده. در کنار تور هم اودین سوار بر سلیپنیر، اسب محبوبش که هشت پا داره در حال جنگه. http://pics.ir/x3t.jpg http://pics.ir/x3u.gif http://pics.ir/x3w.gif 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 عکس های شما بی نظیر وبسیار جالب بودند. از شما متشکرم . همانطور که می دانید سلاح زئوس (ژوپیتر) صاعقه است اما به نظر من این تنها وجه اشتراک تور وزئوس است. در حالیکه زئوس مانند اودین خدای خدایان است. البته در اولمپ. هر چند از نظر صفت اخلاقی فرد هرزه ای چون زئوس با اودین فداکار یکی نیست. اما این مسئله در مورد تور هم صادق است. ر ئواقع از این نظر هم به جز باکوس ودمتر خدای خوبی در یونان نیست(حتی آپولو) پس فکر می کنم در هر حال یکی دانستن تور و زئوس خالی از خطا نباشد. از شما دوست بسیار عزیز به خاطر اطلاعات مفیدی که در اختیار مان می گذارید متشکرم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 خیلی ممنونم وارمستر عزیز. این که گفتم معادل رومی تور ژوپیتر هست نظر شخصیم نبود بلکه اون رو توی یه مقاله راجع به تور توی سایت http://www.Pantheon.org خوندم. خیلی سایت جالبیه. من با توجه به اطلاعاتی که از منابع دیگه دارم ولی برای پستهایی که توی آردا میذارم از مقالات اون استفاده میکنم. ترجمه و ادیتشون میکنم و بعد میذارم اینجا. اما اینکه گفتی خدای خوب در یونان غیر از دمتر و باکوس نیست یه جورایی مایه اشکاله. میدونی من این ترم درس اندیشه اسلامی توی دانشگاه دارم و استادمون خیلی آدم خوب و با مطالعه ایه و خیلی راجع به یونان و اساطیرش صحبت میکنه. در باره ویژگیهای خدایان اسطوره ای یونان میگفت که اونها در واقع سه تا ویژگی برجسته دارند. اول شخص بودن در برابر شی بودنه. یعنی کس هستند و نه چیز. دوم بی مرگیه و سوم اینکه در رابطه با انسانها تعریف میشن. یعنی فقط برای این به وجود اومدن تا امور انسانها رو رتق و فتق کنند. خدای خواب، خدای مرگ، خدای جنگ، خدای عشق.... می بینی؟ همه اینها در رابطه با زندگی انسان تعریف میشن. ولی همونطور که گفتی زئوس واقعا هرزه است. در واقع همه خدایان یونانی اینطورند. اونها در واقع انسانند. احساسات انسانی دارند: خشم، شهوت، حسد.... تنها تفاوتشون با انسانها بی مرگیه. ولی خدایان شمال اروپا میشه گفت اگر سیبهای جوانی ایدون نبود هیچ فرقی با انسانها نداشتند. به همین دلیل همدردی با انسانها شاید باشه که تا این حد با انسانها قرابت و نزدیکی دارند. اودین یک چشمش رو برای به دست آوردن خرد از دست میده و بعد اون رو به انسانها بخشید، شراب شعر رو از غولها دزدید و اون رو هم به انسانها داد، همینطور رونها را. در واقع در بین خدایان یونانی باکوس و دمتر از همه به انسانها نزدیکتر بودند چون به ابتدایی ترین نیاز انسانها یعنی خوراک و نوشیدنی حکمرانی میکردند. میدونی که وقتی هادس پرسفون رو دزدید و دمتر گوشه نشین شد مردم داشتند از گرسنگی میمردند. به همین دلیله که دمتر و باکوس از همه خدایان برای انسانها مهمتر و حیاتی ترند. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 28, 2008 راستش من جلوی اطلاعات شما خوف کم آوردم . والبته از اول قصد جسارت هم نداشتم اما منظورم از خوب از نظر صفات اخلاقی است و نه چیز دیگه در واقع به نظرم نمی شه خدایان یونان واسکاندیناوی رو مقایسه کرد اساطیر یونان به شکل عجیبی شببه اساطیر بابل اند. از همون نظر انسانی بودن. اما جسارتا باید بگم به نظر م گر چه دمتر وباکوس به این نیاز ها ارتباط داشتن ولی به نظرم این مسئله نه به خاطر انسانی تر بودن بلکه به خاطر بخشنده تر بودن آنها ست(قضیه ی باکوس رو که می دونی) واز این نظر بیشتر از بقیه شبیه خدایان نوردیک اند.(البته با صرف نظر از اون قضیه ی تب برای باکوس و قهر دمتر). 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست