رایت ساحر 50 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 برای من همیشه این سوال مطرح بوده که منشا خون آشام ها کجاست؟ و از کی انسان ها به وجود این موجود علاقه مند شدند؟ آیا در داستان های تالکین هیچ صحبتی در این باره شده؟ البته میدونم که اورک ها خون و گوشت انسان میخوردن اما منظور من خون آشام های خالصه با همون خصوصیات مخصوص یعنی هوش بالا، فنا ناپذیری، التیام زخم خیلی سریع، وحشت از نور و آیینه و .... اگر خون آشام ها در داستان تالکین آمده اند، لطفا بگویید اسطوره ی خلقت آنها چیست؟ و چه چیزی بین انسان و خون آشام تفاوت ایجاد میکند؟ 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 بله رایت جان. در دنیای تالکین هم خون آشام وجود داره. موجوداتی به شکل خفاش که هم در خدمت مورگوث و هم در خدمت سائورون بودند. حتی خود سائورون وقتی که لوثین به همراهی هوان(سگ نگهبان والینور) به جزیره سائورون اومد وقتی که از هوان شکست خورد به شکل یک خون آشام در اومد که از گلوش خون می چکید و فرار کرد. ولی از بین خون آشام ها تنها خون آشامی که تالکین نام برده قاصد سائورون به نام "ثورین گوه ثیل" است. معنی اسمش زنی از سایه سریه!!!! در باره منشا به وجود اومدنش تالکین سر نخی نداده ولی با توجه به اینکه احتمالا توانایی تغییر شکل داشته احتمالا باید آینور و از زیر شاخه مایار باشه. ثورین گوه ثیل ظاهرا در سال 468 دوران اول که جزیره سائورون نابود شد از بین رفته. ولی ممکنه فقط توانایی تجسم فیزیکی رو از دست داده باشه. 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آشیل 18 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 هوم ببخشید دوست عزیز شما تو پست اول تون نوشته بودید وحشت از نور آینه من در این موردش دیگه چیزی نشنیده بودم! احتمالا شاید نور آفتاب باشه منظورت ولی این نور چه طوری بازتاب داده میشه بهشون چون وقتی آفتاب غروب کرده و در آسمان افتابی نیست از قبر شون در میان طبق افسانه ها 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله سار 3,968 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 هوم ببخشید دوست عزیز شما تو پست اول تون نوشته بودید وحشت از نور آینه من در این موردش دیگه چیزی نشنیده بودم! احتمالا شاید نور آفتاب باشه منظورت ولی این نور چه طوری بازتاب داده میشه بهشون چون وقتی آفتاب غروب کرده و در آسمان افتابی نیست از قبر شون در میان طبق افسانه ها خون آشامها از نور آینه نمی ترسن اما از خود آینه چرا چون توی آینه دیده نمی شن برا همین بوسیله آینه میشه وجودشون رو آشکار کرد 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Halbarad 559 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 شاید هم به یه علت دیگه از آینه میترسند. به همون علتی که اون شخصیت رویین تن توی فیلم The legend of extra ordinaries از آینه میترسه. چون خون آشامها پیر نمیشدند. در واقع گذشت سالها روشون دیده نمیشد. ولی ممکنه مثل اون فیلم اگر در مقابل آینه قرار بگیرند این طلسمشون باطل بشه. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
warmaster 9 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 بر اساس کتابها و قصه هایی که در این مورند خون آشام ها در اینه دیده نمی شوند البته در بعضی قصه ها آنها به وسیله آینه خود را منتقل میکنند مانند portal چیزهای دیگه که خون آشام از اش می ترسه نقره به خصوص تو قصه ها صلیب نقره ای گرگینه و holy water است که فکر کنم آب کلیسا باشه 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
رایت ساحر 50 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 من فقط پرسیده بودم منشا خون اشام ها در داستانهای تالکین کجاست؟ اصلا نمی دونم چرا بحث به اینجا کشید، که چرا اونا از آینه می ترسن. خیلی هم بهش جواب داده شده اما هیچ کدوم درست نیست. حالا بگذارید خودم بگم: اول یه سوال: شما می تونید بدون دست و پا هم خودتون رو تصور کنید و باز بگید این منم، اما تصور خود بدون "سر" مشکله! حالا این قضیه هویت در مورد خون اشام ها هم هست، اونا مسخ شدن و از هویت اصلیشون دور افتادن و وقتی توی آینه نگاه می کنن تلنگری به آگاهیشون می خوره و می فهمن اون چیزی که مقدر شده که باشن نیستن، حتی آگه این وضع ادامه پیدا کنه ممکنه تغییر کنن. در هر حال نگاه کردن در آینه برای یه خون آشام همون قدر وهن آوره که ما خودمون رو بدون سر تصور کنیم! یعنی مهم ترین چیزمون (که همون هویتمون هست) رو به چالش میکشه و مسلم هیچ کس دوست نداره بی هویت باشه. زیرا بی هویتی در نهاد هیچ فانی وجود نداره. البته توضیح کامل این بحث بسیار طولانی است و نیازمند زمان و دانش فراوان و آنچه که من گفتم فقط پیش در آمدی بود بر آن دانش عظیم که هست. ( علاقه مندان به این موضوع هویت و اینکه چرا هویت ما بیشتر در سرمان است، می توانند به یوگا تانترا مراجعه کنند.) با عشق به همه، رایت 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
امپراطور تاریکی 19 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 من تصور می کنم خون آشام ها موجوداتی طلسم شده اند.... یعنی یا انسان یا چیزی بودن که نفرین یا همچین حالتی پیدا کردن......... 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیاه بینان حلقه 15 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 خون اشام ها توسط خود انسان به وجود می اید... انسان هم با دست های خود میتواند یک انسان دیگر را طلسم کند و هم میتواند با تمرکز بر صورت شخص مخاطب او را به خون اسام مجازی تبدیل کند... البته اگه مشکل داره به خاطر نظر بودن است.( نوشته رو عرض کردم ) 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آرون 1,934 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 بچه ها دقت داشته باشید که خون آشام تو جاهای مختلف و داستانهای مختلف متفاوته و هرچه قدر بخواید میتونید نظر بدید , اما ما اینجا داریم راجع به وجود خون آشام ها در دنیای تالکین بحث می کنیم. 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیاه بینان حلقه 15 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 همه ی حیوانات داخل داستان های خیالی از یک ریشه اند هرچی از این بگی به اون نزدیک میشی نمیشه اینهارو از هم جدا کرد. با تشکر 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
اله سار 3,968 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 این نسبتا درسته. اما توجه داشته باش که همه موجودات خواص عمومی و اختصاصی دارند .ما وقتی می گیم در مورد مثلا انسانهای دنیای تالکین می خوایم بحث کنیم منظور اینه که در مورد خصوصیاتی از اونا که فقط در دنیای تالکین هست و گرنه همه می دونیم که بهر حال انسان 2 دست و دو پا داره و همه چیز خواره! در کمترین حالت وقتی قراره در مورد خون آشامهای آردا صحبت بشه منظور اینه که خواص اختصاصی اونها رو برسی کنیم. مضاف بر اون ، اصلا خون اشامهای دنیای تالکین هم کاملا متفاوت با باقی خون اشامهان و اورجینالن. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مالبت پیر 113 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 در مورد خون آشامهای دنيای تالکين نظری ندارم ولی خون آشام ها در يک مفهوم کلی از آينه نمی ترسند. فقط توی آینه دیده نمیشن. حتی قصر خون آشام ها هميشه يه اتاق کاملاْ آينه کاری هم داره حتی شايد از اين که با رفتن جلوی آينه ثابت کنن متفاوت هستن و ترس ايجاد کنن لذت هم می بردن. در هر حال من شنيدم خون آشام ها تحمل نور، بوی تند مخصوصاْ بوی سير، صليب (به عنوان یک نماد دینی که شاید بشه به خیلی چیزها هم تعمیم داد.) و چيز های خاصی که اکثراْ ماهيت دينی و مذهبی دارن مثه خاک ها و آب های مقدس و انواع تلسم ها. ولی با آينه فکر نمی کنم مشکلی داشته باشن. حتی ازش استفاده می کنن. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مالبت پیر 113 ارسال شده در دسامبر 29, 2008 بابا يا اين ويرايش رو درست کنين يا. يا خودتون ويرايشش کنين. طلسم رو می گم. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Vána 3,153 ارسال شده در آوریل 10, 2012 فقط یه چیزی یه کتاب جالب در مورد خوناشامها دراکولای برام استوکر هست که پیشنهاد میکنم هر کسی علاقه به خوناشامها داره بخونه جالبه واینکه خون اشامها شبها توی تابوت میخوابن ووقتی خون اشامی خون انسانی رو بمکه بعد از چند روز اون انسان به خون اشام تغییر شکل پیدا میکنه وخوناشامها کلا پوست بدنش بی روح وبه رنگ گچ میزنه وسالهای بسیاری میتونن زندگی کنن وباید به شیوهی خاصی اونها رو از بین برد البته چون این کتابو چند سال پیش خوندم چیزهای بیشتری ازش یادم نیست همه ی اینها رو میتونید در دراکولا استوکر بخونید اینها بهش اشاره نشده بود که یه اشاره ای کردم 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
CelebAlph 654 ارسال شده در آوریل 26, 2012 (ویرایش شده) خب با اجازه من یه مطلب کوچولو بذارم راجع به خون اشام ها: خون اشام در افسانهها و خرافات مردم اروپا، موجودی زندهاست که شبها از گور بیرون آمده و برای تغذیه خود از خون مردم میمکد. در این تخیلات، خونآشامها دندانهای نیشبلندی دارند که با آنها از گردن زندگان خون میمکند، و معمولاً دارای قدرتهای فوق بشری از جمله زندگی جاوید هستند. در داستانهای زیادی خونآشامها مردم را به بردگی میکشند و خود آنها را نیز به خونآشام تبدیل میکنند. برای کشتن او باید سرش را از تن جدا کرد و میخی بلند را به قلب او فرو کرد.قصه خون آشامها به شکل امروزی در قرن شانزدهم و از بالکان پا گرفت.در قرن هفدهم مسافرانی که از بخش مرکزی اروپا می آمدند افسانه های هولناکی از موجودات خون آشام و خبیث نقل میکردند.وحشت خون آشامها در مجارستان قرن هجدهم آنچنان گسترش یافت که هیئتی از طرف دولت مجارستان مسئول بررسی موضوع شد. در افسانه ها آمده است که خون اشام ها دارای ۲دندان نیش بلند هستند که در گردن قربانی فرو میکنند و انها را میکشند. افسانه ها قدرتهایی فوق طبیعی به این موجودات نسبت میدهند .آنها میتوانند از گوری به عمق ۲ متر از میان خاک و سنگ بیرون بیایند.میتوانند خود را یه شکل گرگ و خفاش درآورند یه به آسانی تبدیل به مه شوند و از سوراخ کلیدها رخنه ی درها بدرون اتاقها بخزند. آنها تسلطی اسرار آمیز بر حیوانات دارند.افسانه ها از گرگها، خفاشها، جغدها و موشهایی سخن میگویند که زیر نفوذ شیطان به اعمال شیطانی میپردازند. آنها قدرت هیپنوتیزم دارند که به آنها امکان میدهد قربانیان خود را از مقاومت بازدارند و خاطره های ترسناک را از ذهن بزدایند.صبح روز بعد از حمله ی خون آشامها قربانی تنها خستگی غیر عادی احساس میکند که به گمان او نتیجه ی کابوسی است که شب قبل دیده است. در ترانسیلوانیا شکلی ترسناک و صورتی رنگ پریده دارد. لب های او قرمز است و دندان هایش در قسمت نیش بسیار بلند و تیز است. چشم هایی خیره با نگاه افسون کننده، ناخن هایی بلند و ابروهای پیوسته و کف دست هایی پر از مو از شاخصه های خون اشام است. نفس او بوی عفونت دارد و غذای او از خون است. بر خلاف ظاهر جسد گونه و بی رمقش قدرتی فوق انسانی دارد. علاوه بر ان بعضی از انواع خون اشام ها موهای قرمز و لب های پاره شده دارند. خون اشام های روسی، صورتی بنفش دارند و دیگر ظواهر انها چون انسان ها دیگر است. خون اشام های بلغارستان، یک سوراخ بینی دارند. خون اشام ها در شمال المان با یک چشم می خوابند و انگشت شصت انها خمیده است. خون اشامان امریکا از مهتاب نیرو می گیرند. جزئیات از هر کشور تا کشور دیگر متفاوت است. برام استوکر نویسنده ایرلندی در قرن نوزدهم داستانی به نام دراکولا نوشت که برگرفته از شخصیت ولاد دراکولا از شاهزادگان رومانیایی و تخیل او بود که پایه و اساس بسیاری از فیلم های ژانر وحشت با گرایش خون اشامی در جهان شد. تقریباً همه ملتها در تاریخ گذشتهشان داستانهای خونآشامی داشتهاند، از غولها و هیولاهای داستانهای عربی و فارسی، تا الهه مقدس مصر باستان «سخمت» جالب اینجاست که شخصیت ترسناک بیشتر این داستانها زن بودهاند. با وجود اینکه این داستانها میتوانستند پیشزمینهای برای شروع فولکور اروپای شرقی یعنی داستان دراکولا باشند ولی از نظر دانشمندان و محققان این زمینه این داستانها براساس تعریف امروزی، داستان دراکولا نیستند. لیلیت: در سنگ نوشتهها و نقشهای باستانی پیدا شده در تمدن قدیمی بابل هم داستانهایی راجع به لیلتو داشتهاند، در زبان عبری این دو مادر و دختر هستند لیلیتو در داستان هیولا به حساب میآید هیولایی که به کودکان نوزاد و مادرانشان حمله میکند. مادر را به قتل میرساند و نوزاد را میدزدد تا از خون او تغذیه کند. لاماشتو: لاماشتو از شخصیتهای اسطورهای شرقی است که تاحدودی تحت تإثیر لیلیت قرار داشته است. لاماشتو را در بیشتر متون به نام دختر رانده شده بهشت مینامند توصیفات ظاهری لاماشتو در متون مختلف تقریبا مشابه بوده موجودی ترسناک با سر شیر نر و بدن اسب شبیه به لیلیتو لاماشتو هم بیشتر به مادران حامله و کودکان نوزاد حمله میکرد در داستانها آمده که لاماشتو د رکمین زنهای حامله مینشیند و وقتی دچار درد زایمان میشوند به آنها حمله میکند مادر را میکشد و نوزاد را میدزدد تا از خون او تغذیه کند. تالا / پیشاجا: در هندوستان داستانهای زیادی راجع به «وتالا» با «پیشاجاها» وجود دارد. موجودات روح مانندی که اجساد مردگان را تسخیر میکنند و به شکار و قتل انسان میپردازند و تالا موجودی است که از دنیای اموات برگشته و مانند خفاشها که در داستانهای خونآشامی جدید هم نقش مهمی دارند سر و ته از شاخههای درختان در گورستان آویزان میشود و تالارها تقریبا با تمام مشخصات ظاهری خونآشامها را دارند و از اصلیترین پیشزمینههای داستانهای خونآشامی به حساب میآیند. لیما: لیما دختری زیبای پادشاه بلوس بود و معشوقه پنهانی زئوس (فرمانروای کوه المپ) وقتی هرا «همسر زئوس» از وجود لیما باخبر میشود تمام فرزندان لیما را به قتل میرساند و از هادس (برادر ناراضی زئوس و فرمانروای عالم مردگان) میخواهد که ارواح فرزندان لیما هیچ گاه به آرامش نرسند. لیما قسم میخورد که انتقام فرزندانش را بگیرد و از زئوس عمر جاودان طلب میکند زئوس که از انتقام هرا ناراحت شده با درخواست لیما موافقت میکند. لیما که از نقطه ضعف هرا نسبت به مردان زیبارو خبر دارد آن به بعد به مردان جوان و زیبایی که مورد توجه هرا قرار میگیرند حمله میکنند و با مکیدن خون آنها را به قتل میرساند. ستریکو: نسخه اروپایی خونآشامها که ستریگو نامیده میشوند ارتباط مستقیمی با خونآشامهای شرقی ندارند. این موجودات ماهیت فیزیکی ندارند و بیشتر به اوج شباهت دارند ارواحی که در عالم مردگان اسیر هستند و قدرت تماس با دنیای ما را ندارند مگر با نوشیدن خون در کتاب اودیسه هومر به این موجودات اشاره شد در داستان هومر اودیسیوس برای حل مسئلهای مجبور میشود به عالم مردگان قدم بگذارد و با آنها مشورت کند ولی اموات ضعیفتر از آن هستند که بتوانند با انسانهای زنده ارتباط برقرار کنند. اودیسیو برای ارتباط برقرار کردن با آنها گوسفندی را قربانی میکند تا آن ارواح بتواند از خون آن بنوشند و با او ارتباط برقرار کنند. البته لیلیت و خیلی از این اسطوره ها به آل خودمون خیلی شبیه. بیشترین شباهت به خون اشام رو برای لیلیت قائل اند که در اساطیر یهودی و مسیحی هم وارد شده: لیلیت در اساطیر کهن میانرودان، خدای طوفان بوده و او را به بادها نسبت میدادهاند. چنین تصور میشد که وی حامل بیماری و مرگ است. نخستین بار چهره لیلیت در میان گروهی از خدایان بادها و طوفانهای سومری در ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد به چشم میخورد که بهلیلیتو موسوم بودند. بسیاری از صاحبنظران پیدایش نام لیلیث را در زمانی حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح ارزیابی کردهاند. در افسانهها و روایات یهود، لیلیث در اساطیر یهودی به عنوان یکی از خدایان شب و در ترجمه انگلیسی شاه جیمز کتاب اشعیای نبی به عنوان جغد ذکر شدهاست. وی همچنین در روایاتی به عنوان نخستین زن آفریده شده توسط خداوند و همسر اول آدم نیز یاد شدهاست. لغت عبری لیلیث که معادل اکدی لیلیتو است، صفتی منشعب از ریشه لیل (ل ی ل) به معنای شب در زبان سامی اولیهاست که ترجمه تحتاللفظی آن معادل «موجود یا خداوند مونث ظاهر شونده در شب» میباشد. البته در کتیبههای میخی این واژهها به صورت لیلیت و لیلیتو و با معنای «ارواح بادهای بیماریزا» آورده شدهاند. واژه اکدی لیل-ایتو به معنای بانوی نسیم ممکن است اشارهای باشد به الههسومری نینلی که وی نیز به عنوان بانوی نسیم شناخته میشود. وی الهه باد جنوب و همسر انلیل است. در عراق قدیم، باد جنوب با هجوم طوفانهای شنی تابستانه و شیوع بیماریها شناخته میشدهاست. نخستین اشاره به لیلیث درحدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد و به عنوان عضوی از خدایان طوفانها در اساطیر سومری است که موسوم به لیلیتو بودند. سومریان بر این اعتقاد بودند که خدایان لیلیتو شکارچی زنان و کودکان بوده و با شیرها، طوفانها، بیماریها و بیابانها مرتبطند. نخستین تصاویر ترسیم شده از خدایان لیلیتو آنان در حالتی نشان میدهد که پاها و بالهایی همچون پرندگانی موسوم به زو (Zu) دارند. آنان تمایلات جنسی شدیدی نسبت به مردان داشتند، ولی قادر نبودند به صورت عادی اعمال جنسی را انجام دهند. چنین تصور میشد که آنان در مکانهای متروک، ویرانه و خالی از سکنه اقامت دارند. لیلیت در سنت یهودی مسیحی: مبادی بن سیرا نخستین کتابی است که در آن از لیلیث به عنوان اولین همسر آدم یاد شدهاست. دانشمندان هیچ نشانهای از اینکه چنین اعتقادی تا پیش از آن نیز وجود داشتهاست در دست ندارند. منشا و دلیل نگارش کتاب مبادی بن سیرا روشن نیست. این کتاب مجموعه داستانهایی در خصوص قهرمانان انجیل و تلمود است. حتی ممکن است که این کتاب مجموعه داستانهای افواهی مردمی باشد. زمان نگارش این کتاب در حدود قرن هشتم یا دهم میلادی تخمین زده میشود و نویسنده حقیقی آن ناشناختهاست با این حال به باور عمومی به بن سیرای حکیم نسبت داده میشود. با این حال طلسماتی که برای محافظت در برابر لیلیث استفاده میشدهاند، عمری به مراتب قدیمیتر از این کتاب دارند. هر چند این ایده که حوا دارای سلفی بودهاست چیز جدیدی به شمار نمیرود، با این حال این ایده که این سلف لیلیث بودهاست نسبتاً جدید است. پیدایش این ایده به تفسیر آیات دوگانهای در کتاب آفرینش بازمیگردد. در این کتاب در آیهای خلقت حوا از یکی از دندههای ادم تشریح شدهاست. با این حال در آیاتی پیش از آن بیان میشود که یک زن نیز آفریده شدهاست.«بنابراین خداوند انسان را بر صورت خود آفرید؛ او وی را به صورت تصویری از خود آفرید؛ خداوند آنها را زن و مرد آفرید» در این متن آفرینش لیلیث پس از گفتار خداوند در خصوص اینکه «انسان نباید تنها باشد» آورده شدهاست. بنابراین خداوند لیلیث را از همان خاکی که آدم را آفریدهاست میآفریند، ولی آن دو با هم نزاع میکنند. لیلیث مدعی است که چون هر دو آنها از منشا یکسانی خلق شدهاند، بنابراین برابرند و به همین خاطر حاضر نمیشود که نسبت به آدم تواضع کند. وقتی که لیلیث این وضع را میبیند نام ناگفتنی را بر زبان آورده و در هوا پرواز کنان دور میشود. آدم با دیدن این وضع به درگاه خداند دعا کرده و میگوید، زنی که به من دادی از من گریخت. خداوند سه فرشته را به دنبال لیلیث میفرستد و میگوید که اگر وی بازگردد، مشکلی نخواهد بود، ولی چنانچه تمرد کند روزی صد عدد از فرزندانش خواهند مرد. فرشتگان لیلیث را در میانه دریای مقدسی یافتند که مصریان در آن هلاک شدند. آنان سخنان خداوند را به وی گفتند، اما وی از بازگشت امتناع کرد. فرشتگان نیز گفتند پس ما تو را در دریا غرق میکنیم. ولی لیلیث از آنها خواست که وی را رها کنند و به آنها گفت : «من برای این آفریده شدهام که به کودکان نوزاد لطمه بزنم. اگر نوزاد پسر باشد هشت روز و اگر دختر باشد تا بیست روز در حیطه قدرت من است.» فرشتگان با شنیدن سخنان لیلیث بازهم به وی اصرار کردند تا بازگردد. ولی وی برای آنان به نام خداوند حی قیوم قسم یاد کرد که «هرگاه نام یا تمثال شما را بر طلسمی ببینم قدرتی بر آن کودک نخواهم داشت». وی همچنین پذیرفت که روزی صد فرزندش بمیرند و به همین دلیل روزانه صد اهریمن از میان میروند. یکی از نویسندگان آمریکایی به نام اویتیک ایساهاکیان، لیلیت (Lilit) (نه لیلیث) را به عنوان اولین همسر آدم معرفی کردهاست. در داستان وی لیلیت از آتش و انسان از خاک آفریده میشوند، ولی لیلیت بوی انسان خاکی را دوست ندارد و بنابراین به شکل ماری، همراه با شیطان از بهشت میگریزد. بر طبق این داستان پس از این بود که خداوند حوا را از دنده آدم آفرید تا همواره با وی باشد، ولی هرچند که آدم نام حوا را بر زبان داشت، با این حال روح وی همواره در جستجو و حسرت لیلیت بود. در قرون وسطی مردم بر این عقیده بودند که لیلیث ملکه اهریمن دیگری به نام آسمودوس (Asmodus) است. بر طبق افسانهها دنیایی دیگر وجود دارد و حتی بر اساس این افسانهها، آن جهان دیگر دقیقا در کنار همین جهان ما بوده و این دو با هم در آن دنیای دیگر به زاد و ولد اعقاب اهریمنی خود مشغول بوده و همواره شرارت و بینظمی را توسعه میدهند. حضور لیلیث و ملازمانش در آن زمان بسیار جدی گرفته شده و بسیاری از بلایا و مشکلات همچون ناباروری زنان و مردان، تبدیل شراب به سرکه، مرگ و میر نوزادان و ... به وی نسبت داده میشد. http://en.wikipedia.org/wiki/Lilith اسطوره دیگری که شباهت زیادی با خون اشام داره به یونان مربوطه: امپیوسا: اون نیمه خدابانوییه که بدست هکاته بوجود اومده. هکاته خدابانوی جادو و اشباح و از ملازمان پرسفونه در هادسه. به اسطوره دیگه یونانی لامیا یا لیما که زن زئوس بوده و بعد از از دست دادن بچه اش به هیولایی تبدیل می شه که مردان جوان رو گول می زنه و از خون اونها تغذیه می کنه و مورمو بسیار شبیه که اون هم بچه های بد رو گاز می گیره. http://en.wikipedia.org/wiki/Empusa http://en.wikipedia.org/wiki/Mormo در کل می تونین در پیج زیر انواع خون اشام در فرهنگ های مختلف رو ببینین. http://en.wikipedia....ire_in_folklore جالب است بدانید ابن بطوطه رحاله و جهانگرد نامی جهان اسلام نیز در هندوستان به مورد خون اشامی برخورد کرده و ان را در سفر نامه خویش برای ما به یادگار گذاشته است. او در این زمینه می نویسد: گالیور به پرون رفتیم که شهر کوچکی برای مسلمانان است و در میان شهر های کنار [هندو] قرار دارد. امیر ان شهر «محمد بن بایرام» است که اصلیت او ترک است. درندگان در این منطقه بسیارند. یکی از اهالی انجا به من گفت: در برخی شب ها با این که دروازه ی شهر بسته است درنده ای [ناشناخته] به شهر حمله میکند و بسیاری از مردم شهر توسط ان به قتل رسیده اند. لذا ورود [غیر معمول] ان به شهر اسباب تعجب همگان را فراهم کرده است. «محمد توفیری» از اهالی ان شهر که همسایه ی من بود نقل کرد که این درنده [ناشناخته] شبی وارد خانه اش شده و بچه را از روی رختخواب ربوده است. یکی دیگر گفت: با عده ای در خانه ای به عروسی دعوت داشتند یکی از انها برای کاری بیرون شد و ان درنده [ناشناخته] او را ربود. همراهان او [از دیر کردن او نگران شدند] سراغش را رفتند و دیدند جسدش در بازار افتاده است. ان درنده خونش را نوشیده بود در حالی که گوشتش را نخورده بود انها گفتند: با همه ی قربانی ها خود چنین می کند و عجیب ان که برخی معتقد بودند این کار یک درنده نیست بلکه انسان جادوگری از جوکیان است که به صورت یک درنده به شهر حمله می کند. من (ابن بطوطه) این حرف را باور نداشتم ولی عده ای چنین می گفتند. به هر حال گزارش استثنایی ابن بطوطه متوفای 779 (قرن هشتم) از یک خون اشام مطلب جالب توجهی است که در متون اسلامی به نظر رسید. اما در کل خون اشام های امروزه برگرفته از اسطوره های ترسناکی اند که مردم شرق اروپا به خاطر شرایط اب و هوایی و جغرافیایی شون داشته ان. در شرق اروپا در سرمای سخت و با وجود زیادی موجوداتی مثل گرگ و خفاش بوجود اومدن افسانه های خون اشامی و گرگینه از این منطقه چندان هم تعجب اور نیست. در مورد تالکین هم باید بگم تا جایی که من یادم میاد خون اشام نداشتیم. اگر دوستان خواستند باز هم می تونم در این مورد مطلب بذارم. ویرایش شده در آوریل 26, 2012 توسط CelebAlph 21 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Glorfindel Thalion 528 ارسال شده در آوریل 26, 2012 (ویرایش شده) بچه ها یکی می تونه در مورد این ثورینگ وثیل برام توضیح بده. من یادم نمی یاد جایی خونده باشم. میشه بگید تو کدوم کتابه. به اطلاعاتم اضافه کنید. در مورد پیدایش خون آشام یه متنی تو سایت افسانه ها نوشتم ، نظر خودمه. نمی دونم اینجا بذارمش یا نه. ویرایش شده در آوریل 28, 2012 توسط 3DMahdi تصحیح 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تضاد 1,867 ارسال شده در آوریل 28, 2012 (ویرایش شده) در سیلماریلیون، حدیث برن و لوتین، صفحه 293 به این موضوع اشاره شده ولی جای دیگه ای توضیح کامل نداریم. مدخل مربوط به اون در دانشنامه هم هست :) ویرایش شده در آوریل 28, 2012 توسط تضاد 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Vána 3,153 ارسال شده در مه 13, 2012 (ویرایش شده) خب یه سری کتاب خون اشامی برای طرفداران خون اشامها که خودم خوندم اولیش برام استوکر سرشار از هیجان وگاهی ترس کتاب جالبی بود هرچند من چند سال پیش خوندمش خون اشام اثر وودی الن یه داستانک کمدی مجموعه اکادمی خون اشام ریچل مید داستان جالبی داره سه دسته از خون اشامها رو معرفی میکنه خون اشام جنوبی با نام خون واقعی معروفه داستان دختری کهع قدرت ذهن خونی داره مجموعه دارن شان و حماسه لارتن کریپسلی 4 جلدی تولایت شخصیت اصلی مرد خون اشامه کلا برام استوکرسرشار از هیجان وبعدم اکادمی به شدت جالبتر از بقیه بود و دارن شان م که اثارش از هیجان فراونه ویرایش شده در ژوئن 30, 2012 توسط rings 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
CelebAlph 654 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 این متن رو از کتاب "آن سوی مرگ" کریستین هاموند می نویسم: مردگان زنده خون اشام ها مردگانی هستند که به حیات خود در گور ادامه می دهند. انها گور خود را در شب ترک می کنند تا خون زندگان را بمکند. این خون انها را زنده نگه می دارد و از فساد بدن انها جلوگیری می کند. (گئورگ کنراد هورست 1821) اعتقاد به این موجودات در اروپای مرکزی و شرقی بسیار گسترده است. قصه خون اشام به شکل امروزی در سده 16 از بالکان پا گرفت. در سده 17 مسافرانی که از بخش مرکزی اروپا می امدند افسانه های هولناکی از موجودات خون اشام نقل می کردند. در 1897 برام استاکر "دراکولا" را نوشت. داستان گوتیکی بر مبنای وحشت و خون که شهرت کنت دراکولا را عالمگیر کرد. استوکر کنت دراکولا را برمبنای شخصیت پرنس منفور رومانی ولادتپز که در سده 15 می زیست نوشت. او خون دشمنان خود را می نوشید و انها را به قتل می رساند. لقب دراکولا به زبان رومانیایی فرزند اژدها (اژدها همان شیطان است) که همان فرزند شیطان معنی میدهد. طبق افسانه های بالکانی خون اشام ها می توانند از گوری به عمق 2متر از میان خاک و سنگ بیرون بیایند. می توانند خود را به شکل گرگ و خفاش دراورند یا تبدیل به مه شوند. انها تسلطی خاص بر حیوانات دارند بخصوص گرگ ها و خفاش ها و جغدها و موش ها. انها قدرت هیپنوتیزم دارند و به همین دلیل قربانیان مقاومت نمی کنند. بر طبق عقیده عوام هر کس توسط خون اشام گزیده شود خود خون اشام خواهد شد. کسانی که خود کشی می کنند و یا به نفرینی می میرند و یا بدون مراسم مسیحی به خاک سپرده می شوند (در میان کاتولیک ها برای کسانی که خود کشی کردند مراسم مذهبی برگزار نمی کنند ) ممکن است خون اشام شوند. لبهای نازک و چشمان ابی و موی سرخ علائم مادر زادی خون اشام شدن بوده. تصور همگانی از خون اشام ها موجود لاغر رنگ پریده ایست که دندان های دراز وتیز و چشمانی با قدرت نفوذ زیاد دارند. با این حال خون اشام ها در طول روز در قبر خود کاملا بی دفاع اند. از سیر متنفرند (چون بدلیل قدرت بویایی بالا از بوی شدید سیر عذاب می کشند) از صلیب و اب مقدس و موارد مربوط به مسیح می ترسند. نمک نیز انها را فراری می دهد. همچنین انها نمی توانند از اب عبور کنند چون از ان می ترسند (نمی دونم چرا!!). خون اشام را می توان با گلوله نقره ای بخصوص اگر از نقره صلیب باشد یا با فرو کردن خنجری از جنس چوب عوسج یا سپیدار انها را کشت.تنها یک ضربه کافی است. (در انگلستان تا سال 1824 رسم بود در قلب کسانی که خودکشی کرده اند چوبی فرو کنند و سر انها قطع می شد تا خون اشام نشوند!). شخصیت های واقعی که به خون اشام بودن معروف بودند وجود دارند. به غیر از کنت دراکولای رومانی، بارون فرانسوی سده 15 "گیل دوری" بعد از پیروزی در جنگ ها جشن هایی برگزار کرده و در انها خون اسرا و کودکان را می نوشید. او در سال 1440 محکوم به مرگ شد. کنتس الیزابت باتوری اهل مجارستان در 1560 در نازو نعمت متولد شد. برای اولین بار وقتی با شانه سنگی به سر خدمتکارش کوبید و خون بر دست های او پاشید دیوانگی اغاز شد. او به ناگاه خونها را لیسید. در اطراف او شایعات عجیبی پا گرفت تا بالاخره مردم به قلعه او حمله کرده و انچه در انجا یافتند بسیار هولناک بود. کنتس نه تنها خون دختران جوان را می نوشید بلکه در خون انها حمام می گرفت. در سیاه چال های قصر او چند دختر جوان زنجیر شده پیدا شد. او نزدیک به 600 زن و دختر جوان را به قتل رساند تا با نوشیدن و حمام کردن خون انها جوان بماند. به او لقب هولناک ترین قاتل تاریخ را دادند. می گویند او را در اتاق خود زنجیر کردند تا به مرگ دردناک و ارام بمیرد. بعدا باز یه کتاب دیگه رو هم متن اش رو می نویسم تا بعد :) :) 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
CelebAlph 654 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 (ویرایش شده) کتاب جهان عجایب اثر ریدرز دایجست بوک: خون اشام ها: از چنین موجوداتی در اساطیر عبری و رومی و یونانی و... یاد شده است. اما داستان خون اشام های امروزی از اروپای شرقی از کوه های کارپات و ترانسیلوانیا ، والاچیا و نقاط مجاور در بالکان سرچشمه می گیرد. در افسانه ها امده انسان به دو صورت تبدیل به خون اشام می شود. یکم، روحی شیطانی در جسدی وارد می شود و از ان برای اعمال خود بهره می گیرد. دوم اگر روح انسانی ان سان ناتوان باشد که تنواند پا به قلمرو مردگان بگذارد به خون اشام تبدیل می شود. این موجود در ترنسیلوانیا ترسناک ورنگ پریده است. لب های قرمز و دندان های نیش بلند دارد. چشم هایی با نگاه افسون کننده ناخن های بلند و ابروهای بهم پیوسته و در کف دست مو دارد. نفس او بوی عفن دارد و خوراک او فقط خون است و قدرتی فرا انسانی دارد برخی موی قرمز و لب های پاره دارند. در روسیه صورت بنفش به این عوامل اضافه می شود. انها کسانی هستند که بر کلیسا یاغی گری کرده و یا جادوگرند. در بلغارستان یک سوراخ بینی دارند در شمال المان با یک چشم می خوابند و انگشت شست انها خمیده است. در امریکا از مهتاب نیرو می گیرند. در هر کشور این جزییات متفاوت است و می توانند خود را به شکل گرگ و خفاش دراورند و حیوانات شب را تحت سلطه بگیرند. شیوه کشتن انها متفاوت است. در رمانی بهترین روز برای کشتن انها یکشنبه است (روز مقدس مسیحی). برای اینکار باید لگنی اب جوش را از سوراخی در گور ریخت این سوراخ در گور خون اشام ها وجود دارد. دیگران می گویند نیروی انها با پاشیدن اب مقدس و گچ گرفته می شود. بهترین وسیله برای کشتن انها دشنه ای با سیخ اهنین که مستقیم در قلب فرورود. برای اطمینان باید سر خون اشام با دشنه ای که توسط کلیسا متبرک شده برید و دهان او را با سیر پر کرد.پرتو خورشید برای انها مرگبار است و از صلیب وحشت دارند. در اروپای شرقی برای یافتن خون اشام نوجوانی را به مادیان باکره سیاهی سوار می کردند و ان را از حیاط کلیسا عبور می دادند و بعد به قبرستان می بردند. صاحب نخستین گوری که اسب در کنار ان می ایستاد بی شک خون اشام بود!!. در رومانی اگر خون اشامی به زن بارداری نگاه کند نوزاد بی شک خون اشام خواهد شد. در سده 18 در داستان ها خون اشام موجود وحشتناکی بود که در کاخی وهم الود می زیست. همون طور که دیدید این کتاب ها با هم تناقضی ندارند و هر کدوم به بخشی از این افسانه ها پرداختند اما همه منابع در این مورد مشترکند که این افسانه از اروپای شرقی (بالکان) پا گرفته همون طور که دراروپای غربی و شمالی گرگینه پا گرفت. امیدوارم مفید بوده باشه تا بعد :) ویرایش شده در ژوئن 14, 2012 توسط CelebAlph 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 نمی دونم چند نفر از دوستان سریال True Blood رو دیدند اونجا توضیح می ده که بسیاری از افسانه هایی که را جع به خون آشام ها وجود داره مثل دیده نشدن در آینه یا آتش گرفتن در مقابل صلیب ساخته و پرداخته خود خون آشام هاست تا بتونن به راحتی در بین مردم عادی زندگی کنند چون وقتی یک نفر تصویر اون هارو در آینه می دید یقین می کرد که طرف خون آشام نیست 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Glorfindel Thalion 528 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 (ویرایش شده) اما در مورد خون آشامها من به دلایل منطقی رسیدم و اگر به آخرین پستم در این جا نگاه کنید خیلی وقته گذشته. در اصل خون اشام ها نه جن زده هستند و نه از اون قدرت های خارق العاده دارن و نه مریضا و..... منشاء خون اشام ها در کشور هایی مانند هند و جنوب شرقی آسیا و اقوام سرخپوست آمریکای جنوبی دیده شده. و در عصر تقریبا معاصر هم در ایتالیا و مخصوصا در شهر ونیز خیلی دیده شد.(البته هیچ کس اون ها رو به عینه ندیده و فقط مرده ای بوده که خون نداشته و روی گلویش جای دندون انسان بوده و بعد استناد کردن به وجود موجودی به نام خون آشام.) خوب بین همه ی این کشور ها به جز ایتالیا ، دو وجه اشتراک وجود دارد و اولی بحثی مبنی بر گروه هایی هست که برای خدایانشان قربانی می کنند. امروزه اسم های زیادی برای این گروه ها یا بهتره بگم مذهب ها گذاشتن من جمله شیطان پرستی و .... دوم در این کشور ها ادیان و مذهب های زیادی در یک جا جمع شده اند. و این گروه های به اصطلاح شیطان پرست از نظر تعداد روز به روز کاهش پیدا کردند و تبدیل به گروه هایی زیر زمینی شدند. این ها هر از گاهی افرادی رو از مذهب دیگری می گرفتند و مناسک مخصوص خودشون رو اجرا می کردند که میشه خوردن خون قربانی رو هم جزئی از این مراسم دانست و بعد جسد رو در جایی رها می کردند و چون بر روی جسد آثار دندان انسان وجود داشته و خونی در آن نبود و قاتلی هم شناسایی نمی شد (به دلیل مخفی کاری و زیر زمینی بودن این گروه ها) مردم باستان به این فکر می افتادند که موجودی به نام خون آشام که شبیه انسان است و خصوصیاتی دیگر هم در طی زمان بهش اضافه کردند وجود دارد و خون انسانها را می خورد. اما به موضوع ایتالیا بر می خوریم. در ایتالیا گروه های بودند که پدرانشان تحت آزار و اذیت و شکنجه کلیسا مجبور به پذیرش دین مسیح شدند اما این کینه هیچ وقت از دل انها بیرون نرفت. این گروه ها به طور زیر زمینی در دوران رنسانس در کل ایتالیا من جمله ونیز پراکنده شدند و به فکر انتقام افتادند و مذهبی به نام شیطان پرستی نوین رو به وجود اوردند. در شیطان پرستی نوین مایعاتی مانند خون و .... مقدس شمرده شده اند. این افراد بر عکس کشیشان مسیحی که لباس سفید می پوشید ،خرقه سیاه رو برگزیدند و آرایش مخصوصی برای صورت خود داشتند که می توان به سفید کردن صورت اشاره کرد. این افراد شبانه افراد مسیحی و به خصوص دختران جوان رو می دزدیند و انجام فریضه دینی می کردند و مانند هم کیشانشان در باستان جسم بی خون رو رها می کردند و باز مردم اهمال کار به این نتیجه می رسیدند که مو جودی به نام خون آشام وجود دارد و اگر هم اتفاقی این افراد شیطان پرست رو می دیدند فرار می کردند و سفیدی صورت آنها هم به خصلت های خون آشام ها افزوده می شد. موفق باشید اگر دلیلی به نظر منطقی نبود و یا مدرکی از نظراتان اشتباه بود مدارک جدید ارایه می دهم. « این متن توسط خود من در سایتهای دیگر قرار گرفته. مشکل حقوقی نداره » ویرایش شده در ژوئن 14, 2012 توسط Glorfindel Thalion 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
CelebAlph 654 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 (ویرایش شده) Glorfindel Thalion می تونم بپرسم منبعتون کجاست؟ اینایی که من نوشتم اولین اثار راجع به این خون اشام نوع امروزی شه وگرنه به وجود انواع خون خوار در اساطیر دیگه در دنیا در پست اولم در همین تاپیک اشاره کردم. من زیاد شنیدم که این امر و به سرخ پوست ها نسبت می دن چرا؟ درسته که اونها دین خشنی داشتن ولی چرا خون اشام؟ اخه مگه می شه یه همچین چیزی وجود داشته باشه؟ از لحاظ علمی غیرممکنه. در ضمن دوستان توجه کنین هر کتاب یا فیلمی که میبینین در مورد اساطیر و موجودات نوشته شده خیلی از ویژگی های اون موجود رو به سلیقه و نیاز خودش تغییر داده. اصلا ویژگی داستان نویسی معاصر همینه. این که تو تروبلاد یه نوع خون اشام معرفی کرده به این معنی نیست که موجود ابتدایی هم دارای این خصوصیات بوده حتما... برای مطالعه می تونم این مجله رو بهتون معرفی کنم که سخن هم کوتاه شده باشه اما به خوبی موضوع رو شکافته و کاملا علمی و منطقی با منابع و دلایل این موضوع رو باز کرده. شماره 9-10 رو دانلود کنید: http://www.fantasy.i...d=67:issue09-10 مطالعه اش رو به همه دوستان توصیه می کنم کلا مجله خوبیه. بازم اما فکر کنم برای بعضی باید قسمتی از مطلب رو هم که شده قرار بدم: با غروب خورشید زندگی را از سر میگیرند، اما نه آن زندگیای که ما میشناسیم. قلب آنها هیچگاه نمیتپد و نشانههای حیات در آنها وجود ندارد. شباهنگام، هنگامهی شکار آنها و خون انسان غذای زندگی بخش آنها است، همیشه برای آشامیدن نیست که دو دندان نیش خود را در گردن قربانیشان فرو میکنند و همیشه هم مرگ پایان داستان قربانی نگونبخت نیست. شکار خود تبدیل به شکارچی میشود و خونآشام دیگری قدم بر کرهی خاکی ما میگذارد. افسانهها دربارهی این جذابترین و خیرهکنندهترین هیولاهای تاریخ بسیارند؛ هم آنها که از حملهی مرگآفرینشان چیزی جز دو زخم کوچک روی گردن باقی نمیماند. گفته میشود آینه تصویر آنها را باز نمیتاباند. ظاهر زیبا و فریبندهشان هیولای پنهانی که در پشت این چهره وجود دارد را پنهان میکند. در میان همهی هیولاهای تاریخ از همه جذابتر و اغوا کنندهترند و با ظاهری فریبنده و برازنده، فرصت بیکرانهای را برای این گونه زیستن خود در اختیار دارند. آنها نمیمیرند مگر آن که در معرض نور خورشید قرار گیرند. دشمن آنها نور خورشید است. خورشید ابتدا پوست آنها را درخشان کرده و سپس آنها را میسوزاند. در برخی از فرهنگها آنها از قوزهی سیر میهراسند و گاه باید شمشیری نقرهای را در قلب آنها فرو کرد یا با صلیبی تیز به زندگی آنها خاتمه داد؛ اگرچه صلیب همیشه بر آنها کارگر نیست؛ آخر چگونه نماد مسیحیت خواهد توانست مرگ موجوداتی را رقم بزند که پیش از مسیح وجود داشتهاند؟ اگرچه خواستگاه آنها را در مغرب زمین و عمدتا در قرون وسطی میدانند، اما باور به چنین موجوداتی از هزاران سال پیش در حوزههای تمدنی مختلف وجود اشته است. این متن شناسنامهی کوتاهی از خونآشامها است. شاید بسیاری از ما ومپایرها را از برام استوکر و کتاب معروفش «دراکولا» است که میشناسیم. دامنهی اثر این کتاب به قدری وسیع بوده است که در بسیاری از مواقع دراکولا را معادل خونآشام میپندارند. دراکولا داستان پادشاهی است که یکی از خوفانگیزترین حکومتها را در جهان اداره کرد سلطانی که رفتارش نماد وحشیگری به شمار میرفت. لرد ولاد تپش یا لرد ولاد سوم پرنس والشیا حکمران قصیالقلبی بود که در فاصلهی سالهای 1431 تا 1476 در منطقهای که امروزه در رومانی قرار گرفته است در 3 دورهی زمانی متفاوت حکمرانی کرد. او نبردی طولانی را با نیروهای ترک عثمانی پشت سر گذاشت و در نهایت در یکی از همین نبردها کشته شد و سرش را از بدنش جدا کردند تا عبرتی برای مخالفان شود. ولاد سوم را گاهی لرد دراکولا مینامیدند. دراکول از واژهی اژدها (Dragon) نشات گرفته و به معنی پسر اژدها است. این لقب را به واسطهی پدرش لرد دراکول به او داده بودند، چون لرد دراکول در یک انجمن بزرگزادگان به نام محفل اژدها که در اواخر قرون وسطی در مجارستان بنیان گذاشته شد عضو بود؛ در زبان محلی دراکول نام مستعاری برای شیطان نیز به شمار میرفت چرا که برخلاف سنت شرقی که اژدها موجودی خوب و حامی سلطنت است، در غرب اژدها عموماً بار منفی دارد، رفتارهای لرد دراکولا در این که شیطان را به نام او منتسب کنند تأثیر فراوانی داشت. لرد دراکولا اسیرانش را بر چوبههای بلندی به صلیب و صلابه میکشید. زندگی خانه به دوشی او، جنگهای پارتیزانیاش و روشهای وحشیانهی شکنجه و اعدام اسیران باعث شد تا بعد از مرگش افسانههای زیادی برای او ساخته شود؛ از جمله آن که او با شیطان بیعت کرده و بر علیه خداوند شوریده است و این که او پس از مرگ ظاهریش هنوز زنده است و شبها به خیابانها میآید و به شکار می پردازد و تا عطشش را با خون تازهی انسان سیراب نکند، به قصر نفرین شدهاش در ترانسیلوانیا باز نمیگردد. برام استوکر نیز بر مبنای شخصیت افسانهای لرد دراکول بود که داستان دراکولا را نوشت، تا خونآشامها را به دنیا معرفی کند. اما خونآشامها، ریشهای باستانیتر از دراکولا دارند و عجیب نیست که هنوز هم بسیاری به وجود آنها اعتقاد داشته باشند و گاه گزارشهایی مبنی بر مشاهدهی آنها ارائه کنند. در بسیاری از نقشها و متون باستانی در گوشه و کنار جهان نشانههایی از این موجودات وجود دارد. در مصر باستان، عهد عتیق و باورهای قبایل آفریقایی نشانههایی از موجودات خونآشام هست و حتا گفته میشود نقشی بر یکی از سفالینههای باستانی پیدا شده در ایران مردی را تصویر کرده است که قصد دارد گردن شخص دیگری را گاز بگیرد. لیلیت در تمدن بینالنهرین خونآشامی است که با بروز بیرونی یک مادر و دختر تصویر میشدند. لاماشتو در آسیای جنوب شرقی به خون زنده بوده است، ستریکو لیما و وتالا در فرهنگهای مختلف خونآشامهایی باستانی بودهاند. شاید نمونهای از یک خونآشام جهش یافته در اسطورهی ضحاک بروز پیدا کند، آنجا که مارهای رسته بر دوش او این بار نه به خون که به مغز جوانان این سرزمین زنده میماندند. ریشههای کهن خونآشامها برای اسطورهشناسان و متخصصان فرهنگ عامه نه تنها قابل توجه که مهم است. چگونگی تحول خونآشامها در فرهنگهای مختلف و چگونگی خلق آنها در هر یک از این فرهنگها میتواند سرنخهای با ارزشی از تحول فرهنگی در اختیار نمادشناسان و اسطورهشناسان قرار دهد اما در کنار آنها مردمان بسیاری به وجود خونآشامها اعتقاد دارند و هر روز گزارشهای بسیاری از ملاقات با خونآشامها ارائه میدهند. گزارشهایی که مربوط به دوران قدیم نیستند، بلکه روایتهایی از مواجههی امروزی با خونآشامها را روایت میکنند و این سؤال را به وجود میآورند که آیا این هیولاهای شگفتانگیز میتوانند وجود خارجی داشته باشند؟ اگر خونآشامها واقعاً آن چیزی باشند که داستانها و روایتهای عامه از آنها نقل قول میکنند و ما خونآشامها را به آنها میشناسیم، آن گاه پاسخ علم به مسألهی وجود آنها منفی است. ویژگی بارز و اصلی خونآشامها آنگونه که افسانه و باورهای عامه میگویند، این است که خونآشامها موجوداتی انسانی (یا حداقل با منشا انسانی) هستند که پس از تبدیل شدن به خونآشام باید انرژی زندگی خود را از خوردن خون دیگر انسانها به دست آورند؛ اما برای این که خونآشامها بتوانند وجود داشته باشند، باید تکلیفشان را با رژیم غذاییشان روشن کنند. اولین مسألهای که خونآشامها باید با توجه به این رژیم غذاییشان حل کنند، این است که آیا یک موجود زنده میتواند تنها با خوردن خون زنده بماند؟ ساز و کار بدن انسان به گونهای نیست که بتواند تنها با استفاده از مواد سازندهی خون تغذیه کند. میزان پروتئینها، کربوهیدارتها و چربی موجود در خون به اندازهای نیست که خانواده هوموساپینس (انسان امروزی) یا هر نوع جهش یافتهای از آن، بتواند برای تامین نیازهای حیاتی خود به آن متکی باشد. تغذیه در بدن ما در چندین مرحلهی مختلف صورت میگیرد؛ بخش اول در دهان و در هنگام جویدن رخ میدهد و قطعات غذا با کمک فرآیند جویدن و آنزیمهایی که در دهان ترشح میشود به شکل نیمهخمیری در میآیند. این مواد در طول مری و بعد از آن به کمک آنزیمهای متفاوتی که در طول مسیر ترشح میشود به ساختارهای سازندهی خود شکسته میشوند. بخش اصلی آنها از طریق دیوارههای معده و روده جذب شده و وارد خون میشود و از طریق خون به سلولهای مختلف انتقال پیدا میکند. آب و مایعات نیز در رودهی بزرگ و بنا به نیاز بدن جذب میشوند. بخشی از مایعات نیز وارد جریان خون میشود تا فشار خون را متعادل نگاه دارد. اما نکتهی مهم در این میان این است که بدن انسان نمیتواند اجزای خودش را به عنوان غذا مورد استفاده قرار دهد و از سوی دیگر هر چیزی که به عنوان غذا مصرف شود، نمیتواند مستقیماً وارد خون بدن شود، بلکه باید ابتدا به اجزای اصلیاش شکسته شده و سپس وارد اجزای خون شما شود. اگر رژیم غذایی شما شامل خون باشد، باید حداقل روزی یک بار مقدار زیادی خون بنوشید. این خون مستقیماً به معده شما سرازیر میشود و باید در آنجا تجزیه شود. اما گنجایش یک معدهی معمولی اجازهی این کار را برای موجودی مانند انسان نمیدهد. فضای معدهی ما بسیار محدود است. اگر پشه میتواند با خوردن خون به حیات ادامه دهد به دلیل این است که حجم معدهی بسیار بزرگی دارد. تا به حال یک پشه تازه تغذیه کرده را دیدهاید؟ بخش بزرگی از اندام سادهی او را کیسه معدهاش تشکیل میدهد. با فرض آغاز فرآیند هضم باز هم این مشکل وجود خواهد داشت که ترکیبات موجود در خون شامل همهی نیازهای انسان نمیشود. بنابراین شما اگر یک خونآشام باشید، ناچار خواهید بود رژیم غذایی دیگری در کنار مصرف خون برای خود تدارک ببینید، که در این صورت دیگر خونآشام نیستید. از سوی دیگر هر لیتر خون انسان در بردارنده تقریبا 700 کیلو کالری انرژی است و یک فرد بالغ اگر فارغ از نحوهی هضم خون، بخواهد ساز و کارهای بدنش را به درستی انجام دهد، باید روزانه 3 لیتر خون بخورد. این فقط انرژی را تأمین میکند، اما بسیاری از مایحتاج دیگر بدن در این مقدار قرار ندارد، برای مثال برخی از ترکیبات نظیر ویتامین c وجود دارد که بدن انسان نه میتواند آنها را تولید کند و نه میتواند آن را ذخیره سازد. هر لیتر خون در بردارنده 5 میلی گرم ویتامین سی است اما بنا بر توصیهی سازمان بهداشت جهانی شما باید روزانه 45 میلی گرم ویتامین سی به بدن خود برسانید که معادل 9 لیتر خون تازه در روز است، اما اگر این مقدار خون را بنوشید به سرعت با انباشت کالری اضافه و مشکل اضافه وزن مواجه خواهید شد، تصور خونآشامی با اضافه وزن از آنچه در ذهن ما از یک خونآشام وجود دارد، بسیار متفاوت است. البته راهی برای حل این مشکل وجود دارد و آن این است که پیش از نیش زدن قربانی خود محل گزیدگی را لیموترش بمالید تا بخشی از ویتامین سی مورد نیاز را از لیمو تامین کنید، هر چند لیمو در منوی غذاهای خونآشامها قرار نمیگیرد. اما با فرض حل همهی مسائل هضم و غیره، مشکل اصلی پزشکی که برای خونآشامها به وجود خواهد آمد، نمک است. خون انسان در هر لیتر شامل حدود 9 گرم نمک است. 3 لیتری که برای تامین انرژی یک خونآشام در روز لازم است باعث میشود تا نمک بدن شما به 5/4 برابر مقدار مجاز برسد و به سرعت همهی ارگانهای اصلی بدن نظیر کلیهها و سیستمهای حیاتی بدن دچار اختلال میشود. یکی دیگر از ویژگیهای خونآشامها بر اساس افسانهها عدم فعالیت قلب و جاودانه زیستن است. بیایید فقط به بخش اول این باور بپردازیم. خونآشامها تپش قلب ندارند. عدم تپش قلب به این معنی است که جریان خون در بدن متوقف میشود و در نتیجه انرژی مورد نیاز سلولها به آنها نمیرسد، بنابر این اکسیژن و سایر نیازهای اندامهای مختلف معطل میمانند که نتیجهاش مرگ اندامها و در نهایت مرگ انسان است. به همین دلیل خونآشامها باید فکری به حال تپش قلبشان بکنند تا بتوانند زنده بمانند. برخی از روایتهای جدیدتر صحبت از ویروس خونآشام یا جهش ژنتیک خونآشام میکنند. این روایتها معتقدند زمانی که یکی از خونآشامها به شما حمله میکند، در اثر گزیدگی ایجاد شده نوعی ویروس وارد بدن شما میشود و جهشی ژنتیکی ایجاد کرده و شما را تبدیل به خونآشام میکند. در این که ویروسها میتوانند به رفتارهای عادی بدن صدمه بزنند هیچ شکی نیست، اما اگر این تغییر نیازمند دستکاریهای ژنتیکی آنچنان وسیعی باشد که ماهیت تغذیهی یک نفر یک شبه تغییر کند و از جمله باعث رشد دندانهای نیش او شود، بیشک موجب مرگ میشود؛ چون بدن ما در طول زمان خود را بر اساس نیازهای اطرافش تغییر داده است و هر تغییر یکبارهای برای او مرگبار خواهد بود. البته مشکل وجود خونآشامها فقط به مسالهی تغذیه محدود نمیشود. ریاضیات نیز مانع بزرگی برای خونآشامها به شمار میرود. چندی پیش یکی از اساتید فیزیک دانشگاه فلوریدا با محاسبهای نشان داد دشمن اصلی خونآشامها نه نور خورشید یا قوزههای سیر، که ریاضیات پایه است. او تصور کرد تمام افسانههای پیشین دربارهی خونآشامها اشتباه بود و اولین خونآشام در روز اول ژانویه سال 1600 به وجود آمده است، اگر این تاریخ را به عقب ببرید مسأله حادتر میشود. در آن هنگام جمعیت همهی جهان در حدود 536 میلیون و 870 هزار نفر بوده است. اگر این خونآشام اولیه موجود قانعی بوده باشد و برای زنده ماندن تنها یک نفر را در ماه بگزد و در نتیجه او را نیز تبدیل به خونآشام کند، در اول ماه فوریه 1600 در جهان دو خونآشام وجود داشتهاند. آنها این رژیم صرفهجویانه خود را ادامه میدهند و ماه بعد 4 خونآشام در جهان زندگی خواهند کرد. به این ترتیب، در هر ماه جمعیت خونآشامها به طور تصاعدی بالا میرود و بعد از گذشت حدود 30 ماه همهی جمعیت جهان تبدیل به خونآشام میشوند و دیگر کسی نیست که از آنها تغذیه کنند. این مشکل جمعیتی باعث میشد که زمین سیارهای خالی از انسان و تحت سیطرهی خونآشامها شود. اما اگر شما خونآشام نیستید و هنوز روی زمین زندگی میکنید، به این معنی است که خونآشامها نمیتوانند به وجود آیند. حتا اگر همین امروز نخستین خونآشام روی زمین به وجود آید، با توجه به جمعیت نزدیک به 7 میلیاردی زمین باز هم کمتر از 3 سال برای تبدیل شدن همه انسانها به خونآشامها کافی خواهد بود. بدین ترتیب علم قاطعانه وجود خونآشامها –حداقل با توصیفات رایج از آنها- را انکار میکند، اما برخی از افراد و گروهها هستند که تحت تأثیر این افسانهها وارد دنیایی تخیلی شدهاند. گزارشهای معتبری از مجامعی که در آنها افراد خون مینوشند بسیار است، اما این افراد خونآشام نیستند، بلکه نوعی رفتار غیرعادی روانی دارند و برای بازی در دنیای خود ساختهشان آن را جدی میگیرند. گاهی این تأثیرات روانی به قدری جدی است که شخص احساس میکند اگر خون ننوشد از بین میرود؛ اما این حالت روانی عموماً پس از مدتی تحت نظر بودن معالجه میشود. یکی دیگر از عارضههای مربوط به خونآشامها، درخشان شدن بدن آنها در مقابل خورشید و حساسیتشان به نور است. این موضوع کاملاً واقعی است، اما لازم نیست خونآشام باشید تا به این عارضه دچار شوید. در حقیقت در پی این عارضه (سندروم پورفریا) و به دلیل نقص آنزیمهای بدن، در برخی موارد شخص نمیتواند نور خورشید را تحمل کند و اگر در مقابل آن قرار گیرد، در برخی از موارد علاوه بر احساس ناراحتی، رنگ پوستش تغییر کرده و دانههای قهوهای روی آن ظاهر میشود. اما خارج از دنیای انسان و در محیط اطراف ما خونآشام های واقعی زندگی میکنند. حداقل 13 گونه مختلف از جانوران هستند که میتوان آنها را در ردهی خونآشامهای واقعی قرار داد. با آنها آشنا شوید: 1. خفاش خونآشام: به یاد داشته باشید که اگرچه خفاشها معروف به خونآشامی هستند، اما از بین حدود 1000 گونه مختلف آنها تنها 3 مورد خون میخورند و دو مورد آنها تنها به خون پرندگان علاقه دارند و فقط خفاش خونآشام است که میتواند گونههای متفاوتی از جانوران را بگزد و دندانهای نیشش را در رگهای آنها فرو کرده و خونشان را بنوشد. 2. کاندیرو: این یکی از وحشتناکترین خونآشامهای طبیعت است که در آبهای رودخانهی آمازون زندگی میکند. این موجود راه خود را به درون بدن گربه ماهیها باز کرده و از خون آنها مینوشد. اگر شخصی بخواهد در آبهای آمازون ادرار کند، باید مواظب باشد، چون بارها اتفاق افتاده که این ماهی وارد اندامهای بدن میشود و از درون شروع به مکیدن خون میکند. 3. پشههای ماده: آشناترین خونآشامهای اطراف ما. البته آنها فقط معروفترین خونآشامها نیستند، بلکه یکی از اصلیترین عوامل مرگ و میر انسان در تاریخ انواع مختلف پشهها بوده است. پشههای نر خون نمیخورند، ولی پشههای ماده برای تأمین پروتیئن مورد نیازشان خون مینوشند. 4. کنه: این جانور گزنده کوچک خونآشام بینظیری است و میتواند 600 برابر ظرفیت بدنش خون بنوشد. 5. لمپری: این نه تنها خونآشامی شگفتانگیز است، که با ظاهر ترسناکش گویی از دنیای موجودات فضایی به آبهای زمین آمده است، این موجودات نه آرواره دارند و نه سر مشخص، و هرچه هست ردیفهای مدوری از دندانهایی است که بعد از گاز زدن یک طعمهی دیگر نمیتوان آنها را جدا کرد. 6. ساس: این حشره شباهتهای بیشتری با خونآشامهای افسانهای دارد، نه تنها خون میخورد که فقط شبها از مخفیگاه خود بیرون میآید و شما را میگزد، اگرچه معمولاً با نیشش بیماری منتقل نمیکند. 7. تریاتومینا: برخلاف اسمش از ساسها خطرناکتر است. اندازهی بزرگتری نسبت به آنها دارد و پرخاشجوتر است و وقتی به شما حمله میکند میتواند بر خلاف ساسها بیماریها را نیز به شما انتقال دهد. 8. زالو: این جانور کرم مانند، شاید تنها خونآشامی باشد که مردم در بخشهای وسیعی از جهان حاضرند پول بدهند تا توسط او گزیده شوند. زالوها در طب جایگزین به همکارانی قابل اعتماد برای پزشکان بدل شدهاند. 9. کک: این یکی علاوه بر خونآشامی این عادت ناپسند را هم دارد که بعد از این که تغذیهاش تمام شد، برخلاف بقیهی جانوران خونآشام دست از سر غذای خود بر نمیدارد و به آن میچسبد. 10. شپش: این یکی ممکن است در بخشهای مختلف بدن خانه کند و ویژگیاش آن است که در بدن قربانی لانه میکند تا همیشه به منابع تازه خون دسترسی داشته باشد. 11. فنچ خونآشام: این پرندهی کوچک در گالاپاگوس زندگی میکند و رفتارش شبیه هیولاهای فیلمهای هالیوودی است. آنها غیر از دانه، خون میخورند و برای این کار منقارشان را تا حدی در بدن پرندهی بزرگتر فرو میکنند تا زخم او باز شده و خون بیرون بیاید و آنها نیز خون وی را مینوشند. امیدوارم مفید بوده باشه :) ویرایش شده در ژوئن 14, 2012 توسط CelebAlph 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Glorfindel Thalion 528 ارسال شده در ژوئن 14, 2012 (ویرایش شده) در جاهای مختلف خوندم که خون آشام در بین هندی. حتی خاور نزدیک باستان و تمدن های سرخپوستی آمریکای جنوبی بوده. مثلا در خاور نزدیک باستان روی کوزه ای عکس مردم در حال فرار است و یه موجود انسان گونه با دندانهای بلند. از اینها گذشته متنی که من قرار دادم یک نظریه ی شخصی بر اساس اطلاعات خودمه. در باب پیدایش خون آشامه . نه خوصیایت رفتاری و غیره. وگرنه که بنده اصلا اعتقاد ندارم خون آشام وجود داشته باشه. در اصل به جز عوامل حیوانی . مثل خفاش و یا حمله ی حیوانات و از این حرفها یکی از دلایل هم میتونه این باشه. ویرایش شده در ژوئن 14, 2012 توسط Glorfindel Thalion 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست