رفتن به مطلب
Melkor Morgoth

شعر ارباب حلقه ها

Recommended Posts

Melkor Morgoth

گمان آن گيرم از انسان که داند حق اين عالم..

که حق اين خداي ما و حق حق هر عالم...

ولي ملکور شيطاني کند لاف سليماني...

که رسم الفو دورفو من نباشد راز ملکوري..

ز اينک هر کسي گويد که نفرينم برو بادا..

زمين من سرايه من حرامش باشدو بادا..

Melkor_and_Hurin_by_edarlein.jpg

melkor.jpg

ولي آتش ز آتش شد...

پليديه دگر آمد

نگينه اختره قدرت

براي او محيا شد..

لب از لب ها بجنبيدو (اشاره به ورد حلقه)

سياهي در درونش شد...

نگينه آتشينه خون

به رنگ خون محيا شد..

image004.jpg

بگير آن گرز ديو افکن

بزن بر عالمو آدم..

که کارت اينچنان باشد شکار اينو آن باشد

Sauron-mace-4-01.jpg

لياقت در تو را اين نيست..

که باشي شاهد مرگت

که لاف هر عمل گيرو

فراغ غم به خود را گير...

به خشم خود بسوزو سوز...بیفکن دیده بر امروز

که چشمت آتشين باشد..به خشم خود چنین باشد

the-eye-of-sauron.jpg

که چشم تو نراه پیشو

نه راهي زه پس دارد

شاعر=خودم

لطفا مسخره نکنين..

خيلي بد بود؟

من بيشتر شعر عارفانه ميگم..

ولي اين شعرم از بقيه يکمي تندو تيز بود..

من بر ملکوت توکل ميکنمو

هر آنچه در ذهنم ميگذرد..

به شعر به ورق ميارم..

مثلا:

به شعر هر کسي خواني از آن پندي بگير عاقل

که غافل را به غفلت بودو بودش در جهان جاهل.

اين العان يه شعر جديد از منه..

اراده کنم يه ديوان ميتونم بگم ولي

شعر براي من احترام نداره..

چرا که به پيامبرم احترامي نداشت...چرا که بر مولايم احترامي نداشت...

نميدونم..

يه لب دارم که بيکار که ميشه

ميگه و ميسرايه...

خواستم امتحان کنم ببينم آيا در باره ي ارباب حلقه ها ميتونم شعر بگم؟

که گفتم..

اميد وارم بد نشده باشه

چون بد جوري خجالت ميکشم...

ممنون :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth

دوستا هیچکدومشون نظری ندارن؟

من خیلی رو این وقت گذاشتما!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

شغری که حوب میشه،مغمولا خیلی وقت براش نمیذارن شعار!ئلی مال تو خوب شده.

گر چه که بغضی جاها اوزانت با هیچ یک تز شعر های نو و یا کلاسیک نمیخونه.

بعضی حاها هم به نظر من معنی فدای ورن شده.

در هر صورت موفق باشی در هر نوغ شعری که میگی.

من به شخصه شعر دوست دارم و دقیقا منظورت از توهین و اینجور چیزا رو نفهمیدم.

به نظر من (که خودش متاثر از نظز خیلی از بزرگان ادب و فرهنگ این مملکته) شغر بالاترین و در اوج ترین نماد هنره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth

جریان شعر بسیار طولانیه

نه..

بی انصافی نکن

لاف یعنی دروغ و پلیدی...(نیرنگ)

و سلیمانی یعنی مدعی و کسی که علام چیزی را میکند..

بقیه هم که معلومه...

نگین هم یعنی همان گوهر و همان حلقه..

نگین آتشین یعنی همان گوهر آتش رنگ

بیشتر توضیح بده بفهمم

کجاهارو میگی

تا ویرایش بدم..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

شعرت خوبه ولی همونطور که تولکاس گفت بعضی جاها وزن رو رعایت نکردی.

اگه نقد میخوای تو پست بعدی بهت میگم.(باید از خجالتت در بیام :D )

شغری که حوب میشه،مغمولا خیلی وقت براش نمیذارن شعار!ئلی مال تو خوب شده.

گر چه که بغضی جاها اوزانت با هیچ یک تز شعر های نو و یا کلاسیک نمیخونه.

بعضی حاها هم به نظر من معنی فدای ورن شده

تولکاس جان ببینم شما تو غلط املایی با این ملکور کل گذاشتین. فکر مینم کیبوردت نقطه نداشته باشه :D . میخوای عینکمو بهت بدم. :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

به چا دیگه چوابتو دادم! :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

اولا تو که شعرو قبول نداری واسه چی شعر میگی؟ اثر خودت برای خودت احترام نداره؟

دوما اول شعر مثنویه وسطش میشه شعر نو! این چه جور شعریه؟

سوما وزن رو رعایت نکردی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth

تو اگر تونستی همینشو هم بگی..

من یه شعر به اسم مهدی میگم.

:D

میدونم یکمی عجیبو غریبه..

ولی خوب سخته انسان بتونه یه شعر به داستان ارباب حلقه ها بگه.

و یه موردی..

دوست عزیز من میدونم شعرم خوب نیست..

شعر امضاء رو میبینی؟

اینو به اسم خودم گفتم..

اسمم نجات است..

و یه شعری گفتم..

اینم از منه:

دباره آمدین وسوسه بر یادم وای..

کند این روز دلم را به شب تارم وای

کندین جسم تفکر به لج ایمانم

بردین چشمو دلم را به ره بی راهم..

...و ادامش...

حالا من میدونم شعر کامل نیست...

منم شاعر نیستم

ولی گه گاهی یه چیزی در میکنم

به نظرت خوبه؟(در کل میگم)

خیلی سخت بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo
جریان شعر بسیار طولانیه

نه..

بی انصافی نکن

لاف یعنی دروغ و پلیدی...(نیرنگ)

و سلیمانی یعنی مدعی و کسی که علام چیزی را میکند..

بقیه هم که معلومه...

نگین هم یعنی همان گوهر و همان حلقه..

نگین آتشین یعنی همان گوهر آتش رنگ

بیشتر توضیح بده بفهمم

کجاهارو میگی

تا ویرایش بدم..

بی انصافی کجا کردم؟ :D

معنی لغات رو هم که میدونیم.(گرچه سلیمانی فکر کنم یه حوزایی معنی رو از داستان سلیمان برداشتی)

راستی برای شعر های دوستان در مورد ارباب حلقه ها یه تاپیک از قبل هست.نوشته بورومیر.

بهتره شعر رو ببری تو اون تاپیک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth

اسم و آدرس و لینک تاپیک رو بده..

شعر های ارباب حلقه ها دو دسته اند

یکی آنکه خارجی باشه و تو فیلم بوده باشه

و یکی دیگر آنکه خودت به زبان فارسی بگی..

ممنون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مورون
گمان آن گيرم از انسان که داند حق اين عالم..

و حق حق هر عالم...

معنیش چیه؟

ولي ملکور شيطاني کند لاف سليماني...

لاف را نمیکنند میزنند درسته؟

که رسم الفو دورفو من نباشد راز ملکوري..

توضیح بدید رسم شما راز ملکوری نیست ینی چی؟

ز اينک هر کسي گويد که نفرينم برو بادا..

زمين من سرايه من حرامش باشدو بادا..

از زبان کی میگید . لطفا معنیش رو بگو.

Melkor_and_Hurin_by_edarlein.jpg

melkor.jpg

ولي آتش ز آتش شد...

پليديه دگر آمد

نگينه اختره قدرت

براي او محيا شد..

لب از لب ها بجنبيدو (اشاره به ورد حلقه)

سياهي در درونش شد...

نگينه آتشينه خون

به رنگ خون محيا شد..

نگین خون چیه و کجای حلقه است؟

image004.jpg

بگير آن گرز ديو افکن

بزن بر عالمو آدم..

که کارت اينچنان باشد شکار اينو آن باشد

Sauron-mace-4-01.jpg

لياقت در تو را اين نيست..

که باشي شاهد مرگت

که لاف هر عمل گيرو

فراغ غم به خود را گير...

کی رو میگی ؟ مصرع اخر یعنی چی؟

به خشم خود بسوزو سوز...بیفکن دیده بر امروز

که چشمت آتشين باشد..به خشم خود چنین باشد

the-eye-of-sauron.jpg

که چشم تو نراه پیشو

نه راهي زه پس دارد

شاعر=خودم

لطفا مسخره نکنين..

نمیکنیم. هم اردایی خودمون رو هرگز :D

خيلي بد بود؟

نه ریتمش خوبه

من بيشتر شعر عارفانه ميگم..

ولي اين شعرم از بقيه يکمي تندو تيز بود..

من بر ملکوت توکل ميکنمو

هر آنچه در ذهنم ميگذرد..

به شعر به ورق ميارم..

مثلا:

به شعر هر کسي خواني از آن پندي بگير عاقل

که غافل را به غفلت بودو بودش در جهان جاهل.

اين العان يه شعر جديد از منه..

اراده کنم يه ديوان ميتونم بگم ولي

شعر براي من احترام نداره..

چرا که به پيامبرم احترامي نداشت...چرا که بر مولايم احترامي نداشت...

حالا که به زحمت افتادی این رو هم معنی کن

نميدونم..

يه لب دارم که بيکار که ميشه

ميگه و ميسرايه...

خواستم امتحان کنم ببينم آيا در باره ي ارباب حلقه ها ميتونم شعر بگم؟

که گفتم..

اميد وارم بد نشده باشه

چون بد جوري خجالت ميکشم...

چرا خجالت شعر گفتن برای اثرتالکین کلی هم افتخار داره. مگه نه؟

ممنون :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth

زمانی به چیزهایی پوچ علاقه داشتم لیکن العان مایه ی شرم من است..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مورون

از شعر خودت شرم میکنی ؟ حیفه ملکور لااقل به خاطر وقتی که براش صرف کردی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth
از شعر خودت شرم میکنی ؟ حیفه ملکور لااقل به خاطر وقتی که براش صرف کردی.

وقتی که برایش صرف کردم عبرت را برایم آورد...ولی خود شعر...چیزی نیاورد...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

من فکر نمی کنم که شعر گفتن هیچوقت هیچوقت برای انسان چیزی نیاره منظورم چیز مادی نیست ولی یادی از وقتی که انسان شعر میگه خودش برای خودش لذت بخشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth
من فکر نمی کنم که شعر گفتن هیچوقت هیچوقت برای انسان چیزی نیاره منظورم چیز مادی نیست ولی یادی از وقتی که انسان شعر میگه خودش برای خودش لذت بخشه

این لذت را به قیمت گذافی به خود میدهد...(باید حسابش را میکردم)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

من که چیز بدی تو شعر ندیدم البته نمی دونم که تو چه حسی داری ولی اگه من جای تو بودم شاید به شعرم افتخار نمی کردم ولی از شعرم شرم نمی کردم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth
من که چیز بدی تو شعر ندیدم البته نمی دونم که تو چه حسی داری ولی اگه من جای تو بودم شاید به شعرم افتخار نمی کردم ولی از شعرم شرم نمی کردم

افتخار را میتوان از این برتر نیز کشف کرد...

شعر من چندان شعر زیبایی نبود...ولی اگر هم زیبا بود...بی فایده بود...

پس شعری بهتر از این. نیز ممکن بود...

و همینطور با هدفی بهتر نیز ممکن بود..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

خيلي جدي نگير!

حس شعر گفتن يه وقتايي مياد و بعد هم ميره!

بعد شعر گفتن كه قرار نيست حتما فايده داشته باشه آدم با شعر حس و علاقه ي خودش رو نشون ميده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Melkor Morgoth
خيلي جدي نگير!

حس شعر گفتن يه وقتايي مياد و بعد هم ميره!

بعد شعر گفتن كه قرار نيست حتما فايده داشته باشه آدم با شعر حس و علاقه ي خودش رو نشون ميده

میشود باز از راه های بهتری برای تخلیه ی روحی نیز راه یافت...

ولی عده ای شعر را برتر میبینند...نمیدانم...اطمینان دارند؟ یا فقط برای گذراندن وقت یا ابراز احساسات است؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
white witch

به نظر من خیلی باحال بود البته خیلی دیر گفتم ولی زیاد سر درنمی یارم از شعر و این جور چیزا ولی باحال و با مزه بود

ویرایش شده در توسط تضاد
سهو نگارشی (لطفاً با دقت بیشتری بنویسین دوست من)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...