رفتن به مطلب
اله ماکیل

حلقه داوری (نقد فن فیکشن)

Recommended Posts

Nienor Niniel

ببخشید جناب اله ماکیل،یعنی نوشته های بخش کتاب سرخ سرحد غربی مورد نقد قرار میگیره؟یا هر بخش دیگه یی؟و کی قراره نقد کنه؟ :|

ویرایش شده در توسط mansoore

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

ببخشید جناب اله ماکیل،یعنی نوشته های بخش کتاب سرخ سرحد غربی مورد نقد قرار میگیره؟یا هر بخش دیگه یی؟و کی قراره نقد کنه؟ :|

سلام به شما.

همونطور که میدونید برای نقد نوشته های کتاب سرخ سرحد غربی که به صورت رول پلینگ نوشته شدن، تاپیک حلقه ی داوری (نقد رول) رو داریم، وبرای نقد نوشته هایی که به صورت فن فیکشن انفرادی نوشته میشن و غالبا هم در تالار سرزمین میانه هستن، این تاپیک رو ایجاد کردیم.

اما در مورد اینکه چه کسی قراره نقد بکنه، خودمون قراره نقد کنیم. درسته که منتقد شش دانگ نیستیم ولی میشه در مورد داستان های همدیگه نظر داد و از نظرات همدیگه استفاده کرد تا مهارت و تسلطمون بر نوشتن از این طریق افزایش پیدا کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

تایپک خوبیه.امید وارم همه ازش استفاده کنن

شکوفا شدن حس نویسندگی از همین قدم های کوچیک شروع میشه.گاهی وقتا یک نظر،نقد و پیشنهاد نویسنده رو تشویق به نوشتن یک فن فیشکن خوب میکنه

بیایید آثار همدیگرو از دو بعد فنی و درون مایه نقد کنیم.چون من بار ها دیدم فن فیکشن هایی نوشته شده که ماجرا های زیبایی رو در خودش جا داده و نوآوری های زیادی داره اما از نظر فنی زیاد مناسب نیست.تاحدی که عدم وجود قواعد دستور و نوشتار از زیبایی درون مایه هم کم میکنه.و برعکس... بعضی از فن فیکشن ها با فن خوبی نوشته شدن اما بعد از خوندن چند صفحه حوصله بر نمود میکنن چون دورن مایه و ماجرای جالبی ندارن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Armando

Aiya Arda

با سلام خدمت دوستان آردایی

قبل از هرچیز از اله ماکیل گرامی سپاسگذاریم که این تاپیک رو تشکیل دادن. واقعا جای همچین تاپیکی خالی بود. این مساله باعث میشه که اگر کسی بخواد از نوشته ای نقد کنه اول بره نوشته رو کامل بخونه بعد بیاد نظرش رو به صورت انتقاد. تاکید میکنم **انتقاد** نه بی احترامی و توهین و ضعیف جلوه دادن زحمات دوستان بیاد و حرفهاش رو بزنه. این کار هم سازنده و هم آموزنده خواهد بود. امیدوارم در اینجا شاهد انتقادهای سازنده و درستی باشیم و تبدیل به محیط جدال نشه انشاالله. بعد از این عرایض اعلام کنم که با سخنان دوست گرامی ما جناب سکرت ویزارد کاملا موافقم امیدوارم که فن فیکشن ها مسیر درستی رو انتخاب کنن هم از نظر درون مایه و شرح داستان هم از نظر کاراکتر سازی و هم از نظر وابستگی وبه پایه و اساس کارهای استاد تالکین و هم از نظر توصیفات و فضا سازی های صحیح بهتر و بهتر بشن.

من به شخصه تاپیک و فن فیکشن بازگشت ملکور رو ادامه دادم . متاسفانه مشکلاتی باعث خوابیدن این داستان شده بود بعضا به بیراهه هم رفته بود گلد بری و تام بامبادیل بیشتر توش بود تا ملکور که با دیدن این پست ها تصمیم گرفتم کار رو ادامه بدم. هرچند چند وقته که شرایط اجازه ی نوشتن بهم نداد اما از همون خط اول تا آخر کار رو میدونم که چه برنامه ای در کاره. این از بازگشت ملکور.

تاپیک و فن فیکشن بعدی در تالار ایفای نقش قرار داشت و مضمونشم سفر به سرزمین میانه بود که با دیدنش من به این نتیجه رسیدم که قابلیتش توی فن فیکشن بارها بهتر از بودنش توی تالار ایفای نقشه. پس به همین دلیل و با هماهنگ کردن با بزرگان و صاحب نظران آرداییمون این داستان رو آغاز کردم.همونطور هم که ملاحظه میکنین دوستانی مثل جناب لرد اکساندر سان و خصوصا بانو منصوره نیز بنده رو همراهی کردن.(ازشون کمال تشکر رو دارم) . در کل قبول دارم که نوشته های بنده خالی از اشکال نبوده و نیست و نخواهد بود اما از این به بعد این تاپیک جدید نقد، کار رو برای ما هم آسونتر میکنه.

از دوستان خواهشمندم نقدی اگه دارند درست و سازنده باشه و جنبه ی توهین و تمسخر و کم جلوه دادن فعالیت اعضا رو نداشته باشه. محیط محیطی دوستانه س لذا اگر خواستید نقدی هم به نوشته ای بکنین توجه داشته باشین که دوستی ها از بین نره .

موفق باشید دوستان

Tenn Enquetielva Melonin

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
baradil soldier of dale

با سلام خدمت آردایی های عزیز...

اول یک تشکری از جناب اله ماکیل بکنم بابت ایجاد چنین تاپیکی...

فن فیکشنی که من حدود دو سال پیش نوشتم (به نظرم خودم) با استقبال تقریبا خوبی مواجه شد. داستان فن فیکشن "سفر به شرق و جنوب دور" از دو سال قبل از ارباب حلقه ها شروع میشه و در شش سال بعد از آن ماجرا ختم میشه. داستان به شهر دیل و اسگاروت و نبرد دیل در سال 3019 می پردازد و نهایتا به ماجراجویی بارادیل در سرزمین های رون و شرق کارنن و هاراد و اومبار ختم می شود.

یکی از بزرگ ترین مشکلاتی که فن فیکشن ایجاد می کند(بازم به نظر خودم) این است که با متن و داستان اصلی خود نویسنده تداخل ایجاد می کند ... برای رفع این مشکل من از شخصیت های اصلی خود تالیکن خیلی کم استفاده کردم و یا به خلق شخصیت پرداختم یا از شخصیت های بدون توصیفی مثل داین پاآهنین , براند , بارد دوم و ... استفاده کردم. راه دیگری که نیز برای حل مشکل اندیشیدم این بود که داستان در سرزمین هایی اتفاق بیفتد که استاد تالکین هیچ توصیفی از آنان به میان نیاورده و جای مانور زیادی برای نوشتن فن فیکشن داشته باشند.

دلیل اصلی که من این فن فیکشن رو نوشتم این بود که خودم به شخصه علاقه ی زیادی به سرزمین های ناشناخته و آن جاهایی که در نقشه ها نیستند , دارم.

حالا من "سفر به شرق و جنوب دور" را دوباره دارم با تغییراتی در متن و توصیف ها و کاراکتر ها و محاورات(که توضیحات کامل آن در خود تاپیک آمده) و متن را طولانی تر می کنم و به کمک دو نفر از دوستان بسیار عزیزم جناب تور و جناب آر-فارازون {تاحالا این دو بزرگوار زحمت ویرایش و نقد داستان را در پ.خ به عهده گرفتند} سعی می کنم که متن بی نقص تر از داستان اولیه باشد که دو سال پیش به اتمام رسید.امیدوارم این تاپیک جای مناسبی برای نقد و بررسی سایر اعضای فروم در صورت تمایل به بهبود دادن داستان باشد.

با تشکر

ویرایش شده در توسط baradil soldier of dale

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

خب ممنونم از استقبال دوستان.

پیشنهادی که دارم اینه که برنامه ای بذاریم برای نقد فن فیکشن های دوستان و ترتیبی اتخاذ کنیم که مثلا به صورت جلسه ای، یک بار به نقد فن فیکشن سفر به شرق و جنوب دور، یک بار به نقد فن فیکشن بازگشت ملکور، یک بار به نقد فن فیکشن بانوی بره تیل و... بپردازیم.

فکر میکنم این روش بهتر باشه تا اینکه به صورت آشفته هر کدوم از دوستان در مورد فن فیکشن های مختلف و بدون ترتیب نظر بدن. روش نقد رو هم میتونیم همونطور که کاربر عزیز The Secret Wizard اشاره کردن، به صورت دو شاخه ی نقد محتوایی و درون مایه ای و نقد فنی و نگارشی قرار بدیم.

اگه دوستان موافق هستن، اولین داستان رو انتخاب کنیم و در موردش نظر بدیم. برای این انتخاب میتونیم تاریخ تقدم و تاخر استارت فن فیکشن ها رو ملاک قرار بدیم، ینی اولین فن فیکشنی که استارت خورده. اگه پیشنهادی دیگه ای دارن دوستان مطرح کنن. :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Elentári

...اگه دوستان موافق هستن، اولین داستان رو انتخاب کنیم و در موردش نظر بدیم. برای این انتخاب میتونیم تاریخ تقدم و تاخر استارت فن فیکشن ها رو ملاک قرار بدیم، ینی اولین فن فیکشنی که استارت خورده. اگه پیشنهادی دیگه ای دارن دوستان مطرح کنن. :|

پبشنهاد من اینه (همونطور که خودتون گفتید) با زمان پیش بریم، یعنی از اولین فن فیکشن یه زمانی رو درنظر بگیریم (بنظر من مناسب ترین تقسیم بندی ساله)، به ترتیب تقدم زمانی آثار رو بررسی کنیم و درکنار بررسی اون آثار به طور مجزا؛ درنهایت نقص ها و نقاط قوت اون بازه ی زمانی رو اعلام کنیم. اینطور که (مثلا) در فن فیکشن های سال 89 چه خصوصیاتی غالب بوده، آیا بین فن فیکشن های اون سال وحدت موضوعی بوده یا نه، نوشته های اون سال نسبت به سال قبل چه نقاط قوت و نقاط ضعفی دارن، اتفاقاتی مثل اکران فیلم ها چه تاثیری بر فن فیکشن های اون سال داشته و ... .

سوالی داشتم، قصد دارید فن فیکشن هایی که ادامه پیدا نکردند و بعضا نویسنده دیگه فعالیتی در سایت نداره رو هم بررسی کنید؟

ویرایش شده در توسط Elentári

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

پبشنهاد من اینه (همونطور که خودتون گفتید) با زمان پیش بریم، یعنی از اولین فن فیکشن یه زمانی رو درنظر بگیریم (بنظر من مناسب ترین تقسیم بندی ساله)، به ترتیب تقدم زمانی آثار رو بررسی کنیم و درکنار بررسی اون آثار به طور مجزا؛ درنهایت نقص ها و نقاط قوت اون بازه ی زمانی رو اعلام کنیم. اینطور که (مثلا) در فن فیکشن های سال 89 چه خصوصیاتی غالب بوده، آیا بین فن فیکشن های اون سال وحدت موضوعی بوده یا نه، نوشته های اون سال نسبت به سال قبل چه نقاط قوت و نقاط ضعفی دارن، اتفاقاتی مثل اکران فیلم ها چه تاثیری بر فن فیکشن های اون سال داشته و ... .

سوالی داشتم، قصد دارید فن فیکشن هایی که ادامه پیدا نکردند و بعضا نویسنده دیگه فعالیتی در سایت نداره رو هم بررسی کنید؟

در مورد نظرتون باید بگم که خیلی تقسیم بندی جامعی نیست به نظرم. ینی بحث خیلی کلی میشه اگه بخوایم این معیار رو مد نظر قرار بدیم. من نظرم اینه که داستان ها رو به صورت مجزا مورد بررسی قرار بدیم، بعد میتونیم به روشی که شما گفتید هم امتحان کتیم.

بله. ولی اولویت ما داستان هایی هست که تموم شده، ادامه داره، و در آخر داستان هایی که نیمه کاره مونده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Armando

با سپاس از اله ماکیل عزیز

فقط یک سوال پیش میاد اونم اینه که آیا با پرداختن به نقد فن فیکشن های قدیمی و تموم شده وقفه ای ایجاد نمیکنه با وجود اینکه فن فیکشن هایی هم اکنون فعالن درصورت بروز اشتباهاتی ازشون دوباره این اشتباهات تکرار میشه اشکالی نداره بیایم از کوتاه ها و فعالها شروع کنیم؟ منظورم اینه که اشکالات دارن روز بروز بیشتر میشن اما فن فیکشن های بسته شده و به اتمام رسیده که تغییری نمیکنن. جایی نمیرن. به قول معروف جلوی ضرر رو هرجا بگیری منفعته. ضمنا ممکنه بررسی فن فیکشن های آغازشده ی اخیر سریعتر به اتمام برسه در صورتی که فن فیکشن های بلند تر زمان زیادی لازم داشته باشه. اگه بخوایم از کوتاه ترینشون شروع کنیم خیلی سریعتر میتونیم کار رو تموم کنیم و در صورت ادامه مطالبشون این اشکالات رفع شده پیش خواهند رفت.

بعد میشه به داستانهای بلند تر بیشتر پرداخت. و نهایتا چاره ای برای فن فیکشن های تعطیل شده و خوابیده یافت.

البته یک پیشنهاد مشابه سخنان قبلی دوستان هم داشتم که هرچه زودتر فن فیکشنی رو برای مطالعه ی دوستان و منتقدین گرامی صاحب نظر در آردا مشخص کنین که بعد از مطالعه بیان و نظراتشون رو بفرمایند. یک زمان یک هفته ای شاید بد نباشه.یعنی هر هفته یه فن فیکشن. چطوره؟

ویرایش شده در توسط Armando

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

با سپاس از اله ماکیل عزیز

فقط یک سوال پیش میاد اونم اینه که آیا با پرداختن به نقد فن فیکشن های قدیمی و تموم شده وقفه ای ایجاد نمیکنه با وجود اینکه فن فیکشن هایی هم اکنون فعالن درصورت بروز اشتباهاتی ازشون دوباره این اشتباهات تکرار میشه اشکالی نداره بیایم از کوتاه ها و فعالها شروع کنیم؟ منظورم اینه که اشکالات دارن روز بروز بیشتر میشن اما فن فیکشن های بسته شده و به اتمام رسیده که تغییری نمیکنن. جایی نمیرن. به قول معروف جلوی ضرر رو هرجا بگیری منفعته. ضمنا ممکنه بررسی فن فیکشن های آغازشده ی اخیر سریعتر به اتمام برسه در صورتی که فن فیکشن های بلند تر زمان زیادی لازم داشته باشه. اگه بخوایم از کوتاه ترینشون شروع کنیم خیلی سریعتر میتونیم کار رو تموم کنیم و در صورت ادامه مطالبشون این اشکالات رفع شده پیش خواهند رفت.

بعد میشه به داستانهای بلند تر بیشتر پرداخت. و نهایتا چاره ای برای فن فیکشن های تعطیل شده و خوابیده یافت.

البته یک پیشنهاد مشابه سخنان قبلی دوستان هم داشتم که هرچه زودتر فن فیکشنی رو برای مطالعه ی دوستان و منتقدین گرامی صاحب نظر در آردا مشخص کنین که بعد از مطالعه بیان و نظراتشون رو بفرمایند. یک زمان یک هفته ای شاید بد نباشه.یعنی هر هفته یه فن فیکشن. چطوره؟

حرفتون کاملا منطقی و به جا بود. درسته، به نظرم این کار رو بکنیم بهتره. پس خودتون یه زحمت بکشید و یه داستان رو پیشنهاد بدید تا کسایی که مایلند تو نقد شرکت کنن شروع کنن به مطالعه.

ممنونم. :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Armando

بسیار خوب خوشحالم که قبول کردید.

خب همونطور که بنده متوجه شدم ما در تالار سرزمین میانه که مربوط به فن فیکشن هستش نه(9) تا فن فیکشن داریم و یه فن فیکشن هم در تالار ایفای نقشه فعلا که امیدوارم منتقلش کنن به سرزمین میانه انشاالله.

خب فن فیکشن های فعال ما از این قراراند:

1)سفر به شرق و جنوب دور

2)رازدو جادوگر آبی

3)بانوی بره تیل

4)بعد از حلقه

5) بازگشت

6)بازگشت ملکور

7)سفر به سرزمین میانه- که این مورد اخیر در تالار ایفای نقش قرار داره فعلا

یک فن فیکشن غیر فعال و میشه گفت تعطیل شده هم داریم که نام تاپیک هست: نماینده ی گوندور

دو فن فیکشن دیگه هم هستن که عملا هنوز آغاز به کار نکردن بلکه فقط بحثهایی برای آغاز شدنشون صورت گرفته کا بدین شرح اند:

1)ادامه ی تاریخ سرزمین میانه

2)بازگشت سائورون

در اینجا هم لازمه یک نکته رو اطلاع بدم خدمت عزیزان اینکه تاپیک فن فیکشن سفر به شرق و جنوب دور از کاربر بارادیل سربازی از دیل گرامی درواقع تمام 9 فصلش به اتمام رسید اما متاسفانه کوتاه و سریع این داستان زیبا و شیوا تموم شده بود لذا ایشان لطف کردند و از فصل اول شروع به بازنویسی مجدد و ادامه ی داستان نمودند. جاداره در اینجا ازایشون تشکر کنم.

دوستان چیزی از قلم افتاده بفرمایین تا ویرایش کنم. ممنون.

خب برگردیم به انتخاب فن فیکشن اول که باید بررسی بشه.

راز دو جادوگر آبی به همراه سفر به سرزمین میانه و بعد از حلقه در میان فن های فعال از حجم کمتری فعلا برخوردارن که میشه از این سه آغاز کرد. البته از بین این سه فن فیکشن در اولویت اول راز دو جادوگر آبی چون یک صفحه هستش پس من این تاپیک رو پیشنهاد میدم. بعد از این تاپیک در اولویت دوم سراغ فن فیکشن سفر به سرزمین میانه میریم چونکه تقریبا میشه گفت هرهفته فعاله و سپس سراغ بعد از حلقه میریم که گویا اخیرا چیزی نوشته نشده هنوز پس وقت داریم همچنان. انشاالله بعد از اون هم به ترتیب زیر دوستان پذیرا باشن:

راز دو جادوگر آبی اولویت اول

سفر به سرزمین میانه اولویت دوم

بعد از حلقه( بدلیل فعالیت در حجم کم ) اولویت سوم

بازگشت ملکور اولویت چهارم

بانوی بره تیل اولویت پنجم

بازگشت اولویت ششم

سفر به شرق و جنوب دور اولویت هفتم

نماینده ی گوندور اولویت هشتم

ادامه ی تاریخ سرزمین میانه اولویت نهم

بازگشت سائورون اولویت دهم

خب همانطور که مستحضرید تاپیکهای فوق به ترتیب : فعال کم حجم- فعال پر حجم – غیر فعال و نیمه کاره- هنوز آغاز نشده اولویت بندی شده. امیدوارم مقبول باشه. حال منتظریم که جناب اله ماکیل گرامی تشریف بیارن و بفرمایند که بازه ی زمانی مطالعه و بررسی از کی تا به کی آغاز میشه و ادامه داره.

بفرمایید:

ویرایش شده در توسط Armando

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

خیلی ممنونم از توضیحات مبسوط و مفصل آرماندوی عزیز.

من چیزی نمیبینم که به توضیحاتشون اضافه کنم. پس اولویت اولشون رو انتخاب میکنم. از دوستانی که مایلن تو بحث ما شرکت کنن تقاضا دارم تو یه بازه زمانی سه روزه داستان راز دو جادوگر آبی رو بخونن، نقطه نظراتشون رو در نظر بگیرن تا ایشالله بعد از سه روز در موردش صحبت کنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

یکم زیاد نیست؟من الان تا سر کتابخانه ی قدیمی خوندم و نقد کردم.فکر کنم چون تابستونه وقت بشه تو مدت کمتر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

راز دو جادوگر آبی که هنوز تموم نشده :| هنوز چند قسمت دیگه داره

اگه میخوایید در عین اضاف شدن به داستان،شما میتونید نقد رو انجام بدید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

خب من با اجازه نظر و نقد خودم رو در مورد داستان راز دو جادوگر آبی میذارم.

*اول از انتخاب اسم بگم.کلمه ی "راز" به خودی خود مرموزه.کنار "دو جادوگر آبی" هم هست که دیگه کلا معمایی هست.میتونه خواننده رو کنجکاو کنه و به سمت خودش بکشونه!

*قسمت مقدمه بهتر بود از ابتدای داستان جدا بشه که مشخص بشه متن خود داستان از کجا شروع میشه.

*تو مقدمه اشتباها "دورک ثروتمند "نوشته شده.فکر کنم منظور دوک بوده دیگه؟

*تو داستان اشاره یی به "دوک" و "شوالیه" شده.خب اینا یکم فضای داستان رو از داستان های قبلی تالکینی دور کرده و بیشتر آدم رو یاد ادبیات اروپا(دقیقا یادم نیست کدوم کشورا و چه زمانی)میندازه.البته این یه ایراد نیست.شاید این ظرافتی بود که نویسنده به عمد و آگانه به خرج داده :|

*تو پست دوم..."گلاندو با لحن خوشی گفت"...بهتر بود لحنش مشخصتر بشه.مثلا مشخص میشد که منظور از خوشی چیه!شادی،سرخوشی یا مهربانی و...

*تو پست سوم بهتر بود یکم بیشتر فکر کنن.مخصوصا هرنو که گفت کارهای مهم تری دارم.بنظرم یکم زود قبول کرد.

*پست پنجم...اشتباه تایپی تو جمله "آراماش خاصی در آن میافت"....یک جا هم واژه "جرئه جرئه" رو دیدم که درستش جرعه جرعه هست.

*در کل داستان نثر دل نشین و روون و زیبایی داره که مشخصه با اطلاعات نوشته شده و روش هم وقت گذاشتن.

موضوعش هم چیزیه که کم بهش پرداخته شده و تقریبا بکره.به نظرم برای نوشتن فن فیکشن موضوع کاملا مناسبیه.

توصیفات حالات و مکان و حوادث هم به نظرم به جا و به اندازه ست.

با تشکر و آرزوی موفقیت برای نویسنده...:|

ویرایش شده در توسط mansoore

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
baradil soldier of dale

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت جناب secret wizard عزیز... بی مقدمه سراغ بحث میریم :|

1- توصیف های داستان بسیار متعادل هست و این یک امتیاز مثبت و تاثیرگذار در داستانه...

2- سعی کن به جای "شوالیه" از کلمه ی "شهسوار" استفاده کنی و دوک رو کلا حذف کنی به جاش یا چیزی استفاده نکن یا در صورت نیاز از کلمه ارباب استفاده کن.

3- این مورد بستگی به نظر و ترجیح خودت داره و اونم اینه که اگه مشکلی با این قضیه نداری دیالوگ ها بعضی جا ها حالت محاوره ای بگیرند. مثلا دیالوگ های گالاندو با اشخاصی در سطه خودش رسمی تر باشه و مثلا با تکاور ها یا رفقاش محاوره ای تر باشه.

4- سعی کن اسما رو تالکینی تر کنی مثلا جرالد و پیتر و اینا به جو سرزمین میانه نمی خورن , از اسمایی مثل آنبورن و برگوند و تارکیل و ... استفادع کن

بقیه نکات رو هم که منصوره و آرماندو به خاک و خون کشیدن و چیزی واسه من باقی نذاشتن :|

چند تا توصیه

1- این یکی رو حتما خودت در ادامه ی داستان در نظر داری ... سعی کن به شرق جنبه ی پر رمز و راز و پر از عجایب{اما به صورت افراطی نه} بدی ... مثلا شرق تو دنیای واقعی خودمون اینطوریه یا ایسوس در داستان نغمه ی یخ و آتش... مثلا اینکارو می تونی با اضافه کردن حیوانات عجیب و غریب انجام بدی.

2-اگه تونستی یه نقشه واسه شرق بکش ... همونی که تو کتاب خانه ی تول فالاس هست رو تو ذهن خودت مجسم کن و رو کاغذ پیاده کن بذارش رو پست بعدیت. میدونم مشکله ولی ممکنه :|

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

سلام به همگی.

ممنونم از همه ی دوستان بابت نقدهایی که به داستان راز دو جادوگر آبی وارد کردن.

منم بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب.

محتوای داستان از نظر من (مثل خیلی از دوستان دیگه) جذاب و کنجکاوکننده ست. همه ی ما در مورد این دو جادوگر سوالات زیادی داشتیم و داریم؛ اما چون هیچ کجای داستان ها به تفصیل اشاره ای به این دو تن نشده، ما به همون گمانه زنی ها اکتفا کردیم. پرداختن به این موضوع هم ریسک به حساب میاد و هم امتیاز بزرگی محسوب میشه، به دلایل زیادی که من دیگه واردش نمیشم.

اما پرداختن به موضوعی که بهش اشاره ای نشده یه بحثه، چگونگی پرداختن به این موضوع یه مسئله دیگه ست. اینکه نویسنده این داستان تصمیم گرفته فن فیکشن خودش رو با این موضوع ادامه بده، درست. سوالی که پیش میاد اینه که: حالا میخواد چطوری تو این داستان ازشون استفاده کنه؟ برخورد سردستی و ساده این بود که گلاندو و همراهانش برن این دو جادوگر رو پیدا کنن و بعد از پیدا کردنشون کمی توصیفشون کنن و در نهایت این دو تن درگیر ماجرایی بشن و در گیرودار این پروسه، کمی از غباری که روی این دو شخصیت نشسته زدوده بشه و ما بتونیم حداقل یه تصویری از مایار تو ذهنمون ایجاد بکنیم. هوشمندی نویسنده در اینجاست که به همین حد اکتفا نمیکنه. توضیح میدم.

دوران چهارم به بعد، دوران فراموش شدن اساطیر و افسانه های سرزمین میانه و واقع گرایانه تر شدن زندگی مردم آرداست. دوران باستانی الف ها، شکوه نومه نور و سلحشوری های دوران سوم سپری شده و زندگی از نمودها و جلوه های حضور و دخالت نیروهای برین یا موجوداتی که به نوعی پیوندی عمیق تر با این نیروها داشتن (منظورم الف هاست) عاری و خالی شده. دوران حکومت انسان ها فرا رسیده و همین موضوع، برای ما که طرفداران دنیای تالکین هستیم کمی دلگیر کننده ست. ما دوست داریم در هر برهه از تاریخ آردا (اگر ادامه پیدا میکرد) ردپایی از جلوه های اساطیری فراموش شده رو لمس کنیم و ببینیم. یادآوری دوران های گذشته برامون شیرینه، به همین خاطره که اکثر اعضای این فروم، اونایی که مطالعه جامع تری از آردا دارن، دوران اول رو بیشتر دوست دارن. این نگاه به داستان های تالکین باعث میشه هرجا که صحبتی از تاریخ شکوهمند گذشته و یا حتی اشاره ای به اون دوران پیش بیاد با لذت تعقیبش کنیم. حالا تو دورانی که انسان ها غرق در حقایق و واقعیت های "این جهانی" آردا هستن، نویسنده دست روی دو جادوگر میذاره و اون ها رو در کسوت یه حلقه ی ارتباطی بین دنیای واقعی و جهانی توصیف میکنه که فقط در افسانه ها و ترانه ها زنده ست. شاه گوندور به تاسی از اجداد خیلی دور خودش در نومه نور نتونسته به وسوسه ی دستیابی به سرزمین نامیرایان غلبه کنه و بعد از کلی تفکر و تدبر، به یاد شرق دور و دو جادگر آبی افتاده. ما قراره که دوباره شاهد رد پای مایار و اتفاقات عجیب و غریب در دوران های متاخر آردا باشیم. این همون موضوعی هست که باعث جذابیت مضاعف این داستان و کشش برای خوندنش باشیم. سیکرت ویزارد در این مورد بسیار هوشمندانه و قابل تحسین عمل کرده که جای تشکر داره.

شخصیت گلاندو در کسوت یک تاجر و دوک پولدار گوندوری باورپذیر ترسیم شده. چون مشابه این شخصیت رو حتی در دنیای اطراف امروز خودمون هم میبینیم و سراغ داریم. آدمهای پولداری که تو برهه ای از زندگی خودشون دست از ثروت اندوزی میکشن و به دنبال ماجراجویی میرن. اینکه بخشی از زندگی گلاندو در دنیای شناخته شده و رسمی تجارت و دادوستد تعریف میشه، و بخش دیگه ای از زندگیش به صورت مخفیانه و به اصطلاح توی حیاط خلوت خودش و در حشرونشر با شوالیه ها و تکاورهای گمنام میگذره هم به دلم نشست و باعث شد با شخصیتش کنار بیام و بپذیرمش. اما اگر یه مقدار توصیفات بیشتری ازش میشد تا به عنوان شخصیت اصلی داستان شناخت کاملتر و جامعتری ازش پیدا کنیم خیلی بهتر میشد. اما این رو به عنوان یه نقص فعلا نمیبینم. چون داستان تازه شروع شده و با ریتم و استایلی که نویسنده داستان رو شروع کرده، انتظار سیر دراماتیک و ذکر کامل جزئیات شخصیت ها رو ندارم. از طرفی بوی حادثه و ماجرا به مشام میرسه و ترجیح میدم نویسنده این شناخت رو در جریان داستان در اختیارم قرار بده.

فعلا در همین حد جانمایه اصلی داستان و شخصیت گلاندو رو مورد تحلیل قرار دادم.

ادامه بحث در مورد این داستان رو تو پست های بعدی بهش اشاره میکنم.

پ.ن: این موضوع رو هم اشاره بکنم که طبق تصمیم کادر مدیریت، دوستانی که نقدهای کاربردی و پربار رو در مورد داستان هایی که تو این تاپیک مورد بررسی قرار میگیرن ارائه بدن، در ماراتن کسب امتیاز برای تصاحب گوهر آرکن، یک امتیاز دریافت خواهند کرد.

موفق باشید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

خب. نقد داستان راز دو جادوگر آبی رو پی میگیریم.

جانمایه اصلی داستان و بخش کوتاهی از مقوله ی شخصیت پردازی رو بهش پرداختم تو پست قبلی. تو این پست شخصیت های دیگه داستان ینی هرنو و کوین رو مورد بررسی قرار میدم. از اسم هاشون شروع میکنم.

بعضی از دوستان توی مطالبشون اشاره کرده بودن که بهتر بود نویسنده از اسم های بیشتر آردایی استفاده میکرد. من به شخصه روشی که نویسنده توی داستان انتخاب کرده رو ترجیح میدم. تو این داستان سال های سال از دوران شناخته شده ای که تالکین به ما معرفی کرده میگذره. اخلاق، کلام و عادات مردم سرزمین میانه قاعدتا باید دستخوش تغییر و تحولات زیادی شده باشه. اگر از این دید به قضیه نگاه کنیم، طبیعیه که دیگه اسم هایی از قبیل آراگورن، لگولاس و .... (نه اینکه اصلا) کمتر در سرزمین میانه به چشم میخورن. وانگهی من این مسئله رو فقط به عنوان مسئله ای دلخواه و باب طبع نویسنده قلمداد میکنم و خیلی بهش نمیپردازم.

هرنو و کوین از دوستان نزدیک لرد گلاندو هستن که طبق قرار و سوگندی که توی یه قهوه خونه خوردن، باهاش عازم این سفر ماجراجویی میشن. هرنو مرد درشت هیکل و تیره مویی هست که از شکارچیان منطقه ای به نام لبنین به حساب میاد. رفتار تا حدی ولنگارانه داره و ظاهرا آدم صریح اللهجه ای هست. کوین شوالیه ای از منطقه ی باستانی دول آمروت هست. جوان، موهای طلایی و قامت بلندی داره. بر خلاف هرنو، رفتار حساب شده تری داره و گزیده گو تر از هرنوست. به شخصه نمیدونم چه چیز این خصلت های اخلاقی باعث شده که نویسنده این دو نفر رو به عنوان همراهان گلاندو انتخاب کنه. اما این ترکیب ترکیب قابل قبول و باورپذیری هست. مخصوصا با این توجیهات که این سفر به دور از دید و نظر شاه وقت گوندور داره اتفاق میفته و گلاندو نمیخواد این مسئله رو خیلی تو بوق بکنه، از طرف دیگه این دو نفر آنچنان هم نسبت به این سفر و هدف اون بی تفاوت نیستن و نمیشه گفت که قصدشون فقط ماجراجویی صرف باشه. تو قسمت کتابخانه ی قدیمی میبینیم که کوین و هرنو در حالیکه توی قفسه ها دنبال نقشه های قدیمی میگردن، با صحبت های آندین توجهشون جلب میشه و به طرفش میان تا حرفهاش رو در مورد شرق بشنون.

البته که چینش شخصیت ها با توجه به ذوق و قریحه ی نویسنده میتونه فرم ها و شکل های مختلفی به خودش بگیره، تنها مسئله اینه که نویسنده هر شکلی که برای شخصیت های داستانش در نظر میگیره، در عمل بتونه اونها رو به شکل باورپذیر و منطقی به تصویر بکشه و برای خواننده عجیب و غریب به نظر نیاد.

اما آندین. پیرمرد دنیا دیده ای که فارغ از قیل و قال دنیا ماهیگیری میکنه و در عین حال از چیزهایی خبر داره که زیر غبار زمان فراموش شدن. مشابه این شخصیت ها رو توی داستان های این چنینی خیلی سراغ داریم و نویسنده در این مورد هم همین عادت مرسوم رو به کار بسته و این شخصیت رو وارد داستانش کرده.

این رو میخوام داخل پرانتز بگم. توی برخورد مسافران با آندین یه صحنه ای بود که دزدان دریایی اومبار در صدد چپاول دسترنج ماهیگیران بودن که کوین همراه چند تن از شوالیه های دول آمروت فرا میرسه و چند تن از دزدان رو میکشه و بقیه رو فراری میده. به عنوان یه خواننده خیلی از این قسمت استقبال نکردم. احساس کردم که نویسنده صرفا خواسته بعد از چند پست که همه چیز به آرومی پیش رفته، یه درگیری و جنگ و گریزی هم ایجاد بکنه که فضای داستان از این یکنواختی دربیاد. باید بگم که در توصیف این صحنه هم (اگر چنین هدفی داشت) خیلی کم کاری کرده و این مصاف رو در چند سطرونیم خلاصه کرده. بعد از خوندن این سطور یه جورایی حس یکنواخت و منسجم توصیفات داستان برام از هم گسست و از اون نشئه بیرون اومدم. ای کاش نویسنده از این قسمت منصرف میشد.

آندین ماهیگیر در کسوت یه کتابدار که اسراری رو با گلاندو و همراهانش مطرح میکنه شخصیت معقولی به نظر میاد. ولی واکنش هاش نسبت به سفر گلاندو و همراهانش خیلی سردستی بود. ای کاش نویسنده به پروسه ی جلب اعتماد آندین کمی کش و قوس بیشتری میداد. انتظار داشتم که آندین به راحتی اونها رو به کتابخونه ش راه نده و حتی به اصطلاح خودمون کمی اونها روبپیچونه. اینکه گلاندو و همراهانش بدون بیرق گاندور و دول آمروت به کمک اونها اومدن خودش موضوع شک برانگیزیه و طبیعتا آندین در این مورد حساسیت و کنجکاوی بیشتری به خرج میداد. البته این نظر من به عنوان یه خواننده ست. شاید نویسنده از این رهگذر هدف خاصی رو در نظر داره که باید منتظر موند و دید.

همینجا قسمت دوم نقدم رو خاتمه میدم. تو قسمت بعدی داستان رو از زوایای بیشتری بررسی خواهم کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
baradil soldier of dale

خب اين تاپيك متاسفانه داره خاك مي خوره ... قرار نيست بقيه فن فيكشن ها بررسي بشه؟؟؟ ... الان نوبت "سفر به سرزمين ميانه" است... كسي موافقه دوباره شروع كنيم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

خب اين تاپيك متاسفانه داره خاك مي خوره ... قرار نيست بقيه فن فيكشن ها بررسي بشه؟؟؟ ... الان نوبت "سفر به سرزمين ميانه" است... كسي موافقه دوباره شروع كنيم؟

خوبه ادامه دادن کار.

البته من پستای خودمو نمیتونم نقد کنم اما نظرمو راجع به پستای اول خواهم گفت :)

در مورد سه پست آخر راز دو جادوگر آبی:

*لفظی تو داستان استفاده شده که برام جالب بود.از این نظر که خود تالکین تا محدوده ی اطلاعات من چندان استفاده ای ازش نکرده. اونم "ارو به ما رحم کند" است.

*برخوردشون با توده ی گازهای سمی جالب بود و کمی داستان رو مهیج کرد اما این هیجان زودم فروکش کرد.این قسمت به خوبی پرداخته شده بود اما به نظرم کمی طولانی تر بود جالبترم میشد.

*به نظرم نویسنده شخصیت هرنو رو کمی شوخ تر یا طنازتر ساخته.همین شوخی هاش که در قالب جدی هم هست کمی داستانو از قالب کاملا جدی در میاره و خیلی خوبه هر از گاهی باشه.اما اونجا که گفت "دلم میخواهد فرار کنم" راستش من زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم : /

*خب جالب شد.یک خانوم هم که به گروهشون اضافه شد.به نظرم این کار هم داستان رو از کاملا مردونه بودن درآورده اما با وجود تعاریف زیاد! ;) نویسنده از این بانو جای شک وجود داره.تا آخر داستان مشخص نمیشه که واقعا خیرخواه و مثبته یا نه!

اما جدا از اینا بنظرم حوادث کمی سریع رخ داد.گلاندو و هرنو و کوین مردای باتجربه ای هستن.دنبال کردن ناگهانی یک پرنده و اعتماد به زنی عجیب (اینقدر سریع) یکم عجیبه :|

مگه اینکه بعدها بیشتر این شخصیت پرداخته بشه!

با تشکر و خسته نباشید و همچنین آرزوی موفقیت برای The secret wizard گرامی :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

فصل اول راز دو جادوگر آبی به پایان رسید.پیشنهاد می کنم تا پایان فصل دوم (که فصل آخر هم هست) فن فیکشن های دیگه ای رو نقد کنیم.

ممکنه اتمام این فصل خیلی طول بکشه چون کنکور نزدیک است:D  به هر حال ممنون از نظرات و نقد های دلگرم کننده ی شما :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

سلامی مجدد.

با توجه به اینکه فصل دوم طبق گفته ی ویزارد قراره یه کم طول بکشه، فرصت رو غنیمت میشماریم و آخرین نقد رو به فصل اول داستان وارد می نماییم.

شخصیت ها با ادامه پیدا کردن داستان برای من به شخصه واضح تر شدن. خلقیات و واکنش هاشون قابل پیش بینی تر شد و تونستم هماهنگی بیشتری بین این سه نفر آدم تو ذهنم تجسم کنم. این موضوعی بود که اساس کار این ماجرا رو تشکیل میداد و اگر در این مورد کاستی اتفاق می افتاد، کلیت داستان تا آخر لنگ میزد. هرنو با اون رفتار ولنگارانه، کوین با منش سمباده خورده و در چارچوبش و خود گلاندو که باید اعتراف کنم بیشترین باورپذیری رو برام به همراه داشت. خیلی بیشتر از دوشخصیت دیگه. اما تا جایی که لازم هست برای داستان، نویسنده در مورد معرفی این شخصیت ها خوب عمل کرده.

موضوع بعدی که باید بهش اشاره کنم، ریتم و ضرباهنگ داستان هست. بعد از جدا شدنشون از آندین و کتابخانه قدیمی، گریزی به گاندور زدن و طی دو پست، تصویری مختصر از المار ارائه دادن، کاری بسیار به جا و پسندیده بود. به هر حال پشت سر تمام این وقایع، شاهی وجود داره که به نحوی جرقه ی این سفر ماجراجویانه رو ایجاد کرده. نیاز بود که به جای اشاراتی جسته و گریخته به پادشاه گاندور، به وضوح در داستان دیده بشه که مخاطب بفهمه با چه شخصیتی طرف هست. شخصیتی خود رای، بیمار و حریص به چیزی که ازش منع شده. تصویر جالبی هست. نمیدونم چرا همیشه دوس داشتم تصور کنم که پادشاهان دوران چهارم بعد از اله سار، آنچنان به شیوه حکومتداری اجدادشون وفادار نموندن (با اینکه خودم تو داستان خودم خلافش رو نوشتم). المار (که ای کاش اشاره ای هم میشد به اینکه چندمین پادشاه از نسل آراگورن هست) با اینکه خودش به نحوی گلاندو رو ترغیب به این کار کرده، مشخص نیست که چرا ناگهان تصمیم به حمله به شرق میگیره. نمیدونم اینو بذارم به حساب تخطی از منطق داستان یا اینکه نویسنده قصد خاصی از اینکار داره. باید ببینیم تو فصل دوم چه اتفاقاتی میخواد بیفته. اما به هر حال کمی این قضیه عجیب و غریب به نظر اومد. شایدم المار فکر کرده گلاندو در جریان این سفر ممکنه از هدف اصلی این ماجراجویی منحرف بشه و بهش نارو بزنه یا .... به هر حال بهتر بود اشاره ای به درونیات المار در این مورد میشد.

نحوه ی اتخاذ تصمیم برای حمله به شرق هم خیلی برق آساس و ناگهانی اتفاق افتاد. مطمئنم که خود مشاورین پادشاه هم از این تصمیم شوکه شدن :دی کمی تعلل در این مورد بهتر میتونست ذهن مخاطب رو آماده بکنه. خیلی سریع همه چیز اتفاق افتاد و من به عنوان یه خواننده بعد از خوندن اون پست با خودم گفتم "الان چی شد؟!". به ویژه، به ویژه اینکه حمله به ایسترلینگ ها تا جایی که من اطلاع دارم کار خیلی ساده ای نباید باشه. چون همیشه قوم جنگجو و قدرتمندی بودن. حالا شاید در دوران داستان ما به خاطر محدودیت هایی که المار بر اون ها اعمال کرده (ازجمله مسدود شدن شاهراه شرقی که پیرمرد روستایی بهش اشاره میکنه) قدرتشون کاستی گرفته باشه، ولی سوال اینجاست که المار هدفش از این سفر این بود که ته و توی قضیه دو جادوگر رو دربیاره، خوب، وقتی هیچ خطری از جانب شرق متوجه پادشاهی گاندور نیست، چرا باید با هزینه های فراوان و کشتار به شرق حمله کرد و چرا این موضوع بی سر و صدا و پنهانی برگزار نشد؟!

وانگهی اگر هدف نویسنده از توصیف شاهین ها این بوده که به مخاطب نشون بده حمایت المار از گلاندو دیگه به قوت خودش باقی نیست، باید بگم راه مناسبی رو برای اینکار انتخاب نکرده. چطور بگم، با موضوع شاهین ها خیلی مچ نشدم. استفاده از اونها برای جاسوسی و احیاناً مراقبت از سرحدات و مسافران ما امر غیرمتعارفی بود. به جای اونها، نویسنده میتونست از چند تا تکاور بین همون تکاوران همراه جرالد یا جاسوسای بین راهی استفاده کنه. هم باورپذیر بود و هم جذاب.

اما فضای داگورلد، توصیف خوبی بود. غبارات مسموم باقی مونده در میدان جنگ بزرگ و باستانی، تداعی کننده اموری بود که بالاخره باید یه جورایی زنده بمونن. اما ای کاش نویسنده به همین حد بسنده میکرد. دلیلش رو جلوتر میگم.

تانیا، زن اسرارآمیزی که به کمک مسافران میاد برای من هنوز در جایگاه نقد قرار نگرفته. از توصیفات نویسنده و کارای عجیب و غریبی که این زن انجام میده، مشخصه که نویسنده این شخصیت رو گرون خرید کرده و گذاشته به فصلش بده بیرون :دی بنابراین هیچ قضاوتی نمیتونم در موردش بکنم و همه چیز رو سپردم به ذوق نویسنده که چیکار میخواد بکنه.

یه مسئله ای که میخواستم بگم این بود که نویسنده ای کاش مقیاس های جغرافیایی رو بهتر رعایت بکنه. این همون موضوعی هست که تو داستان من هم به چشم میخوره. ارتش سپید طی دو روز از دیوارهای شهر واقع در سرحدات شرقی اریادور و نزدیکی تنگه روهان، خودش رو به اره بور میرسونه!!! الان وقت داستان رو میخونم با خودم فکر میکنم که با چه منطقی چنین چیزایی رو نوشتم واقعا؟! مشابه این موضوع رو (البته نه به این فضاحت) تو نوشته ویزارد هم دیدم. مسیر حرکت کاملا منطقیه، فقط سرعتشون یه جایی خیلی زیاد شد، در عرض یک روز عبور از دشت های داگورلد و به مررزهای رون رسیدن یه کم کار سختیه، اما این یه داستانه، و توی داستان همه چیز ممکنه. :دی

یه پیشنهاد هم میخواستم مطرح کنم، صرفا یه پیشنهاد و نه چیز دیگه. هر چقدر رد موجودات افسانه ای و اساطیر سرزمین میانه از داستان ها کمتر بشه، به مذاق خود من بیشتر میشینه. شاید بقیه دوستان چنین نظری نداشته باشن البته. اما دلیل حرفم اینه که ما اگر خودمون جلوه هایی از افسانه رو توی نوشته هامون خلق بکنیم خیلی بهتر میشه. ینی هر چقدر کمتر از نوشته های تالکین و موجوداتش وام بگیریم، میتونیم به نوشته هامون استقلال بیشتری بدیم و زیباترشون کنیم. افسونگران دریایی برام جالب بودن. تاثیری که روی دریانوردان میگذاشتن جالب تر. اما ای کاش تانیا با فلوتش اونها رو فراری نمیداد. هیچ دلیلی هم برای حرفم ندارم، و چون هنوز در مورد این زن و جنبه های عجیب و غریبش (که با فراری دادن افسونگران عجیب تر هم شد) نمیتونم نظری بدم، فلذا سکوت پیشه میکنم.

تا اینجا فکر کنم کافی باشه. منتظر ادامه داستانت هستیم ویزارد. خیلی طولش نده. ;) :)

 

پ.ن: گریزت به فصل دوم هم عالی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
FILI

خوب من فقط می خوام یه نظر کوچیکی در مورد فن فیکشن آخرین ملکه بگم.

نمی تونم چیز زیادی بگم چون داستان بلنده . پس فقط سعی می کنم نکات مثبتی رو که در این دو فصل خوندم رو بگم. البته شاید نظر بنده خیلی حرفه ای نباشه!

به نظرم واقعا قلم خوب و صریحی دارید. مکالمه ها بسیار خوب و درگیر کننده هستش و فضا سازی داستان هم خیلی خوب منتقل میشه. و البته بیش از حد هم چیزی کش داده نشده. 

شخصیت ها به جز آر فارازون کمی برای من غیر آشنا هستند. من فقط یه بار سیلماریلیون رو خوندم. هر چند باز هم شما خوب تونستید همین شخصیت های غیر آشنا ( برای من) رو خوب توضیح بدید و کم کم می تونم با اونا ارتبط بر قرار کنم. و در ضمن به اطلاعات و وقایع آردا به نظرم تسلط خوبی دارید و همین موضوع هم تاثیر مثبتی روی داستانتون گذاشته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...