وابلامور 117 ارسال شده در ژوئن 21, 2012 سلام من وابلامور هستم وابلامور اسم یک شهره از شهرهای مرزی و حساس بین امپراطوری شمالی زیگ ها و سلطنت هاویباگور این شهر شاهد هفت نبرد بین این دو امپراتوری طی 700 سال بوده بگذریم اینایی که گفتم همش قصه بود همش افسانه هایی افسانه ای بود که بین هیچ سینه ای نهفته نیست (البته جز من)ومیان مردمان ما سینه به سینه نقل نشده درست مثل داستان ارباب حلقه ها اوه...تند نرید میدونم همتون مقابل من جبهه گرفتید و حتما دلایل خودتونو دارید مثل افسانه های مردم اسکاندیناوی یا همچین چیزایی قبوله کاملا هم درسته اما این اقتباسه نه افسانه ی واقعی درست مثل کاری که من کردم اقتباس از افسانه حالا دوستان ازتون میخوام افسانه هایی رو از سراسر دنیا جمع کنیم و معلومات ما هم نسبت به دنیای پیرامونمون زیاد بشه هم نسبت به شاهکار دوستمون جان پس قبل از شروع ازتون یه چیز میخوام و اونم اجرای یه قانون کوچولو برای این تاپیکه هیچوقت از یه شاخه به شاخه دیگه نپرین خواهش من از دوستام اینه ابتدا در مورد یک کشور بحث کنین- مثلا کره باستان -و قبل از جمع بندی کلی و تمام وکمال از تاریخ و افسانه های کره یهو وارد مثلا تاریخ مصر نشین و در آخر بحث ما میتونیم با بررسی رگه های تاریخ مثلا کره در داستان تالکین دسته جمعی یه مقاله خوب به سایت هدیه کنیم پس محور بحث ما اینه 1.تاریخ و افسانه های یک کشور خاص 2.جمع بندی افسانه ها 3.مقایسه و ریشه یابی میان دو افسانه ،افسانه تالکین و افسانه ی واقعی 4.بستن بحث و جمع بندی کلی 5.شروع مرورتاریخ و افسانه یک کشور دیگر دوستان این بحث میتونه خیلی جذاب باشه در ضمن ما لازم نیست در مورد تاریخ یک کشور مطالعه کنیم بلکه میتونیم سراغ بعد وسیع تری مثل تمدن بریم مثلا تمدن کره باستان شامل کشور های کره جنوبی و شمالیه یا افسانه های اسکاندیناوی شامل سوئد،نروژ و فنلاند میشه من از یه سری از دوستان میخوام رهبری بحث ها رو بر عهده بگیرند از جمله تولکاس عزیز و بانو آرون تا بحث از محور خودش خارج نشه و روند افسانه رو با مشکل مواجه نکنه خوب من اولین تمدن رو معرفی میکنم و اون کره باستانه شاهد مثال خودمون امیدوارم از ملاقات با شاه جومونگ و هه مو سو لذت ببرین دوستان ماشین زمان روشنه 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Aslan 2,643 ارسال شده در ژوئن 23, 2012 سلام من وابلامور هستم درود بر وابلامور بنده هم اصلان هستم ارباب تمام نارنیا !! دقیقا نمی دونم می خوای چی کار کنی ؟؟ :دی ولی اگه منظورت این که افسانه ها و فولکر های جهان و ملل های مختلف رو این جا بنویسی واقعا کار جالب و قابل توجهی از آب در میاد البته به شرط این که داستان هاش تکراری و یا این که کپی شده از سایت های دیگه نباشه !! خوب گویا جناب تضاد نیستند و ما هم فورا گفتیم بیایم و این جا اعلام کنیم که اگه کمک خواستید در زمینه ی داستان های اسکاندیناوی و نورسی می تونم چیزکی برای شما بگم البته اسطوره های چین و آسیای شرقی رو کسی ور نمی داره ما تقبلش می کنیم و در زمینه ی اسطوره های ایران زمین و هندوستان هم اگه جناب تضاد و گلوروفیندل توافق کنن سه نفری هدایتش می کنیم :دی در کل بحث جالبی می تونه باشه اگه دوستان بهش بها بدن !! { رو من یکی می تونی حساب کنی } فقط یه خواهشی از دوستان دارم و اون هم اینه که حدل امکان نوشته هاتون و نقل افسانه ها بیشتر افسانه هایی باشه که کمتر کسی اون ها رو شنیده باشه و بیشتر هول افسانه های کلاسیک رومی و یونانی نباشه !! نکته ی بعدی که می خوام بگم اینه که در نوشتن خیلی دقیق باشید که اشباهی در اصل داستان نداشته باشید بدرود ! 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
مونت آو سائرون 2,307 ارسال شده در ژوئن 24, 2012 با تشکر از وابلامور عزیز! می خواستم بپرسم میشه از افسانه های محلی هم استفاده کنیم چون من سبزوار زندگی می کنم و کلی افسانه از دیارم و یا روستاهای سبزوار بلدم! میشه این هارو هم اینجا بزارم؟ و ماشین زمان شما به یک یا دو قرن پیش سبزوار هم سفر کنه؟ :) 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Glorfindel Thalion 528 ارسال شده در ژوئیه 7, 2012 مونتی جان به ایران و هند رسیدیم شما افسانه های سبزوارتم بگو. (هر چند ایران خیلی وسیعه اگه بخوایم تک تک همه ی افسانه های محلی رو بگیم که نمیشه.) در مورد کره. کره خیلی دوره و مشهور هم نیست. پس در نهایت باید فرصتی بذاریم و سایتها و کتابهایی رو بخونیم.حالا جناب وابلامور تا ما می ریم اطلاعات کسب کنیم. خود شما چندی درباره ی افسانه های کره ای بنویسید. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
white witch 1,059 ارسال شده در ژوئیه 15, 2012 (ویرایش شده) جناب اصلان که شاه نارنیا هستی :) بنده هم جادوگر سفیدم کسی که تو رو سال ها از نارنیا دور نگاه داشت. و سال ها بر نارنیا حکمفرمانی کرد.(حالا کشت و کشتارو ولش کن که گند زدم به نارنیا) ویرایش شده در سپتامبر 15, 2012 توسط white witch 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Vána 3,153 ارسال شده در ژوئیه 22, 2012 خب چی شد تاپیک که خوابیده من کلی اطلاعات میخواستم بدست بیارم خب من تو دنیای وب فقط اینو پیدا کردم http://fa.wikipedia.org/wiki/اساطیر_کره 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ائارندیل Eärendil 1,294 ارسال شده در سپتامبر 2, 2012 با سلام من در این تاپیک میخوام درباره افسانه ها و اساطیر تورک مطالبی بذارم،قبل از همه از جناب وابلامور معذرت میخوام که یه ذره از روند تاپیک منحرف شدم ولی خداییش تاپیک داشت خاک میخورد و جای دیگه ای هم نبود تا من این اساطیر رو معرفی کنم. ***افســـــــــانـــــــــه بــــــــــــوزقـــــــــــــورد...*** . . افسانه "بوزقورد"یا "گرگ خاکستری" از افسانههای کهن ترکان است و ریشه هزار و پانصد ساله دارد این افسانه در حدود یکصدو نود و یک سال بعنوان ایدئولوژی رسمی امپراطوری "گؤک ترک " یا "ترکان آسمانی" بود و از دریای چین تا دریای سیاه بشکلهای گوناگون سینه به سینه نقل میشد و توسط پیکرتراشان بصورت تندیسهای مختلف تراشیده و در شهرهای مختلف نصب میگردید . بر اساس این افسانه روزی دشمنان به سرزمین ترکان حمله کرده و ترکان در مقام دفاع تا آخرین نفر شجاعانه جنگیده و کشته میشوند .آخرین بازمانده زخمی این جنگ مهیب پسرکی بود که توسط گرگی از مهلکه نجات داده میشود . طبق افسانه بر روی زمین غیر از آن پسرک ترکی نمانده بود . پس از چندی “نسل جدید ترک” از وصلت پسرک ترک با گرگ پا به عرصه وجود مینهد و در نسلهای بعدی آنها عاقبت امپراطوری عظیم "گؤک ترک" یا “ترکان آسمانی” (تركهای آبی) را از دریای چین تا دریای سیاه بنا مینهند . برای مستند کردن افسانه،نظریات "تونگ تین" دائرهالمعارف و سالنامه نویس مشهور چین را که در سال 801 زندگی میکرد را در اینجا میآورم . "تونگ تین" در بین دائرهالمعارف 199 جلدی خود، جلد 197 را به تاریخ و منشاء اقوام ترک اختصاص داده و بطور مفصل از آداب و رسوم ترکان آسمانی بحث میکند . این متن ترجمه شده چینی به ترکی استانبولی و ترکی استانبولی به فارسی هست که در اختیار شما قرار میدهم . بر طبق نوشته تونگ تین سرزمین آنان (قبایل ترکان آسمانی)توسط همسایه بالای ( hsi -hai)دریاچه ایستی گؤل در آسیای میانه نابود شد . زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی قتل عام شدند و تنها فرزند ده ساله از آنان باقی ماند . بخاطر خردسالی نخواستند او را بکشند ولی دست و پاهایش را قطع کرده و به مرداب بزرگی انداختند . ماده گرگی در آنجا به پسرک گوشت میآورد و مانع مرگ او میشد . بعد از مدتی پسرک با گرگ وصلت کرده و گرگ حامله میگردد . گرگ تا دریای مغرب میرود .در آنجا کوهی بود . بر فراز کوه میایستد . این کوه در شمال غربی سرزمین کائو چونیک (تورفان کوچو در ترکستان فعلی چین) بود . در آنجا غاری بود . در آنطرف غار (در بین کوههای محصور)سرزمین سرسبز وجود داشت، مساحت این سرزمین بیش از 200 لی حدود 200 میل بود . گرگ در اینجا ده فرزند پسر زائید، آنها بعد از بزرگ شدن در خارج منطقه سکونت خود ازدواج کرده و زنانشان حامله میشدند . این فرزندان قبایلی را بوجود آوردند که بزودی ازدیاد نسل کرده زیاد شدند . بعد از اینکه چند صد عائله شدند در حالیکه چند نسلی از آنها گذشته بود از درون غار بیرون آمدند و به ژوان- ژوان ها پیوستند . در منابع دیگر از " غار" به منطقه محصور در بین کوههای سربه فلک کشیده با نام "ارکنکون" نام برده میشود که ترکان بعد از چندین نسل ازدیاد چون نمیتوانستند از منطقه محصور سر به فلک کشیده خارج شوند به راهنمایی آهنگری که گفته بود این کوهها دارای سنگ آهن است از مقادیر متنابهی پوست حیوانات دم و کوره آهنگری ساخته و با زدن تونلی از میان کوهها خارج گردیده و آنروز چون مصادف با اول ماه حمل (فروردین) بود آنرا "عید ارکنکون" یا نوروز نامیدند که برای اولین بار دوباره ترکان به صحنه جهانی پای نهاده و به راهنمایی "بوز قورد" این بار از بین کوههای سر به فلک کشیدهی خارج از ارکنکون که گم شده و میرفتند که دوباره نابود شوند با صدای زوزه گرگ به سوی او جلب شده و با راهنمایی گرگ از مهلکه دوباره نجات مییابند . بعدها این "بوزقورد" در شکل "گؤک بؤری" (گرگ آسمانی) نیز در زمانی که اوغوزخان میخواست به فتح جهان اقدام کند با ستون نور آبی رنگ بر چادر او وارد شده میگوید اگر میخواهی در جنگ پیروز شوی هر وقت من پیش رفتم پیشروی کن و هرجا من ایستادم بایست . از آنروز "بوزقورد" پیشاهنگ جنگ ترکان میشود و با حمله او به دشمنان فتح و ظفر نصیب ترکان میشود آنچه از افسانههای فوقالذکر استنباط میشود این است که در طی قرون و اعصار گذشته "بوزقورد" (گرگ خاکستری) بعنوان سمبل الهی نگهدار ترکان و راهنمای آنان تلقی گردیده و در مواردی که میخواستند از یک ترک اصیل و با غیرت و خالص تمثیلی ارایه نمایند او را به بوزقورد تشبیه میکردند . در نظرترکان بوزقورد فرشتهای از فرشتگان الهی بود که جهت پایندگی نسل ترکان بشکل بوزقورد بر ترکان ظاهر شده بود . به نظر میرسد بعدها بوزقورد یک درجه ارتشی گردیده و به کسانیکه در راه بنای ملت ترک فداکاریهای شایان میکردند عطا میشد . البته غیر از درجه بوزقورد یا مخفف آن "قورد" یک درجه بزرگتری نیز در میان درجات نظامی و اداری ترکان باستان دیده میشود که از همین واژه قورد گرفته شده و آن "آلپاگوت" است . این واژه بشکل های مختلف از قبیل آلپاغوت و آلپاقوت نیز بکار رفته و در ترکی جغتایی معنی " انسان اصیل " را میدهد . احتمال دارد این واژه مرکب از دو جزء "آلپ" به معنی بزرگ و سترگ و قهرمان و پهلوان و " قورد " به معنی گرگ باشد . این لقب تنها مختص کسانی بود که دورههای مختلف به اصطلاح کماندویی و رنجری وچریکی و دگریلا یی امروزه را با موفقیت گذرانیده و در شکلعملی به رزمندگانی اطلاق میگردید که به تنهایی به لشکریان دشمن حمله کرده، بدون اینکه دستگیر شوند از میان آنان خارج میشدند. واژه قورد بعنوان صفت جانشین موصوف از زبان ترکی وارد زبان فارسی گردیده و در ادبیات فارسی بصورت" گرد" و جمع آن "گردان" بکار رفته است . فردوسی در شاهنامه میگوید: گردان دو صد با درفشی چو باد همیدون به گرگین میلاد داد 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ائارندیل Eärendil 1,294 ارسال شده در سپتامبر 4, 2012 (ویرایش شده) *** افسانه مــــــان قـــــــورد*** این افسانه بشکل وسیع در میان ترکان قیرقیز از قدیمالایام بصورت سینه به سینه نقل گردیده تا اینکه در عصر حاضر توسط “چنگیز آیتماتف” نویسنده بزرگ قرقیزی در رمانی به نام “گون وار عصره بدل” (روزی به درازی قرن)انعکاس خود را یافته است . “مان قورد” در حقیقت بعنوان صفت جانشین موصوف به کسانی که فاقد “شعور ملی” بوده و بطور کامل از خود بیگانه گردیدهاند اطلاق میشود . مان قورد کسی است که نسبت به ایل و تبار و قوم و خویش خود بیگانه شده و هیچ وابستگی فرهنگی به قوم خود احساس نمیکند . او به راحتی زبان مادری و حتی مام میهن و مادر حقیقی خود را در جای جای گفتارش به تحقیر و تمسخر میگیرد و فرهنگ خودی را نفی و به فرهنگ بیگانه به دیده احترام فوقالعاده مینگرد و در این کار آنقدر پیش میرود که حتی حاضر میشود طبق افسانه به دستور ارباب، قلب مادر خود را نیز نشانهی تیر کند و او را از پای درآورد بدون اینکه خم به ابرو بیاورد یا متاثر گردد . بدین جهت مان قورد یک بی اصل و نسب کامل است که بیشتر به کوبیدن مظاهر و منافع ملی خود میپردازد . واژه “مان” در ترکی غیر از معنی مثل و مانند در ترکیب ترکمان (ترک مانند) و ائلمان (ائل مانند) معنی عیب و نقص را نیز در خود دارد و مان قورد در حقیقت مفهوم “گرگ ناقص” یا به بیان واضحتر “انسان ناقص” را در قاموس ترکان افاده میکند . با توجه با اینکه در این قاموس بوز قورد بعنوان انسان کامل و اصیل است لذا مان قورد بعنوان انسان ناقص تلقی میگردد . به عبارت دیگر مان قورد به معنی “گرگ ننگین” یا “انسان ننگین” است. این ننگ بیشتر گریبان گیر همان بوزقوردهاست که اسیر دشمن شده و بعد از شستشوی مغزی به ننگ ایل و تبار و جامعه و ایدئولوژی خود بدل میشوند .در شکل جدید مان قوردها در رسانههای گروهی وادار به مصاحبه بر علیه ایدئولوژی قبلی خویش میگردند . افسانه مان قورد در مورد منشا و چگونگی مان قورد شدن بوز قوردها سیر مسخ آنان از گرگ کامل (انسان کامل) به گرگ ناقص (انسان ناقص) را به تفصیل چنین بیان میکند . روز و روزگاری در صحرای “ساری اؤزیه” آسیای مرکزی اقوام مختلف زندگی میکردند . یکی از این اقوام قوم ترک نایمان بود . نایمانها دشمنانی به نام ” ژوان ژوان”ها داشتند . ژوان ژوانها مبتکر مان قورد گردانیدن اسرای خود بودند . آنها اسیران جوان قبیله نایمان را گرفته و طی شکنجههای سخت و طاقتفرسا حافظ تاریخی آنان را مختل کرده و از آنها فردی بی بند و بار نسبت به قوم و قبیله خود میساختند . مان قوردها طوری تربیت میشدند که تنها دستورات ارباب خود را مثل روبوت، و آدم آهنیها بکار میبستند اگر ارباب مان قورد میگفت پدر و مادرت را بکش در چشم بهمزنی بدون هیچگونه ترحمی آنان را به قتل میرساندند . افسانه میگوید : در منطقه ساری اؤزیه چاههای زیادی وجود داشت و همه جا سرسبز و خرم بود ولی ناگهان قحطی بزرگی اتفاق افتاد و اقوام ساکن در آن صحرا به جاهای دیگر کوچ کردند . قوم ژوان ژوانها نیز که مبتکر شستشوی مغزی جوانان بودند مجبور به کوچ گردیده بسوی رود ادیل (اتیل)- که همان ولگا باشد- رفتند. آنها چون به لعنت و نفرین الهی به جزای مان قورد کردن جوانان دچار شده بودند موقع گذر از روی آبهای یخ بسته ولگا همگی از کوچک و بزرگ و انسان و حیوان با شکسته شدن یخها به عمق آبها مثل فرعون- فرورفته و از روی زمین محو و نابود شده به جزای خود میرسند . افسانه در مورد چگونگی مان قورد سازی ژوان ژ وانها میگوید : ژوان ژوانها وقتی کسانی را اسیر میگرفتند آنها را به صحرا برده موهای سرشان را از ته می تراشیدند، بعد شتری را سر بریده و از پوست گردن شتر که از سفتترین قسمت پوست شتر است قطعاتی را جدا کرده و بلافاصله به سر اسیر چسبانیده ، آنرا محکم میبستند . بعد از این کار دستبند و پایبند اسیران را محکم کرده آنها را در زیر آفتاب سوزان رها میکردند . بعد از مدتی موی سر آنها رشد کرده و چون جایی برای رشد خود نمییافتند برگشته بتدریج داخل مغز اسیر میشدند . در این موقع بیشتر جوانان تاب تحمل این غذاب را نیاورده فوت میکردند ولی آنهایی که میماندند در اثر برخورد موها با سلولهای حافظه تمام خاطرات گذشته خود را از دست داده و تنها مهارتهای آنان در تیراندازی میماند . آنها به دستور ارباب خود هر کس را که دستور میداد بلافاصله تیرباران میکردند . چون از بین ده اسیر یک اسیر مان قورد شده و بقیه میمردند لذا ارزش یک مان قورد ده برابر یک غلام بود و اگر کسی مان قورد کسی را میکشت مجبور به پرداخت جریمه سنگین میشد . افسانه میگوید: روزی پسر جوانی بنام “ژول آمان” (یول آمان) فرزند پیرزنی بنام “نایمان آنا” برای گرفتن انتقام خون پدر خود از ژوان ژوانها که در جنگ با آنان کشته شده بود به اتفاق سایر جوانان قبیله نایمان به ژوان ژوانها حمله کرده و بعد از جنگی قهرمانانه اسیر میشود . ژوان ژوانها او رامان قورد کرده و به چوپانی گلههای خود میگمارند .”نایمان آنا” برای نجات پسرش به منطقه ژوان ژوانها رفته و پسر خود را میبیند که چوپان گله شده است . مادر به فرزند نزدیک شده و اسمش را میپرسد . پسر جواب میدهد که نامش مان قورد است. مادر در میان حسرت و ناامیدی از پدر و مادر و ایل و تبارش میپرسد . پسر جوان تنها یک جواب دارد آنهم : من مان قورد هستم . مادر سعی میکند حافظهی پسر جوانش را به کار بیاندازد . “چنگیز ایتماتف” - نویسنده معروف قرقیزی - در همان رمان “روزی به درازی قرن” بقیه ماجرا را چنین به رشته قلم میکشد که مادر خطاب به پسرش میگوید : ” اسم تو ژول آمان است میشنوی؟ تو ژول آمان هستی . اسم پدرت هم دونن بای (Donan bay) است پدرت بادت نیست؟ آخر او در زمان کودکیت به تو تیراندازی یاد میداد . من هم مادر تو هستم، تو پسر من هستی، تو از قبیله نایمان هستی متوجه شدی؟ تو نایمان هستی . او (مان قورد) با بیاعتنایی کامل به سخنان مادرش گوش میداد . گویی اصلا این حرفها ربطی به او ندارد . نایمان آنا باز دوباره تلاش کرد که حافظه پسرش را بکار بیاندازد لذا با التماس گفت: اسمت را بیاد بیاور . . .ببین اسمت چیست مگر نمیدانی که پدرت دونن بای است؟ اسم تو مان قورد نیست ژول آمان است . برای این اسمت را ژول آمان گذاشتهایم که تو در زمان کوچ بزرگ نایمانها بدنیا آمدی . وقتی تو بدنیا آمدی ما سه روز تمام کوچ خود را متوقف کردیم”. “نایمان آنا” برای اینکه احساسات پسرش را تحریک کند و او را به یاد کودکی خود بیاندازد برایش ترانه و لالایی و بایاتی میخواند ولی هیچ تاثیری در پسر جوان نمیکند . در این موقع ارباب ژول آمان پیدا شده و نایمان آنا از ترس او پنهان میشود.ارباب ژول آمان از او میپرسد آن پیرزن به تو چی میگفت؟ ژول آمان میگوید او به من گفت که من مادرت هستم . ارباب ژل آمان میگوید تو مادر نداری تو اصلا هیچ کس را نداری فهمیدی، وقتی آن پیرزن دوباره پیشت آمد او را با تیر بزن و بکش . او بعد از دادن “حکم تیر” به دنبال کار خود میرود . نایمان آنا وقتی میبیند او رفت از مخفیگاه خویش خارج شده میخواهد که دوباره حافظه تاریخی و قومی و خانوادگی پسر جوان را بکار بیاندازد لذا به او نزدیک میشود . اما ژول امان با دیدن نایمان آنا بدون هیچ ترحمی در اطاعت کورکورانه از دستورات اربابش قلب مادرش را نشانه گرفته و او را از پشت شتری که سوارش شده بود سرنگون میسازد . قبل از اینکه پیکر بیجان نایمان آن به زمین بیفتد روسری او به شکل پرندهای بنام دونن بای درآمده و پرواز میکند . گویی این پرنده روح نایمان آنا را در جسم خود دارد. از آن زمان پرندهای در صحرای ساری اؤزیه پیدا شده و به مسافرین نزدیک گردیده و دایماً تکرار می کند: “به یاد آر از چه قبیلهای هستی، اسمت چیست؟ اسم پدرت دونن بای است، دونن بای، دونن بای . . .” پیکر بیجان نایمان آنا در محلی که بعدها بنام او به قبرستان “آنا بیت” معروف گردیده به خاک سپرده میشود . پسر مان قورد او حتی برای گرامیداشت خاطره مادر بر سر قبر او نیز حاضر نمیشود چراکه او خود را بی پدر و مادر و بیاصل و نسب میدانست . ماجرای بوزقوردها و تشکیل امپراطوری بزرگ “گؤک ترک” در رمان بزرگ“Boz Kurtlar“ نوشته “atsiz“ در کتابی 555 صفحهای و ماجرای مان قوردها در کتاب : “KUH Bapecpa bəpabəp“ (گون وار عصره برابر) نوشته چنگیز آتیماتف، در 348 صفحه چاپ و منتشر شده است . کتاب اخیر با نام “روزی به درازی قرن” به زبان فارسی و با نام “Gun olur asra bedel“ گون اولور عصره بدل به زبان ترکی استانبولی و به نام”گون وار عصره برابر” به ترکی آذربایجان ترجمه شده است ترجمه شده است . بر اساس این رمان مشهور چنگیز آتیمایف در سال 2000 نمایشنامهای در تئاتر شهر استانبول با نام اصلی “mankurt“(مان قورد) و با نام فرعی “Gun uzar yuz yil olur“ (گون اوزار یوز ییل اولور) به صحنه برده شده است . بدین ترتیب دو اثر بزرگ از دو نویسنده سترگ از دو افسانه کهن ترک چاپ ومنتشر شده که در یکی به ماجرای ترکان اصیل و در دیگری به ماجرای تاسفبار ترکان از خود بیگانه پرداخته میشود . سوزی ده قانانا یوردا خلقا یانانا مانقورد اوچ شی بیلمز توپراق انا دیل انا ویرایش شده در سپتامبر 4, 2012 توسط ائارندیل Eärendil 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ائارندیل Eärendil 1,294 ارسال شده در سپتامبر 5, 2012 (ویرایش شده) از توجهی که به مطالب بالا کردید ممنونم. حال با توجه به آشنا شدن مختصر با دو اسطوره کهن تورک به بررسی جایگاه گرگ مخصوصا گرگ خاکستری در اساطیر تورک میپردازیم. زبان،تاريخ و اسطوره در شكل گيري هويت ملي نقس اساسي را بازي مي كنند به همين خاطر جنبش هاي ملي ارزش زيادي براي هر يك از آنها قائل ميشوند. بعضي از پرسوناژهاي اسطوره اي در بحرانهاي ملي بصورت نجات دهنده در روانشناسي اجتماعي ظاهر مي شوند و گرگ در اسطوره هاي تورك چنين نقش و جايگاه خاص را دارد.گرگ در اسطوره هاي ملل تورك همان نقشي را بازي مي كند كه سيمرغ در اسطوره هاي فارس بازي كرده است.در دوران آنيميسم گرگ توتم اقوام ترك بوده است.اجداد اوليه ترك ها اعتقاد داشتند كه ترك ها از بچه اي كه از يك ماده گرگ خاكستري زاده شده بود بوجود آمده اند.در قرن هشتم ميلادي كه تركها با اسلام آشنا شدند اين انديشه نيز اسلامي شد و گفته شد قبايل ترك از پشت پسران حضرت نوح بوجود آمده اند .حضرت نوح نيز براي ترك ها از آن جهت در ميان پيامبران برجسته تر است كه قبل از پيدايش اديان توحيدي نوح خداي نور و خورشيد بوده است و در بعضي اسطوره ها هم عمر نوح سيصدو شصت و پنج سال ذكر شده كه برابر سيصد و شصت و پنج روز يك سال است و نوروز همان روز تولد خورشيد است. جالب توجه است كه گرگ ومخصوصا گرگ سفيد در ميان قبايل سرخپوست آمريكاي شمالي هم حيوان مقدسي محسوب مي شود و چون طبق نظر مردم شناسان،در دوره يخبندان كه شمال آسيا به آلاسكا در شمال امريكا وصل شده بوده،بوميان شمال شرق آسيا از اين طريق به آمريكا رفته اند و بعد از دوران يخبندان ارتباط آنان با ساكنان ساير قاره ها قطع شده است لذا احتمالا اعتقاد به مقدس بودن گرگ از ريشه تركي سرخپوستان آمريكاي شمالي مانده است.سرخپوستان لقب گرگ سفيد را براي روساي قبايل انتخاب مي كردند. در ميان تمام طوايف شكارچي و دامدار گرگ داراي ابهت ويژه اي است زيرا گرگ همواره بدنبال گله گوسفند و گله حيوانات وحشي گياهخوار مي رود و در فرصت مناسب به گله مي زند و سهم خود را مي برد.قبل از اينكه ساكنان آسياي مركزي سگ را اهلي بكنند توان مقابله با گرگ را نداشته اند، مخصوصا كه گرگ شكارچي ماهري است وبا پنهانكاري تمام به گله نزديك مي شود واگر حمله گروهي باشد كاري از دست چوپان بر نمي آيد بدينجهت گله داران اوليه گرگ را مي پرستيدند و فكر مي كردند اگر احترام و التماس بكنند گرگ كمتر به آنها خسارت خواهد زد . انواع اوراد جادوئي نيز براي جلوگيري از حمله گرگ وجود داشته و حتي بعد از اسلام هم اين اوراد جادوئي به شكل ديگري حفظ شدند مثلا دعاي بستن دهان گرگ كه در كتابهاي ديني وجود دارد تغيير شكل يافته همين اوراد جادوئي است. گرگ در تمام نقاط جهان وجود دارد اما در نقاط سرد سير شما آسيا و شمال آمريكا بيشتر از جاهاي ديگر است و بهمين خاطر گرگ در زندگي روز مره بوميان شمال آسيا وآمريكا حضور عيني دارد و با فرهنگ مردمان شمالي عجين شده است. گرگ خاكستري در اسطوره هاي پيدايش گوگ ترك ها(ترك هاي آسماني)عنصر ميثولوژيك برجسته اي است.طبق نوشته قديمي ترين منابع چيني ،اولين خاقان گوگ ترك ها كه‹‹آسينا›› يا آچينه نام داشت از يك ماده گرگ خاكستري زاده شده بود .اين خاقان داراي نيروي ماوراء طبيعي بود و بر روزقارها و ياغموت ها حكمراني مي كرد.توضيح اسطوره فوق اين است كه كه گوگ ترك ها در سواحل غربي درياي غرب زندگي مي كردند ،يكي از ملل همسايه كه دشمن آنان بود با حمله اي آنان را قتل عام كرد،از اين كشتار تنها يك پسر بچه زنده ماند .سرباز دشمن كه او را ديده بود نخواست او را بكشد ولي دست ها و پاهاي وي را بريد و او را در باتلاقي انداخت . اين بچه را گرگ ماده اي پيدا نموده وبزرگ كرد و از وي حامله شد،خان دشمن وقتي از زنده ماندن او با خبرگشت ماموران خود را براي كشتن آن شاهزاده فرستاد و گرگ خاكستري قبل از رسيدن ماموران دشمن شاهزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاري پناه گرفت و در همانجا پسري بدنيا آورد.بعد ها خاقان هاي ترك هر سال در ماه مخصوصي آدمهاي خودشان را به اين غار مقدس مي فرستادند و درآنجا قرباني كرده و به ارواح اجدادشان هديه مي كردند .اين غارها را ترك ها‹‹بودون اينلي›› يعني خداي نگهدارنده ملت مي ناميدند. خان هاي گوگ ترك ها در مقابل قرارگاه ها و اقامتگاه هايشان علمي نصب مي كردند كه شكل كله گرگ را داشت.ساير تيره هاي ترك نيزكه در آسياي مركزي حكومت كرده اند درباره منشأ پيدايش خودشان همواره روي عنصر گرگ تأكيد مي كردند. از قرن چهارم به بعد در منابع چيني درباره ترك هاي اويغور اطلاعات با ارزشي وجود دارد و هنگام ذكر نام اويغورها منشأ آنان را به اسطوره گرگ خاكستري نسبت مي دهند. طبق يكي از اين روايات چيني يكي از خاقان هاي هون ها دو دختر بسيار زيبا رو داشت ،اطرافيان خاقان اعتقاد داشتند كه اين دختران شايسه خدا هستند . خاقان تصميم مي گيرد اين دخترها را به خدا هديه كند و بدينجهت آنان را در قلعه بزرگي در نقطه اي كه كسي را بدان دسترسي نبود پنهان مي سازد.روزي در مقابل اين قلعه گرگي ظاهر مي شود و يكي از دختران خيال مي كند اين گرگ فرستاده خداست و با آن گرگ هم آغوش مي شود و اويغورها از پيوند آن گرگ با شاهزاده خانم زيبا بوجود مي آيند. طبق اين اسطوره خان هاي اويغور نيز كه خود را از نوادگان گوگ ترك ها مي دانستند همواره علم فلزي(سنجاق)با خود حمل مي كردند كه به شكل كله گرگ بود.گرديزي مي نويسد كه‹‹مويون - چور››،خان بزرگ اويغور ها يكي از ژنرال هاي چيني را وادار كرده بود كه در مقابل پرچم گرگ خاكستري به خاك بيافتد. در ادامه به معرفی سایر اساطیر و افسانه های تورک خواهم پرداخت،امیدوارم دوستان نیز در این بخش یعنی اساطیر ملل شرکت کنند تا ارتباط ها و تضادهای اونارو با یکدیگر همچنین با فانتزی های امروزی بررسی کنیم. ویرایش شده در مارس 13, 2013 توسط ائارندیل Eärendil 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Tulkas Astaldo 1,579 ارسال شده در سپتامبر 6, 2012 مطالب جالبی بود که اطلاعاتی در موردش نداشتم.ممنون که با ما سهیم شدی مطالبت رو.میشه یه بررسی هم انجام داد بین این گرگ(که اسمش هنوز برام سخته:دی) و رومولوس. اینکه ریشه های هر کدومشون از کجا اومده و با توجه به قرابت جغرافیایی دو اسطوره،آیا میشه ریشه های مشترک توشون پیدا کرد؟؟ 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ائارندیل Eärendil 1,294 ارسال شده در سپتامبر 6, 2012 (ویرایش شده) مرسی تولکاس عزیز. قطعا ریشه تمام اساطیر و افسانه ها فارغ از نژاد و زبان به یک نقطه برمیگردد و آن آفرینش انسان و ارتباط آن با طبیعت است. افسانه رومولوس و یا تولد شهر رم که به 753 قبل از میلاد باز میگردد کاملا تحت تاثیر فرهنگ یونان بود، که اکثر دوستان با این افسانه آشنا هستند. در باب ریشه ماده گرگ و اینکه در هر دو اسطوره ماده گرگی مانع از محو شدن گروهی از انسانها از صحنه تاریخ شدند قطعا اشتراکاتی وجود دارد و شاید به منطقه جغرافیایی و تحت تاثیر قرار گرفتن مردم این مناطق از موجودی بنام گرگ باشد که در طبیعت نماد زیرکی و تیزهوشی هست. ولی در رابطه با اشتراک جغرافیایی و فرهنگی دو تمدن تورک و روم من ابتدا اشاره ای میکنم به نظریه دوم تاسیس شهر رم که بی ارتباط با اسطوره رومولوس هم نیست و ریشه در یونان باستان دارد ، بر طبق آن آئناس فرزند افرودیت و انكسیس از اهالی شهر تروا، شهر لاوینیوم را تاسیس كرد و سلسله ای را آغاز كرد كه قرن ها بعد به تولد رومولوس و رموس انجامید. در ایلیاد _ شعری حماسی كه در قرن هشتم قبل از میلاد سروده شده و منسوب به هومر است _ آئناس (Aeneas) تنها قهرمان بزرگ شهر تروا بود كه پس از ویرانی شهر جان سالم به در برد. شعر، روایتی از چگونگی حكومت وی و نوادگانش بر شهر تروا است. اما از آنجایی كه هیچ مدرك ثبت شده تاریخی مبنی بر وجود این سلسله در دست نبود محققان یونانی، این فرضیه را پیشنهاد كردند كه آئناس و همراهانش در مكانی دیگر سكنی گزیده اند. در قرن پنجم قبل از میلاد، تعداد كمی از مورخان یونانی بر این عقیده بودند كه آئناس در رم _ كه در آن زمان شهری كوچك بود _ اقامت گزیده است. در قرن چهارم قبل از میلاد، رم در آن شبه جزیره ایتالیایی شروع به گسترش كرد و اهالی رم ارتباط بیشتری با یونانی ها برقرار كردند و این در حالی بود كه رمی ها از این نظریه كه آئناس یونانی نقشی اساسی در تاسیس شهر بزرگشان رم ایفا كرده است، اصلاً راضی نبودند. در اولین قرن قبل از میلاد، ویرژیل شاعر رومی، در شعری حماسی از افسانه آئناس با نام آئنید (Aeneid) نام برد كه داستان سفر آئناس به رم را بیان می كند. شایع است كه آلوستوس، اولین فرمانروای رومی كه در زمان حیات ویرژیل، به رم فرمانروایی می كرد و ژولیو سزار _ عموی بزرگ و فرمانروای قبل از او، از نوادگان آئناس هستند. با این حساب احتمالا ریشه شهر رم به تروا باز میگردد. امروزه برخی از محققان غربی به این نتیجه رسیده اند که نزدیک به پنجاه درصد ساکنین شهر تروا در زمان جنگ تروا در قرن 12 قبل از میلاد تورک بودند که البته نیاز به منابع بیشتری داره ولی من در مستندی که از شبکه4 پخش میشد نیز این مطلب رو شنیدم.ولی در اینکه تورکها مدتها قبل از ورود آریاییها در آناطولی و بین النهرین ساکن بودند امروزه اکثر مورخین به اتفاق نظر رسیده اند و نظریه های فراوان و منابع زیادی هم در این زمینه یافت میشود، ولی در اینکه چرا افسانه بوزقورد در آسیای میانه اتفاق افتاده شاید به خزرها بازگردد.همینطور منشاء آسیای میانه که از هزاره 4 قبل از میلاد مبداء مهاجرتهای ترکان به غرب بوده است. در اینجا اشاره میکنم به صحبتهای آقای پرویز یکانی زارع(ائلیار) درباره ارتباط گرگ در اسطوره های روم و تورک: هيچكس بدرستي نمي داند چرا و چگونه گرگي خاكستري نشانه و مظهر تركان گشته است. برخي از داستان سرايان سمرقند، روايتي ديگر براي مردم تعريف كرده اند. در آسياي مركزي، شاهزاده خانمي بدست جماعتي از راهزنان گرفتار شد و سپس گرگ عظيمي وي را از چنگ راهزنان نجات داد. شاهزاده خانم براي سپاسگزاري از اين لطف گرگ به ازدواج وي درآمد و فرزندان اين گرگ و شاهزاده خانم تركها بوده اند كه به خاطر داشتن معجوني از خصال و مشخصات انسان و گرگ از ساير مردمان متمايز شدند. به موجب افسانه ي ديگري، گرگ ماده اي، پسرك شيرخواره ي بي سرپرستي ول شده اي را پيدا كرد و او را شير داد و پرستاري كرد. پسرك در گله ي گرگان بزرگ شد. افسانه ي ديگري چنين مي گويد كه دولت روم توسط «رومولوس» و «درموس» كه پسران دوقلويي بودند و از شير گرگ ماده اي تغذيه كرده و بزرگ شده بودند، بنيان گذارده شد و با اينكه تركها بيزانسي ها را تحقير مي كردند ولي دوست داشتند خودشان را با رومي ها مقايسه كنند و برابر بدانند. در واقع تركهاي اوليه با روميها شباهت داشتند. زيرا اولا، توتم هر دو گرگ بود ثانيا، مانند روميان سربازاني با انضباط، مديران و سازمان دهندگان قابل و در كار تشكيل امپراتوري فوق العاده موفق بودند.تركان در جنگهاي خود با اقوام ديگر از جمله با روميها و امپراتوري بيزانس، پرچمي با خود حمل مي نمودند كه سر گرگي بر آن نقش بسته بود. تاكتيك و شيوه هاي جنگي تركان، ظاهرا نظير شيوه ي جنگ و گريز گرگان بوده است. به اين ترتيب كه ناگهان حمله مي كردند و براي فريب دشمنان خود را به دروغ شكست خورده مي نمودند و عقب نشيني مي كردند، و دسته اي از تيراندازان تيزپاي و جان سخت تركان، برق آسا قسمتي از قواي دشمن را محاصره مي كردند. بيرقي كه بر روي آن تصوير گرگي منقّش بود به سوي پايين آورده مي شد (به نشانه ي آغاز يورش) و تركان با شتاب تمام به سوي دشمنان هجوم مي آوردند و در همان حال تيراندازي مي كردند. جنگجويان صليبي از دست و پنجه نرم كردن با تركان خاطرات تلخي را دارا بودند و در برابر تيرهاي تركان هر يك به جوجه تيغي شبيه مي شدند. آنچه براي جنگجويان صليبي و بيزانسيها هر دو غيرقابل تحمل و بيچاره كننده بود، شيوه ي حمله ي برق آسياي تركان و عقب نشيني برق آساي تركها بود. «كنتاريني» سياح معروف ايتاليائي در زماني كه در تبريز ميهمان دربار اميرحسن بيگ (اوزون حسن) سر سلسله ي دودمان بايندري (آق قويونلوها) بود در شرحي كه از اوضاع شهر تبريز و آداب و رسوم اين شهر ارائه مي دهد، به زورآزمائي هايي كه بين انسان و گرگ وجود داشته، اشاره مي كند. داستان «بوزقورد» يكي از دو داستان بس مهم و معروف «گؤي ـ تورك» ها بوده است و با احتمال قوي داستان «ارگنكون» ادامه داستان بوزقورد مي باشد. اين داستان از ديدگاهي حكايت هستي و ريشه ي تباري تركان محسوب مي شود. اين داستان كه در منابع چيني به ثبت رسيده است، داراي دو روايت مختلف است. ولي اختلاف بين اين دو روايت اندك مي باشد. محققين با اشاره به افسانه ديگري از گرگ در رابطه با تركان، تعداد واريانتهاي اين داستان را به سه مورد نيز رسانده اند. در حقيقت واريانت سوم آن، افسانه اي از تركهاي »اوسون« در زمان هون ها. داستان بوزقورد در بخش پنجاهم تاريخ رسمي سلسله ي «جُوهو» و نيز سلسله «سوئي» چيني قيد شده است. داستان «تؤره نيش» از «بوزقورد» شاخه اي از قديمترين و رومانتيك ترين اساطير ترك مي باشد. بطور كلي در اساطير ترك، همه ملت بدست دشمنان كشته مي شوند و تنها بچه اي باقي مي ماند. در تمامي افسانه هاي ترك به اين نوع موتيوي كه ترسيم كننده ي سجاي تركان است برخورد مي كنيم. براساس يكي از اين افسانه ها، تركان از قديمترين ازمنه در طرف غرب محلي بنام «درياي غرب» ساكن بوده اند. اين درياي غرب احتمالا، همان «درياچه آرال» مي باشد. البته اين احتمال هم وجود دارد كه درياي غرب، درياچه اي در روبروي كوههاي آلتاي يا «تانري داغلاري» باشد. در اين داستان كودك باقيمانده، دست و پاهايش بريده مي شود و به باتلاقي انداخته مي شود. موتيوهاي باتلاقي از اين نوع در افسانه هاي «هون» و «مجار» هم وجود دارد. خلاصه داستان «بوزقورد» كه بيان كننده ي آفرينش و بوجود آمدن تركان است، بدين ترتيب است. نخستين اجداد تركان در ساحل غربي درياي غرب زندگي مي كردند. تركها توسط سپاهيان سرزميني بنام «لين» مغلوب مي شوند. سربازان دشمن تمامي تركان را از زن و مرد و از كوچك و بزرگ همه را كشتند. از اين قتل عام تنها پسر بچه اي ده ساله سالم باقي مي ماند. سربازان وقتي اين پسر بچه را پيدا كردند، او را نكشتند، بلكه براي اينكه با زجر كشته شود، دست و پايش را بريدند و به باتلاغي انداختند. حكمران دشمن وقتي از اين خبر آگاه مي شود دستور مي دهد براي قطع ريشه تركان آن كودك را نيز پيدا كرده و بكشند. ولي گرگ ماده اي پيدا مي شود و پسرك را به دندان مي گيرد و فراريش مي دهد و به غاري در كوههاي آلتاي كه چهار طرفش را كوههاي بلند و بدون نشان فرا گرفته بود، مي برد. درون غار بيشه ي بزرگي بود. در بيشه به مقدار فراوان گياه و سبزه بود. بوزقود در اين بيشه زخمهاي پسرك را مي ليسيده و از آن پرستاري مي كند و او را با شير خود و گوشت شكارهايي كه شكار مي كند، بزرگ مي كند. پسرك وقتي بزرگ مي شود با بوزقورد ازدواج مي كند. از اين ازدواج ده كودك بوجود مي آيد، بچه هاي بزرگ شده و با ازدواج با دختران ديگر نسل خود را زياد مي كنند. تركان زياد شده، در اطراف پراكنده مي شوند، قشون تشكيل مي دهند، به سرزمين «لين» يورش مي برند و انتقام پدرانشان را مي گيرند و با تشكيل دولت تازه، و در چهار طرف حكفرمائي مي كنند. و با گفتن اينكه خاقانهاي ترك حرمت اجداد خود را پاس بدارند، در جلو قصرهاي خود پرچمي با سر گرگ برافراشتند. از اين افسانه مي توان دريافت كه سرزمينهاي اوليه تركان، سرزمينهاي نزديك غرب آسياي ميانه بوده است. تركها خيلي بعدها به كوههاي شمال «تورفان» كوچ كرده بودند. بوزقورد ثبت شده در تواريخ چنين در اينجا به پايان مي رسد و چيني ديگر، رويدادهاي بعدي را به روشني تشريح نمي كنند. قسمت آخر اين افسانه، داستان «ارگنكون»است. گر چه داستان ارگنكون در زمان چنگيزخان رنگ مغولي بخود گرفت، ليكن ريشه ها و موتيوهاي اصلي آن به صراحت با گؤك ـ تورك ها در ارتباط است. بؤزقورد حيوان مقدس تركهاست ولي حيوان مقدس مغولان سگ (كؤپك = ايت) مي باشد. در زمان دولت بزرگ هون اسيا، مراسمي تحت رهبري خاقان هون برگزار مي شده در مهمترين اين مراسم ها، ريش سفيدان دولتي جمع شده، به «آتاماغاراسينا» (به غار پدر) مي رفتند و در آنجا تحت رهبري خاقان مراسم ديني برگزار مي كردند و به اجداد و نياكان خود اداي احترام و حرمت مي كردند. همين مراسم در دولت گؤك ـ تورك ها هم قيد مي شد. «آتاماغاراسي» (غار پدر) همان محلي است كه بوزقورد پسر بچه ي ترك بي دست و پا را از باتلاق برداشت و به آنجا برد و نگهداري كرد و مهمترين نكته در اين داستان باور همه ي ملت به افسانه و بها دادن در ناحيه ي «بوقوت» مغولستان امروزي در روي آثار باستاني بوقوت مربوط به گوك تورك ها (سالهاي580 ـ578) نقش برجسته اي از بوزقورد شير دهنده به كودك ترك دست و پا قطع شده، وجود دارد. همينطور در نواحي مختلف ازبكستان اشكالي از انسان دست و پا قطع شده ي سوار بر گرگ به چشم مي خورد. براي خيلي ها روشن است كه گرگ در اصل جانداري است پايبند به قوانين طبيعت، يگانه حيوان غيرقابل اهلي شدن، هر زمان در انديشه آزاد بودن،بدور از هرگونه دروغ و حيله. گرگ نه تنها از برخي انسانهاي ناقص و بدخواه بد نيست، حتي براي خيلي از ملتها مقدس محسوب مي شود. محض از اين ديدگاه است كه «قوردقاپيسي» همه را به جسور بودن و غلبه بر ترس و بيم هاي دروني و نابودي آن، سرفرود نياوردن به ناحق، بدست اوردن حق، شناخت انسانهاي ترسو وبه كناره گرفتن ازآنان فرامي خواند. امروزه در آذربايجان در رابطه با «قورد» (گرگ) تعدادي فراوان توپونيم، عنعنه و مراسم وجود دارد. اين خود از جاي گرفتن گرگ در ذهن انسان و سمبل ازادي بودن اين جاندار كمياب حكايت دارد. اگر طوايف ماياي آمريكائي امروز هم به گرگ ستايش مي كنند و گرگ سمبل روم را قبول دارند، مي توان گفت كه گرگ ها حيوان مضر به انسان نه، بلكه برعكس جانداري است كه بمنزله پاك كننده خدائي براي پاك كردن دنيايمان از آلودگيها تلقي مي شود. بهرحال توتم گرگ بمانند رمز و سمبل استقلال، رهايي و ازادي كليه ي تركان بويژه تركان آذربايجاني محسوب مي شود. بي جهت نيست كه خيلي از سجاياي كاراكتريك تركان آذربايجان براساس روانشناسي گرگ شكل گرفته است و آنرا تداعي مي كند. كدام ويژگيهاي گرگ به رفتارهاي انسان با شعور نزديك است؟ اين سؤال نه تنها انسانهاي علمي دوره معاصر، بلكه همه را به انديشه وامي دارد. در مرحله اول لازم به قيد است كه: 1ـ گرگ تنها حيوان درنده است كه اهلي كردن غيرممكن است. مثلي در ميان ملت آذربايجان قديم وجود دارد كه مي گويد «گرگ را هر چقدر هم اهلي كني باز چشمش به بيشه خواهد بود». 2ـ از مورد اول اين نتيجه حاصل مي شود كه «گرگ» در هر زمان در فكر آزادي است، زنجير كردن و نگهداشتن دائمي او در قفس ممكن نمي باشد و او تنها در خانه خود، خود را آزاد و مستقل حس مي كند. 3ـ گرگ ها همواره گله وار زندگي مي كنند و هرگز به تنهائي حركت نمي كند. يعني گرگ عليرغم گرگ بودنش ثابت مي كند كه يك دست صدا ندارد و تنها در اثر اتحاد با نوع خود مي باشد كه بر قويترين حيوانات درنده فايق مي ايد و با زوزه ي خود همنوعان خود را به اتحاد قرا خواند. 4ـ گرگ در مقابله با هر چيز غيركامل موجود در طبيعت با تحمل و بردباريش مشخص مي شود. از اينروست كه گرگها، صادقترين فرزند طبيعت محسوب مي شوند، حتي اگر شاهد عليل يا ضعيف بودن بچه ي نوزادش باشد او را تكه تكه نمود و به ديگر بچه هايش مي خوراند و خود نيز به هنگام حمله بر رمه ي گوسفندان، ضعيف ترين آنها را نشانه مي گيرد. 5ـ گرگ را با هيچ چيز نمي توان ترساند. از اين رو به هنگام حمله در مرحله اول به چشمان قرباني خود نگاه ميكند تا از ترس و عدم ترس آن آگاه گردد و حريف بودن و نبودنش را بسنجد. مثل: «سن لاپ قورد اوره يي يئييبسن» در بين آذربايجانيها حكايت از نترسي گرگ مي كند. 6ـ گرگ به خانه و خانوادة خود صديق است و حاضر به جان دادن در راه آنهاست. 7ـ آزاديخواهي گرگ، از اين خصوصيت او كاملا قابل تشخيص است كه، گرگ وقتي پايش درتله گيرمي كند، نجه ي خود را با دندان هايش تكه پاره مي كند تا خود را آزاد سازد. 8ـ محبت به خدا، در خون گرگ است. از اينرو هميشه دهانش را بطرف آسمان (خدا) گرفته و ضمن زوزه كشيدن چشمانش را مي بندد و خود را از درون مصفا مي سازد. گرگ هميشه قلل و ارتفاعات را دوست دارد. و اين علاقه او شايد از حس نزديك شدن او به خدا نشأت گرفته باشد. 9ـ وقتي گرگها دسته جمعي زوزه مي كشند هيچ جانداري قدرت نزديك شدن به آنها را ندارد. 10ـ گرگها نسبت به جانداراني كه از نكاح درهم به دنيا مي آيند احساس نفرت دارند و شايد از اين نظر، قاطر، شغال، كفتار اشتباه طبيعت تلقي مي شود. 11ـ گرگ، ماده خود را (همسر خود را) خود تكه تكه مي كند و اجازه نمي دهد با ديگر جانداران برود. 12ـ در برابر تجاوز به لانه و خانواده و گرگ ديگر، هيچ جانداري قادر به مقابله با گرگ غضبناك نيست. حتي شير از حس قصاص گرگ وحشت دارد. 13ـ گرگها وقتي از شكار دسته جمعي برمي گردند و در برابر جانداران دشمن خود قرار مي گيرند، گرگي كه از گله عقب مانده توسط رهبر گرگان تكه پاره مي شود تا اسير دشمن نگردد و... ارتباط انسان با گياه ريباس بايد ريشه اي كهن داشته باشد و محتملا، به عنوان توتم، در نزد بعضي قبايل ايراني شناخته مي شده است. سپس، در اسياي ميانه، اين توتم در نزد ايرانيان عموميت يافته و بعدها اعتقادي كامل شده است. در اثار ديگر ايراني نشانه هاي توتم گاو سخت به چشم انسان مي خورد. مثلا، اجداد فريدون همه نام گاو برخود دارند. از دوره هاي قديم در ميان خلقهاي ترك گرگ حيواني بوده است كه شكل توتم بخود گرفته بود و سبب اينهم بنظر برخي از دانشمندان، تكيه اين حيوان به نيروي خود و به بازوي و سينه ي خود و زندگي براساس قوه خود و خويشاوند بودن اين سجايا براي تركان بوده است. چنين مناسبتهايي نسبت به بوزقورد در ميان خلقهاي ترك، موجب تجلي گرگ بعنوان يك حيوان مقدس شده است، و ترك ها از گرگ انتظار سعادتمندي و موفقيت داشته اند. هنوز هم در برخي از روستاهاي آذربايجان، وجود پيرزنهايي بنام «توتوجو» و يا وجود مثلهائي چون: «قوردو گؤرسن موبارك، گؤرمه سن داها موبارك دير»، «قورد اوزو اوغورلو اولار» در ميان تركان آذربايجان خود بهترين گواه اين ادعاست. امروز نيز در آذربايجان وجود «توتوجو» كه به وسيله دست گرگ به برطرف كردن بيماري و درد و بلا در كودكان مي پردازند، و يا آويزان كردن دم گرگ از آستانه دريا جلو ماشين قابل مشاهده است، همه اينا يادگار و بقاياي عنعنه ها و انديشه هاي آذربايجانيها از قديمترين دوره ها و از هزاران سال پيش از ميلاد است. يوزقورد در داستانهاي آذربايجاني تمثيلي از حيات و نيروي جنگي است. تركان به بوزقوردي كه در ابتدا مثل خدا ستايش مي شد بمانند نياي خلق تلقي كرده و قهرمانان خود را به آن تشبيه مي كرده اند. بطور مثال، كمر خاقان اوغوز بمانند بوزقورد ظريف عنوان مي شده است. قبلا به باورهاي مربوط به گرگ صحبت شد و در دنباله بحث مذكور مي توان اضافه نمود كه:روزي به چادر خاقان اوغوز، گرگ نري كه از نور بوجود آمده بود، وارد شده و به اوغوزخان چنين گفت: «اي اوغوزخان! من در پيشاپيشاردويتوحركتخواهمكرد» اردوهائي كه بدنبال بوزقورد يورش بردند موفق شدند. در كتاب دده قورقورد، خانه غازان خان غارت شده و غازان خان بهنگام جستجوي خانواده به اسارت درآمده اش، در راه به نور قوردي برخورد مي كند. ضمن گفتن «قورداوزو موبارك دير» خطاب به گرگ چنين مي گويد: اگر خبري از اردوي من داري، بمن بگو. سر بزرگم فداي تو گرگم و گرنه تو را نفرين مي كنم. (لازم است در اینجا بگویم که مطالب این تاپیک فقط برای معرفی اساطیر و افسانه های ملل مختلف هست،و مطمئنا مسائل تاریخی که در لابلای آنها مطرح میشود قطعی نیستند و فقط در حد احتمال میتوان آنها را در نظر گرفت.) ویرایش شده در مارس 13, 2013 توسط ائارندیل Eärendil 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ائارندیل Eärendil 1,294 ارسال شده در مارس 13, 2013 (ویرایش شده) دَدَه قورقود در میان گنجینه پر بار ادبیات فولکلوریک آذربایجان داستان های دده قورقود به عنوان نمونه از داستان های حماسی- قهرمانی که ارزش تاریخی نیز دارد ، جایگاه ویژه ای به دست آورده است به طوری که سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد (یونسکو) سال 1999 را به نام داستان های دده قورقود ثبت کرده است. همچنین مدیر کل سازمان یونسکو در نشست بین المللی دده قورقود (باکو 1379) این کتاب را به عنوان یادگار تاریخی، فرهنگی بشریت معرفی کرده است(۱) داستان های دده قورقود که نه تنها در آذربایجان بلکه در بین تمام کشورهای ترک زبان به عنوان یکی از آثار زیبا و جاودان زبان ترکی شناخته شده است ، در شمار آثار فولکلوریک بی همتایی است که قرن ها پیش به وجود آمده و بعدها به کتابت در آمده و به عصر ما رسیده است. این داستان ها با شیوه ای بدیع صحنه ها و پرده هایی از دورنمای زندگی حماسه آمیز و ماجراهای پرشور گروه هایی از چادر نشینان را که در دورانی از تاریخ به سرزمین امروزی آذربایجان آمده اند و به مرور به پهنه تاریخ پر حادثه این دیار پیوسته اند را بازگو می کنند. در واقع این اثر حماسی – تاریخی داستان هایی از زندگی حماسه آمیز مردان و زنان قبیله اوغوز را به تصویر می کشد که به حالت نیمه عشیرتی به اتکای روال حشم داری در پناه چادر زندگی می کردند و به اقتضای شرایط دورانی که به آن تعلق دارند، جنگاوری و مردانگی از هر افتخاری برتر می شمارند.(۲) اوغوزها از قدیمی ترین اقوام ترک زبان به حساب می آیند که منسوب به اوغوز می باشند. زندگی و شخصیت اوغوز در طول تاریخ در هاله ای از ابهام فرورفته و با اساطیر و افسانه ها در هم آمیخته شده است. اکثریت قبیله ی اوغوز تا اوایل قرن 11 میلادی کوچ نشین بوده اند که در دیوان الغات ترک کاشغری نام 24 قبیله تشکیل دهنده آن ذکر شده اند. از قرن دهم میلادی اوغوزهای منطقه سیحون دسته دسته به جاهای مختلف مهاجرت کرده اند که گروهی از آنان نیز به مناطق آذربایجان کنونی آمدند. رواج اسلام در بین اوغوزها از سال 960 میلادی آغاز گردید اما در قرن 11 در بین آنان به صورت دین رایج درآمد.(۳) داستان ها دده قورقود، حماسه ها و ماجراهای شکوهمندی است که این اقوام در شرایط اقلیمی جدید یعنی آذربایجان آفریده اند و از این رهگذر این دستاوردهای بدیع و زیبا با تاریخ و ادب و فولکلور آدربایجان پیوند خورده است. این پیوستگی و آمیختگی تا آن جا پیش رفته است که این داستان ها از نظر آرایش و اسلوب و زبان از اوغوزنامه(۴) های اقوام ترک دیگر آسیای مرکزی به کلی متمایز گشته و آن چنان خصلت و بافت بومی و ملی به خود گرفته است که در ادوار بعدی و پا به پای سیر و تحول فولکلور آذربایجان، سرمنشا داستان های ملی و حماسی و غنایی این دیار گشته است.(۵) وجود داستان های دده قورقود، با تمام اصالت و اهمیت فرهنگی و تاریخی آن تا اوایل قرن نوزدهم (1815.م) بر جهان دانش و فرهنگ ناشناخته بود و تنها در عرض یک و نیم قرن اخیر است که این کتاب باز شناخته شده است و مندرجات آن زیر ذره بین و تحقیقات دانشمندان قرار گرفته است.(۶) کهن ترین نسخه خطی از کتاب دده قورقود هنگامی کشف شد که فلیشر( Fleischer ) کتابدار کتابخانه دِرسدن آلمان درصدد تهیه فهرستی از کتب کتابخانه بود که در لیست او برای اولین بار نام کتاب دده قورقود در بین نسخ خطی کتابخانه ثبت شده است. عنوان این نسخه " کتاب دده قورقود علی لسان طایفه اوغوزان " می باشد که در 154 صفحه نگاشته شده است و هیچ اثری از نام کاتب و تاریخ کتابت درآن مشاهده نمی شود و فقط به این دلیل که تاریخ تحویل آن به کتابخانه احمد پاشا (پادشاه عثمانی) فرن 10 هجری ذکر شده است ، فلیشر نیز آن را در ردیف آثار متعلق به این دوره قرار داده است. نسخه خطی دیگر از کتاب دده قورقود در سال 1950 توسط اتور رُزی دانشمند ایتالیایی در کتابخانه واتیکان یافت شد. این نسخه مانند نسخه قبلی فاقد نام کتاب و تاریخ کتابت است و در 109صفحه نوشته شده است (۷) نسخه آلمانی کتاب دده قورقود از يک مقدمه و دوازده بوي (داستان) تشکيل شده است در حالی که نسخه موجود در واتیکان فقط شش داستان از دوازده داستان را دربردارد. محققان احتمال می دهند که نشخه واتیکان از نسخه آلمانی کمی قدیمی تر باشد و با توجه به این که نسخه واتیکانی برای تمام نوشته ها حرکت گذاری الفبای عربی را انجام داده است ولی نسخه آلمانی حرکت گذاری ندارد ، این احتمال دور از ذهن نیست. در مقدمه کتاب درباره شخصيت افسانه اي دده قورقود مطالبي ذکر گرديده و نمونه هايي از سخنان حکيمانه ي دده قورقود که در ميان مردم به نام وي شهرت داشته است ذکر شده است. قابل ذکر است که بسياري از اين سخنان در حال حاضر نيز به عنوان آتالار سوزي (ضرب المثل) در بين مردم کاربرد دارند. هر یک از دوازده داستان نیز سرگذشت و ماجرای قهرمانانه یکی از دلاوران مرد یا زن قبیله را بازگو می کند و داستان نیز به اسم همین قهرمان نامیده شده است. بخش های پایانی تمام داستان ها مشابه می باشد و با عبارات وجملات منظوم در تمجید از قهرمان داستان و دعای خیر برای پدر و مادر و یاد از پیامبر که توسط اوزان (آشیق) و ریش سفید بزرگ ایل یعنی دده قورقود خوانده می شود داستان پایان می یابد. از مجموع دوازده داستان ، هشت داستان دورنمای رزمی، دو داستان مضمون عاشقانه و دو داستان نیز شمایل اساطیری دارد.(۸) نام داستان ها به شرح زیر می باشد که نسخه واتیکان شامل داستان های 1و2و3و4و7و12 می باشد. قابل ذکر است که داستان دومرول دیوانه سر(5) و تپه گوز(8) به خاطر ارزش اساطیری جایگاه ویژه ای دارند و همواره توسط محققان با افسانه های باستانی یونان مورد مقایسه وافع شده اند : 1- دیرسه خان اوغلو بوغاجین بویو ( داستان بوغاج پسر دیرسه خان ) 2- قاراچوق چوبانین بویو ( داستان چوپانی به نام قاراچوق ) 3- بای بورانین اوغلو بامسی بئیره یین بویو ( داستان بامسی بئیرک پسر بای بورا ) 4- بورلا خاتونون بویو ( داستان بورلا خاتون ) 5- دوخا قوجا اوغلی ده لی دومرول بویو ( داستان دومرول دیوانه سر پسر دوخا قوجا ) 6- قانلی قوجا اوغلو قان تورالی نین بویو ( داستان فان تورالی پسر قانلی قوجا ) 7- قازلیق قوجا اوغلو یئینه یین بویو ( داستان یئینک پسر قازلیق قوجا ) 8- بوسات اولدوردوگی تپه گوزون بویو ( داستان تپه گوز کشته شده به دست بوسات ) 9- بکیل اوغلو عمرانین بویو ( داستان عمران پسر بکیل ) 10- اوشون قوجا اوغلو سگرکین بویو ( داستان سگرک پسر اوشون قوجا ) 11- اوروزون بویو ( داستان اوروز ) 12- سالور قازانین بویو ( داستان سالور قازان ) داستان های دده قورقود مانند تمام داستان های ادبیات فولوریک آذربایجان از دو قسمت نظم و نثر تشکیل شده است. نثر داستان ها ساده وروان و نزدیک به زبان گفتار می باشد و عبارات مسجع و جملات موزون و کوتاه می باشند. بخش های منظوم داستان ها ، از نظر وزن و قافیه با شعر رایج متفاوت است و بیشتر به شعر آزاد شباهت دارد که در آن احساسات و آرزوها و خواسته ها به دور از هرگونه تصنع و با طبیعی ترین شکل بیان شده است. بخش های منظوم در مجموعه داستان ها 2000 بیت می باشند و تقریبا 30 درصد متن را تشکیل می دهند.(۹) زبان نوشتاری کتاب اساساً به زبان های ترکی آذربایجانی و آناتولی شرقی(ترکیه) بسیار نزدیکتر از دیگر گویش های زبان ترکی می باشد. در واقع تاریخ شکل گیری متن به زمانی برمی گردد زبان های ترکی آذربایجانی و ترکی عثمانی با یکدیگر از نظر لغوی و نحوی تفاوت زیادی نداشته اند. از نظر تاریخی نیز تغییر یافتن این دو زبان مربوط به بعد از تشکیل دو حکومت مقتدر ترک عثمانی و صفوی و جدایی مرزها در این منطقه می باشد. .(۱۰) البته زبان داستان های دده قورقود با زبان امروزی آذربایجان از نظر کاربرد یک رشته لغات و پسوندها تفاوت هایی دارد که این تفاوت ها در درجه اول ناشی از دگرگونی ها و حذف و افزایش هایی است در طول زمان در هر زبانی رخ می دهد و در درجه ی بعد ناشی از نزدیک بودن زبان کتاب به یکی از لهجه های متداول ترکی در زمان کتابت داستانها است.(۱۱) ضمناً بسیاری از از ترکیب های لغتی کتاب دده قورقود در آثار نویسندگان وشاعران دیگر سرزمین آذربایجان جنوبی مانند شاه اسماعیل ختایی و نشاطی به کار رفته اند.(۱۲) در مجموع کل کتاب 350 کلمه عربی و136 کلمه فارسی به کار رفته است و بقیه لغات ریشه ترکی دارند که در بیشتر موارد لغات عربی و فارسی با مترادف ترکی خود به کار رفته اند که نشان از تازگی این لغات نزد آنان و آشنا نبودن همه ی مردم با معانی این لغات می باشد.(۱۳) یکی از سردیس های دده قورقود در شهر باکو از نظر جغرافیایی باید گفت که در داستان ها از اماکن و آبادی هایی به نام های " دربند ، دمیرقاپی ، گنجه ، شیروان، دره شام ، الینجه قالاسی ، قاراداغ و... نام برده شده است که اکثر این اماکن در حال حاضر نیز یا وجود دارند یا مکان های دیگری در آذربایجان با همین نام شناخته می شوند وهمچنین اغلب جنگ های این قوم با ارامنه و گرجی ها می باشد که این دو نیز در همسایگی آذربایجان می باشند(۱۴) در مجموع با توجه به متن داستان ها و شواهد تاریخی می توان این نتیجه گیری را کرد که حوادث داستان ها بیشتر در آذربایجان و شرق ترکیه امروزی رخ داده است ولی نمی توان استدلال دقیقی از ترکی آذربایجانی یا ترکی آناتولی بودن آن داشت چون ویژگی ها وخصوصیات هر دو گویش را دارد.(۱۵) برای اولین بار اچ-اف- فون دیتس (H.F.Von Dies) شرق شناس آلمانی در سال 1815 نسخه ای از روی اصل کتاب برای کتابخانه برلین استنساخ کرده وتحلیلی از اثر را به همراه ترجمه آلمانی داستان تپه گوز به چاپ رساند. آقای دیتس با مقایسه داستان تپه گوز دده قورقود با داستان غول یک چشم کتاب حماسی معروف اودیسه هومر گفت که هومر در سرودن اودیسه از حماسه دده قورقود اقتباس کرده ویا دست کم از مضمون آن اطلاع داشته است(۱۶) دیتس در این باره می گوید:" تپه گوز هم به غول های دیگر و هم به غول هومر از تمام جهات شبیه است اما غول اوغوز از یونانی گرفته نشده است بلکه غول یونانی تقلیدی است." (۱۷)داستان تپه گوز یادآور داستان دیگری نیز می باشد. تپه گوز هیولایی که وارد زندگی اوغوز ها شده و به آن ها حمله ور شده و آن ها را می خورد ، در نهایت راضی می شود که با گرفتن دو آدم و پانصد گوسفند برای هر روز از حمله به دیگر انسان ها خودداری کند . پس از دیتس، شرق شناس آلمانی دیگری به نام تئودور نولدکه ((Theodor Noldeko در سال 1859 کل کتاب را از نو استنساخ کرده و به ترجمه آن همت گماشت ولی او در خواندن وفهم بخش هایی از اثر توفیق نیافت و کار را نیمه تمام رها کرد. اما بارتولد دانشمند و شرق شناس شهیر روسی در بین سال های 1894 تا1910 از روی متن آماده شده نولدکه توانست متن چهار داستان به همراه ترجمه روسی آنها را در نشریات فرهنگی و ادبی زمان خود منتشر کند. در ادامه بارتولد با تلاش فراوان تمام داستان های کتاب را به روسی ترجمه کرد اما در زمان او این اثر چاپ نشد اما به همت حمید آراسلی و م.ح. طهماسب در سال 1950 اثر او در آذربایجان چاپ و منتشر شد. مشروح ترین پژوهشی که از داستان های دده قورقود به عمل آمده است توسط محرم ارگین ادیب و زبان شناس اهل ترکیه انجام گرفته است. محرم ارگین در آثار تحقیقی خود بارها به مسئله پیوستگی داستان ها با سرزمین و مردم آذربایجان تاکید کرده است. (۱۹)بولوت قاراچورلو( سهند ) شاعر و ادیب گرانقدر آذربایجان در سال 1345 در مجموعه هایی به نام های " سازمین سوزو (پیامی از زبان سازم) ، دده مین کیتابی (صحیفه ای از بزرگان) و قارداش آندی (پیمان برادر) " داستان هایی از کتاب دده قورقود را به نظم کشیده است.(۲۰) نسخه های موجود در ایران نیز توسط محمد علی فرزانه از روی متن اصلی نسخه های درسدن آلمان و واتیکان تهیه گردیده است که در سال 1999 رسول اسماعیل زاده اثر را به زبان معاصر آدربایجان نگاشته و به چاپ رسانده است. قدمت و پیشینه اثر دده قورقود پیدا شدن دو اثر خطی از داستان های دده قورقود احتمال وجود نسخه های قدیمی تر که این دو از روی آن نوشته شده باشند را افزایش داد. در حالی که قدمت نسخه های موجود به قرن 10 هجری ، 15 الی 16 میلادی می رسد ،در آغاز سده ی چهاردهم میلادی مورخی مصری به نام ابوبکر بن دواتداری در کتاب دررالتیجان ضمن نام بردن از اوغوزنامه ها ، توضیحاتی نیز در مورد داستان تپه گوز به شرح زیر نقل می کند : " کتابی که اوغوزنامه نامیده می شود، بین ترک های اوغوز دست به دست می گردد. در این داستان هیولایی به نام تپه گوز شرح داده شده است که بر اجتماعات نیاکان باستانی آنان می تازد و مردمان را به قتل می رساند و گوشت آنها را می خورد ... . (۲۱) آنچه حائز اهمیت است مانند همه ی داستان های حماسی اصیل مجموعه دده قورقود نیز در زمانی بس طولانی وطی مرحله های متمادی ودر شرایط تاریخی و فرهنگی گوناگون توسط نسل های متوالی آفرینش یافته ، شکل گرفته و سینه به سینه نقل و حفظ شده است. به طور کلی در تکوین آثاری از این نوع که جنبه فولکلوریک و مردمی بودن آن به جنبه ابداع فردی برتری دارند، مسئله ابداع و پیدایش اثر یک موضوع و تاریخ تدوین و کتابت یک موضوع دیگر است. همان طور که پیش تر نیز اشاره شد هر اثر فولکلوریک نیز مطمئناً در آغاز امر گوینده و پردازنده ای داشته است اما بعد از ابداع مدت ها دربین مردم نقل گشته و پا به پای تحولات اجتماعی و تاریخی تغییر کرده است و در زمانی به دست شخصی به کتابت درآمده است.(۲۲) در مورد داستان های دده قورقود باید گفت که باید بررسی تاریخی این اثر را به سه بخش تقسیم کرد: بخش نخست مربوط به آثار پیدا شده ازکتاب است که همان طور که قبلاً اشاره شد قدمت نسخه دستنویس به قرن 16 میلادی بر می گردد اما با توجه به اشارات موجود در کتاب دررالتیجان ابوبکر بن دواتدرای قدمت کتابت آن حداقل به قرن 14 میلادی برمی گردد. که این تاریخ مربوط به کتابت اثر است هرچند ممکن است کتابت های قدیمی تری نیز وجود داشته باشند. بخش دوم مربوط به زمان شکل گیری داستانها و اتفاقات نقل شده در داستان ها می باشد. در مقدمه کتاب آمده است " در زمانی نزدیک به دوره ی پیامبر در ایل بایات(۲۳) مردی دانا به نام دده قورقود ظهور کرد . ...(۲۴) و نیز در داستان دوم یعنی قاراچوق چوبان ضمن معرفی قهرمانان اوغوز داریم " ... کسی که رفته و چهره پیامبر را دیده و برگشته است و در ایل اوغوز صحابه ی پیامبر شده است، " بوگدوزامن " آمد. " (۲۵) طبق شواهد موجود در داستان و نیز آگاهی به اینکه تمام داستان ها مربوط به دوره ای می باشد که در آن خان خانان باییندرخان رهبر اوغوزهاست می توان این نتیجه را گرفت که داستان ها به این شکل که در دست ما هستند مربوط به دوره ی ابتدایی اسلام یعنی قرن های 6 و 7 میلادی می باشند. اما با توجه به مسائل تاریخی عقیده برخی از محققان بر این است که در برخی قسمت ها حوادث قرن های 10 و 11 آذربایجان نیز بر داستان ها تاثیر گذاشته است. بخش سوم بررسی مربوط به سرمنشا داستان ها و کهن ترین نشانه ها از نقش اسطوره هایی مانند تپه گوز و دلی دومرول می باشد. همان طور که در پیش تر اشاره شد آقای دیتس اندیشه ی باستانی بودن بودن اثر را با مقایسه بین داستان تپه گوز و اودیسه هومر و تقلیدی خواندن غول اودیسه هومر از داستان تپه گوز وارد جریان تحقیقات پیرامون این اثر کرد. علاوه بر این مقایسه، بعضی از جریان های نقل شده در داستان ها نشانگر کهن تر بودن ریشه داستان ها نسبت به قرون 6 و7 میلادی می باشد. برای مثال هنگامی که افراد قبیله می خواهند حیوانی را به درختی ببندند از شاخه های باریک به جای طناب استفاده می کنند و نیز در برخی موارد از نیزه های چوبی استفاده می کنند که نشان در آن زمان هنوز استفاده از الیاف گیاهان معمول نشده بود و احتمالا اثری از کشف فلزات نیز نبود. درداستانی دیگر بورلا خاتون یکی از شخصیت های زن داستان ، برای آشنایی با ویژگی ها گیاهان واستفاده از خواص دارویی آنها چنین می گوید :" گرچه پایین آمدن از کوه و پای گذاشتن به دشت بازی کردن با جان است ولی خالی از برکت و خیر هم نیست. " می توان نتیجه گرفت که زندگی هنوز وارد دشت های هموار نشده بود و ودر بالای کوه ها ودر غارها جریان داشته است.(۲۶) به طور خلاصه وجود شواهدی مانند نیزه های چوبین ، کمان های زمخت و فوق العاده سنگین ، ناشناخته بودن فلزات ، تولد رازناک تپه گوز یا غول یک چشم ، آشنایی دورا دور و پر ابهام از جانوران و تشخیص ندادن جنسیت آنها ، ترس از وارد شدن به دشت و باورهای توتمیستی مانند جنبه تقدس آمیز دادن به گرگ و... نشان دهنده این موضوع می باشد که اساس وسرمنشا داستان ها نمی تواند متعلق به قرن 6 و7 میلادی باشد وبه زمان کهن تری باز می گردد. (۲۷) بارتولد به عنوان اصلی ترین محقق کتاب دده قورقود درباره ی این موضوع می گوید: " اوغوزها در کرانه های سیحون روایات افسانه ای بابا قورقود پیرسالار وخواننده محبوب ترکها وتدوین کننده خرد قوم خود را فرا گرفتند وبا خود به غرب بردند. آثار ادبی منسوب به قورقود حتی تا به امروز هم نزد ترکمن ها باقیمانده است. در قرون وسطی در آناتولی هم این افسانه ها را می شناختند و در دوران عثمانی ها هم تا قرن هفدهم بار دیگر بیش از پیش میان ترکهای آذربایجان رواج یافت. در قرن دهم نام قورقود را نزد پچنک ها ( از اقوام ترک) می یابیم. از آنچه گفته شد می توان چنین استنباط کرد که افسا نه های بابا قورقود میراث تاریخی پیش از اسلام است که اوغوزها ان را فرا گرفته وبا خود به باختر آورده اند. " (۲۸) نقش زنان در داستان های دده قورقود زنان منزلتی ارجمند و ستایش آمیز و هم طراز با مردان دارند. در این داستان ها برخلاف بسیاری از افسانه های شرق که زن وضعی نکوهش بار به خود می گیرد ، زن با تمام عواطف انسانی و شهامت عزت اخلاقی و موقعیت بلند مادری جلوه می کند. در خانواده ها نشانی از تعدد زوجات به چشم نمی خورد و زن در همه جا هم طراز و هماورد مرد است و یکی از راه و روش های مرسوم انتخاب همسر، هماورد بودن دختر و پسر در فنون کشتی و اسب سواری و تیراندازی و شمشیر زنی است. (۳۲) بورلا خاتون یکی از شخصیت های زن داستان ها ضمن داشتن حس مسئولیت به عنوان مادر و همسر، در اجتماع نیز حضور فعال دارد و یکی از نقش های اجتماعی او رهبری انجمن های زنان قبیله می باشد. این زنان از حقوق و آزادی های اجتماعی برخوردار بودند. آنان بیشتر روز های عمر خود را در چادر به سر نمی بردند بلکه پا به پای مردان در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی واقتصادی وسیاسی وحتی جنگ ها شرکت می کردند.(۳۳) البته در بین جوامع ترک همواره زنان از منزلت خاصی برخوردار بوده اند و شایستگی های قابل ستایشی داشته اند. بر اساس منابع تاریخی در مقابله با هجوم اسکندر به آذربایجان یک هزار تن از زنان ودختران شجاع این سرزمین در میدان نبرد حضور داشته اند وهمچنین در جنگ چالدران نیز شش هزار نفر از زنان جنگجو پا به میدان گذاشته اند و حتی در انقلاب مشروطه نیز تعداد زیادی از زنان ودختران آذربایجان با پوشیدن لباس مردانه وارد صفوف جنگی مردان مجاهد شده اند(۳۴) ابن بطوطه از مورخان دوره اسلامی در سفر نامه خود می نویسد : " چیزی که در این بلاد مایه ی تعجب فراوان بود، احترامی بود که به زنان خود داشتند. مقام زن در این میان پیشتر از مردان بود.(۳۵) همچنین در منابع باستانی چینی شعر بلندی به نام " مولان تورکی سی " به ثبت رسیده است که مضمون آن درباره ماجرای زندگی دختر شجاعی است که یکه وتنها پای به میدان جنگ می گذارد.(۳۶ نقش و جایگاه خدا در دده قورقود از نظر دده قورقود جهان را جهان آفرینی است به نام « تانری » که دقیقا معادل کلمه « الله » عربی است که تمام دنیا را آفریده و هیچ چیز را مانند دیگری خلق نکرده است. او برترین برترینها ست و کسی نمی داند که شبیه چیست و به چه ماننده است بعضی ها او را در آسمان جستجو می کنند غافل از این که جایگاه اصلی او در دل مردمان با ایمان است. او منبع قدرت و توانایی است. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ منابع 1-مجله شهریار ،سال 1379،شماره صفر، (گزارش) ص 29 . ۲- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 4ب . ۳- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص 108 الی 111 . ۴-- در طول تاریخ در شرح حال فبایل اوغوز کتاب های دیگری نیز نگاشته شده است که تحت عنوان کلی اوغوزنامه شناخته می شوند که از مهم ترین آنها می توان به اوغوز نامه خواجه رشیدالدین فضل االله وزیر قازان خان از ایلخانان مغول در فرن 7 اشاره کرد. ۵- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 5 الف ۶- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 5 الف ۷- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 5الف و8ب / پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 62و63 / دده قورقود داستانلاری، رسول اسماعیل زاده ، ص 9 . ۸- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 12ب . ۹- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص 144 . ۱۰- ترکان وبررسی تاریخ ، زبان وهویت آنها در ایران، حسن راشدی، ص103 و 104 / پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 131 ۱۱- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 15ب . ۱۲- دده قورقود داستانلاری، رسول اسماعیل زاده ، ص 14 . ۱۳- اینترنت ، از دکتر جواد هيئت،سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي ترکی . ۱۴- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 58 . ۱۵- ترکان وبررسی تاریخ ، زبان وهویت آنها در ایران، حسن راشدی، ص103 . ۱۶- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 18 . ۱۷- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص 148 . ۱۸- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص 147 . ۱۹- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 63 الی 68 . / دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 5 ب الی 10 الف . ۲۰- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 68 . ۲۱- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 59 . ۲۲- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 12 الف . ۲۳- نام یکی از 24 ایل اوغوز می باشد. ۲۴- دده قورقود داستانلاری، رسول اسماعیل زاده ، ص 17 . ۲۵- دده قورقود داستانلاری، رسول اسماعیل زاده ، ص 69 . ۲۶- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 52 . ۲۷- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص146 / پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 53 و54 . ۲۸- ترکان وبررسی تاریخ ، زبان وهویت آنها در ایران، حسن راشدی، ص 104 . ۲۹- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 14 الف و 14 ب . ۳۰- دده قورقود داستانلاری، رسول اسماعیل زاده ، ص 20 و21 . ۳۱- مجله شهریار ،سال 1379،شماره صفر، ص 69 . ۳۲- دده قورقود، محمد علی فرزانه، ص 14 الف . ۳۳- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 101 . ۳۴- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 115 . ۳۵- نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک های ایران ، محمد رحمانی فر، ص 150 .۳۶- پژوهشی در اسطوره دده قورقود ، جوانشیر فرآذین ، ص 100 . با تشکر از بابت وقتی که گذاشتین، این مقاله ای بود کامل در محیط اینترنت که با ویرایش جزئی و خلاصه نویسی در اختیار شما دوستان آردایی گذاشتم. ویرایش شده در مارس 13, 2013 توسط ائارندیل Eärendil 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الندیل پادشاه انسان ها 1,647 ارسال شده در فوریه 1, 2015 با سلام خدمت دوستان عزیز وبا تشکر از ائارندیل بهتر بود داستان حماسی وعاشقانه (عاشیق عباس) رو هم مینوشتی. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست