رفتن به مطلب
وابلامور

افسانه های واقعی

Recommended Posts

Aslan

سلام من وابلامور هستم

درود بر وابلامور

بنده هم اصلان هستم ارباب تمام نارنیا !!

دقیقا نمی دونم می خوای چی کار کنی ؟؟ :دی

ولی اگه منظورت این که افسانه ها و فولکر های جهان و ملل های مختلف رو این جا بنویسی واقعا کار جالب و قابل توجهی از آب در میاد البته به شرط این که داستان هاش تکراری و یا این که کپی شده از سایت های دیگه نباشه !!

خوب گویا جناب تضاد نیستند و ما هم فورا گفتیم بیایم و این جا اعلام کنیم که اگه کمک خواستید در زمینه ی داستان های اسکاندیناوی و نورسی می تونم چیزکی برای شما بگم البته اسطوره های چین و آسیای شرقی رو کسی ور نمی داره ما تقبلش می کنیم و در زمینه ی اسطوره های ایران زمین و هندوستان هم اگه جناب تضاد و گلوروفیندل توافق کنن سه نفری هدایتش می کنیم :دی

در کل بحث جالبی می تونه باشه اگه دوستان بهش بها بدن !! { رو من یکی می تونی حساب کنی }

فقط یه خواهشی از دوستان دارم و اون هم اینه که حدل امکان نوشته هاتون و نقل افسانه ها بیشتر افسانه هایی باشه که کمتر کسی اون ها رو شنیده باشه و بیشتر هول افسانه های کلاسیک رومی و یونانی نباشه !!

نکته ی بعدی که می خوام بگم اینه که در نوشتن خیلی دقیق باشید که اشباهی در اصل داستان نداشته باشید

بدرود !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

با تشکر از وابلامور عزیز! می خواستم بپرسم میشه از افسانه های محلی هم استفاده کنیم چون من سبزوار زندگی می کنم و کلی افسانه از دیارم و یا روستاهای سبزوار بلدم! میشه این هارو هم اینجا بزارم؟

و ماشین زمان شما به یک یا دو قرن پیش سبزوار هم سفر کنه؟ :)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

مونتی جان به ایران و هند رسیدیم شما افسانه های سبزوارتم بگو. (هر چند ایران خیلی وسیعه اگه بخوایم تک تک همه ی افسانه های محلی رو بگیم که نمیشه.)

در مورد کره. کره خیلی دوره و مشهور هم نیست. پس در نهایت باید فرصتی بذاریم و سایتها و کتابهایی رو بخونیم.حالا جناب وابلامور تا ما می ریم اطلاعات کسب کنیم. خود شما چندی درباره ی افسانه های کره ای بنویسید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
white witch

جناب اصلان که شاه نارنیا هستی :)

بنده هم جادوگر سفیدم کسی که تو رو سال ها از نارنیا دور نگاه داشت. و سال ها بر نارنیا حکمفرمانی کرد.(حالا کشت و کشتارو ولش کن که گند زدم به نارنیا)

ویرایش شده در توسط white witch

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Vána

خب چی شد تاپیک که خوابیده من کلی اطلاعات میخواستم بدست بیارم

خب من تو دنیای وب فقط اینو پیدا کردم http://fa.wikipedia.org/wiki/اساطیر_کره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

مطالب جالبی بود که اطلاعاتی در موردش نداشتم.ممنون که با ما سهیم شدی مطالبت رو.میشه یه بررسی هم انجام داد بین این گرگ(که اسمش هنوز برام سخته:دی) و رومولوس. اینکه ریشه های هر کدومشون از کجا اومده و با توجه به قرابت جغرافیایی دو اسطوره،آیا میشه ریشه های مشترک توشون پیدا کرد؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

مرسی تولکاس عزیز.

قطعا ریشه تمام اساطیر و افسانه ها فارغ از نژاد و زبان به یک نقطه برمیگردد و آن آفرینش انسان و ارتباط آن با طبیعت است.

افسانه رومولوس و یا تولد شهر رم که به 753 قبل از میلاد باز میگردد کاملا تحت تاثیر فرهنگ یونان بود، که اکثر دوستان با این افسانه آشنا هستند.

در باب ریشه ماده گرگ و اینکه در هر دو اسطوره ماده گرگی مانع از محو شدن گروهی از انسانها از صحنه تاریخ شدند قطعا اشتراکاتی وجود دارد و شاید به منطقه جغرافیایی و تحت تاثیر قرار گرفتن مردم این مناطق از موجودی بنام گرگ باشد که در طبیعت نماد زیرکی و تیزهوشی هست.

ولی در رابطه با اشتراک جغرافیایی و فرهنگی دو تمدن تورک و روم من ابتدا اشاره ای میکنم به نظریه دوم تاسیس شهر رم که بی ارتباط با اسطوره رومولوس هم نیست و ریشه در یونان باستان دارد ، بر طبق آن آئناس فرزند افرودیت و انكسیس از اهالی شهر تروا، شهر لاوینیوم را تاسیس كرد و سلسله ای را آغاز كرد كه قرن ها بعد به تولد رومولوس و رموس انجامید. در ایلیاد _ شعری حماسی كه در قرن هشتم قبل از میلاد سروده شده و منسوب به هومر است _ آئناس (Aeneas) تنها قهرمان بزرگ شهر تروا بود كه پس از ویرانی شهر جان سالم به در برد. شعر، روایتی از چگونگی حكومت وی و نوادگانش بر شهر تروا است. اما از آنجایی كه هیچ مدرك ثبت شده تاریخی مبنی بر وجود این سلسله در دست نبود محققان یونانی، این فرضیه را پیشنهاد كردند كه آئناس و همراهانش در مكانی دیگر سكنی گزیده اند.

در قرن پنجم قبل از میلاد، تعداد كمی از مورخان یونانی بر این عقیده بودند كه آئناس در رم _ كه در آن زمان شهری كوچك بود _ اقامت گزیده است.

در قرن چهارم قبل از میلاد، رم در آن شبه جزیره ایتالیایی شروع به گسترش كرد و اهالی رم ارتباط بیشتری با یونانی ها برقرار كردند و این در حالی بود كه رمی ها از این نظریه كه آئناس یونانی نقشی اساسی در تاسیس شهر بزرگشان رم ایفا كرده است، اصلاً راضی نبودند.

در اولین قرن قبل از میلاد، ویرژیل شاعر رومی، در شعری حماسی از افسانه آئناس با نام آئنید (Aeneid) نام برد كه داستان سفر آئناس به رم را بیان می كند. شایع است كه آلوستوس، اولین فرمانروای رومی كه در زمان حیات ویرژیل، به رم فرمانروایی می كرد و ژولیو سزار _ عموی بزرگ و فرمانروای قبل از او، از نوادگان آئناس هستند.

با این حساب احتمالا ریشه شهر رم به تروا باز میگردد.

امروزه برخی از محققان غربی به این نتیجه رسیده اند که نزدیک به پنجاه درصد ساکنین شهر تروا در زمان جنگ تروا در قرن 12 قبل از میلاد تورک بودند که البته نیاز به منابع بیشتری داره ولی من در مستندی که از شبکه4 پخش میشد نیز این مطلب رو شنیدم.ولی در اینکه تورکها مدتها قبل از ورود آریاییها در آناطولی و بین النهرین ساکن بودند امروزه اکثر مورخین به اتفاق نظر رسیده اند و نظریه های فراوان و منابع زیادی هم در این زمینه یافت میشود،

ولی در اینکه چرا افسانه بوزقورد در آسیای میانه اتفاق افتاده شاید به خزرها بازگردد.همینطور منشاء آسیای میانه که از هزاره 4 قبل از میلاد مبداء مهاجرتهای ترکان به غرب بوده است.

در اینجا اشاره میکنم به صحبتهای آقای پرویز یکانی زارع(ائلیار) درباره ارتباط گرگ در اسطوره های روم و تورک:

هيچكس بدرستي نمي داند چرا و چگونه گرگي خاكستري نشانه و مظهر تركان گشته است. برخي از داستان سرايان سمرقند، روايتي ديگر براي مردم تعريف كرده اند. در آسياي مركزي، شاهزاده خانمي بدست جماعتي از راهزنان گرفتار شد و سپس گرگ عظيمي وي را از چنگ راهزنان نجات داد. شاهزاده خانم براي سپاسگزاري از اين لطف گرگ به ازدواج وي درآمد و فرزندان اين گرگ و شاهزاده خانم تركها بوده اند كه به خاطر داشتن معجوني از خصال و مشخصات انسان و گرگ از ساير مردمان متمايز شدند.

به موجب افسانه ي ديگري، گرگ ماده اي، پسرك شيرخواره ي بي سرپرستي ول شده اي را پيدا كرد و او را شير داد و پرستاري كرد. پسرك در گله ي گرگان بزرگ شد.

افسانه ي ديگري چنين مي گويد كه دولت روم توسط «رومولوس» و «درموس» كه پسران دوقلويي بودند و از شير گرگ ماده اي تغذيه كرده و بزرگ شده بودند، بنيان گذارده شد و با اينكه تركها بيزانسي ها را تحقير مي كردند ولي دوست داشتند خودشان را با رومي ها مقايسه كنند و برابر بدانند. در واقع تركهاي اوليه با روميها شباهت داشتند. زيرا اولا، توتم هر دو گرگ بود ثانيا، مانند روميان سربازاني با انضباط، مديران و سازمان دهندگان قابل و در كار تشكيل امپراتوري فوق العاده موفق بودند.تركان در جنگهاي خود با اقوام ديگر از جمله با روميها و امپراتوري بيزانس، پرچمي با خود حمل مي نمودند كه سر گرگي بر آن نقش بسته بود. تاكتيك و شيوه هاي جنگي تركان، ظاهرا نظير شيوه ي جنگ و گريز گرگان بوده است. به اين ترتيب كه ناگهان حمله مي كردند و براي فريب دشمنان خود را به دروغ شكست خورده مي نمودند و عقب نشيني مي كردند، و دسته اي از تيراندازان تيزپاي و جان سخت تركان، برق آسا قسمتي از قواي دشمن را محاصره مي كردند. بيرقي كه بر روي آن تصوير گرگي منقّش بود به سوي پايين آورده مي شد (به نشانه ي آغاز يورش) و تركان با شتاب تمام به سوي دشمنان هجوم مي آوردند و در همان حال تيراندازي مي كردند. جنگجويان صليبي از دست و پنجه نرم كردن با تركان خاطرات تلخي را دارا بودند و در برابر تيرهاي تركان هر يك به جوجه تيغي شبيه مي شدند. آنچه براي جنگجويان صليبي و بيزانسيها هر دو غيرقابل تحمل و بيچاره كننده بود، شيوه ي حمله ي برق آسياي تركان و عقب نشيني برق آساي تركها بود.

«كنتاريني» سياح معروف ايتاليائي در زماني كه در تبريز ميهمان دربار اميرحسن بيگ (اوزون حسن) سر سلسله ي دودمان بايندري (آق قويونلوها) بود در شرحي كه از اوضاع شهر تبريز و آداب و رسوم اين شهر ارائه مي دهد، به زورآزمائي هايي كه بين انسان و گرگ وجود داشته، اشاره مي كند.

داستان «بوزقورد» يكي از دو داستان بس مهم و معروف «گؤي ـ تورك» ها بوده است و با احتمال قوي داستان «ارگنكون» ادامه داستان بوزقورد مي باشد. اين داستان از ديدگاهي حكايت هستي و ريشه ي تباري تركان محسوب مي شود. اين داستان كه در منابع چيني به ثبت رسيده است، داراي دو روايت مختلف است. ولي اختلاف بين اين دو روايت اندك مي باشد. محققين با اشاره به افسانه ديگري از گرگ در رابطه با تركان، تعداد واريانتهاي اين داستان را به سه مورد نيز رسانده اند. در حقيقت واريانت سوم آن، افسانه اي از تركهاي »اوسون« در زمان هون ها. داستان بوزقورد در بخش پنجاهم تاريخ رسمي سلسله ي «جُوهو» و نيز سلسله «سوئي» چيني قيد شده است.

داستان «تؤره نيش» از «بوزقورد» شاخه اي از قديمترين و رومانتيك ترين اساطير ترك مي باشد. بطور كلي در اساطير ترك، همه ملت بدست دشمنان كشته مي شوند و تنها بچه اي باقي مي ماند. در تمامي افسانه هاي ترك به اين نوع موتيوي كه ترسيم كننده ي سجاي تركان است برخورد مي كنيم. براساس يكي از اين افسانه ها، تركان از قديمترين ازمنه در طرف غرب محلي بنام «درياي غرب» ساكن بوده اند. اين درياي غرب احتمالا، همان «درياچه آرال» مي باشد. البته اين احتمال هم وجود دارد كه درياي غرب، درياچه اي در روبروي كوههاي آلتاي يا «تانري داغلاري» باشد.

در اين داستان كودك باقيمانده، دست و پاهايش بريده مي شود و به باتلاقي انداخته مي شود. موتيوهاي باتلاقي از اين نوع در افسانه هاي «هون» و «مجار» هم وجود دارد.

خلاصه داستان «بوزقورد» كه بيان كننده ي آفرينش و بوجود آمدن تركان است، بدين ترتيب است.

نخستين اجداد تركان در ساحل غربي درياي غرب زندگي مي كردند. تركها توسط سپاهيان سرزميني بنام «لين» مغلوب مي شوند. سربازان دشمن تمامي تركان را از زن و مرد و از كوچك و بزرگ همه را كشتند. از اين قتل عام تنها پسر بچه اي ده ساله سالم باقي مي ماند. سربازان وقتي اين پسر بچه را پيدا كردند، او را نكشتند، بلكه براي اينكه با زجر كشته شود، دست و پايش را بريدند و به باتلاغي انداختند. حكمران دشمن وقتي از اين خبر آگاه مي شود دستور مي دهد براي قطع ريشه تركان آن كودك را نيز پيدا كرده و بكشند. ولي گرگ ماده اي پيدا مي شود و پسرك را به دندان مي گيرد و فراريش مي دهد و به غاري در كوههاي آلتاي كه چهار طرفش را كوههاي بلند و بدون نشان فرا گرفته بود، مي برد. درون غار بيشه ي بزرگي بود. در بيشه به مقدار فراوان گياه و سبزه بود. بوزقود در اين بيشه زخمهاي پسرك را مي ليسيده و از آن پرستاري مي كند و او را با شير خود و گوشت شكارهايي كه شكار مي كند، بزرگ مي كند. پسرك وقتي بزرگ مي شود با بوزقورد ازدواج مي كند. از اين ازدواج ده كودك بوجود مي آيد، بچه هاي بزرگ شده و با ازدواج با دختران ديگر نسل خود را زياد مي كنند. تركان زياد شده، در اطراف پراكنده مي شوند، قشون تشكيل مي دهند، به سرزمين «لين» يورش مي برند و انتقام پدرانشان را مي گيرند و با تشكيل دولت تازه، و در چهار طرف حكفرمائي مي كنند. و با گفتن اينكه خاقانهاي ترك حرمت اجداد خود را پاس بدارند، در جلو قصرهاي خود پرچمي با سر گرگ برافراشتند. از اين افسانه مي توان دريافت كه سرزمينهاي اوليه تركان، سرزمينهاي نزديك غرب آسياي ميانه بوده است. تركها خيلي بعدها به كوههاي شمال «تورفان» كوچ كرده بودند. بوزقورد ثبت شده در تواريخ چنين در اينجا به پايان مي رسد و چيني ديگر، رويدادهاي بعدي را به روشني تشريح نمي كنند. قسمت آخر اين افسانه، داستان «ارگنكون»است.

گر چه داستان ارگنكون در زمان چنگيزخان رنگ مغولي بخود گرفت، ليكن ريشه ها و موتيوهاي اصلي آن به صراحت با گؤك ـ تورك ها در ارتباط است. بؤزقورد حيوان مقدس تركهاست ولي حيوان مقدس مغولان سگ (كؤپك = ايت) مي باشد.

در زمان دولت بزرگ هون اسيا، مراسمي تحت رهبري خاقان هون برگزار مي شده در مهمترين اين مراسم ها، ريش سفيدان دولتي جمع شده، به «آتاماغاراسينا» (به غار پدر) مي رفتند و در آنجا تحت رهبري خاقان مراسم ديني برگزار مي كردند و به اجداد و نياكان خود اداي احترام و حرمت مي كردند. همين مراسم در دولت گؤك ـ تورك ها هم قيد مي شد. «آتاماغاراسي» (غار پدر) همان محلي است كه بوزقورد پسر بچه ي ترك بي دست و پا را از باتلاق برداشت و به آنجا برد و نگهداري كرد و مهمترين نكته در اين داستان باور همه ي ملت به افسانه و بها دادن در ناحيه ي «بوقوت» مغولستان امروزي در روي آثار باستاني بوقوت مربوط به گوك تورك ها (سالهاي580 ـ578) نقش برجسته اي از بوزقورد شير دهنده به كودك ترك دست و پا قطع شده، وجود دارد. همينطور در نواحي مختلف ازبكستان اشكالي از انسان دست و پا قطع شده ي سوار بر گرگ به چشم مي خورد.

براي خيلي ها روشن است كه گرگ در اصل جانداري است پايبند به قوانين طبيعت، يگانه حيوان غيرقابل اهلي شدن، هر زمان در انديشه آزاد بودن،بدور از هرگونه دروغ و حيله. گرگ نه تنها از برخي انسانهاي ناقص و بدخواه بد نيست، حتي براي خيلي از ملتها مقدس محسوب مي شود. محض از اين ديدگاه است كه «قوردقاپيسي» همه را به جسور بودن و غلبه بر ترس و بيم هاي دروني و نابودي آن، سرفرود نياوردن به ناحق، بدست اوردن حق، شناخت انسانهاي ترسو وبه كناره گرفتن ازآنان فرامي خواند.

امروزه در آذربايجان در رابطه با «قورد» (گرگ) تعدادي فراوان توپونيم، عنعنه و مراسم وجود دارد. اين خود از جاي گرفتن گرگ در ذهن انسان و سمبل ازادي بودن اين جاندار كمياب حكايت دارد. اگر طوايف ماياي آمريكائي امروز هم به گرگ ستايش مي كنند و گرگ سمبل روم را قبول دارند، مي توان گفت كه گرگ ها حيوان مضر به انسان نه، بلكه برعكس جانداري است كه بمنزله پاك كننده خدائي براي پاك كردن دنيايمان از آلودگيها تلقي مي شود. بهرحال توتم گرگ بمانند رمز و سمبل استقلال، رهايي و ازادي كليه ي تركان بويژه تركان آذربايجاني محسوب مي شود. بي جهت نيست كه خيلي از سجاياي كاراكتريك تركان آذربايجان براساس روانشناسي گرگ شكل گرفته است و آنرا تداعي مي كند.

كدام ويژگيهاي گرگ به رفتارهاي انسان با شعور نزديك است؟ اين سؤال نه تنها انسانهاي علمي دوره معاصر، بلكه همه را به انديشه وامي دارد. در مرحله اول لازم به قيد است كه:

1ـ گرگ تنها حيوان درنده است كه اهلي كردن غيرممكن است. مثلي در ميان ملت آذربايجان قديم وجود دارد كه مي گويد «گرگ را هر چقدر هم اهلي كني باز چشمش به بيشه خواهد بود».

2ـ از مورد اول اين نتيجه حاصل مي شود كه «گرگ» در هر زمان در فكر آزادي است، زنجير كردن و نگهداشتن دائمي او در قفس ممكن نمي باشد و او تنها در خانه خود، خود را آزاد و مستقل حس مي كند.

3ـ گرگ ها همواره گله وار زندگي مي كنند و هرگز به تنهائي حركت نمي كند. يعني گرگ عليرغم گرگ بودنش ثابت مي كند كه يك دست صدا ندارد و تنها در اثر اتحاد با نوع خود مي باشد كه بر قويترين حيوانات درنده فايق مي ايد و با زوزه ي خود همنوعان خود را به اتحاد قرا خواند.

4ـ گرگ در مقابله با هر چيز غيركامل موجود در طبيعت با تحمل و بردباريش مشخص مي شود. از اينروست كه گرگها، صادقترين فرزند طبيعت محسوب مي شوند، حتي اگر شاهد عليل يا ضعيف بودن بچه ي نوزادش باشد او را تكه تكه نمود و به ديگر بچه هايش مي خوراند و خود نيز به هنگام حمله بر رمه ي گوسفندان، ضعيف ترين آنها را نشانه مي گيرد.

5ـ گرگ را با هيچ چيز نمي توان ترساند. از اين رو به هنگام حمله در مرحله اول به چشمان قرباني خود نگاه ميكند تا از ترس و عدم ترس آن آگاه گردد و حريف بودن و نبودنش را بسنجد. مثل: «سن لاپ قورد اوره يي يئييبسن» در بين آذربايجانيها حكايت از نترسي گرگ مي كند.

6ـ گرگ به خانه و خانوادة خود صديق است و حاضر به جان دادن در راه آنهاست.

7ـ آزاديخواهي گرگ، از اين خصوصيت او كاملا قابل تشخيص است كه، گرگ وقتي پايش درتله گيرمي كند، نجه ي خود را با دندان هايش تكه پاره مي كند تا خود را آزاد سازد.

8ـ محبت به خدا، در خون گرگ است. از اينرو هميشه دهانش را بطرف آسمان (خدا) گرفته و ضمن زوزه كشيدن چشمانش را مي بندد و خود را از درون مصفا مي سازد. گرگ هميشه قلل و ارتفاعات را دوست دارد. و اين علاقه او شايد از حس نزديك شدن او به خدا نشأت گرفته باشد.

9ـ وقتي گرگها دسته جمعي زوزه مي كشند هيچ جانداري قدرت نزديك شدن به آنها را ندارد.

10ـ گرگها نسبت به جانداراني كه از نكاح درهم به دنيا مي آيند احساس نفرت دارند و شايد از اين نظر، قاطر، شغال، كفتار اشتباه طبيعت تلقي مي شود.

11ـ گرگ، ماده خود را (همسر خود را) خود تكه تكه مي كند و اجازه نمي دهد با ديگر جانداران برود.

12ـ در برابر تجاوز به لانه و خانواده و گرگ ديگر، هيچ جانداري قادر به مقابله با گرگ غضبناك نيست. حتي شير از حس قصاص گرگ وحشت دارد.

13ـ گرگها وقتي از شكار دسته جمعي برمي گردند و در برابر جانداران دشمن خود قرار مي گيرند، گرگي كه از گله عقب مانده توسط رهبر گرگان تكه پاره مي شود تا اسير دشمن نگردد و...

ارتباط انسان با گياه ريباس بايد ريشه اي كهن داشته باشد و محتملا، به عنوان توتم، در نزد بعضي قبايل ايراني شناخته مي شده است. سپس، در اسياي ميانه، اين توتم در نزد ايرانيان عموميت يافته و بعدها اعتقادي كامل شده است. در اثار ديگر ايراني نشانه هاي توتم گاو سخت به چشم انسان مي خورد. مثلا، اجداد فريدون همه نام گاو برخود دارند.

از دوره هاي قديم در ميان خلقهاي ترك گرگ حيواني بوده است كه شكل توتم بخود گرفته بود و سبب اينهم بنظر برخي از دانشمندان، تكيه اين حيوان به نيروي خود و به بازوي و سينه ي خود و زندگي براساس قوه خود و خويشاوند بودن اين سجايا براي تركان بوده است. چنين مناسبتهايي نسبت به بوزقورد در ميان خلقهاي ترك، موجب تجلي گرگ بعنوان يك حيوان مقدس شده است، و ترك ها از گرگ انتظار سعادتمندي و موفقيت داشته اند. هنوز هم در برخي از روستاهاي آذربايجان، وجود پيرزنهايي بنام «توتوجو» و يا وجود مثلهائي چون: «قوردو گؤرسن موبارك، گؤرمه سن داها موبارك دير»، «قورد اوزو اوغورلو اولار» در ميان تركان آذربايجان خود بهترين گواه اين ادعاست. امروز نيز در آذربايجان وجود «توتوجو» كه به وسيله دست گرگ به برطرف كردن بيماري و درد و بلا در كودكان مي پردازند، و يا آويزان كردن دم گرگ از آستانه دريا جلو ماشين قابل مشاهده است، همه اينا يادگار و بقاياي عنعنه ها و انديشه هاي آذربايجانيها از قديمترين دوره ها و از هزاران سال پيش از ميلاد است. يوزقورد در داستانهاي آذربايجاني تمثيلي از حيات و نيروي جنگي است. تركان به بوزقوردي كه در ابتدا مثل خدا ستايش مي شد بمانند نياي خلق تلقي كرده و قهرمانان خود را به آن تشبيه مي كرده اند. بطور مثال، كمر خاقان اوغوز بمانند بوزقورد ظريف عنوان مي شده است.

قبلا به باورهاي مربوط به گرگ صحبت شد و در دنباله بحث مذكور مي توان اضافه نمود كه:روزي به چادر خاقان اوغوز، گرگ نري كه از نور بوجود آمده بود، وارد شده و به اوغوزخان چنين گفت: «اي اوغوزخان! من در پيشاپيش‌اردوي‌توحركت‌خواهم‌كرد» اردوهائي كه بدنبال بوزقورد يورش بردند موفق شدند.

در كتاب دده قورقورد، خانه غازان خان غارت شده و غازان خان بهنگام جستجوي خانواده به اسارت درآمده اش، در راه به نور قوردي برخورد مي كند. ضمن گفتن «قورداوزو موبارك دير» خطاب به گرگ چنين مي گويد: اگر خبري از اردوي من داري، بمن بگو. سر بزرگم فداي تو گرگم و گرنه تو را نفرين مي كنم.

(لازم است در اینجا بگویم که مطالب این تاپیک فقط برای معرفی اساطیر و افسانه های ملل مختلف هست،و مطمئنا مسائل تاریخی که در لابلای آنها مطرح میشود قطعی نیستند و فقط در حد احتمال میتوان آنها را در نظر گرفت.)

ویرایش شده در توسط ائارندیل Eärendil

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الندیل پادشاه انسان ها

با سلام خدمت دوستان عزیز

وبا تشکر از ائارندیل

بهتر بود داستان حماسی وعاشقانه (عاشیق عباس) رو هم مینوشتی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...