رفتن به مطلب

جستجو در انجمن

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'رویین تن'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای شورای ماهاناکسار

  • خبر
    • اخبار
  • دروازه های والمار
    • تازه واردین
    • حلقه سرنوشت
  • مباحث کتاب ها
    • شورای خردمندان
    • تالارهای دایرون
  • اقتباس‌ها
    • سینمای تالکین
    • موسیقی
    • بازی‌ها و سرگرمی‌ها
  • بخش طرفداران
    • نظرسنجی ها
    • مربوط به طرفداران
    • سرزمین میانه
  • دنیای فانتزی
    • ادبیات فانتزی
    • موجودات فانتزی

جستجو در ...

جستجو به صورت ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین به روز رسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

پیدا شد 1 نتیجه

  1. Meneldor

    آشیل ، اسفندیار و این بار اسماگ

    با عرض سلام خدمت تمام دوستان عزیز آردایی راستش مدت ها میخواستم این تاپیک رو بزنم اما سعی کردم تا اطلاعاتم رو کامل نکردم اینکارو نکنم به هرحال یکی از بارز ترین ویژگی های هر اثر حماسی اینه که توش افرادی پیدا میشن که به قول معروف هیچ تیغی بر اونها کار گر نیست. اجازه بدهید چند تا مثال بزنم : داستان آشیل در حماسه ایلیاد هومر که میگه آشیل قویترین جنگجوی یونانیان در جنگ تروا بود همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم مرگ او را رقم زد. مادر آشیل، وقتی که آشیل نوزاد بود او را ، در رود سیاه جهان مردگان فرو برد تمام تن او جز پاشنه که در دست مادر بود به آن آب آغشته شد و تنها آن نقطه آسیب‌پذیر باقی‌ماند و بعدها مرگ اون رو رقم زد. یا داستان زیگفرید یکی از قهرمانان افسانه‌ های اساطیر اسکاندیناوی و ژرمن‌ها و و یکی از پهلوانان سرود نیبلونگ ها که به علت شنا کردن در خون اژدها رویین‌تن شده‌بود، ولی برگی به کمرش چسبیده بود و او از آن ناحیه آسیب‌پذیر بود و به خاطر همین مسئله نیز به قتل رسید. یا داستان اسفندیار شاهنامه فردوسی که اینبار این چشمان او بود که رویین تن نشده بودند و مرگ اسفندیار رو رقم زدند اما سوالی که برای من پیش آمد این بود که آیا در آثار استاد تالکین که یکی از حماسه نویس های بزرگ هست این قبیل از شخصیت ها وجود داره تا این که کتاب هابیت رو خوندم و فهمیدم که اینبار یک اژدها یعنی اسماگ این نقش رو در داستان داره ( چراکه بر خلاف فیلم ، اسماگ مانند هر اژدهایی بدنی بسیار مقاوم داشت اما غیر از قسمتی از پهلو و سینه اش که تمام اژهایان از آن ناحیه شکست پذیر بودند اما اسماگ برای اینکه جلوی این ضعف رو بگیره زره ای از الماس به سینه و پهلویش بسته بود ولی غافل از اینکه قسمتی از این زره سوراخه و با کشف این نکته به کمک بیلبو و کمانگیری بارد ، اسماگ کشته میشود ) اما نکته مهم اینجاست که در اکثر این آثار حماسی نقط ضعف قهرمانان یک نمادی از ضعف درونی آن ها نیز هست (که این نظر خیلی از بزرگان ادبی هست و بنده صرفا از منابع آنان استفاده کرده ام ) مثلا : پاشنه آشیل نمادی از ضعف پایه ای و بنیادین این قهرمان و باور هاش هست یا چشمان اسفندیار که بیانگر ضعف در دیدگاه های اونه و خود واژه دیدگاه بیانگر ارتباط نمادین چشم و ذهن هست ولی سوالی که برای من پیش آمده اینه که آیا پهلو و سینه اسماگ هم میتواند در این قاعده قرار بگیرد ؟؟ جواب بنده : بله این بار نقطه ضعف اسماگ جایی بود که درست در آن قسمت قلب او قرار داشت و این یعنی که او یک اژدهای بیرحم و آتشین دل بود . حالا خوشحال میشم که جواب های شما ( یا کلا هر نظری که دارید ) رو درباره این سوال ( یا کلا این تاپیک ) بدونم. یا اگر شخصیت های دیگری از این قبیل در آثار جناب تالکین میشناسید لطفا معرفی کنید. خیلی متشکرم
×
×
  • جدید...