بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در ژوئیه 30, 2013 سلام قبلا یکی از دوستان تاپیکی با عنوان بهترین دیالوگ های هابیت ایجاد کرده بودن که تایپیکشون بسیار جالب و مفید بود. حالا توی این تایپیک از دیالوگ های جالب و تاثیر گذار ارباب حلقه ها بگیم :ymapplause: 18 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور 9,804 ارسال شده در ژوئیه 30, 2013 (ویرایش شده) واو! اینو چیکار کنیم؟! تا کسی نیست ما سوءاستفاده کنیم! :دی نمیشه که کل فیلمو بنویسیم...میشه؟؟ از طرفی هم دلم نمیاد دست بقیه خالی بمونه...گناه دارین! :دی دوستان اگه تکراری نذارین مطمئنا اینقدر هست که به همه برسه! پس چکیده ای از جملاتی که همین الان در یادمه مینویسم: All we have to decide is what to with the time that is given to us "تنها تصمیمی که ما باید بگیریم اینه که به چه شکلی از زمانی که در اختیارمون هست استفاده کنیم." سخنرانی سم در پایان دو برج It's like in the great stories, Mr. Frodo. The ones that really mattered .Full of darkness and danger they were. And sometimes you didn't want to know the -end because how could the end be happy? How could the world go back to the way It was. When so much bad had happened? But In the end, It's only a passlng thlng thls shadow. Even darkness must pass. A new day wlll come. And when the sun shines. It wlll shine out the clearer. Those were the stories that stayed wlth you...that meant somethlng Even If you were too small to understand why. But I thlnk, Mr. Frodo, I do understandI know now. Folk in those stories had lots of chances of turning back, only they didn't.They kept going because they were holding on to something What are we holding on to, Sam- .That there's some good in this world, Mr. Frodo. And it's worth fighting for- "درست مثل داستان های معروف آقای فرودو. اونایی که واقعا مهم بودن. داستان هایی که پر از خطر و تاریکی بودن طوریکه آدم دوست نداشت آخرشو بدونه. چون نمیتونست پایان خوبی داشته باشه. چطور دنیا میتونه پر از خوبی بشه در حالی که اینقدر اتفاقات بد میفته؟!... ولی در نهایت این سایه، گذراست. حتی تاریکی هم باید بگذره و جای خودشو به روز بده وقتی آفتاب طوع کنه درخشان تر می تابه. اینا داستان هایی بودن که تو ذهن بودن و معنا پیدا کردن. ولی آقای فرودو. حالا میفهمم که آدمای توی اون قصه ها میتونستن تسلیم بشن ولی نشدن. چون به هدفشون ایمان داشتند...و ما به این ایمان داریم که تو این دنیا خوبی هایی هست که ارزش جنگیدن داره." صحبت های طلایی گندالف پشت دروازه آخر Death is just another path, one that we all must take.The grey rain curtain of this world rolls back and all turns to silver glass. And then you see it. White shores and beyond. A far green country under a swift sunrise "مرگ تنها یک مسیر دیگه است که همه خواهیم پیمود. وقتی آگاهانه این مسیر رو انتخاب میکنی حجاب خود پرستی فرو خواهد افتاد. اونوقت میبینی...مرز و بوم سفید و فراتر طلوع گرمابخش خورشید بر دشت های سرسبز بی انتها." ویرایش شده در ژوئیه 31, 2013 توسط تور 24 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Théoden 2,187 ارسال شده در ژوئیه 30, 2013 ياران حلقه : سه تا ديالوگ كه سه تاش از برومير هستش به خاطر اون تن صداي قشنگي كه داشت. it is a strange fate we should suffer so much fear and doubt over so small a thing...such a little thing 1.خيلي عجيبه كه ما بايد اين همه ترس و شك رو به خاطر يه شيئ به اين كوچيكي تحمل كنيم one day , our paths will lead us there and the tower guard shall take up the call: the lords of gondor have returned 2. بالاخره يه روز به اونجا برميگرديم و نگهبانان برج به گوش همگان خواهند رساند كه فرمانروايان گاندور برگشتند. it is over. world of men will fall. and all will come to darkness and my city to ruin 3.همه چيز تمام شد . دنيا رو تاريكي فرا خواهد گرفت و شهر من سقوط خواهد كرد. دو برج your fingers would remember their old strength better , if they grasped your sword 1.دستات قدرتشونو به ياد خواهند آورد . اگر شمشيرتو به دست بگيري but you must understand , young hobbit it takes a long time to say any thing to old entish and we never say anything unless it is worth taking a long time to say 2.ولي بايد بدوني هابيت جوان كه گفتن يه جمله به زبان انتي خيلي طول ميكشه و ما هرگز چيزي نميگيم مگر اينكه ارزش زماني رو كه واسه گفتنش ميكنيم داشته باشه (كاش ما هم همچين زبوني داشتيم :ymapplause:) what are we holding on to sam?? ...that there is some good in this world Mr frodo . and it is worth fighting for 3.ما به چي ايمان داريم سم؟؟..... كه تو اين دنيا خوبي هم هست و ارزش جنگيدن داره بازگشت پادشاه every day frodo moves closer to mordor..... do we know that? ....what does your heart tell you?.... that frodo is alive 1.فرودو هر روز داره به موردور نزديك تر ميشه ..... مطمئن كه نيستي؟؟..... قلبت بهت چي ميگه؟ ....... ميگه فرودو زنده است 2 .تمام ديالوگ هايي كه تئودن به يارانش در نبرد پله نور و قبل از حمله به سپاهيان موردور ميگه. never thought i'd die fighting side by side an elf.......what about side by side with a friend?......Aye. I could do that . 3.هرگز فكرشو نمي كردم كه در كنار يه الف بجنگم و كشته بشم..... در كنار يه دوست چطور؟؟؟ ... آره. اين يكي ميشه 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
baradil soldier of dale 1,529 ارسال شده در ژوئیه 31, 2013 (ویرایش شده) دیالوگ هایی که عاشقشونم خیلی زیادن. اما من به اون هایی اشاره میکنم که ممکنه کمتر طرفدار داشته باشن :ymapplause: یاران حلقه: جایی که برومیر می خواد حلقه رو از فرودو بگیر و میگه: (حالا دلیل اینکه چرا این دیالوگ رو دوست دارم بماند.) it is noy yours.save by unhappy chance .it could have be mine دیالوگی که بین گندالف و سارومان پیش میاد: there is only one lord of the ring.only one who can bend it to his will.and he dose not share power متاسفانه الان به دوبرج و بازگشت پادشاه به زبان اصلی دسترسی ندارم و دوبله ی فارسی هم دقیق یادم نیست. به بزرگی خودتون ببخشید. دو برج: بورومیر به دنه تور(اکستندد): این پیروزی متعلق به هردویمان است(اشاره به خودش وفارامیر) فارامیر: شما از دوستان بورومیر بوده اید؟ یعنی ناراحت می شوید اگر بشنوید او مرده؟ او برادرم بود. شیپورش را در کنار رودخانه پیدا کردیم. دو روز بعد زورقی شکسته او را با خود آورد. بازگشت پادشاه: گندالف به فارامیر: در از دست دادن جان خود شتاب مکن. پدرت دوست داره فارامیر. دیالوگ فارامیر به دنه تور: شما دوست داشتید جای ما عوض میشد!من می مردم و بورومیر زنده می ماند. ویرایش شده در ژوئیه 31, 2013 توسط baradil soldier of dale 15 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در ژوئیه 31, 2013 (ویرایش شده) دیالوگ ها همه عالی بودن من فعلا این دوتا رو یادم هست اون جایی که فرودو توی اسگیلیات بود و می خواست حلقه را به نزگول بده سم:میدونم همش اشتباهه ما اصلا نباید این جا باشیم ،ولی هستیم درست مثل داستانای معروف اونایی که واقعا مهم بودن داستانایی که پر از خطر و تاریکی بودن وگاهی آدم دلش نمی خواست آخر قصه رو بدونه چون نمی تونست پایان خوبی داشته باشه چه طور دنیا می تونه پر از خوبی بشه در حالی که این قدر اتفاقای بدی میوفته ولی در نهایت این سایه یه چیز گذراست حتی تاریکی هم باید بگذره و جای خودشو به روز بده وقتی خورشید دوباره می تابه درخشان تر خواهد تابید اینا داستانایی بودن که تو ذهن بودن و معنی پیدا کردن حتی اگه موقع شنیدنشون کوچیک بودی و دلیلشو نمی فهمیدی ولی آقای فرودو حالا می فهمم حالا میدونم که آدم های توی اون داستانا می تونستن تسلیم بشن ولی این کارو نکردن ادامه دادن چون به هدفشون ایمان داشتن - ما به چی ایمان داریم سم؟؟؟ - که تو این دنیا خوبی هم هست آقای فرودو... و ارزش جنگیدنو داره قسمتی که ائووین شمشیرزنی تمرین میکرد آراگورن:شما خوب شمشیر می زنین ائووین :زنان این کشور فهمیدن بدون شمشیر در برابر شمشیر دووم نمیارن،من نه از مرگ می ترسم نه از درد آراگورن:از چی میترسی بانو؟ ائووین: از قفس،از محصور شدن تا زمانی که تسلیم کهن سالی و بیهودگی بشم و از دست دادن فرصت ها برای کسب افتخار آراگورن:شما از تبار پادشاهانید از تبار مدافین روهان فکر نمی کنم سرنوشتتون این باشه ااااااااااااااااااااااااااا با اجازه آقای تور انگار تکراری نوشتم ببخشید دیگه در کل همه ی دیالوگ ها فوق العاده بودن ویرایش شده در ژوئیه 31, 2013 توسط بانوی سفید روهان 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ayub_s 3,949 ارسال شده در ژوئیه 31, 2013 گندالف به فرودو : " بعضی ها که زنده اند سزاوار مرگند و بعضی ها که مرده اند سزاوار زندگی اند. تنها تصمیمی که ما متونیم بگیریم اینه که از زمانمون درست استفاده کنیم ." بیلبو به فرودو : " من نمی دونم چرا بعد از مرگ پدر و مادرت قبول کردم از تو مراقبت کنم ولی اینو میدونم که از روی محبت نبوده . فکر می کنم به خاطر این بوده که باهم رابطه داشتیم و تو هم خوب تونستی روح واقعی یک « بگینز » رو نشون بدی . " بیلبو به هابیت ها : " من نصف شماها رو به اندازه ای که میخواهم نمیشناسم و کمتر از نصف شما رو نصف اون اندازه ای که استحقاقش رو دارید دوست دارم . " گالادریل : " دنیا در حال تغییره . می تونم از داخل آب احساسش کنم. می تونم از روی زمین احساسش کنم. می تونم از هوا بوش رو احساس کنم. " سم به فرودو : " من قول دادم آقای فرودو. اون از من قول گرفت. اون رو تنها نزار سم وایز گمجی و من هم اینکارو نمی کنم . " (این یکی دیالوگ رو خیلی وحشتناک دوست دارم. واقعا عالیه) ارباب حلقه ها - یاران حلقه 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
hamid stormcrow 5,052 ارسال شده در اوت 1, 2013 خیلی انتخاب سختیه ولی چند تا از دیالوگ های برگزیده من اینها هستند: 1- گالادریل در روایت اول فیلم : " But the hearts of men are easily corrupted" 2-لوگلاس به برومیر در شورای الروند: " He is not a mere ranger . He is Aragorn , son of Arathorn. You owe him your alligance" 3- لگولاس به آراگورن قبل از نبرد هلمز دیپ :" We have trusted you so far and you did not let us stray" 4-هالدیر به تئودن: " We are proud to fight alongside men once more" 5- تئودن به آراگورن قبل از نبرد هلمز دیپ : " If this is gonna be our end, we will make them such an end that will be worthy of remembrance" 6- تئودن موقع خروج از هورنبرگ : " Feel the deeds awake , now for wrath ,now for ruin and a red dawn. Forth Eorlingas" 7- گندالف به ائومر: " Theoden king stands alone" 8- تئودن در جشن پیروزی : " Hail the victorious dead" 9- ائومر هنگام بسیج روهان: " Riders of Rohan , oaths you have taken , now it's time to fulfill them all, to lord and land" 10- آراگورن مقابل دروازه سیاه : " A day may come when we foresake our brothers and all bounds of fellowship but it is not this day" این بود ده دیالوگ برگزیده من! اگر احیانا بعضی جاهاش با فیلم تفاوت جزئی داشت بذارید به حساب حافظه من چون از حفظ نوشتم! 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Light king 462 ارسال شده در اوت 1, 2013 بچه ها داریم در مورد دیالوگ از همچین اثر بزرگی میگیم یه کم که فکر کردم دیدم خیلی کار سختیه و نمیشه یکی دو تا دیالوگ انتخاب کرد مخصوصا فکر کنم کل دیالوگ های گندالف رو باید نوشت ! :P ولی بخوام به یادماندنی ترین هاشون رو برای بگم قطعا اینا هستن و مطمئنم بچه ها اکثرا به این موارد اشاره میکنن : 1.جملات ابتدایی سه گانه با صدای کیت بلانشیت 2.جملات گندالف به بالروگ 3.آخرین جملات برومیر به آراگورن 4.جملات تئودن هنگام خروج از هورنبرگ 5.جملات چوب ریش برای the last march 6.سخنرانی تئودن برای ارتشش برای شکستن محاصره میناس تیریت 7.وقتی ائووین مقابل شاه آنگمار میگه : I'm not man 8. سخنرانی آراگورن جلوی دروازه ی سیاه 9.جملات گندالف وقتی داره تاج رو روی سر آراگورن میذاره 10.جملات آراگورن بعد از تاج گذاری ولی عاشق این جملات گندالف در مقابل بالروگم :D Gandalf : You cannot pass I'm the servant of the secret fire Wielder of the flame of Anor The dark fire will not avail you Flame of Udun Go back to the shadow YOU SHALL NOT PASS!! 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
SHIRE 2,883 ارسال شده در اوت 1, 2013 فکر کنم اینا تو فیلم نبود اما گذاشتنش خالی از لطف نیست. گندلف : خائن ممکن است خود را رسوا کند و منشا خیری شود که خود نمیخواهد. گندالف : ظلم وجود دارد تا انسانها به به یاد بیاورند در عین تاریکی و تباهی هنوز شجاعت و نور و بدنبالش امید وجود دارد. لگولاس : افسوس بر همه ما ! بر همه آنها که در این روزگار پسین پا به عرصه گیتی می گذارند زیرا اسم این روزگار چنین است : یافتن و از کف دادن. 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
arw leg ara gan gim 386 ارسال شده در اوت 2, 2013 ارباب حلقه ها به دلیل این که فیلمی در ژانر حماسی بود،نویسنده باید میتونست با استفاده از دیالوگ ها و مونولوگ های تاثیر گذار حس رو به طور کامل به بیننده وارد کنه تا بیننده با حالات فیلم ارتباط خوبی بر قرار کنه که این مطلب در فیلم ارباب حلقه ها به خوبی ادا شده بود و به همین دلیل انتخاب بهترین دیالوگ این فیلم کار سختی میباشد.ولی من به عنوان مثال دیالوگ کینگ تئودن در جریان جنگ هلمز دیپ (این بیداری اراده است،زوح اجدادمون بیدار میشه،حالا نوبت خشم است و پگاهی سرخ...)که مدتی هم خود من به شخصه از اون به عنوان امضا استفاده میکردم،میپسندم و بیشتر از همه اولین دیالوگ فیلم که بانو گالادریل سر گذشت حلقه های قدرت و جنگ آخرین اتحاد و... رو شرح میده رو میپسندم که انصافا صدای مجهول و تاثیر گذار کیت بلانشت روی زیبایی این دیالوگ تاثیر چشم گیری گذاشت.ولی من باز تاکید میکنم که فیلم ارباب حلقه ها پر از دیالوگ های تاثیر گذار است که نام بردن یکایک اون ها مستلزم زمان زیادی می باشد. 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Ar@gorn 101 ارسال شده در اوت 9, 2013 - فکر نمیکردم آخرش این باشه. -آخرش؟ نه، این پایان سفرمون نیست. مرگ تنها یک مسیره که همه خواهیم پیمود. وقتی آگاهانه این مسیر رو انتخاب می کنی حجاب خودپرستی فرو خواهد افتاد. اونوقته که میبینی. -چی رو گاندالف؟ چی میبینم؟ -کرانه های سفید و فراتر از آن. طلوع گرما بخش خورشید. بر دشت های سرسبز بی انتها. - پس خیلی هم بد نیست. - نه، اصلا بد نیست. بتازید سربازان تئودون، نیزه ها میلرزند، سپرها خرد میشوند و صدای چکاچاک شمشیرهایمان تا طلوع آفتاب قطع نخواهد شد. بتازید بر دشمن زمین را از آنان پاک کنید. استوار باشید. ایستادگی کنید. فرزندان گاندور و روحان، برادران من. در چشمان شما همان هراسی را میبینم که من نیز در دل دارم. شاید روزی رسد که نشانی از شجاعت باقی نمانده باشد. روزی که یاران از یاد رفته و پیمان ها گسسته شوند. اما امروز آن روز نیست. زمان زوزه گرگها و سپرهای شکسته آنگاه که سپاهانمان یکسره مزهمل شود. اما اون روز امروز نیست. امروز روز جنگ است. به سپاس نعمت هایی که این زمین به شما ارزانی داشته و با تمام قدرت به دشمن حمله خواهیم کرد. - شایر رو یادت میاد آقای فرودو؟! بزودی بهار میشه. باغ های میوه شکوفه میدن. پرنده ها روی درختان فندق آشیانه میدن. تابستان که میشه فصل بذر پاشی جو در مزارع پائینی شروع میشه. خوردن توت فرنگی به همراه خامه چه کیفی داره. مزه ی توت فرنگی رو یادت میاد؟! -نه سم. نه مزه ی غذا یادم مونده. نه صدای آب. نه بوی علفزار. من در تاریکی رها شدم. دیگه هیچی نیست. فاصله ای بین من و چرخه ی آتش نیست. دارم میبینمش. اون بهم زل زده. -پس بزار از شرش خلاص بشیم برای همیشه. زود باش آقای فرودو. ممکنه نتونم حلقه رو حمل کنم ولی میتونم تو رو کول کنم. خانه در پشت سرت هست/دنیا روبروی تو/و مسیرهای زیادی در پیش رو قرار دارد/از میان سایه ها/در دل شب تار/تا که چشمک زنند بر ما ستاره ها/مه و سایه/ابر و حاله/همه محو شوند/همه محو شوند. -همه میگن تا صبح بیشتر زنده نمیمونیم میگن هیچ امیدی نیست -هالاس پسر هامان همیشه امیدی است 17 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
*فئانور* 1,787 ارسال شده در اوت 9, 2013 (ویرایش شده) الراند=گندلف دشمن حرکت کرده نیروهای سائرون دارن در شرق جمع میشن چشمش روی ریوندل ثابت مونده توهم که گفتی سارومان بهمون خیانت کرده متحدینمون خیلی کم شدن -گندلف=خیانت سارومان بسیار دهشتناکه ازطریق جادوی سیاه اورک هارو بانیروی خودش در امیخته و ارتشی جدید از نژادی جدید به وجود اورده که میتونه در روشنای با سرعتی بالا حرکت کنه ویرایش شده در اوت 9, 2013 توسط استرایدر 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Agandaûr 53 ارسال شده در اوت 10, 2013 The world is changed دنیا در حال تغییره I feel it in the water میتونم از روی آب احساسش کنم I feel it in the earth میتونم از روی خاک احساسش کنم I smell it in the air میتونم از روی هوا احساسش کنم Much that once was is lost, for none now live who remember it بیشتر اونا قبلا گم شده بودند. هیچ کدوم از اونا دیگه زندگی رو به خاطر ندارند. واقعا دیالوگ عالی برای شروع شاهکار سه گانه ی لوتر بود. بقیه هم که دوستان گفتند. 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
هیرلوین 350 ارسال شده در اوت 18, 2013 چرا اينجا مي موني وقتي که هيچ اميدي نيست ؟ _هنوز هم اميد هست _ ، حتي اگر آراگورن از جنگ جون سالم به در ببره. باز هم جدا خواهيد شد گر سايرون شکست بخوره...و آراگورن پادشاه بشه،و آرزوهات به واقعيت ......بپيونده بايد طعم تلخ فاني بودن... رو بچشي. چه در اثر ضربه شمشير... چه در اثر زوال تدريجي...آراگورن خواهد مرد. هيچ تسلايي وجو،نخواهد داشت که بتونه در غم فقدانش تو رو آرامش بده ...مرگ سراغش خواهد آمد،فقط تنديس مرمرين ...از پادشاه باقي خواهد ماند. و شکوه پادشاهي اون ولي تو ، دخترم در تاريکي و ترديد... درست مانند شب هاي تاريک بي ستاره زمستان به زندگي ادامه خواهي داد ...اسير در چنگال غم کنار درختان پير و فرتوت تا زماني که روزگار تغيير کند و سال هاي طولاني عمرت به کلي هدر رفته در اينجا هيچ چيز براي تو نيست... جز مرگ 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
*فئانور* 1,787 ارسال شده در اوت 28, 2013 (ویرایش شده) ببخشید اگه دوباره پست میدم اینا تو پست قبلیم جا موند دنه تور:فکر نمیکردم استحکامات دفاعی ما انقد راحت سقوط کنه استحکاماتی که برادرت مدت ها حفظ کرد فارامیر:میخاید من چیکار کنم؟ دنه تور: باید برای تصرف رودخانه در پله نور بجنگی...اوسگیلیات رو به دست بگیری فارامیر:ولی سرورم اوسگیلیات سقوط کرده دنه تور:باید خطر کرد واستوار بود...در میان شما فرمانده شجاعی هست که به اراده سرورش پاسخ بده؟ فارامیر:شما ارزو دارید جای ما عوض میشد...من میمردم و بورومیر زنده میموند دنه تور:...بله کاش چنین بود فارامیر:حالا که از برومیر محروم شدین...هرچه در توان دارم به جای او انجام خواهم داد...فقط اگه برگشتم در موردم بهتر قضاوت کنین دنه تور :این بستگی به چگونگی بازگشتت داره ... البته دیالوگ های زیبا خیلی زیادن ولی نمیشه همشونو نوشت ویرایش شده در اوت 28, 2013 توسط استرایدر 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در اوت 28, 2013 (ویرایش شده) این دیالوگ هم زیباست : بعضی ها که زنده هستند لایق مرگ و بعضی که مرده اند باید زنده باشند.در دادن حکم مرگ عجول نباش فرودوی عزیز. ((گاندالف در موریا)) یا:میریم شکار اورک ها ((آراگورن آخرین صحنه یاران حلقه)) ویرایش شده در اوت 29, 2013 توسط Edhelharen 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در سپتامبر 9, 2013 (ویرایش شده) این عالیه: اسب و سوارش کجان ؟ شیپوری که نواخته میشد کجاست؟ مثل بارانی که بر کوه میباره گذشتند. مثل باد از روی چمنزار. روزهای با شکوه ادوراس پایان یافت. پشت تپه ها غروب کرد، و در سایه فرو رفت. چطور کارمون به اینجا کشید؟ ((تئودن در دو برج هنگام پوشیدن زره)) ویرایش شده در سپتامبر 30, 2013 توسط Edhelharen 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
میثراندیر 524 ارسال شده در اکتبر 15, 2013 so it begins ابتدای جنگ هلمز دیپ much that once was were lost for none now who live to remember it history became legend , legend became, ابتدای یاران حلقه this isit if i take one more step it will be a far est away from home i whoud ever be گفتگوی سم و فرودو وقتی داخل مزرعه اون یارو که اسمش یادم نیست میشن. in place of a dark lord you will have queen ولی بقیه اشو یادم نمیاد هرکاری می کنم . گفتگوی گلادریل با فرودو و خیلی از دیالوگهای دیگه از این فیلم 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
*فئانور* 1,787 ارسال شده در اکتبر 16, 2013 (ویرایش شده) به پیش از تاریکی نحراصید....بتازید سربازان تئودن! نیزه ها میلرزند,سپر ها خرد میشوند و صدای چکاچاک شمشیرهایمان تا طلوع افاق پیروزی قطع نخواهد شد اینک بتازید...بتازید...بتازید بر دشمن زمین را از (...)وجودشان پاک کنید - مرگ -مرگ - مرگ - مرگ مرگ...مرگ...مرگ به پیش مردان تئودن! (سخنان تئودن قبل از یورش به دشت پله نور) و: سائرون: اراگورن...اراگورن...وارث اسیلدور,میراثتو به گور خواهی برد! اراگورن بعد از شنیدن این حرف و نگاه به پشت:به خاطر فرودو ! ویرایش شده در اکتبر 16, 2013 توسط *فئانور* 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در اکتبر 17, 2013 به پیش از تاریکی نحراصید....بتازید سربازان تئودن! نیزه ها میلرزند,سپر ها خرد میشوند و صدای چکاچاک شمشیرهایمان تا طلوع افاق پیروزی قطع نخواهد شد اینک بتازید...بتازید...بتازید بر دشمن زمین را از (لوث)وجودشان پاک کنید و: سائرون: اراگورن...اراگورن...وارث اسیلدور,میراثتو به گور خواهی برد! اراگورن بعد از شنیدن این حرف و نگاه به پشت:به خاطر فرودو ! فئانور من فیلم رو به انگلیسی نگاه کردم بعدش متوجه شدم که دیالوگی که خود سایرون میگه فرق داره. 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Edhelharen 677 ارسال شده در اکتبر 22, 2013 دیالوگ تئودن و آراگورن در هورنبرگ T:The fortress is taken.It is over A:You said this fortress would never fall while your men defend it.they still defend it.They died defending it A:Is there no other way for the women and children to get out of the caves?Is there no other way?o Gamling:There is one passage.It leeds them into the mountains.But they will not get far.The uruk-hai are to many.o A:send word to the women and children to make for the mountains pass and barricade the intrance T:so much death.What can men do against such reckless hate?o A:Ride out with me.Ride out and meet them T: For death and glory A: For Rohan. For your people Gimli: the sun is rising ((Gandalf: Look to my coming at first light on fifth day)) T: Yes....Yes... The horn of helm hammer hand...shall sound in the deep...on last time Gimli: Yes T:Let this be the hour when we draw swords together... Fell deed, awake....Now for ruin and a red dawn....Forth Eorlingas دیالوگ گاندلف به ایومر G:Teoden king stands alone E:Not alone....Rohirim T:Eomer!!o E: To the king 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Rosebud 501 ارسال شده در ژانویه 24, 2014 (ویرایش شده) مونولوگهای بانو گالادریل در ابتدای قسمت اول: -For none now live who remember it هیچکدوم از اونها دیگر زندگی را به خاطر ندارند -Victory was near, but the power of the Ring could not be undone پیروزی نزدیک بود ولی قدرت حلقه، فنا ناپذیر بود -و درخشان ترین جمله فیلم سه گانه ارباب حلقهها History became legend, legend became myth تاریخ به افسانه پیوست و افسانه اسطوره شد ویرایش شده در ژانویه 24, 2014 توسط Rosebud 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ayub_s 3,949 ارسال شده در ژانویه 24, 2014 آراگورن : من قسم خوردم که از تو محافظت کنم. فرودو : می تونی در برابر خودت از من حفاظت کنی ؟! 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Elentári 1,441 ارسال شده در فوریه 5, 2014 (ویرایش شده) همه ی دیالوگ ها برای من زیبا و ماندگارند اما این دوتا از اولین باری که ارباب حلقه ها رو دیدم توی ذهنم ماندگار شدن: دو برج: گیملی: بیا بریم از پسشون بر میایم. آراگورن: فاصله ی زیادیه. گیملی: ام...ام...پرتم کن. آراگورن: چی؟ گیملی: نمیتونم اینقدر بپرم پرتم کن ولی... به لگولاس نگی ها! بازگشت پادشاه: لگولاس: راه بسته شده. اونایی که مردن این راه رو ساختن و ازش محافظت میکنن. راه بسته است. آراگورن: من از مرگ نمی ترسم... (و گیملی که همینجور به آراگورن نگاه میکنه) لگولاس پشت سر آراگورن داخل میشه. گیملی: یه حق چیزای نشنیده. یه الف گوش دراز میره تو دل زمین ولی یه کوتوله جرئت نمیکنه. اوه...اگه نرم تا ابد باید جواب پس بدم. ویرایش شده در ژوئیه 16, 2014 توسط Elentári 7 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
سیه تیغ 763 ارسال شده در مارس 7, 2014 سرزمین ها یک به یک در برابر قدرت حلقه سقوط میکردند , اما کسانی نیز بودند که ایستادگی نشان دادند... ارتشی از آخرین اتحاد الفها و انسانها به لشکریان موردور هجوم بردند و در دامنه کوه هلاکت برای آزادی سرزمین میانه جنگیدند: _ tangado haid ! ... Leitho lephiline! (موقعیت خودتونو حفط کنید ! تیرهارو رها کنید!) پیروزی نزدیک بود... اما قدرت حلقه شکست ناپذیر بود... 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست