Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در ژوئیه 16, 2016 سلام به دوستان عزیز آردایی آیا تا به حال فکر کردید چقدر خوب می شد اگه بعضی از شخصیت های دنیای استاد تالکین رو از نزدیک میدیدین؟ یا حداقل کمی نزدیک تر از شرح حال کتاب میشناختینشون؟ شاید یک صحبت مستقیم! یک گپ و گفت صمیمی تر! تا سوالاتی که ذهنتون رو خیلی مشغول کردن ازشون بپرسید. فکر می کنید امکان نداره؟ اما شاید داشته باشه... یا حداقل ما (یعنی من و @Elentári و @LObeLia ) کاری میکنیم که کمی نزدیک تر از نوشته های کتاب پای صحبت شخصیت های آردا بشینید. چون ما اینجا قراره با شخصیت های دنیای تالکین مصاحبه کنیم. شرح وفاداری و مقاومت فین گولفین، جنون و شجاعت آر-فارازون، مصاعب آراگورن، عشق برن و لوتین، نگون بختی تورین و... رو این بار از زبون خودشون بشنوید! با کمک و همکاری خودتون! اگر هرگونه نظری نسبت به این تاپیک یا سوالی از هرکدوم از شخصیت ها دارید تو پ خ با ما مطرح کنید. ما در صورت امکان تو کارمون تاثیرش میدیم. اما لطفا به هیچ وجه اینجا پست ندید هشدار... این مصاحبه ها میتونند شما رو با زندگی شخصیت ها آشنا کنند اما حاوی اسپویل هم هستند! 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در ژوئیه 27, 2016 سلام به عزیزان آردایی وقت همگیتون بخیر و خوشی باشه... با اولین مصاحبه در خدمت شما هستیم. اگه راستش رو بخواید، من تصورم اینه که اولین ها همیشه به نوعی خاصند و تو ذهن موندگار میشند... البته من هم دلیل خاصی براش پیدا نکردم. اما اولین ها زمانی خیلی خیلی جالب تر میشند که آخرین هم باشند! یعنی دیگه تکرار نمیشند و نظیر پیدا نمیکنند. اولین مصاحبه ی ما هم با کسیه که بیشتر کارهاش و ساخته هاش وقتی برای اولین بار انجام شدند دیگه هرگز نتونستند تکرار بشند. این کارهای خاص و بی نظیر تا اون جا پیش رفتند که لقب "تواناترین فرزندان ایلوواتار" رو براش به ارمغان آوردند! و از اون جایی که حدس میزنم دیگه خیلی کنجکاو شدید بیشتر از این منتظرتون نمیذارم و مصاحبه رو شروع میکنم. این شما و این .... "روح آتش" پیشاپیش تشکر میکنم از @*فئانور* عزیز که وقتش رو در اختیار ما گذاشت. 1. خب... سلام به شما جناب فئانور. حالت چطوره؟ خانم بچه ها چطورند؟ سلام به تو ای فانی میخوای حال خانم بچه هارو بدونی؟ باید از خودشون بپرسی... 2. چیکارت کنیم که به هر حال فئانوری -_- ! الان شما تو تالارهای ماندوسی دیگه؟ :دی بله صدای منو از تالار های ماندوس میشنوید نمیشه گفت تالار....ولی خب اسمش تالاره. (اسمایل متوجه حرفاش نشدن تالار تالاره دیگه) 3.خب جناب فئانور یه بیوگرافی مختصر از خودت بهمون میدی؟ اینجانب فئانور هستم. روح آتش، شاه برین نولدور، بزرگترین و قدرتمند ترین الف تمام دوران ها، پسر فینوه هستم. کارهایی انجام دادم که به نظر خیلیا من جمله والار وحشتناک هستند که البته من موافق نیستم. سازنده زیباترین سازه هایی هستم که جهان به خودش دیده سازه هایی که والار به خاطر اشتباهشون قصد گرفتنشو ازم داشتند. زمانی که هنوز سرزمین میانه با نورستارگان روشن می شد بار دیگر با مردمم با آنجا بازگشتم تا انتقام خون پدر را بگیرم و سیلماریل های عزیزم را باز پس گیرم ولی در بدو ورود با جنگ هایی روبه رو شدم که در یکی از آنها به وسیله ارباب بالروگ ها کشته شدم. باشد که نامم فراموش نشود! 4. باشد که نامت تا ابدیت در آردا یاد شود! مهارت هات باعث غرورت شد یا غرورت باعث فراگیری انواع هنر ها؟! و یا این که این دو رو بهم ربط نمیدی؟! که اگه ربط ندی ثابت کردی مغروری:دی مهارت کاملا یه چیز جداست... یه موهبته. تصور نمیکنم ربطی به غرور داشته باشه. 5.اما موهبت ها هم ممکنه افراد رو مغرور کنند. موافق نیستی؟ پس میگی مهارت هات به غرورت ربط نداشتند. کلا قبول داری مغروری؟ آره قطعا موهبت موجب غرور میشه. ولی در مورد غرورم باید بگم قدرتی که دارم رو نمیتونم مخفی کنم مهم نیست که اسم اینو غرور میذارن یا چیز دیگه. 6. فئانور! ما از دوران کودکیت زیاد نشنیدیم. فقط این که مادرت، میریل، به خاطر به دنیا آوردنت از دست رفت. حتما خاطره ی تلخیه اما برامون بیشتر بگو. از نبودنش و احساست در فقدان مادر... یه کودکی رو تصور کنین که مجبوره قوی بار بیاد بدون مادر. هرچند نمیشه از علاقه زیاد فینوه، پدرم به من چشم پوشی کرد. گمونم به کودکی اهمیت زیادی ندیم بهتره... 7. باشه. هر طور راحت تری... ازدواج مجدد پدرت چطور؟ نظرت چیه؟ میخواست تو تنها و بی مادر نباشی؟ ازدواج پدرم به خودش مربوطه ولی خب منم هیچ وقت بچه های دیگرش رو مثل یه برادر واقعی ندیدم. من نیازی به مادر نداشتم...خودم قدرتمند بار اومدم. 8. خب پس دلیل مخالفتت با ایندیس و برادرات چی بود؟ بعد از تمام اتفاقاتی که افتاد بازم فکر میکنی اونا بد تو رو می خواستند؟ خب دلیل مخالفتم همینه...ایندیس مادرم نیست و برادرام هم از مادرم نیستن. بعد پدرم من شاهشون شدم و اگه اونا از شاهشون پیروی نکنن پس بدشو میخوان فینارفین نمونه بارزش! 9. که اینطور...! خب از ازدواجت بگو و روزهای زیبا و... چرا نردانل؟ چه خصوصیاتی داشت که مهم ترین و محبوب ترین پسر فینوه جذبش شد؟ شاید به خاطر پدرش جذبش شدم.شایدم واقعا عاشق شدم تنها چیزی که در این باره مهمه اینه که خیلی به مهارتهام کمک کرد 10. مرسی از صداقتت! :دی اتفاقا خواستم بپرسم به خاطر فهمیدن اسرار کار پدرش که جلو نرفتی؟ اولش شاید ولی خود نردانل هم بی تاثیر نبود 11. بازم شکر ارو :دی به هر حال حاصل ازدواجتون این همه پسر بود! البته ماشا ارو :دی اما دلیلش عشقت به بچه داشتن بود یا به دلایل مادی می خواستی اینقدر بچه داشته باشی؟ پسر بیشتر باعث قدرت میشه... قدرتمو با پسرای بیشتر تثبیت کردم ولی خب هر کسی دوس داره بچه داشته باشه و بیشتر هم که باشه بهتره 12. آخه معمولا الف ها بچه زیاد دوست ندارند و تو رکورد دار بودی تو این زمینه! البته پسرات که آخرش یکی یکی به سرنوشتای بد دچار شدند! منظورت از اثبات قدرت چیه؟ خب در صورت ایجاد درگیری های احتمالی با پسرای ایندیس مطمءنا پسرای بیشتر، به درد میخوره در ضمن پسرام فقط از اموال پدرشون که بعد من به خودشون رسیده دفاع کردن 13. فئانور... نظرت چیه از ملکور بگیم؟ ملکور همه جا میگه که هنرهای بسیاری رو در خفا به تو آموخته تا بزرگ ترین کارها رو انجام بدی. لعنت ارو بر او باد... من سه بار مورگوت را لعن میکنم! -_- -_- -_- بهتر نیست یه ذره خاطره سفید از من باقی مونده رو لکه دار نکنیم با این صحبت ها؟! جداً خاطره سفیدم مونده؟ (اسمایل تفرقه پراکنی کردن!) 13. حالا جواب که ندادی اما... چه کردی آخه فئانور که به این کمال از توانایی رسیدی؟ تو جواهراتی ساختی که حتی قدرتمندترین قدرتمین نژادها! (اسمش رو نبر) به طمعش افتاد. کمتر کسی میتونه این قدرت عظیمت رو درک کنه! خب اگه ساختن سیلماریل ها آسون بود که همه میساختنش و صد البته راز ساختنش رو نباید گفت... تا نبرد بارپسین مورگوت را رها نخواهم کرد... 14. اما فئانور... قبول داری که خودتم اسیر دروغ های ملکور شدی و فریبش رو خوردی؟ همه اسیر دروغ های مورگوت شدن...حتی آن بزرگان آردا. (در گوشی به فئانور: موافقم) 15.اهم... خب چرا میخواستی به سرزمین میانه بری؟ یعنی اونجا برات بهتر از والینور بود؟ خب تو والینور ماندن به معنای ماندن زیرسلطه والاره...ولی سرزمین میانه میتونستم خودم پادشاهی کنم. 16. کلا قصد غضب جایگاه پدرت رو نداشتی که شاه نولدور بشی؟ هرچقدر که از نظر بقیه من شخصیت تاریکی باشم ولی هیچ وقت خیانت به پدر در خونم نبوده (متاثر شدم ) 17. چرا روی برادرت تیغ کشیدی؟ وقتی تهدید به مرگش کردی... این فقط تهدید بود؟ یا ممکن بود عملی بشه؟ برادری که داشت منو پیش پدر خراب میکرد... خوشبختانه حرفاش زیاد طول نکشید اگه ادامه میداد خودمم نمیدونم چه اتفاقی میفتاد. 18. پس بیشتر از سر عصبانیت بود؟ البته کاری بعدیت اینو تایید نمیکنه ها! من خودم تایید میکنم. همین کافی!ه ( لطفا یکی از همکاران گوش های فئانور رو بگیره یه صحبتی با بچه ها دارم: مصاحبه با فئانور به شدت سخت و حرص درآره! چی بگم بهش آخه؟! ) 19. خب... گر چه والار برای رفتن از غرب، آزادتون گذاشتند اما تو رو بی تقصیر ندونستند. وقتی روبروی ماندوس جواب سوالاتش رو میدادی چه حسی داشتی؟ والار همیشه یه مقصر واسه مشکلاتشون دارن! احساس خشم و نفرت البته. 20. دوازده سال تبعید و حکمرانی موقت فین گولفین بر نولدور...! سخت بود؟! سخت تر از چیزی که بشه فکرشو کرد. چیزی که حقم بود رو 12 سال ازم گرفتن و دادنش دست پسر ایندیس! ادامه دارد..... 16 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در اوت 10, 2016 سلام... سری دوم مصاحبه ی ما با بزرگ نولدور 21. اما ملکور رهات نکرد. اومد سراغت دیگه؟ تو فورمنوس منظورته؟ آره آره با مکر و حیله... 22. چطور جرعت کردی در رو به روش ببندی؟ هر کسی که قصد مال من رو بکنه دشمنه و من ترسی از دشمنم ندارم حتی اگه مورگوت باشه. 23. قبول داری این تحقیر سرانجامش بد بود؟ ازت کینه گرفت دیگه آره قبول دارم. ولی خب باز هم برگردیم به اون زمان همون کارو تکرار میکنم :/ 24.پس از سرانجامشم ترسی نداری! بگذریم... چرا سیلماریل ها رو به یاوانا ندادی؟ فرض کن یکی بهت میگه چشماتو بده...میدی بهش؟ چرا میگی چشم؟ مگه سیلماریل ها روح داشتند؟ به نظر من بهتره بگیم مثلا "شمشیرت" در برابر خوشبختی مردم و دنیات! منظورم وابستگی بیش از حد به سیلماریل هاست تا این حد؟ چرا؟ شاید به همون دلیلی که دیگران هم شیفته اون ها شدن...ولی خب برای من که خودم ساختمشون خیلی بیشتر از شیفتگی دیگرانه درسته 25. بازم مجبورم سوال ناراحت کننده ای بپرسم! کدوم ماتمی که ناگهان ملکور برات به ارمغان آورد سخت تر بود؟ مرگ پدر؟ دزدیدن سیلماریل ها؟ یا تاریکی والینور؟ تلخ تر از همه کشتن پدرم... البته دزدین سیلماریل ها نفرت و خشممو تکمیل کرد. 26. کدومش باعث شد شورش کنی؟ نمیشه گفت فقط یکی باعثش شد به اندازه ای تحقیر شده بودیم که برای انتقام این کارو بکنم 27. یعنی واقعا وقتی چنان سوگند سهمگینی خوردی و عزم رفتن کردی، امیدوار بودی که ملکور یا بهتره بگم مورگوت رو شکست بدی؟ حداقل سعیمونو کرده بودیم و بعدا پشیمون نمیشدیم. 28. کیا باهات موافق بودند؟ و مخالف ها کیا بودند؟ خودم موافق بودم برادرام مخالف بودن و میدونین که فینارفین نیومد و برگشت 29. والار هم مخالف بودن! چرا به حرف هاشون گوش ندادی؟ من از میان نولدور گفتم. چون در صورت گوش دادن نمیتونستم سوگندمو ادا کنم 30. کلا سوگند کار خراب کنی بود! اما برسیم به مهم ترین اتهامت جناب فئانور! البته نه این که این جا دادگاه باشه و تو متهم... اما در دادگاه وجدان پاک موجودات آردا تو متهمی فئانور به اولین خویشاوند کشی الدار! چرا، چرا و چرا؟ به چه جرمی کشتیشون؟ به جرم کمک نکردن به من.گفتم که برای به ادا رسوندن سوگندم هرکاری میکردم. میخوای به اینم اشاره کنی که اول اونا کشتن رو شروع کردند چون نولدور رفتند سمتشون؟ اونا اگه نمیکشتن ما باز هم میکشتیمشون کشتی ندادن 31. وقتی ماندوس تو و تمام دنبال کنندگانت رو از فرجامی وحشتناک خبر داد چه احساسی داشتی؟ احساس خشم تمام وجودمو گرفته بود که جایی برای احساس دیگه ای نبود! 32. اما بازم ادامه دادی. حالا دیگه چرا فین گولفین رو ول کردی؟ فینگولفین یه خطر برای هدف من حساب میشد.هیچ تضمینی وجود نداشت بقیه نولدور رو هم با خودش همراه کنه اوه مای ارو! از اتاق فرمان اشاره میکنن آروم باش و هیچی نگو! :/ من سکوت میکنم انتظار چیز دیگه ای از فئانور داشتی؟ از خصایصت شنیده بودم اما شنیدن کی بود مانند دیدن 33. آتش زدن کشتی ها چه ضرورتی داشت واقعا؟ اون هم کشتی هایی که نظیرش هرگز ساخته نشد؟ کشتی ها باید سوزانده میشدن تا فکر بازگشت به سر کسی نزنه و اینکه فینگولفین همونجا بمونه 34. به هر حال، بالاخره به سرزمین میانه رسیدی! اما خیلی سر و صدا راه انداخته بودید. آره؟ سر و صدا هنگام ورود به سرزمین میانه؟ مورگوت خبر دار شده بود خب باید خبر دار میشدن سپاه نولدور برای انتقام اومده 35. تو نبرد داگور نوئین گیلیات چرا دنبال ارتش مورگوت رفتی فئانور؟ یعنی از خیرشون نگذشتی! :دی خشم... باید همه کشته میشدن (اسمایل قورت دادن آب دهان و آماده شدن برای فرار کردن. ارو این مصاحبه های ما رو ختم به خیر کنه! میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست ) نگران نباش...ضعیف کشی در مرامم نیست 36. آیا اوج درد رو اون زمان حس کردی که با بالروگ ها درگیر شدی و پسرات برگردوندنت؟ آخه فرمان توقف دادی. نمیشه گفت درد. میدونستم وقت کمی برام مونده گفتم تا همه چی تموم نشده سوگندو به پسرام یاد آوری کنم 37. آخرین جملاتی که بهشون گفتی رو یادته؟ "هیچ گاه سوگند نشکنید انتقام مرا بگیرید" با اندکی تلخیص البته در مورد مراسم ختم هم گفتم 38. اما تو میدونستی فتح اون دژ عظیم به اراده ی شما نیست. پس چرا همه رو تو خطر انداختی؟ خب اگه اون موقع هم پس میکشیدیم کارمون تموم بود... باید تلاشمونو میکردیم.برای آبروی من و نولدور 39. و اما سرانجام تلخ به سراغت اومد... مرگت رو توصیف کن. مرگی که ارو برای الدار مقرر نکرده بود... مرگ من ضربه سختی به نولدور وارد کرد و مورگوت رو خوش حال.... ولی خب پسرام راهمو ادامه دادن 40. و آخرین سوال... هیچ ساعتی بود که پشیمانی مرددت کنه؟! یا نهایتا در حال احتضار متاسفت کنه؟! بله بعد از خویشاوند کشی صد البته هرچند شاید به دلیل خشم زیادم در اون لحظه چیز زیادی احساس نکرده باشم. ولی هیچ گاه باعث نشد به هدفم شک کنم 40. ممنونم از اینکه وقتت رو در اختیار ما گذاشتی فئانور جان خواهش میکنم بالاخره باید تو تالار ها یه جوری وقتمونو بگذرونیم.بقیه مثل من خوش شانس نیستن با تشکر ویژه از @*فئانور* همچنین ممنونم از دوستان عزیزم @LObeLia و @Elentári برای کمک در تهیه ی این مصاحبه منتظر مصاحبه های دیگه باشید. چون دنیای آردا پر از شخصیت های جذابه! فکر می کنید بتونید حدس بزنید شخصیت بعدی که به سوالات ما جواب میده کیه؟ " دور شو، ای پلید ناپاک، فرمانروای لاشخورها! مرده ها را به حال خود بگذار!" 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست