تهانو 295 ارسال شده در ژوئن 25, 2015 اون قسمتی از شورای الروند که بیلبو فکر می کرد مسولیت این اتفاقات با اونه و اون شروعش کرده و خودش باید حلش کنه ، گندالف یه جمله ای گفت که به دلم نشست. "شروع کردن، ادعایی گزاف برای تک تک افراد است و هر قهرمان فقط نقشی کوچک در این ماجرای بزرگ بازی کرده است." 24 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
شاهزاده آرون 295 ارسال شده در ژوئن 28, 2015 گیلدور به فرودو: توصیه هدیه خطرناکی است، حتی از فردی عاقل به فردی عاقل، ممکن است همه چیز غلط از آب دربیاید. 21 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
زاپا 756 ارسال شده در ژوئیه 18, 2015 از کتاب هابیت : عجیب است تعریف روزهای خوشی خیلی طول نمیکشد و زیاد هم شنیدنی نیست اما از چیزهای ناراحت کننده و دلهره آور و حتی فجیع قصه خوبی در می آید و به هرحال تعریف کردنش کلی وقت میبرد. 22 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
گیلدور اینگلوریون 1,130 ارسال شده در ژوئیه 29, 2015 گلورفیندل در شورای الروند: باری در اغلب دروغ ها حقیقتی پنهان است. 19 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
VICTOR 1,525 ارسال شده در ژوئیه 29, 2015 (ویرایش شده) یک ضرب المثل در سرزمین میانه رواج دارد مربوط به شهر بری که در کتاب ارباب حلقه ها یاران حلقه اشاره شده : «عجیب همچون خبر های بری .» در بری مسافران زیادی از نقاط مختلف سرزمین میامدند و با خود داستان های عجیب و شفت انگیزی سوغات می آوردند و برای مردم بری در میهمانخانه ی اسبچه راهوار تعریف می کردند به همین دلیل این ضرب المثل شکل گرفت . این ضرب المثل هنگامی استفاده می شود که فردی خبر عجیب را بشنود و به آن خبر با این جمله واکنش نشان می دهد . ویرایش شده در ژوئیه 29, 2015 توسط VICTOR 17 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در اوت 4, 2015 من اینا رو موقع خوندن برای خودم نوشته بودم، گفتم اینجا هم بذارمشون: (هرچند بعضیاش ممکنه زیاد حکیمانه به نظر نیاد یا زیاد امیدوار کننده) یاران حلقه میانبُر زدن، موجب تأخیرهای طولانی می شود.( ص191) وظیفه ی ما این نیست که فقط به یک موسم کوتاه، یا طول زندگی چند انسان، یا یک دوران گذرای جهان فکر کنیم، ما باید پایانی نهایی برای این خطر بیندیشیم، ولو اینکه امیدی به یافتن آن نداشته باشیم.(ص529) چندان مهم نیست که دشمن چه کسی است، وقتی که نتوانیم حمله ی او را دفع کنیم.(ص573) کار را شروع نکنی هیچ وقت تمام نمی شود.(ص707) آخر از همه به تو می رسم، اما جایگاه تو در اندیشه ام آخر نیست.(ص738) توضیح: گالادریل این جمله رو موقع دادن هدیه ی فرودو میگه و شخصاً خیلی بهش علاقه دارم.(به گلادریل نه ها، به جمله) دو برج: جنگ آشکارا مقابل ما قرار دارد.... اکنون دیگر هیچ کس نمی تواند چنان که زیسته زندگی کند، و کمتر کسانی آنچه را مال خود می دانند، نگاه خواهند داشت.(ص،55) توصیف بسیار ملموسی از تبعات جنگه. کارهایی هست که دست زدن به آن ها بهتر است از سرباز زدن، هرچند که فرجامش حزن انگیز باشد.(ص70) تپه! بله همین است. ولی کلمه ی عجولانه ای است برای چیزی که از وقتی این قسمت از دنیا شکل گرفت، اینجا ایستاده.(ص122) یه جمله ی دوست داشتنی که توجه حرفه ای و زبان شناسانه رو نشون میده.(بر خلاف مورد قبل، گوینده، چوب ریش هم دوست داشتنی به حساب می یاد.) ساحرها همیشه نگران آینده اند. از نگرانی برای آینده خوشم نمی آید. من روی هم رفته طرف کسی نیستم، چون هیچ کسی روی هم رفته طرف من نیست.(ص135) کم هستند کسانی که می توانند پیش بینی کنند راه آن ها را کجا می برد، تا آن که می بینند به آخر راه رسیده اند.(ص179) من حرف های امیدوار کننده ای زدم. اما فقط امیدوار کننده. امید، پیروزی نیست.(ص192) کسی که نتواند از چیز با ارزش در موقع لزوم دست بردارد، در غل و زنجیر است.(ص323) آدم نمی داند این مردم پلید کِی با هم متحد هستند و کِی دارند همدیگر را فریب می دهند. (ص328) مصداق رفتار سیاست مدارها در همه جای دنیا:دی وقتی طرحی به مرحله ی کمال رسید، دیگر مخفی نمی ماند.(ص365) انگار که زندگی اش به افسونی از تمام خطرات می رهد؛ یا تقدیر او را برای فرجامی دیگر محفوظ می دارد.(ص519، در وصف فارامیر) خبر مرگ بال های بسیار دارد.(ص530، متأسفانه) آشکار است که چیزی بوده از نوع میراث های شگرف و چنین چیزهایی مولد صلح و آرامش در میان دوستان نیست، نه، به هیچ وجه چنان که از داستان های قدیمی آموخته ایم.(ص538) من شمشیر درخشان را به سبب تیز بودنش دوست ندارم، و چوبه ی تیر را به سبب آن که تیز می رود یا جنگ جو را به سبب آوازه اش. تنها چیزی را دوست دارم که به دفاع از آن مشغول اند.(ص543) این قصه دنباله ی دراز دارد و از شادی می گذرد و به غصه می رسد و از آن هم می گذرد...قصه های بزرگ هیچ وقت تمام نمی شود اما آدم های توی قصه می آیند و می روند تا نقششان تمام شود...(ص 625 با تلخیص) پ.ن1: چک کردم که تکرارجمله های این تاپیک نباشه، ولی امکانش هست که با اونایی که صفحه اول سایته مشترک باشن. چون اونا رو حفظ نبودم:دی پ.ن2: بازگشت شاه و هابیت و بخشی از سیل رو هم دارم ولی این پُست زیادی طولانی شد. 20 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Anna 795 ارسال شده در اوت 5, 2015 ... آخر از همه به تو می رسم، اما جایگاه تو در اندیشه ام آخر نیست.(ص738) ... جناب ورونوه واقعا این جمله خیلی جالب بود... حس عجیبی داره. :) از سیلماریلیون: - شاه آن کسی است که بتواند آنچه را از آن اوست نگاه دارد، گرنه این عنوان واهی است. - تقدیری که به تدبیر تو پدید آمده است، باید تا به فرجام محتوم پیش برود و باید که منتظر باشی تا زمان بگذرد. این جمله مربوط به حدیث گریختن نولدوره. به نظرم حس این جمله خیلی سنگینه واقعا. (این جمله میتونه راجع به هر پیمانی در زندگی صادق باشه) - چه هنگامی که سوگند یاد میکنی، نیک یا بد، شکستن آن روا نیست، و این سوگند تا به روز بازپسین دامن گیر سوگندخورنده و سوگندشکن خواهد بود. 14 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در اوت 7, 2015 بازگشت شاه لحن این کتاب خیلی حماسیه و بعضی از جملاتش رو بیشتر به خاطر همین زیبایی لحن انتخاب کردم. غرور، بلاهتی است که یاری و مشاوره را در هنگام نیاز خوار می شمارد.(ص35) شایسته نیست که با پندی دلسرد کننده مانع از کاری بزرگوارانه شوی.(ص38) حکمرانی بر قلمروها کار من نیست، نه گوندور، نه جای دیگر، بزرگ یا کوچک، اما هر چیز ارزشمندی را که خطر تهدیدش کند، مانند این جهانی که هم اکنون پابرجاست، موجب دلواپسی من است.(ص35) امید و خاطره در دره های پنهانی، جایی که علف ها سبزند، باز زنده خواهد ماند.(ص52) شمارشان بسیار اندک بود. اندک تر از آن که امیدْ چشم انتظارشان را داشت یا نیازْ ایجاب می کرد.(ص62) به زودی زمانی خواهد رسید که هیچ کس باز نخواهد گشت. آنگاه نیاز به تهوری خواهد بود که آوازه ای از پی اش نیست، چه، هیچ کس اعمالی را که هنگام آخرین دفاع از خانه هاتان صورت گرفته، به یاد نخواهد سپرد. اما این کرده ها بدین سبب که کسی آنها را نمی ستاید کمتر قهرمانانه نیستند.(ص91) -از چه چیز می هراسی بانو؟ -از قفس. از ماندن پشت میله ها تا آنکه عادت و پیری آن ها را بپذیرد و فرصت انجام دادن اعمال بزرگ از دست برود و هوس آن از سر بیفتد.(ص91) شاید خیلی مربوط نباشه اما این جمله منو یاد مرزبان ها و مرزنشین ها می ندازه: مایی که زمانی دراز در زیر سایه زیسته ایم؛ چرا نباید به پژواک های سرزمینی که از شرّ آن آسوده بوده گوش فرا دهیم؟ آنگاه شاید این احساس به ما دست دهد که شب پایی ما هر چند بی اجر، اما بی ثمر نبوده است.(ص 137) اکنون سربازی کوچک بود در شهری که برای هجومی بزرگ آماده می شود. می دانست که در هیچ یک از بازی ها نقشی به او محول نشده است.(ص139) مکالمه ی گیملی و لگولاس: -وقتی آدم ها کاری را شروع می کنند، همیشه وضع اینطور است: یا در بهار یخبندان می شود، یا در تابستان خشک سالی و آن ها در انجام وعده های خود شکست می خورند. -با این همه به ندرت پیش می آید که در بذر افشاندن شکست بخورند. و این بذر در میان خاک و پوسیدگی می ماند تا در زمان و مکانی غیرمنتظره جوانه بزند. کرده های آدم ها بیشتر از ما عمر می کند. -ولی به گمانم آخرش چیزی از آن در نمی آید. جز فرصت های از دست رفته.(ص273) پلیدی های دیگری نیز هست که ممکن است روزی رخ بنماید.... با این حال بر عهده ی ما نیست که از پس تمامی موج های جهان بر آییم. بلکه وظیفه ی ما، یاری رساندن از دل و جان به سال هایی است که در آن قرار داریم. ریشه کن کردن پلیدی از دشت هایی که می شناسیم. تا شاید کسانی که پس از ما می زیند، تا آن هنگام زمینی پاک در اختیار داشته باشند. حلّ و فصل آن چه پس از آن رخ خواهد داد بر عهده ی ما نیست. (ص286) بر فراز همه ی سایه ها خورشید می راند، و ستاره ها تا ابد در آسمان مقیم اند.(ص344) سال های سال است که کار ما طبیبان، وصله و پینه کردن جراحت هایی است که مردان شمشیر زن آن را باعث و بانی اند. هرچند بدون اینان نیز کارها بسیار است، جهان چنان پر از آسیب ها و حوادث ناگوار است که برای تکثیر آن ها نیاز به جنگ نیست.(ص450) غم انگیز است که ملاقات ما در پایان کار این طور باشد. چون دنیا دارد عوض می شود: این را در آب احساس می کنم، در خاک احساس می کنم، و بویش را از هوا می شنوم. فکر نمی کنم که دیگر هیچ وقت همدیگر را ببینیم.(ص495) وقتی خطر چیزی را تهدید می کند، اغلب باید همینطور باشد: یک نفر باید از آن چیز چشم پوشی کند. از دستش بدهد، تا اینکه برای دیگران بماند.(ص594) ادامه دارد.(هابیت و اندکی از سیل) 15 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
*legolas * 531 ارسال شده در اوت 12, 2015 جمله در کتاب ارباب حلقه ها. سم :من شجاع نیستم فرودو ولی به تو وفا دارم برای همین باهات میام فرودو :شجاعت این نیست که ادم پیش بره اینه که بترسه ولی باقدرت قدم برداره و جلو برهدر زندگی زخم هایی هست که آنقدر در پوست و گوشت نفوذ می کند که حتی گذر زمان هم نمی تواند التیام بخشش باشد! ارباب حلقه ها-بازگشت پادشاه-پیتر جکسونجمله تورین به بیلبو بگینز برو جناب عیار برو و از زندگی لذت ببر درخت هات رو بکار و بزرگ شدنشونو ببین برو پیش کتابات و صندلی راحتی ات من حرفایی رو که رو دروازه زدم رو پس میگیرم کاری که تو کردی کاری بود که یک دوست خوب انجام میده برو دوست خوب من بدرود 12 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
VICTOR 1,525 ارسال شده در اوت 18, 2015 (ویرایش شده) یک سخن زیبا از گندالف در فیلم هابیت ((سفر غیر منتظره)) : (البته می دونم باید کلمات را از کتاب پیدا کنم ولی حیفم اومد این سخن زیبا رو ننویسم) «بیلبو، شجاعت این نیست که جون کسی رو بگیری بلکه شجاعت واقعی این است که زندگی ببخشی » ویرایش شده در اوت 18, 2015 توسط VICTOR 15 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در اوت 22, 2015 هابیت این فوق العاده س : دی: وقتی دنبال چیزی می گردید، هیچ چیز مثل گشتن کارساز نیست. اگر بگردید البته معمولاً چیزی پیدا می کنید؛ اما چیزی که پیدا کرده اید، همیشه دقیقاً همان چیزی نیست که دنبالش می گشتید.(ص92) این یکی قصار نیست، ولی تشبیه قشنگی داره: متوجه یک سایه ی غلیظ سیاه شد که حتی برای آن جنگل هم سیاه بود. مثل یک تکه از نیمه شب که انگار برای همیشه آن جا مانده باشد.(ص230) این جا توی این نواحی بیابانی، باور کردن اژدها آسان تر بود و باور کردن تورین سخت.(ص293) یک جور عصبانیت که فقط بین آدم های ثروتمند دیده می شود، آدم های ثروتمندی که مال و منال زیادی دارند و نمی توانند از آن لذت ببرند؛ و یک دفعه چیزی را از دست می دهند که از خیلی وقت پیش در مالکیت آن ها بود، اما هیچ وقت استفاده ای برایش سراغ نداشته یا آن را نخواسته اند. (ص314) دزدی را نه فراموش می کرد و نه می بخشید، حتی اگر گذشت هزارسال او را به سنگی درون سوز تبدیل می کرد. اما بلد بود چه طور دندان روی جگر بگذارد.(ص316) سیلماریلیون بزنم به تخته! همه ش جمله قصاره، حالا چنتاشو می نویسم: ( توی این نمونه ها دلیل های خوبی برای هر اتفاق می یاره) در هر دوران چیزهایی رخ می دهد که نو است، و پیشگویی ندارد، چون از گذشته نشأت نمی گیرد.(ص14) آنکه بذر دروغ می افشاند، سرانجام بی نصیب از محصول نخواهد ماند، و طولی نخواهد کشید که به راستی از کار و کوشش می آساید و دیگران به جای او می دروند و می کارند.(ص100) دروغ های او از دوست به دوست بر زبان ها می گشت، همچون اسراری که آگاهی از آن بر زبان گوینده حاکی از خردمندی اوست. (ص101) از نشاط و زندگانی سعادت بار چیز زیادی نمی توان گفت تا آن که فرجام آم فرابرسد؛ چه، آنچه زیباست و شگفت انگیز، تا آنگاه که پابرجاست و چشم آن را می بیند، خود سندی است از برای خویش؛ و آن گاه که در آستانه ی خطر است یا برای همیشه نابود می شود، به سرودها راه می یابد.(ص148) بادا که این سرودها اگرچه گران، اما پُربها به شمار آید. چه این بها را به گونه ای دیگر نمی توان پرداخت. بدین سان، چنان که ارو به ما گفته است، زیبایی پیش از انکه فهم شود، به ائا آورده نمی شود و سرانجام از پلیدی نیکی خواهد زایید.(ص154) شاه آن کسی است که بتواند آنچه را از آن اوست نگاه دارد، گرنه این عنوان واهی است.(ص179) ببخشید اگه این تکراریه. 15 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
mohadeseh 396 ارسال شده در سپتامبر 15, 2015 (ویرایش شده) یه سخن زیبا در کتاب قصه های ناتمام: بخشی از نصیحت ارندیس به دخترش آنکالیمه:صفحه91 "ما نیز دخت بزرگانیم و اراده و شهامت خود را داریم.پس خم مشو آنکالیمه.هرگاه اندکی خم شدی،بیشتر خمت خواهند کرد تا به زانو درآیی.ریشه هایت را در سنگ فرو کن و در برابر باد بایست،اگر چه باد همه ی برگهایت را با خود ببرد." ویرایش شده در سپتامبر 15, 2015 توسط mohadeseh 17 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در مارس 15, 2016 (ویرایش شده) یاران حلقه، سفری در تاریکی، نقل از گندالف: "حق دارید! چه کسی دلش می خواهد؟ اما سؤال من این است: اگر راه را نشانتان بدهم، چه کسی دنبال من می آید؟" توضیحشم اینکه، خیلی وقتا حتی برای انجام کارهایی که بهشون علاقه داریم تلاش نمی کنیم. در راه چیزهایی که باورشون داریم قدم برنمی داریم. اونوقت اینجا گندالف سخت ترش رو می خواد، کاری که هیچ کدوم بهش علاقه ندارن، حتی از درستیش مطمئن نیستن. اما به خاطر اعتماد به راهنماشون باید انجامش بدن.(در مورد انتخاب مسیر موریا هست، با تشکر از کسی که در این مورد سؤال داشت.) ویرایش شده در مارس 15, 2016 توسط ورونوه 10 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Gray wolf 3 ارسال شده در ژوئن 28, 2016 در در 10/1/2014 at 10:57 PM، Heaven گفته است : توي داستان آراگورن و آرون،آراگورن دو تا جمله ي واقعا زيبا داره: "اندوهگين مي رويم؛اما نوميد نه!" و اين يكي كه به نظرم گفتنش در هنگام مرگ مفهوم خيلي زيبايي داره... "خوشه چيده ايم و صرف كرده ايم و اينك زمان بازپرداختن نزديك است" سلام دوست عزیز . جمله ی " اندوهگین می رویم اما نامید نه" رو میشه انگلیسیش رو همونطور ک کتاب نوشته بگی خیلی برام مهمه 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
ورونوه 1,963 ارسال شده در ژوئن 28, 2016 در 25 دقیقه قبل، Gray wolf گفته است : سلام دوست عزیز . جمله ی " اندوهگین می رویم اما نامید نه" رو میشه انگلیسیش رو همونطور ک کتاب نوشته بگی خیلی برام مهمه اینه:(بخش بولد شده) نقل قول In sorrow we must go, but not in despair. Behold! we are not bound for ever to the circles of the world, and beyond them is more than memory. Farewell ادامه ش هم اینه: بنگر! ما تا ابد بسته ی مدارات این جهان نیستیم. و در ورای آن ها چیزی بیش از خاطره وجود دارد. بدرود. پ.ن: چه قدر مناسبت داره! 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
The Silmarilion 730 ارسال شده در ژوئن 29, 2016 کسی که دروغ می کارد، در نهایت نتیجه آن را برداشت خواهد نمود. سیلماریلیون: فصل هفتم -ازسیلماریل ها و ناآرامی نولدو ها 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در اکتبر 1, 2016 من از شخصیت سادور و جملاتش خیلی خوشم میاد. شخصیتی از فرزندان هورین که توجه زیادی بهش نمیشه اما جملاتی میگه که واقعا تو سرنوشت تورین هم میشه رد پاش رو دید. *آدمی که از ترسش می گریزد ای بسا که خود را از راه میان بر در مقابل آن می بیند A man that flies from his fear may find that he has only taken a short cut to meet it * تورین گفت: برده چیست؟ سادور پاسخ داد: انسانی که انسان است اما با او چون حیوان رفتار میشود. آنقدر غذا به او میدهند تا زنده بماند. زنده بماند تا جان بکند. جان دادن از ترس درد... یا مرگ! 6 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Nienor Niniel 3,259 ارسال شده در نوامبر 12, 2016 اولمو: الف ها همچنان که زمان می گذرد دلاوری اداین را همیشه به یاد خواهند سپرد، مبهوت از این که چنین پاک بازانه دست از زندگانی بر روی زمین که برای آنان چنین کوتاه است، برمی دارند. واقعا هم جالب و عجیب به نظر می رسه. انسان ها می دونند که فقط و فقط یک بار، اون هم برای مدتی کوتاه به آردا میان و بعد از اینکه برن (بمیرند) برگشتی در کار نیست. اما گاهی میان برای الف هایی که عمری چند برابر دارن و عمرشون بسته به آرداست، جونشون رو میدن. اون انسان ها چه فکری ممکنه با خودشون بکنند؟ چی باعث این از خود گذشتگی میشه؟ نمیدونم... هنوز بهش نرسیدم که چرا این کار رو می کنند. اما این نکته یکی از مهم ترین چیزهاییه که این نمونه انسان های آردا رو فوق العاده تحسین برانگیز می کنه. و جالب تر از اون، الف هایی هستند که زندگی جاودانه رو می چشند اما زندگی فانی رو انتخاب می کنند و مرگی که براشون اجباری نیست رو با آغوش باز می پذیرند. 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
آرتانو 19 ارسال شده در نوامبر 12, 2016 در 7 ساعت قبل، Nienor Niniel گفته است : اولمو: الف ها همچنان که زمان می گذرد دلاوری اداین را همیشه به یاد خواهند سپرد، مبهوت از این که چنین پاک بازانه دست از زندگانی بر روی زمین که برای آنان چنین کوتاه است، برمی دارند. واقعا هم جالب و عجیب به نظر می رسه. انسان ها می دونند که فقط و فقط یک بار، اون هم برای مدتی کوتاه به آردا میان و بعد از اینکه برن (بمیرند) برگشتی در کار نیست. اما گاهی میان برای الف هایی که عمری چند برابر دارن و عمرشون بسته به آرداست، جونشون رو میدن. اون انسان ها چه فکری ممکنه با خودشون بکنند؟ چی باعث این از خود گذشتگی میشه؟ نمیدونم... هنوز بهش نرسیدم که چرا این کار رو می کنند. اما این نکته یکی از مهم ترین چیزهاییه که این نمونه انسان های آردا رو فوق العاده تحسین برانگیز می کنه. و جالب تر از اون، الف هایی هستند که زندگی جاودانه رو می چشند اما زندگی فانی رو انتخاب می کنند و مرگی که براشون اجباری نیست رو با آغوش باز می پذیرند. موهبتی که ارو به فرزندان دومش داد مرگ بود که ملکور از سر حسادت انسانها رو از این موهبت ترسوند.یاد یه جمله آخیلیس در جنگ تروی می افتم که به دختری که به غنیمت گرفته بود گفت: خدایان به ما حسادت میکنند.چون ما فانی هستیم و اونها از درک این زیبایی عاجزند. 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
تور پسر هور 230 ارسال شده در ژوئن 24, 2017 تصمیم گرفتن دست خودمان نیست. تنها چیزی كه باید درباره اش تصمیم بگیریم این است كه با روزگاری كه نصیب ما شده است ، چه بكنیم. همچو خبر های بری عجیب است. اندوهگین خواهیم رفت اما نه غمگین. در مقام تردید مرد شایسته به عقل خودش اعتماد کند. تصمیم گرفتن دست خودمان نیست. تنها چیزی كه باید درباره اش تصمیم بگیریم این است كه با روزگاری كه نصیب ما شده است چه بكنیم. هرگز برای رایزنی پیش الف ها نروید. چون آن ها هم میگویند نه و هم میگویند بله. این جمله ها قشنگن البته همشونو از تو کتابها پیدا کردم. 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست