رفتن به مطلب
سیه تیغ

دنیای من - نبرد بزرگ زمان ما

Recommended Posts

سیه تیغ

البته این عنوان برای شما آشناست ولی این اسم ، اسنم مجموعه داستان های منه .

داستان من از اونجایی شروع میشه که دو پسر عمو به نامهای محمد و صادق ، پی میبرن که جنگی بزرگ در پیش هستش . مقدمات این جنگ در دنیای دیگه ای شروع میشه که این دو پسر عمو باید از طریق یک دروازه ستاره ای ، به اون دنیا برن . در اونجا مردم چند گروه هستن که شاخص ترین گروه ها ،

: هامینوی ها : همون الف ها هستن .

کاتیگورها : همون دورف ها هستن .

: کورلینگورها : سته ای از پاکترین موجودات هستن که وظیفه شون حفظ و نگه داری شرق زمینه اما به دلیل اینکه با باروفرها که موجودات پلیدی هستن در جنگ بودن ، از نظر تعداد پوکیدن و مخفی هستن و سرزمین هاشون مثل آنفائگلیت خشک شده .

:باروفرها : شیاطین هستن .

البته این داستان کتاب اوله .

در این داستان سفر بین ابعادی عنصر مهمیه .

کسی کنجکاو شسده بگه براش توضیحات بیشتر بدم .

ویرایش شده در توسط سیه تیغ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hamid stormcrow

یه جوز شبیه جهان های موازیه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

همان که حقیقت است. منظورم جهانهای موازیه و موجودات دیگر در سرزمینهای دیگره.

ببین همه چیبه کنار. طرز نوشتن از همه مهم تره.و مهم ترین چیز نوشتن. توصیف بجاست. پس الان نمیشه گفت خوبه یا بد. جهانهای دیگه اسم ندارن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Legolas

واسه نژادهای مختلف قابلیت خاصی در نظر نگرفتی؟

اگه گرفتی یه توضیح مختصر بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

يكميشو بزار بخونيم حداقل :)

چقدر نوشتي ؟كجاشي ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

خب : این اطلاعات رو به زبون فارسی میگم و اسامی اصلی رو استفاده نمیکنم ون زبونش گیج کنندس و بدون ضمیمه داستان اصولا هیچی ازش نمیفهمید !

هامینوی ها چون اجنه خوب هستن و هیچ وقت به بعد دیگه ای سفر نکردن بنابراین خردشون مختص بعد خودشونه . یعنی اینکه با چیزهایی که در سرزمین خودشونه آشنا هستن .

علم سنگ شناسی ، علم اصلی اونهاست . چون در این سرزمین و یا هرجای دیگه در داستان من جادو با سنگ ها منتقل میشه : چه بر روی عصا و چه بر روی انگشتر . در طبابت و علم زمین هم سررشته هایی دارن ولی :

کاتیگورها علم اصلیشون گیاه شناسیه و خاک شناسی معمولا مزارع زیر زمینی دارن که در اون انواع هاصی از گیاه رو پرورش میدن . با هیچ قومی زیاد خوب نیستن ، شجاع و قوی هستن ولی از موجدات دیگه (همه نوعش) فراری هستن و خیلی تودار ، و مرموز و عبوس .

کورلینگورها اصلا ناشناختن و اطلاعات کمی ازشون در دسترسه ولی بنای باشکوهی که در شرقیترین نقطه بعد دیگر ساختن ، هنوز پا برجاست و میگن که در این عمارت رازی هست که با پی بردن به اون میتوان مکان کورلینگورهای مخفی رو یافت .

باروفرها هم وحشی هستن و بر خلاف موجودات دیگه جنس مونث ندارن و از روش تقسیم (مثل آمیب!) تولید مثل میکنن. به همین دلیله که خیلی خطرناکن ، چون اگه دو تاشون در یک سرزمین ول بشن ، بعد یک هفته سرزمین رو با لشکری عظیم تصاحب میکنن . مثل ویروس .

حالا زیرشاخه نژاد ها :

هامینوی ها :

1- هامینوی های اصل : نژادی از هامیونی ها که کهنه و سنتی هستن . خیلی هم قوی و نیرومند اما سعی میکنن در باروها و دژهای بسیار مستحکم زندگی کنن . سومین شخصیت اصلی از بین اونهاست به نام نورتریگا (نور چشم)

2- هامینوی های مسافر : از بقیه اقوام حکیم تر هستن و زیاد با کاتیگورهای دور و بر شرق زمین میپرن . کارشون شکار باروفره . خودشون این راه رو انتخاب کردن و مایحتاج رو معمولا از طریق تجارت و داد و ستد چیزهایی که در طول سفر پیدا میکنن ، به دست میارن (به خصوص با هامینوی های اصل)

3- هامینوی های سیاه پوست : کوچ میکنن و در شمال شرق زمین جا به جا مبشن . سفید نیستن ولی زیبا هستن . در پرورش اسب هم مهارت دارن .

4- هامینوی های ناپدید : کم تر کسی سعادت این رو پیدا کنه به مخفیگاهشون پی ببره ! زیاد جا به جا میشن به همین خاطر بهشون میگن ناپدید . میگن که با کورلینگو ها رابطه دارن .

کاتیگادها :

زیر زمینی ها : کشاورزان واقعی ! زیر زمین در تونل ها انواع گیاهان مشتقات قارچ و گیاه مرطوب اشتغال دارن (نوعی گیاه که نور نمیخواد و خوردنیه ) .

تپه ای ها : در دامنه تپه ها کولونی درست میکنن . به کشاورزی پلکانی اشتغال دارن و با اجازتون خشن هستن و اگه کسی به کاشته هاشون دست بزنه وای به حالش !

آتشفشانی ها : تنها رسته صتعتگرشون که با مذاب کوهستان کوره آهنگری میسازن . اینا توی شرق و نزدیک هامینوری ها هستن و مکانشون بر خلاف اقوام دیگه کاملا مشخصه .

خائنین : دسته ای که علوم مرموز و پلید رو بلدن . تنها مردمی که در سرزمین های لم یزرع غرب کنار برج آینه زندگی میکنن . همه کاتیگادها ازشون متنفرن ! پوستشون بر خلاف بقیه کاتیگادها ، آبیه و ریششون بلنده و اون ریش رو میبافن . بقیه کاتیگادها معمولا پوست سرخ دارن (مثل کسایی که زال هستن ) و ریششون معمولی و نه چندان بلنده .

باروفرها :

خزنده های تغیر شکل دهنده : پلید تر از همه . میتونن هم خزنده باشن و هم دوپا . جادوگرن و خیلی در انواع پلید اون مهارت دارن . زیاد به دنیای ما میان . تولید مثل نمیکنن چون نیازی ندارن . اون قدر قدرتمند هستن و نامیرا که کسی نتونه نابودشون کنه .تعداشون یازده نفره . و گنده ترینشون روریگا هستش که معروفه به سردار برج آینه .

غول آسا : یکسری غول بی شاخ و دم ، که آبی هستن و کش میان . اگه بخوان دست و بدنشون رو کش میارن و مثل آفتاب پرست رنگشون رو تغیر میدن . تولی مثل سریع به همون روشی گه گفتم میکنن .

ناشناخته ها : موجوداتی که نفوذی هستن و میتونن هر شکلی به خودشون بگیرن . تعدادشون کمه و تولید مثلشون خیلی کنده .

سرباز : مثل سربازای عادی . تولید مثل سریعی دارن .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
bard

سیه تیغ

جا داره بهت تبریک بگم ولی داستانت چاپ شده یا جایی ثبت شده ؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Glorfindel Thalion

من سر این شرق و غربت مشکل دارم. یعنی ملاکت زمینه. اگه زمین باشه . که شرق زمین خیلی پلید تر از غرب زمینه. حکومتهای کمونیستی داره. شین قاتل اونجاست. طالبان داره. اعتقادات مذهبی بدعت آمیز داره.

اما به نظرم داستانتو یا مرکز کهکشان بذار یا غرب. غرب نه از این لحاظ که غرب زمینه. بلکه به خاطر اینکه غرب در متافیزیک بهتر از شرقه (شنیدی میگن سیاحت شرق و غرب ) غرب نشان دهنده ی جهان ماوراء و به نیکی نزدیک تره. شرق نشان دهنده ی دور شدن از ماوراء و چه بسا کاسته شدن ایمان هست. حالا خود دانی. فقط یه پیشنهاد بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
هیرلوین

عالی بود فقط یه نصیحت تا کتابتو چاپ نکردی اطلاعاتتو جایی نزار مخصوصا اینترنت که هر کسی میتونه خیلی راحت ایده تو بدزده و به نام خودش ثبت کنه(حال ما گفتیم).

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

درسته من هم به همین دلیل ایده های اصلی رو نگفتم !

در جواب گلورو : ببین در کل من شرق زمین رو در نظر دارم . تالکین هم غرب رو .ایده کلیه و وارد جزئیات و دلایل انتخابم نمیشم . حالا روی پیشنهادت فکر میکنم ، ولی باید ببینم در کل چه خواهد شد .

در جواب حمید استورم کرو جان :

خب آره . تازه فقط اینهایی که گفتم نیستن . موجودات و زمین های دیگری هم هستن که به اشارت آرشاوین ، دیگه بقیه شو نمیذارم !

در دنیای خودمون هم درگیری هست . د ر نهایت توی کتاب دوم باید با یک ربات غول آسا (T-robo eye) بجنگن ! این روبات خیلی خفنه و اگه مواد خام اولیه ش تامین باشه میتونه چندین هزار تا مثل خودش رو در حین جنگیدن تولید کنه (اگه مثلا خودش اندازه بالروگ باشه بچه روبات هاش اندازه اوروک های هستن ) .

در کتاب سوم که داستانش در اورشلیم اتفاق میفته ، شخصیت ها باید نهایتا با آموراف ، تیر انداز بزرگ آواروکس مبارزه کنن . این شخصیت از خون و گوشت کودکان پسر تغذیه میکنه !(خیلی چندشه و خودم موقع نوشتن این ایده حالم بهم میخورد !)

در کتاب چهارم باید با روتیرا (چشم خونی) مبارزه کنن که سردار اعظم آواروکس هستش . این یکی رو باید در بعد شیاطین نفله کنید .

در کتاب پنجم باید برن سراغ خود خود آواروکس که البته اونا نمیتونن نفله ش کننن و در اینجا صادق و نورتریگا هم کشته میشن ، و محمد یا همون ماهون تنها ، باید بین خیل عظیمی از ربات ها ، موجودات جادویی ، تانک ها ، اسب ها ، هلیکوپتر ها ، جنگنده ها ، سیمرغ ها و اژدهایان به جستجوی آوروکس بپردازه . شدیدا زخمی میشه و به همین دلیل سقوط میکنه . در این بین اتفاقاتی رخ میده و محمد میبینه که دو سوار به آواروکس حمله ور میشن . دو سوار سفید ، و اونو میکشن ، شعله بزرگی از آواروکس بلند میشه ، زمین میشکافه و جسد جزغاله ش به درون زمین فرو میره . و داستان تموم میشه .

البته شاید این بینا بین کتاب های جدیدتری هم اضافه بشه که همشون درون دفترهای خودم هست ! و هنوز آماده چاپ نیست ولی انشاء الله امسال خواهد شد !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Legolas

به نظرم اصلا نباید به این صراحت داستانت رو لو میدادی

نباید آخر کتب رو می گفتی

نباید می گفتی کدوم شخصیت ها میمیرن و غیره ...

الان دیگه پایان داستان معلوم شد دیگه انگیزه ای واسه خوندنش نیست!

حالا کاریه که شده ولی هر چه زودتر چیزای مهمی که نوشتی رو پاک کن به نظرم...

ویرایش شده در توسط Legoolas

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

نه عزیزم. راستش رو بخوای اصلا تصمیم گرفتم که اینو چاپ نکنم . اصلا به نظرم ارزش فرهنگیش کم میشه ولی یک داستان دیگه هم دارم که ماجرای یه جادوگر کوچولو هستش .

ویرایش شده در توسط سیه تیغ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

نه عزیزم. راستش رو بخوای اصلا تصمیم گرفتم که اینو چاپ نکنم . اصلا به نظرم ارزش فرهنگیش کم میشه ولی یک داستان دیگه هم دارم که ماجرای یه جادوگر کوچولو هستش .

پس حداقل توی سايت (چه آردا؛ چه يه سايت ديگه) منتشرش كن. حيفه اين همه زحمت كه براش كشيدی و يه تاپيک رو بهش اختصاص دادی و ما رو هم چشم‌انتظار كردی!

اما جا داره به خاطر زحماتت و تايپ قسمت‌هايی از داستان برای دوستان آردايی، ازت تشكر كنم. آفرين! :)

موفق باش‍ی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...