رفتن به مطلب

Recommended Posts

torambar

ترجمه که عالی بود ;))

در مورد شباهت تورین با زیگفرید گفته شد

من داستان زیگفرید رو خونده بودم ولی حالا فهمیدم که این دوتا چقدر شبیه همن دوتاشون یه شمشیر خارق العاده داشتند هر دوتاشون اژدها کشتند ولی تورین خودکشی کرد و زیگفرید با خیانت کشته شد

در کل میشه گفت یه شخصیت مرموز... که همین مرموز بودنش داستانو قشنگ میکنه مثلا اینکه هیچ کدوم از کاراش قابل پیشبینی نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

با تشکر از جناب 2ت ... ترجمه گیرایی بود ;)) ، اجالتا میتونم بپرسم زبان کنکور چند درصد زدید ؟ ;))

من یه چیزایی در مورد زیگفرید دیدم ، ولی خوب یادم نیست ، ببینم از داستان ایشون فیلم هم تهیه شده ؟ ;))

همونی نبود که با خون اژدها رویین تن شد و با یه بانوی بلوند قد بلند نیزه بدست جنگید و ایشون قرار بود همسرشون بشه ؟

ولی تو فیلم که شخصیت اصلی با خواهرش رابطه برقرا ر نکرد؟ ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

آره همون فیلم هست

یه فیلم ازش ساختن به اسم حلقه ی نیبلونگن(کتابی که من خوندم اسمش سرود نیبلونگن بود) البته فیلمه خیلی تحریف داشت نسبت به داستان

این داستان از اساطیر سلتی-اسکاندیناوی هست و مثل همه ی داستان های اساطیری روایت های مختلف داره

ویرایش شده در توسط torambar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

ولی نمیدونم چرا وقتی تو فیلم کشته شد ، احساس ناراحتی واسه زیگفرید نکردم ، از اول هم باهاش نتونستم ارتباط برقرار کنم .

ولی در عوض وقتی تورین خودکشی کرد با خودم گفتم : (( چه پایان غم انگیزی)) ، با وجود اینکه زیاد دل خوشی ازش نداشتم ، واین نشان از عمق احساس من در مورد فرزندان هورین هستش .

هوم... ;))

ولی به نظرم زیگفرید بیشتر شبیه بالدر و آشیل و اسفندیار خودمون بود نه تورین. و چهره بارز شخصیتشون ، ضد گلوله بودنشونه ، با یه نقطه ضعف که به فناشون میده. ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

سپاسگزارم رفقا، همچين كار خوفي هم نشده...{اوه شت! بازم تواضع كاذب!}

در ضمن من اينو همونطور كه گفتم گذاشتم براي خالي نبودن عريضه، شما زيادم نمي خواد به استناد اين متن بحث كنيد... بحثي كه خودتون ميخوايد رو شروع كنيد ...

به اخوي آرون: اون زيگموند پدر زيگفريد بود كه با خواهرش ارتباط داشت نه خود زيگفريد...

و اينكه من كلن بعد از كنكور نه رفتم ببينم چكار كردم نه درصد گرفتم... همش دايورت شده به تقدير شومم!:دي!

و يه سوال: من فكر مي كنم شما فرزندان هورين دست پخت روزنه رو نخونديد، درسته؟ {اسمايل چماق به دست!}

با سپاس...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

تنکس گاد !!!

بر حسب اتفاق بله ، آشپزیش چندان تعریفی نداشت ! ;))

بحث اصلی انشاالله ادامه خواهد یافت ، اما بیان زبان کلمات از میزان تقصیرات تورین قاصره ، متن طویلی میخواهد و نطقی گیرا .... ;))

اتهامات ایشان در دست برسی است و به زودی در این دادگاه مفصلا به شور گذاشته خواهد شد . ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

بلاخره اين تاپيک که منتظرش بوديم راه افتاد!

از تورين تورامبار به خاطر قرار دادن اين مقاله مفيد تشکر مي کنم، در ادامه از اين مقاله استفاده مي کنم.

حالا بريم سرغ نقد تورين تورامبار و کند و کاو شخصيتش

تورين پسر هورين و مورون و در خلق و خو مشابه اونهاست(همانطور که در مقاله بالا گفته شد). هر دو اونها افرادي مغرور بودند اين غرورشان هم جنبه مثبت و هم جنبه منفي داشت، جنبه مثبتش اين بود که در مواجهه با مشکلات ميدان را خالي نمي کردند اما جنبه منفي باعث مي شد که اندرز ديگران را کمتر گوش کنند و مطابق عقايد خود رفتار کنند. هر دو در راي و قول ثابت بودند(همانگونه که از تاليون به معناي ثابت راي، لقب هورين پيداست). پسرشان نيز همين خلق و خو را به ارث برده بود. هورين از روي غرور و حماقت ناشي از عدم شناخت کامل از مورگوت اون رو به چالش کشيد و نفرين را براي خود و خوانواده اش خريدار شد، و باز به خاطر همين غرور بود که در برابر مورگوت سر خم نکرد و از او طلب بخشش يا مرگ نکرد.(گرچه مورگوت آنرا اجابت نمي کرد)

تورين زماني که کودک بود پدر و خواهرش رو از دست داد و به همين خاطر دوران کودکي رو سريع پشت سر گذاشت تا مردي بالغ بشه و بتونه انتقام اونا رو بگيره. اشتباهات زيادي زندگي تورين رو تحت تاثير گذاشت که سعي ميکنم اونا رو اينجا رديف کنم. برخي از اين اشتباهات رو خود تورين انجام داد و برخي رو اطرافيانش.

1- اولين اشتباه رو هورين انجام داد که مورگوت رو در بارگاهش تحقير کرد و اين نفرين رو به گردن تورين انداخت. هورين فکر نمي کرد که مورگوت انقدر قدرت داشته باشه که بتونه سرنوشت انساني رو تغيير بده. اما اشتباه فکر مي کرد و تاوان سنگيني براي اين اشتباهش داد.

2- دومين اشتباه رو مورون انجام داد که تورين رو تنها به دوريات فرستاد. اينکار هم از روي ناچاري بود و هم از روي غرور چون نميخواست مثل آواره ها راهي سرزمين ديگري بشه. اما از طرفي چون باردار بود نميتونست خطر راه رو به جون بخره. شايد صبر ميکرد و بعد از تولد نيه نور با هم راه ميافتادن بهتر بود.

3- باز هم اشتباه مورون بود که بعد از اينکه نيه نور به دنيا اومد راهي دوريات نشد. اونم زماني که تينگول افرادي رو براي همراه کردنش فرستاد. آخه يکي نيست بهش بگه زن حسابي ديگه چي ميخواي؟ برو راحت زندگيتو بکن ديگه!

4- درگيري با سايروس و در نهايت کشته شدن سايروس: درسته که يه حادثه بود و تورين قصد کشتن اونو نداشت اما ميتونست بر خشمش غلبه کنه و سايروس رو به کشتن نده.

5- وقتي که به لگ اومد پيشش و گفت که تينگول اونو بخشيده و ازش خواست که برگرده اما تورين به خاطر غرورش بر نگشت.

6- وقتي به لگ اومد و توي آمون رود از تورين خواست که برگرده اما بازهم تورين جواب رد بهش داد.

7- اشتباه به لگ که به حرف مليان گوش نکرد و شمشير ساخته ائول الف تاريک رو برداشت که در نهايت مايه هلاکتش شد. از به لگ بعيد بود که همچين اشتباهي رو انجام بده!

8- سعي تورين براي اينکه هم به لگ رو داشته باشه و هم ميم دورف رو. چون ميم هرگز از اينکه يک الف تو خونه اش زندگي کنه راضي نبود و ريشه خيانتش به تورين هم از همينجا بود.

9- کشتن به لگ: تو اين مورد نميدونم واقعا کي مقصر بود. به لگ بهترين دوست تورين بود و کشتن به لگ بزرگترين لطمه رو به تورين زد.

فعلا تا همينجا کافيه بقيه رو در پستهاي بعدي مينويسم نظر شما در مورد اين موارد چيه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

به به برادر مهدي، چه سعادتي! {به روش گلائرونگي خوانده شود:دي!} خواهش مي كنم، قابلي نداشت.

خب گويي بحث استارت خورد...

اهم...

من با غرور هورين تاليون اصلن مخالف نيستم، بلكه غرور هورين بسيار بجا بود و اون كاملن قادر بود اونو كنترل كنه... همونطور كه مي خونيم هورين اكثرن لبخند به لب داشت و فرمانده ي خودخواهي نبود... به نظر من اخلاق تورين بيشتر به مادرش رفته بود وگرنه اگر به هورين شبيه مي بود خيلي از اين اتفاقات ممكن بود اصلن پيش نياد، غرور مورون بود كه كاملن نا بجا و خود خواهانه بود! ضعيفه انگار از دماغ فيل افتاده بود!:دي!

1- با اين موضوع كمي تا قسمتي مخالفم: اينكه هورين مورگوت رو به چالش مي كشه كار كوچيكي نبود! و يكي از شجاعانه ترين كارهاي اداين محسوب ميشه، اين عزت نفس بالاي هورين رو نشون ميده كه در برابر خصم بزرگ سر فرود نياورد {اوه شت!} مورگوت هورين رو عمدن گروگان گرفت و پيش خودش آورد چون مي دونست كه اون از موقعيت گوندولين با خبره و مي خواست جاي شهر پنهان رو لو بده، حالا به نظرت اينكه هورين وفادار به عهدش مي مونه و بخاطر اين كار خاندانش به باد ميره از غرور بيجاش بوده؟!

2و3- موافقم، بعد از تولد نيه‌نور بايد ميرفت... بر مي گرده به غرور نا بجاش، كلن اخلاقي بدي كه داشت اين بود كه فكر مي كرد خودش از پس همه ي كارا بر مياد و كمك قبول نمي كرد...{اه اه}

4- وقتي اون مرتيكه ي الف{:دي} مياد ميگه: "...اگر مردان هيت لوم چنين بي تمدن و وحشي اند، زنان آن سرزمين از چه قماشند؟ آيا به سان گوزن به اين سو و آن سو مي دوند و جامه اي جز موي سر بر تن ندارند؟"

اين يه چيزي تو مايه هاي فوحش خوار و مادر بوده تو آردا!:دي! حالا اينجا ليوانو ميزنه تو سر طرف، تقريبن مسئله تموم شده محسوب ميشه... ولي ديگه تقصير خود ياروئه كه فرداش كمين ميكنه و ميخواد تورينو بكشه، ديگه يه چيز عاديه كه از خودش بخواد دفاع كنه... بعدشم اون لخت كردن سايروس وسط جنگلم خيلي حركت باحالي بود!:دي يه جورايي جواب تحقير ديروزشو داد {كه البته قبلنم داده بود!}

بعدشم، ما هي ميگيم كه بايد خشمشو كنترل مي كرد ولي اينو در نظر نمي گيريم كه بنده خدا وقتي كه خودكشي كرد 23-24 سالش بيشتر نبوده و تازه جوونوشو داشته طي مي كرده! از يه جوون نبايد انتظار يه انسان پخته رو داشت و بگيم خيلي راحت مي تونسته خشمشو كنترل كنه!

5- كاملن موافقم، اينجا نه نفريني در كار بود و نه بهونه اي داشت... غرور جواني بود و بس، كه اينم باز به دلايل ژنتيكي بيش از حد معمول بود!

6- اينم باز نميشه گفت غرور نبوده ولي فك مي كنم تو اين مرحله تورين مسير زندگيشو كاملن تغيير داده بود، سركرده ي اين ياغيان شده بود و اين نوع زندگي به دهنش مزه كرده بود، شايد واقعن نمي خواست برگرده...

7- موافقم، بنده خدا مليان تو اون قصر نقش هويج رو بازي مي كرد! هر چي هي نصيحت و پيشگويي مي كرد يه كدومشون گوش ندادن ! اون از شوهرش اينم از زير دستاي شوهرش! يكي نبود بگه بيكاري تو اين خراب شده موندي كه برات تره هم خورد نمي كنن!:دي!

8-اينكه ميم خيانت ميكنه به نظرم به اين خاطر بود كه اون اول دست و پاشو با طناب ميبندن و ميگه هيچ وقت اين ننگو فراموش نمي كنه و يه باز حالشونو خواهد گرفت {فكر مي كنم}

9- من اينجا تورينو مقصر نمي دونم...

هواي تاريك كه چشم چشمو نميبينه+ وسط گله ي اوركايي+ يه بابايي خم شده رو سرت+ شمشيرش رفته تو دستت+ فكر مي كني همه ي يارات توي آمون رود كشته شدن+ از خواب پريدي و كله ت گرمه=> ميزني طرفو ميكشي!:دي!

-----

حالا خودمم اون قُد بازيايي كه توي ناگوتروند در آورد رو باهاش مخالفم، به نظرم بايد ميذاشت الفا به قايم موشك بازياشون ادامه ميدادن و جنگ رو در رو رو بيخيال ميشد! بابا الفن ديگه!:دي! {البته نه به طور كامل}

و اون رفتارش با قاصدان گيردان رو هم شديدن محكوم ميكنم!

كلن در سقوط ناگوتروند يكي از عاملان اصليش همين تورامبار خان بود {هر چند دير يا زود ناگوتروند سقوط مي كرد}

با احترام...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
!Beren

حالا میگیم تورین جوون بود چرا بعد از نابودی نارگوتروند وقتی به سرزمین خودشون میره جو میگرتشو به جای این که مخفیانه با ملکه اون دوران حرف بزنه میره وسط مجلسو بنده خدا پادشاهو خرکش میکنه بعدم باعث کشته شدن کلی از هموطناش میشه؟ ;))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

-منشی دادگاه : به احترام جناب قاضی برخیزید.....

(سر و صدای ناشی از جمعیت انبوه)

(تق تق تق)

-منشی دادگاه : لطفا سکوت کنید

(ساکت شدن سر و صدای جمعیت)

- منشی دادگاه : این دادگاه به ریاست قاضی اعظم دیوان عالی کشور ، عالیجناب (( آرون)) دادرسی خواهد شد .

-قاضی آرون : اعم پرونده رو بیان کنید .

-منشی دادگاه : این دادگاه به منظور رسیدگی به اتهامات بیشمار وارده به شخص تورین ، فرزند هورین ، ملقب به تورامبار برگذار می شود...

(با اشاره دست قاضی نگهبانان مرد ژولیده و کثیفی رو وارد دادگاه میکنن ، مرد ، چهار شانه و قد بلند است و از میان پیراهن پاره پاره اش جای زخم عمیقی بر روی سینه اش نمایان است.)

-منشی دادگاه : این فرد به طور عام متهم به غرور ، خودپرستی ، دروغ ، خشونت ، اهانت ،تمسخر، قتل، خودکشی ، تجاوز به محارم و ...

(سر و صدای جمعیت حاضر در دادگاه بسیار زیاد میشود ، عده ای میوه پلاسیده به سمت تورین پرتاب میکنند ، و نگهبانان آنان را از دادگاه بیرون میبرند)

(تق تق تق)

- قاضی آرون : لطفا سکوت رو رعایت کنید.

(سکوت جمعیت)

-قاضی آرون: لطفا ادامه بدید.

- منشی دادگاه: ... می باشد ، که در این دادگاه به طور مفصل و جداگانه برسی خواهد شد و در نهایت با نظر هیئت منصفه مجازات لازمه تیین و اعمال خواهد گردید.

-قاضی آرون : لطفا اولین شاکی رو به جایگاه بخوانید .

-منشی دادگاه : از جناب کریستوفر تالکین خواهش میکنم در محل قرائت قرار بگیرند .

(مردی نسبتا پا به سن گذاشته در محل شهادت وارد می شود ) .

-منشی دادگاه : کریستوفر تالکین به نیابت از پدر مرحومشان در این دادگاه حضور دارند ، شاکی و هم شاهد هستند.

(با اشاره قاضی آرون کریستوفر شروع به سخن می کند)

-کریستوفر: جناب قاضی ، بنده از ابتدای خلقت این فرد در کنار پدرم حضور نداشتم ، اما بسیار از ایشان در مورد تورین شنیدم.... پدر قبل از هر چیز این شخص رو فردی ((خشن))و((مغرور))و ((افسرده)) معرفی می کرد و از وجود این خصایص در این فرد بشدت رنجیده خاطر بود....

( اشک در چشمان کریستوفر حلقه میزند)

-قاضی آرون( با لحنی ملایم و همدلانه) : خواهش می کنم ادامه بدید و بر احساسات خود مسلط باشید.

-کریستوفر : بله جناب قاضی ، پدرم این ویژگی رو تنها مختص این فرد در خوانواده نمیدید و همیشه از ((غرور بی جا)) و (( خودداری خود خواهانه)) مورون مادر این فرد سخن می گفت . پدر گه گاهی نیز آهی از اعماق وجود بر دو خصیصه منفی پدر خوانواده یعنی هورین می کشید .... ! پدر همیشه داغدار ((علاقه بی حد و مرز هورین به خوانواده )) و (( غرور بی جا برای توهم شکست دادن مورگوت در بحث با یکدندگی)) بود .

-کریستوفر (با صدای بلند و لرزان): جناب قاضی من به عنوان تنها یادگار پدرم از شما میخوام ، تورین تورامبار رو به جرم شکستن دل یک پیر مرد مهربان که سالها ، رنج و زحمت رو به جون خرید تا به این فرد حیات بده ، مجازات کنید....

( عده ای از داخل جمعیت شیون سر میدهند و صدای گریه فضای دادگاه رو مملو میکند ، کریستوفر به آرامی به یاد پدر اشک میریزد )

-قاضی آرون (با صدای آرام و چهره ای مصمم): از سخنان شما سپاس گذارم جناب تالکین ، روح پدرتان قرین رحمت ایزدی....

- شاهد بعدی رو به جایگاه بخواهید.

-منشی دادگاه : ........

ادامه دارد....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
- درگيري با سايروس و در نهايت کشته شدن سايروس: درسته که يه حادثه بود و تورين قصد کشتن اونو نداشت اما ميتونست بر خشمش غلبه کنه و سايروس رو به کشتن نده.

اینو منم مخالفم

به همون دلایل تورین تورامبار جان

بقیشو باهات موافقم

البته قضیه به لگ همش زیر سر مایگلین و آره دل و و کمی هم ائول هست

برادر آرون

دادگاه هری پاترو اینجا آوردی واسه چی ;))

اینم به یاد تورین و گلائرونگ

img00001.gif

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

اعتراض دارم جناب قاضي!! {در اينجا محكوم لوزالمعده ي قاضي را به تهديد نشانه مي رود!}

اين جناب كريستوفري كه الان در دادگاه شما حاضر شده تقريبن تمام گفته هاش رو توي مقدمه ي فرزندان هورين نقض كرده! در مقدمه از زبان كريستوفر گفته ميشه كه:

" شخصيت تورين براي پدرم اهميت زيادي داشت، و او در گفت و گويي مستقيم و بي واسطه، توانست تصويري اندوه بار از كودكي اش خلق كند كه براي داستان ضروري بود: سختگيري اش، دور بودنش از تن آسايي و تفريح، و در عين حال حس عدالت خواهي و ترحم اش. همين طور در مورد هورين: تيزهوش، بشاش و خونگرم و خوشبين. و در مورد مادرش مورون: تودار و با شهامت و مغرور."

-کریستوفر: جناب قاضی ، بنده از ابتدای خلقت این فرد در کنار پدرم حضور نداشتم ، اما بسیار از ایشان در مورد تورین شنیدم.... پدر قبل از هر چیز این شخص رو فردی ((خشن))و((مغرور))و ((افسرده)) معرفی می کرد و از وجود این خصایص در این فرد بشدت رنجیده خاطر بود....

در مورد خشن بودنش هم قبلن گفته شد كه بيشتر ظاهرش رو خشن نشون ميداد ولي در درون خيلي دل رحم بود و خيلي جا ها هم اين ترحم رو ميبينيم ، اصلن توي بره تيل كه ديگه بچمون كلي هم شاد و شنگول شده بود!

در مورد غرورشم خب حلال زاده به ننه ش ميره ديگه! شما موقعيت جغرافيايي دور-لومين رو در نظر بگير... يه سرزمين كوهستاني و سرد... از لحاظ زيست بوم هم بخوايم حساب كنيم آب و هواي سرد روي روحيه ي افراد تاثير ميذاره و روحيه ي افراد رو خشن و زمخت ميكنه! {نمونه ش همين كرد هاي خودمون}

و اما افسرده بودنش...

نقل از مورگوت:

"انديشه ي من، بر سر تمام كساني كه دوست ميداري، چون ابر سرنوشت سنگين خواهد بود و آن ها را به ورطه ي تاريكي و ياس فرو خواهد كشيد."

و اين مسئله فقط براي تورين صادق نيست، بلكه نيه نور و مورون هم يه جورايي نا اميد و افسرده هستن و اينها از نفرين ملكور نشات مي گيره!

-کریستوفر : بله جناب قاضی ، پدرم این ویژگی رو تنها مختص این فرد در خوانواده نمیدید و همیشه از ((غرور بی جا)) و (( خودداری خود خواهانه)) مورون مادر این فرد سخن می گفت . پدر گه گاهی نیز آهی از اعماق وجود بر دو خصیصه منفی پدر خوانواده یعنی هورین می کشید .... ! پدر همیشه داغدار ((علاقه بی حد و مرز هورین به خوانواده )) و (( غرور بی جا برای توهم شکست دادن مورگوت در بحث با یکدندگی)) بود .

آقا من ميزنم اين كريستوفرو ميكشما!:دي! اصلن به نظر من هورين تاليون مغرور نبود! تنها رفتاري كه به استناد اون ميگيد مغرور بود همون به چالش كشيدن ملكوره كه به نظر من ته شجاعت بود نه غرور! وگرنه بنده خدا بقيه ي جا ها خيليم آروم و خاكيه!

((علاقه بی حد و مرز هورین به خوانواده ))

اين به نظرتون ويژگي بديه؟! مرد به اين باحالي!

(( غرور بی جا برای توهم شکست دادن مورگوت در بحث با یکدندگی))

اينو قبلن هم توضيح دادم، غرور در اين مرحله از بجا ترين و سياستمدارانه ترين غرور ها بود! وگرنه اگه هورين در برابر مورگوت سر خم مي كرد محل گوندولين لو ميرفت! انتظار دارين وقتي مورگوت به هورين وعده ميده اون قبول كنه؟! اين از خفني آدميانه! وگرنه اگه يه الف جاي هورين بود كه همون اول كليه ي تاسيسات زير بنايي و هوايي و ضد موشكي تورگون رو لو داده بود!:دي!

به برن:

اينجا رو هم تقريبن باهات موافقم... ولي حق بده به كسي كه بخاطر حرف يه اژدها مسيرشو عوض ميكنه و وقتي ميرسه خونه ميبينه كلش دروغ بوده، بعدشم توي اون جنگي كه توي خونه در گرفت مردم قديمي دور-لومين رو حساب بچه محلي و مرام خودشون داوطلبانه وارد نبرد شدن وگرنه نه تورين ازشون درخواستي كرد و نه اگه كاري نمي كردن كسي بهوشن كاري داشت! در ضمن اون خونه يه روزي خونه ي خانواده ي تورين بوده و حالا يه مشت خائن توش داشتن ميزدن و مي پاشيدن... به هر حال اندكي هم اوضاع قبلش رو در نظر بگيريم، تازه ناگوتروند سقوط كرده، جلوي چشماي تورين فيندويلاس و برده هارو بردن، گلائرونگ يه كلاي گشاد گذاشته سرش.... كنترل خشم در اين موقعيت واقعن سخته!

ممنون الوه جان... ولي اين چه عكسيه از تورامبار؟! شبيه افغانياس!:دي!

من درستپخت جان هاو رو بيشتر ترجيح ميدم:

picture.php?albumid=474&pictureid=4553

ارادتمند...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

در جواب تورین تورامبار:

1- من کی گفتم هورین شجاع نبود؟؟!!!

هورین فوق العاده شجاع بود که جلوی مورگوت سر خم نکرد اما حماقتش این بود که دشمنش رو دست کم گرفته بود و اونو تحقیر کرد. وگرنه مورگوت جلی نمیشد تا خانواده شو نفرین کنه. میگم مغرور به خاطر اینکه فکر کرد میتونه در برابر ملکور ق علم کنه.

4- قبول دارم که تو اون موقع کنترل خشم کار خیلی سختیه و از موضعم عقب نشینی میکم.

7- در این مورد کاملا باهات موافقم. بیچاره ملیان! از این طرف هی هندونه میذارن زیر بغلش که خردمنده و یه حصار کلفت دورشون کشیده. از اونطرف نصیحت هاش رو پشیزی ارزش قائل نیستند.

8- میم بعد از اون قضیه با تورین رفیق ش حتی میگفت تو مثل شاهان دورفها هستی اما بعد از اومدن به لگ تورین کمتر به میم اهمیت میداد و همین باعث خیانتش شد.(البته فکر میکنم)

9- توی این زمینه هم من تورین رو مقصر نمیدونم و بیشتر دلم به حالش میسوزه(این اوج بدبختی بود)

در مورد ادامه زندگیش هم توی پستهای بعدی صحبت میکنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

در مورد هورین من کاملا مخالفم! بنده ی خدا که نمی دونست میخواد خونواده شو نفرین کنه

وقتی که اسیر شدی و نمی تونی بجنگی و حاضری که بمیری ولی خفت نکشی بهترین کار اینه که تف کنی تو صورت دشمنت!(از لفظم معذرت میخوام کلمه ی بهتری پیدا نکردم)

در مورد ملیان

بابا تو رو خدا خرافاتی نباشین! واقعیت رو بچسب!پیشگویی چیه؟(همین جوری هست که یه هشت پا از تمام بازیکنای جام جهانی گنده تر میشه!)

حالا درسته اسمش ملیانه مایا هست و ... ولی از یه پادشاه درست انتظار میره که بیشتر به پیشگویی ها توجه نکنه

و در مورد میم:

به نظر من تورین بعد از اینکه پناهگاه رو گرفت باید شرش رو میکند!چون از این آدما بوی دردسر بلند میشه

و همینطور جوانمردی تورین رو میرسونه که آزاری بهش نرسوند!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

خب باید یکم ملاحظه زن و بچه اش رو میکرد! صاف به ملکور گفت هیچ قدرتی نداری و نمیتونی هیچ غلطی بکنی! خب معلومه اونم بلند میشه همچین کاری بکنه. البته این از شجاعتش بود و تاوانش رو داد. باشه آقا غرور هورین رو بی خیال شدم.

در کل نظر من در مورد شدت غرور در خاندان هورین اینه:

مورون>تورین>هورین>>نیه نور

کلا توی سیلماریلیون پیشگویی حرف اول و آخر رو میزنه و به ندرت میشه کسی بتونه پیشگویی رو تغییر بده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

خدای من!!!!!

چه استقبال گرمی بود ! چشم در اومد تا ساعت دو اون متن دادرسی رو بنویسم. ;))

الوه جان ، چی کار کنم ، این رولینگ از یه منبع که اطلاعات نپیچونده ! به گمانم منم باید شکایت کنم! وگرنه این شباهت که بی دلیل نیست!

جناب 2ت : گویا مترجم کتاب شما تورین پرستی ، کیشش بوده !

من کلمات داخل پرانتز رو عینا از کتاب خودم وارد کردم!

تازه .... علاقه بیش از حد و اندازه ، که باعث نابودی خوانواده بشه یه جور سادیسمه!

مثلا اگه شما به خاطر علاقه شدید منو چنان بغل کنید که خفه شم ;)) و بمیرم ، هیچ کس نمیگه برای علاقه و محبت بود ! میگن : جنایت و عداوت بود. همین مصداق کار آن ملعون( کسی که مورد لعن و نفرین قرار گرفته = هورین) است.

در مورد فرضیه خشونت : به خاطر تشبیه گیرایت ، سر تسلیم فرود میارم . ( بنده یک عدد همخوابگاهی کرد داشتم ، ایشون به شدت خون گرم و با معرفت بودن ، ولی با من مثل عروسک خیمه شب بازی رفتار میکرد ، انقدر در مورد خون خون ریزی صحبت کرد که شب ها کابوس میدیدم ، همواره در جمع تاکید میکرد که من رو جز بهترین دوستان خودش میدونه ولی در عمل چنان فیزیکی با من برخورد میکرد که دل مورگوت نیز به رحم می آمد ، یادمه یه بار رو شونش بودم و ایشون ده دقیقه مدام دور خودش میچرخید تا این که کنترلش رو از دست داد و من رو به نیستی تحویل....

میتونست 1.5 متر به ارتفاع بپره و کیلومتر ها بدوه ، از رشادت هاش هم انقدر در نبرد های خونین شهرشون (کرمانشاه) تعریف کرد که عکس تورین در زهنم شبیه ایشون شد ، مجموعا یک ناخنم را شکست ، چند جای کبودی بر جای گذاشت و دستم را با کاتر برید و ... در نهایت نا باوری ، هنگام خدا حافظی مثل ابر بهار گریه کرد، منم تا لحضه آخر نفهمیدم که به عنوان یه دوست چقدر دوستش دارم ;)) )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

به تري دي مهدي:

1- با اينكه حرفت منطقيه و موافقم باش، ولي من يه فرضيه هميشه داشتم پيش خودم كه دليلي براي قطعي بودنش ندارم: به نظر من مورگوت از قبل برنامه ي به فنا دادن خاندان هورين رو داشته، وگرنه بين اون همه سپاه چرا هورين بايد گروگان گرفته بشه؟ هور هم به گوندولين رفته بود، تازه يه سپاه از گوندولين عازم اون جنگ شد، مورگوت توي نيرنايت موقعيت هاي زيادي داشت تا بتونه موضع گوندولينو بفهمه، ولي انگشت ميذاره روي هورينو اونو مياره به درگاهش... چرا؟ چون از قبل ميدونه كه ميخواد براي خانوادش يه آشي بپزه، حالا اون تحقير هورينم نمك آش رو زياد تر كرد! ... ولي با اين حال من اين غرور رو ستايش مي كنم!

8- آره اين احتمالش بيشتره، ولي كينه ي شتري{!} دورفا رو هم نبايد ناديده گرفت... با اين حال به نظرم ايجا زيادم تحت اختيار تورين نبود... نه ميتونست به لگ رو بيرون بندازه نه به ميم بگه از خونش بره بيرون...

به ترامبار:

رفيق ما داريم راجع به داستان فانتزي حرف مي زنيم... وگرنه توي واقعيت كه منم به اين صحبتا اعتقادي ندارم... ولي توي داستان پيشگويي چيز عجيبي نيست...

به اخوي آرون:

اتفاقن خيلي هم جالب بود دادگاهت، من فقط از خودم دفاع كردم!:دي! ... منتظر ادامشم...

منم اون متنو از ترجمه ي عليزاده و هالباراد گذاشتم! بهت گفتم كه دستپخت هر كس و ناكسيو نخون برادر من! تازه جالبه كه ترجمه اي كه شما خوندي از زبان اصلي هم ترجمه نشده، بلكه ترجمه ايست از نسخه ي آلماني كتاب! {به به! چه شود!}

تازه .... علاقه بیش از حد و اندازه ، که باعث نابودی خوانواده بشه یه جور سادیسمه!

مثلا اگه شما به خاطر علاقه شدید منو چنان بغل کنید که خفه شم ;)) و بمیرم ، هیچ کس نمیگه برای علاقه و محبت بود ! میگن : جنایت و عداوت بود. همین مصداق کار آن ملعون( کسی که مورد لعن و نفرین قرار گرفته = هورین) است.

مثال عالي متعالي! لكن ربطي نداشت به قضيه! اينكه هورين عاشق خانوادشه يه امركاملن طبيعيه و جايي نگفته علاقه اي بيش از حد و اندازه بوده! يه علاقه در حد معمول... اگه خيلي كشته مرده ي خانوادش بود كه اصلن پا نمي شد بره جنگ... و اينكه مورگوت صاف دست ميذاره روي اين نقطه اين از ويژگي هاي منفي هورين نيست، بلكه نشانه ي خفني و آب زيركاهي ملكوره!

همچنان با اين نظريه مخالفم...

در مورد اون نژاد مذكور هم دركت ميكنم، چه، خود 3 عدد رفيق كرد داشته و برخي مواقع جرات دست دادن با ايشان را نيز نمي كنم!

ارادتمند...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
ممنون الوه جان... ولي اين چه عكسيه از تورامبار؟! شبيه افغانياس!:دي!

منم موافقم ;))

رفتم اینجا شاید اطلاعات بیشتری پیدا کنم

این عکسو داشت

منم گذاشتم ;)) ;))

http://www.glyphweb.com/arda/t/turin.html

- میم بعد از اون قضیه با تورین رفیق ش حتی میگفت تو مثل شاهان دورفها هستی اما بعد از اومدن به لگ تورین کمتر به میم اهمیت میداد و همین باعث خیانتش شد.(البته فکر میکنم)

دقیقا به خاطر به لگ بود

زمانی که تورین با میم حرف میزد همیشه از الف ها بد میگفت که به مذاق میم هم خوش میومد

تازه تنها کسی که آهنگر خانه ی میم رو دید همین تورین بود

تازه وقتی به خادمان مورگوت میخواد لو بده جارو التماس کرد تورینو نکشین ولی بقیه اشکالی نداره بکشین

- آره اين احتمالش بيشتره، ولي كينه ي شتري{!} دورفا رو هم نبايد ناديده گرفت... با اين حال به نظرم ايجا زيادم تحت اختيار تورين نبود... نه ميتونست به لگ رو بيرون بندازه نه به ميم بگه از خونش بره بيرون...

مخالفم

بالا جوابه

اتفاقن خيلي هم جالب بود دادگاهت، من فقط از خودم دفاع كردم!:دي! ... منتظر ادامشم...

منم چیزی نگفتم

اتفاقا خیلی هم جالب بود

ادامه دارد.........

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

- منشی دادگاه : جناب هوئور فرزند گالدور ، عموی متهم ! لطفا درجایگاه قرار بگیرند ! ایشان شاهد و شاکی هستند!

( مردی پا به سن گذاشته با قدی بلندتر از تمامی حاضران ، شلنگ انداز به سمت جایگاه میرود) ( نگاه تورین بر او خیره مانده و از این که عمویش شاکی است بشدت متعجب شده است.)

-هوئور : به نام اولمو نجات دهنده من و برادره.....

( نگاه هوئور به تورین می افتد و نگاه آن دو برای لحظاتی ثابت بر هم ثابت می ماند ، گویی هوئور در تلاش است تا در نگاه تورین اثری از پیوند خیشاوندی ببیند ، سپس هوئور با آه ناشی از ناامیدی از نگاه خیره برادر زاده خود روی بر میگرداند و به سخنان خود ادامه میدهد .)

- هوئور : .... خطا کارم . من در این دادگاه به نام والا ها سوگند میخورم که سخنی بجز حقیقت نگویم و هر آنچه از حقایق این فرد و خوانواده اش می دانم بر زبان بیاورم . بنده پیرو سخنان فرزند استاد، کریستوفر عزیز ! از خطاهای پدر و مادر این فرد در رفتار و کردار سخن خواهم گفت تا اثرات تربیتی ناشایست آنان ، بر همگان روشن گردد . بدین ترتیب من مشاهدات و روایات شنیده شده خود را در سه بخش به سمع نظر شما می رسانم.

(قاضی آرون به نشانه تحسین و اعلام موافقت ، با لبخندی گرم ، به نرمی سر تکان می دهد .)

-هوئور: در اولین بخش سخنم به هورین ، برادرم ! پدر این فرد می پردازم و گوشه ای از حقیقتش را بر شما عرضه می کنم . (( هورین از ابتدا آتشین مزاج بود )) و به تاکید بزرگان (( آتشی پیوسته در او شعله ور )) . من و هورین ماه ها در گوندولین شهر پنهان و به لطف تورگون مخفی بوده و از گزند دشمنان در امان به سر می بردیم تا زمانی که دل هورین آواز رفتن کرد و به درشتی به تورگون چنین گفت : (( خداوندگار من! ما در اینجا مرده ای بیش نیستیم)) و به اسرار طلب رفتن کرد و چنین شد که من، و او به سرزمینمان باز گشتیم . سالیان گذشت و هورین به تخت پدر تکیه زد ، و دیر زمانی از آشنایی من با ریان نگذشته بود که هورین آواز جنگ داد و با اسرار ایشان و عزیمت به نیرنائظ آرنوادیاد ، بنده را برای همیشه از دیدار محبوبم ، ریان ! محروم کرد . در همان اوقات از زبان مورون شنیدم که می گفت : زمانی که پیشنهاد عزیمتم را به دوریات در صورت هزیمت سپاه به هورین بیان کردم ، هوریین در پاسخ گفته (( قلب من به تینگول اعتماد ندارد و با شنیدن نام دوریات سایه ای بر قلبم می افتد)) . و این در حالیست که پس از اسارت هورین ، تینگول تورین را به شایستگی پذیرفت و همواره درصدد انتقال مورون به دوریات بوده ، ولی هورین پس از آزادی از اسارت حق نشناسی کرده و به تینگول و ملیان را گناهکار سرنوشت خوانواده خود خواند.

( با پرده دری هوئور در مورد هورین ، زمزمه در سالن بالا گرفت و حاضران به منظور ابراز تاسف ، سرها را به طرفین تکان می دادند)

هوئور : جناب قاضی ! سخنم در مورد برادرم را در همین حد باقی می گذارم ، چرا که امروز روز حساب اعمال او نیست ، می خواهم در بخش دوم سخنانم به مورون ، مادر تورین اشاره کنم ، چرا که همگان عقیده داریم نقش مادر در تربیت فرزند مهمتر از جایگاه پدریست. از اطرافیان و شاهدان نقل است که مورون از ابتدا (( عبوس و مغرور بود و اندوه خانه بیور قلب او را آزرده می ساخت)) و این حالت تا پایان عمر همراه مورون بوده ، مورون تقریبا هرگز گریه نمیکرد حتا به زمان وداع با همسر خویش که به جنگ رهسپار بود . زمانی پس از مرگ لالایظ ، خواهر تورین ، از خدمتکار خانه هورین شنیدم که ، تورین جویایی حال خواهر خویش شده و مورون در جواب او ، به سردی پاسخ داده: (( لالایظ مرده است و با مرگ او خنده از این خانه رفت ، اما تو ، پسر مورون زنده ای )) و هورین از آن پس غرق اندوه گشته . جناب قاضی ! یاد دارم هنگام عزیمت به جنگ ، همراه برادرم ، ایشان شبی در سخنان خود آورد که به مورون پیشنهاد عزیمت به برتیل را داده اما مورون در عوض بیشتر به رفتن به دوریات علاقه نشان داده است! اما پس از به هزیمت رفتن نیروهای ما در نبرد ، مورون به سخن خویش استوار نماند و زندگی در زیر سلطه بیگانه را بر زندگی در کنار دوستان همسر خویش ترجیح داد و این گونه ننگ دست یابی یاغیان به تن خیش را بر گردن همسرش هورین نهاد.

- منشی پرونده : با اجازه جناب قاضی ، نتیجه برسی روانشناسانه این شهادت را ، که به دست روانشناس بلند پایه ای ، (( علی )) نام ، تهیه شده ، قرائت کنم!

- قاضی آرون : خوب ، خلاصه را بخوانید :

- منشی پرونده : با توجه به شواهد و مدارک موجود ، بانو مورون از دوران کودکی به علت قرار گرفتن در محیطی نامساعد دچار نشانگان افسردگی شده ، که با مرگ دخترش این بیماری در ایشان تشدید شده و با مکانیزم دفاعی برون ریزی ، آن را به تنها پسر خود منتقل کرده است.، از شواهد مشخص است که سخنان مورون در باب مرگ دخترش به تورین، منجر به ایجاد حس گناه و خود مقصر بینی در این کودک شده ، که همواره تا پایان عمر موجب شکل گیری رابطه خصمانه تورین با ضمیر ناخود آگاه خود شده است . دکتر علی

( تورین سخت ابرو در هم می کشد ، اما اشکی از چشمش جاری نمی شود)

- قاضی آرون : افسوس بر مادرانی که بار دوش خود را به فرزندان منتقل می کنند ! جناب هوئور ! لطفا ادامه بدید .

- هوئور : این سومین و آخرین صحبت من خواهد بود ،از آنجا که من دوران کوتاهی از کودکی تورین را در کنارش زیسته ام به روایت دو مورد از خصایص و رخداد های رفتاریش بسنده میکنم . از دید من او به لالایظ ، خواهرش حسادت می کرد چرا که (( تورین در کنار خواهرش کمتر مورد محبت قرار می گرفت )) ، لالایض خندان و شاد بود ، اما تورین از همان کودکی کم سخن بود و لبخند چندانی نمیزد ، افرادی که در کنار آنها زندگی می کردند بار ها بیان کرده بودند که تورین (( زیاد شاد نبوده و تمسخر را به راحتی فراموش نمیکرده و می توانسته تند خو و غیر منتظره باشد)) . تورین با فردی به نام سادور در کودکی دوست بوده و این شخص زمانی که تورین کوچک بود رازی را برایم فاش کرد ..... تورین دزدی میکرده است .... کاری ناشایست ، ننگی بر گردن خوانواده ! ... به یاد دارم سادور میگفت : (( گاهی اوقات پنهانی ابزار یا تکه هایی از الوار برایم می آورد و در این مواقع از او میخواستم که هدیه را به جای اول برگرداند ، به تورین میگفتم : با فراغ بال ببخش اما تنها مال خودت را)). حرف هایم به پایان رسیده جناب قاضی و سخن دیگری ندارم!

- قاضی آرون : متشکرم جناب هوئور ، بیانتان شیوا و صادقانه بود .

( هوئور بی هیچ نگاهی از جایگاه پایین می آید و پشت به تورین سالن را ترک میکند).

ادامه دارد .....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

به الوه:

منم گفتم كه حرف مهدي رو قبول كردم... اون صرفن نظر خودم بود...

منم چیزی نگفتم

اتفاقا خیلی هم جالب بود

ادامه دارد.........

منم نگفتم چيزي گفتي الوه جان! من اون حرفو در جواب اين حرف اخوي آرون گفتم:

چه استقبال گرمی بود ! چشم در اومد تا ساعت دو اون متن دادرسی رو بنویسم. ;))

------

به برادر آرون:

اول از همه كه بنده كه سهل است باباي بنده هم تا بحال دادگاه به اين بي طرفي نديده بود!:دي!

دوم از همه از جناب قاضي عاجزانه تقاضا دارم كه نشاني پستي خود را بنده دهند تا از زير سنگ هم كه شده نسخه ي معتبر فرزندان هورين را بر ايشان ارسال نميام تا اينقدر از اين تلفظات اشتباه استعمال ننمايند كه حالمان در دادگاه دارد به هم ميخورد!:دي!

و نكته ي ديگه: اينجا قراره تورامبار رو له و لورده كنيم و نيومديم جد و ورجدشو بذاريم زير منگنه! و من روي هورين بيش از هر چيزي غيرتيم! خوبه من بگم لرد الروند {بيييپ}؟؟!:دي!

خب اولن كه اين جناب هور شما گويي كتاب رو كامل نخونده يا اينكه عمدن نقل قول هاش از كتاب رو نصفه نيمه ميذاره كه نتيجه رو به نفع خودش تموم كنه، لكن بداند كه ما كتاب را قورت داده ايم:لبخند شيطاني.

-هوئور: در اولین بخش سخنم به هورین ، برادرم ! پدر این فرد می پردازم و گوشه ای از حقیقتش را بر شما عرضه می کنم . (( هورین از ابتدا آتشین مزاج بود )) و به تاکید بزرگان (( آتشی پیوسته در او شعله ور ))

متن از كتاب:

"... خوش چهره تنومند و آتشي مزاج. اما آتش درونش پيوسته و آهسته مشتعل و شكيبايي و اراده اش بسيار بود."

بدون شرح!

من و هورین ماه ها در گوندولین شهر پنهان و به لطف تورگون مخفی بوده و از گزند دشمنان در امان به سر می بردیم تا زمانی که دل هورین آواز رفتن کرد و به درشتی به تورگون چنین گفت : (( خداوندگار من! ما در اینجا مرده ای بیش نیستیم)) و به اسرار طلب رفتن کرد و چنین شد که من، و او به سرزمینمان باز گشتیم .

گويا اون تيري كه توي نيرنايت توي چشم جناب هور نشسته بر حافظه ي ايشان نيز تاثيرات سوء داشته:

"اما هورين و هور در آرزوي بازگشت به نزد مردمان خويش و شركت در جنگ ها و رنج و محنتي بودند كه اينك بر سر ايشان نازل گشته بود"

اين دو برادر در دوران جواني اكثرن دستشون تو يه كاسه بوده و نميتونن هم ديگه رو مقصر كنن...

الان حال ندارم ديالوگ رد و بدل شده بين هورين و تورگون رو بذارم ولي من كه چيزي جز ادب توش نمي بينم! {خودتون برين بخونيد}

سالیان گذشت و هورین به تخت پدر تکیه زد ، و دیر زمانی از آشنایی من با ریان نگذشته بود که هورین آواز جنگ داد و با اسرار ایشان و عزیمت به نیرنائظ آرنوادیاد ، بنده را برای همیشه از دیدار محبوبم ، ریان ! محروم کرد

هه! نيرنايت آرنويدياد چندين سال بود كه داشت شكل مي گرفت و اينجوري نبود كه هورين يه روز پاشه بگه بچه ها امروز رو مودِ جنگم! بريم يه تريپ جنگ! ... اين از اون حرفا بود ...

هوریین در پاسخ گفته (( قلب من به تینگول اعتماد ندارد و با شنیدن نام دوریات سایه ای بر قلبم می افتد)) . و این در حالیست که پس از اسارت هورین ، تینگول تورین را به شایستگی پذیرفت و همواره درصدد انتقال مورون به دوریات بوده ، ولی هورین پس از آزادی از اسارت حق نشناسی کرده و به تینگول و ملیان را گناهکار سرنوشت خوانواده خود خواند.

معلومه چرا با شنبدن نام دوريات روحش مكدر ميشده، كل بدبختياي بعد براي خونوادش از دوريات شروع ميشه!

بعدشم هورين تو اين مدت همه چيزو با چشمان مورگوت ميديده و مورگوت واقعيتو منحرف شده به هورين نشون ميداده و بنده خدا فكر مي كرده تينگول از خونوادش مراقبت نكرده...

هوئور : جناب قاضی ! سخنم در مورد برادرم را در همین حد باقی می گذارم ، چرا که امروز روز حساب اعمال او نیست ، می خواهم در بخش دوم سخنانم به مورون ، مادر تورین اشاره کنم ، چرا که همگان عقیده داریم نقش مادر در تربیت فرزند مهمتر از جایگاه پدریست. از اطرافیان و شاهدان نقل است که مورون از ابتدا (( عبوس و مغرور بود و اندوه خانه بیور قلب او را آزرده می ساخت)) و این حالت تا پایان عمر همراه مورون بوده ، مورون تقریبا هرگز گریه نمیکرد حتا به زمان وداع با همسر خویش که به جنگ رهسپار بود . زمانی پس از مرگ لالایظ ، خواهر تورین ، از خدمتکار خانه هورین شنیدم که ، تورین جویایی حال خواهر خویش شده و مورون در جواب او ، به سردی پاسخ داده: (( لالایظ مرده است و با مرگ او خنده از این خانه رفت ، اما تو ، پسر مورون زنده ای )) و هورین از آن پس غرق اندوه گشته . جناب قاضی ! یاد دارم هنگام عزیمت به جنگ ، همراه برادرم ، ایشان شبی در سخنان خود آورد که به مورون پیشنهاد عزیمت به برتیل را داده اما مورون در عوض بیشتر به رفتن به دوریات علاقه نشان داده است! اما پس از به هزیمت رفتن نیروهای ما در نبرد ، مورون به سخن خویش استوار نماند و زندگی در زیر سلطه بیگانه را بر زندگی در کنار دوستان همسر خویش ترجیح داد و این گونه ننگ دست یابی یاغیان به تن خیش را بر گردن همسرش هورین نهاد.

خب گويي اين جناب هور اون شب توي خونه ي هورين تشريف داشتن و بابت تجاوز به حريم خصوصي ايشان مجرم شناخته مي شوند!:دي! مرتيكه از جيك و پيك زندگي اينا خبر داره كه!:پي!

خب اينكه مغرور و خود راي بود رو كه فكر مي كنم n بار گفته شد و همه هم قبول داريم... موافقم...

- منشی پرونده : با توجه به شواهد و مدارک موجود ، بانو مورون از دوران کودکی به علت قرار گرفتن در محیطی نامساعد دچار نشانگان افسردگی شده ، که با مرگ دخترش این بیماری در ایشان تشدید شده و با مکانیزم دفاعی برون ریزی ، آن را به تنها پسر خود منتقل کرده است.، از شواهد مشخص است که سخنان مورون در باب مرگ دخترش به تورین، منجر به ایجاد حس گناه و خود مقصر بینی در این کودک شده ، که همواره تا پایان عمر موجب شکل گیری رابطه خصمانه تورین با ضمیر ناخود آگاه خود شده است . دکتر علی

خب از جناب دكتر علي ميخوام بپرسم شما چجوري از گفته هاي بالايي به اين نتيجه ي شگفت انگيز رسيدين؟!

لحنش بد بوده درست، كه اين از اخلاقش بوده... اصلن فرض مي كنيم گفته "خواهرت سقط رفته!":دي! حالا اين چه ربطي داره كه تورين فكر كنه اون مقصر بوده؟! نكنه اون باعث طاعون شده بود؟!

- هوئور : این سومین و آخرین صحبت من خواهد بود ،از آنجا که من دوران کوتاهی از کودکی تورین را در کنارش زیسته ام به روایت دو مورد از خصایص و رخداد های رفتاریش بسنده میکنم . از دید من او به لالایظ ، خواهرش حسادت می کرد چرا که (( تورین در کنار خواهرش کمتر مورد محبت قرار می گرفت )) ، لالایض خندان و شاد بود ، اما تورین از همان کودکی کم سخن بود و لبخند چندانی نمیزد ، افرادی که در کنار آنها زندگی می کردند بار ها بیان کرده بودند که تورین (( زیاد شاد نبوده و تمسخر را به راحتی فراموش نمیکرده و می توانسته تند خو و غیر منتظره باشد))

اينجارو ديگه واقعن تعجب كردم! بر من ثابت شده كه اين جناب هور از طرفين دعوا رشوه گرفته!

آخه مرد مومن يه حرفي بزن بگنجه! عمرن تورين به خواهرش حسادت نمي كرده...

"در آن زمان محبت دلش يكسره وقف لالايت خواهرش شده بود؛ اما پسر به ندرت با او بازي مي كرد، و او دوست داشت پنهاني مراقب خواهرش باشد و خراميدن او را نغمه خوان بر روي سبزه ها يا زير درختان بنگرد..."

تورین با فردی به نام سادور در کودکی دوست بوده و این شخص زمانی که تورین کوچک بود رازی را برایم فاش کرد ..... تورین دزدی میکرده است .... کاری ناشایست ، ننگی بر گردن خوانواده ! ... به یاد دارم سادور میگفت : (( گاهی اوقات پنهانی ابزار یا تکه هایی از الوار برایم می آورد و در این مواقع از او میخواستم که هدیه را به جای اول برگرداند ، به تورین میگفتم : با فراغ بال ببخش اما تنها مال خودت را)). حرف هایم به پایان رسیده جناب قاضی و سخن دیگری ندارم!

اين مواقع هست كه آدم يه جاييش ميسوزه!:دي!

آخه مرد خدا سادور از خدمتكاران هورين بوده و هر چي اونجاست ما يملك پدر تورينه! اسم اين دزديه؟! تازه گفته شده كه چون سادور لنگ بوده تورين لوازمو براش ميبرده كه براي آوردنشون به زحمت نيوفته!

شما به نظرم يه پدر كشتگي شديد با خاندان هادور داري كلن آرون جان!:دي!

پ.ن: بهتر نيست بپردازيم به خود تورين و دست از سر كچل ننه باباش بر داريم؟!:لبخند

ارادتمند...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

خواهش میکنم جناب تورامبار ، الکی نیست که یه شبه شدیم قاضی اعظم ;))

انشالا آدرس رو با پیغام خصوصی می گیرید ووووو لی لی لی لی :D ;)) بادا بادا مبارک بادا ;)) ایشالا مبارک بادا ;)) :x

جناب تورامبار ، دیگه قرار نیست پدر من رو مورد عنایت خودتون قرار بدین ، دادگاه آسته آسته پیش میره و ریز جزئیات از دستمون فرار نمیکنه ، حتا جناب هورین ، پارتی بازی هم نداریم!

ضمنا پدر من ، لرد الروند بسیار معصوم می باشد ;;))

شما کتاب رو خوندی ، جناب عالی جاه هور در میدان عمل حضور داشتن ، منم فقط روایت دادگاه رو انجام میدم ! من بیگناهم ;:D

مترجم کتاب شما هم گویا ارو را در هورین میدید ، جملات من عین کتاب هستن .

بلاخره کی انقدر اسرار داشت در کنار پادشاه شمشیر بزنه ؟ کی بود که مشتاقانه از پیروزی حرف میزد ؟ هورین بود ! هورین! اون هور رو ترغیب به جنگ کرد ، و از همسرش برای همیشه جداش کرد :- ........( زیاد جدی نگیر ، هور از ترس خانومش یکم خالی بسته بود ، گناه رو بندازه سر هورین).

چرا به شاهد افترا میزنی ؟

هور بدبخت که گفت قضیه رو از زبون خود هورین تو راه جنگ شنیده !

خدمت کار خونه هورین هم رفته قضیه سنگ دلی مورون رو به عموی بچه ها لو داده ، کاری با کسی نداشت هور :-? .....!

((لالایت مرده است و با مرگ او خنده از این خانه رفت ، اما تو ، پسر مورون زنده ای )).... تورین جان توجه کن ....(( اما تو پسر مورون زنده ای)) این جمله نشون میده که مورون سرکوفت مردن لالایت رو به تورین میزنه ، تورین هم صغیرررررررررر ، فکر میکنه مقصر مرگ آبجیش خودشه!

شما هم اگه مثل بنده یه آبجی کوچیکتر داشتی ، میدونستی که مراقب بودن از دور ..... به معنی خدعه و نیرنگه ..... تالکین که تو دل تورین نبود بدونه چه خبره ....... تازه بچه ها معمولا زود حسودی میکنن ، مخصوصا اگه دیگران آبجیشون رو بیشتر تحویل بگیرن.

نفس کار مهمه ، در غیر اینصورت چرا سادور ، اموال را برمی گردوند؟ در هر صورت ، تورین بی اجازه دست به وسایل دیگران میزد ، پس بچه بدی بود !!! اونم سه تا بد! ;))

من با این خاندان اصلا مشکل ندارم ، و به اندازه خاندان فینگولفین بهشون عشق میورزم ، تا جایی که اگه دوباره در این سایت از اول عضو گردم نام هورین را در کنار گلروفیندل ، آرون ، تورگون ، تین گول ، ملیان ، فینگولفین ، و.... نامزد دریافت افتخار نام کاربریم میکردم :x

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت

خواهش ميشه!

آخه شما هندونه اي نبود كه نذاري زير بقل ابوي بنده! چه انتظاري داري از من خطا كار؟ منم مجبورم واسه كم نيوردن يه سري مدارك رو كنم كه ثابت مي كنه لرد الروند هم{...} باز بوده! اهم... بگذريم!!

مترجم كتاب بنده خيلي با مترجم كتاب شما التفات دارد! بيخود نيس كه مي گن : "ايول ايول... عليزاده رو ايول!" {كه در اينجا حاج ابراهيم تقوي را نيز ايول!}

هورين از روي مرام رفت توي جنگ وگرنه اصراري نداشت براي جنگ! اصلن اون جنگ مربوط به الفا بود، حالا بده بچمون سنگ اين جماعتو به سينه ميزنه؟ و اين از ويژگي آدميانه كه رفاقت رو ميخورن و مرام بالا ميارن! {آقا اين اصطلاحات چاله ميدوني رو كسي ياد نگيره!}

نه بازم موافق نيستم ... اينكه ميگه "و تو زنده اي" يني خواهرت كه فرت، تو خودتو درياب و ببين با چه دشمني طرفيم...

شما هم اگه مثل بنده یه آبجی کوچیکتر داشتی ، میدونستی که مراقب بودن از دور ..... به معنی خدعه و نیرنگه ..... تالکین که تو دل تورین نبود بدونه چه خبره ....... تازه بچه ها معمولا زود حسودی میکنن ، مخصوصا اگه دیگران آبجیشون رو بیشتر تحویل بگیرن.

وات دِ كاف؟!

اون يه بچه ي 6-7 ساله س! چي ميدونه از خدعه و نيرنگ؟... شما خودتو با بقيه مقايسه نكن! شما يه نمونه ي استثنائي هستي برادر!:دي!

اتفاقن خيلي هم حال ميكرده كه ديگران آبجيشو بيشتر تحويل مي گيرن، خودش گوشه گير بوده و كلن زياد به بقيه رو نميداده قربون صدقه ش برن!

بابا گفته الوار و وسايل به درد نخور! آخه اينام چيزيه كه به بچه ي مردم بهتون ميزني؟! از سن چندين هزار سالتون خجالت بكشيد كه به يه طفل معصوم تهمت دزدي ميزني!:دي ... اينجوري باشه كه من تو كودكي يه سارق هفت خط بودم!

من با این خاندان اصلا مشکل ندارم ، و به اندازه خاندان فینگولفین بهشون عشق میورزم ، تا جایی که اگه دوباره در این سایت از اول عضو گردم نام هورین را در کنار گلروفیندل ، آرون ، تورگون ، تین گول ، ملیان ، فینگولفین ، و.... نامزد دریافت افتخار نام کاربریم میکردم

اينجاس كه شاعر ميگه: اوه شت!!:پي!

ارادتمند...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
منم نگفتم چيزي گفتي الوه جان! من اون حرفو در جواب اين حرف اخوي آرون گفتم:

من که اینو به شما نگفتم ;))

با برادر آرون بودم

راستی برادر تورین تورامبار

شما بلاگفایی شده یا تورنتی ؟؟

اینا که شکلکشون هست اینجا :-

انشالا آدرس رو با پیغام خصوصی می گیرید ووووو لی لی لی لی ;)) :- بادا بادا مبارک بادا ;)) ایشالا مبارک بادا ;)) ;))

خوبه کتابو بخونی

هوئور وهوریین کین دیگه :D

آدم وحشت می کنه این ترجمه رو می خونه

این مترجم حتی کوچک ترین نکته های ترجمه رو هم رعایت نکرده

ضمنا پدر من ، لرد الروند بسیار معصوم می باشد ;;))

خیلی ...

مثل این که من جدتم، میشناسمش :-

مترجم کتاب شما هم گویا ارو را در هورین میدید ، جملات من عین کتاب هستن .

عین کتاب ترجمه ی فارسی از آلمانی از انگلیسی هرزندان هورین :x

آخه خودت بگو کجاش درسته

ترجمه ی درست با فهم درست رو توی کتاب نشر روزنه ترجمه ی آقای علیزاده میخونی

کی بود که مشتاقانه از پیروزی حرف میزد ؟ هورین بود ! هورین!

اگه اون خیانت نبود که مورگوت مثل چی فرار می کرد و شکست میخورد

گناه رو بندازه سر هورین

کی تا آخرین نفس ایستادگی کرد ؟؟

هورین - یکمی هم هور ( چون کشته شد :- )

کی حاظر به عقب نشینی نشد؟؟

مردم هادور به فرماندهی هورین و هور

کی با دوتا تبر افتاده بود به جون ترول های محافظ گوتموگ ؟؟

هورین

که وقتی حتی با این که گرفته بودنش دست و پای اورک هارو مینداخت ؟؟

هورین

حالا شما میندازی تقصیرو گردن هورین ؟؟

تازه بچه ها معمولا زود حسودی میکنن ، مخصوصا اگه دیگران آبجیشون رو بیشتر تحویل بگیرن.

تورین متفاوت بود

تهور مردم هادور + جسارت و غرور مادرش مورون ( خدای نکرده مادر مغرور ترین زنان فانی بودا )

مترجم كتاب بنده خيلي با مترجم كتاب شما التفات دارد! بيخود نيس كه مي گن : "ايول ايول... عليزاده رو ايول!" {كه در اينجا حاج ابراهيم تقوي را نيز ايول!}

فقط یکم نشر روزنه رو نه ایول :D

اسم تالکین رو هم توی شناسنامه نوشته Talkin !!!!!!!!!

وات دِ كاف؟!

اون يه بچه ي 6-7 ساله س! چي ميدونه از خدعه و نيرنگ؟... شما خودتو با بقيه مقايسه نكن! شما يه نمونه ي استثنائي هستي برادر!:دي!

اتفاقن خيلي هم حال ميكرده كه ديگران آبجيشو بيشتر تحويل مي گيرن، خودش گوشه گير بوده و كلن زياد به بقيه رو نميداده قربون صدقه ش برن!

کاملا موافقم :-?

اينجاس كه شاعر ميگه: اوه شت!!:پي!

عجب شاعری :x

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

هاااااان ;))

ترسوندیم :-? فکر کردم از پدر خطایی سر زده ! ;))

بی چاره پدر..... بعد هجرت مادر به والینور خیلی بی کس شده بود ;))

داداشامم که هی دکش میکردن ، میرفتن به بهانه جنگ ، اونور آب! :x

منم که قرن به قرن خونه ننجونم میخوردم میخوابیدم ، پدر هم دل داشت به خدا ! :x

خب حرف از فضایل پدر بنده شد ...... خوبه بنده هم از سلوک رفتاری پدرتان در باب فرزندان الف سخن بگم ؟ :D گویند : دروازه سیاه بسته میشود لیکن دهان مردم رو نمیشود بست . مدرکش تو کتاب فرزندان هورین موجوده !! نشون بدم ؟! نشون بدم ؟! ( آرایه تلمیح به مناظرات انتخابات)

قبول ! هورین بچه های دهاتشون رو جمع نکرد ببره بجنگونه ، ولی فکر میکنم مدارک پاراگراف بالا دلیل قانع کننده ای برای شوق پدرتون به جنگ در کنار الف ها دارد ;)) معرفتم معرفتای قدیم ;))

راست میگی ها ...................... ولی نه ، جمله (( و تو زنده ای و دشمنی که تو را بدین روز انداخت زنده است)) ایهام دارد معنی ها: 1- آبجیت رو کشتن بی غیرت تو هنوز زنده ای 2- باید دخل دشمنو بیاری ( کاشتن بذر کینه تو دل بچه).

در مورد بی خدعه بودن ، تعقیب و گریز لالایت و تورین ، نسبتا قانع شدم ! ((کار هر کس نیست خواهر کوفتن ، عزم راسخ خواهد و مرد کهن)).

اه اون آتا آشغال ها هم بیخ ریش صاحبش ، نخواستیم ! میذاریم به حساب صدقه در حق ایتام، باشد که سادور از ما به نیکی یاد کند ;)) ! :D

چه شاعری ! مصرع اولش این باشه وای به حال بیت یکی مونده به آخر! ماشالا روی عبید زاکانی رو سفید کردن !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...