رفتن به مطلب
ققنوس آبی

ملکور، قربانی جمع

Recommended Posts

Halbarad

این مس جیگر رو که من مدتهاست علاقه خاصی بهش پیدا کردم (دلیلش رو نمیدونم!!!) از طریق پیامهای خصوصی پی کارش رو میگیرم.

اما در مورد ققنوس، باید بگم که:

1- صبر نمیکنم، ایرانی بازی در میارم، از موقعیتم سوء استفاده هم میکنم، هم خودت و هم پستات رو هشتبلکو هم میکنم، هیچ کاری هم از دستت بر نمیاد!!!(قهقهه شیطانی نفرت انگیز)

2- هر گروه شیطان پرستی ..... خودش رو به فریدریش عزیز من میچسبونه. عزیز من خوب طالبان هم خودش رو به اسلام میچسبونه، دلیل میشه که...؟ نیچه هم برداشتهای مختلف از حرفهاش کاملا ممکنه و به نظر من که برداشت درست همونهایی بود که بهت گفتم.

3- تو چه طور جرات میکنی به یک تکاور تهمت ترس بزنی؟ تو خجالت نمیکشی؟

4- خودت داری میگی که یه مشت دیوونه خودشون رو آدم حساب کنند. هر چند که شیطان پرستی هم مثل همه ادیان به شدت منحرف شده. اگر میخوای منظورم رو بفهمی برو فیلم دروازه نهم رومن پولانسکی رو ببین، توی این فیلم یه زنی به اسم بارونس کسلر حرفهایی میزنه که مفهومش تقریبا همینیه که من گفتم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

حرفها میزنی هالباراد جان ها!

کسی به بزرگی نیچه و حرف یگانه و بی نظیری که زد شک ندارد! او همان کسیست که یاسپرس در موردش میگوید: اون نه پیامبر و نه شاعر و نه فیلسوف است، او فراتر از اینهاست. باور کن من خودم هم اینطور فکر میکنم.

ولی انتقاد من در مورد او اینست: حرفش را طوری زد که لتواند مایه ی یاوه گویی خیلی ها بشود. این تنها اشکال کارش بود، که با توجه به کار بزرگش، بسیار به چشم می آید.

متوجه شدی چه میگیویم؟ آدمهای بزرگ باید مواظب باشند که حرفهاشان از گزند سو تعبیر در امان باشد!

این از این.

در مورد سو استفاده از موقعیتت.... من که بالاخره تهران میام!( لبخندی آرتیستی...)

در ضمن من تهمت که هیچی... شتل هم به هرکی دلم خواست میزنم!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

با سلام

من مدت ها پیش جایی شنیدم که این شیطان پرستان شیطان رو از خدا قدرتمند تر میدونند ... چون ب خلاف میل خدا مردم را منحرف میکنه ... واسه همن لایق پرستش ...

هیچ کدوم از شما ها تا حالا شیطان پرستی که به کرامات رسیده باشه دیدین ؟ اونهم از چه راهی ؟ توهین به کتاب های الهی و جسارت به قرآن ... متاسفانه این فرد حدود 15 سال پیش اعدام شد و الا خودم ازش سوالاتی داشتم ...

ترجمه ی کتاب مقدس هم تو بازار پره ... من هم دارم ...

خب من میگم یه نگاهی به بینش مسیحیت بندازیم :

خدا روی زمان و مکان محیطه ... در نتیجه وقتنی چیزی رو بوجود میآره یه آیندش واقفه ... و میدونه چی میشه ...( این یه مساله ی معروفه ... همه ی مسیحی ها هم اینو میگند ...)

پس چرا باید چیز بد به وجود بیاره ؟ آیا این نقص نیست ؟

یا اینکه بگیم چیز بدو به وجود آورده تا خوبی ها رو که افریده با ارزش کنه ... چه نیازی به ارزش مند بودن این خوبی ها داره ؟ اگه نیاز داره پس ناقصه ... و با توجه به اینکه ارباب حلقه ها یک داستانه که توسط یک انسان نوشته شده ، نقص داشتن خداشم عجیب نیست ...

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سارون کبیر عزیز احتمالآ بینش اسلامی رو درست نفهمیدی

ببین خدا هیچ چیزی رو بد نیافریده

وقتی خدا چیزی رو افرید اخرشم میبینه

و اونی که تو میگی به خاطر اختیاریه که به انسان یا چیز دیگه داده شده

اگر راه خدایی زو برگزید به اون پاداش میدن

اگر راه شیطانی رو رفت اونو مجازات میکنند

پس همه چی به اختیار ربط داره ، بزار برات یه مثال بزنم :

ملکور توی لوتر همون ابلیسه که به خاطر اختیاری که داشت راه بد رو رفت و به این روز افتاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

سارون جان، حرف شما درست، ولی این نمیتواند در هیچ حالتی ربطی به سوال من داشته باشد،کما اینکه من آن چه را میخواستم از جواب آرون عزیز گرفتم. همانجا مشخص شد که این طرز تفکر کلا سلیقه ایست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
اگه نیاز داره پس ناقصه ...

با تشکر

سارون جان، این حرفت را از کجا در آوردی من نمیدانم. اولا این که خدا ناقص باشد یا نه، اصلا ربطی به کل قضیه ندارد. مساله کمال نسبی است و بس. از طرفی ، با یک سوال روشنت کنم: آیا تو ماشینی که برای انجام کارش ، نیاز به بنزین دارد را ناقص مینامی؟ کی گفته نیاز نقص است؟ این نتیجه گیری از آن نتیجه گیری ها بود!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

با سلام

شما رو نمیدونم ... ولی من خدائی که ناقص باشه و نیاز داشته باشه رو خدا نمیدونم ! و نمیخ وام! و لایق پرستش نمیبینم ...

تو مکتب ما نیاز از نقص ناشی میشه ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
با سلام

شما رو نمیدونم ... ولی من خدائی که ناقص باشه و نیاز داشته باشه رو خدا نمیدونم ! و نمیخ وام! و لایق پرستش نمیبینم ...

تو مکتب ما نیاز از نقص ناشی میشه ...

من که نفهمیدم مکتب شما چیست. ولی برای پرستش کمال لازم نیست. چزی که اهمیت دارد کمال نسبی است. البته کسی اصرار ندارد که شما بیایید خدا را بپرستید، و ربطی هم به این مبحث ندارد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

بعد از مدتها سلام به همه دوستان و خصوصا ققنوس عزیز!

ققنوس جان به نظرم سارون حرف غلطی نمی زنه! چیزی که ما قراره بهش بگیم خدا و بپرستیمش (هر دو کلمه خدا و پرستش رو با تاکید بخون) نمیتونه ناقص و نیازمند باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
بعد از مدتها سلام به همه دوستان و خصوصا ققنوس عزیز!

ققنوس جان به نظرم سارون حرف غلطی نمی زنه! چیزی که ما قراره بهش بگیم خدا و بپرستیمش (هر دو کلمه خدا و پرستش رو با تاکید بخون) نمیتونه ناقص و نیازمند باشه.

سلام رفیق عزیزم! خوبی؟ اینجای جای احوالپرسی نیست، ولی اافسوس که قضای روزگار (مضحک است! قضای روزگار دیگر چه صیغه ایست! ندانم کاری های خودم!) باعث شده مدتی نتوانم حال دوستان عزیز چون تو را جویا شوم! باید ببخشی.

اما در مورد حرف سارون:

اول آن که اگر بخواهی خیلی سوفسطایی وار هم پیش بروی ،میتوانی بگی اگر خدا، همان چیزی است که ما را آفریده ، پس به آفریدن نیاز داشته که ، این میشود نقص. اگر هم نیاز نداشته، خب پس احمق بوده که اینهم میشود نقص! اگر من راه میروم، پس به راه رفتن نیاز دارم که این میشود نقص! اگر من وجود دارم، پس به زنده بودن نیاز دارم و این یعنی نقص.

پس لابد کمال فقط توی عدم وجود دارد؟

نخیر قربانتان بروم. من نه وکیل خدا هستم، و نه ریش درازی که مشت یاوه قرقره کرده را میخواهد توی صورت گوسفندانش تف کند. ولی میگویم اگر این منطق را بخواهی پیش بگیری، نقص میشود وجود.

اما نقص واقعا این نیست. تا حدودی، نیاز هنگامی در مغایرت با خدایی ، و نقص شمرده میشود که آن خدا، نتواند آن نیاز را به تنهایی بر آورده سازد. که حالا... ساخته، چه جور هم ساخته!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارون کبیر

با سلام

در مورد آفریننده بودن :

اگر خدا انسان رو آفرید، به خاطر این است که ذاتش افریدن است ، و اگه نیافریند عجیبست ، و خدا نیست ...

اگر آتش گرم است به خاطر این است که ذاتش گرم بودن است، و اگه گرم نباشد عجیب است ، و آتش نیست ...

اگر خورشید میتابد به خاطر اینست که ذاتش تابیدنست ، و اگر نتابد عجیب است ، و خورشید نیست ...

امید وارم منظور خود را به درستی بیان کرده باشم ...

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
با سلام

در مورد آفریننده بودن :

اگر خدا انسان رو آفرید، به خاطر این است که ذاتش افریدن است ، و اگه نیافریند عجیبست ، و خدا نیست ...

اگر آتش گرم است به خاطر این است که ذاتش گرم بودن است، و اگه گرم نباشد عجیب است ، و آتش نیست ...

اگر خورشید میتابد به خاطر اینست که ذاتش تابیدنست ، و اگر نتابد عجیب است ، و خورشید نیست ...

امید وارم منظور خود را به درستی بیان کرده باشم ...

با تشکر

بله! کاملا فهمیدم!

اما رفیق خوب من، فیلسوف حقیقی،(من؟) حق دارد پیوشته بپرسد چرا. من نمیدانم این که خاطر این است که ذاتش افریدن است روی کدام حرفی بنا شده. البته اشکالی ندارد. بیشتر به درد کسی میخورد که قبلا روی منطقی مستحکم به این نتیجه رسیده، و حالا دارد شعر میگوید.

نه بیشتر.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سلام به همگی

ققنوس عزیز منم با بقیه ی بچه ها موافقم ، و هرکسی که نیاز داشته باشه یعنی نقص داره .

بهتره بیشتر روی مسایل فلسفی تعمق کنی تا متوجه بشی .

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
سلام به همگی

ققنوس عزیز منم با بقیه ی بچه ها موافقم ، و هرکسی که نیاز داشته باشه یعنی نقص داره .

بهتره بیشتر روی مسایل فلسفی تعمق کنی تا متوجه بشی .

با تشکر

امیر خوب من، میزگرد شاه آرتور که نیست. اگر دلیلی یا فکری داری، دلیل بیاور.

در ضمن، اگر هم این مسئله فلسفی (مضحک نیست؟ مگر چیزی غیر فلسفی هم داریم؟ فلسفه نوعی نگرش به یک مسئله است! نه یک صفت برای آن!) باشد، برای حل آن، هرگز احتیاجی به تعمق نیست. تعمق بیشتر بدرد رویا پردازی و خودسازی و اینها میخورد. برای مسائلی که تویش ابهام هم هست، اینجا استدلال کافیست پسر خوب. با تعمق خشک و خالی، نه به نان مشدی حسن میرسی، نه به آب خاله رقیه!

موفق باشی!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

بسیار خوب!

ببین قربانت بروم! میگویید صفت خدا؟ ممکن اس بعضی ها بگویند خدایی که صفتی را نداشته باشد مزخرف است! باشد! من این را هم نمیگویم تا کارت سخت نشود.

میبینم که میگویید ذات را باید بفهمم. خب ؟ نشانم بده امیر عزیزم؟ یعنی یک چیزی است که من نمیفهمم؟ خب اگر ذات خدا آفریدن است، این را باید دست کم یک چیزی نشان داده باشد... و شما از یک جایی فهمیده باشی؟ میشود به ما هم نشان بدهی تا بفهمیم؟ از طرفی با این حساب، خدا پیش از آفریدن، خدا نبوده! و اصلا وجود نداشته!

این یاوه به نظر نمیرسد؟ خب اگر ذاتش آفریدن بوده، چرا از یک زمانی آفریده؟ چرا قبلش نیافریده؟

این را هم بدان: حرفی را که پشتش یک برهان، یا دست کم یک احساس صادقانه نخوابیده، از من میشنوی، بسپار به باد تا برود به جهنم.

و کفر... جستجو نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
warmaster

اول باید بگم استفاده از لغت یک رمانی کاملا اشتباهه راههای زیادی هست که این مسئله اون طور که بیان می کنی نباشه یکی اینه که آغازی از زمان نداشته باشیم در واقع زمان هم جز مخلوقاته بنابراین تا زمان خلقش (همانطور می دونید که تعریف زمان بدون وجود برای چیزی که بتونیم براش ثغییر رو بررسی کنیم بی معنی در واقع زمان ومکان ودر درجه ی دیگر تغییرچه بنا بر ساختار روانی انسان وجه براساس نعریفشون به هم وابسته اند.) نکته مهم اینه که این مسئله باعث آغاز زمان نمی شه چون در واقع وبرخلاف تصوراتی که ممکن است شما داشته باشید از آنجایی که زمانی تداریم بنابرین محاسبه ای هم برای آغاز نداریم.این مسئله در واقع بدلیل عدم دانش در مورد نا موجود صادق است به خصوص که ما ر موردنوع وجود ناموجوذ بحث می کنیم از همه مهمتر آنکه در واقع ما عدم وجوذدآغاز زمان آفرینش را توجیه کرده ایم.

دوم بحث جالبی در مورد نقص بیان شده اما از آنجا که به معنای لغت نقص ومهم تر از آن به چگونگی تعریف آن دقت نکرده اید نتوانستید به نتیجه قابل توجهی دست پیدا کنید در حقیقت نقص نه با مخلوق که با خالق تعریف می شود در واقع بر خلاف تصور ممکن ما نقص رااز تمیز دادن لبا کمال درک می کنیم ونه کمال را از ارتقا ناقص. در واقع به بیان ساده تفاوت از کامل نقص است. بنابرین در واقع می توان قضیه را با اختیار خالق توجیه کرد اختیار او بدو اقدرت داده تا مخلوق را دون خود خلق کند. نکته ای که احتمالا بیان خواهید کرد ازوم ونه امکان این مسئله براساس اصولی منطقی است در حالیکه باید بدانید وجود این اصول هم می تتواند مخلوق باشد و نه فراتر از این در واقع اینکه ذهن شما این نتیجه را در ابتدا(شاید)می گیرد تنها ممکن است بخشی از آفرینش شما باشد.ونهایتا ممکن است این مسئله شما را به جبر گرایی برساند باید بدانید که شما دراین مورد مجبورید اما می توان قضیه را این طور توجیه کرد که شما راههای معدود اما مختارانه ای دارید.

البته تمامی اینها را صرفا به این دلیل نوشتم که بدانید برای چنین نتیجه گیری کار بسیار مشکلی دارید در واقع سعی در حالت بندی برای جواب که شما بصورت غریزی استتفاده می کنید نتایج درخشانی نخواهد داشت چرا که برای رسیدن به جوابی قاطع باید عدم وجود هر حالتی را ثابت کنید مشکل اینجاست اثبات اینکه تمامی حالتها رابررسی کردید به دلیل عدم وجود شناخت کامل نا ممکن است چرا که باید برای اثبات این موضوع(داشتن شناخت کام از یک مسئله :باید بدانید تمامی بخشهای مسئله را می شناسید وبرای آن باید تمامی بخشها را(از نظر وجود یا عم وجود) بشناسید که برای این کار هم باید ثابت کنید تمامی بخشهارا می شناسیدو...) به خود آن متوسل شوید که باعث ایجاد دور خواهد شد.

از پاسختون ممنون میشم و از تبادل نظر هم خیلی خوشحال.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

با وارمستر موافقم. این حرف ققنوس دقیقا سوالی بود که ابن سینا در دوران کودکی از استادش پرسیده بود و استاد به خاطر عجز از جواب دادن، او رو از مکتب بیرون کرده بود. ابن سینا از استاد پرسیده بود: حق تعالی را پیش از آفرینش به چه کار بود؟

البته خود ابن سینا بعدها فهمید که این سوالش به همون دلیلی که وارمستر گفت از بن ایراد داشته و غلط بوده چون زمان برای چیزی که در حال تغییر و تحوله قابل تعریفه، نه برای موجودات مجرد مثل خدا!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سلام به همگی

ققنوس جان شما هیچ وقت نمی تونی بفهمی که خدا کی افریدنو شروع کرده (هیچ کسی جز خودش) ، چون همه ی ما زمان داریم .

وارمستار عزیز هم به این نکته اشاره کردن که زمان هم مخلوق خداست .

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی

بسیار خوب!

وار مستر عزیز اینطور مرقوم فرمود اند:

اول باید بگم استفاده از لغت یک رمانی کاملا اشتباهه راههای زیادی هست که این مسئله اون طور که بیان می کنی نباشه یکی اینه که آغازی از زمان نداشته باشیم در واقع زمان هم جز مخلوقاته بنابراین تا زمان خلقش (همانطور می دونید که تعریف زمان بدون وجود برای چیزی که بتونیم براش ثغییر رو بررسی کنیم بی معنی در واقع زمان ومکان ودر درجه ی دیگر تغییرچه بنا بر ساختار روانی انسان وجه براساس نعریفشون به هم وابسته اند.) نکته مهم اینه که این مسئله باعث آغاز زمان نمی شه چون در واقع وبرخلاف تصوراتی که ممکن است شما داشته باشید از آنجایی که زمانی تداریم بنابرین محاسبه ای هم برای آغاز نداریم.این مسئله در واقع بدلیل عدم دانش در مورد نا موجود صادق است به خصوص که ما ر موردنوع وجود ناموجوذ بحث می کنیم از همه مهمتر آنکه در واقع ما عدم وجوذدآغاز زمان آفرینش را توجیه کرده ایم.

دوست عزیزم. من همیشه فکر میکنم که آدم آزداه حق دارد بپرسد چرا. پس میپرسم این نتیجه را که زمان هم جزو مخلوقات است را از کجا گرفته اید؟ میدانید من چه فکر میکنم؟ میگویم حرف شما در باره ی عدم تطابق زمان برای خالق خلوق را، فقط تا حدی قبول دارم که زمان برای خالق با مخلوق، یکسان نباشد و گرنه زمان نه، مفهومی خیالیست، و نه چیز عجیبی. من ، به خودی خود، حرف شاعرانه ای در باره زمان دارم زمان، کرده ها هستند، با روندی برگشت ناپذیر.

از طرف دیگر، حرف دقیقا آغاز زمان است. میگویید معیاری برای محاسبه اش نداریم؟ خب اشکالی ندارد. چون حرف از اول این نبوده. بحث حول این میچرخد که چرا این عمل انجم شده و اصلا هم ربطی به زمانش ندارد. درست؟

نوشته اند:

دوم بحث جالبی در مورد نقص بیان شده اما از آنجا که به معنای لغت نقص ومهم تر از آن به چگونگی تعریف آن دقت نکرده اید نتوانستید به نتیجه قابل توجهی دست پیدا کنید در حقیقت نقص نه با مخلوق که با خالق تعریف می شود در واقع بر خلاف تصور ممکن ما نقص رااز تمیز دادن لبا کمال درک می کنیم ونه کمال را از ارتقا ناقص. در واقع به بیان ساده تفاوت از کامل نقص است. بنابرین در واقع می توان قضیه را با اختیار خالق توجیه کرد اختیار او بدو اقدرت داده تا مخلوق را دون خود خلق کند. نکته ای که احتمالا بیان خواهید کرد ازوم ونه امکان این مسئله براساس اصولی منطقی است در حالیکه باید بدانید وجود این اصول هم می تتواند مخلوق باشد و نه فراتر از این در واقع اینکه ذهن شما این نتیجه را در ابتدا(شاید)می گیرد تنها ممکن است بخشی از آفرینش شما باشد.ونهایتا ممکن است این مسئله شما را به جبر گرایی برساند باید بدانید که شما دراین مورد مجبورید اما می توان قضیه را این طور توجیه کرد که شما راههای معدود اما مختارانه ای دارید.

ببین دوست من، باز هم مجبورم بپرسم چرا نقص، تفاوت از کمال است؟ بعضی ها که در مکتب جاج سید های قرتی نشسته باشند، ممکن است به ریش من و تو بخندند که: کمال چیست؟ آنها به درک، اما من میگویم خود کمال ساده تر از اینها تعریف میشود دست کم برای من: وجودی، که نیازهایش را ذات خودش برطرف کند. افسوس و صد افسوس که اینجا فقط قضیه، جهان بینی است که بعضی ها مخلوق نبودن را، لازمه ی کمال میدانند. (و این ممکن است روحیه ی شاعری را بر انگیزاند که بگوید عدم کامل است!) من نوری را که از آتش میتابد، آفریده ی او نمیدانم. و بدین طریق، نتیجه میگریم که اگر آتش نور نتاباند دیده نمیشود. و برهانی بر نبودنش نیست. تنها شاید شک ب عده ای را بر انگیزاند که... آتش هم نیست.

ایشان ادامه داده اند:

البته تمامی اینها را صرفا به این دلیل نوشتم که بدانید برای چنین نتیجه گیری کار بسیار مشکلی دارید در واقع سعی در حالت بندی برای جواب که شما بصورت غریزی استتفاده می کنید نتایج درخشانی نخواهد داشت چرا که برای رسیدن به جوابی قاطع باید عدم وجود هر حالتی را ثابت کنید مشکل اینجاست اثبات اینکه تمامی حالتها رابررسی کردید به دلیل عدم وجود شناخت کامل نا ممکن است چرا که باید برای اثبات این موضوع(داشتن شناخت کام از یک مسئله :باید بدانید تمامی بخشهای مسئله را می شناسید وبرای آن باید تمامی بخشها را(از نظر وجود یا عم وجود) بشناسید که برای این کار هم باید ثابت کنید تمامی بخشهارا می شناسیدو...) به خود آن متوسل شوید که باعث ایجاد دور خواهد شد.

از پاسختون ممنون میشم و از تبادل نظر هم خیلی خوشحال.

حرف شما صحیح و کاملا درسا است. اما اینجا حرف غریزه و منطق جدا نیست. اگر راهی هست، به علی آباد نمیرود. همه ی جاده ها دارد به ی شهر میرسد. به نظر خود من، اگر در راه دیوانگی هم پا بگذارید به جواب مسئله میرسید. مشکل بیشتر ما اینجاست که فکر میکنیم عقلیون تنها حاملان و دافعان حقیقتند.

باید از جواب شما، نهایت سپاس و تشکر بکنم ، چرا که هر کسی حاضر نیست اینچنین کلمات را به معنای واقعی نثار بکند.و تا مغز استخوان احساس بدهکاری میکنم. از هالباراد عزیزم هم همینطور. (و امیر جان هم که رای نهایی شورای شاه آرتور را صادر فرمود.)

سخن دراز شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
warmaster

اول باید بگم که مسئله مهم فروض منطقی که ما داریم ر واقع من می تونم فضای منطقی رو داشته باشم که حرف شما اشتباه باشه بنابراین باید بدونید که اگر قار به انجام بحث منطقی باشه باید هر دور یک فضا بحث کنیم اما در مورد زمان باید بگم در واقع اشتباه شما بدلیل نخواندن آن متن کامل حدس زدنی بود من تعریف زماتن را در فضای منطقی عمومی گفتم در واقع دو حالت وجود دارد یا شما آن متن را نخواندید یا سعی دارید در فضایی خارج از فضای من وبقیه دوستان بحث کنید که البته اشکالی ندارد ولی در واقع مانند مبارزه در دو رشته متفاوت است در واقع می توان به سادگی فهمید که من تنها از این فرض استفاده کردم که زمان مفهومی موجود به ذات نیست و البته این مسئله را براساس تعریف عمومی آن ارائه کردم در واقع یک شی برای وجود داشتن باید وجود داشته باشد.(البته کاملا ممکن است شما فرض نهایی را نپذیرید که در این صورت فضای منطقی شما ومن تفاوت دارد.

حرف شما در مورد کمال جالب توجه است اما حداقل این است که حتی اگر تعریف شما را هم بپذیرم باید بگم تعریف نیاز قطعا بخشی بود که بایستس انجام می شد. مثلا اگر فردی بیاید و(بنابر سخن شما) بگوید نیاز رسیدن به کمال است شما چه کار خواهید کرد آیا شما می توانید بگویید ممکن نیست چنین نیازی وجود داشته باشد؟بنابراین شما در این مورد به طور واضح بامشکل روبرویید.البته این مسئله هم که ماشما حق دارید در تمامی فروض من تشکیک کنید اما با اینکار عنلا راه مباحثه بسته می شود.

نهایتا در مورد بحث آخرتون باید بگم اینکه جاییکه رسیدید شهر است را از کدام راه می فهمید اینکه راه دوم شما را به این مسئله که راه اول بهد شهر رسیده را از از کدام راه می یابید؟والبته توانایی سوال در مورد هر جواب شما به وضوح وجود دارد.البته این مسئله که شما گفتید چندان به حرف من مربوط نیست در واقع من گفتم ما میتوانیم بگوییم این حالت غلط است اما این مسئله به اثبات ماسوی نمی انجامد.(باید توجه کرد که این مسئله عملا تا حدودی صلاحیت برهان خلف را هم زیر سوال می برد.)

در نهایت باید بگم منتظر پاسخ شما هستم .از پاسخ قبلی تان هم ممنونم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

سلام به همگی

ناظر گرامی من قصد اهانت به کسی رو نداشتم ( شما بد برداشت کردید، به هر حال دیگه تکرار نمیشه)

ققنوس عزیز امیدوارم از حرفام دلخور نشده باشید .

ولی باید حقیقت رو فهمید ، شما نظری داری ما هم نظری داریم .

من به شما پیشنهاد می کنم بروید معانی قران رو بخونید و متوجه بشید چون من هم اول متوجه نمیشدم بعد از اینکه معانی قران رو خوندم به کلی فهمیدم ( البته اگه مدیران این پست من رو اهانت ندونند) .

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Ugluk

عجب بحث مفصلي داشته اند آردايان سابق!

به نظر من خود ارو كاملا مي خواسته اين وضعيت به وجود بياد.چون به هرحال از آينده هم با خبر بوده و هيچوقت نمي خواسته خوب ها رو نابود كنه.

ولي از لحاظ تجليل ملكور بايد بگم كه مثل اينه كه بگي بايد هرچي ديكتاتور در تاريخ هست رو تجليل كرد.چون اون ها بودن كه باعث به وجود اومدن قهرمان هاي آزاده شدن.

درسته كه بدها با بديشون باعث نمايش خوبي ها ميشن ولي چون اختيار كاملا در دست خودشون بوده،قابل تجليل نيستن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

خدا آردای سابق رو قرین رحمت کنه!دوران بهار آردا سپری شد متاسفانه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar

يوگلوك حرف قشنگي زد ولي من فكر مي كنم همون طور كه در تمام داستان ها به يك شخصت منفي نياز است بدون ملكور داستان هاي تالكين مثل الان هيجان انگيز نمي شد. چون كه در هر داستان بايد شخصيت هاي منفي و مثبت روبروي هم قرار بگيرند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
خدا آردای سابق رو قرین رحمت کنه!دوران بهار آردا سپری شد متاسفانه

ملکور اخر به آرزوش رسید

آردا در حال زوال و نابودیه

و تمامی نسل ها نابود خواهند شد ( بجز الف ها که رفتن )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...