رفتن به مطلب
Haldir of Lorien

اشتباه بزرگ والار

Recommended Posts

Haldir of Lorien

با سلام خدمت همه دوستان

لطفا به اين جمله از سيلماريليون فصل اول : آغاز ايام دقت كنيد.

و نيز اگر آينور در مراوداتشان با الف ها و آدميان آنگاه كه آنان راهنمايي نمي خواستند، قصد بر اجبارشان ميكردند، به ندرت به خوبي مي انجاميد، هر چند كه با نيتي خوب.

خوب حالا سوالم اينه كه چرا من وه رضايت به ترك فيانور و نولدور از آمان نداد و هنگام خارج شدنشان؛ ورود مجددشان را تحريم كرد؟؟و والار نفرينشان كرد.

آيا اين موضوع به دليل حوادث تلخي كه بر سر نولدور آمد تقصير والار نبود؟چرا كه من وه ساعتي از فكر اينكه ارشد الف هاست كنار رفته و خودش را به جاي اربابشان در نظر گرفته.

لطفا اساتيد بيايد نظر بديد.

با تشكر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارو

با سلام

هالدير عزيز قبل ترك نولدور منوه از شيفتگي فيانور نسبت ملكور كه بعدها به سرسپرده گي او منجر شد خبر داشت شايد به همين دليل ميخواسته كه نولدور و هيچ الفي به سرزمين ميانه بره مبادا ملكور آلوده شون كنه.

در ضمن اونها در حال اجراي پروژه انتقال فرزندان پاك ايلواتار يعني الفها به والينور بودند منطقيه كه به يك الف اونهم با شور و حرارت فيانور كه قصد انتقام گيري هم داشت اجازه خروج از والينور رو ندن.

نظرت چيه؟

لطفا اساتيد هم نظر بدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

اولا که اروی عزیز فیانور هیچ شیفتگی و سر سپردگی به ملکور نداشت. اینکه والار نمیخواستند نولدور به سرزمین میانه بازگردند به خاطر این بود که سرزمین میانه در تاریکی قرار داشت و ملکور در پوشش این تاریکی در حال فاسد کردن موجودات بود و امکان این وجود داشت که الفهای بیشتری رو به اورک تبدیل کنه. به همین دلیل بود که بعد از رفتن نولدور، با کمک نیه نا آخرین گل و آخرین میوه دو درخت رو نجات داده و به صورت خورشید و ماه در آسمان قرار دادند تا سرزمین میانه را روشن کنند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارو
اولا که اروی عزیز فیانور هیچ شیفتگی و سر سپردگی به ملکور نداشت. اینکه والار نمیخواستند نولدور به سرزمین میانه بازگردند به خاطر این بود که سرزمین میانه در تاریکی قرار داشت و ملکور در پوشش این تاریکی در حال فاسد کردن موجودات بود و امکان این وجود داشت که الفهای بیشتری رو به اورک تبدیل کنه. به همین دلیل بود که بعد از رفتن نولدور، با کمک نیه نا آخرین گل و آخرین میوه دو درخت رو نجات داده و به صورت خورشید و ماه در آسمان قرار دادند تا سرزمین میانه را روشن کنند.

سلام هالبارد عزيز

اولا رو گفتي دوما جا موند؟

:cry:

منظور من اين قسمت از متني بود كه در باب فيانور گفته شده:

هر چند ملکور که پس از سه سال در بند بودن ، با تظاهر به پاکی آزاد شده بود دیوانه ی سیلماریل ها گشت و دریافت که برای به دست آوردن آنها باید فیانور را نابود کند و البته او آرزوی دیگری نیز داشت که آن نابودی رابطه ی بین الفها و والار بود و بدبختانه او فیانور را بهترین هدف برای برنامه های شومش تشخیص داد . پس ملکور شروع به پیشگویی درباره ی آمدن آدمیان کرد و این زمزمه در میان نولدور درگرفت که خدایان می خواهند زمین های سرزمین میانه را به نژاد ضعیف تر و جوان تر ببخشند که به آسانی تحت نفوذشان در می آیند و الفها را از میراث ایلووتر بی نصیب کنند . و فیانور در مرکز نقشه های ملکور بود ، و آشکارانه از ملکور و کارهای خویش چشم پوشی می کرد اما نمی دانست در خواسته شرورانه فرمانروای تاریکی گرفتار آمده .

هرچند او هنوز آرزوهایش را با زرنگی می پوشاند ، اما اکنون مشتاق تر از پیش به دنبال راهی برای نابودی فیانور و برهم زدن دوستی الفها و والار بود

و نولدور مغرور و کله شق سخنانش را باور کردند و از یاد بردند که تا چه حد به والار مدیونند. سپس فکر تازه ای به سر ملکور افتاد تا میان پسران فینوه را بهم بزند . فینوه از ایندیس دو پسر داشت فینگولفین و فین آرفین .

فیانور از یک طرف می شنید که برادرانش نقشه می کشند تا حکومت نولدور را غصب کنند و با ترک والار و والیمار او را از میدان بدر کنند و دو برادر از سوی دیگر می شنیدند که فیانور مقدمات تبعید آنها از تیریون را فراهم می کند .

سپس ملکور زمزمه نیاز به اسلحه را در نولدور انداخت و آنها شروع به ساختن سلاح کردن و فیانور هشت شمشیر برای خود و پسرانش ساخت . بزرگترین پسر فینوه سپس آشکارا بر علیه والار حرف زد و گفت که می خواهد قلمروی قدسی را ترک کند و هر کسی که او را دنبال کند از بندگی نجات خواهد داد .

البته كلمه گمراهي بهتر از شيفتگي بود حق ميدم...:D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

دقیقا ارو جان! فیانور هیچ وقت تحت تسلط کامل ملکور در نیومد. فقط ملکور آتش وجود فیانور رو تیزتر و تیزتر میکرد. فیانور حتی هیچوقت به ملکور (به صورت خاص یعنی اینکه مثلا بین والار ملکور رو بیشتر دوست داشته باشه) محبتی پیدا نکرد. همه کارهای فیانور فقط و فقط به خاطر غرور، خودرایی و خیره سری خودش بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
telenar

در مورد اینکه هالدیر نوشته والار اشتباه کردن مثل اینکه بگیم خدا اشتباه کرد آدم و حوا رو از بهشت انداخت بیرون !!! مسلماً پشت هر کاری هدفی وجود داره مخصوصاً اگه این کار رو ذات یگانه بخواد انجام بده. در این مورد هم مسلماً هدفی نهفته بوده. فرشتگان موقعیکه انسان خلق شد به خدا گفتن چرا میخوای چنین موجودی رو خلق کنی و خدا جواب داد شما نمیتونین درک کنین. اینجا هم ممکنه منوه دستوری از یگانه داشته و بر اساس اون عمل میکرده. اتفاقات بعدی هم باید می افتاده تا دنیا به شکلی که بعدها بوده ساخته بشه. این همون تقدیره که یگانه میخواسته باشده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

من با این نظر موافقم که والار اشتباه کردند. هر چند معتقدم ما از تصمیماتشون خبر نداریم و برای همین ممکنه کمتر درکشون کنیم (یعنی اگه از فلسفه ی تصمیماتشون خبر داشتیم بهتر والار رو درک می کردیم) اما به هر حال حتی این موضوع هم باعث نمیشه که بشه گفت کوتاهی نکردند. درسته من هنوز به جواب دقیق سوالم نرسیدم که: والار معصومند یا جایزالخطا؟

اما به نظرم والار به جای نفرین و پشت نولدور رو خالی کردن، باید کمی بیشتر حمایتشون می کردند. فئانور با عصبانیت وحشتناکی نولدور رو به سرزمین میانه برد، درست. خویشاوند کشی و خیانت به برادر کرد، درست و خیلی کارهای دیگه مثل ساخت سلاح و حسادت بیجا. اما در زمینه ی کارهای ملکور و منفعل بودن والار به نظرم حق با فئانور بود. ملکور یه دندون لق بود و خراب که بارها باعث درد و رنج والار و بقیه ی موجودات شد اما مانوه هیچ فکری براش نمی کرد. تا کی می خواست به این امید بشینه که ملکور هدایت میشه و دست بقیه رو هم تو پوست گردو بذاره؟ به نظر من باید اون سپاهی که برای جنگ خشم فرستاد، پشت فئانور می فرستاد و همون موقع ختم قائله می کرد. درسته که اون جوری هم فئانور وجهه های منفیش رو نشون نمی داد و تاثیراتی که نولدور روی آردا گذاشتند اصلا به وجود نمیومد؛ در واقع هیچ اتفاقی نمی افتاد. ولی این روش منطقی تر نبود؟ 

کندن یکبارگی یه دندون لق به جای تحمل دردش و اجازه دادن بهش که عفونت کنه و کل بدنت رو مریض کنه؟

حالا اصلا این کار رو هم نکردند. به قول شروع کننده ی عزیز این تاپیک چرا اینقدر برای رفتن اذیتشون کرد؟ به فئانور حق نمی داد؟ یا می خواست به زور با وجود عصبانیتشون پیش خودشون نگهش داره؟ 

به هر حال به نظر من توی نفرین (یا پیشگویی) ماندوس برای نولدور خود والار هم مقصر بودند.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...