رفتن به مطلب

Recommended Posts

LORD LOSS

منم شدیدا طرفدار فینگولفین هستم. اون خشمش بعد از خیانت فیانور، و اراده آهنینش که باعث شد مردمش رو از اون راه سخت به سرزمین میانه بیاره برای انتقام... توی نقاشیهایی که در سایت councilofelrond هست یکی هست که آمدن فینگولفین رو نشون میده. خود نقاشی به نظر من خیلی فوق العاده نیست ولی اون خشم و رنجش عظیمش رو عجیب قشنگ تصویر کرده... هر دفعه که نگاش میکنم احساس میکنم بد انتقامی میتونه بگیره با این عصبانیتش...

خب یکی از دلایل من به فینگولفین همینه.فینارفین زود تحت تاثیر قرار گرفت و برگشت اما فینگولفین با وجود خیانت فئانور و مصیبت هایی که در راه رسیدن به بلریاند کشید اتحادشو با برادرزاده های نا تنیش حفظ کرد و به عنوان شاه برین نولدور تونست انسجام بین همه ی خاندان های بزرگ قومش رو حفظ کنه وتا زمان نبرد شعله های ناگهانی که ملکور از جناب کلائرونگ رونمایی:-)کرد محاصره ی بزرگ آنگباند رو حفظ کرد.فینگولفین هیچ وقت در تصمیماتش واکنش شدیدی و احاسی نشون نداد،به غیر از یک بار که آخرین تصمیم زندگیش بود.به تنهایی به آنگباند رفت،مورگوت رو به مبارزه طلبید و قبل از این که بمیره کاری با دشمنش کرد که به قول خود الدار در آوازها می آید!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

یکی از دلایلی که فینگولفین بعد از خیانت فئانور برنگشت و راه رو ول نکرد میتونه این باشه که اون روی بازگشت به سوی والار رو نداشت .و از طرفی هم نمیخاسته که راه رو نیمه کاره بگذاره و برگرده و با اراده ای قوی راهش رو ادامه میده و از سختی های سر راه میگذره و موقعی میرسه که نولدور بهش نیاز داشتن.وباز هم خیانت رو فراموش میکنه و اتحادش رو ول نمیکنه وبه پسران فئانور کمک میکنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Yavanna Kementári

خوب بله ميشه از اون دفاع كرد! و اون سيلماريلي را ساخت و حق داشت خود را مالك آن بداند! در واقع سيلماريل ها توتم او شدند و هر كس در راه توتمش هر كاري مي كند(بايد كند اگر نكند پست و حقير است) و من هم به همين دليل كار او را در عين وحشي بودن و حماقت آن زيبا و ستودني مي دونم!

من یکم با این حرف مخالفم...اون اصلی ترین نیروی سیلماریل هارو از منبعی گرفته که متعلق به والاره...در نابودی دو درخت تقصیری نداشته ولی مالک تام اون گوهر ها نبوده...باید تو لحظه ی نیاز کمک می کرده...همین اون و از بقیه ی الف ها متمایز می کنه...چون الف ها معمولا مخالفت آشکاری با والار ندارن...

فئانور خودرای و جاه طلب بوده...از هوش و عزت نفسش خوشم میاد...اما این خورایی و خودپسندی باعث میشه اون کمی حقیر جلوه کنه...تاثیر این رفتار تو پسراش هم دیده میشه...اما تو مائدروس و ماگلور و بخصوص ماگلور از همه کمتر...که اون هم به دلیل ارتباط نزدیک تر مائدروس با فین گون بوده...این درست مثل قضیه گاو نه من شیرده می مونه!!! فئانور دست آخر با آواره کردن مردمش و کشتار دوستان تله ری اش کار و خراب می کنه...اون می تونست یه اسطوره بشه...تقریبا هم شد اما نه به اندازه ی فین گولفیـــــن...شاه برین نولدور....اون هیچ وقت غرورش و فدای مردمش و هم نوعانش نکرد...اما فین گولفین از این لحاظ در مقابلش قرار داره. پسرای فئانور هم درست مثل اون هستن...تو دلشون میل به خوبی هست اما یه غرور بی جا و یا یه تعصب کورکورانه به یه سوگند قدیمی باعث میشه از اوج به زیر سقوط کنند...هرچند که ماگلور از بین همه خودش رو از این ورطه بیرون کشید اما تاوان سرپیچی و کشتار و با آواره شدن و اندوهگین موندن پس داد...وقتی به سرنوشت محنت بارشون فکر می کنی دلت می سوزه...اما این راهی بود که خودشون انتخاب کردن....و این انتخاب ها هستن که سرنوشت و می سازن..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

شاید وقتش شده منم یکم از تفکراتم در باره فئانور بگم.

راستش پس از قضایای نولدور و سفرشون به سرزمین میانه و کشته شدن فئانور خیلی دلم به حال فئانور سوخت. خیلی...اون همه زیبایی و استعداد و قدرت و هنر در آتش کین و حسد ملکور و بخشیش هم به خاطر خود فئانور از بین میره. بله. بنظر من ملکور موفق شد ذهنیت فئانور نسبت به هرکس غیر خودش و پسراش تغییر بده. اونم چه تغییری! این گمراهی رو میتونید به وضوح در سخنرانی فئانور ببینید که به والار و به سایر مردمان و خویشاوندانش حتی برادرانش چه دیدگاهی پیدا میکنه. راستش من خود فئانور رو مقصر اصلی نمیدونم. شاید اگر هر کس دیگری جای اون بود و اون شکلی تحت تاثیر ملکور قرار می گرفت چنین می کرد.

اما اشکال کار فئانور اونجا بود که خبر ربوده شدن سیلماریلی رو شنید. کاملا معقول رفتار کرد درسته از جان و وجود خودش برای پرداختن سیلماریلی استفاده کرده اما این باعث نمیشه نسبت به اون ها تملک مطلق پیدا کنه و به گاه نیاز والار کمکشو از اون ها دریغ کنه بهرحال جوهر اصلی سیلماریلی ازو نیست. قدرتی که خود فئانور داشته برای ساختن سیلماریلی از خودش نیست. این غرور فئانور بود که مقصره. من حتی استفاده از لفظ جاه طلبی رو مناسب نمیدونم چون فئانور چشم به قدرت نداشت. اما متواضع هم نبود.

پسران فئانور هم بعضی ازین ور بوم افتادن و بعضی وسط بوم! (ازونور افتاده نداریم!! :دی)

از طرفی ما کله گورم و کوروفین رو داریم که میبینیم خباثت و جنون اواخر عمر فئانور رو دارند اما از طرفی هم مایدروس رو داریم که خلق و خوش بیشتر شبیه به عموی ناتنی ـش هست تا پدر یا سایر برادرانش. میبینیم که به خاطر خواباندن فتنه و کم کردن آتش جنگ های داخلی میاد و برادرانش رو و قومش رو دور از سایر نولدور می بره و در شمال شرقی بلریاند ساکن می کنه. چون تا جایی که میشه از سایر نولدور دور باشن و اون ها رو زیر سایه نفرین قرار نده. (با توجه به نفرین ماندوس که میگه هرجا برید بدبختی و مصیبت همراهتونه) این بخشش و این بزرگی و این گذشت چیزی بود که ما دوست داشتیم فئانور داشته باشه. و البته بخشی از این رفتار مایدروس هم برمیگرده به عمل قهرمانانه و شجاعانه فین گون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

خب یکی از نکات جالب از نظر من اینه که قدرت بالا توی کتاب به هیچ عنوان لازمه ی نشون دهنده ی برتری یا پاکی نیست، ملکور قدرتمندترین والار رو که از سرنوشتش خبر داریم، فئانور روح آتش که یکی از قدرتمندترین الدار بود هم که اینطوره، سارومان رو داریم که در آخر به تاریکی می غلته و... (این و... رو خودمم دیگه یادم نسیت چی بعدش بزارم اما مطمئنم میشه :دیــ)

حالا منظورم از اسمپی که دادم این بود که فئانور همینطوری که هست این شخصیت رو داره بر اقتضای جو حاکم شده روی کتاب (که بازم نظر شخصی منه، نیاید تالکین رو واردش کنید :وی) و اگه میخواست واقعا مهربون تر باشه میشد فین رود فلاگوند یا فین گولفین

در مورد مائدروس هم قبل از اینکه اسیر بشه و مدت ها تنها باشه و بعدش دستش قطع بشه، همچین رفتاری رو ندیدیم جایی ازش (که ذکر بشه) به نظرم این اخلاق خوبش هم تاثیر اون واقعه بوده و ربطی به خلق و خوی خوبش نداره، پسران فئانور رو چه به خوبی اصن :)) :(

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Farshid2d

شاید ظاهرا به نظر برسه پسرای فیانور شرور و پلید بودند اما اگر کمی دقت بکنید می بینید که کاملا هم اینطور نیست ! علت اینکه اینطور شما احساس می کنید اینه که لحن کتاب علیه اوناست ! ولی اگه کتاب بدون در نظر گرفتن لحنش بخونید الف های شرور تر از پسرای فیانور هم پیدا می کنید

!!!

تینگول چیزی رو برای برن شرط گذاشت که اصلا متعلق به اون نبود و بعد حاضر نشد اونو پس بده

مثل این می مونه که من بیام موس کامپیوتر شما را واسه رفیقم شرط بذارم

!!!

اگه تینگول سیلماریل رو پس میداد هیچ قتل عامی هم صورت نمی گرفت بعد از مرگ تینگول دیور هم اونو به پسرای فیانور نداد بعد مرگ دیور الوینگ هم اونو نداد

این خاندان تینگول چیزی رو که متعلق به خودشون نبود به صاحبش پس ندادن پس قتل عام اونا توسط پسرای فیانور اصلا کار شرورانه ای نبود ! چون خودشون هم مقصراند

چون اگه سیلماریل رو پس می دادند هیچ قتل عامی هم صورت نمی گرفت در ضمن این نکته رو هم دوباره تاکید میکنم : سیلماریل متعلق به اونا نبود

ویرایش شده در توسط NiNe

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

خب ما اینجا میخوایم عملکرد پسران فئانور رو روی کفه ترازو بذاریم؛ نه تین گول یا کس دیگه ای! و این که لحن کتاب فرق میکنه رو من زیاد نمیپسندم تمام این داستان ها از تالکینه و واقعا با کسی پدرکشتگی نداره که بخواد از یکی جانبداری کنه یا ... بالفرض هم اینطور که شما میگی باشه تالکین خودش از هر شخص دیگری آشنا تر به کتابش هست پس وقتی لحنش جایی عوض میشه اتفاقا ما باید ازون لحن استفاده کنیم. این که لحن علیه پسران فئانور هست دلیلی خوبی نیست برای این که باور کنیم در ذهن استاد تالکین هم عملکرد پسران فئانور درست نبوده؟!

از طرفی من کلی هم صحبت نکردم. نگفتم تمام پسران فئانور شرور بودند. گفتم در میان پسرانش بودند کسانی که خلق و خوی پدر رو در غرور و خودخواهی داشتند و بعضا داغ تر هم بودند. شرارت کله گورم و کوروفین در داستان برن و لوتین مثلا به اوج خودش میرسه. اما از اون طرف هم مایدروس رو داریم که در خلق و خوی مشابه بیشتر عموش هست تا پدرش! و اگر احتیاط ها و تدابیر مایدروس نبود معلوم نبود پسران فئانور میخواستند چه نقشی در بلریاند ایفا کنن...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

اینکه شما میگین تینگول سیلماریل رو پس نداد و نسل های بعد از اون هم پس ندادن منو به بیان دو نکته واداشت:

یکی اینکه تین گول شخصیت منفی ای نداره توی کل داستان و پس ندادن سیلماریل دلیل بر شرور بودنش نمیشه. این خاصیت سیلماریلی بود که دارنده ی اونها هم چین رفتاری از خودش نشون بده.

دوم اینکه اصلـا سیلماریلی، متعلق به فئانور یا پسران فئانور نبودن که بخواد به اونا هم برگرده. و شما چندین بار تکرار کردین که صاحبش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Farshid2d

سیلماریل متعلق به فیانور بود چون خودش ساخته بودش نکنه می خوای بگی متعلق به والار بودش

؟؟؟

اول کتاب فقط گفته شده تینگول یکی از بزرگترین و ... الف های سرزمین میانه هستش ولی توی کل کتاب من هیچی از هوش و بزرگی تینگول ندیدم

همه اونا یه دشمن مشترک داشتن ! نولدور ها نرسیده تینگول حرف از قلمرو زد ! اگه یکم سیاست و هوش داشت باهاشون متحد می شد نه اینکه بهانه تراشی می کرد

حتی یه بار هم از دوریات نیرو واسه کمک نفرستاد اگه واقعا الف شریفی بود با نولدورها به خصوص پسرای فیانور بهتر صحبت می کرد تا باهم علیه مورگوت متحد شن

تینگول فقط یه الف ترسو بود که آخرشم خفت بار توسط چندتا دورف کشته شد هیچ کار شجاعانه ای توی کتاب ازش ندیدم

معیار من در مورد خصوصیات الف ها عمل اونا توی کتابه نه صرفا ذکر یک جمله که مثلا : تینگول خیلی باهوشه ! ولی توی سرتاسر کتاب هیچی هوشی ازش ندیدیم

این مادروس هستش که واقعا باهوشه حاضر شد از پادشاهی بگذره که در عوض نولدور ها متحد بمونن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

به قول کتاب سیلماریل مثل کالبد برای فرزندان ایلوواتار هست، صاحب روح، ایلوواتار هست، مثل سیلماریل که صاحب روح درون اون (نور و قدرتش) یکی از والار، یاوانا کمنتاری، هست. پس اکه فئانور رو صاحب سیلماریل بدونید، به غلط پیش رفتید.

در مورد بعضی از فرزندان فئانور و حد شرارتشون همه میدونیم، تور عزیز هم بهش اشاره کرد، کسانی که به دو کودک رحم نمیکنن، کسانی که یکی رو می دزدن و یکیشون به زور میخواد باهاش ازدواج کنه به خاطر قدرت، کسی که وقتی به هدفش نمیرسه میخواد بکشه، کسانی که... اون شخص پلید و پر از شرارت هست.

یک نکته ی مهم رو هم اضافه کنم، سیلماریل دستان تین گول رو نسوزوند، دستان لوتین رو نسوزوند، دستان برن رو نسوزوند، دستان دیور رو نسوزوند اما در آخر دو سیلماریل باقی مانده دستان ماگلور و مائدروس رو سوزوندن، سیلماریلی یکی از خاصیت هاش سوزاندن هر جسم ناپاک، فانی یا اهریمنی بود. پس لفظ شرارت و پلیدی به تین گول و اون کسانی که نام بردید چرا سیلماریل رو ندادن نمیچسبه!

از هوش و سیاست صحبت کردید، فئانور که بزرگ ترین الدار در هنر و معرفت و همه چیز بود، پند ماندوس، یکی از والار، رو ندید میگیره، سخن بقیه ی والار رو گوش نمیده (درحالی که ملکور اونقدر زیرک هست که افکارش رو تغییر بده!) و... پس تصمیم گرفتن از روی احساس تداخلی با میزان عقل نداره

یک چیز دیگه هم اینه که گفتید از کشتار جلوگیری میشد، حتی قبل از ورود به بلریاند، فئانور و پسرانش کشتار راه انداختن با حمله به خویشان تین گول، اگه حتی تین گول با پسران فئانور هم وارد جنگ میشد، بازم اونقدر ایراد بهش وارد نبود که به پسران فئانور هست. نمیدونم چطور شما میخواید کمکشون کنه!

در باب تین گول حرف بسیاره که میتونم بگم، دوستان هم در موردش گفتن، اما اینجا تاپیک پسران فئانور هست و ترجیح میدم خاموش باشم دیگه...

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Farshid2d

وقتی شخصیت یه نفر رو بررسی می کنیم باید تعاملات اون شخصیت با دنیای بیرون رو هم بررسی کنیم

این یه سیستم باز هستش پس نمیشه پسرای فیانور رو جدا و مستقل بررسی کنیم چون هر عکس العملی بخاطر عملی هستش

البته الوه جان شما خودت تینگول هستی پس خودت نمی تونی در مورد خودت قضاوت کنی

!!!

:))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

بچه ها نزدیکترین تاپیک به این سوال به نظرم همینجا بود. بیاین یه بحث توپ راه بندازیم.

به نظر شما، مصائبی که نولدور تو دوران اول تحمل کردن، کاملا حقشون بود؟ منظورم این که مصائبی که متحمل شدن با کارهایی که کرده بودن تناسب داشت؟ لطفا به این سوال خیلی هم منطقی جواب ندین. میخوام نظرتونو بدونم. شروع کنید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

چیزی که به ذهن من میرسه اینه که نفرین ماندوس و اتفاقاتی که برای نولدور افتاد، مصداق ضرب المثل تر و خشک با هم سوختن بود. شاید بشه فئانور و پسرانش رو مستحق نفرینی دونست که بهشون دچار شده بودن. اما به همین شدت در مورد فرزندان ایندیس نمیشه قضاوت کرد. مخصوصا اگه به خاطر بیاریم که فینگولفین در حقیقت با چه نیتی (حتی وقتی فهمید فئانور بهش خیانت کرده) اون همه مشقات رو تحمل کرد و خودش رو به بلریاند رسوند: "جلوگیری از بروز تباهی های بیشتر در اثر غرور فئانور و ممانعت از تفرقه و نابسامانی خاندان نولدور". اون فلاکت و فجایعی که در حق فرزندان ایندیس اتفاق افتاد، با توجه به روحیاتی که مثلا در فینگون سراغ داریم به نظرم روا نبود. یا حتی تورگون که قربانی خیانتی شد که بازم به نظرم یه سرش به پسران فئانور وصل میشد. شاید تو جوابم گفته بشه که روحیات و فداکاری های فرزندان ایندیس تحت الشعاع نافرمانی شون از والار قرار میگیره. بازم قانع نمیشم. پس کی باید از رحمت و عطوفت ارو حرف زد؟ قتل عام شدن فرزندان ایندیس و اون همه انسان های دلیر و پرآوازه فقط به خاطر یه پیش بینی؟!!! به نظر عادلانه نمیاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

نفرین ماندوس بخاطر سیلماریلی بود. سیلماریلی باعث شدن تا فئانور شورش کنه. هر کس در طلب اون سه گوهر بود آلوده ی نفرین شد. فینگولفین گرچه بخاطر مردمش مجبور شد والینور رو ترک کنه اما مرگش، اثر نفرین نبود. جنگید و کشته شد! و فین گون هم! و تورگون هم! تورگون با اولموی والـا سر و کار داشت. به توصیه اش گوش نکرد. والـار از چیزهایی خبر دارن که بقیه نداشتند. اولمو میدونست اگر تورگون گوندولین رو ترک نکنه، کشته میشه و شهر برای ابد سقوط میکنه. ربطی به پسران فئانور نداشت این قضیه.

اما مثلـا نگاه کنید به الوه ، که وقتی هوس سیلماریل به سرش میفته، ملیان هشدارش میده که خودتو از حالـا به بعد انداختی توی ورطه ی نابودی نفرین ماندوس. در صورتی که تا قبلش الوه هیچ ربطی به ماجرای سیلماریلی نداشت.

یک نمونه اش گالـادریل هست که گرچه همراه فئانور عازم سرزمین میانه شد، اما هیچ علـاقه ای به گوهر ها نداشت و حتا دلیل اینکه والینور رو ترک کرد هم اون سه سنگ نبودن. تا آخرین موندنش در سرزمین میانه هم هیچوقت نخواست اونها رو بدست بیاره. پس هیچوقتم اسیر نفرین نشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

نفرین ماندوس بخاطر سیلماریلی بود. سیلماریلی باعث شدن تا فئانور شورش کنه. هر کس در طلب اون سه گوهر بود آلوده ی نفرین شد. فینگولفین گرچه بخاطر مردمش مجبور شد والینور رو ترک کنه اما مرگش، اثر نفرین نبود. جنگید و کشته شد! و فین گون هم! و تورگون هم! تورگون با اولموی والـا سر و کار داشت. به توصیه اش گوش نکرد. والـار از چیزهایی خبر دارن که بقیه نداشتند. اولمو میدونست اگر تورگون گوندولین رو ترک نکنه، کشته میشه و شهر برای ابد سقوط میکنه. ربطی به پسران فئانور نداشت این قضیه.

اما مثلـا نگاه کنید به الوه ، که وقتی هوس سیلماریل به سرش میفته، ملیان هشدارش میده که خودتو از حالـا به بعد انداختی توی ورطه ی نابودی نفرین ماندوس. در صورتی که تا قبلش الوه هیچ ربطی به ماجرای سیلماریلی نداشت.

یک نمونه اش گالـادریل هست که گرچه همراه فئانور عازم سرزمین میانه شد، اما هیچ علـاقه ای به گوهر ها نداشت و حتا دلیل اینکه والینور رو ترک کرد هم اون سه سنگ نبودن. تا آخرین موندنش در سرزمین میانه هم هیچوقت نخواست اونها رو بدست بیاره. پس هیچوقتم اسیر نفرین نشد.

حرفی نیست. ولی کمی از بالا اگه به قضیه نگاه کنیم مسائل شکل دیگه ای پیدا میکنن. فین گولفین جنگید و کشته شد. هیچ وقت سوگندی نخورد. بعید میدونم آنچنان هم در طلب سیلماریل ها بوده باشه. هدف چیز دیگه ای بوده. شاید بشه گفت خونخواهی پدرش که به دست مورگوت کشته شد. اگه به این شکل به قضیه نگاه کنیم، دچار شدن به اون سرنوشت (منظورم هجوم به آنگباند نیست، مفهوم نابودی در معنای عام مد نظرم هست) صرفا به خاطر همراهی با پسران فئانور بازم به نظر من عادلانه نیست.

موضوع به این شکل به نظر میرسه که فرزندان ایندیس تو این ماجرا فقط دو تا راه داشتن: یا همراهی با پسران فئانور و شرکت در جنگ و نفرین رو به جون خریدن، یا اعلام برائت ازشون و کناره گیری کردن. (حالا بگدریم از این که کناره گیری کردن فایده ای هم نداشت، اونایی که کناره گیری کردن به چه سرنوشتی دچار شدن؟) این اصلا جالب نیست. خود والار هم میدونستن که در باطن نیت و مراد فرزندان ایندیس از ترک والینور چی بوده و هیچ ربطی به سیلماریل ها نداشته. آنگرود به تینگول چی گفته بود: "از چه روی ما را که خود قربانی خیانت کشته و مصایب یخ آسیاب را به جان خریدیم خائن و کشنده ی خویشان می نامند؟"

اما تورگون. به نظرم فجایع دوران اول و از جمله سقوط گوندولین در حالت کلی ناشی از نفرینی بود که پسران فئانور مصبب اون بودند. پس نمیشه گفت ربطی به پسران فئانور نداشت. حالا کمی ریزتر به قضیه نگاه کنیم. چی باعث سقوط گوندولین شد؟ خیانت مایگلین. حاصل یک ازدواج بین یکی از شاهزاده های نولدو و یکی از سیندار. یه مروری بکنیم. پسران فئانور به بلریاند اومدن، مرز بندی کردن و فرمانروایی تاسیس کردن. به خاطر غرورشون، الف های دیگه ای که ساکن بلریاند بودند رو یه جورایی به دیده ی تحقیر نگاه میکردند (چیزی که دقیقا فین گولفین و مثلا فینرود خلافش رو پیش گرفته بودند) اگه رویه ی فرزندان فئانور نسبت به سایر ساکنان بلریاند طور دیگه بود، این اشتقاق و اختلاف بین سیندار (در اینجا ائول) و خاندان نولدو ایجاد میشد تا کار به حبس کردن مایگلین در نان الموت و در انتها فرار کردنش از اونجا و بقیه ی جریانات بکشه؟ مایگلین پرورش یافته ی یک ذهنیت مسموم نسبت به نولدور بود که قسمت اعظمش به دلیل منش پسران فئانور بود (با به یاد آوردن رفتار کوروفین نسبت به ائول). یه فرد عبوس و تودار و فوق العاده باهوش که خواننده هیچ وقت نسبت بهش حس نولدو بودن پیدا نمیکنه. این شخصیت در انتها مثل یه بشکه باروت بود که فقط جرقه ی حسادتش به تور باعث خیانت به تورگون و سقوط شهر شد.

خیلی موشکافانه شد ولی به نظرم موثر بوده.

امیدوارم منظورم مشخص شده باشه. پاسخ لوبلیا کاملا در راستای پست های من بود. حتی اگه همراهی فرزندان ایندیس در آشوب ترک والینور و شرکت در جنگ سیلماریل ها رو باعث نفرین شدنشون بدونیم بازم نتیجه همونه.

1: فرزندان ایندیس به خاطر سیلماریل ها نمیجنگیدن

2: اگه به خاطر این نمیجنگیدن پس حساب اونا رو به حساب پسران فئانور گذاشتن هم عادلانه نیست.

ممنون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

اینجوری که شما همه چیو میگذارید تقصیر پسران فئانور، مثل اینه که بگیم مقصر همه ی ظلم های توی تاریخ، قابیل هست که هابیل رو کشت! نطفه ی بدی رو اون کاشت!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله ماکیل

اینجوری که شما همه چیو میگذارید تقصیر پسران فئانور، مثل اینه که بگیم مقصر همه ی ظلم های توی تاریخ، قابیل هست که هابیل رو کشت! نطفه ی بدی رو اون کاشت!!

نه. من منظورم این نبود. اساسا من این پست ها رو نذاشتم که در مورد پسران فئانور صحبت کنم. هدفم موشکافی سرنوشت فرزندان ایندیس بود و دلایلم رو هم گفتم. وانگهی اگه خیلی از مصائب رو بندازیم گردن پسران فئانور پر بیراه هم نگفتیم. مگه کم مصیبت به بار آوردن؟ کمترینشون حمله به دیور در دوریات و قتل عام بازماندگان دوریات و گوندولین در لنگرگاه ها بود. از طرف دیگه صحبت از تقصیر با صحبت از قصور فرق میکنه. پسران فئانور بعضی جاها مقصر بودن، بعضی جاها قصور داشتن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
king.nezgul

به نظر من نفرین نولدوها کار خوبی نبود انها به دنبال سیلماریل ها بودن و می خواستند بفهمند که آزاد هستند.من از پسران فیانور بیش تر از مدروس خوشم میاد.

اینم یه عکس از پسران فیانور.

Jenny_Dolfen_-_The_Oath_of_Feanor.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Hamed Sooffee
ارسال شده در (ویرایش شده)

سلام دوستان آردا

همواره فيانور سرامد نولدور شناخته شده.ولي وابستگي اون به سيلماريليون ها اون ديوونه مي كنه .اون خيلي راحت گول زبان فرسايي ملكور را ميخوره و حما قت اون از اون جايي كه بر برادرش فينگولفين شمشير مي كشه آشكار ميشه.

1_فيانور بر برادر فينگولفين شمشير كشيد.

2_فيانور حاضر به دادن سيلماريليون به والار و روشن شدن سرزمينش نشد .

3_فيانور به عقل والار را كوچك شمرد..

4_فيانور زمزمه هاي ملكور را باور كرد..

5_فيانور از روي احساس سوگند خورد..

6_فيانور به برادرانش توحين كرد . .

7_فيا نور بيهوده به دنبال ملكور گشت .

8_فيانور نسل كشي كرد.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

9_فيا نور از روي حماقت كشتي ها را سوزاند.؟؟؟؟؟؟؟؟

10_فيانور به فينگولفين خيانت كرده بود.!!!

ولي احساس شرم نكرد.

11و... فيانور در دام ملكور افتاد, ملكور اربابي تاريك كه به راحتي فريب لوتين را خورد.مي شه گفت همين مورد كافي كه هوشمندي اون را نقض كند.

من فيانور را شخصيتي جالب ميدونم و مورد علاقه ي من است.ولي خود خواهي اون باعث حما قت بيش از اندازه ي اون ميشه.

1 و 6 و 10- باید برادرش رو می کشت.

2- یک اشتباه رو دوبار تکرار نکرد.

3- تقریبا حق داشت.

4 و 11- افراد و موجودات زیادی بودند که گول ملکور و سائرون و خوردند چرا همه فقط فئانور رو می بینن؟

5- هرکس دیگری هم جای اون بود همین کارو میکرد.

7- از دست روی دست گذاشتن که بهتر بود.

8- سيلماريل ها رو خودش ساخته بود و به اون تعلق داشت برای حقش جنگید.

94118286748062257876.jpg

آنگاه فئانور سوگندی سخت هولناک یاد کرد. هفت پسرانش دردم دوشادوش او ایستادند و همان سوگند پدر را یاد کردند، و شمشیرهای آخته شان در پرتو مشعلها، سرخ بسان خون درخشید. و عهد بستند که هیچکس سوگند نشکند، حتی به نام ایلوواتار، و سوگندشکنان را نصیب تاریکی جاودانه آرزو کردند…

7wqilkhqpxo8k3hhuh9q.jpg

ویرایش شده در توسط Prince Crown

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...