رفتن به مطلب
MAS

گولوم

Recommended Posts

MAS

همان گونه که در ابتدای فیلم بازگشت شاه می بینیم اسمیگل و دیاگل هردو دارای موها و گوش هایی به سان الفها می باشند(البتّه تقریباً) ، همینطور گوشهایشان به گوش هابیت ها هم شباهت دارد . توجّه تان را به این نکته جلب می کنم که آنطور که در کتاب هابیت آمده ، گالوم در اعماق کوهستان مه آلود زندگی می کرده ، جایی که به ریوندل نزدیک بوده است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

اصلا هیچ ربطی به الف ها ندارند ,همونطور که میدونید اسمیگل یا همون گالوم یه هابیت بوده , به اسم اسمیگل که دوستش رو برای یافتن حلقه میکشه. این نکته هم توی کتاب ارباب حلقه ها هست و هم تو کتاب تالکین اومده. پس میخوای چی رو الان ثابت کنی؟!

حتی هابیت ها هم ربطی به الف ها ندارند . همونطوری که تو یکی از تاپیک ها گفتم, تالکین تو نامه هاش گفته که هابیت ها از نژاد آدمیان بازمانده آرنور بودن که عاشق درخت ها و گیاهان و طبیعت و زندگی راحت و باغبانی بودن و جایی دور از دردسر پیدا میکنن و به شکل دلخواهشون زندگی میکنن و کم کم به نژادی خاص تبدیل میشن. پس در این صورت اونها هم مثل آدمیانه سرنوشتشون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

ممنون از پاسخ آرون(چرا می زنی؟) البتّه آنطور که آرون گفت من در پی ثابت کردن چیزی نبودم فقط یه سئوال برام پیش آمده بود(قصد جسارت به ساحت والای حضرات الف را نداشتم!؟!) و یادم رفت آخر سر سوالم را عنوان کنم(البتّه در تاپیک عنوان کرده بودم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فيانور روح آتش

اون يه هابيت از نژاد هابيتهاي استور بوده كه كنار رود خانه آندويين زندگي ميكردن.اونا هابيتهايي بودن كه پهن تر و قوي بنيه تر بودندة با پاها و دستاني بزرگتر، و زمينهاي مسطح و كناره رودخانه را بيشتر ميپسنديدند.

استورها دير زماني در كناره آندويين بزرگ ماندند و از آدمها كمتر گريزان بودند.بعد از نژاد هارفوت اونها به غرب كوچيدند و در مسير لودواتر به جنوب حركت كردند و قبل از بازگشت به شمال ميان تاربد و مرزهاي دون لند موندن.

خوب سوال ديگه اي نداري؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Captain Of The White Tower

البته نا گفته نماند که آمدن هابیت به middle _earth پیش بینی نشده بوده.اون نوع هابیت ها در نزدیکی های میدان گلادن زندگی می کردن.اسمیگل خیلی کنجکاو بوده.وقتی حلقه رو بدست میاره حلقه تمام ذهنشو تسخیر می کنه بجای یک قسمت که همون قسمت هابیتیشی که بعدا با خودش حرف می زنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تالکین
البته نا گفته نماند که آمدن هابیت به middle _earth پیش بینی نشده بوده.اون نوع هابیت ها در نزدیکی های میدان گلادن زندگی می کردن.اسمیگل خیلی کنجکاو بوده.وقتی حلقه رو بدست میاره حلقه تمام ذهنشو تسخیر می کنه بجای یک قسمت که همون قسمت هابیتیشی که بعدا با خودش حرف می زنه.

هابیت ها همون آدم ها هستند. که به مرور به گوشه نشینی و آرامش روی آوردند. پس از اول همراه ادمها تو سرزمین میانه بودن. اینطوری نیست که مثل الندیل از نومه نور اومده باشن. اونا از اول تو ارنور ( بخش شمالی ) بودن که بعد ها به شایر رفتن و تو عصر چهارم هم شایر سرزمین مخصوص اونها شد. ( دیگه آدمها حق رفتن به اون جا رو نداشتن.

جناب mas : علت عصبانی شدن بانو آرون کاملا معلومه. اگر شما میومدین شخصیتی مثل گالم ( با آن شکل و قیافه نکره ) را با من مقایسه می کردید خوب من هم عصبانی می شدم. حالا که اومدین کل زیبایی بلفطری الفی و تاریخ و فلسفشون رو زیر سوال بردین!!!!!!!!!!!!!!! ( با همین نسبت دادن گالم منحوس! )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

من نمی دونم چرا هر کاری می کنم از این الفها خوشم نمی آید ، آقای تالکین برای مثال اگر در تاریخ آردا آمده است که اورک ها همان الفهایی هستند که توسّط ملکوت شکنجه شده اند(توجّه داشته باشید که خیلی هم زشت هستند، حتّی کریه تر از گالوم) ، حالا باید بانو آرون بیاید و ناراحت شود ؟ و برود به شخص تالکین(البتّه منظورم خودشه نه شما!) گیر بدهد ؟ بابا ، عصر عصر خرد گرایی است . بیایید یه خورده واقع بینانه تر با قضایا برخورد کنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

بابا یکی اومده منو عصبانی فرض کرده و همتون از روی اون اومدید گیر دادید به عصبانیت من! یه بار دیگه اون متن من رو بخونید! من اصلا عصبانی نبودم و فقط تعجب کرده بودم که حتما ایشون میدونسته گالوم یه هابیت بوده و حالا برای ثابت کردن چی اومده این نظریه رو داده! همین! در ضمن آقای mas اینکه شما از الف ها خوشتون نمیاد, دلیل نمیشه! یه چیز جالبی بگم که الف ها رو تالکین به عنوان نشانه ای از زیباترین و برترین و مجموعه ای از نهایت آنچه که آدمی میتونست باشه و نهایت زیبایی معنوی , و پاک و بی گناه قرار داد. گرچه که عده ای از الف ها (نولدور) از اوج هنر و معرفت , به خاطر سه قطعه جواهر مقدسشان طغیان کردند و این چنین والاترین قوم الف ها دچار هبوط و نفرین والار شد.

تالکین همیشه گفته که الف ها نهایت تقوا و پاکی بودند, اما در مورد اورک ها, ملکور در ابتدا با استفاده و دزدیدن عده ای از الف های اولیه که هنوز خدا و والار را نمیشناختند, ذهنشان را مسموم کرد و آنان را با شکنجه , تبدیل به شکل مسخ شده ای نمود و بر ایشان نام اورک نهاد .مگرنه همانطور که تالکین گفت الفها از لحظه ادراک خدا و والار, به جز مورد هبوط نولدور, همواره پاک ترین نژاد بوده اند.

خود ایلوواتار (خدا) وقتی فرزندانش رو خلق میکرد در مورد الف ها اونها رو کاملا باتقوا آفرید, اما آدمیان رو نه, و گفته که میدانست دل آدمیان همواره در معرض گناه و فریب خواهد بود, و آنان نخواهند توانست به طور یکسان از نعمت های خدا استفاده کنند... و بایست تقوا داشته باشند تا زندگیشان را به پیش برند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

سلام بر دوستان

آرون جان نزنش کبود شد بد بخت

در ضمن با این توضیحات تون در مورد الف ها چیزی به اثبات نمی رسه.خود الف ها هم سر جمع خیلی اشتباه داشتن ولی با این تفسیرات شما از الف ها انگار که از فرشته ها هم پاک ترند.نه بابا بی خیال شو.

در ضمن اگه می خوای حرفی به من بزنی نیازی به زدن نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

بابا حال کردم بالاخره یه نفر اینجا پیدا کردم که لااقل تو یه چیز حدّاقل یه کم با هم همعقیده ایم. خدائیش تو Hell Boy نیستی اسمت رو باید گذاشت Heaven Boy. در هر صورت اینم قابل توجّه خانم آرون: در اینکه خدا بیاید و الفها را به قول شما پاک و خداشناس بیافربند ، چه گلی الفها به سر خودشان زده اند؟ اگر که قادر به نافرمانی نباشند؟(در آئین آسمانی ما هم انسان بالقوّه همواره برتر از فرشته بوده است رجوع شود به روایت معراج حضرت پیامبر) اینکه بتوانی گناه کنی و جلوی خودت را بگیری هنر است که اینهم از خصوصیات آدمیان است و نه الفها ؛ خود شما با ریشه شناسی این لغت(الف) بیشتر از همه ما آشنایی که یکی از معانی آن فرشته می باشد. در هر صورت اینکه آفریدگار یگانه انسان را سر دوراهی خیر و شر قرار داد و الفها را نه ، بیشتر مزیت انسانهاست تا برتری الفها... .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

ببینید مثل اینکه شما توضیحات منو بد برداشت کردید و کلا برداشت دیگه ای از خوبی و پاکی الف ها کردید که اینو میگید. من یه سری توضیحاتی میدم که در لابلاشون بگم قضیه دقیقا چیه.

من نظریه شما رو قبول دارم. البته در مورد آدمیانش رو. من تحقیقات بسیاری راجع به الف ها (نه فقط الف های سرزمین میانه) کردم, ولی الف های دنیای تالکین خیلی خاص تر هستند. ببینید, این چیزایی که من الان میگم, هر قسمتشو که قبول نمیکنید بگید تا من عین جمله شو از سیلماریلیون, نامه های تالکین, یا تاریخ سرزمین میانه جلد اول بهتون نشون بدم.

الف ها حق انتخاب آزادانه داشتند, اما موقعیتی که اونها خلق شدن و چیزهایی که دیدن, و تاثیر پذیری خاص اونها چه در جهت خوبی و چه بدی, باعث شده که اونها به این صورت باشند. الف هایی که اول بار بدی رو دیدند و به اون ایمان آوردند, و یا حاضر نشدند دعوت والار رو بپذیرند, اورک ها رو تشکیل دادند و پست ترین و پلید ترین شدن.

اما الف هایی که اول بار یکی از اینها: والار ,و یا نور دو درخت, رو دیدن, و یا دعوت والار رو پذیرفتند (هرچند که عده ای در راه ماندند) و با شناختن ملکور پس از آن, فرق خیر و شر رو شناختن , به خوبی ایمان آوردن, و ایمان و اراده الف ها در هر جهتی چه خیر و چه شر میرفت , بسیار قوی می ماند.

اروی یگانه, مزیتهایی به الف ها داد و از آن سو به آدمیان به همان نسبت مزیت های دیگری داد تا یکسان باشند.

از آن سو , این گونه سرنوشتشون رو تعیین کرد که کوئندی(الف ها) زیباترین باشند و ماموریت داشته باشند که دنیا رو با هدایای زیبایی و کمالشون به پیش برند و زیباتر سازند, آنها رو بسی شبیه به آینور خلق کرد(اما با نیرو و قامتی کمتر) , و همچنین جاویدانشان ساخت. اما در مقابل هدیه مرگ رو بهشون نداد, و سرنوشتشون این شد که به دنیا وابسته باشن و با پایان دنیا, اونها هم به پایان برسند.

خب, الف ها رو خوب و زیبا آفرید, اما این دلیل بر این نبود که الف ها نمیتونستند بین خوبی و بدی انتخاب کنند: ارو الف ها رو وقتی که آفرید, ملکور بر سرزمین میانه سلطه داشت, پس ارو اونها رو به خواب برد تا چشمشون به تاریکی نیفته (و بدی رو نبینند تا به سمتش برند). چون ارو میخواست الف ها در موقعیت خوبی بیدار شوند تا اول از همه چی خوبی ها رو ببینند و به سمت اون برند و همچنین ارو میخواست که الف ها پس از بیدار شدن انتخاب کنن که به والینور برن و خوبی ابدی و نور دو درخت رو ببینن, اما وقتی که الف ها بیدار شدند, ملکور موفق شد که عده ای از الف ها رو بدزده , و به قول تالکین (اونها رو که خدایی رو نمیشناختند افکارشون رو مسموم و اورک کنه) . ولی از آن سو , سایر الف ها موقعیت بهتری براشون پیش اومد, بیشترشان اول از همه والار را شناختند و به سوی سرزمین والینور رفتند و نور دو درخت را دیدند. این آشنایی و دید اولیه شون باعث شد که به خدا و خوبی ایمان بیارن و ایمان الف ها هم بسیار قوی بود. و همچنین نور دو درخت هم خیلی روشون تاثیر داشت چون از اون طرف, هر الفی که نور دو درخت رو دیده بود میتونست دیده ها و نادیدنی ها رو ببینه و کسی رو هم که حلقه یگانه رو دستش میکرد رو میدید. اما الف هایی بودند که توی سرزمین میانه موندن, از جمله آواری (که سرجاشون موندن و بیشتر الف هایی که اورک شدن هم جزو همینا بودن). و همچنین الف هایی بودن که والار رو دیده بودن یا سردسته شون به والینور رفته بود و نور دو درخت رو دیده بود , اما در سفر دوباره سردسته شون ,به والینور نرفتن و بین راه موندن. الف هایی توی اینها بودن که موقعیت هایی باعث شد که ایدئولوژی خود را تغیر داده و فریب خوردند, مثل ائول دارک الف که جاسوس دورف ها شد, و پسرش مائگلین که به خاطر عشق به گوندولین خیانت کرد. از آن سو گزینه هایی مثل فیانور و کلگورم , هم , نشون میده که الف ها میتونن در اوج ایمان و برتری و معرفت, همچنان بتونن حق انتخاب داشته باشند و به خاطر موقعیت پیش آمده تا جایی پیش برند که به پست ترین اقدامات دست بزنند و در برابر ارو و والار طغیان کنند.

اما در مورد آدمیان, بله , اونها ایمان قوی ای نداشتند, چرا که ایلوواتار به دلیل هدیه ای که بهشون داد (مرگ) خواست که اونها را داشتن تقوا اراده ای قوی پیدا کنند, اما بازهم این دلیل نمیشه که الف ها اراده شون کاملا قوی بود و آدمها نه. الف ها قدرت, ایمان, و اراده ای قوی تر از آدمیان داشتند, اما آنها هم فریب میخوردند. اما نکته اصلی اینه که در کنار این, آدمها در شرایط ناجوری بیدار شدند, و ایلوواتار هوای اینو نداشت که اونها اول باز با چه چیزهایی آشنا شوند. ایلوواتار میخواست که اونها تو شرایط بدی تلاش کنند و تقوا داشته باشند تا زندگیشون رو به پیش ببرند. ایلوواتار از این جهت میگفت که آدمیان اغلب گمراه میشن که «لیک ایلوواتار آگاه بود آدمیان, که در میان آشفتگی های قدرت های دنیا نشانده شده بودند, اغلب گمراه خواهند شد» پس به این دلیل بود که آدمیان به خواست ایلوواتار در شرایط و موقعیت بدی اومدن و موندن, تا بتونن تو این شرایط تقوای خودشون رو ثابت کنن تا لیاقت هدیه ایلوواتار رو داشته باشن. اما الف ها این هدیه رو نداشتند , اما باز حق انتخاب بین خوبی و بدی رو داشتن و اگه بد میشدن, روحشون به سرنوشتی که همه الف ها دارن (یعنی رفتن به تالارهای منداس و بازگشت به دنیا در والینور) نمیرسید ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

خود تالکین توی ارباب حلقه ها گفته که گالوم اول نژادی از هابیت بوده که پس از سال ها که حلقه در دستش بوده حلقه اونو به مرور زمان به این شکل و قیافه در میاره.

حالا من دیگه نظر شما رو نمی دونم

راستی نظر شما چیه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

Hell boy جان ای کاش زیبا تر حرف می زدی.

آرون جان ممنون .mas عزیزم من شخصا انسانی مذهبی هستم اما نمی فهمم چرا می خواهی کار تالکین را که یک آدم هست با چیزهایی الهی مقایسه کنی؟در ضمن منابع تالکین منابع اسلامی نبوده.همه در اینجا به آثار تالکین به عنوان یک شاهکار ادبی و انسانی نگاه می کنند و از این جهت تحسینش می کنند.

hell boyجان من منظورت را نفهمیدم می شه بیشتر توضیح بدی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

hellboy جان در همین تاپیک مورد گالوم به نتیجه رسیدن همه و حرفایی که تو گفتی تکراری بوده فقط و نظرها قبلا داده شده.

و در ضمن اگه بهتر درک میکردی میفهمیدی که کار من طرفداری نبود و در اصل از اشتباه در آوردن تو و عده ای بود , و بهتر بود وقتی من رفتم کلی تحقیق کردم و اینارو برای فهم و توضیح بهتر دادم, بهتر حرف میزدی , مخصوصا پستی که قبل از این دادی و پاک شد کمی بی انصافانه بود....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

خوب قبول دارم که یخورده زیاده روی کردم

ولی بهتر نیست که یخورده حق به جانب حرف نزنید

در ضمن امی فارامیر جان کجای حرف من مبهم بود؟بهم بگو تا برات تشریح کنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر
خود تالکین توی ارباب حلقه ها گفته که گالوم اول نژادی از هابیت بوده که پس از سال ها که حلقه در دستش بوده حلقه اونو به مرور زمان به این شکل و قیافه در میاره.

حالا من دیگه نظر شما رو نمی دونم

راستی نظر شما چیه؟

دوست عزيزم من اينو نفهميدم....................

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

امیر فارامیر جان باید کتاب ها رو خونده و فیلم ها رو دیده باشی اگر نخوندی باید بهت بگم که اون خیلی سن داره(گالوم)سن بالاش به خاطر در دست داشتن حلقه است اون که الف نیست که بتونه این همه مدت رو خوش قیافه بمونه و یک عامل دیگر هم نیرو های پلید درون حلقه است که اونو این ریختی کرده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
teoden

قيافش به خاطر اين بد شد که با کشتن دوستش حلقه رو دزديد تويه فيلمش هم نشون ميده که به مرور زمان قيافش عوض ميشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
رایت ساحر

راجع به قیافه ی گالوم که شکی نیست به خاطر اعمال پلیدش به مرور به آن شکل در آمده و این حتی در مورد انسانها هم صادق است. اما ضعف بنیه و چیزهای دیگرش به خاطر سن زیادش است. البته این نظر شخصیه من است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آشیل

هوم اگه پیتر جکسونی بخواین به این موضوع جواب بدید تو فیلم میگه وقتی که دوستش deagol رو خفه کرد و حلقه رو دزدید مردم نفرینش کردن پلیدی حلقه هم باعث عوض شدن چهره یه نفر نمیشه چون بیل بو هم دستش بود و هیچ تغیری در صورتش ایجاد نشد.

میتونید عوامل محیطی خزیدن در غار ها شنا کردن در آب سرد نرسیدن نور آفتاب رو هم در نظر بگیرید

و اگه کتاب هابیت رو بخونید میگه کم از حلقه استفاده کردم کم کم گذاشتمش کنار و...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
teoden

بيل بو عاشق حلقه نبوده پس چهرش تغيير نکرده .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
arvoon

من اصلا قبول ندارم که گالوم هابیت بوده. تالکین در کتاب هابیت با ترجمه رضا علیزاده صفحه 111 پارا راف آخر میگه: نمیدانم از کجا آمده بود، یا اینکه، چه یه که بود، همین و بس - سیاه مثل تاریکی،...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بورومیر

arvoon عزیز اگه نظر آرون رو خونده باشی متوجّه میشی که داری اشتباه میکنی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گوایهیر

ارون جان کامل توضیح داده اند و مشخصه که گالوم هابیت بوده

اما در مورد اینکه چرا گالوم چهره اش تغییر کرد و بیل بو چهره اش تغییر نکرد, باید به کتاب هابیت برگردیم.کتاب هابیت را سه سال پیش خواندم و ممکنه که نظراتم غلط باشه ولی با این حال نظرم را میگم.در کتاب هابیت اگر یادتون باشه وقتی بیل بو حلقه را در انگشت میکند گالوم که دیگر او را نمیدید شروع به گشتن در هوا و زمین میکند و با دستانش اطراف را میگردد و وقتی که نمیتواند بیل بو را به چنگ بیاورد ,میرود و در محل خروجی می ایستد تا بیل بو نتواند از انجا بیرون برود.بیل بو در لحظه ای هم میتواند گالوم را بکشد و دیگر نگران فرار از دست او نباشد و هم میتواند از کنار او به ارامی فرار کند و خطر تعقیب شدن توسط او را به جان بخرد.این انتخاب مرز میان راه تاریکی و روشنایی بود.بیل بو راه دوم را انتخاب کرد و تصمیم گرفت که از کنار گالوم بگذرد و کاری به او نداشته باشد.با این کار دستش به قتل الوده نشد و توانست اندکی از راه رو به زوال تاریکی فاصله بگیرد.ولی ماجرای گالوم کاملا بر عکس این ماجرا بود و گالوم برای فرار دست به کشتن دوستش زد.و از همان ابتدا پلیدی حلقه بر او اثر گذاشت.این پلیدی به نحوی به پلیدی فرمانروای حلقه مربوط میشد و همان طور که ما میدانیم پلیدی فرمانروای حلقه موجب تغییر خیلی از موجودات شده است که بعضی ان ها جزونژاد های برتر جهان بودند.این پلیدی بر گالوم هم به همان شکل اثر کرد و موجب شد که گالوم هم مانند خیلی از موجودات دیگر ,که بر اثر این پلیدی تغییر چهره دادند,تغییر چهره بدهد.

یک مطلب دیگر هم که ربطی به این موضوع نداره و همه ی ما ان را میدانیم را یاد اوری کنم که نجات جهان مدیون انتخابی بود که بیل بو در ان روز انجام داد.

ببخشید که سرتان را درد اوردم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

من قبل از خوندن این موضوع در ماهیت هابیتی این بنده خدا شکی نداشتم ولی الان یکی دو تا موضوع من رو به شک انداخت یکی این که اسمیگل جدا از دو شخصیتی بودنش یه جور شخصیت خردمند داره. همه چیز رو می دونه مکر و حیله اش هم خیلی حرفیه ایه و حتی وقتی فرودو نامرئی میشه وجود اون رو حدس میزنه. این خرد و بینش از یه هابیت یه مقدار بعیده حتی نشانه هایی از یک عمر طولانی رو داره. این ها رو میشه نشانه هایی از الف بودن دونست.

از طرف دیگه در کتاب نشانه هایی ار هابیت بودنش هست که مهم ترینش رفتار هم درد گونه فرودو با اونه که نشون می ده با هم نقاط مشترک زیادی دارن.

در هر حال فکر می کنم این از نقاط تاریک داستان تالکینه. خیلی وقتا هم داستان از نویسنده جلوتر میره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...