رفتن به مطلب

Recommended Posts

ef@Robber

چرا وقتی الف ها در اول سفر فردو او را ملاقات کردند او را تا ریوندل همراهی نکردند .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

خوب واضحه. براي اينكه اصلا مقصدشون ريوندل نبود. اونا به طرف بندرگاهها مي رفتن. همونجا گيلدور به فرودو ميگه ما به قاصدان ميگيم تا خبر رفتنتونو به ريوندل برسونن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

گاندالف چند سال داشت

و آیا معلوم است کی مرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تراندویل

جناب آقای ef@ robber مثل اینکه شما اصلا بحث های دیگه رو نمی خونید قبلا اساتید و دوستان توضیح داده ن که گاندالف یک مایار بوده و مایار ها هم در شاخه ی آینورها قرار می گیرن وبرای آینورها هم مرگ تعریف نمی شه مانند ملکور که در آخر هم کشته نشد و به پشت دیوارهای دنیا انداخته شد و تو هم گاندالف رو به خاطر این به صورت یک انسان می بینی چون دستور والار بوده که وقتی به سرزمین میانه میاد باید با مردم عادی فرقی نداشته باشه پس گاندالف نمی میره وشما هم به جای اینکه عجله کنی که امتیازت رو بالا ببری و تندوتند پست بدی یخورده مطالب دیگران رو بخون تا دیگه سوال .... نپرسی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آراگورن دوم

یک سوال داشتم. فکر کنم تو ضمیمه ها -شاید هم جای دیگه- خوندم که ملکور سر دسته اشباه حلقه یا همون whitch king اه.

برام سوال ÷یش اومده چون whitch king توسط ادم ها کشته شد در صورتیکه ملکور شخصی نبود که توسط ادم ها کشته شه.

فکر می کنم احتمالا یک جایی رو بد متوجه شدم چون موضوع به نظر غریب میاد.

ممنون میشم جواب بدید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

نه دوست عزيز. ملكور ربطي به whitch king نداره. ملكور جزء والار بوده. (اگه نمي دوني چين تو قسمت موجودات سرزمين مينه درباره شون توضيح داده شده) .ملكور قوي ترين والا هم بوده. و بعد از اومدن به آردا سعي مي كنه كه همه چي رو تحت فرمان خودش در بياره و اولين فرمانرواي تاريكي ميشه و از جمع والار هم طرد ميشه و ...

خوب؛ ملكور يه شاگرد داشته به نام Sauron از نسل مايار كه در ابتدا كه ملكور هنوز تو Utumno بود، سارون در واقع رئيس Angband بوده (جايي كه بعدها تبديل به مقر خود ماكور ميشه.) بعد از زمانهاي بسيار دراز مي رسيم به ماجراي حلقه هاي قدرت و 9 حلقه اي كه توسط سارون ساخته شده و به پادشاهان انسانها داده شدن.اين حلقه ها مثل حلقه يگانه شخص رو نا پديد هم مي كردن.البته اين ناپديد شدن هم كلي بحث داره كه ميگن در واقع در اين دنيا نلپديد و در دنياي تاريكي پديدار مي شدن و ...

اين پادشاهان انقدر از اين حلقه ها استفاده كردن كه آخر سر براي هميشه ناپديد شدن و در دنياي تاريكي موندن.

whitch king يكي از اين پادشاهان بوده . پس هيچ ربطي به ملكور نداره.

پ.ن. من خيلي موضوع رو خلاصه گفتم. داستان حلقه هاي قدرت خودش يه فصل مطلبه.

---------------------------------------------------------------------------

از اونجا که منم پستی شبیه این زده بودم و همزمان با پست محسن عزیز بود ، برای جلوگیری از دوباره کاری و شلوغ شدن تاپیک با اجازه محسن عزیز پست خودم رو با پست ایشون مونتاژ کردم و اینجا اضافه می کنم(اله سار) :

دوست عزیز سلام.ملکور یکی ازفرشته های(آینار)قدرتمند بود که در ابتدای بوجود اومدن آردا در ساختن اون نقش داشت و وارد اون شد که در ابتدا شریف و پاک بودو بعدها به سیاهی و تباهی رفت و اولین لرد سیاه شده اما ویچ کینگ(یا پادشاه جادو پیشه)یک انسان بود یکی از نومه نوری ها که به نومه نوری های سیاه معروف شدند ، اولین بار حدود سال 2250 دوران دوم دیده شد و در سال 3019 دوران سوم بدست آئووین در نبرد دشتهای پله نور نابود گشت اون سردسته اون نه فرمانروایی بود که به واسطه استفاده از حلقه های سارون به سیاهی رفتند ؛ بهر حال این دو نفر کاملا با هم فرق دارن و دو چیز متفاوتندو با هم اشتباهشون کردی ؛ این یه توضیح مختصر بود که امیدوارم بدرت بخوره...بهر حال در مورد هر کدوم اگه خواستی من یا دوستان دیگه میتونیم توضیح کامل و جامع بدیم که اگه خواستی بگو.موفق باشی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آراگورن دوم

مطالبی رو که لطف کردید و گفتیئ می دونستم.بابا اینقد رهم بی اطلاع نیستیم.من تو یک جایی همچین چیزی خوندم.می خواستم ببینم بقیه هم چنین چیزی رو دیدن یا نه.برای خودم هم با توجه به شناختی که از ملکور داشتم تعجباور بود.در هر صورت شاید اشتباه تایبی یا چیزی شبیه ای بئده.

ممنون از لطفی که کردید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

تو کتاب یاران حلقه در قسمت خانه تام بامبادیل اومده که یه روزگاری آردا و به تبع اون دریا ها هم صاف و مسطّح بودن و بعداً گرد و منحنی می شوند. سئوال لینه که در کدوم دوره و در پی چه واقعه ای این اتّفاق می افته؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

خوب دوست عزيز، سعي مي كنم خيلي خلاصه بگم. احتمالا با جزيره نومه نور و ساكنانش و ماجراي پادشاهانش آشنايي داري. ( در مبحث نومه نور، كامل توضيح داده شده.) البته اونجا به ساكنان اشاره اي نكرديم كه الان يه ذره ميگم.

بحث اينجاست كه نسل نومه نوري ها تقريبا به دو شاخه با دو عقيده متفاوت تقسيم شد. يك طرف به پرستش ارو و پيروي والار و دوستي با الفها پايبند موندن كه كاملا طرد شدن و از پادشاهي رانده سدن. طرف ديگه كم كم به ملكور پرستي و مخالفت با والار روي آوردن. ( با نفوذ سارون)

مدتها ميگذره تا بالاخره Ar-Pharazun در زمان پادشاهي خودش رسما مخالفت خودش رو با والار اعلام مي كنه و سپاه بزرگي جمع مي كنه و به جنگ اونها مي ره. همين كه سپاه Pharazun پا به سرزمين هاي جاودان ميذاره، ارو به خشم مياد و براي اولين بار شخصا در امور آردا دخالت مي كنه و عذاب بر سپاه نومنه نور نازل ميشه. درياها شكافته ميشن و جزيره نومنه نور و سپاه Pharazun و بسياري سرزمين هاي ديگه زير آب ميرن و خشكي ها و دريا هاي جديد به وجود ميان. با اين واقعه ، سرزمينهاي جاويدان هم براي هميشه از دسترس و ديد مرمان ديگه خارج ميشن و در واقع پنهان ميشن. باز در همين واقعه س كه زمين كروي ميشه. خوب بقيه ماجرا هم مربوط ميشه به وارثان Amandil وفادار به والار كه از معركه جون سالم به در بردن و با دريا به سواحل سرزمين ميانه برده شدن.

پ.ن. اميدوارم درباره اسم Ar-Pharazun اشتباه نكرده باشم !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار

پ.ن. اميدوارم درباره اسم Ar-Pharazun اشتباه نكرده باشم !

نه استاد محسن بجز یه حرف کوچولو تو اسمش(درستش اینجور نوشته میشه : Ar-Pharazôn) بقیش کامل و تمام و کمال بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

استاد محسن برایم جالب است که بدانم کلّیت این اطّلاعات را از چه منبعی کسب کرده ای که مورد تایید بانو اله سار هم می باشد؟ با تشکّر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

واااااای ! خوبه که اله سار اسم دیگه آراگورنه و آراگورن هم عملا مذکره ! و هیچ دختری هم تا بحال اسمشو اسم یه شخصیت مذکر تالکینی نذاشته!!! بانو اله سار؟!؟!؟ آخه چــــــــــرا؟؟؟؟؟؟؟؟

فکر کنم محسن جان این اطلاعات رو از سیلماریلیون کسب کرده و کلا هرکسی که سیلماریلیون رو خونده باشه اینها رو میدونه. و ایشون به طرز استادانه ای اینا رو خلاصه گفتن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

خوب اول بايد از شما تشكر كنم به خاطر لطفي كه به من داريد و ميگيد استاد. من كجا، استاد كجا ؟ من هنوز بايد خيلي چيزا بخونم تا به حد اله سار و آرون برسم.

mas عزيز، همون طور كه بانو آرون گفت من اينا رو از سيلماريليون خوندم. كلا كتاب خيلي خوبيه و سوالات زيادي رو كه ممكن براي طرفداران تالكين پيش بياد پاسخ ميده. علاوه بر اين، به هيچ وجه تاريخ خشك نيست و خيلي حالت داستاني داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MAS

آخ!آخ! واقعاً از همه به خصوص اله سار عذر خواهی می کنم. نمی دونم چرا همیشه آهنگ این اسم برایم تداعی نامی زنانه می کرده است؟! ولی شرط می بندم(حدّاقل با خودم!) که یه جایی(یا جاهای) دقیقاً این لفظ بانو را دیده بودم(البتّه نه حتماً توی این سایت)؟!؟ وگرنه من حتّی تا زمانی که ندیده بودم جلوی اسم آرون بنویسند بانو ، هیچ وقت از این لفظ استفاده نکردم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
آخ!آخ! واقعاً از همه به خصوص اله سار عذر خواهی می کنم. نمی دونم چرا همیشه آهنگ این اسم برایم تداعی نامی زنانه می کرده است؟! ولی شرط می بندم(حدّاقل با خودم!) که یه جایی(یا جاهای) دقیقاً این لفظ بانو را دیده بودم(البتّه نه حتماً توی این سایت)؟!؟ وگرنه من حتّی تا زمانی که ندیده بودم جلوی اسم آرون بنویسند بانو ، هیچ وقت از این لفظ استفاده نکردم.

ایول بحث باحال شد و به جاهای خوب خوب رسید!!! mas عزیز اصلا ناراحت نباش چون خیلیای دیگه هم بودن که این اشتباه رو کردن ، مخصوصا یکی ! که معنی این اسم رو هم می دونست تا مدتها منو دختر تصور می کرد و کلی اوضاع باحال بود( :- ) بگذریم! حالا با اینکه اینجا یه کم نامناسبه اما چون من خیلی انگیزه دارم در این مورد حرف بزنم سو استفاده می کنم یه مختصر توضیح میدم که امیدوارم بدرد بخوره :

اله سار که کلمه ای کوئنيا به معنی جواهر الفی است ؛ یک جواهر بسیار مشهور و سبز رنگ می باشد که بانو گالادریل هنگام ترک لوتلورین توسط گروه یاران حلقه آن را به آراگورن بازپس داد و به خاطر همین جواهر بود که آراگورن هنگام ورود به میناس تریت از جانب مردم شهر اله سار(جواهر الفی) نامیده شد همان نامی که در ترانه ها و افسانه ها برای او در هنگام رسیدن به پادشاهی پیشبینی شده بود و بعد از تاجگذاری به عنوان شاه اله سار تاسیس حکومت کرد...

در مورد خواستگاه و منشا اله سار چندین روایت وجود دارد. در کتاب افسانه های ناتمام در این مورد آمده :

انردهیل(Enerdhil) جواهر ساز و صنعت گر اهل گوندولین بود ، گفته شده که او بزرگترین جواهر ساز نولدور بعد از فیانور بوده که در میان الفها دیده شده ، او جواهری ساخت که نورشفاف و زلال آفتاب را در خود محبوس و ذخیره کرده بود و برنگ سبز برگهای درختان دیده می شد ؛ هنگامی که او جواهر خود را ساخت حتی نولدور هم که سیلماریلهای فیانور را دیده بودند ، از دیدن آن جواهر بشگفت آمدند ، در مورد آن گفته شده که هر کس که به آن جواهر نگاه می کرد و در آن خیره می شد قلبش مالامال از شور و نشاط و پاکی می گشت و جوانی گذشته خود را باز می یافت ، و دستی که آن جواهر را حمل می کرد شفا بخش درها و جراحات وآمال دیگران بود...آن جواهر به ایدریل که زیباترین در گوندولین بود، داده شد ، او هم آنرا به آرندیل(پسر خود) داد و توسط آرندیل به والینور برده شد و او هرگز آنرا باز نگرداند .

داستان جواهر از اینجا به دو قسمت تقسیم میشه :

1-گندالف آن جواهر را با خود باز پس آورد و آنرا به گالادریل تقدیم کرد به عنوان هدیه ای از طرف یاونا(والار) به نشانه اینکه آنها از حوادث سرزمین میانه دست نکشیده اند ، در این روایت آمده که گندالف به گالادریل اظهار کرد که او فقط مدتی به عنوان حامل و نگاهدارنده جواهر خواهد بود تا زمانیکه آنرا به کسی که بعد ها اله سار خوانده خواهد شد تقدیم کند.

2- روایت دیگر به این صورت است که گالادریل از ماندن در سرزمین میانه به تنگ آمده بود و به چیزی برای التیام دردهایش احتیاج داشت و کلبریمبور که عاشق گالادریل بود به درخواست او جواهر اله سار را دوباره ساخت . در مورد کلبریمبر گفته شده که او در گوندولین شاگرد انردهیل بوده و مهارت و دانش او را فرا گرفته ، اما بعدها کلبریمبور (سازنده حلقه های قدرت) مهارت خود را تکمیل کرده چیره دست تر از انردهیل شده بود و بعد از فیانور بزرگ بی نظیر بوده.

اما یک ورژن دیگر از این داستان ذکر شده که با قبلی ها متفاوت است ، در این روایت از انردهیل نامی برده نشده و کلبریمبر خود سازنده جواهر اصلی در گوندولین خوانده شده است ، آرندیل آن جواهر را برای همیشه با خود به والینور برد و در دوران سوم گالادریل از کلبریمبر ساختن یکی دیگر از آن را در خواست کرد .

بهر حال همه داستانها به تملک این جواهر توسط گالادریل در پایان دوران سوم ختم می شوند. او آنرا به کلبریان (دخترش) هدیه کرد و سپس به آرون رسید . با این وجود آرون آن را نزد گالادریل باقی گذاشت .

جایی در کتاب اول کفته شده که آراگورن به بیلبو بگینز اصرار کرد که جواهر سبز رنگ را در ترانه آرندیل بگنجاند ، او اهمیت و نقش آن جواهر را در زندگی خودش در آینده را احساس می کرد و یا از ترانه ها و پیشگویی های که در مورد خودش و آن جواهر شده بود اطلاع داشت ؛ بیلبو تقاضای آراگورن را قبول کرد اما از قرار معلوم از داستان و تاریخچه جواهر الفی اطلاع نداشت و شی مورد نظر آراگورن را فقط یک زمرد سبز رنگ بحساب آورده.

بهر حال این یه متن خلاصه در مورد اله سار که امیدوارم بدرد خورده باشه ؛ من در مورد این اسم و کلمه تحقیقاتی زیادی کردم(به علت علاقه شخصی :D ) مثلا برای نمونه این کلمه (اله سار) در فارسی به معنی خداگونه هست و کلی چیزای دیگه..... که الان تو این بحث نمی گنجه اما اگه دوستان علاقه داشته باشن می تونم بگم براشون.

موفق باشید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

حتما می خواهیم می شه بازم در مورد معنی فارسی اش بنویسی؟

حالا که گرمیم یک سوال بپرسم:من خوندم که آرندیل پدر الروند بوده(درسته؟) یا به هر حال نسبتی با الروند داشته حالا چرا آراگورن به بیلبو می گه اگر روی این را داری که در خانه ی الروند ار آرندیل بخونی به خودت مربوطه؟(نقل به مضمون)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

آرندیل پسر ایدریل و تور با الوینگ دختر دیور(پسر برن و لوتین) و نیملوت الف ازدواج کرد و از این ازدواج دو پسر نیم الف به نامهای الروند و الروس به دنیا اومدن. اما اینکه آراگورن چرا اون حرف رو به بیلبو زده شاید علتش اینه که وقتی آرندیل به عنوان قاصد الدار سیلماریل رو به نزد والار برد به اون اجازه برگشت به سرزمین میانه داده نشد و احتمالا آراگورن نمیخواسته این موضوع رو که برای الروند شاید غم انگیز بوده باشه به روی اون بیاره.

ضمنا اله سار جان بذار یه کم معلم فارسی بازی در بیارم. توی اون پست به اون طولانی ای یه غلط ضایع داری اونم اینه که به جای آلام( به معنی درد و رنج) اشتباها نوشتی آمال(به معنی آرزوها) لطفا از این به بعد دقت کن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
آرندیل پسر ایدریل و تور با الوینگ دختر دیور(پسر برن و لوتین) و نیملوت الف ازدواج کرد و از این ازدواج دو پسر نیم الف به نامهای الروند و الروس به دنیا اومدن. اما اینکه آراگورن چرا اون حرف رو به بیلبو زده شاید علتش اینه که وقتی آرندیل به عنوان قاصد الدار سیلماریل رو به نزد والار برد به اون اجازه برگشت به سرزمین میانه داده نشد و احتمالا آراگورن نمیخواسته این موضوع رو که برای الروند شاید غم انگیز بوده باشه به روی اون بیاره.

ضمنا اله سار جان بذار یه کم معلم فارسی بازی در بیارم. توی اون پست به اون طولانی ای یه غلط ضایع داری اونم اینه که به جای آلام( به معنی درد و رنج) اشتباها نوشتی آمال(به معنی آرزوها) لطفا از این به بعد دقت کن.

خوب هالبار جان من اگه آدم غير منطقي و بي انصافي باشم حرفت رو قبول نمي كنم و استدلال مي كنم كه جمله من درسته چون من گفتم شفا بخش آمال ، يعني التيام دهنده روياها و آرزوها . يعني اينكه چون الفها روياهاشون و آرزو هاشون مثل زندگيشون بوده وقتي كه در روياهاي بد گرفتار مي شدند و يا آرزو هاشون از دست مي رفت مشكل پيدا مي كردن برا همين اون جواهر روياهاي اونا رو پاك مي كرده و آرزو هاشون رو جهت مي داده دلشون رو شاد مي كرده (D: ) اما از اونجايي كه من آدم منطقيي هستم (D: ) قبول مي كنم حرفت رو اونايي كه الان گفتم رو نمي گم و ميگذارمش به عهده بقيه (D: ) . بهر حال خوشحالم كه پست رو با دقت خوندي ( بالاخره! D: ) و مرسي از تذكرت و اميدوارم موفق باشي.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

می خواستم از محضر اساتید بپرسم از چه زمانی رابطه بین الف ها و دورف ها شکر آب شد ؟ و به چه دلیل ... توی داستان برن و لوتین میگه که برن دورف هایی را که ناگلامیر را دزدیده بودند میکشه و گردن بند را پس می گیرد ....در یاران حلقه هم وقتی یاران حلقه در کنار دیواره های موریا بودند گاندالف میگه که زمانی مردمان دورف با الف ها روابط دوستان های داشتند این دوران چه دورانی بوده است؟ خوب در ضمن این دو تا با هم تضاد دارند...یکی از اساتید توضیح بدهند...ممنون میشم...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

خب ببین این بر میگرده به همون اول دنیا و پیش از برخاستن الف ها و دورفها, وقتی که هنوز الف ها برنخواسته بودند, آئوله دورف ها را مخفیانه -و دور از چشم والار و همسرش یاوانا- در تاریکی در سرزمین میانه شکل داد , ارو از کار او آگاه بود , ولی نتیجه کار آئوله به دلیل آنکه نمیتوانست خلقت کند دورفهایی بسان عروسک خیمه شب بازی شدند که از خود اراده ای نداشتند. اروی یگانه وقتی فهمید آئوله نیت بدی از ساخت دورفها نداشته , به آنها روح و جان بخشید , اما شرطش این بود که دورفها بعد از آمدن فرزندانش -الفها- بیدار شوند. و بعد از آن به آئوله گفت که به این خاطر :

-...بسیار خواهد شد که میان آنان که فرزندان من هستند و تو را , نزاع درگیرد, میان فرزند خواندگان من و فرزندان برگزیده ام...

خب , این بخش هایی رو که دورف ها و الف ها به دلیل اختلاف نظر و سلیقه و چشم و همچشمی باهم دشمنی می کردن رو در بر میگیره. دشمنی های این دو به دلایل زیادی رخ می داد که همش هم به همون حسادت های دورف ها به الف ها , و اختلاف سلیقه بسیار بین این دو نژاد بود , اما تو یه دورانی , الف های نولدور تونستن از این اختلاف سلیقه ها یه جور اتحاد محکم بسازن و شکاف های خالی همدیگه رو پر کنن. (چون الف های نولدور زیر نظر آئوله آهنگر آموزش دیدند و آئوله هم سازنده دورفها بود و برای همین دورفها با نولدور خودشون رو نزدیک حس میکردن چون نولدور هم مثل دورفها صنعتگر و جواهرساز بودند) این ماجرا هم وقتی بود که پس از نبرد بزرگ بسیاری از سرزمین ها از جمله بلریاند زیر آب رفتن , و الف ها در جاهای دیگری اقامت کردند , الف های نولدور هم در میان کوه ها , دور از دریا اقامت کردند , که نزدیک عمارات بزرگ دورف ها , خزد دوم بود. اینها کم کم با هم رفت و آمد کردند و باهم دوستان عمیقی شدند که معروف به دوستی بین دورفهای صنعتگر و الفهای جواهرسازه ... چیز بیشتری الان یادم نمیاد اصلا نمیدونم دقیقا چی رو باید بگم اگه یه کم تمرکز ذهن پیدا کردم بازم میگم! استادا بیشتر میدونن اونها هم بیان کمک! :-

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

خیلی ممنون به نظر من که کامل بود حالا اگه مطلب دیگری هم هست دیگران بگند...

خودمم حدس می زدم که به خاطر حسادت و چشم و هم چشمی باشه...جفت این دو نژاد هم واقعا کله شق بازی در می اوردند!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

گاندالف تنها ایستاری ای بود که در پایان دوران سوم بر سر عهد و پیمانش با والار باقی مانده بود ...سارامون که سرنوشتش را می دونیم و جادوگران آبی هم که حسابی در موردشان بحث شده است و از آن خبر دارم...اما در مورد راداگاست قهوه ای ... گفته میشود که او به دلیل عشق وافرش به طبیعت از راه خود منحرف شد نه اینکه فاسد شود فقط معموریت خودش را فراموش کرد...خوب این که نشد دلیل اگه این طوره طبیعت والینور و باغ های لورین بسیار از سرزمین میانه جالب تر و دیدنی تر است...اسایتد اگر توضیحی در این باره هست مرحمت بفرمایید....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ulmo

لگولاس عزيز به نظر من راداگاست معموريتش را فراموش نكرد و لي در برار گاندالف معموريت او به چشم نمي آيد آيا او نبود كه گواهیر را به دنبال گاندالف فرستاد در ضمن فكر كنم وظيفه او همان مراقبت از طبيعت در برار سا ئورن بود. ولي اگر كسي اطلاعات بيشتري دارد من هم خوشحال مي شوم بيشتر در اين مورد اطلاعات كسب كنم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

میتراندیر عزیز در مورد راداگاست قبلا خیلی بحث شده توی تاپیک های مختلف میتونی بری اونجاها اطلاعات کسب کنی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فارامیر

راستش من به شخصیت فیانور خیلی علاقه پیدا کردم ولی جز اینکه از نولدور بود و سیلماریل ها رو ساخت چیزی ازشنمیدونم. اگه ممکنه یه خورده اصلاعت راجع بهش بدین. اگرم در سایت مقاله ای راجع بهش هست بگید برم ببینم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...