رفتن به مطلب

Recommended Posts

لگولاس

خوب این تاپیک را برای این باز کردم که هر کس برای هر سوال یک تاپیک باز نکنه... پس هر سوالی دارید همین جا بپرسید که با همراهی هم جواب بدیم... بگذارید اولین سوال را خودم بکنم.. روح آدمیان بعد از مرگ مانند الف ها به تالارهای مندوس می رود یا نه ؟ در مورد بقیه موجودات سرزمین میانه چطور ؟ مانند دورف ها و هابیت ها و حتی اورک ها...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

الفها : میرن تالارهای منداس تا دوباره با بدن جدید بازگردن.

آدمیان: میرن اونجا ولی چون سرنوشتون با الفها فرق داره و هدیه مرگ رو ارو بهشون داده از اونجا میرن جایی که کسی جز ارو نمیدونه.

دورفها: اونا چون فرزندان ایللواتار نیستن نبایستی به اونجا برن و الفها میگن اونا بعد از مرگ به سنگی که ازش ساخته شدن برمیگردن اما خودشون میگن که آئوله براشون تو تالارهای منداس جا گرفته که برن اونجا جمع شن و بعد از نبرد واپسین و خرابی دنیا با آئوله دنیا رو از نو بسازن.

هابیت ها: تالکین تو نامه هاش گفته که هابیت ها از نژاد آدمیان بازمانده آرنور بودن که عاشق درخت ها و گیاهان و طبیعت و زندگی راحت و باغبانی بودن و جایی دور از دردسر پیدا میکنن و به شکل دلخواهشون زندگی میکنن و کم کم به نژادی خاص تبدیل میشن. پس در این صورت اونها هم مثل آدمیانه سرنوشتشون.

اورکها: اونها رو به نظر میان تالکین مرگ بهش مهلت نداده تعین کنه و از اونجا که هم گفته اونها آدمیانی بود که شکنجه شدن و هم الفهایی بودن,واسه همین درهم آمیختگی به وجود میاد و کلا این بخش خیلی ناقصه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

پس از پایان جهان چه اتفاقی می افته دوباره آدم ها یکدیگر را می بینند و مثلا آرون، آراگورن را دوباره می بیند یا خیر آیا به نظر شما تالکین به رستاخیز معتقد است؟ممنون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Captain Of The White Tower

و اما سوال دوم:

چرا آراگورن پیمان شکنان را برای جنگ آخر نگه نداشت؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
پس از پایان جهان چه اتفاقی می افته دوباره آدم ها یکدیگر را می بینند و مثلا آرون، آراگورن را دوباره می بیند یا خیر آیا به نظر شما تالکین به رستاخیز معتقد است؟ممنون

سلام.در مورد اینکه انسانها به کجا میرن همونطور که آرون عزیز توضیح داد هیچکس بجز ایلواتار نمی دونه . حتی والار هم نمی دونن و این قسمت از ذهن و افکار و موسیقی ارو برای اونها ناشناخته و غیر قابل درکه ، اما این معلومه که اونها به جایی ورای مرزهای آردا می رن تا به زندگی جاودانه حقیقی برسن،زندگی که وابسته به موجودیت آردا نیست.پس مطمئن باش که کسایی مثل آرون و آراگورن هم بعد از مرگ باهمن.

در مورد اینکه آیا تالکین به رستاخیز معتقده؟ اگه از نظر شخص خود تالکین می خوای بدونی که صد در صد همینطوره! تالکین یه مسیحیه بسیار معتقد و به شدت پایبند مذهب بوده. (روی اون کلمات تاکیدی دقت کن،چون اگه زندگینامه تالکین رو ببینی متوجه میشی برا چی!)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
و اما سوال دوم:

چرا آراگورن پیمان شکنان را برای جنگ آخر نگه نداشت؟

خوب اگه بخوایم غیر اصولی به این سوال جواب بدیم بهترین جواب اینه که اونا به وارث ایسیلدور یه جنگ بدهکار بودن نه بیشتر چون از یه جنگ شونه خالی کرده بودن!! اما اگه بخوایم یه جور دیگه بگیم بنظر من جواب اینه که باید ببینیم که در فرجام کار چی قرار بوده در مقابل چی باشه؟!؟ توی اون نبرد آخر قرار بوده که تمام سیاهی و پلیدی در مقابل تمام سفیدی و نیکی قرار بگیره ، قرار بوده که تکلیف بین خوبی و بدی مشخص بشه ، ما توی اون صحنه پادشاه سفید رو داریم با تمام عاشقانش در مقابل فرمانروای سیاه با تمام بندگانش ؛در حقیقت اگه آراگورن می خواست از سلاحی شبیه ارتش سارون در مقابل اون استفاده کنه دیگه صحنه به این صورت نمی شد و شرافت و اصالتش خدشه دار میشد و ارزش اون فداکاری که فرودو یا آراگورن ممکن بود بخاطرش بمیرن کم رنگ می شد..

البته این نظر (خیلی خیلی !)شخصیه من.

موفق باشید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Captain Of The White Tower

چرت سارومان برای خودش حلقه نساخت ؟

تو کتاب او را سارومان حلقه ساز لقب داده اند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

ار کجا میگی حلقه نساخت؟! اینکه حلقه ای داشت شکی نیست چون گندالف تو شورای الروند میگه که :و حلقه ای بر دست داشت...

خب, حالا ببینیم سارومان حلقه ساخته ؟ سارومان یه مایار از مردم آئوله بود و آئوله والاری بود که هنر حلقه سازی بلد بود و مردمانش هم از اون یاد گرفتن. و همچنین الف های نولدور که خیلی از آئوله چیز آموختن این هنر رو بلد بودن.

حالا هررجا توی دنیای تالکین برید, تا توی سیلماریلیون و داستانهای ناتمام و تاریخ های سرزمین میانه رو بخونید , تمام حلقه ها یا ساخته دست الف های نولدور هستن, یا مایایی از مردم آئوله بوده! میخواید سازنده های حلقه ها رو بگم ؟ :

حلقه یگانه: سائورون (مایا از مردم آئوله)

3حلقه الف ها : (کلبریمور الف نولدور)

7حلقه دورف ها: الف های اره گیون (نولدور)

9 حلقه آدمیان: الف های اره گیون (نولدور)

حلقه باراهیر : هدیه از طرف فینرود فلاگوند بود (الف نارگوتروند - که همون الف های نولدور هستن)

حلقه آراگورن: همون حلقه باراهیره که بهش ارث رسیده (الفهای نولدور)

حلقه دست سارومان: (اون رو الان پایین میگم, ولی الف های نولدور ساختن)

خب ! این از این. حالا وقتی سارومان میاد میگه : من سارومانم سازنده حلقه. باید بدونیم اول که Ring Maker لقب خود سائورون بوده و سارومان اونو برای خودش هم استفاده کرده! الکی که این کارو نمیکنه ! حتما سعی بر ساخت حلقه ای داشته که جای سائورون رو بگیره. در ضمن سارومان سالها روی تاریخ حلقه و ساختش تحقیق کرده بوده و از میناس تیریت و کتابخونش هم برای همین تحقیقاش بازدید کرد و از همه بیشتر اطلاعات داشت تا جایی که آرزوی ساخت حلقه کم کم وسوسه اش کرد که مثل سائورون بره یه حلقه بسازه. اما موفق نشد!!

پس اینجا ممکنه بپرسید این حلقه هه که تو دستش بود چی؟؟

خب خلاصه این مطالب اینه که سارومان تونسته آخرین حلقه از حلقه های یگانه رو به چنگ بیاره و دستش کنه!!!!

توی تاریخ سرزمین میانه جلد هفتم (که به اسم تاریخ ارباب حلقه ها بخش دوم معروفه) به نام خیانت ایزنگارد, توی بخش IV به نام از هامیلکار, گندالف و سارومان تالکین گفته:

لیک سارومان مدتی مدید در باب کارهای دشمن برای شکستش مطالعه کرده بود, و طرز ساخت حلقه ها دانش خاص و اصلی او بود, آخرین آن 19 حلقه را صاحب بود ....

و آخرین آن 19 حلقه کجا بود که سارومان اونو داشت ؟

آخرین حلقه ای که به دست سائورون افتاد همان حلقه ترور (از دورف ها) بود, که سرانجام نکرومانسر(سائورون جادوگر) ازش گرفت و صاحبش شد!

حالا سارومان این وسط چیکارس؟

از برای دانش و اطلاعات زیاد سارومان درباره سارون و حلقه ها, شورای خردمندان از سارومان کمک گرفت و تونست نکرومانسر رو بیرون کنه! (تو یاران حلقه گندالف وقتی با راداگاست روبرو میشه اینو میگه)

خب پس اینجوری تونسته صاحبش بشه(و شورا ازش اطلاعی نداشته) پس حتما خودش کش رفته از نکرومانسر(سائورون).

امیدوارم کافی باشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

یه سوال ولی می شه در مورد حلقه ی آراگورن بیشتر توضیح بدید من واقعا گیج شدم.توی کتاب حرفی از اون حلقه زده نمی شه(کتاب ارباب حلقه ها)بعد از سائورون چه بلایی سر این حلقه می آد؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
یه سوال ولی می شه در مورد حلقه ی آراگورن بیشتر توضیح بدید من واقعا گیج شدم.توی کتاب حرفی از اون حلقه زده نمی شه(کتاب ارباب حلقه ها)بعد از سائورون چه بلایی سر این حلقه می آد؟

سلام به همه. خوب با اجازه من یه توضیح کوچولو بدم که فارامیر جان هرکدوم از شخصیت ها رو اگه نشناختی بگو تا اونا رو هم من یا اساتید دیگه بگیم...

این حلقه ساخته شده از نقره و میتریل بوده با نقش دوتا مار درهم پیچیده با چشمهایی از جواهر زمرد. که ماله فینرود پادشاه نولدور بوده . بعد از جنگهای بلریاند باراهیر که از مردم اداین بود بخاطر خدماتی که تو اون جنگ کرد ، فینرود این حلقه رو بهش هدیه داد و بعد از باراهیر به برن رسید بعد به دیور همینطور دست به دست میشه تا آرندیل و بعد به الروس اولین شاه نومه نوری از اونجا به بعد این حلقه یکی از نشانه های شاه اصیل نومه نور بوده باز هم همینطور دست به دست میشه تا به الندیل و ایسیلدور و دست به دست میشه و میرسه به آردوی از پادشاهی آرتداین از پادشاهی شمال...وقتی آرودوی از حمله پادشاه آنگمار فرار کرد و به شمال رفت و مردم شمال بهش پناه دادن به عنوان قدر دانی اونو به سرکرده مردمان برفی داد ....بعدها دونه داین شمال با پرداخت فدیه گزاف اونو از مردم برفی پس گرفتن و دردست سرکردگان دونه داین دست به دست شد تا به آراگورن رسید.این حلقه هیچ خاصیت جادویی نداشت اما بخاطرخاطره دلیری های باراهیر و برن ارزشمند ترین شی خاندان پادشاهی نومه نوری بود.و همونطور که فلاگوند موقع دادن اون به باراهیر بهش گفت از دیر باز نشانه دوستی بین الفها و اداین بود .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تالکین

درباره حلقه ساورون توضیحات بانو آرون واقعا کامل بود ولی یک جمله کوچولو توی آردا هست که فکر کنم غلط باشه

درباره سارومان Saruman revealed that he had made a Ring of his own

اما سارومان میگه حلقه ای داده نه اینکه حلقه ای رو ساخته.,

اینم لینکش : http://www.glyphweb.com/arda/s/saruman.html

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
درباره حلقه ساورون توضیحات بانو آرون واقعا کامل بود ولی یک جمله کوچولو توی آردا هست که فکر کنم غلط باشه

درباره سارومان Saruman revealed that he had made a Ring of his own

اما سارومان میگه حلقه ای داده نه اینکه حلقه ای رو ساخته.,

اینم لینکش : http://www.glyphweb.com/arda/s/saruman.html

تالکین جان ، در مورد اینکه سارومان وانمود می کرد که حلقه ای ساخته من جاهایی دیدم که بحث شده...جمله آردا غلط نیست ، این جمله بکار رفته چون سارومان وانمود می کرده که یک حلقه قدرت ساخته ، در حقیقت اون بلف می زده برای گندالف تا مقهورش کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فيانور روح آتش

خوب منم يه سوال دارم و اون درباره اوركهاست كه هميشه توش شك دارم:

اوركها فنا ناپذيرن؟؟از اونجايي كه از نسل الفهان؟؟

در مورد حرف بانو آرون اينكه قطعا يوروكهاي سرنوشتشون با آدميان يكي بود نه همه اوركها.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

اگر خود اله سار عزیز نگفته بود من که دیگه روم نمی شد سوال کنم ولی چون همه اینجا با آدم های کنجکاو و کم اطلاعی مثل من با لطف زیاد برخورد می کنن سوالم رو می پرسم:می شه برای من در مورد آرندیل کمی صحبت بکنید من شیفته ی شعر بیلبو هستم ولی نتونستم روابط را به درستی درک کنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

خوب در مورد اورک ها , تالکین توی اکثر نامه هاش گفته که : اورک ها تجسم مسخ شده ای از آدمیان به صورتی وحشتناک و نفرت انگیز اند.

جای دیگه ای هم گفته : در داستانهای دوران پیشین نقل شده که موجودات شیطانی عده ای از الف های اولیه را که هنوز چیزی درباره خدا نمی دانستند بنده خود کرده و ذهنشان را فاسد می کردند.(نامه های تالکین,191)

حتی توی سیلماریلیون گفته که اورک ها همون الف های آواری هستند که توسط مورگوت شکنجه شده و اسیر شدند(صفحه 50 و 94)

خوب, حالا در مورد عمر اورکهایی که به نظر میان از شکنجه الف ها پدید اومدن, فکر میکنم که عمر اونها جاویدان باشه. ولی سرنوشتشون از مرگ, مثل الف ها نخواهد بود. جاویدان بودن اونها به این دلیله که تو کتاب دو برج صفحه 678 که اون دو تا اورک گورباگ و شاگرات باهم حرف میزدن, از روزگار بد گذشته و محاصره بزرگ یاد می آوردن. و اینمحاصره بزرگ هم چیزی جز جنگ آخرین اتحاد الف ها و آدمیان نیست که دو هزار سال پیش بود. پس عمر اونها قاعدتا باید جاویدان باشه که حدااقل از دوهزار سال پیش هستن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

مجبورم جواب بعدیم رو که در مورد آرندیله تو یه پست جدا بدم که با مبحث اورک ها اشتباه نشه.

منم به شدت عاشق آرندیل که باید خوند ایارندیل و شعر مشهورشم که بیلبو سروده!

اگر میخواهید متن کاملی درباره زندگی آرندیل با ترجمه الانور جان بخونید که خیلی هم زیاده باید 4روز صبر کنید تا بخش داستانها درست شه و تمام ترجمه های ایشون توی سایت قرار بگیره که داستانهای دست چین شده سیلماریلیون هستند.

پدر آرندیل یه انسان فانی بود به اسم تور دریانورد که عاشق موسیقی و الف ها بود, فرمانروای آبها اولمو بهش دستور میده که به گوندولین شهر مخفی صخره های سنگی بره و بهش اخطار بده که مورگوت به زودی گوندولین رو کشف و نابود میکنه. تور به گوندولین میره و این خبر رو به تورگان فرمانروای گوندولین میگه, اما تورگان قبول نمیکنه که اونجا رو ترک کنه. از اون طرف مائگلین (پسر آردهل و ائول که داستانش تو داستانهای سایت هست) عاشق دختر تورگان, ایدریل ـه ولی ایدریل دوستش نداشته. تور هم عاشق ایدریل الف میشه و با اون ازدواج میکنه و سال بعدش آرندیل به دنیا میاد. ایدریل که دوراندیش بود یه راه مخفی تو گوندولین میسازه که بشه ازش فرار کرد.

از اون طرف مائگلین که سرخورده شده زیر شکنجه مورگوت محل گوندولین رو فاش میکنه و خیانت میکنه, و وقتی که آرندیل هفت ساله بود مورگوت با بالروگ ها و اژدهایان و گرگ ها به گوندولین حمله میکنه و واقعه معروف سقوط گوندولین در همین زمانه. تور میاد و میبینه که مائگلین میخواد ایدریل رو بدزده و باهم میجنگن و مائگلین کشته میشه. تور ایدریل رو پیش الفی به اسم وورونوه میذاره و به جنگ میره و با یاراش میتونه اورک ها رو فراری بده اما با اومدن اژدهایان و بالروگ ها همه چی عوض میشه و تور که پنج تا بالروگ رو میکشه مجبور به عقب نشینی میشه. تور به دستور شاه تورگان, ایدریل و مردم رو از راه مخفی خارج میکنه اما شاه و آدماش تو شهر میمونند و گوندولین و فرمانرواش سقوط میکنه.

تو راه مخفی , گلورفیندل در نبرد با بالروگ کشته میشه.

اونها به دهانه سیریون میرسن و به مردم الوینگ الف میپیوندن.

آرندیل از نسل سه خاندان اداین بود و همچنین از طرف مادرش به نسل فینگولفین و فین وه نولدور میرسید. خیلی زیبا بود و نوری تو صورتش میدرخشید. بعد اینکه اونها به دهانه سیریون فرار کردند, راحت در کتاره های دریا که مورگوت اهمیت کمی بهشون میداد زندگی کردن. آرندیل از دریانوردان گیردان بسیار آموخت و یاد گرفت که چطوری کشتی بسازه. بعدها پدر آرندیل, تور , به دلیل خدماتش و عشقش به الف ها , والار او را در زمره الف های نولدور گذاردند, و آن دو توانستند با هم برای همیشه به غرب سفر کنند.

پس از آن, آرندیل رهبر مردمش شد و با الوینگ ازدواج کرد و پس از مدتی فرزندانشان الروند و الروس به دنیا امدند.

آرندیل با گیردان کشتی ساز آشنا شد و او به آرندیل کمک کرد تا کشتی زیبا و مشهورش را بسازد و با آن به سفرهای زیادی رود.

از آن طرف الوینگ دختر دیور بود , و دیور فرزند برن و لوتین, و به الوینگ یکی از سیلماریل ها در میان گردنبندی به نام ناگلامیر به ارث رسیده بود. پسران فیانور از این آگاه شدند و از او خواستند تا سیلماریل را تسلیم کند, آرندیل در سفر بود و الوینگ درخواست مدهراس را نپذیرفت چون فکر میکرد که مالکیت سیلماریل باعث در امان ماندن همسرش در دریاها میشود. پسران باقیمانده فیانور خشمگین شدند و به سیریون حمله کردند و همه را کشتند و الروند و الروس را اسیر کردند و الوینگ خود را در حالی که سیلماریل در دستش بود به دریا افکند. اولمو او را در دربا پیدا کرد و از میان امواح بیرون کشید و به یک پرنده بزرگ و سفید تبدیل کرد که سیلماریل بر روی سینه اش میدرخشید. و او به جستجوی آرندیل پرواز کرد و شبی آرندیل پرنده سفید و بزرگی را دید که پروازکنان بر عرشه کشتی اش افتاد و آرندیل آنرا در آغوش گرفت و هنگام صبح الوینگ به شکل واقعی اش بازگشت و ماجرا را برای آرندیل گفت.از آن سو ماگلور پسر فیانور به الروند والروس رحم کرد و آنها را پرورش داد و محبتی مابین آنها به وجود آمد که احتمالش کم بود ، اما قلب ماگلور از تحمل آن بار سوگند ترسناک خسته و بیزار بود.

آرندیل تصمیم گرفت به غرب برود و از والار تقاضای کمک برای فرزندان ایلوواتار کند.این قدرت سیلماریل بود که توانست آرندیل را از آبهایی بگذراند که هیچ کشتی جز کشتی های تلری از آن به سلامت نمیگذرند . در آخر آرندیل اولین آدم زنده پا بر روی ساحل های جاودانه گذاشت . او از الوینگ و همراهانش خواست تا در کشتی بماند زیرا هیچ کس به غیر از او نباید پا بر ساحلهای ممنوع بگذارد. اما الوینگ با او رفت ولی هنگامی که آرندیل به پیش والار رفت, الوینگ سرگردان شد و در میان الف های تلری بود. آرندیل از والار بخشش برای نولدور طلب کرد و ترحم برای دردهای جانگدازشان . و رحمت برای الفها و آدمیان و کمک در هنگامه ی نیازشان . پس دعایش مستجاب شد .ما منوه امر کرد چون آرندیل و الوینگ قدم بر سرزمینهای آمان گذاشتند ، دیگر مجاز نیستند میان آدمیان و الفهای آن سوی دریا زندگی کنند . اما او این قانون را وضع کرد که آرندیل و الوینگ و پسرانشان میتوانند آزادانه انتخاب کنند که از آدمیان باشند یا از الف ها.

الوینگ و آرندیل هردو از الف ها شدند و سپس والار وینگیلوت کشتی آرندیل را تقدیس کردند و آن را به دورترین کناره ی دنیا بردند و در آنجا وینگیلوت از دروازه های شب گذشت و در آسمان به گردش در آمد...

بخش های بعدی این ماجرا رو که خیلی هم طولانیه میتونید سه روز صبر کنید تا داستان کاملش رو با ترجمه الانور جان بخونید, مخصوصا وقتی که جنگ با مورگوت میشه و آرندیل بزرگرتین اژدها رو میکشه و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امیر فارامیر

خیلی ممنونم در مورد مادربانو آرون و مادر خودم هم نیازی به توضیح نیست من دیشب کتاب ضمیمه را خریدم و دیگه مجبور نیستید به سوال های من جواب بدهید.باز هم از همه ی شما دوستان عزیز تشکر می کنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

چي ؟؟ آرنديل بزرگترين اژدها رو مي كشه. مطمئني ؟ من چرا يادم نمياد. بزرگترين اژدها مگه Glaurung نبود ؟ اون رو هم كه تورين تورامبار كشت.آرنديل بعد از اينكه به والينور رفت كه ديگه اصلا بر نگشت كه اژدها بكشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
اله سار
چي ؟؟ آرنديل بزرگترين اژدها رو مي كشه. مطمئني ؟ من چرا يادم نمياد. بزرگترين اژدها مگه Glaurung نبود ؟ اون رو هم كه تورين تورامبار كشت.آرنديل بعد از اينكه به والينور رفت كه ديگه اصلا بر نگشت كه اژدها بكشه.

سلام.اژدهایی که آرندیل کشت آنکلاگون بود که منم فک کنم بزرگترین اژدها بوده چون عبارت greatدر موردش بکار رفته ، همچنین در موردش گفته شده که وقتی به پرواز در می اومد گستره بالهاش نور خورشید رو تیره و تار می کرد و وقتی که مورگوت اونو به مصاف لشگر والار فرستاد ،اونقدر قوی و وحشتناک بود که لشگر والار با برخورد به اون کاملا عقب نشست ،تا زمانی که بدست آرندیل کشته شد و جنگ ادامه پیدا کرد که بعد از اون لشگر ملکور تو مدت خیلی کمی نابود شد ، گندالف هم یه جا تو یاران حلقه میگه که آتش آنکلاگون داغتر از آتش هر اژدهایی در تاریخ بوده و گندالف تصور می کرده که احتمالا می شده که با آتیش اون حلقه قدرت رو آب کرد...با این تفاصیل منم فک می کنم که اون بزرگترین و قوی ترین اژدها بوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

مرسی اله سار خیلی خوب گفتی, راستی محسن عزیز در مورد اینکه میگی آرندیل بعد اینکه به والینور رفت اصلا برنگشت که اژدها رو بکشه, درست نیست چون بعد اون سوار بر کشتی اش به نام وینگیلوت به شکل ستاره ای تو آسمونها با سیلماریل پرواز میکرد و بعد به والینور بازمیگشت, اولین باری که وینگیلوت در آسمانها پرواز کرد ، مردم سرزمین میانه آن رانشانه امید تلقی کردند و نامش را گیل_استل گذاشتند ، ستاره ی امید بزرگ . و غم آنها به درازا نکشید ، چرا که مورگوت نیز آن را دیده و شک کرده بود. والار برای جنگ علیه مورگوت آماده شدند و وانیار ، مردمان اینگ وه و آن دسته نولدوری که در آمان بودند و فرمانروایشان فینگولفین بود نیز به آنها پیوستند . مردمان تلری راضی به رفتن نبودند زیرا هنوز خویش کشی را از یاد نبرده بودند ، اما به ندای الوینگ ، که از خویشانشان بود گوش سپردند و کشتی هایشان را در اختیار جنگجویان قرار دادند . کشتی ها لنگر کشیدند ولی تلری باقی ماندند و هیچگاه پایشان را بر سواحل سرزمین میانه ننهادند.

پس نبرد خشم شروع شد . در طول این نبرد بالروگها نابود شدند مگر آنهایی که گریختند و به غارهای دوردست پناه بردند . آن تعداد کمی که از سه خاندان آدمیان باقی مانده بودند در کنار والار جنگیدند و انتقام گرفتند . اما بسیاری از آدمیان از جمله مردمان اولدور خائن و ایسترلینگ ها به دشمن پیوستند و الفها هیچگاه آن را فراموش نکردند .

مورگوت ترسیده بود و پیش نمی آمد . لیک اژدهایان را فرستاد ، پس ناگهان آرندیل آمد و در اطراف وینگیلوت تمام پرنده های بزرگ بهشت بودند که توروندور عقاب آنها را راهنمایی میکرد . آرندیل آنکالاگون سیاه ، قویترین اژدهاها را کشت و او بر روی باروهای تانگورودریم سقوط کرد و آنها را در هم شکست . با طلوع صبحگاه والار پیروز شدند ....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
محسن

با تشكر از آرون و اله سار.

آره تازه يادم اومد. اينكه يه اژدهايي رو تنگورودريم سقوط مي كنه رو يادم نرفته بود. اينو كه گفتي ماجرا دوباره به مخم برگشت. مرسي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

آرندیل پسر ایدریل کلبریندال(دختر تورگون شاه شهر پنهان گوندولین) و تور پسر هور از خاندان هادور بود. آرندیل به عنوان سفیر الدار به همراه سیلماریلی که برن و لوثین از مورگوث پس گرفته بودن به نزد والار رفت و از اونها برای جنگ با مورگوث طلب کمک کرد. چون آرندیل یک انسان بود بهش اجازه بازگشت به سرزمین میانه داده نشد بلکه به همراه کشتیش وینگیلوت که سیلماریل روی دماغه اون قرار داشت به آسمان رفت.

من راستیتش حواسم نبود که این بحث به صفحه دوم کشیده و به همین خاطر راجع به آرندیل توضیح دادم. ببخشید آرون جان.

-----------------------

دوست عزیز از ارائه مطلب در پستهای مجزا و کوتاه خودداری کن و با مطالعه تاپیک از دادن اطلاعات تکراری پرهیز کن ؛پستهای شما ویرایش و ادغام شده و پست کوتاه تان پاک گردید با تشکر(ناظر)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

یه سوال برام پیش اومده که ایا در شاهنامه هم یه چیزی در مورد آردا گکفته یا نه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تالکین

شاهنامه چه ربطی به آردا داره. شاهنامه اسطوره ها و تبار شناسی مخصوص به خودشو داره. سرزمین میانه هم مربوط به خودشو. اینا کاملا ( کاملا کاملا ) از هم جدان. مگر اینشکل فرض کنی که الله ارو هست. فرشتگان مقرب والار ها هستند ( ما 4 فرشته مقرب داریم والار ها هشت تا هستند ) و میار ها فرشته ان. ( ملکور هم احتمالا ابلیسه! )

---------------------

تو صفحه کتاب شناسی کتاب داستان های ناتمام رو دیدین. من موندم جلد این کتاب چه ربطی به خودش داره. جلد اون یه صحنه درباره تورین تورامبار رو داره نشان میده که با دوستش برگ دارن با اون کوتوله ( میم ) صحبت می کنن تا به آراد-دور برن ولی این مال سیلماریلیون هست نه داستان های ناتمام.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

ببین تالکین جان دلیل نمیشه که چیزی که توی سیلماریلیون هست , تو کتابای دیگه نیومده باشه. در اصل کتاب داستانهای ناتمام یه بخش خیلی بزرگیشو به ماجرای تورین تورامبار اختصاص داده که خیلی هم کاملتر از سیلماریلیونه و اسمش هم الفیه یعنی : NARN I HIN HURIN که به معنی داستان فرزندان هورین هستش. و برای همینه که عکس جلد این کتاب هم به این موضوع اختصاص یافته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان
این موضوع از هم اکنون بسته می گردد.

×
×
  • جدید...