رفتن به مطلب

Recommended Posts

مالبت پیر

من فکر می کنم حلقه یه جورایی روی روح کسانی که باهاش در تماس بودن تاثیر می زاره. دیدم که چطور درون اسمیگل بیچاره گالوم رو خلق کرد. درسته که روی فرودو این تاثیر نگذاشت ولی نمیشه از تاثیر پنهانش غافل موند. روح فرودو و بیل بو نیاز به درمان و آرامش داشت. شاید اگه اسمیگل هم زنده بود اون هم به والینور می رفت و شاید دوباره به شکل اولش بر می گشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
پرنسس ایووین

در باره گفته امیر فارامیر عزیز در صفحه فبل.

فکر کنم سارومان تو وسط کتاب کشته میشه.

حالا چطور تو آخر کتاب فرودو رو نصیحت میکنه.

در مورد موضوع هم باید بگم که با تمام احترامی که برای تالکین قائلم از نحوه پایان کتاب خوشم نیامد.

چون خیلی غم انگیز بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
L.Dwarf

جایی که فرودو بعد از بین رفتن حلقه به اونجا رفت چه خصوصیاتی داشت که اون رو به ارامش میرسوند......

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو
جایی که فرودو بعد از بین رفتن حلقه به اونجا رفت چه خصوصیاتی داشت که اون رو به ارامش میرسوند......

ه این تاپیک یه سری بزن (توصیف والینور)

http://www.arda.ir/forum/topic.php?intId=149

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرداویراف

احتمالاً رفتن فرودو درواقع مرگ اون بوده که بصورت تمثیلی بیان شد. اگر غیر از این بوده چرا دوستاش موغع خداحافظی غمگینی عذادار گونه داشتند نه غمگینی دوری از دوستی که به سفر میرود . کنایه عدم بازگشت فرودو هم شاید اشاره به مرگ اون داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

هابیتها از نژاد انسانها هستند. به همین دلیل هم مرگشون مثل مرگ انسانهاست و سرنوشتشون پس از مرگ نامعلومه. تنها انسانی که اجازه پیدا کرد به سرزمین قدسی بره تور پسر هور از خاندان هادور، همسر ایدریل کلبریندال، دختر تورگان پادشاه شهر پنهان گوندولین بود.

اما با نظرت اصلا موافق نیستم. شاید بیلبو و فرودو و بعدها سام سه انسان دیگه ای بودند که اجازه پیدا کردند به آمان بروند چونکه حمل حلقه و دست کردن اون باعث میشد که شخص به دنیای اشباح وارد بشه و آسیب ببینه. به خاطر کمکی که این افراد که حاملان حلقه بودند برای نابودی سائورون کرده بودند بهشون اجازه داده شد که به والینور که در اونجا هیچ درد و رنجی راه نداره برن تا اینکه زخمها و رنجهاشون درمان بشه. بدین ترتیب رفتن فرودو به والینور مثل مردن نبود چون اگر قرار بود بمیره باید مثل انسانها به اون سرنوشت نامعلوم دچار میشد در حالیکه همچین اتفاقی نیفتاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارگراس

برای منم خیلی مبهمه، تا اونجایی که می دونم ورود فانی ها به سرزمین والاها به هر دلیلی، و پدر خدا بیامرز اله سار که خبری هم ازش نیست بخاطر همین موضوع جوونمرگ شده بود، شایدم زنده مونده باشه! ولی در هر صورت فرودو و بیلبو عمر فانی داشتند و من بهیچوجه درک نمی کنم که چرا و چطور مجوز ورود به «سرزمین مقدس» را گرفتند!؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien

با سلام خدمت همگی

یک سوال دارم

آیا بعد ها سام گمگی هم از دریا به طرف غرب رفت؟ (چرا که او هم برای مدت کوتاهی حلقه را داشت)

با تشکر از همه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سارومان بسیار رنگ
با سلام خدمت همگی

یک سوال دارم

آیا بعد ها سام گمگی هم از دریا به طرف غرب رفت؟ (چرا که او هم برای مدت کوتاهی حلقه را داشت)

با تشکر از همه

سام بعد از مرگ زنش در سن 82 سالگی به والینور سفر کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien

سام بعد از مرگ زنش در سن 82 سالگی به والینور سفر کرد.

با سلام

یک سوال دیگر

سام با کدام کشتی رفت مگر نه اینکه آخرین کشتی همان بود که فرودو همراه با حاملان 3 حلقه با آن رفتند.

آیا بعد از آن کشتی، کشتی دیگری هم از لنگر گاهها عزیمت کرد و اگر کرد پس فلسفه آخرین کشتی چه باشد؟

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

هالدیر عزیز،

کشتی حامل فرودو و گندالف و الروند و گالادریل آخرین کشتی نبود. شاهد من بر این مدعا این است که اولا الادان و الروهیر، پسران الروند که مانند پدر، الف بودن را برگزیده بودند با آن کشتی نرفتند و ثانیا خود کیردان هم در لنگرگاه باقی ماند. گفته شده که کیردان خود با آخرین کشتی به والینور میرود. بنا بر این احتمال دارد که در دوران پیری سام، هنوز هم کشتی در لنگرگاههای خاکستری وجود داشته و او که به هر حال جزو حاملان حلقه به شمار میرفته با یک کشتی به غرب رفته است.

اما در مورد لگولاس و گیملی، چون آنها سالهای سال بعد قصد سفر به غرب کرده اند، احتمالا آخرین کشتی از لنگرگاهها حرکت کرده بوده و لذا لگولاس خود کشتی میسازد و ممکن است که به همراه گیملی به غرب بادبان کشیده باشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien

دوست عزیز هالباراد با سلام مجدد

یک سوال دیگر

سام گمگی مدت خیلی کوتاهی حامل حلقه بوده است ، آیا در این مدت حلقه روی او تاثیری گذاشته است که مجبور به ترک سرزمین میانه شده و یا اینکه فقط به دلیل اینکه حامل حلقه بوده(بدون در نظر گرفتن تاثیر پذیری از حلقه) باید سرزمین میانه را ترک می کرده است؟

و آیا اینکه حتما باید به غرب می رفته یا در این امر آزاد در تصمیم گیری بوده است؟

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

هالدیر جان باید بهت بگم که هر دو دلیل باعث ترک سرزمین میانه توسط سام بود

داشتن حلقه و به دست کردن اون حتی در اون زمان کوتاه هم تاثیراتی بر سام گذاشته بود. به طوری که پس از اون مدت، برای پس دادن حلقه به فرودو به مشکل برخورد.

اما صرف داشتن حلقه هم اون رو ملزم به ترک سرزمین میانه میکرد. حلقه های قدرت تاثیر منفی بر گالادریل، الروند و گندالف نگذاشته بودند، بلکه چون دوران سوم که دوران حلقه ها بود به پایان رسیده بود، تقدیر بر این بود که حاملان حلقه ها سرزمین میانه رو ترک کنند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien
هالدیر جان باید بهت بگم که هر دو دلیل باعث ترک سرزمین میانه توسط سام بود

داشتن حلقه و به دست کردن اون حتی در اون زمان کوتاه هم تاثیراتی بر سام گذاشته بود. به طوری که پس از اون مدت، برای پس دادن حلقه به فرودو به مشکل برخورد.

اما صرف داشتن حلقه هم اون رو ملزم به ترک سرزمین میانه میکرد. حلقه های قدرت تاثیر منفی بر گالادریل، الروند و گندالف نگذاشته بودند، بلکه چون دوران سوم که دوران حلقه ها بود به پایان رسیده بود، تقدیر بر این بود که حاملان حلقه ها سرزمین میانه رو ترک کنند.

با سلام خدمت شما هالباراد عزیز

پس این بدین معنا است که سام باید سرزمین میانه را ترک میکرده و نمی توانسته در آنجا باقی بماند....درست است؟

با تشکر از شما

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

هالدیر عزیز،

با توجه به آنچه که در کتاب میخونیم اینطور به نظر میاد که بله، سام باید سرزمین میانه رو ترک میکرده. گندالف به فرودو میگه که: دوران سوم دوران حلقه ها بوده و چون این دوران به سر رسیده حاملان حلقه باید سرزمین میانه رو ترک کنند.

احتمالا نظر بانو آرون در این مورد اعتبار و قطعیت بیشتری داره. نمیدونم چرا هنوز بهت جوابی نداده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Haldir of Lorien
هالدیر عزیز،

با توجه به آنچه که در کتاب میخونیم اینطور به نظر میاد که بله، سام باید سرزمین میانه رو ترک میکرده. گندالف به فرودو میگه که: دوران سوم دوران حلقه ها بوده و چون این دوران به سر رسیده حاملان حلقه باید سرزمین میانه رو ترک کنند.

احتمالا نظر بانو آرون در این مورد اعتبار و قطعیت بیشتری داره. نمیدونم چرا هنوز بهت جوابی نداده.

هالباراد عزیز با سلام

سوال من دقیقا همین است، فرودو سالیان دراز حلقه را در تملک خود داشته(همانند گاندالف و گالادریل و الروند ) هر چند به ظاهر آنرا در دست نمی کرده ولی به هر حال وسوسه حلقه همواره همراهش بوده است ولی سام مدت خیلی خیلی کوتاهی (زمانش قابل قیاس با فرودو نیست) حلقه را در اختیار داشته است هر چند هنگام پس دادن حلقه به فرودو مقدار کمی مشکل داشت ولی عشق به اربابش وسوسه حلقه را از بین برد(بر خلاف بیلبو و خود فرودو که اولی با فشار گاندالف و دومی به جبر گالوم حلقه را ترک کردند) پس می توان گفت بر نیروی وسوسه حلقه با نیروی عشق وتنها با اراده خود فائق آمد و در ضمن بعد از نابودی حلقه سالها بدون حلقه زندگی کرد پس چه عاملی باعث میشود که مجبور به ترک سرزمین میانه شود چرا که به قول خودش دو تیکه شده بود(تیکه بزرگترش نزد خانواده اش بود) و دودل از انتخاب راه آینده.

با تشکر از همگی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گولوم

رفيق هالدير عزيز شما ايزيلدور رو يادتونه كه.خوب اين يكي هم مدت كوتاهي صاحب حلقه بود ولي هيچ كس نتونست جلوشو بگيره تا حلقه رو با خودش از كوه نابودي برنگردونه.بله همين مدت كوتاه تصاحب حلقه مي تونه تاثير خودش رو بذاره.

در مورد دودل شدن سام خوب مگه نگفتن زنش مرد.حتما بچه هاش هم سر انجام گرفته بودن.پس ترك خانه خالي و رفتن به والينور عاقلانه ترين كاريه كه سام باهوش ميكنه.تازه 82 سال كه سني نيست! ؛)

پي نوشت:خوب اين جوريه ديگه.ما هم با اين پست آهنهارو فروختيم نقره خريديم.صدمين پست از پست هاي بسيار بسيار بسيار پر محتوايم ؛) را به خودم تبريك ميگم.(بعضي وقتها اين جور حرف زدن براي روحيه آدم لازمه.شما هم نزنيد تو ذوقم!)حالا مي تونم همه كتابهاتونو بخورم. :-

پي نوشت پي نوشت:اين بانو آرون كجاست؟خيلي وقته ازشون خبري نيست(تقريبا از وقتي كه از من خبري نيست.)از يابنده خواهشمنديم با دادن يك پست گروهي را از نگراني برهاند.

با تشكر

گلوم(خودمونيم عجب اسم توپي براي خودم پيدا كردم.)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

بعد از غیبت یه هفته ای، دوباره سلام. دلم برای همه تون تنگ شده بود. کجا بودم؟ خوب داشتم بین یه جمعیت n نفری میلولیدم که دستم رو برسونم به ضریح امام رضا. زیارتم قبول؟ خوب سلامت باشید. براتون دعا کردم؟ صد البته. همه تون در خاطرم بودید.

اما حالا بریم سر کار خودمون. هالدیر جان، خودت جواب خودت رو دادی. سام نمیتونست همیشه دو پاره بمونه. اون قسمتی از وجودش به شایر و به همسر و فرزندانش تعلق داشت و قسمتیش به فرودو و به دریا و گذشتن به دیار قدسی. اما خواست که فعلا در شایر و پیش خانوادش بمونه. وقتی که همسرش مرد و فرزندانش هم به سلامتی سر و سامون گرفتن، دیگه اون تونست به راحتی دل بکنه و از دریا بگذره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

سوالـات بسیار خوبی اینجا پرسیده شد که من موقع خوندن دیدم انگار برای خودمم سوال بوده و مغزم نمیپرسیده<_<

اما انقد پست های مختلف خورده شد که آدم از جواب نهایی باز میمونه.

1- اواخر سیلماریلیون یا بهتر بگم آخرین صفحه ی سیل، گیردان میگه که : ...و در کنار سواحل خاکستری مسکن خواهم گزید و بندرگاه ها را پاس خواهم داشت، تا آنکه آخرین کشتی بادبان درکشد.آنگاه منتظر تو خواهم ماند.

در صورتی که هم خود گیردان و هم سم، سالها بعد به غرب کوچ کردند...

2-سم عمری مثل عمر انسانها داشت. تونست 82 سال رو توی سرزمین میانه زندگی کنه بدون اینکه مشکلی داشته باشه. اگه قرار به رفتن حاملـان حلقه بود که خب اونم باید همراه فرودو میرفت و اگه سم میتونست زندگی توی سرزمین میانه رو بعد از حمل حلقه تحمل کنه چطور شد که پس آخر عمرش تصمیم گرفت بره؟؟

میشه گفت که این زیاد آزاد گذاشتن سم از طرف والـار بوده.که هر موقع دلش خواست میتونه بره. در صورتی که از یه طرف امر کردن که حاملـان باید حتما برن به غرب...

خب اگه سم مثلـا توی 50 سالگی می مُرد اونوقت چی؟؟ این نرفتنش به غرب چی میشد پس؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

سوال اول برای خودمم سواله! :دی

درواقع ظاهرا یه تناقض در اسامی به وجود اومده. این که شاید منظور از آخرین کشتی همون کشتی سم و گیردان بوده که اینجوری حرف گیردان تصدیق میشه.

اما سوال دوم:

در کتاب اومده که دوری فرودو و دلتنگی سم باعث شد که به فکر رفتن بیوفته. درسته که همه ی حاملان باید میرفتند اما خب فرودو کجا سم کجا! سم فقط مدت کوتاهی حلقه رو حمل کرد در صورتی که فرودو سال ها حامل حلقه بود. (اگر قبل از سفرش رو هم در نظر بگیریم) بنابراین سم همراه فرودو نمیره. بنظر من دلیل رفتن سم بیشتر همون دلتنگی فرودو بوده؛ شما ببین سم بعد از مرگ همسرش و تنها شدنش به فکر رفتن میوفته وگرنه شاید باز هم در رفتن تعلل میکرد. اما فرودو و بیلبو قضیشون فرق میکنه چون مدت زیادی حامل حلقه بودن و تاثیر حلقه بر اون ها خیلی بیشتر بوده و میشه گفت اون ها حاملان واقعی بودند نسبت به سم که مدت بسیار کوتاهی حلقه رو بهمراه داشت، با آخرینِ نولدور و ایستاری سرزمین میانه رو ترک میکنند.

پ.ن

تاپیک های قدیمی را زیاد بخوانید...{سخنی از تور!}

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

سوال اول برای خودمم سواله! :دی

درواقع ظاهرا یه تناقض در اسامی به وجود اومده. این که شاید منظور از آخرین کشتی همون کشتی سم و گیردان بوده که اینجوری حرف گیردان تصدیق میشه.

این حرف رو گیردان داره به گندالف میزنه. یعنی میگه من و آخرین کشتی منتظر اومدن تو هستیم. خب وقتی گندالف میاد سر قرارش با گیردان حاضر میشه بعدش سوار آخرین کشتی میشه و بدون گیردان میره. شاید بشه گفت که گیردان و سم کشتی جدیدی میسازن بعد از سالها و میرن....؟؟<_<

حتی لگولـاس و گیملی رو هم داریم . که احتمالـا اونها هم کشتی میسازن و دوتایی تنها میرن.حالـا چجوری اینا{یعنی لگولـاس بیشتر منظورمه} راه رسیدن به والینور رو پیدا میکنن هم خودش مسئله اس... اما خب درمورد گیردان و سم ، گیردان قبلـا والینور بوده و راه رو بلد هست.

اما سوال دوم:

در کتاب اومده که دوری فرودو و دلتنگی سم باعث شد که به فکر رفتن بیوفته. درسته که همه ی حاملان باید میرفتند اما خب فرودو کجا سم کجا! سم فقط مدت کوتاهی حلقه رو حمل کرد در صورتی که فرودو سال ها حامل حلقه بود. (اگر قبل از سفرش رو هم در نظر بگیریم) بنابراین سم همراه فرودو نمیره. بنظر من دلیل رفتن سم بیشتر همون دلتنگی فرودو بوده؛ شما ببین سم بعد از مرگ همسرش و تنها شدنش به فکر رفتن میوفته وگرنه شاید باز هم در رفتن تعلل میکرد. اما فرودو و بیلبو قضیشون فرق میکنه چون مدت زیادی حامل حلقه بودن و تاثیر حلقه بر اون ها خیلی بیشتر بوده و میشه گفت اون ها حاملان واقعی بودند نسبت به سم که مدت بسیار کوتاهی حلقه رو بهمراه داشت، با آخرینِ نولدور و ایستاری سرزمین میانه رو ترک میکنند.

من میگم بهر حال سم باید میرفته.معطل کردنش یجور نافرمانی نبوده؟؟ و اگه بوده پس مواخذه نشده و انگار بهش لطف زیادی کردند.آزاد بوده که حتا اگه دلش تنگ نمیشده هم میتونه نره. اینا با هم نمیخونه... :((

وقتی باید بره دیگه این چه صیغه ایه که صبر کنه هر وقت دلش تنگ شد بره؟؟ یا اگه هرگز دلش تنگ نمیشد نمیرفت و دیگه این چه باید رفتنی هست؟؟ :-s

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

من چقدر تاپیک قدیمی و خوب دوست دارم :ایکســ

سوالـات بسیار خوبی اینجا پرسیده شد که من موقع خوندن دیدم انگار برای خودمم سوال بوده و مغزم نمیپرسیده <_<

اما انقد پست های مختلف خورده شد که آدم از جواب نهایی باز میمونه.

1- اواخر سیلماریلیون یا بهتر بگم آخرین صفحه ی سیل، گیردان میگه که : ...و در کنار سواحل خاکستری مسکن خواهم گزید و بندرگاه ها را پاس خواهم داشت، تا آنکه آخرین کشتی بادبان درکشد.آنگاه منتظر تو خواهم ماند.

در صورتی که هم خود گیردان و هم سم، سالها بعد به غرب کوچ کردند...

خب وقتی اونجا بعد از درکشد نقطه اومده، یعنی جمله تموم میشه و ربطی به جمله ی بعدش نداره (کلاس ادبیات گذاشتم؟ :وی) فقط خواستم بگم که این دو جمله رو به هم ربط ندارن و اگه بخوایم با ارتباط به هم بخونیمشون، به مشکل برمیخوریم، اول قراره آخرین کشتی های مردم الدار بادبان بکشه (مردمان منظور افراد خاص نیست)، بعد منتظر گندالف بشه. توی متن انگلیسی کتاب سیلماریلیون مشخص تره:

I will dwell by the grey shores, guarding the Havens until the last ship sails. Then I shall await thee

2-سم عمری مثل عمر انسانها داشت. تونست 82 سال رو توی سرزمین میانه زندگی کنه بدون اینکه مشکلی داشته باشه. اگه قرار به رفتن حاملـان حلقه بود که خب اونم باید همراه فرودو میرفت و اگه سم میتونست زندگی توی سرزمین میانه رو بعد از حمل حلقه تحمل کنه چطور شد که پس آخر عمرش تصمیم گرفت بره؟؟

میشه گفت که این زیاد آزاد گذاشتن سم از طرف والـار بوده.که هر موقع دلش خواست میتونه بره. در صورتی که از یه طرف امر کردن که حاملـان باید حتما برن به غرب...

خب اگه سم مثلـا توی 50 سالگی می مُرد اونوقت چی؟؟ این نرفتنش به غرب چی میشد پس؟؟

منم نظر تور رو واسه ی دلتنگی سم رو دارم، و نداشتن هیچ چیزی در این دنیا که بخواد بهش خودشو نگه داره. برای همین راه سفر رو در پیش گرفت. به علاوه کسی نیومده امر کنه حاملان حلقه باید برن به غرب، فقط اجازه اش براشون صادر شد و بیلبو و فرودو به خاطر رنج و عذابی که کشیده بودن و میکشیدن، سرزمین میانه رو ترک کردن. برای همین این که سم بره یا نره، یا اینکه فرودو یا بیلبو میرفتن یا نمیرفتم هیچ قضیه ای به وجود نمیاره، فقط میتونستن از حقشون استفاده کنن، میتونستن استفاده نکنن، حتی به قولی میتونستن زودتر بمیرن و نتونن به وقتی که میخوان از حقشون استفاده کنن

حتی لگولـاس و گیملی رو هم داریم . که احتمالـا اونها هم کشتی میسازن و دوتایی تنها میرن.حالـا چجوری اینا{یعنی لگولـاس بیشتر منظورمه} راه رسیدن به والینور رو پیدا میکنن هم خودش مسئله اس... اما خب درمورد گیردان و سم ، گیردان قبلـا والینور بوده و راه رو بلد هست.

برای لگولاس و گیملی که توی ضمیمه ی بازگشت شاه ذکر شده کشتی میسازن خودشون و میرن به غرب. (دقیق تر لگولاس یه کشتی خاکستری میسازه)

اما در مورد راه، این راه، راه خاصی نیست که کسی بلد باشه و کسی بلد نباشه! هرکسی که حقش رو داشته باشه یا اجازه اش رو، این مسیر مستقیم رو میتونه پیدا کنه و ازش از سرزمین میانه به آمان وارد بشه، یادمه قدیما توی یه تاپیک یه تصویر ساده از مسیر مستقیم توی آردای کروی کشیده بودم، توی داستان های ناتمام دقیقا همینجوری ذکر میشه این مسیر

من میگم بهر حال سم باید میرفته.معطل کردنش یجور نافرمانی نبوده؟؟ و اگه بوده پس مواخذه نشده و انگار بهش لطف زیادی کردند.آزاد بوده که حتا اگه دلش تنگ نمیشده هم میتونه نره. اینا با هم نمیخونه... :((

وقتی باید بره دیگه این چه صیغه ایه که صبر کنه هر وقت دلش تنگ شد بره؟؟ یا اگه هرگز دلش تنگ نمیشد نمیرفت و دیگه این چه باید رفتنی هست؟؟ :-s

نافرمانی؟ اجبار؟ باید؟ اینا از کجا اومده؟ :پی + میزان لطف رو هم خودِ والار میتونن تصمیم بگیرن و نه ما، بزار بندازیمش گردن خودِ والار :دیــ

درکل هیچ بایدی وجود نداره، پست های بانو رینگیتور و جناب اله سار هم توی صفحه ی اول همین موضوع رو گفتن...

البته بايد در نظر داشت که فرددو و بيلبو اولين فانيانی بودن که به والينور رفتن و در موردگيملي بعدها نيز گفته شده با رضايت خاطر بانو گالادريل به گيملی اجازه داده شده پس هر کسی که کارش تموم شده باشه نمیره.

و بايد در نظر داشت که تمامی الفها میرن نه فقط الروند و گالادريل و گيردان چون بايد قبول کرد که الفها اصلن به سرزمین میانه تعلق نداشتن و فقط به اونجا تبعيد شده بودن و حالا اجازه برگشت دارن.فردو رفت چون حامل حلقه بود و زخمی داشت که به هيچ وجه در سرزمین درمان نمیشد در نتيجه به جای آرون به والينور رفت. سرزمین جاودان...

همون طور که رینگیتور عزیز گفت اینجور نیست که هرکس که کارش تموم شده باشه بره به والینور و یا چون حلقه قدرت نابود شده و حاملش کارش تموم شده پس میره و هیچ بایدی در این رابطه در کار نبوده ؛ در حقیقت فرودو بخاطر در و رنجی که می کشید و فداکاری که کرد بهش لطف شد و پاداش رفتن از سرزمین میانه داده شد که رنج و دردش تسکین پیدا کنه و در مورد رفتن هر کدوم از فانیان از سرزمین میانه دلیلی مشابه این وجود داره

ویرایش شده در توسط الوه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

خب وقتی اونجا بعد از درکشد نقطه اومده، یعنی جمله تموم میشه و ربطی به جمله ی بعدش نداره (کلاس ادبیات گذاشتم؟ :وی) فقط خواستم بگم که این دو جمله رو به هم ربط ندارن و اگه بخوایم با ارتباط به هم بخونیمشون، به مشکل برمیخوریم، اول قراره آخرین کشتی های مردم الدار بادبان بکشه (مردمان منظور افراد خاص نیست)، بعد منتظر گندالف بشه. توی متن انگلیسی کتاب سیلماریلیون مشخص تره: ...

با کل پستت موافق بودم جز این قسمت. اگه قراره طبق گفته ات، آخرین کشتی الدار بادبان میکشه ، خب کله بورن وبانو گالـادریل و لردالروند چی میشن؟؟ اونا هم با همون کشتی گندالف و فرودو رفتند.

و مخالفم با اینکه اون نقطه به معنی جدا کردن دو جمله قبل و بعدش هست. میگه : تا آنکه آخرین کشتی بادبان درکشد.آنگاه منتظر تو خواهم ماند. یعنی موقع بادبان کشیدن آخرین کشتی بیا که منتظرتم.

حتی اگه اون فرض اولت_ اخرین کشتی الدار_ رو هم هم بپذیریم، سوال من نقضش میکنه.{ سوال خط اولم}

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

با کل پستت موافق بودم جز این قسمت. اگه قراره طبق گفته ات، آخرین کشتی الدار بادبان میکشه ، خب کله بورن وبانو گالـادریل و لردالروند چی میشن؟؟ اونا هم با همون کشتی گندالف و فرودو رفتند.

و مخالفم با اینکه اون نقطه به معنی جدا کردن دو جمله قبل و بعدش هست. میگه : تا آنکه آخرین کشتی بادبان درکشد.آنگاه منتظر تو خواهم ماند. یعنی موقع بادبان کشیدن آخرین کشتی بیا که منتظرتم.

حتی اگه اون فرض اولت_ اخرین کشتی الدار_ رو هم هم بپذیریم، سوال من نقضش میکنه.{ سوال خط اولم}

خب کله بورن که اصن با حاملان حلقه نرفت (فیلم اشتباهه) و بعد از مدتی زندگی در ایملادریس در کنار الادان و الروهیر خسته شد، به پیش گیردان میره و سوار بر کشتی به غرب در میگذره، توی کتاب های ترجمه شده یادم نمیاد کجاست اما یادمه هستش...

در مورد اون جمله هم خب درسته جمله ی فارسی رو میشه یجور دیگه خوند (گرچه من هنوز مشکل در معنی نمیبینم)، اما متن انگلیسی رو گذاشته بودم بالا که دقیقا مشخص باشه چی نوشته شده، کلمه ی Then رو هم واسه همین بولد کرده بودم، هنوز هم نظرم روی کلمه ی کشتی، کشتی مردم الدار هست و نه هر نوع کشتی ساخته شده یا شاید اختصاصی!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
LObeLia

دقیقا جمله ی انگلیسی هم همین مشکلو داره.{البته "مشکل" کلمه ی خوبی نیست}

میگه سپس {then} منتظر تو خواهم ماند.{shall}.یعنی بعد ازینکه کشتی الدار {به قول شما} رفت تو بیا. خب کشتی الدار چرا بدونِ الروند و بانو میره؟؟ <_<

{عجب اشتباه فاحشی کردم که به فیلم اعتماد کردم!}

تازه بد تر شد که کله بورن هم به گیردان اضافه شد:((

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...