رفتن به مطلب
لگولاس

زندگی نامه شخصیت های ارباب حلقه ها

Recommended Posts

لگولاس

ارش عزیز کلا این سایت Tuckborough.net در مورد همه چیزی که در سه گانه و هابیت باشه توضیح داده ... ( متاسفانه از سیل و تاریخ سرزمین میانه بسیار کم گفته شده یا اصلا گفته نشده و همین باعث ضعف سایت شده ... ) برای زندگی نامه ها هم معمولا شخصیت های مهم و اساسی مثل یاران حلقه و ... زندگی نامه دارند ... به قسمت People Index برو و بر اساس نژاد انتخاب کن ... موفق باشی ..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لرد لاسس

دستت درد نکه لگولاس جان خیلی توپ بود من فقط یکی رو تونستم بخونم( الروند) شما چه عصابی دارین برای تایپ و ترجمه ی این همه مطلب.

باز هم از تایپ این مطالب از شما متشکرم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

لیگولاس جان ممنون از توضیحات قشنگت

من که فیض بردم

خییییییییییییللللللللیی با حال بود فقط اگه نوع الف ها رو میگفتی عالیتر میشد

راستی بازم اگه میتونی بنویس

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

لگولاس عزیزمون الان در دیار غربته! او از فرودگاه های خاکستری پرواز کرد و به ینگه دنیا رفت! ارویش بیامرزاد! اما آیا او از بازگشایی آردا باخبر شده؟ آیا او ایمیل بازگشایی سایت را دریافت کرده است؟ آیا لگولاس بازمی گردد و این مبحث را ادامه می دهد؟ آیا ما دوباره موفق به تماس گرفتن با او می شویم؟ آخر این قصه چه می شود؟ ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

درسته که من اصولا به آینده و گذشته کار ندارم،اما آخر این قصه رو بت میگم تا حالشو ببری.

لگولاس خبر شده و از دیوار بر سرت خراب میشو،اما چون فونت فارسی روی کیبوردش موجود نیست مث یک دراکولای بیدندون،فقط سایت ا نظاره میکند!

راضی شدی جنگجوی جوی آب خواب؟ ;)

ولی جدای از شوخی،جاش خالیه و بعد هم هست که خبر نشده باشه.یکی بهش بگه دیگه :cry:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

آخه چه جوری بهش بگیم که وقتی که مدتهاست آنلاین نشده و ظاهرا اصلا آدرس اینترنتیش عوض شده؟؟؟ کی بورد فارسی هم نصب کرده بود (اواخر دورانی که ازش خبر داشتیم توی آکادمی پست می زد! بعد ییهو ترکید) اگر کسی خبری از آن یار سفر کرده داره، بهش بگه که ما اینجا منتظرش هستیم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
جان کریستوفر

گولوم

gollumtoppic.jpg

گولوم یا Gollum یک شخصیت خیالی است که توسط پرفسور ج. ر. ر. تالکین خلق شده است. او ابتدا در کتاب هابیت معرفی شد و سپس در سه گانه‌ی ارباب حلقه‌ها تبدیل به شخصیتی محوری گشت.

گولوم هابیتی از نژاد استور است و در منطقه روانیون،در حوالی رود آندوین خروشان به دنیا آمد. نام ابتداییش «اسمیگل» (سمه‌آگول) بود،به دلیل صدایی که از گلویش خارج می‌کرد گولوم نامیده شد. به زبان غربی او را «تراهالد» می خواندند.

تاریخ تولدش نامعلوم است،اما می دانیم که در دوران سوم بوده و تاریخ مرگش،25 مارس 3019 همان دوران بود.طول عمر او به دلیل در اختیار داشتن حلقه‌ی یگانه، بسیار بیشتر از همنژادانش بود. او عاشق حلقه‌ی یگانه بود و حلقه او را بنده خود کرده بود. پس از دست دادن حلقه 76 سال به دنبال یافتن آن آواره شد.

پیش از هابیت

در کتاب یاران حلقه توضیح داده شده است که گولوم ابتدا نامش اسمیگل بوده است، عضوی از یک جامعه منزوی از هابیت‌های استور اولیه. او سال‌های ابتدای زندگی خود را در میان خانواده بزرگ خود،که تحت امر مادربزرگش بود گذراند.

در سال 2463 دوران سوم، اسمیگل چهارمین حامل حلقه پس از سائورون(سارون)، ایزیلدور و ده‌آگول (یکی از خویشاوندانش) شد. در روز تولد اسمیگل، او و ده آگول برای ماهی گیری به گِلَدن،واقع در شمال لوتلورین رفتند.در آنجا بود که یک ماهی بزرگ ده آگول را به اعماق آب کشید و او حلقه‌ای طلایی را پیدا کرد.اسمیگل پیشنهاد كرد که ده آگول حلقه را به عنوان هدیه‌ی تولد به او بدهد و پس از مواجه شدن با مخالفت ده آگول، گلویش را فشرد و خفه اش کرد. اسمیگل به سرعت تحت تاثیر حلقه قرار گرفت و از آن برای دزدی و جاسوسی استفاده کرد.او به زودی از خانواده اش طرد شد و مجبور شد که خانه ای در یک غار در کوههای مه آلود بیابد.

از تاثیر حلقه، در بدن هابیتی او انحنا به وجود آمد و در افکارش تاثیر گذاشت و عمرش را به طور غیر طبیعی طولانی کرد. او حلقه را عزیز خود و هدیه تولدش می‌خواند. این آخری توجیهی بود بر قتل ده آگول، جنایتی که برای تمام زندگی او را آزار داد.

او بیش از 400 سال در کوه‌های مه آلود مخفی شد، با قایق کوچکش ماهی شکار می‌کرد و خام می‌خورد. همچنین اورکهای کودک و نوجوانی که خیلی از خانه دور می‌افتادند را هم شکار می کرد. (احتمال دارد تالکین نظرش در مورد شکار اورک‌ها را بعد از هابیت عوض کرده باشد). او از غذاهای الفی متنفر بود. پس از سالها، چشمان او با تاریکی سازگار شده بود، تاکین چشمان او را به چراغی با نور ضعیف و کم نور تشبیه کرده است که هنگام آرامش زرد رنگند و وقتی هیجان زده شود سبز می شوند.

در طول قرن‌هایی که زیر نفوذ حلقه بود، او به موجودی دوشخصیتی بدل شد. اسمیگل طرف مثبت او بود که هنوز خیلی ضعیف چیزهایی مثل دوستی و عشق رو به او یادآوری می کرد. در طرف بد، گولوم قرار داشت که بنده‌ی حلقه بود و هر که را که قصد برداشتن حلقه را داشت می‌کشت. این دو شخصیت متفاوت اغلب با هم به مجادله برمی‌خیزند و گولوم با خودش صحبت می کند. بین خودش و حلقه یک رابطه‌ی عشق/نفرت داشتند.

characters_gollum_800.jpg

هابیت

در جولای 2941 دوران سوم،بیلبو بگینز، هابیت سرگردان به دریاچه‌ی محل زندگی گولوم می‌رسد و تصادفاً حلقه را می‌یابد. در واقع بهتر است بگوییم که حلقه خودش گولوم رو ترک کرد. چنان که بعدها گندالف گفت ترک گولوم با تمایل حلقه بوده که سعی می‌کرد خود را دوباره به دست سارون برساند. پس از بازی معروف معما و شکست گولوم با تقلب بیلبو، گولوم(که از دزدیده شدن حلقه خبر نداشت) نقشه کشید که بیلبو را بکشد و راه خروج را به او نشان ندهد (شرط معما بود)، ولی وقتی با جای خالی حلقه مواجه شد،دیوانه‌وار به سمت بیلبو برگشت تا او را بکشد و حلقه اش را باز پس گیرد. اما بیلبو فرار کرد. گولوم می‌گریست و می‌گفت: «دزد! بگینز دزد! ما از اون متنفریم، ما از اون متنفریم، تا ابد از او متنفر خواهیم بود.»

در کتاب هابیت نخستین،گولوم مثل ارباب حلقه ها رنجور و ضعیف نبود یا چنان تعلق خاطر شدیدی به حلقه نداشت. اما تالکین در ویرایش‌های بعدی، این توصیفات را تغییر داد و حلقه را دارای قدرت نشان داد.

دروغی که بیلبو به دورفها و گندالف گفت در ویرایش‌های بعدی وارد شد.

منبعش حلقه ی یگانه است ولی نویسندش خاطرم نیست .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
بورومیر

هالباراد و تولکاس عزیز،بنده طی تماسی که از طریق ای-میل با لگولاس عزیز داشتم،بازگشایی مجدد آردا رو بهش خبر دادم.لگولاس هم در پاسخ به ای-میل من از بازگشایی ابراز خوشحالی کرد و نتیجش این شد که در پست اله سار عزیز یعنی آنجا و بازگشت دوباره کامنتی گذاشته و به بعضی از تالارها سری زده .خلاصه لگولاس خودمون دوباره برگشته ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Halbarad

دیدمش بورومیر جان و قربون صدقه اش هم رفتم. ولی ظاهرا حدس تولکاس درست بود و کی بورد فارسی نداره!!! ;)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Elrond half elven

isildur.jpg

ايزيلدور

نژاد: انسان

تاريخ تولد: سال 3209 دوران دوم

تاريخ مرگ: 4 اكتبر سال دوم از دوران سوم

اقامتگاه: نومه نور و ميناس ايتيل

والدين: پدر النديل و مادر نامعلوم

برادر و خواهر: يك برادر به نام آناريون

همسر: نامعلوم

فرزندان: 4 پسر به نام هاي الندور، آراتان، سيريون، والانديل

جزئيات بيوگرافي:

ايزيلدور پسر النديل شاه عالي گوندور و آرنور بود. ايزيلدور و برادرش آناريون به طور مشترك در جنوب در گوندور حكومت مي كردند. در حالي كه پدرشان در شمال اقامت گزيده بود. در طول جنگي كه با نام آخرين اتحاد الف ها و انسان ها با سائورون در گرفت، ايزيلدور حلقه را كه در دستان سائورون بود بريد و آن را براي خودش برداشت و از نابود كردن آن خودداري كرد. او بعد ها توسط اورك ها كشته شد و حلقه قدرت به مدت حدوداً 2500 سال در دشت هاي گلادن گم شد.

ايزيلدور در جزيره نومه نور در سال 3209 دوران دوم به دنيا آمد. برادر جوانتر او آناريون، متولد سال 3219 بود. آنها در بندر رومنا (Romenna) در ساحل شرقي نومه نور زندگي مي كردند. پدرشان النديل و پدربزرگشان آمانديل فرمانرواي Andunie بود. فرمانرواي Andunie از نسل پادشاهان نومه نور بود به واسطه سيلمارين كه دختر پادشاه چهارم تار-النديل بود.

الراس شاهزاده الف اولين پادشاه نومه نور بود، كه زندگي فاني انسان ها را انتخاب كرده بود، در حالي كه برادرش الروند زندگي جاودانه الف ها را برگزيد. با گذشت زمان پادشاهان نومه نور پيشرفت هاي بسياري كردند ولي از انتخاب جد خود مبني بر فاني بودن خشمگين بودند. آنها با الف ها و والار بيگانه شدند و پرستش ERU يگانه را فراموش كردند كه آنها را خلق کرده بود.

گروه كوچكي از نومه نوري ها همواره با الف ها، والار و ارو دوست ماندند، فرمانرواي Andunie از جمله وفاداران بود.

در سال 3262، پادشاه نومه نور، سائورون را به اسارت گرفت و او را به نومه نور برد. سائورون خودش اجازه داد تا او را بگيرند زيرا او قصد فاسد كردن خاندان نومه نور را داشت و مي خواست تا سقوط آنها را به ارمغان بياورد. او از ميل آنها به جاودانگي و به دست آوردن قدرت استفاده كرد تا آنها را براي انكار ارو و پرستش مورگوت متقاعد كند.

ايزيلدور متوجه شد كه سائورون از آر-فارازون خواسته تا نيملوت را قطع كند، درخت سفيدي كه از سرزمين هاي فنا ناپذير رسيده بود. او با تغيير قيافه و به صورت مخفيانه وارد دربار پادشاه شد و ميوه نيملوت را برداشت. نگهبانان به حضور او پي برده و به او حمله كردند و ايزيلدور به شدت مجروح شد، ولي او توانست به همراه ميوه درخت از آنجا فرار كند، ايزيلدور در طول ماه هاي زيادي نزديك به مرگ بود، اما زماني كه ميوه درخت سفيد شروع به جوانه زدن كرده بود، او بيدار بود و آسيب هايش بهبود مي يافت.

زماني كه نفوذ سائورون گسترش مي يافت، مومنين (گروهي كه به الف ها، والار و ارو وفادار بودند) تداركات ترك نومه نور را شروع كردند. آنها كشتي هايشان را با خاندان خود و دارايي هاي خود پر كردند كه شامل پلانتير نيز مي شدند. ايزيلدور سه كشتي داشت و درون كشتي، او به همراه جوانه درخت سفيد و همسرش و پسرش الندور كه در سال 3299 متولد شد سالم به سرزمين ميانه وارد شدند.

آمانديل پدربزرگ ايزيلدور به بخشش مومنين توسط والار اميدوار بود. او به غرب، به سمت سرزمين هاي فنا ناپذير بادبان كشيد. اما اين كه چه اتفاقي براي او افتاد هيچ كس اطلاعي ندارد و او هرگز دوباره ديده نشد.

دروغ هاي سائورون آر-فارازون را متقاعد كرده بود كه مي تواند جاودانگي را در سرزمين هاي فنا ناپذير بدست بياورد.

در سال 3319 دوران دوم آر-فارازون به قصد تصرف سرزمين هاي فنا ناپذير بوسيله قدرت، با يك ناوگان عظيم از نومه نور خارج شد. اما زماني كه در كرانه هاي سرزمين هاي فنا ناپذير قرار گرفته بود، ارو آن يگانه، امر به باز شدن دريا داد و ناوگان بزرگ او در دريا فرو رفتند و جزيره نومه نور بوسيله يك موج عظيم نابود شد.

كشتي هاي وفاداران بخشوده شد، و يك باد بزرگ از غرب فرستاده شد تا آنها را به سواحل سرزمين ميانه ببرد. النديل در شمال اقامت گزيد، در صورتي كه ايزيلدور و آناريون به سوي مصب هاي آندوين در جنوب آمدند. النديل و پسرانش پادشاهي شمالي آرنور و پادشاه جنوبي گوندور را در سال 3320 دوران دوم بنا نهادند. النديل شاه عالي هر دو قلمرو بود، اما در آرنور اقامت گزيد و پادشاهي جنوبي گوندور را به پسرانش سپرد.

ايزيلدور و آناريون تخت مشتركشان را در تالار بزرگ اوزگيليات قرار دادند، شهري كه بر روي آندوين بزرگ بنا نهاده بودند. آناريون در ميناس آنور(برج خورشيد) در سمت غربي آندوين زندگي مي كرد، در صورتي كه ايزيلدور خانه اش را در ايتيلين در شرقي ترين سمت آندوين ساخته بود. ايزيلدور ميناس ايتيل (برج ماه) را در ميان كوه هاي سايه در سرحدات موردور ساخت. ميناس ايتيل يک شهر سفيد زيبا بود، در عين حال يك دژ براي دفاع در برابر نيروي شيطاني خاموشي بود كه در موردور ساكن بود. در ابتدا آنها نمي دانستند كه سائورون به صورت مخفيانه به آنجا بازگشته و شروع به بازسازي استحكاماتش كرده.

ايزيلدور يكي از پلانتير ها را در اختیار داشت كه به آن سنگ ايتيل گفته مي شد، كه به وسيله آن با برادر و پدرش ارتباط برقرار مي كرد. او جوانه كوچك درخت سفيد را در مقابل خانه اش كاشته بود. ايزيلدور و همسرش هنگامي كه در گوندور زندگي مي كردند بيش از دو پسر داشتند، آراتان در سال 3339 و سيريون در سال 3379 دوران دوم متولد شدند.

سائورون در سال 3429 به ميناس ايتيل يورش برد و آنجا را تسخير كرد، ايزيلدور به همراه همسر و پسرانش و جوانه درخت سفيد از آنجا گريخت. ايزيلدور و خاندانش سوار يك كشتي در مصب هاي آندوين شدند و در امتداد ساحل سرزمين ميانه به سوي قلمرو آرنور بادبان كشيدند، محلي كه النديل در آنجا اقامت داشت. النديل با گيل گالاد پادشاه الف ها كه در ليندون در غرب آرنور زندگي مي كرد مشورت كرد، و حاصل آن شكل گيري آخرين اتحاد الف ها و انسان ها براي مقابله با سائورون در سال 3430 دوران دوم بود. همان سال جوانترين پسر ايزيلدور والانديل در خانه الروند در ريوندل متولد شده بود.

لشگر آخرين اتحاد در سال 3431 در ريوندل گرد هم آمدند و سپس به سوي جنگ پيشروي كردند. ايزيلدور و سه پسر بزرگتر او – الندور، آراتان و سيريون به همراه سپاه به جنگ رفتند، در صورتي كه همسر و پسر بچه اش، والانديل در ريوندل ماندند.

نبرد آخرين اتحاد در سال 3434 شروع شد. نيرو هاي سائورون در دشت هاي خارج از موردور در نبرد داگورلد مغلوب شدند، و ارتش آخرين اتحاد وارد قلمرو سائورون شد و برج بارادور را در محاصره قرار داد. محاصره بارادور 7 سال به طول انجاميد و الف ها و انسان هاي زيادي كشته شدند، آناريون برادر ايزيلدور كه در سال 3440 كشته شد از جمله آنان بود.

***در پايان سال 3441، سائورون از برجش پائين آمد. او با گيل گالاد و النديل بر روي دامنه هاي كوه هلاكت جنگيد، جسم سائورون از بین رفت، اما گيل گالاد و النديل در اين ستيز كشته شدند. هنگامي كه النديل به زمين افتاد شمشيرش نارسيل در زير او شكست.

ايزيلدور قبضه نارسيل را بالا گرفت و از شمشير شكسته براي بريدن حلقه از دست سائورون استفاده كرد. روح سائورون از جسمش گريخت، اما تا زماني كه حلقه يگانه وجود داشت بسياري از قدرتش باقي بود و همين طور خواسته روحش. الروند و سيردان به ايزيلدور توصيه كردند كه بلافاصله حلقه را در آتش كوه هلاكت نابود كند، اما ايزيلدور سرباز زد، گفت:

"اين را به عنوان خون بهاي مرگ پدر و برادرم نگه خواهم داشت. مگر من آن کسی نبودم که ضربت مرگ آور را به دشمن زدم ؟"

سیلماریلیون: حدیث حلقه های قدرت و دوران سوم

قدرت حلقه چنین بود که هیچ کس نتواند خواهان نابودی آن باشد. فریفتن حلقه به محض این که ایزیلدور آن را گرفت در رفتار و اعمال او آغاز شد. گرمای عظیم حلقه دستان ایزیلدور را سوزاند، اما او آرام در فکر آن حلقه زیبا و گرانبها بود.

زمانی که برای نخستین بار آن را برداشتم داغ بود، سوزان مثل اخگر، و دست من سوخته بود، چنان که تصور می کردم هرگز از رنج آن رها نخواهم شد ... اما من به سهم خود نمی خواهم هیچ آسیبی بر این شی وارد آورم: از میان تمام آثار سائورون تنها همین یکی زیباست. این حلقه نزد من بسیار عزیز است، هر چند آن را با رنج بسیار به دست آوردم.

یاران حلقه: شورای الروند، ص 502

ایزیلدور دید که نوشته هایی بر روی حلقه، زمانی که هنوز داغ بود وجود داشت، اما زمانی که سرد شد ناپدید شدند. او یک توصیف از آن بر روی طوماری نوشت که آن را در بایگانی برج خورشید برای نسل های بعد باقی گذاشت.

ایزیلدور سلطنت هر دو قلمرو گاندور و آرنور را به عهده گرفت، اما او می خواست تا به شمال بازگردد و منلدیل پسر آناریون را برای حکمرانی در جنوب باقی گذاشت. او برای ارائه مشاوره و راهنمایی به منلدیل چند سال در برج خورشید اقامت کرد. آنها در سرتاسر سرزمین های متعلق به گاندور مسافرت کردند. در قله هالیفراین در جنگل فراین، ایزیلدور پیکر پدرش الندیل را دفن کرد. قبل از ترک برج خورشید ایزیلدور جوانه درخت سفید را به یاد برادرش آناریون در آنجا کاشت.

در پنجم سپتامبر دومین سال از دوران سوم، ایزیلدور به همراه سه پسر بزرگش و 200 نفر از یارانش از برج خورشید عازم شدند. آنها از سمت شرقی رودخانه آندوین به شمال دره پیشروی می کردند، به سمت گدار قدیمی بالای کوه های مه آلود.

سی روز بعد، در چهارم اکتبر، گروه ایزیلدور در نزدیکی دشت های گلادن مورد حمله ارک ها قرار گرفت. ارک ها نمی دانستند که ایزیلدور حلقه یگانه را در اختیار دارد. اما نادانسته توسط قدرت حلقه به آنجا کشیده می شدند. مردان ایزیلدور از حیث شمار ده به یک برتری داشتند، و گرچه آنان در ابتدا موفق به دفع حمله شدند، ارک ها شب هنگام حمله شان را تکرار کردند و مردان در هم شکستند.

قبل از شروع نبرد، ایزیلدور یکی از سرکردگان خودش به نام اوهتار را با تکه های شکسته نارسیل به خارج از میدان نبرد فرستاد. ایزیلدور حلقه یگانه را نگه داشت، اما آن در دفاع کردن مردانش در برابر ارک ها بلا استفاده بود. او متوجه شد که در حال حاضر نیروی خوب به کار بردن حلقه را ندارد و حتی نمی تواند آن را بدون رنجی عظیم برای خودش به کار ببرد. ایزیلدور به خاطر غرور احمقانه ای که منجر شد او حلقه را نگه دارد پشیمان بود.

پسران ایزیلدور آراتان و سیریون کشته شدند، و پسر بزرگش الندور از او خواست تا بگریزد و بدین گونه از تسخیر حلقه توسط ارک ها جلوگیری کند. ایزیلدور پذیرفت و با غم و اندوه فراوان از الندور جدا شد، این چنین رهبر بازماندگان دونه داین کشته شد.

ایزیلدور با این که او را رنج می داد حلقه را بدست کرد و به مقابل رودخانه آندوین رسید. او زره اش را در آورد و قدم به رودخانه گذاشت و قصد داشت تا از آن عبورکند، اما جریان آب نیرومند بود و او را به سوی دشت های گلادن کشید. آنگاه حلقه انگشت ایزیلدور را ترک کرد و در آبها گم شد. ایزیلدور به سختی احساس گمراهی می کرد، اما در آن هنگام رها شده بود، تو گویی که یک بار مسئولیت بزرگ از او برداشته شده بود. او از آب بیرون آمد، اما در آن لحظه توسط ارک ها نشانه گرفته شده بود و آنها تیر ها را به سمت قلب و گلوی او رها کردند.

حلقه یگانه در دشت های گلادن باقی ماند تا زمانیکه توسط ده آگول در سال 2463 پیدا شد. پیکر ایزیلدور نیز در آب ها دفن شد، و توسط خویشاوندانش پیدا نشد. در حین جست و جوی حلقه یگانه، سارومان الندیلمیر را پیدا کرد که ایزیلدور به سر می گذاشت، و برخی اندیشیدند که شاید جادوگر او را یافته است و به بقایای ایزیلدور بی حرمتی کرده، اما صحت آن را نمی دانستند.

والاندیل جوانترین پسر ایزیلدور، زمانی که به سن 10 سالگی رسیده بود پادشاه آرنور شد. اما او ادعای پادشاهی گندور را نکرد، و دو پادشاهی از هم جدا شدند. گندور بنابر حکومت وارثان آناریون اداره میشد، مادامی که در آرنور توسط وارثان ایزیلدور حکمرانی میشد. این چنین بود که در پایان دوران سوم پادشاهی ها دوباره توسط آراگورن، شاه السار، وارث ایزیلدور به هم پیوستند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

با سلام و خوش آمد گویی به لرد الروند عزیز و تشکر بایت این پست با ارزش. واقعا عالی بود دستت درد نکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

يعني باور كنم كه اين الروند همان الروند دوست داشتني ماست؟ :D

ممنون بابت پستت رفيق گرامي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

چه عجب !

پوسیدم انقدر صبر کردم یکی پست بزنه !

ممنون لرد الروند ، زحمت کشیدید ، واقعا زیبا و مفید بود !

دلم واسه ایزیلدور میسوزه ، درسته توسط حلقه تسخیر شده بود ولی با این حال شرارتی ازش سر نزد ، ولی همه ازش به بدی یاد میکنند !

یکیش خود من ، که آرزو میکردم لرد الروند به خاطر سرپیچی ایزیلدور از فرمان نابودی حلقه ، بکشدش ، تا این بلاها سر ملت نیاد .

ولی اهمیت درخت سفید به چی بود ؟ قدرت خاصی نداشت ، فقط نادر بود درسته ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
ولی اهمیت درخت سفید به چی بود ؟ قدرت خاصی نداشت ، فقط نادر بود درسته ؟

نه فقط

تار-پلان تیر پیشگویی کرده بود که با نابودی اون پادشاهی اونا نابود میشه

یکی از نشانه های پادشاهی اله سار این بود که درخت سفید جدید پیدا کرد با کمک گندالف و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت
يعني باور كنم كه اين الروند همان الروند دوست داشتني ماست؟ :D

نه تولكاس جان، اگر منظورت دكتر الروند گرامي هست كه ايشون نيستند ... دكتر ما شناسه ش "لرد الروند" ـه...

خوش آمدي لرد عزيز... و پست بس مفيدي بود {هر چند بدليل كت و كلفتي آن موفق به خواندن تمامش نشديم!} : )

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lord Elrond half elven

اوس مهدی ممنون به خاطر خوش آمد گوییت.

تولکاس نمی دونم همونی هستم که میگی یا نه ولی خوشحالم که میبینمت همنام عزیز.

از همه دوستان هم که مطالعه کردن ممنونم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

بله شاهین جان این تولکاس همونیه که شما میگی، شما هم همونی که تولکاس میگه، منم همون مهدی. :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

sسلام الروند عزيز و البته همنام!الان متوجه شدم كه شما كدوم الروندي.اون الروند ي كه من ميگفتم كس ديگريست البته.يه جورايي يه زمان ممد جادوگران و واليمار بود و آكادمي.الانم حداقل تو آكادمي فعاله.البته با شناسه ديگر.

در هر صورت خوشحالم كه از اون كلوب دل كندي و به ما پيوستي

يه چيز ديگه:تورامبار شما كدوم الروندو ميگي؟

فكر كنم البته همونيو ميگي كه من ميگم :D

حالا يه چيز برا اينكه اسپم نزده باشم:

به آرون:ايزيلدور اتفاقا شخصيت قابل ترحمي نيست.همه آدما اشتباه ميكنن،فقط مهمه كه چه زماني و چه مكاني.و ايزيلدور بدترين زمان و مكان رو براي اشتباه انتخاب كرد.اين دليل نميشه كه بهش به عنوان يه ابر اسطوره احترام گذاشته نشه.اگه دقت كني تو كل داستانم آراگورن با افتخار از نواده ايزيلدور بودن صحبت ميكنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ت.ت
يه چيز ديگه:تورامبار شما كدوم الروندو ميگي؟

فكر كنم البته همونيو ميگي كه من ميگم :D

آره تولكاس جان... منظورم دكتر الروند گرامي بود... {يه شخصيت بيشتر نيست كه هم دكتر باشه هم لرد هم الروند:دي}

هنوز هم ايشان در وبسايت هاي دوست و همسايه مشغول به كار اند ; )

ارادتمند...

ت.ت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
amir18

با سلام به همگی

من یه مطلبی رو می خوام اینجا در مورد لیگولاس بزارم شاید کمک کنه.

از آنجایی که او تا زمان جنگ حلقه دریا را ندیده بود سن او را می‌توان بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ سال تخمین زد ولی گفته شده که او در اوایل دوران سوم بدنیا آمده ولی در جایی خودش گفته که سفرهایش از آراگورن کمتر بوده و این نشانهٔ خامی او بود.ولی این را میتوان گفت که

لگولاس هنگام جنگ پنج سپاه بدنیا آمده بوده و به احتمال زیاد در آن شرکت کرده است ولی چیزی از این موضوع ذکر نشده است.

نام دیگر او هم سبز برگه و در میرک وود به دنیا اومده.

اگر پیام گالادریل به لگولاس رو بخونید بیشتر متوجه می شید :

«لگولاس سبز برگ، ای که در زیر درختان

دیرزمانی به شادی زیسته‌ای. مراقب دریا باش!

اگر فریاد مرغان نوروزی را در ساحل بشنوی

دیگر دلت را در جنگل آرامشی نخواهد بود.»

وقتی که او در پلارگیر صدای مرغان دریایی را شنید و پیش‌بینی گالادریل به حقیقت پیوست. در آینده وقتی که به داستان این سفر می‌رسیدند لگولاس باز می‌ایستاد و گیملی می‌گفت:«من علاقه‌ای به یادآوری آن خاطرات ندارم».

همانطور که در ضمیمهٔ الف:مردم دورین آمده است، لگولاس همراه گروهی از الف‌های جنگلی به میناس‌تریت برگشت و آن‌ها ایتیلین را دوباره به سرزمینی سبز و زیبا تبدیل کردند. پس از مرگ شاه اله‌سار، لگولاس با کشتی به غرب دریا سفر کرد. گفته شده که او گیملی را نیز با خود برده است.

با تشکر :D :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

چه جوری از ندیدن دریا نتیجه گرفتی که بین 500 تا 700 سالشه؟

من کل اینترنت رو زیر و رو کردم همه جا گفته شده که تاریخ تولد لگولاس معلوم نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه
من کل اینترنت رو زیر و رو کردم همه جا گفته شده که تاریخ تولد لگولاس معلوم نیست.

دقیقا

مشخص نیست چقدر

فقط میگن حدود دوران دوم

اینجا:

http://www.glyphweb.com/arda/l/legolas.html

توی یادداشت شماره 2

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
rider

اینم زندگی نامه ی الندیل

پیشاپیش به خاطر غلط های املایی و ترجمه ی ضعیفم عذرخواهی می کنم. :D

ELENDIL

elendil.jpg

نوع: انسان

تولد: سال 3119 دوره ی دوم

مرگ: سال 3441 دوره ی دوم

محل اقامت: رومنا در نومنور – آنومیناس در آرنور

والدین: پدر: آماندیل مادر: ناشناس

برادر یا خواهر: نداشت

همسر: ناشناس

فرزند: 2 پسر ایزیلدور و آناریون

قد: حدود 7 پا و 11 اینچ

شمشیر: نارسیل

علامت: درخت سفید با 7 ستاره و یک تاج با پشت زمینه ای سیاه

الندیل رهبر نجات یافتگان نومنور بود. او همراه پسرانش ایزیلدور و آناریون و گروهی دیگر از مزدمان وفادار به سرزمین میانه فرار کرد و قلمرو گاندور را تاسیس کرد. در نبرد آخرین اتحاد الندیل و گیل گالاد نیروهای خود را برای مبارزه با سائرون متحد کردند ولی با اینکه سائرون شکست خورد ولی هر دوی آنها ( الندیل و گیل گالاد) کشته شدند.

الندیل در سال 3119 دوره ی دوم در نومنور به دنیا آمد پدرش آماندیل پادشاه آندوین بود. پادشاهان آندوین نجیب زادگانی بودند که اجدادشان به شاهان نومنور می رسید. آنان به عنوان مشاور به فرمانروایان نومنور خدمت می کردند. ولی وقتی فرمانروایان نومنور فاسد شدند پادشاهان آندوین به عهدشان با الف ها و والار پابرجا ماندند.

نومنور توسط والار برای انسان هایی که همراه الف ها با مورگوت جنگیدند به وجود آمده بود. نومنور یک جزیره بود که سرزمین میانه در شرق آن و والینور در غرب آن قرار داشت. والار آدم ها را از رفتن به سمت غرب منع کرده بود بسیاری از نومنوری ها از این محدودیت ناراحت بودند و همچنین اینکه الف ها فناناپذیر بودند و آنها فانی.

در سال 3262 ار-فارازن فرمانروای نومنور به سرزمین میانه آمد و با سائرون جنگید. او سائرون را اسیر گرفته و همراهش به نومنور بازگرداند. سائرون از این کار خوشحال بود چون انحراف و نابودی نومنور را می خواست. او آرزوی نومنوری ها برای فناناپذیری و قدرت را برای منحرف کردن آنها به کار برد. و آنها را به پرستش مورگوت ترغیب کرد.

آماندیل پدر الندیل مشاور فرمانروا بود. ولی به خاطر سرباز زدن از پرستش مورگوت اخراج شد. او و فرزندانش و تعدادی از نومنوری ها به ارو و والار وفادار ماندند. آنها در رومنا بندرگاهی در شرق نومنور زندگی می کردند.

سائرون ار-فارازن را قانع کرد که اگر به والینور برود فناناپذیر خواهد شد. ار-فارازن یک ناوگان را برای حمله آماده کرد. آماندیل در مورد این تصمیم باخبر شد و به والینور رفت ولی پس از آن هرگز دیده نشد.

الندل مثل پدرش دریانورد بزرگی بود. او و پسرانش و افراد وفادار دیگر برای فرار به سرزمین میانه آماده شدند. آنها نه کشتی داشتند. 4 تا برای الندیل 3 تا برای ایزیلدور و 2 تا برای آناریون. آنها همراه خود اشیای باارزشی همچون هفت تا پلان تیر و جوانه ی درخت سفید و اشیای دیگر را نیز برداشتند.

در سال 3319 کشتی های ار- فارازن برای حمله به والینور حرکت کردند. ولی همه ی آنها نابود شدند و ارو نیز جزیره ی نومنور را غرق کرد.

پس از چند روز کشتی های الندیل و پسرانش به سرزمین میانه رسیدند. ایزیلدور و آناریون کنار دهانه ی آندوین در جنوب و الندیل در لیندون واقع در شمال به ساحل رسیدند. زمانیکه به ساحل نزدیک شدند. الندیل گفت: من از دریاهای بزرگ به سرزمین میانه آمده ام. در این مکان من و نوادگانم تا آخر دنیا حکمرانی خواهیم کرد.

گیل گالاد پادشاه الف های لیندون از الندیل استقبال کرد. الندیل و مردمش از رودخانه ی لیون گذشتند و در سرزمین های اریادور که در شرق لیندون قرار داشت ساکن شدند.

نجات یافتگان نومنور در سرزمین میانه به دونه داین یا مردان غرب معروف شدند. در سال 3320 الندیل و پسرانش فرمانروایی گاندور و آرنور را تاسیس کردند. الندیل پادشاه کل آرنور و گاندور بود. او در آرنور زندگی می کرد در حالیکه ایزیلدور و آناریون در جنوب اقامت داشتند و با همدیگر بر گاندور حکمرانی می کردند.

پلان تیر ها برای ارتباط برقرار کردن بین آرنور و گاندور استفاده می شد. 4 تای آنها در گاندور و 3 تای آنها در آرنور قرار داشت.

الندیل میله ای نقره ای که از اجدادش به او رسیده بود را نشانه ی فرمانروایی اش بر شمال قرار داد. تاج الندیل الندیلمیر نام داشت که یک جواهر سفید بر روی آن قرار داشت . او همچنین حلقه ی باراهیر را نیز از نومه نور آورده بود.

برخلاف تصور دونه داین سائرون نیز از نومه نور فرار کرده بود. و در خفا به موردور برگشته بود. او از این که دونه داین توانسته بودند از نابودی نومه نور فرار کنند خشمگین بود و به خصوص از الندیل متنفر بود. او به بازسازی قوایش پرداخت و لشکر عظیمی متشکل از مردمان هاراد و رون به وجود آورد. وقتی شعله ی کوه هلاکت دوباره روشن شد. دونه داین متوجه شدند که سائرون برگشته است.

در سال 3429 سائرون به گاندور حمله کرد. او میناس ایتیل جایی که ایزیلدور اقامت داشت را تصرف کرد. ایزیلدور به آرنور فرار کرد. در حالیکه آناریون دشمن را از تصرف ازگیلیات و میناس آنور بازداشت و سائرون به موردور عقب نشینی کرد.

الندیل با گیل گالاد در سال 3430 آخرین اتحاد آدم ها و الف ها را ترتیب دادند. آنان تصمیم گرفتند به موردور لشکرکشی کنند. الندیل بالای تپه ی آمون سول منتظر آمدن گیل گالاد و نیروهایش ماند و آنها در سال 3431 به ریوندل رفتند. ارتش متحد آنها عظیمترین ارتش بود که از زمان جنگ والار با مورگوت به وجود آمده بود و مانند آن دوباره دیده نشد.

در سال 3434 ارتش متحد آنها در داگورلند زمین های بیرونی دروازه ی سیاه با ارتش سائرون جنگید. الندیل نارسیل را همراه خود داشت که با نور خورشید و ماه می درخشید و ترس را بر دل اورک ها و مردان سائرون می افکند.

سرانجام ارتش سائرون شکست خورد و به موردور عقب نشینی کرد. و سائرون به برج بارادور پناه برد و هفت سال در محاصره بود.

در طول محاصره ی بارادور سائرون ارتش محاصره کننده را از راههای مختلف مورد حمله قرار داد و الف ها و ادم های زیادی کشته شدند. آناریون در سال 3440 کشته شد. کلاه خود او بر ائر سنگی که از بارادور پرتاب شده بود شکافته شد.

سائرون در سال 3441 برای شکستن محاصره از بارادور خارج شد ولی الندیل و گیل گالاد سعی کردند جلوی او را بگیرند ولی هر دوی انها کشته شدند. زمانیکه الندیل کشته شد شمشیر شکسته ی او کنارش افتاد. ایزیلدور با استفاده از تکه های شکسته ی نارسیل انگشت سائرون را قطع کرد و حلقه را به دست آورد. ولی از نابود کردن حلقه سرباز زد در نتیجه روح سائرون زنده ماند و برای بازسازی قوایش پنهان شد.

ایزیلدور جسد پدرش را در یک مقبره در تپه ی هالیفیرین به خاک سپرد که نقطه ای در مرکز قلمرو گاندور بود. مقبره با یک سنگ سیاه علامت گذاری شده بود که رویش حروف lambe ando lambe نوشته شده بود. مقبره تا سال 2510 دوره ی سوم آنجا باقی ماند تا اینکه کیریان کارگزار گاندور مقبره ی الندیل را به خانه ی پادشاهان در میناس تیریت منتقل کرد.

ایزیلدور پس از مرگ پدرش مانند او به شمال رفت و گاندور را به ملندیل پسر آناریون سپرد ولی در راه آرنور در گلدن توسط اورک ها غافلگیر و کشته شد و حلقه در آب ها گم شد.

پسر ایزیلدور والاندیل که هنوز یک بچه بود جانشین پدرش شد. ولی وقتی بزرگ شد ادعای پادشاهی بر ارنور و گاندور را نکرد و گاندور همچنان توسط نوادگان آناریون حکمرانی شد. دو قلمرو از هم جدا شدند و تا آمدن آراگورن دوم ( شاه اله سار) دوباره متحد نشدند.

اگه زندگینامه ی شخصیت دیگه ای رو خواستین بگین :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

اگه زندگینامه ی شخصیت دیگه ای رو خواستین بگین ~x(

با عرض پررووی همه رو خواهانیم :D :D

دستت درد نکنه :-

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فنگورن

ممنون دوست خوبم ، خیلی دلم میخواست بدونم آناریون چطور مرحوم شده بود !

مرگ نابهنگامی بوده ، اما درد ناک نبوده .

در مورد والار هم اگه میشه چیزی بنویس.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...