رفتن به مطلب
لگولاس

زندگی نامه شخصیت های ارباب حلقه ها

Recommended Posts

لگولاس

خوب اون که زندگی نامه خودم بود این هم زندگی نامه رفیقم سیردان...لذت ببرید...

---------------------------------------------------------------------------------------------------

Cirdan the Shipwright

-----------------------------

اطلاعات ضروری :

نوع : الف ها

تاریخ تولد : نامعلوم؛ بین سال های 1050 و 1105 قبل از دوران اول امکان پذیر است...

تاریخ ترک سرزمین میانه : یک زمانی در دوران چهارم

محل زندگی : لنگرگاه های فالاس؛ جزیره بالار؛ لنگرگاه های خاکستری

والدین: نامعلوم

خواهر و برادر: کسی نمی داند

همسر: کسی نمی داند

فرزندان: کسی نمی داند

حلقه: ناریا ( آن را به گاندلف داد )

رنگ مو: نقره ای

چهره:

cirdan.jpg

جزئیات زندگی نامه:

سیردان یک کشتی ساز بزرگ و دریانورد الف ها بود. او قوی ترین دید را در بین الف های سرزمین میانه داشت، و او ناریا – حلقه قدرتش - را به گاندالف داد، چون او فهمید که گاندالف به آن نیاز دارد. به عنوان ارباب لنگرگاه های خاکستری، سیردان عزیمت الف ها از قلمروی قدسی از روی دریا را مشاهده کرد، و گفته می شه که او تا زمانی که آخرین کشتی به حرکت درآمد در سرزمین میانه باقی ماند.

اسم اصلی سیردان، نووه بود. او با نام سیردان شناخته شد – که معنی کشتی ساز می دهد – به خاطر مهارت زیادش در ساختن کشتی ها. او خیلی قد بلند بود و موهای نقره ای داشت. در زمان جنگ حلقه او یک ریش بلند خاکستری داشت.!!! این موضوع در میان الف ها غیر عادی است، و گفته می شود که ریش فقط در الف هایی با سن بالا که در دوران سوم عمر خود هستند روییده می شود. در پایان دوران سوم، سیردان ممکن بود که بالای 10000 سال داشته باشد و شاید پیرترین الفی که در سرزمین میانه باقی مانده است.

ممکن است که سیردان از کیوینن آمده باشد، جایی که الف ها برای اولین بار در سرزمین میانه از آنجا برخواستند. این به نظر نمی رسد که سیردان یکی از الف های اصلی ای باشد که بوجود آمده اند. او به الوه و اولوه وابسته بود – کسانی که برادر بودند و بدین گونه ظاهرا دارای والدین مشترکی بودند و جزو الف هایی نبودند که برای اولین بار به وجود آمدند. اگر سیردان با دو برادر بوسیله خون فامیل باشد، بنابراین ظاهرا به نظر می رسد که او هم والدینی داشته است. سیردان ممکن است که موقعی قبل از این که سفر بزرگ الف ها به قلمروی قدسی شروع شود در کیوینن به دنیا آمده باشد.

سیردان یکی از خویشاوندان الف های تلری بود، که بوسیله الوه و اولوه راهمایی می شدند. در سفر بزرگ الف ها، اوه از تلری جدا شد و عاشق ملیان شد و در سرزمین میانه باقی ماند. بعد از جستجوی ناموفق به دنبال الوه، اولوه بسیاری از تلری را به سوی سرزمین قدسی هدایت کرد، ولی بقیه که سیردان هم شامل آنها بود باقی ماندند.

بر اساس یک داستان، سیردان می خواست با کشتی ای که خودش ساخته به دنبال اولوه برود، ولی او پیغامی از والار دریافت کرد:

و صدا به او هشدار داد که به دنبال این خطر نرود; چون قدرت و مهارت او برای سال ها قادر نخواهد بود که کشتی ای بسازد که قادر باشد به مصاف بادها و امواج دریای پهناور برود. اکنون تا آن زمان ایستادگی کن، چون زمانی خواهد آمد که کار تو بیشترین ارزش را خواهد داشت، و این کار تا سال ها بعد در آوازها باقی خواهد ماند. سیردان پاسخ داد، من اطاعت می کنم، و بعد به نظر او رسید ( شاید هم یک رویا ) که یک شکل شبیه یک قایق سفید، که بالای سر او می درخشد، و در میان هوا به طرف غرب می رود را دیده است و زمانی که آن کم کم فاصله گرفت شبیه یک ستاره که درخششی عجیبی داشت به شکل سایه سیردان در جایی که در کنار دریا ایستاده بود درآمد. تاریخ سرزمین میانه، جلد 12، مردم سرزمین میانه: آخریت نوشته ها - سیردان، ص 386

سیردان رهبر گروهی شد که در سواحل سرزمین میانه زندگی می کردند. آنها دریانورد بودند و کشتی های زیادی ساختند. اولمو – والاری که قلمروی اش دریا بود – با سیردان دوستانه رفتار می کرد و خبرها را با او مبادله می کرد. غلام اولمو، اوسه به مردم سیردان موسیقی و دانش دریا را آموخت.

مردم سیردان به عنوان الف های فالاس شناخته شده بودند، بعدا آنها در خط های ساحلی بلریاند ساکن شدند. در بریتومبور و اگلارست آنها در شهرها و لنگرگاه هایشان اسکله ها و بندرگاه هایی با سنگ ساختند. در اطراف جزیره بالار آنها مرواریدهای بسیاری پیدا کردند و سیردان تعدادی از آنها را به الوه داد، کسی که حالا ما او را با نام تینگول می شناسیم. سیردان و مردمش با تینگول بیعت کردند، ولی آنها از باقی الف های سینداری جدا ماندند و آنها همچنان خودشان را تلری می نامیدند و زبان و رسم و سنت خودشان را حفظ کردند.

در طول اولین نبرد بر علیه سپاهیان مورگوت، سیردان و مردمش از تینگول جدا ماندند و به طرف سواحل عقب رانده شدند. آنها به پشت دیوارهای لنگرگاه هایشان عقب نشینی کردند، و به هر حال نبرد را الف ها بردند، خدمتکاران مورگوت به پرسه زدن در سرزیمن های مختلف ادامه دادند. الف های فالاس در طی نبرد دوم نیز محاصره شدند – نبرد زیر ستارگان در ابتدای دوران اول.

در سال 462 دوران اول، سیردان یک ناوگان برای کمک به فینگون آورد، ولی سپاهیان مورگوت که بر روی دشت های هیتلام قرار داشتند غیر قابل شمارش بودند. فینگون بعدا پسر جوانش گیل گالاد را همراه با سیردان فرستاد تا در امنیت در لنگرگاه ها زندگی کند.

بعد از نبرد مصیبت آمیز اشک های بی شمار در سال 472 تعداد بسیار زیادی از الف ها در پشت دیوارهای بلند شهرهای بریتومبار و اگلارست به سیردان پناهنده شدند. دریانوردان سیردان در طول سواحل قایق می راندند وبه سپاهیان دشمن هجوم می بردند. ولی سال بعد، سپاهیان مورگوت به فالاس حمله کردند و بریتومبار و اگلارست را محاصره کردند. دیوارها شکسته شد و لنگرگاه ها نابود شدند و بسیاری از مردم سیردان کشته یا اسیر شدند.

سیردان کسانی را که بازمانده بودند را به جزیره بالار هدایت کرد. آنها یک پناهگاه در جزیره بنا کردند، و آنها کشتی ها را در دهانه های رود سیریون در نزدیکی خشکی پنهان کردند. بنا به درخواست بر تارگون، سیردان هفت کشتی را به طرف غرب در طول دریا در یک جستجو برای رسیدن به قلمروی قدسی فرستاد تا از والار درخواست کمک بکنند. ولی ماموریت شکست خورد و کشتی ها با همه دسته ها گم شدند به غیر از یک کشتی که الفی به نام ورونوه آن را هدایت می کرد که آن هم فرسوده و خسته به ساحل رسید.

در سال 495، اولمو به سوی سیردان آمد و به او هشدار داد که سرزمین نارگوتراند در خطر است و پلی که از روی رودخانه ناروگ به سوی آن هدایت می شود باید خراب شود. سیردان پیک هایی را به نارگوتراند فرستاد، ولی تورین به هشدار او اعتنا نکرد. سپاهیان مورگوت که بوسیله اژدهایی به نام گلارانگ فرماندهی می شدند از پل گذشتند و نارگوتراند را تسخیر کردند.

دوریاس و گوندولین هم سقوط کردند و بسیاری از الف ها که در آن نواحی زندگی می کردند آمدند تا در دهانه های سیریون زندگی کنند. در میان آنها ارندیل و الوینگ نیز بودند – والدین الروند و الروس. آنها با مردمان سیردان که در نزدیکی جزیره بالار زندگی می کردند صمیمی شدند. برای تکمیل کردن رویایی که او از زمان های بسیار قدیم داشت، سیردان به ارندیل کمک کرد تا کشتی بزرگ سفیدی که وینگیلوت نامیده می شد بسازد، که ارندیل از آن برای قایق راندن به سوی سرزمین قدسی استفاده کرد تا از والار بر عیله سپاهیان مورگوت کمک بخواهد.

زمانی که ارندیل رفته بود، لنگرگاه های سیریون توسط پسران فیانور مورد حمله قرار گرفت، چون به سیلماریلی که توسط الوینگ محافظت می شد طمع داشتند. سیردان کشتی هایی را فرستاد تا آنها را متوقف کند ولی او برای جلوگیری از کشته شدن الف ها بسیار دیر عمل کرد. کسانی باقی مانده بودند به جزیره بالار فرار کردند، ولی الوینگ همراه با سیلماریل به درون دریا فرار کرد و آن را برای همسرش ارندیل بر روی وینگیلوت برد. بعد از اینکه ارندیل درخواستش را برای والار مطرح کرد، او همانند یک ستاره از لنگرگاه ها بیرون فرستاده شد، و همراه سیلماریلی که بر پیشانی اش بود با وینگیلوت در آسمان شب قایق راند.

مورگوت توسط سپاهیان والار در نبرد خشم در پایان دوران شکست خورد. پس از آن تعداد بسیار زیادی از الف ها به سرزمین قدسی رفتند، ولی سیردان تصمیم گرفت که در سرزمین میانه باقی بماند. بلریاند نابود شد و بیشتر سرزمین ها در زیر دریا غرق شدند، بنابراین سیردان یک خانه جدید در لیندون در سواحل غربی سرزمین میانه انتخاب کرد، جایی که گیل گالاد پادشاه نیز در آنجا ساکن بود. لنگرگاه های خاکستری در سال اول دوران دوم در خلیج لون پیدا شدند. در آنجا سیردان و مردمش کشتی های فراوانی ساختند، و همان طور که الف ها از سرزمین میانه بیزار می شدند آنها به لنگرگاه های خاکستری می آمدند و به سرزمین قدسی قایق می راندند.

سیردان همچنین کشتی هایی را که مردان اداین را به نومه نور آورد آماده کرد بعد از آنکه جزیره توسط والار برای آنها به عنوان یک پاداش برای کمک آنها در جنگ علیه مورگوت ساخته شد. حوالی سال 600 دوران دوم، برای اولین یک دریانورد از نومه نور به نام وینتور به لنگرگاه های خاکستری آمد. در سفر دریایی دیگری در سال 725، وینتور نواده اش الداریون، پادشاه آینده نومه نور را با خودش آورد. سیردان با الداریون دوستانه رفتار کرد و به او چیزهای بیشتری درباره ساختن کشتی ها یاد داد. در سال های بعد از آن، سیردان به خوش آمدگویی به دریانوردان نومه نوری ادامه داد.

در سال 1693، الف ها سه حلقه خود را از سائرون مخفی کردند، کسی که حلقه یگانه را ساخت تا به بقیه حلقه ها حکمرانی کند. گیل گالاد دو تا از حلقه ها را دریافت کرد، و او ناریا، حلقه آتش را به سیردان داد. سائرون در سال 1700 به اریادور حمله کرد و او سعی کرد تا لنگرگاه های خاکستری را تسخیر کند، ولی یک ناوگان از سوی نومه نورها رسید و سپاهیان او را عقب راند.

در پایان دوران دوم، سیردان همراه با سپاه متحد الف ها و انسان ها به موردور لشکرکشی کرد. سائرون شکست خورد، ولی گیل گالاد همراه با الندیل، پادشاه مردان گوندور و آرنور کشته شد. پسر الندیل، ایزیلدور حلقه یگانه را از دست سائرون قطع کرد. الروند و سیردان به او توصیه کردند که آن را در آتش کوه نابودی از بین ببرد، ولی ایزیلدور نپذیرفت. چند سال بعد، ایزیلدور کشته شد و حلقه یگانه گم شد. سیردان همراه با باقی سپاهیان گیل گالاد به لنگرگاه های خاکستری باز گشت.

در حوالی سال 1000 دوران سوم، پنج جادوگر در لنگرگاه های خاکستری به سرزمین میانه رسیدند. آنها توسط والار از سرزمین قدسی فرستاده شدند تا به مردم سرزمین میانه در ستیز بر علیه سائرون کمک کنند. آخرین آنها که رسید گاندالف بود، و سیردان متوجه شد که او بزرگترین آن پنج تن است و ناریا را به او داد، گفت:

ارباب، این حلقه را بگیر، چون زحمت و کوششت بسیار دشوار و سنگین خواهد بود؛ ولی این به تو در خستگی که به خودت وارد می کنی کمک خواهد کرد. چون که این حلقه آتش است، و با این ممکن است قلب هایی را که در این دنیا مایوس شدند را دوباره روشن کنی. ولی برای من، قلب من با دریاست، و من در لنگرگاه های خاکستری تا زمانی که آخرین کشتی برود ساکن خواهم ماند. من منتظر تو هستم. ضمیمه B : داستان سال ها، ص 336

در حوالی سال 1300، وحشتناک ترین خدمتگذار سائرون، ارباب نزگول ها، به شمال آمد و قلمروی آنگمار را بنا نهاد و نوادگان ایزیلدور، دونه داینی ها از شمال، را تهدید کرد. در سال 1409، پادشاه آرولگ اول در نبرد کشته شد، و سیردان به پسر جوانش آرافور کمک کرد تا سپاهیان آنگمار را عقب برانند و از پیروزی ارباب نزگول ها در پادشاهی شمالی جلوگیری کردند.

در سال 1974 ارباب نزگول هه اقدام به حمله دیگری کرد. پادشاه آرودوی به خلیج یخی فوروچل عقب نشینی کرد، و پسرش آرانارس برای کمک گرفتن از سیردان به طرف لنگرگاه های خاکستری فرار کرد. سیردان یک کشتی برای نجات دادن آرودوی فرستاد، ولی آن در یک کولاک شدید در دریا گم شد و پادشاه و یارانش به هلاکت رسیدند. یک ناوگان از گاندور به لنگرگاه های خاکستری رسید، و سیردان سپاهیان لیندون و باقی ماندگان دونه داین را جمع کرد. آنها در سال 1975 در نبرد فورنوست ارباب نزگول ها را شکست دادند.

پس از آن، مردم دونه داین تبدیل به مردمی آواره و سرگردان شدند. سیردان عهده دار محافظت از پلانتیری که در برج الوستیریون بود و زمانی به الندیل تعلق داشت را برعهده گرفت. پلانتیر فقط به طرف غرب نگاه می کرد، به طرف برج آوالون بر روی تول ارسیا در سرزمین قدسی.

در سال 2060، این ترس بوجود آمد که سائرون بازگشته است و در دژ دول گولدور در سیاه بیشه ساکن شده است. شورای سفید برای مقابله کردن با این تهدید در سال 2463 شکل گرفت. سیردان یکی از اعضا بود، همان طور که الروند، گالادریل، گاندالف و سارامون نیز عضو بودند. در سال 2941، شورای سفید سائرون را از دول گولدور عقب راند، ولی او مخفیانه به موردور فرار کرد.

در پاییز سال 3018، سیردان یک الف به نام گالدور را به ریوندل فرستاد. همچنین فرودو بگینز، هابیتی که به عنوان صاحب حلقه یگانه امده بود نیز در ریوندل حضور داشت. گالدور در شورای الروند شرکت کرد، جایی که تصمیم گرفته شد فرودو به موردور برود و در کوه نابودی حلقه یگانه را نابود کند. در 25 مارس سال 3019، حلقه نابود شد و حکومت سائرون سقوط کرد.

در پایان دوران سوم، دوران الف ها در سرزمین میانه به پایان رسید و دوران انسان ها آغاز شد. سیردان و دریانوردان او کشتی هایی را آماده کردند که الف ها از روی دریا عبور بدهند. سیردان مخصوصا تلاش فراوانی برای ساختن یک کشتی سفید انجام داد، و پلانتیر برج الوستیریون را بر روی آن قرار داد. در 29 سپتامبر سال 3021، سیردان بار دیگر به گاندالف در لنگرگاه های خاکستری خوش آمد گفت. گاندالف همراه گالادریل و الروند و فرودو و بیلبو بگینز، سوار بر کشتی شدند. و حاملان حلقه از به خارج از سرزمین میانه قایق راندند.

سیردان همچنان در لنگرگاه های خاکستری برای عزیمت الف هایی که در ابتدای دوران چهارم تاخیر داشته اند صبر کرد. به نظر می رسد که زمانی که سرانجام آخرین کشتی از لنگرگاه های خاکستری عازم بشود، سیردان خودش هم قادر خواهد بود که به سرزمین قدسی قایق براند…

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

خیلی جالب است

در مورد اسمم هم توی اون یکی اتاق نوشتم

---------------------------------------------------------

این جوری بهتره در ضمن زتدگی نامه کامل گاندالف رو داری یا نه اینا که توی وبلاگت هم بود اگر تونستی زندگی نامه اونو پیدا کن

و بذار توی سایت که ما بخوانیم و لذت ببریم

------------------------------------

دوست عزیز پست های شما ویرایش و ادغام شد(ناظر)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تالکین

لگولاس

بهتره مقالات رو مستقیما به یکی از رهبان ها میل کنی تا بعدا تو بخش مقالات بفرستند. تو فروم جاشون نیست.{ البته کمی تو کپی رایت دچار مشکل میشی چون قبلا تو لوتر هم زده بودی }

هر دو تاشون معرکه ان. دستت درد نکنه.

تو یه پست بانو رینگیتور نوشته بود Cirdan رو باید با ک تلفظ نمود . ( خود من هنوز این رو سیردان می خونم )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الانور

البته رینگنتور کاملا درست می گفت توی ترجمه کتاب گیردان نوشته که البته اشتباه اسم این الف کیردان است

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

به نظر من کاسکی این جا به بررسی گونه ها می پرداختید نه به بررسی اشخاص چون اینجوری اول زندگی گونه رو می فهمیدم بعد میرفتیم سراغ اشخاص

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
امپراطور تاریکی

عالیه.....کار تحسین بر انگیزیه...

من پیشنهاد می کنم که برای بخش مقالات ارسال بشه..

البته نمی دونم این سایت همچین بخشی داره یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

بله داره , مگه شما بخش داستانهای سرزمین میانه رو ندیدید؟ البته فعلا امکان داستان اضافه گذاشتن تو اون بخش نداریم ولی تا 2هفته دیگه راهش میندازیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیاه بینان حلقه

خداییش دیگه قشنگ بود...

واقعا این هنر را باید در مقاله ای نوشت و در سایت قرار داد...

در بین پست ها به این جمله رسیدم که گفتند به یکی از رهشناسان این مطالب را ایمیل بزن تا مقاله کنن و در سایت قرار بدن.... مگه رهروها نمیتونن قرار بدن؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

1. اون كسي كه گفتيم بهش ايميل بزنن رهبان بود(مدير) -2.رهروها ميتونن تو فروم بذارن اما براي بخش هاي خاص سايت مثل داستانها و تاريخچه و غيره فقط رهبان ها ميتونن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فارامیر

منم زندگی نامه گندالف رو دارم اگر ایرادی نداره بزارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرون

دستت درد نکنه فارامیر عزیز هرچی مرجع تر بشه اینجا بهتره ! فقط کاشکی زودتر این بخش داستانها راه بیفته که همه رو به اونجا منتقل کنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فارامیر

آمار حیاتی

نوع: ایستاری (جادوگر)

زمان ورود به سرزمین میانه: حدود سال 1000

زمان ترک سرزمین میانه: 29 سپتامبر 3021

اقامتگاه: محل مشخصی ندارد

والدین: نامعلوم

برادر یا خواهر: نامعلوم

همسر: نامعلوم

فرزند: نامعلوم

رنگ مو: سفید

حلقه: ناریا

شمشیر: گلامدرینگ

اسب: شدوفکس

gandalf.jpg

gandalfhowe.jpg

----------------------------------------------------------

شرح بیوگرافی

گندالف یکی از جادوگرانی بود که برای مقابله با سائورون به سرزمین میانه فرستاده شد.در طی 2000 سالش در سرزمین میانه، گندالف برای عشق به سرزمین ومردمش و هابیتها آمده بود.گندالف بی وقفه بر ضد نقشه های سائورون که برای تسلط بر سرزمین میانه بودتد تلاش میکرد.او در جریان یک سری اتفاق ها قرار گرفت که سرانجام موجب نابودی دارک لرد شدند.

زمانی که او در سرزمین جاودانه زندگی میکرد معروف به الورین بود،واو خردمندترین مایار بود.الورین برای زمان زیادی در لورین،جنگل والا ایرمو زندگی می کرد. برای اینکه درختان لوتلورین در سرزمین میانه به این نام بودند.الورین همچنین اغلب نیه نا را در خانه اش در باختر دور نزدیک دیوارهای جهان ملاقات میکرد.گفته اند که الورین نزد نیه نا دلسوزی و بردباری را می آموخت.والار، منوه و واردا الورین را حدود سال 1000 دوره سوم به سرزمین میانه فرستادند.

مایار، کسانی که توسط والار با چهره ی پیرمردان به سرزمین میانه فرستاده شدند، معروف به ایستاری یا جادوگر شدند.مآموریت آنها کمک به مردان آزاد سرزمین میانه برای مغابله با سائورون بدون اینکه خواستار چیرگی یا قدرت برای خودشان باشند . الورین آخرین 5 جادوگر بود که به بندرگاههای خاکستری در شمال غربی سرزمین میانه وارد شد. سیردان کشتی ساز به او ناریا یکی از سه حلقه ی الفها را داد.

الورین به گندالف معروف شد.الفها به او میتراندیر می گفتند.یعنی زائر خاکستری.او ریشهای خاکستری بلندی داشت .اوکلاهی آبی رنگ برسر داشت و شنلی خاکستری بلندی میپوشید.

در حدود سال 1100 گندالف و فرمانده ی الفها کشف کردند که یک قدرت شیطانی قلعه ی دول گولدور در سیاه بیشه را ساخته است.در آن زمان آنها فکر کردند که آن قدرت،یکی از نزگولهاست.گندالف در سال2063 به دول گولدور رفت و فهمید که آن سائورون است.

3سال بعد سورای سفید توسط فرمانده ی جادوگران و الفها تشکیل شد.رئیس شورای سفید سارومان بود.گالادریل معتقد بود که گندالف ریاست را بر عهده بگیرد اما گندالف قبول نکرد.گندالف در سال 2850به دول گولدور بازگشت.او آنجا ترین پدر تورین را پیدا کرد.ترین قبل از مرگش نقشه ی کوهستان متروکه و کلید در مخفی را داد.او می خواست یک حمله ی نظامی به دول گولدور انجام شود ولی سارومان قبول نکرد.

گندالف میدانست که ازدها اسماگ کوهستان متروکه را تصرف کرده است.او می ترسید که سائورون از اسماگ به عنوان یک وسیله برای حمله به ریوندل و لوتلورین استفاده کند.در روزی از مارس 2941گندالف پسر ترین،تورین را در بری ملاقات کرد.تورین میخواست که کوهستان متروکه را از اسماگ پس بگیرد.او و گندالف نقشه ای کشیدند.او 12 دورف دیگر را هم برای اینکار انتخاب کرد و گندالف یک هابیت را.این اولین قدم گندالف برای نابودی دارک لرد بود.هابیتی که گندالف انتخاب کرده بود بیل بو بگینز بود. گندالف در اواخرآوریل 2941به شایر آمد و وارد بگ اند شد.گندالف جلوی در خانه علامت گذاشت و بعد از مدتی 13دورف برای صرف چای آمدند.ابتدا هابیت قبول نکرد که با آنها برود ولی سپس فردا صبح به همراه آنها برای انجام نقشه به طرف کوهستان متروکه به راه افتاد.

زمانی که دورفها و هابیت توسط سه ترول،تام برت و ویلیام دستگیر شدند گندالف آنها را فریب داد و آنها در آفتاب تبدیل به سنگ شدند.گندالف در میان اندوخته ی ترولها شمشیر گلامدرینگ را پیدا کرد و آنرا برداشت.گندالف گروه را به طرف ریوندل برد.الروند در مدت کوتاهی نقشه را برای آنها خواند.سپس بعد از مدت کوتاهی آنها به طرف کوهستان مه گرفته به راه افتادند.در آنجا دورفها و بیل بو توسط گابلینها اسیر شدتد ولی گندالف با گلامدرینگ سر گابلین بزرگ را قطع کرد.گندالف آنها را به طرف راههای خروجی در شرق آنجا برد. ولی آنها متوجه شدند که بیل بو مدتی است با آنها نیست.وقتی که نها بیل بو را پیدا کردند هابیت به آنها گفت که گولوم حلقه را به او هدیه داده است.اما بعدها راستش را به گندالف گفت.

وقتی که گروه به راهش را ادامه داد توسط وارگها مورد حمله قرار گرفتند.گندالف آنها را مجبور کرد که از درختها بالا بروند و بعد آنها توسط عقابها نجات یافتند.گندالف آنها را به خانه ی بئورن در حاشیه ی سیاه بیشه برد.گندالف به آنها گفت که باید به جنوی سیاه بیشه برود و آنها با ید بدون او به طرف کوهستان متروکه حرکت کنند.

در تابستان 2941 شورای سفید تشکیل شد و گندالف دوباره پیشنهاد حمله به سائورون را داد.سارومان قبول کرد و به دول گولدور حمله کردند و سائورون فرار کرد.

گندالف به طرف شمال بازگشت.او وارد کوهستان متروکه شد و اسماگ را مرده یافت.اما دورفها به خاطر انسانها و الفها به کوهها پناه برده بودند.بیل بو شبانه از کوهها خارج شد وسنگ آرکن را پادشاه الفها و انسانها داد برای اینکه خصومتها را پایان دهد.زمانی که اورکها و وارگها حمله کردند گندالف دورفها،الفها و انسانها را متقائد کرد که با هم متحد شوند.

بعد از نبرد پنج سپاه گندالف و بیل بو به طرف شایر به راه افتادند اما در شایر نوقف کردند زیرا گندالف و الروند باید برای حمله به سائورون می رفتند.

بعد از حمله به سائورون او به موردور رفت.ونه شبح حلقه به او پیوستند.سائورون دوباره برج تاریک باراد-دور را ساخت.او می خواست حلقه ی یگانه را پیدا کند.اما سارومان در شورا گفت که حلقه برای همیشه در رود آندووین گم شده است.

گندالف نظریه ی سارومان را قبول کرد اما هنوز شک داشت.او به شایر میرفت و وقتی که بیل بو به او گفت که حلقه را چگونه بدست آورده است از خود پرسید گولوم آنرا از کجا بدست آورده است.گولوم از کوههای مه گرفته خارج شده بود.

در سپتامبر 3001گندالف برای جشن تولد 111سالگی بیل بو به شایر آمد.22 سپتامبر همچنین تولد فرودو نیز بود.گندالف برای اجرای مراسم آتش بازی آمده بود.بیل بو بعد از جشن می خواست شایر را ترک کند.

گندالف راضی نبود که بیل بو جلوی چشم میهمانانش از آن حلقه استفاده کند.وقتی که بیل بو می خواست حلقه را برای فرودو بگذارد لحظه ای تآمل کرد.اما بالآخره گندالف او را راضی کرد که حلقه را برای فرودو بگذارد.

گندالف شک کرده بود که شاید حلقه ی بیل بو همان حلقه ی یگانه باشد.ولی او باید چیزهای بیشتری می فهمید.به همین دلیل به ملاقات آراگورن تکاور شمال و نوه ی ایزیلدور رفت.این اولین دیدار آنها بود و آنها بعد از آن با یکدیگر دوستشدند.آنها تصمیم گرفتند به جستجوی گولوم بپردازند.ولی موفق نشدند.

گندالف به میناس تی ریت رفت.دن تور زیاد موافق نبود ولی اجازه داد گندالف از کتابخانه ی آنجا استفاده کند.فارامیر پسر دنه تور مشتاق بود پیزهایی از گندالف یاد بگیرد.سرانجم گندالف نوشته ای از ایزیلدوریدا کرد.

گندالف به پیش آراگورن رفت.او گولوم را گرفته بود.بنابراین گندالف به سیاه بیشه رفت تا از پرس وجو کند.گولوم گفت که حلقه را در رودخانه ی آندووین نزدیک جایی که ایزیلدورمرده بود پیدا کرده است.او یک هابیت بود و اسمش سمه آگول.او دوستش ده آگول را به خاطر گرفتن حلقه کشته بود.و به کوهستان مه گرفته رفته بو د وبرای 500 سال آنجا زندگی کرده بود.

گندالف دوباره به شایر رفت و برای فرودو تعریف کرد که این حلقه همان حلقه ی یگانه است.سپس آنرا در آتش انداخت و نوشته های آنرا خواند.گندالف به فرودو گفت که باید حلقه را نگه دارد ولی بعد از مدتی از اینجا برود تا دست سائورون به آن نرسد.برای فرودو سخت بود که شایر را ترک کند ولی او تصمیم گرفت که روز 22سپتامر به همراه سام وایز گمگی به طرف ریوندل برود.گندالف آراگورن را در گدار سارن ملاقات کرد و از نقشه اش برای او گفت.او در بری راداگاست قهوه ای را دید.

راداگاست به او گفت که سارومان میخواهد او را ببیند و اخباری درباره ی اشباح حلقه که در شایر هستند بدهد.گندالف تصمیم گرفت که در اولین فرصت برود پس به راداگاست گفت که به پرندگان درباره ی اشباح حلقه هشدار دهد.او شب را در اسبچه ی راهوار ماند و نامه ای به بارلی من باتربار داد که برای فرودو بفرستد.در نامه نوشته بود که فرودو هرچه زودتر حرکت کند.

زمانی که گندالف وارد ایزنگارد شد سارومان به او پیشنهاد داد که گندالف به او بگوید حلقه کجاست و آنها حلقه را برای خود بردارند ولی گندالف نپذیرفت و سارومان او را بالای اورتانک زندانی کرد.او از آن بالا لشکر سارومان متشکل از اورکها و وارگها را می دید.

در 18سپتامبر گوایهیر با خبرهایی از خروج گولوم به ایزنگارد آمد.او گندالف را از آنجا نجات داد و در ادوراس در روهان پیاده کرد.گندالف آنجا به شاه تئودن درباره ی سارومان هشدار داد ولی او هشدار گندالف را نشنیده گرفت.تئودن به گندالف اجازه داد که اسبی بردارد و برود.گندالف شدوفکس را انتخاب کرد و براه افتاد.

در 29سپتامبر در هابیتون گندالف از سرکارگر فهمید که فرودو یک هفته قبل رفته است.او خانه ی فرودو را در کریک هالو ویران یافت ولی وقتی در بری فهمید که فرودو و گروهش به همراه آراگورن بری را ترک کرده است خیالش راحت شد.در 3اکتبر گندالف در ودرزتاپ با نه شبح حلقه رودرو شد و او به برج آمون سول رفت او آتش بزرگی درست کرد که تا چند مایلی دیده می شد.در روز بعد گندالف به طرف ریوندل حرکت کرد.

در روز 18اکتبر گندالف وارد ریوندل شد و فهمید که شاهزاده ی الفها،گلورفیندل به جستجوی فرودو رفته است.فرودو در 20اکتبر توسط اشباح حلقه محاصره شد.الروند کاری کرد که موجها بالا بیایند . گندالف نیز آنرا به شکل اسبی سفید در آورد و موجها به نه شبح حمله کرد.فرودو در حالی که که توسط سواران مجروح شده بود به ریوندل رسید.فرودو بهبود یافت وشورای الروند در 25سپتامبر تشکیل شد.گندالف درباره ی خیانت سارومان گفت و شورا را متقاعد کرد که حلقه را برای نابودی به سرزمین موردور بفرستند و گفت که این آخرین چیزی است که به فکر سائورون برسد.

فرودو مآمور حمل حلقه شد و گندالف الروند را متقاعد کرد که مر و پی پین نیز جزء یاران باشند.یاران حلقه ریوندل را در 25دسامبر ترک کردند.آنها از کوههای مه گرفته گذشتند. گندالف می خواست که آنها از راه معادن موریا بروند اما آراگورن موافق نبود زیرا این راه خطرناک بود ولی آنها بعد از حمله ی وارگ ها مجبور شدند از راه موریا بروند.در 13جانویه آنها به دروازه ی غربی رسیدند.مری اتفاقی رمز ورود را پیدا کرد.گندالف قبلآ از راه دروازه ی شرقی آمده بود و راه را بلد بود.در زمانی که آنها می خواستند استراحت کنند پی پین سنگی در گودال انداخت و ناگهان صدای بوم بوم بلند شد.گندالف از دست پی پین عصبانی شد و او را مجبور کرد که نگهبانی بدهد.

در تالار مزربول گندالف کتاب مزربول را که مربوط به بالین بود پیدا کرد.در صفحه ی پایانی نوشته بود که آنها می آیند.ناگهان صدای بوم بوم عظیمی به گوش رسید و اورکها به یاران حلقه کردند.یاران جنگیدند و دروازه ی شرقی را بستند.گندالف آنها را بیرون برد و برروی پل خزد-دوم با بالروگ رودرو شد.او به یاران گفت که بروند و خود در برابر بالروگ ایستاد.او چوبدست خود را به پل زد و پل زیر پای بالروگ شکست ولی در زمانی که داشت سقوط می کرد شلاقش در هوا تاب خورد و به دور پای گندالف پیچید و اورا نیز به درون مغاک برد.

گندالف و بالروگ برای رسیدن به سیلورتاین از پلکان بی پایان بالا رفتند و در مبارزه ی بین آنها گندالف بالروگ را به پایین کوهها افکند.گندالف خاکستری مرد اما ارو((Eru اورا به سرزمین میانه برگرداند تا مآمورینش را انجام دهد.او گندالف سفید شد بزرگتر وقدرتمندتر از قبل.

گندالف از خلسه بیدار شد و گوایهیر به کمک او آمد و او را به لوتلورین برد.گالادریل گندالف را لباسی سفید پوشاند.

گندالف در اول مارس در جنگل فنگورن آراگورن،گیملی و لگولاس را دید و به آنها اطمینان داد که جای مری و پی پین پیش چوب ریش امن است و به آنها گفت که باید برای هشدار به مدوسلد کاخ شاه تئودن بروند.گندالف،تئودن را در اختیار مشاورش گریما مارزبان پیدا کرد.گریما جاسوس سارومان بود.گندالف تئودن را از آن حال خارج ساخت و تئودن گریما را بیرون انداخت و دوباره شمشیرش را بلند کرد.گندالف توسط دیده وران فهمید که ارتش سارومان ا گدار ایزن عبور کرده است پس به تئودن گفت که با مردانش به گودی هلم بوند و نیز خود نیز برای جمع آوری نیروی روهیریم ها راهی شد.

گندالف در نزدیکی گدار ایزن نیروهایی را پیدا کرد.او آنها را راهی گودی کرد و خود نیز به ایزنگارد رفت.او از چوب ریش درخواست کمک کرد و چوب ریش نیز موافقت کرد که تعدادی هورن را برای کمک بفرستد.سپس گندال برای پیدا کردن ارکن براند راهی شد.

گندالف و ارکن براند با هزار روهیریم در 4 مارچ وارد نبرد شدند.اورک ها با دیدن آنها ترسیدند و به جنگل هورن ها گریختند ولی هرگز دیده نشدند.روز بعد تئودن و گندالف برای ملاقات با سارومان راهی شدند.سارومان سعی کرد با صدایش آنها را فریب دهد ولی موفق نشد.گندالف نیز چوبدستی او را شکست و اورا از زمره ی جادوگران و همچنین شورایی سفید خارج کرد.گریما نیز پلانتیر را پرت کرد و پی پین آنرا برداشت ولی گندالف به سرعت آنرا از دست هابیت گرفت.

شب وقتی که آنها مشغول استراحت بودند پی پین در سنگ پلانتیر نگاه کرد.وقتی که از حالت خلسه خارج شد و آنچه را که دیده بود شرح داد گندالف گفت که سائورون فکر می کند حامل حلقه اسیر سارومان است است.ناگهان یک نزگول از بالای سرشان گذشت و گندالف به همراه پی پین سوار بر شدوفکس به طرف میناس تی ریت راند.

گندالف و پی پین وارد میناس تی ریت وارد شدند و با دنه تود کارگزار آن ملاقات کردند.دنه تور سوالهایی درباره ی مرگ پسرش پرسید.وقتی گندالف و پی پین خارج شدند گندالف به پی پین گفت که دنه تور چیزهای زیادی مثل مآموریت یاران حلقه و اینکه بعد از خروج از موریا فردی بالاتر از بورومیر گروه را هدایت می کرده است را از حرفهایش فهمیده است.

روز بعد فارامیر در حالی که پنج نزگول به دنبالش بودند به طرف شهر آمد.گندالف برای کمک به او رفت و با نوری که از چوبدستی اش خارج ساخت نزگول ها را فراری داد.فارامیر توضیح داد که فرودو و سام به کمک گولوم به طرف کیریت آنگول می روند.او نگران شد ولی نگرانیش از بین رفت زیرا می دانست که گولوم نقش مهمی در مآموریت حامل حلقه خواهد داشت.دنه تور عصبانی شد که پسرش حلقه را برایش نیاورده است.پس اورا به دفاع از ازگیلیات فرستاد اما لشکر سائورون بزرگتر بود و با کمک فرمانروای نزگول قلب دفاع کننده ها را نا امید می کرد.گندالف بازگشت ولی فارامیر همان جا ماند تا دفاع کند.روز بعد گندالف برای نجات زخمی ها رفت رفت فارامیر را مجروح آورد.

دنه تور از زنده ماندن پسرش ناامید شده بود.نیروهای دشمن حمله کردند و گندالف دفاع را تقویت می کرد.فرمانروای نزگول می خواس وارد شود ولی گندالف اجازه نداد و سرانجام روهیریم ها رسیدند.

پی پین به گندالف گفت که دنه تور می خواهد خودش و پسرش را بسوزاند.گندالف فارامیر را نجات داد ولی نتوانس دنه تور را نجات دهد.دنه تور در پلانتیر نگاه کرده بود و سائورن تصویر شکست گوندور را نشانش داده بود.تئودن کشته شد و فرمانروای نزگول نیز توسط مری و ائووین نابود شد.

بعد از نبرد دشت پله نور شورایی تشکیل شد.گندالف معتقد بود که آنها باید برای منحرف کردن چشم سائورون از حلقه به لشکری تدارک ببنند و به دروازه ی سیاه حمله کنند.

لشکر غری آماده شد.آنها در 25مارس به دروازه سیاه رسیدند.دهان سائورون به آنها نیم تنه ی میتریل فرودو را نشان داد و جنگ مورانون آغاز شد.سپس ناگهان صدای بلندی به گوش رسید و برج سقوط کرد.گندالف گفت سائورون شکست خورد.حامل حلقه وظیفه اش را نجام داد.

گندالف با کمک گوایهیر و برادرش برای نجات فرودو و سام که خفته بودند رفت.سپس آنها به میناس تی ریت بازگشتند.آراگورن به آنها گفت که جایی نروند تا مراسم تاجگذاری اش تمام شود.چند وقت بعد پس از مراس آنها بازگشتند.گندالف در بری هابیتها را ترک کرد زیرا می خواست تام بامبادیل را ملاقات کند.

گندالف تنها ایستاری بود که مآموریتش را در سرزمین میانه انجام داده بود و حالا باید به سرزمین های فنا ناپذیر بازمی گشت.او در لنگرگاه خاکستری الروند و گالادریل را ملاقات کرد.فرودو هم آنجا بود.او چون آرون تصمیم داشت در سرزمین میانه بماند توانسته بود جایی در کشتی پیدا کند.گندالف و فرودو با مری،پی پین وسام خداحافظی کردند.کشتی لنگرگاه را ترک کرد و گندالف دیگر هرگز سرزمین میانه را ندید.

لازم به ذکر است کهاینمقاله توسط خودم ترجمه شده و منبع آن http://www.tuckborough.net است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gandalf Skin

واقعا عالیه ولیهمون طوری کهef@robber گفت اگر لطف کنین اول خواستگاه و تاریخ نژادهارو بزارین بهتره.آدم از اول شروع میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
گولوم

رفيق لگولاس و رفيق فارامير تلاشتون بسيار قابل تقديربود.راستي فكر نميكردم اين يارو سيردان انقدر زندگي نامه مفصلي داشته باش.آخه قبلا هم گفتم.فقط يك بار تو لوتر ديدمش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرداویراف

اطلاعات بسیار جالبیه . دستتون درد نکنه .

من کتابهای تالکین رو نخوندم ولی فیلم های ارباب حلقه هارو چهار بار نگاه کردم . این بار آخری با توجه به اطلاعاتی که از این سایت بدست آوردم ، خیلی بیشتر خط سیر داستان رو درک کردم .

اما در هر صورت این فیلمها توانایی نشان دادن غظمت کار رو نداشتند .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

دوباره سلام ... این زندگی نامه رو خیلی وقت پیش نصفش رو ترجمه کرده بودم حالا هم بقیه ش رو ترجمه کردم... امیدوارم لذت ببرید...

---------------------------------------------------------------------------------------------------

Elrond

------------------------------

اطلاعات ضروری :

نوع : الف ها

تاریخ تولد : حوالی سال 532 دوران اول

تاریخ ترک سرزمین میانه : 29 سپتامبر، سال 3021 دوران سوم

محل زندگی : آخرین خانه دنج در ریوندل

والدین : ارندیل و الوینگ

خواهر و برادر : برادر دو قلو – الراس

همسر : کلبریان

فرزند : دو پسر – الادان و الروهیر؛ یک دختر – آرون

حلقه : ویلیا

رنگ مو و چشم : موهای سیاه و چشمانی خاکستری

چهره :

elrond.jpg

جزئیات زندگی نامه :

الروند یکی از خردمند ترین و قدرتمند ترین الف ها در طول دوران دوم و سوم در سرزمین میانه بود. او بر علیه سائرون جنگید، و در شورایی که به وسیله الروند تشکیل شد تصمیم گرفته شد که حلقه یگانه نابود شود که باعث سقوط ارباب سیاه شد. الروند نیمه الف تصمیم گرفت که زندگی جاویدان الف ها را انتخاب کند و او در پایان دوران سوم سرزمین میانه را ترک کرد، ولی دختر عزیزش آرون در سرزمین میانه باقی ماند، کسی که به میل خودش این کار را کرده بود.

الروند و برادر دوقلویش الراس 58 سال قبل از پایان دوران اول به دنیا آمدند. شرح وقایع قاطع و مشخصی از دوران اول وجود ندارد، ولی بر طبق یک نسخه از داستان سال ها در جلد 11 تاریخ سرزمین میانه، جنگ جواهرها، الروند و الراس در سال 532 به دنیا آمدند و دوران اول هم در سال 590 به پایان رسید. باقی شرح وقایع با یکدیگر تفاوت دارند.

پدر الروند و الراس ارندیل دریانورد و مادرشان الوینگ بود. ارندیل یک نیمه الف بود: مادرش، ایدریل یک الف بود و پدرش تور یک انسان بود. مادر الوینگ، نیملوس یک الف بود و پدرش دیور پسر برن بود – یک انسان – و لوتین – دختر یک الف و یک مایار. به این ترتیب الروند و الراس از مقام الف ها و انسان ها نزول کردند و جزو نیمه الف ها به حساب می آمدند.

الروند و الراس در سرزمین میانه به دنیا آمدند. خانواده آنها در نزدیکی دهانه های رود سیریون در جنوب غربی ساحل بلریاند زندگی می کردند. زمانی که ارندیل در دریا بود، پسران فیانور به لنگرگاه های سیریون حمله کردند و به دنبال سیلماریلی که در تصرف الوینگ بود می گشتند. الروند و الراس به عنوان اسیر برده شدند. پسر فیانور، ماگلور به آنها رحم کرد و جانشان را بخشید. گفته می شود او آن دو بچه را گرامی داشت و برای یک مدت از آنها پرستاری کرد، به هر حال طبق داستانی دیگر دوقلوها توسط اسیر کننده هایشان در یک غار در پشت یک آبشار گذاشته شدند که آنها بعدا صحیح و سالم پیدا شدند.

الوینگ با سیلماریل فرار کرد و کشتی ارندیل را پیدا کرد. آنها از فقدان بچه هایشان ناامید شدند، و آنها به سرزمین میانه بازنگشتند. آنها همراه یکدیگر به سرزمین قدسی قایق راندند و ارندیل از والار در جنگ بر عیله مورگوت کمک خواست. در پایان دوران اول، سپاهیان والار مورگوت را در نبرد خشم شکست دادند.

والار، منوه فرمان داد که ارندیل و الوینگ، همین طور الروند و الراس و اولاد آنها، باید انتخاب بکنند که در میان الف ها به شمار بیایند یا در میان انسان ها. ارندیل و الوینگ انتخاب کردند که جزو الف ها باشند، و آنها در سرزمین قدسی باقی ماندند. ارندیل با سیلماریلی که بر روی پیشانی اش قرار داشت با کشتی اش به طرف آسمان قایق راند، و نور ستاره امید و راحتی را برای مردم سرزمین میانه به ارمغان آورد.

الروند و الراس همانند والدینشان با این انتخاب مواجه شدند. الراس سرنوشت انسان ها را انتخاب کرد و بدین گونه فانی هم شد. او اولین پادشاه نومه نور شد، و از نسل او پادشاهان نومه نور و گوندور و آرنور، که پادشاه اله سار، آراگورن هم جزو آنهاست به وجود آمدند. الراس 500 سال عمر کرد و در سال 442 دوران دوم در گذشت.

الروند سرنوشت الف ها را انتخاب کرد. او جاویدان بود و می توانست انتخاب کند که از روی دریا به سرزمین قدسی قایق براند، ولی او همراه با پادشاه گیل گالاد در سرزمین میانه باقی ماند. آنها در لیندون، یک سرزمین در غرب کوه های آبی ساکن شدند که زمانی قبل از اینکه در نبرد خشم نابود بشود یک قسمت از بلریاند بود.

خدمتگزار مورگوت، سائرون از نبرد خشم جان سالم به در برد، و در حوالی سال 1200 دوران دوم او با ظاهری مبدل ولی زیبا به میان آنها رفت و آنها را ترغیب کرد که همراه او باشند. گیل گالاد و الروند او را نشناختند، ولی آنها به او اعتماد نکردند و آنها ورود او به لیندون را نپذیرفتند.

با وجود هشدار گیل گالاد و الروند، سائرون در میان الف های صنعتگر اره گیون پذیرفته شد، و زیر نظر راهنمایی های او الف ها در حوالی سال 1500 دوران دوم شروع به ساخت حلقه های قدرت کردند. در حوالی سال 1600 سائرون حلقه یگانه را برای فرمانروایی بر دیگران ساخت، کلبریمبور فرمانروای الف های صنعتگر متوجه شد که فریب خورده اند. او سه حلقه الف ها را از سائرون مخفی کرد، و ویلیا، حلقه هوا را برای نگهداری به گیل گالاد سپرد.

سائرون در سال 1695 به اره گیون حمله کرد. الروند یک ارتش نیرومند را برای متوقف کردن او فرماندهی کرد، ولی آنها بسیار دیر رسیدند و سپاهیان سائرون بسیار زیاد بودند. اره گیون نابود شد و کلبریمبور کشته شد. الروند بازمانده ها را جمع آوری کرد و به طرف شمال عقب نشینی کرد، جایی که او در سال 1697 پناهگاه ریوندل را بنا نهاد. سپاهیان سائرون اریادور را مورد تاخت و تاز قرار دادند، ولی او قادر نبود که ریوندل یا لیندون را تسخیر کند. در سال 1700 ، یک ناوگان از نومه نور رسید و سپاهیان سائرون از اریادور بیرون رانده شدند.

در سال 1701، الف ها یک جلسه تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که ریوندل پناهگاه و دژ آنها در شرق اریادور باشد. الروند به عنوان نایب السلطنه گیل گالاد در اریادور منصوب شد. امکان دارد که گیل گالاد در این زمان حلقه ویلیا را به الروند داده باشد، و یا ممکنه است این کار را بعدها در زمان جنگ آخرین اتحاد انجام داده باشد.

آخرین اتحاد الف ها و انسان ها در سال 3430 دوران دوم برای مقابله با خطر روزافزون سائرون شکل گرفت. در سال 3431، سپاهیان گیل گالاد و الروند در ریوندل جمع شدند و از آنجا به سوی موردور پیشروی کردند. الروند جلودار و قاصد گیل گالاد بود و به عنوان فرمانده سپاه در میدان جنگ شرکت کرد.

الروند در نبرد داگورلد در سال 3434 و در پی آن در محاصره بارادور شرکت کرد. در سال 3441 زمانی که سائرون با گیل گالاد و الندیل مبارزه می کرد، که هر دو در این نبرد کشته شدند، الروند بر روی شیب های کوه هلاکت در حال نبرد بود. پسر الندیل، ایزیلدور حلقه یگانه را از دست سائرون گرفت، الروند و گیردان به او توصیه کردند که حلقه را در آتش کوه هلاکت نابود کند. ولی ایزیلدور به توصیه آنها عمل نکرد و حلقه را برای خودش نگاه داشت.

ایزیلدور توسط اورک ها در دشت های گلادن کشته شد، ولی جوانترین پسرش والاندیل در ریوندل باقی مانده بود. در طول دوران سوم، الروند به کمک کردن و سرپناه دادن به نوادگان ایزیلدور ادامه داد، که بوسیله برادرش الروس با او نسبت داشتند. الروند می دانست که یک روز یکی از نوادگان ایزیلدور نقش بسیار بزرگی را در سرنوشت سرزمین میانه ایفا خواهد کرد.

الروندیکی از اربابان حکمت و دانش بود، و در ریوندل او برای حفظ و نگهداری فرهنگ و تاریخ الف های سرزمین میانه تلاش بسیار کرد. او خود تعدادی کتاب نوشت، و او الف ها و دیگر مهمانان را برای یادگیری و مشورت و همچنین پناه دادن خوشامد می گفت. الروند بسیار قوی و نیرومند بود، و او همچنین بسیار مهربان و با محبت نیز بود. در ظاهر و سیما او فناناپذیر به نظر می رسد و صورتش زیبا بود و همچنین موهای سیاه و چشمان خاکستری داشت.

در سال 109 دوران سوم، الروند با کلبریان، دختر گالادریل و کلبورن ازدواج کرد. پسران دوقولویشان، الادان و الراهیر در سال130 به دنیا آمد، و دخترشان آرون هم در سال241 به دنیا آمد. فرزندان الروند نیز مانند پدرشان با همان حکم و داوری مواجه شدند که در میان الف ها به شمار بیایند یا در میان انسان ها، ولی آنها قادر بودند که تصمیم شان را برای مدت طولانی به تاخیر بیندازند.

در حوالی سال 1300، پادشاه نزگول به اریادور آمد و قلمروی آنگمار را بنا نهاد. و به این ترتیب ریوندل بوسیله نیروهای همانند آنگمار محاصره شد. در سال 1409، سپاهیان آنگمار به سه قلمروی دونه داین حمله کردند. الروند از جانب ریوندل و لوتلورین کمک آورد و آنها به سپاهیان گیردان از لنگرگاهای خاکستری ملحق شدند تا به دونه داین کمک کنند. سرانجام در سال 1975 پادشاه نزگول در نبرد فورنوست بوسیله سپاهیان ریوندل که به فرماندهی گلورفیندل هدایت می شدند، از اریادور بیرون رانده شد.

دونه داین پراکنده و متفرق شدند، مرمانی آواره و سرگردان. الروند پسران فرماندگان دونه داین را در دوران جوانی شان در ریوندل پرورش داد و ترکه و میراث خاندان ایزیلدور را محفوظ نگاه داشت : چوگان سلطنتی آنومیناس ، الندیلمیر ، حلقه باراهیر ، تکه های شکسته شده نارسیل.

در سال 2463، شورای سفید در جواب به تهدید یک قدرت شیطانی که دول گولدور در میرک وود را به تصرف در آورده بود، تشکیل شد. الروند یکی از اعضای شورای سفید بود به همراه گالادریل، گیردان، گاندالف خاکستری، و سارومان سفید – که رهبر شورا شد.

در سال 2509، همسر الروند، کلبریان زمانی که داشت به لوتلورین سفر می کرد توسط اورک ها در دروازه شاخ سرخ اسیر شد.قبل از این که پسرانش، الادان و الروهیر او را پیدا کنند و نجاتش بدهند، او یک زخم سمی برداشت و توسط اورک ها شکنجه شد. الروندقادر بود که زخم های جسمانی او را درمان کند، ولی کلبریان همراه خاطرات و ترسش همچنان ناراحت و افسرده ماند و او دیگر نمی توانست هیچ شادی و سروری را در سرزمین میانه پیدا کند. او در سال 2510 سرزمین میانه را ترک گفت و از روی دریاها به قلمروی قدسی بادبان کشید.

شورای سفید دوباره در سال 2851 تشکیل شد. گاندالف به دول گولدور سفر کرده بود و فهمیده بود که شیطان حاظر در آنجا سائرون بوده است، و او به شورای سفید اصرار ورزید که به او حمله کنند. ولی سارومان به شورا گفت او اعتقاد دارد که حلقه یگانه به دریا رانده شده است، جایی که دوباره نمی تواند پیدا شود، و بدون آن سائرون نمی تواند قدرتش را بدست آورد. شورا قبول کردند که صبر کنند و منتظر گذشت زمان باشند، ولی الروند بیم و تردید داشت.

الروند گفت : با این حال من پیش بینی می کنم که آن یگانه همچنان پیدا خواهد شد، و در آن موقع جنگ دوباره شروع خواهد شد، و در آن جنگ این عصر به پایان خواهد رسید. در واقع در تاریکی دوم به پایان خواهد رسید، مگر اینکه فرصتی عجیب پدید آیدکه چشمان من نمی بیند.

سیلماریلیون : از حلقه های قدرت و عصر سوم ، ص 301

در سال 2933، الروند آراگورن را به خانه خود برد، بعد از اینکه پدر پسر دو ساله توسط اورک ها کشته شد. آراگورن شانزدهمین فرمانده دونه داین بود، ولی الروند در ابتدا در مورد میراث او به او چیزی نگفت و او را استل صدا زد، به معنای امید . الروند، آراگورن را مانند پسر خودش دوست می داشت.

در جون سال 2941 الروند، گاندالف و یک گروه سیزده نفره از دورف ها و یک هابیت به نام بیلبو بگینز را ملاقات کرد. الروند شمشیرهایی را که گاندالف و تورین پیدا کرده بودند را با نامهای گلامدرینگ و اورک ریست شناسایی کرد، و او همچنین راز خطوط مهتابی را که بر روی نقشه تنها کوه بود، کشف کرد که در مورد یک راه سخن می گفت که به در مخفی می رسید.

بعدا در همان سال، شورای سفید تشکیل شد و تصمیم گرفته شد که به دول گولدور حمله کنند. سائرون بیرون رانده شد، ولی بر شورا پوشیده بود که کجا رفته است، او سال بعد به موردور بازگشت. سائرون در سال 2951 به طور علنی خودش را آشکار کرد. شورای سفید متوجه شدند که سائرون به دنبال حلقه یگانه می گردد، ولی سارومان دروغ گفت و به آنها اطمینان خاطر داد که حلقه در واقع در انتهای دریا است جایی که سائرون هیچ گاه آن را پیدا نخواهد کرد.

زمانی که آراگورن به سن 20 سالگی رسید، الروند به او گفت که نواده ایزیلدور است. او بسیار خوشحال بود که آراگورن قوی و نجیب شده بود و می دید که با گذشت زمان باز هم باشکوه تر و بزرگ تر خواهد شد. الروند تکه های شکسته شده نارسیل و حلقه باراهیر را به آراگورن داد، ولی او چوگان سلطنتی آنومیناس را نگاه داشت، که نشان اصلی سلطنت پادشاهی شمال بود، به خاطر اینکه آراگورن هنوز آماده نبود تا پادشاه بشود.

دختر الروند، آرون در آن زمان به ملاقات پدرش آماده بود، و زمانی که آراگورن او را دید عاشق او شد. الروند به این موضوع پی برد، و او از این موضوع رنج می برد چون می دانست که اگر آرون با آراگورن ازدواج کند او مجبور خواهد بود سرنوشت انسانها را انتخاب کند و از فنا ناپذیرش چشم پوشی کند، و بدین ترتیب در پایان او از دخترش برای همیشه جدا خواهد شد.

الروند گفت : اما در برابر آرون محبوب من، گزینه ای جز تو آراگورن پسر آراتورن نخواهد بود و او در میان ما قرار خواهد گرفت و یکی از ما دو تن، ناگزیر به این جدایی تلخ تن در خواهد داد که تا ورای پایان جهان طول خواهد کشید. تو هنوز نمی دانی که از من چه خواسته ای.

ضمیمه الف : داستان آراگورن و آرون، ص . 340

آراگورن و آرون در سال 2980 با هم نامزد شدند. زمانی که الروند خبرها را شنید، بسیار غصه دار شد، و او برای آخرین بار با آراگرون در مورد این موضوع صحبت کرد.

الروند گفت : پسرم روزگاری که در آن امید رنگ می بازد، نزدیک است، و در ورای آن چیزهای اندکی برای من روشن است. و اکنون سایه ای میان ما افتاده. شاید چنین مقدر شده باشد که با لطمه دیدن من، پادشاهی آدمیان ترمیم شود. از این رو اگر چه تو را دوست می دارم، به تو می گویم : آرون آندومیل موهبت زندگانی اش را بر سر هیچ و پوچ از کف نخواهد داد. او عروس هیچ آدمیزادی نخواهد شد که کمتر از شاه گوندور و آرنور باشد. برای من حتی پیروزی ما جز اندوه و جدایی به ارمغان نمی آورد – اما برای تو مدتی شادمانی خواهد آورد. برای مدتی. دریغا، پسرم ! می ترسم که در پایان، تقدیر آدمیان در نظر آرون دشوار جلوه کند.

ضمیمه الف : داستان آراگورن و آرون، ص . 342

در سال 3002 بیلبو به عنوان یک مهمان آمد تا در ریوندل زندگی کند، و در سال 3009 الروند آرون را فراخواند تا از لوتلورین به خانه بازگردد. خطرات در شرق کوه های مه آلود همزمان با افزایش قدرت سائرون در حال زیاد شدن بود.

در اکتبر سال 3018، از طرف گیلدور اینگلورین خبر آورده شد که فرودو بگینز توسط سوارن سیاه تعقیب می شود و به سمت ریوندل می آید. گلورفیندل برای پیدا کردن او فرستاده شد. در 20 اکتبر فرودو تا گدار بروآین تعقیب شده بود، و الروند باعث شد که آب های رودخانه در برابر سواران سیاه به خروش درآید و و آنها بوسیله سیلاب غرق شدند. اسب های آنها کشته شدند و شکل ظاهریشان را نیز از دست دادند و آنها تهی و بدون شکل به موردور بازگشتند.

فرودو توسط پادشاه نزگول به سختی مجروح شده بود. الروند شب و روز از او پرستاری کرد تا اینکه سرانجام در شب 23 اکتبر او یک تکه از دشنه مورگولی را در شانه فرودو پیدا کرد، که در حال رسیدن به قلب او بود. الروند تیغه را برداشت و فرودو روز بعد به هوش آمد. در عصر همان روز الروند فرودو را برای ملاقات بیلبو به تالار آتش برد.

در 25 اکتبر، سورای الروند تشکیل شد. حاضرین جلسه عبارت بودند از : فرودو و بیلبو، آراگورن، گاندالف، گلورفیندل، رئیس مشاوران الروند ارستور، گالدور از جانب لنگرگاه های خاکستری، گلوین و گیملی از تنها کوه، لگولاس از سیاه بیشه، و بورومیر از گوندور. الروند گفت که بهرحال او آنها را فرانخوانده است، و مقدر شده است که آنها در شورا دور هم جمع شوند که سرنوشت حلقه یگانه را که فرودو حمل می کند مشخص کنند.

زمانی که بورومیر پیشنهاد کرد که از حلقه بر علیه سائرون استفاده کنند، الروند از گرفتن آن امتنا کرد زیرا او می دانست که هر کسی بخواهد حلقه را بکار ببرد فاسد خواهد شد. الروند گفت که این بر او واضح است که حلقه باید در آتش کوه هلاکت انداخته شود، با اینکه او اعتقاد داشت زمانی که حلقه یگانه نابود شود، سه حلقه الف ها نیز قدرت خود را از دست خواهند داد و تمام چیزهایی که آنها ساخته اند محو خواهد شد. فرودو برای انجام این ماموریت داوطلب شد.

الروند چشمانش را بلند کرد و به او نگریست، و فرودو احساس کرد که شور ناگهانی نگاه او در دلش خلید. الروند گفت : اگر چیزهایی را که شنیده ام به درستی فهمیده باشم، فکر می کنم این وظیفه به تو محول شده است؛ این که اگر تو راهی پیدا نکنی، هیچ کس نمی تواند. این ساعتی است که باید مردمان شایر از مزارع آرامشان برخیزند و برج ها و شوراهای بزرگان را تکان دهند. کدام یک از خردمندان آن را پیش بینی کرده بود ؟ یا اگر خردمنداند وقتی که ساعتش نرسیده، چرا باید انتظار داشته باشند که بدانند ؟

اما این باری است گران. چنان که هیچ کس نمی تواند آن را بر دوش کس دیگری بگذارد. من آن را بر دوش تو نمی گذارم. اما اگر به طیب خاطر می پذیری، می گویم که انتخابت صحیح است؛ و اگر همه دوستان قدیم و مقتدر الف ها هادور و هورین و تورین و خود برن، گرد همن می آمدند، جایگاه تو در میان آنان می بود.

یاران حلقه : شورای الروند، ص . 284

الروند 9 همراه برای فرودو در این ماموریت انتخاب کرد. اولین فردی که اسم برد سام وایز گمجی بود، خدمتکار وفادار فرودو که به طور پنهانی به شورا آمده بود بدون آنکه دعوت شده باشد. او دیگران را هم به عنوان نماینده مردمان آزاد سرزمین میانه انتخاب کرد : گیملی از جانب دورف ها، لگولاس از جانب الف ها، و آراگورن و بورومیر از جانب انسان ها. گاندالف هم با آنها رفت، و ساحر پیشنهاد کرد که به مری برندی باک و پی پین توک هم اجازه داده بشود تا بیایند. الروند قصد داشت که دو هابیت جوان تر را به شایر بفرستد، چونکه می ترسید شایر در خطر باشد، ولی در نهایت او با گاندالف موافقت کرد. یاران حلقه در 25 دسامبر، سال 3018 ریوندل را ترک گفتند.

در فوریه سال 3019، پسران الروند، الادان و الروهیر برای ملحق شدن به آراگورن به جنوب رفتند. الروند برای آراگورن خبر فرستاد تا پیش گویی قدیمی درباره جاده های مردگان را به او یادآوری کند، و آراگورن راه تاریک پیش گرفت تا مانع حمله دزدان دریایی به میناس تریت شود. پسران الروند همراه او رفتند و در نبرد دشت های پله نور جنگیدند.

زمانی که گاندالف پیشنهاد کرد به دروازه سیاه حمله کنند تا به فرودو زمان بدهند تا ماموریتش را کامل کند، پسران الروند گفتند که پدرشان نیز همین توصیه را کرده است. الادان و الروهیر همراه سپاهیان غرب رفتند و در در نبرد مورانون در 25 مارس سال 3019، جنگیدند، تا زمانی که حلقه نابود شد و قلمروی سائرون سقوط کرد.

آراگورن در1 می، تاج گذاری کرد و بنابراین الروند آماده شد همان گونه که قول داده بود به آرون اجازه ازدواج با آراگورن را بدهد. الروند و آرون در همان روز از ریوندل خارج شدند و در روز اول تابستان به مقصد رسیدند. الروند چوگان سلطنتی آنومیناس را که حاکی و دلیل بر پادشاهی آرنور بود را به آراگورن ارائه داد و او دست دخترش را در دست آراگورن گذاشت. آراگورن و آرون در روز اول تابستان با هم ازدواج کردند.

بعد از خاکسپاری پادشاه تئودن در روهان، الروند و آرون از تپه های نزدیک ادوراس بالا رفتند. آنجا آنها آخرین وداعشان را با یکدیگر کردند، چون که دیگر آنها هرگز همدیگر را نخواهند دید. الروند سرزمین میانه را ترک خواهد کرد و همراه الف ها در سرزمین قدسی زندگی خواهد کرد، ولی آرون سرنوشت انسان ها را انتخاب کرد و در سرزمین میانه باقی ماند تا زمانی که بمیرد. انتخاب پسران الروند، الادان و الروهیر مشخص نیست، ولی آنها برای مدتی در دوران چهارم در سرزمین میانه باقی ماندند.

الروند همراه گاندالف و هابیت ها به ریوندل بازگشت. زمانی که فرودو به سوی خانه حرکت کرد، او را تقدیس کرد. الروند متوجه شد که فرودو خیلی عمیق زخمی شده است و قادر نخواهد بود در سرزمین میانه باقی بماند. او به فرودو گفت که در پاییز در بیشه ها به دنبال او باشد.

در 22 سپتامبر، سال 3021، الروند، فرودو را در وودی اند در شایر ملاقات کرد و آخرین نگهبان های حلقه ها به سوی بندرگاه های خاکستری رفتند. الروند به مدت 6520 سال در سرزمین میانه زندگی کرد و وقت آن رسیده بود که آنجا را ترک کند. در 29 سپتامبر، الروند از روی دریاها به قلمروی قدسی بادبان کشید، جایی که او دوباره به همسرش کلبریان ملحق شد ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

خوب فعلا که اینجا نژاد پرستی و من فقط زندگی نامه های الف ها را قرار می دم :evil: ... حالا تا بعدا تا ببینیم چی میشه ...این هم زندگی نامه گیل گالاد که خیلی دوستش دارم...

---------------------------------------------------------------------------------------------------

Gil-Galad

----------------------------------------

اطلاعات ضروری :

نوع : الف ها

تاریخ تولد : سال 400 دوران اول

تاریخ مرگ : سال 3441 دوران دوم

محل زندگی : هیتلوم ؛ لنگرگاه های فالاس ؛ جزیره بالار ؛ لیندون

والدین : پدر – فینگون ؛ مادر - نامعلوم

خواهر و برادر : نامعلوم

همسر : نامعلوم

فرزند : نامعلوم

سلاح : نیزه - آیگلاس

نشان : ستاره های سفید در زمینه آبی

چهره :

gil-galad.jpg

اصل و نسب گیل گالاد نامعلوم است. این شخصیت ابتدا برای داستان ارباب حلقه ها نوشته شد، ولی بعدها تالکین به عقب بازگشت و سعی کرد تا او را در تاریخ گذشته بگنجاید. در نسخه های مختلف، گفته شده که گیل گالاد پسر فینرود فلاگوند، فینگون، و اورودرت است. نسخه ای که گیل گالاد پسر اورودرت است آخرین نسخه ای است که تالکین نوشته است، ولی نسخه ای که کریستوفر تالکین در گردآوری سیلماریلیون استفاده کرده است نسخه ای است که گیل گالاد پسر فینگون است. این نسخه معروف ترین و آشنا ترین نسخه است، پس از این نسخه در این جا استفاده می شود.

جزئیات زندگی نامه :

گیل گالاد پادشاه بلند مرتبه نولدور در دوران دوم بود. او دریانوردان نومه نور را که به سواحل سرزمین میانه آمده بودند، خوش آمد گفت، و او با الندیل که از سقوط نومه نور گریخته بود، دوستانه رفتار کرد. گیل گالاد و الندیل برای مقابله با سائرون آخرین اتحاد الف ها و انسان ها را تشکیل دادند، و همراه هم او را شکست دادند ولی این پیروزی به قیمت جان هر دویشان تمام شد.

گیل گالاد پسر فینگون بود. او در سال 400 دوران اول در سرزمین میانه به دنیا آمد. نامی که در ابتدای تولد به او دادند ارنیون بود، ولی او با نام گیل گالاد صدا زده شد، به معنای ستاره تابناک. گیل گالاد در ابتدا با خانواده اش در هیلتوم در شمال بلریاند زندگی می کرد. پدر بزرگ گیل گالاد، فینگولفین پادشاه بلند مرتبه نولدور در سرزمین میانه بود.

در سال 445 دوران اول، مورگوث با نبرد شعله ناگهانی در سراسر بلریاند جنگ برپا کرد. فینگولفین در نبرد رو در رو با مورگوت کشته شد، و فینگون پادشاه بلند مرتبه نولدور شد. گیل گالاد هنوز یک بچه کوچک بود، و فینگون او را برای زندگی با گیردان به لنگرگاه های فالاس در جنوب سواحل بلریاند فرستاد.

فینگون در سال 472 در نبرد اشک های بی شمار توسط فرمانده بالروگ ها، گاثموگ کشته شد، برادر فینگون، تورگان پادشاه نولدور شد. به طور واضح مشخص نیست که چرا گیل گالاد پس از پدرش جایگزین او نشد. ممکن است به دلیل این باشد که او در آن زمان بسیار جوان بوده است.

در سال بعد 473 ، نیروهای مورگوث به لنگرگاه های فالاس حمله کردند. الف های زیادی کشته شدند و یا بردگی برده شدند، ولی گیردان همراه گیل گالاد و تعدادی دیگر گریخت. آنها به طرف جنوب قایق راندند و در جزیره بالار ساکن شدند. آنها یک پایگاه در خشکی نزدیک دهانه های رودخانه سیریون بنا نهادند.

تورگان در سال 510 زمانی که سپاهیان مورگوث قلمروی پنهان گوندولین را غارت کردند، کشته شد. پس گیل گالاد پادشاه بلند مرتبه نولدور در سرزمین میانه شد.

در سال 538، محل زندگی الف ها در دهانه های سیریون توسط پسران فیانور مورد تهاجم قرار گرفت، آنها خواستار باز پس گرفتن یکی سیلماریل ها بودند که توسط پدرشان ساخته شده بود و در اختیار الوینگ بود. گیل گالاد و گیردان کشتی هایی برای جلوگیری از حمله فرستادند، ولی آنها بسیار دیر رسیدند. الف هایی که از حمله جان سالم به در بردند به مردم گیل گالاد در جزیره بالار ملحق شدند.

مورگوث در پایان دوران اول در جنگ خشم شکست خورد. بلریاند ویران شد و در دریا غرق شد. بسیاری از الف ها به قلمروی قدسی رفتند، ولی بعضی ها در سرزمین میانه باقی ماندند، و گیل گالاد رهبر آنها بود.

گیل گالاد و مردمش در لیندون زنگی کردند، یک منطقه ساحلی در غرب کوه های آبی، که تمام چیزی بود که از بلریاند باقی مانده بود. مردم گیل گالاد در شرق کوه های آبی هم تا رودخانه لون و در شمال تا لون کوچک زندگی می کردند. الروند و گیردان نیز در میان الف هایی بودند که با گیل گالاد در لیندون ساکن شدند.

قسمت شمالی لیندون ، فورلیندون نامیده می شد، و گیل گالاد در آنجا زندگی می کرد. قسمت جنوبی لیندون – جنوب خلیج لون – هارلیندون نامیده می شد.ممکن است که کلبورن در ابتدای دوران دوم برای مدتی زیر نظر گیل گالاد بر هارلیندون حکمرانی کرده باشد. گیردان در لنگرگاه های خاکستری زندگی می کرد، در سال 1 دوران دوم یک بندر در کنار خلیج لون که پیدا شد که از آنجا الف ها می توانستند راهی قلمروی قدسی شوند.

در سال 600 دوران دوم، کشتی هایی از نومه نور به لنگرگاه های خاکستری رسیدند. گیل گالاد به ناخدای آنها وینتور خوش آمد گفت، و دوستی بین الف های لیندون و انسان های نومه نور به وجود آمد. در سال 725، وینتور نوه اش، آلداریون را به لنگرگاه های خاکستری آورد تا گیل گالاد و گیردان را ملاقات کند. آلداریون با آنها دوست شد، و طی سال ها او بارها به سرزمنی میانه سفر کرد.

آلداریون دانه های درخت مالورن را که در نومه نور می رویید به گیل گالاد داد. دانه ها در در لیندون ریشه نکردند، بنابراین گیل گالاد آنها را به گالادریل داد که بعدها در لوتلورین کاشته شدند.

گیل گالاد آلداریون را به عنوان یکی از مشاورانش انتخاب کرد. دانش آلداریون درباره انسان ها و زبانشان برای گیل گالاد سودمند بود . او خبرهای با ارزشی از سفرهای دریایی خود برای گیل گالاد می آورد.

گیل گالاد مطلع بود که خدمتکار مورگوث در شرق سرزمین میانه در حال قوی شدن است. او اطلاعاتش را با آلداریون در میان نگذاست، ولی او او یک نامه برای پدر آلداریون، تار منلدور، پادشاه نومه نور فرستاد که نگرانی هایش را توضیح می داد. تار منلدور برای آماده کردن مردمش برای جنگ و فرستادن کمکی که گیل گالاد تقاضا کرده بود، مردد بود. او تصمیم گرفت که مقام سلطنت – و تصمیم گیری – را به آلداریون واگذار کند. ولی در زمانی که آلداریون پادشاه شد، نومه نور به اندازه کافی برای نبرد در مقابل شیطان در حال رشد قوی نبود. زمانی که دختر آلداریون، تار آنکالیم به جای او نشست، او به گیل گالاد هیچ کمکی نکرد.

شیطان در حال رشد در سرزمین میانه نایب سابق مورگوث، سائرون بود. در سال 1200 دوران دوم، سائرون یک ظاهر زیبا به خود گرفت و سعی کرد که وارد لیندون شود. او خودش را آناتار معرفی کرد، ارباب هدایا، و او ادعا کرد که یک فرستاده از جانب والار است. گیل گالاد نمی دانست که او سائرون است، ولی به او اعتماد نکرد و او را از آنجا دور کرد. گیل گالاد برای الف های دیگر نیز هشدار فرستاد، ولی آنها توجه ای نکردند. الف های اره گیون به سائرون خوش آمد گفتند و زیر نظر تعلیمات او آنها شروع به ساخت حلقه های قدرت کردند.

سائرون به موردور بازگشت و در حوالی سال 1600 او حلقه یگانه را برای فرمانروایی بر دیگر حلقه های قدرت ساخت. الف های اره گیون متوجه شدند که فریب خورده اند. آنها تصمیم گرفتند سه حلقه الف ها را که بدون کمک سائرون ساخته بودند، پنهان کنند. در سال 1693، گیل گالاد ناریا و ویلیا را دریافت کرد. او ناریا را به گیردان داد و ویلیا را برای مدتی پیش خودش نگاه داشت، و سرانجام آن را به الروند بخشید.

سپاهیان سائرون به اره گیون حمله کردند. گیل گالاد سپاهی به فرماندهی الروند را فرستاد، ولی سپاهیان دشمن بسیار زیاد بودند. اره گیون نابود شد و سائرون حلقه های قدرتی را که آنجا پیدا کرده بود به تصرف خود درآورد. ولی سه حلقه الف ها همچنان پنهان باقی ماندند، و سائرون حدس می زد که تعدادی از آنها یا همه آنها در اختیار گیل گالاد هستند.

گیل گالاد یک تقاضا برای کمک به نومه نور فرستاد. تار میناستیر، پادشاه نومه نور، مردان و آذوقه فرستاد، ولی ناوگان اصلی آنها با تاخیر آمد. در سال 1700 سپاهیان سائرون به مرزهای لیندون رسیدند. گیل گالاد برای دفاع از رودخانه لون مقاومت کرد تا اینکه سرانجام ناوگان نومه نوری ها رسید و نیروهای سائرون عقب رانده شدند. سپاه اصلی سائرون در سال 1701 در نبرد گواتلو توسط نومه نوری ها شکست داده شد. الروند هم در ریوندل توسط یکی دیگر از سپاهیان سائرون محاصره شده بود، ولی گیل گالاد به کمک او رفت و با هم آخرین سپاه دشمن را نیز شکست دادند.

بعد از جنگ، یک شورا تشکیل شد. گیل گالاد، الروند را به عنوان نائب السلطنه خود معرفی کرد، و الروند برای زندگی به ریوندل رفت که پایگاه الف ها در شرق اریادور شد. گیل گالاد در لیندون در غرب باقی ماند. در سده های بعد از شکست سائرون، قدرت گیل گالاد افزایش پیدا کرد و در شمال غرب سرزمین میانه گسترس پیدا کرد.

انسان های نومه نور با الف ها بیگانه شدند. بسیاری از آنها خشمگین بودند زیرا الف ها فنا ناپذیر بودند و میتوانستند به قلمروی قدسی سفر کنند. بسیاری از نومه نوری ها دیگر به لیندون سفر نمی کردند. در واقع ، آنها از سفر کردن به شمال غرب که قلمروی گیل گالاد بود خودداری می کردند و به جای آن به سمت جنوب برای یافتن پیروزی و ثروت می رفتند. ولی یک گروه کوچک از نومه نوری ها که با نام مومنان شناخته می شدند، دوست الف ها باقی ماندند و به رابطه با گیل گالاد ادامه دادند.

در سال 3319، سائرون، آر فارازون را متقاعد کرد تا برای جنگ به قلمروی قدسی قایق براند، و در پی آن نومه نور نابود شد. مومنان که توسط الندیل رهبری می شدند گریختند. کشتی الندیل به لیندون آمد و او با گیل گالاد دوست شد. الندیل قلمروی شمالی آرنور را در شرق لیندون بنا کرد، در صورتیکه پسرانش ایزیلدور و آناریون در قلمروی گوندور در جنوب ساکن شدند.

گیل گالاد برج های سفید را در تپه های برج برای الندیل ساخت. در بلندترین برج، الوستیریون، الندیل یکی از پلانتیر ها را با نام سنگ الندیل نگاه می داشت که همشه از روی دریا به سمت غرب نگاه می کرد.

در سال 3429، سائرون به گوندور حمله کرد. در سال بعد، گیل گالاد و الندیل یک سپاه برای مقابله با سائرون تشکیل دادند که با نام آخرین اتحاد انسان ها و الف ها شناخته شد.

گیل گالاد یک سپاه از الف ها را لیندون هدایت می کرد. الروند جلودار و قاصد او بود، و گیردان نیز همراه او بود. برای نبرد، گیل گالاد یک زره درخشان و یک کلاهخود پوشید، و او نیزه بزرگ خود آیگلاس و یک سپر با ستاره های سفید بر روی آن را حمل می کرد.

الندیل از برج آمون سول در ودرتاپ منتظر رسیدن گیل گالاد بود و آنها در سال 3431 به سوی ریوندل پیشروی کردند. ارتش متحد آنها بزرگ ترین سپاه در سرزمین میانه از زمان جنگ سپاه والار بر علیه مورگوث بود، و هرگز هم چنین سپاهی دوباره دیده نشد.

سپاهیان آخرین اتحاد از کوه های مه آلود گذشتند و در امتداد آندوین به سمت جنوب پیشروی کردند. گیل گالاد الف های جنگلی را از بیشه های کنار آندوین فرا خواند. نیروهای آمدیر از لوتلورین و اوروفر و تراندویل از سبز بیشه بزرگ به ارتش آخرین اتحاد ملحق شدند.

در سال 3434، آنها به دشت بزرگ مقابل دروازه سیاه آمدند. ارتش آخرین اتحاد نیروهای سائرون را در نبرد داگورلد شکست داد. گیل گالاد و الندیل نیروهای خود را وارد موردور کردند و دژ بارادور را تحت محاصره قرار دادند. محاصره 7 سال به طول انجامید و الف ها و انسان های بسیاری کشته شدند.

سرانجام, سائرون خودش از برج اش پایین آمد. در شیب های کوه هلاکت، او با گیل گالاد و الندیل جنگید. گیل گالاد با دست سیاه سائرون که مانند آتش می سوخت کشته شد، و الندیل هم کشته شد، ولی آنها هر دو سعی کردند که جسم مادی او را نابود کنند. پسر الندیل، ایزیلدور حلقه یگانه را از دست سائرون برید, و روح سائرون از جسمش گریخت و برای سال ها مخفی شد تا اینکه دوباره برخاست.

گیل گالاد هیچ وارثی نداشت، و هیچ کس به عنوان پادشاه جایگزین او نشد، ولی یاد او در افسانه ها و ترانه ها تا زمانی طولانی باقی ماند ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

لگولاس جون از مطالبت خیلی ممنون .

اگر درباره ی آرون و گالادریل هم بنویسید خیلی ممنون می شم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
aratorn

مبحث جالبیه من پیشنهاد می دم زندگی نامه ی کسایی که زیاد تو داستان نیستن رو بیشتر بذارین مثلا آراتورن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

خوب این زندگی نامه را هم به درخواست برادر برگوند گذاشتم ... البته این زندگی نامه ترجمه من نیست و کار بچه های لوتر جادوگران مرحوم است ... دوستان عزیز الان سرم یکم شلوغه ... بعدا زندگی نامه های مورد نظر را می گذارم ... هر دیگه هم خواست بگه تا زندگی نامه ش یا هر زندگی نامه دیگر را بذارم... موفق باشید ...

---------------------------------------------------------------------------------------------------

Witch King of Angmar

--------------------------

اطلاعات ضروری:

نوع : انسان

سال تولد : نامعلوم

اولین حضور : در حدود سال 2251 دوران دوم

سال نابودی : 15 مارس 3019 از دوران سوم

قلمرو ها : کارن دوم در آنگمار ؛ میناس مورگول

والدین : نامعلوم

خواهر و برادر : نامعلوم

همسر : نامعلوم

فرزند : نامعلوم

اسلحه : شمشیر ؛ تیغ مورگولی ؛ گرز

مرکب : اسب سیاه ؛ اژدها

نماد : ماه سفید بد شکل و نفرت انگیز با چهره مرگ

چهره:

WikiUncloaked.jpg

The Witch-king uncloaked

wiki-armor.jpg

The Witch-king in armor

جزييات زندگي نامه:

پادشاه نزگول ترسناک ترين خادم سارون.

او اولين مردی بود که بوسيله يکی از حلقه های نه گانه به تباهی پا گذاشت. او قلمرو آنگمار را بنا گذاشت و به عنوان پادشاه جادو پيشه شناخته شد، اگرچه آنگمار فرو ريخت اما پادشاه انگمار بدست هيچ مردی از پا در نيامد. در طول جنگ حلقه لرد نزگول در شکار ناموفق حامل حلقه شرکت کرد و بالاخره در جنگ دشتهای پله نور با تقدير خويش روبرو شد.

هيچ چيزی از هويت اصلی لرد نزگول آشکار نشده است. گفته شده که سه نفر از بزرگان نزگول در اصل از مردان نومه نور می باشند اگرچه از اينجا بنظر می رسد که لرد نزگول يکی از این سه تن باشد اما اين بطور قطع بیان نشده است.

سارون, کلبریمور و الفای صنعتگر ساکن ارگیون را فریب داد از کمک های آنها برای ساخت نه حلقه قدرت (و دیگر حلقه ها...) در حدود سال 1500 دوران دوم بهره گرفت. سپس سارون حلقه یگانه را برای فرمان راندن به بقیه حلقه ها برای خود ساخت و هنگامی که الفها نیات اورا دریافتند، در سال 1697 با حمله به ارگیون و نابود کردن آنها حلقه ها را پس گرفت (بجز 3 حلقه).

سارون 9 حلقه را به آدمیان داد که به راحتی رو به تباهی میرفتند. مردان از حلقه ها برای بدست آوردن قدرت و ثروت استفاده کردند اما بعد از مدتی آنها در بند جادوی سارون گرفتار شدند.

هنگامی که آنها شروع به استفاده از حلقه ها کردند قدرت ثروت شکوه پادشاهان و جنگجویان باستانی به آنها رو آورد تا زمانی که تباهی آنان آغار شد. آنها عمر جاویدان یافتند اما بصورتی برده وار. آنها گام برمی داشتند اما ناپیدا از چشم همه موجوداتی که در زیر آفتاب درخشان قدم بر می داشتند و می دیدند آنچه که از چشمان مردمان فانی ناپیدا بود. اما اغلب آنها آنچیزی را می دیدند که افکار و تصورات پلید ارباب سیاهشان بود.

و یکی پس از دیگری زودتر یا دیرتر بستگی به اینکه در ابتدا نیات پاک داشتند یا پلید در دام حلقه های خود گرفتار شده و بندگان سارون شدند. برای ابد و اسیر در قدرت حلقه ها پا به سرزمین سایه ها گذاشتند.

نزگول وحشتناک ترین سربازان دشمن بزرگ بودند که با فریاد آنها آوای ترسناک مرگ طنین آفکن می شد.

سیلماریليون (در باب حلقه های قدرت و دوران سوم - صفحه 289)

نه تن ابتدا در حدود سال 2251 دوران دوم بشکل نزگول پدیدار شدند قدرتمند ترین آنها پادشاه نزگول بود.

در 3434 در دوران آخرین اتحاد بزرگ الفها و آدمها بر علیه سارون در موردور شکل گرفت. و در آخر در سال 3441 سارون شکست خورد و حلقه یگانه بوسیله ایزیلدور گرفته شد. از آن پس نزگولها در سایه ها نهان شدند.

سارون بصورت پنهانی در سال 1050 بازگشت و استحکامات دول گلدور را در کناره میرک وود بنا کرد. در حدود 1300 بود که نزگول دیده شد. پادشاه نزگول به اریادر شمالی رفت و سرزمین آنگمار را در دو طرف کوههای مه آلود بوجود آورد. پادشاه جادو پیشه دژی بزرگ به نام کارن دوم را در شمالی ترین قسمت قلمروآنگمار برپا کرد. او ارتشی مشتمل از مردان شیطانی اورکها و دیگر موجودات نفرین شده را بدور خویش گرد آورد.

ویچ کینگ از این جهت آنگمار را در شمال بوجود آورد زیرا در هنگامی که گندور در جنوب با قدرت به حیات خود ادامه می داد پادشاهی شمالی در آرنور دستخوش نابسامانی و بی نظمی بود. آرنور در سال 861 به سه قسمت آرتاداین و کاردولان و رودئور تقسیم شده بود و بین این سه پادشاهی نزاع در گرفته بود. این موضوع به پادشاه جادو پیشه بسیار فراتر از آنچه خودش توانایی داشته باشد در راه رسیدن به نقشه هایش کمک کرد.

رودئور اولین جایی بود که در برابر نیروهای ویچ کینگ تسلیم شد. تعداد بسیار کمی از دونه داین در آنجا باقی مانده بود و پس از سقوط شاه شیطان صفت مردان کوه نشین که با ویچ کینگ هم پیمان بود در آنجا بر سر کار آمد.

در سال 1356 پادشاه آرگلب پسر مالوگیل ادعای حکومت بر تمام آرنور را کرد و رودئور در مقابل او ایستادگی کرد ولی او سرانجام دراین راه از پای در آمد.

در سال 1409 ویچ کینگ با لشگر بزرگی از آنگمار بیرون آمد و به سمت کاردالون حمله کرد و آنجا را مورد تاخت و تاز و غارت قرار داد اما تعداد اندکی از دونه داین با عقب نشینی به جنگل قدیمی توانستند تاب بیاورند. در اینزمان دونه داین رودئور کاملا پراکنده و بی دفاع بودند و مردان شیطانی و در آن قلمرو ساکن شدند.

ویچ کینگ ودرتاپ را محاصره کرد. برج آمون سول نابود شد اما دونه داین موفق به نجات دادن پلا تیر شد.

آرافور پسر جوان آرولگ ویچ کینگ را از فورنوست عقب راند. او از کمک الفهایی از لیندون که بوسیله گیردان فرستاده شده بودند و الروند که از لورین و ریوندل کمک آورده بود بهره می برد. و راه ویچ کینگ در تصرف کامل فورنوست سد شد.

باقی مانده دونه داین در کاردالون در طاعون سیاه 1663 از میان رفت. در این موقع ارواح پلید بدستور پادشاه جادو پیشه از آنگمار و رودئور وارد تپه های متروک کاردالون شدند و در آنجا موضع گرفتند.

در سال 1974 قدرت پادشاه آنگمار دوباره زیاد شد. او در زمستان لشگر خود را به سمت آرتداین فرستاد و بیشتر فورنوست را تصرف کرد. شاه آردوی مدتی در بلندی های شمال ایستادگی کرد و پیغامی به گندور برای در خواست کمک فرستاد اما در نهایت مجبور به فرار گردید و سرانجام در دریا غرق گشت.

در 1975 سپاه گندور بسرکردگی آرنور به شمال آمد. بهمراه آرنور اسبها و سواران رووانیون آمده بودند آنگاه گیردان همه کسانی را که از لیندون پیش او بودند فرا خواند و گلروفیندل هم با نیرویی تحت فرمان خویش از ریوندل آمد. گفته شده که تعدادی تیر انداز هابیت از شایر نیز فرستاده شده بودند.

شاه جادوگر با لباسی سیاه و نقابی سیاه و سوار بر اسبی سیاه با دشمنانش رو برو شد و جنگی بزرگ در دشت نن یوال و بلندی های شمال در گرفت. لشگر آنگمار شکست خورد و ویچ کینگ به سمت کارن دوم عقب نشست اما آرنور بهمراه سوارانش او را تعقیب کرد. ویچ کینگ بخاطر نفرتش از آرنور به سمت او برگشت و با او رودر رو شد. ارنور سعی کرد که بماند اما اسب او بعلت وحشت زیاد از ویچ کینگ رو گرداند و فرار کرد آنگاه پادشاه جادوگر خندید. گلروفیندل به سمت او حمله کرد اما ویچ کینگ رو برگرداند و به سمت سایه ها گریخت. سپس گلروفیندل به آرنور گفت: به دنبال او نرو! زمان مرگ او بسیار دور است و بدست هیچ مردی فرو نخواهد افتاد.

ضمیمه A (گندور و وارثان آناریون - صفحه 332)

قلمرو آنگمار نابود شد و اورکها و مردمان شریر آن کشته شدند یا از اریادور بیرون شدند.

ویچ کینگ در سال 1980 به موردور برگشت و 8 نزگول دیگر را بدور خویش جمع کرد و آنها شروع به آماده سازی مقدمات بازگشت سارون کردند. در سال 2000 نزگول میناس ایتیل را محاصره کردند و در سال 2002 پس از تصرف آنجا آن را به دژ نظامی خویش بدل کردند که از آن پس میناس مورگول برج جادوی سیاه نامیده شد. ویچ کینگ شاه میناس مورگول شد و خامول معاون او. پلانتیری که سنگ ایتیل خوانده می شد توسط نزگول ضبط شد تا بعدها به سارون داده شود.

آرنور در سال 2043 پادشاه گندور شد. ویچ کینگ او را به دوئل دعوت کرد و او را در مورد نبرد فورنوست مسخره کرد. ماردیل کارگزار گوندور شاه را برای نپذیرفتن تقاضای ویچ کینگ متقاعد کرد اما هنگامی که 7 سال بعد ویچ کینگ تقاضای خودش راتکرار کرد شاه پذیرفت. او بهمراه گره کوچکی از اطرافیانش به میناس مورگول رفت و از آن پس هیچکس او را ندید.

او وارثی نداشت و پس از او کارگزاران به اسم شاه در گندور حکومت کردند.

در سال 2475 اورکهای بزرگ سیاه از موردور بیرون آمده و به اوزگیلیات حمله کردند. پل بزرک خراب شد و شهر ویران گشت و بعد از آن کسی در آنجا زندگی نکرد. برومیر پسر دنتور آنها راعقب زد و ایتیلن را پس گرفت. او بسیار قدرتمند بود و حتی ویچ کینگ نیز از او می هراسید. اما در جنگ زخمی از لشگر مورگول به او رسید که عمرش را کوتاه کرد. (این برومیر , برومیری که در یارانحلقه بود نمی باشد).

سارون در سال 2942 پنهانی به موردور بازگشت و در 2951 حضور خود را آشکارا اعلام کرد. او خامول و یک یا دو نزگول دیگر را هنگامی که ویچ کینگ در میناس مورگول مانده بود به دول گولدور فرستاد.

سارون در سال 3017 اطلاعات گالوم مبنی بر اینکه حلقه در اختیار شخصی به نام بگینز از شایر می باشد را بدست آورد. اما گالوم با این تفکرکه شایر جایی در دره های آندوین است سارون را دچار اشتباه كرد. و سارون بهترین خدمتکارانش یعنی نزگول را برای شکار حلقه فرستاد.

عقیده بر این است که او نه حلقه را نزد خود نگاه داشت تا بدین وسیله نزگول را وادار کند که حلقه یگانه را بدون چشم داشت برای او بر گردانند.

در 20 جون 3018 سارون حمله ای دروغین به سوی اوزگیلیات ترتیب داد. برومیر پسر دنتور به همراه برادرش فارامیر مشغول دفاع از شهر در برابر حمله شد. انها پل را خراب کردند و از ساحل غربی در مقابل حمله دفاع کردند اما آنها نفهمیدند که نزگول بطور پنهان از آندوین گذشته است.

ویچ کینگ با نزگول دول گولدور که به همراه خامول آمده بودند دیدار کرد و خامول به او گفت که در دره های آندوین اثری از سرزمینی به نام شایر وجود ندارد. ویچ کینگ ناگریز تمام طول رودخانه را گشت اما چیزی نیافت.

در سپتامبر ویچ کینگ دست خالی به جنوب برگشت. پیغامی از موردور رسید که سارون بشدت خشمگین است و ویچ کینگ ترسید. او به سمت ایزنگارد تغییر مسیر داد تا ببیند که آیا سارومان از حلقه یگانه خبری دارد یا نه!

گزارشهایی که از ملاقات ویچ کینگ و سارومان رسیده است متفاوت است. به روایتی سارومان به نزگول گفته که او نمی داند که شایر کجاست اما گندالف میداند و آنها بعد از روبرو شدن با گریما و فهمیدن جای شایر پی به دروغ سارومان برده اند. و در روایت دیگری آمده است که سارومان خودش جای شایر را برای آنها فاش کرده است. نزگول بسرعت بسمت شمال و اریادور برای پیدا کردن شایر رفتند. آنها با جنوبی کج چشم از افراد سارومان روبرو شدند و ویچ کینگ او را مورد بازجویی قرار داد. جنوبی نقشه شایر را به او داد و به او گفت که هابیتی که بگینز خوانده می شود در هابیتون اقامت دارد. ویچ کینگ جنوبی را به بری فرستاد تا مراقب رفت آمد ها و مسافرانی از شایر باشد.

نزگول در 22 سپتامبر به پل بروآندوین رسیدند و متوجه شدند که آنجا توسط رنجر ها تحت مراقبت است. بعد از غروب آفتاب ویچ کینگ به صف تکاور ها شبیخون زد و بعد از کشتن تعدادی بقیه را پراکنده کرد. ویچ کینگ چهار هابیت را به شایر فرستاد و به خامول ماموریت داد که به هابیتون برود و چهار نزگول دیگر به مراقبت راه سبز مشغول شدند.

در آخرین ساعات 30 سپتامبر نزگول در کریک هالو به خانه فرودو حمله کردند. دو نزگول دیگر در بری بعد از صحبت با جنوبی و بیل فرنی فهمیدند که فرود در مهمانخانه و در هنگام پریدن از روی میز در هوا ناپدید شده است. آنها شب هنگام به آنجا حمله کردند اما فرودو همراهانش بوسیله آراگورن محافظت شدند. آنها خبر ناکامی خود در حمله به فوردو را برای ویچ کینگ که در جنوب بری مستقر بود آوردند و او بشدت خشگین شد.

نزگول در 3 اکتبر با گندالف بر روی ودر تاپ برخورد کردند که برق و آتش آن تا مایلها دیده شد . گندالف فرار کرد و 4 نزگول به دنبال او روان شدند. در 6 اکتبر ویچ کینگ و چهار نزگول دیگر فرودو و گروهش را بر روی ودرتاپ یافتند. آنها در شب به کمپ حمله کردند و فوردو مجبور به استفاده از حلقه شد و آنها را بصورت واقعی مشاهده کرد. آنها صورتهای سفید چشمانی بیرحم و لباسهایی به رنگ خاکستری داشتند.

ویچ کینگ بلندترین آنها بود، از موهایش روشنایی اندکی میتابید و تاج فرسوده ای به سر داشت. او با شمشیر در یک دست و تیغ مورگولی در دست دیگر به سمت فردو پیش آمد. فرودو با ضربه ای لباس او را پاره کرد و با فریاد نام البریت یکی از والارها را برزبان راند. ویچ کینگ از شنیدن نام او فریادی شیونوار کشید. او شانه فرودو را با تیغ مورگولی خودش شکافت که تکه از آن در تن فرودو باقی ماند. اگرچه آن تکه بعدها بیرون آورده شده اما اثر آن تا زمانی که فرودو سرزمین میانه را ترک کرد او را عذاب می داد. بعد از فراری شدن ویچ کینگ و نزگول توسط آراگورن آنها که باور داشتند که حلقه در چنگشان است به تعقیب گروه در مسیر ریوندل ادامه دادند.

در 11 اکتبر گلرفیندل با 2 نزگول بر روی پل آخر و بعد از آن با سه نزگول دیگر روبرو شد. این پنج نفر به چهار نفر قبلی که گندالف راتعقیب می کردند ملحق شدند.

در 20 اکتبر 9 نزگول فرودو را در رودخانه بروآینن به دام انداختند . اسب گلروفیندل آسفالوت فرودو را از گدار عبور داد اما فرودو اسب را مجبور به ایستادن کرد. نزگول به فرودو فرمان دادند که حلقه را تحویل دهد اما فرودو با این جملات نپذیرفت : به کمک البریت و لوتین زیبا شما نه من رابدست خواهید آورد نه حلقه را.

(یاران حلقه - صفحه 226-7 )

ویچ کینگ جلوتر رفت و دستش را بلند کرد. شمشیر فرودو شکست و دیگر نتوانست صحبت کند. آب برواینن به فرمان الوند طغیان کرد و ویچ کینگ و دیگر نزگولها را با خود برد.

در میناس مورگول ویچ کینگ حمله نهایی را بر علیه گندور تدارک می دید. هنگامی که در 10 مارچ 3019 علامت سرخ از موردور رسید و میناس مورگول با شعله های آبی پاسخ داد فریادی گوشخراش از دروازه مورگول برخواست و لشگر بزرگ از دروازه بیرون آمد، در حالی که ویچ کینگ با کلاه خودی تاج مانند در جلوی آن بود.

مواجه با آئووين:

ناگهان سواری جوان به ویچ کینگ حمله کرد و به او فرمان داد که تئودن را در آرامش رها کند.

صدایی سرد پاسخ داد: که میان نزگول و طعمه اش قرار مگیرو گرنه تو را همانند دیگران نخواهد کشت و جایی ورای تاریکیها خواهد برد جایی که گوشت تو خورده خواهد شد و جان تو در برابر چشم بی پلک قرار می گیرد.

صدای شمشیری در حال کشیده شدن بگوش رسید : هرچه می خواهی بکن اما اگر من بتوانم جلوی تو را خواهم گرفت.

جلوی مرا بگیری؟ ای احمق! هیچ مرد زنده ای نمی تواند جلوی مرا بگیرد.

(بازگشت شاه - نبرد میدانهای پلنور - صفحه 116)

اما سوار مرد نبود. او ائوین از روهان و خواهر زاده شاه بود. ویچ کینگ با تردید و کینه توزی به او خیره شد. ائوین به سرعت خود را پیچ و تاب داد و به گردن مرکب او ضربه زد. ویچ کینگ خشمگین گرز خود را بالا برد و به او ضربه ای زد. و سپر و بازوی دختر را خرد کرد سپس گرزش را برای کشتن بالا برد اما ناگهان مری برندی باک هابیت از پشت او بلند شد و زرد پی پشت زانوی او را با تیغش سوراخ کرد.

تیغهای معمولی نمی توانستند به او آسیب برسانند اما مری تیغی وسترنس داشت که برای جنگ با آنگمار سالها پیش ساخته شده بود که توانست در زرد پی های او نفوذ کند. ویچ کینگ به جلو خم شد و ائوین شمشیر خود را در میان فضای بین تاج و شانه های او فرو کرد.

تاج و شنل خالی به زمین افتاد، شیونی گشخراش در فضا طنین افکند و کم کم با باد محو شد. صدایی لرزان که ساکت شد و دیگر هرگز در این دوران جهان شنیده نشد.

(بازگشت شاه - نبرد میدانهای پله نور - صفحه 117)

بدينسان سخنی که گلوفيندل بعد از جنگ فورنوست گفته بود راست از آب در آمد و ویچ کينگ بدست يک زن و يک هابيت با تقديرش روبرو شد.

در 25 مارس حلقه يگانه در آتش کوه هلاکت نابود گشت و سارون و 8 نزگول باقيمانده نيز نابود شدند. قدرت 9 حلقه از ميان رفت و هيچ اميدی برای پادشاه جادوگر و نزگول برای بازگشت به سرزمين ميانه باقی نماند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

عالی بود !

خب منبع بده شاید من هم یکی رو ترجمه کردم !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

خیییییییییییلی با حال بود لگولاس ای ول . بازم ونویس . البته یه مقداریش رو توی وبلاگت خونده بودم ولی اینجا کاملش رو خوندم . باحال بود . مرسی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
لگولاس

خیلی ممنون دوستان عزیز ... این ها رو همه از سایت http://www.tuckborough.net گرفتم .... می تونی بری و.ترجمه کنی ... البته فقط شخصیت های ارباب حلقه ها و هابیت رو داره و مثل http://www.glyphweb.com/arda گستره نیست ... موفق باشید...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

لگولاس عزیز اباید به کدام قسمت سایت برم تا زندگینامه ها رو ببینم

------------------------

ارش عزیز، پست شما پاک گردید. کسانی که در این سایت عضو هستند اگر بخواهند داستان آراگورن و آرون را بخوانند به ضمیمه بازگشت پادشاه مراجعه میکنند. نیازی به ارسال این پست از طرف شما نبود. ضمن اینکه پست شما یکپارچگی این مبحث را از بین میبرد. لطفا چنین پستهایی تکرار نشود. (ناظر)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...