رفتن به مطلب
ققنوس آبی

از خاطره تا ترانه ...

Recommended Posts

مَنوه سلیمو

شبانه شعري چگونه توان نوشت

تا هم از قلب من سخن بگويد. هم از بازويم؟

شبانه

شعري چنين

چگونه توان نوشت؟

من آن خاكستر سردم كه در من

شعلة همه عصيان هاست،

من آن درياي آرامم كه در من

فرياد همه توفان هاست،

من آن سرداب تاريكم كه در من

آتش همه ايمان هاست....

(شاملو)

به راستی، 20% طلا از مال بی ارزش این دنیا چه گونه میتواند پاسخگوی این عشق باشد !؟؟....... یه لحظه به انسان بودن افتخار کردم!......

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ققنوس آبی
شبانه شعري چگونه توان نوشت

تا هم از قلب من سخن بگويد. هم از بازويم؟

شبانه

شعري چنين

چگونه توان نوشت؟

من آن خاكستر سردم كه در من

شعلة همه عصيان هاست،

من آن درياي آرامم كه در من

فرياد همه توفان هاست،

من آن سرداب تاريكم كه در من

آتش همه ايمان هاست....

(شاملو)

به راستی، 20% طلا از مال بی ارزش این دنیا چه گونه میتواند پاسخگوی این عشق باشد !؟؟....... یه لحظه به انسان بودن افتخار کردم!......

ممنون منوه جان! روحم را با این قطعه از شاملوی کبیر شاد کردی!

بگذریم... بیست در صد طلا بخورد توی سرم(البته خب طلا زیادی محکم است... خام بر سرم بشود بهتر نیست؟):grin:! دو نفر نیستند بیایند یه انتقادی چیزی بکنند تا شعر گفتن را یاد بگیرم!

چه کنیم: بقول استاد،

برو مرد بیدار اگر نیست کس که دل با تو دارد، ممان یک نفس!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو

(خام -ک بر سر دشمنت ... )....

جدا راست میگی ....منتقدین خردمند آردا کجان؟؟؟؟

من فکر کردن راجع به امضات رو بیشتر ترجیح میدم.......

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

خب؛ مثل اين كه اينم يكی از اون تاپيک‌های خاک‌خورده‌ايه كه موضوع به انحراف كشونده‌شده و مدت‌ها هم كسی بحث (چه اصلی و چه فرعی) رو دنبال نكرده و پست نزده. پس بذارين من يه دستی بكشم و بعد از تقريباً دوسال از آخرين پست، نوشته‌ای رو كه درباب گندالف خلق كردم، براتون بنويسم. فقط قابل توجه كه اين نوشته، شعر نيست؛ بلكه يه نثر ادبيه. تاپيک مناسب‌تری از اين نبود تا پستم رو اون‌جا بزنم و ناچار شدم به اين تاپيک رو بيارم. حالا خودم مديرا اگه فكر می‌كنن جاش نامناسبه، به يه جای ديگه انتقالش بدن. ممنون.

39739.jpg

تو ای نيكوفريننده‌ی آردا؛ تو ای مينوی كهتر ارو؛ تو ای خردمندترين مايار غرب؛ تو ای راهی رهنمون والينور؛

تو ای سوار پادشاه اسبان؛ تو ای ساحر مهروار سيمين؛ تو ای فناآور ديوان ملكور؛ تو ای فرمانروای برنای پير؛

ای كه در شب‌های ظُلَم، می‌درخشی؛

ای كه ژرفای زمين را با نور خود می‌كاوی؛

ای كه سينه‌ی ديوان آتش را به خاموشی می‌فَكَنی؛

ای كه از مرگ سياه، به گيتی بازمی‌گردی؛

تو را مردمان بسيار چشم در راهند؛

و نيم‌قدهای زارع، منتظر؛

و تو را الف‌های مه‌سيما می‌ستايند؛

و آدميان فانی، ياری‌خواهت؛

و تو را دورف‌های سنگی، الگو می‌دانند؛

و می‌رهايی ز بندهای مرتفع، با بال‌های عقابان مانوه؛

و تو را انت‌های جنگلبان كه بسی دوستت می‌دارند، دلتنگ‌اند.

تو ای مرغ طوفان، سوار سپيد، ساحر خاكستری، ميترانديرِ اولورين؛ گندالف تارخون!

پس به شاير برو؛ و گوندور و آرنور؛ و رهسپار شرق شو، نزد كوه‌های مرتفع كه در دامنه‌های سرسبزشان، دورف‌ها خانه دارند؛ و به كرانه‌های رودهای زلال سرزمين ميانه سفر كن، كه الف‌های گوش‌تيز، در آ‌ن‌جا می‌زيند؛ و علم و معرفت را بر خانه‌ی ذهنشان قرار ده، و مهربانی و نيكی را در ژرفای قلبشان.

و هم گه‌گداری راهی زمان شو، گذشته و آينده؛ و از سقوط گوندولين و دوريات جلوگير گرد؛ و نيز به دورانی پا بگذار كه ستارگان آسمان را كه به‌سان موج بر كف كشتی ائارنديل می‌مانند، با دو شيشه می‌نگرند؛ و به گاهی كه ارابه‌ها، اسب لازم ندارند؛

كه زمـــان نيز،

نيازمند رخشندگی

تـــــــــــــــــــــوســـــــــــــــــت... .

بدرود؛ ای پيرسال ايستار!

ویرایش شده در توسط گندالف خ.س

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

يه نثر ادبی (اسمش رو می‌ذارم "شعر نو" تا اسپم نباشه! :دی) ديگه درباب ريوندل هم گفتم كه براتون می‌ذارم. درمورد لورين و شاير هم می‌خوام بنويسم. انشاءالله چيزای بيشتری از من می‌خونين. راستی، يكی ديگه درباره‌ی مورگوت هم دارم. اما اول ريوندل:

******

باز پگاهی دگر در ريوندل؛

ماه، رخت خواب بر تن می‌كند،

ستارگان، خموش می‌گردند،

و خورشيد، درخشيدن را از سر می‌گيرد.

پرده‌ها را بكشيد؛

آفتاب می‌تابد!

صدای نغمه‌ی آب‌های زلال را می‌شنوم؛

و بوهای دل‌انگيز و شيرين را.

و الف‌های زيبا و گوش‌تيز، با رداهايی بلند و گشاد، تاج گل‌هايی بر سر، لبخندی بر لبان، دل‌هاي‍ی آكنده از طرب، و انديشه‌های پاكشان، بر زمين سرسبز اين‌جا گام می‌نهند؛

و «صبح به خير» می‌گويند؛

و زمزمه‌كنان، ترانه‌های نيـک می‌خوانند؛

و گل‌های شبنم‌دان باغ‌ها را می‌بويند؛

و دست در آب‌های خنک حوضچه‌ها فرو می‌برند.

اين‌جا ريوندل است، منزلگاه آرامش و خوش‌بختی؛

آن‌جا كه خانه‌ی الروند نيم‌الف، پور ائارنديل، در آن قرار دارد... .

و باز پگاهی دگر در ريـونـدل آغاز شده‌است!

Rivendell2.jpg

******

ای خصم سياه آردا؛ ای پليدترين موجودات جهان؛ ای قَدَرتر زِ هَر مخلوق ارو؛ ای فرمانروای سياهی‌های زمان!

ای كه جان مردمان بی‌گناه را می‌ستانی؛

و بر قلب‌های پاكشان، آلودگی و بر انديشه‌های خالصشان، آلايش می‌نهی؛

و ای كه دل‌های آرام الف‌ها را می‌هراسانی؛

و ز قامت كوتاه دورف‌ها در زير جثه‌ی عظيم جفايت، می‌كاهی؛

و ای كه آدميان را به بردگی می‌كشی؛

و مينويان والينور را، ديو آتش می‌كنی!

تو ای پادشاه آتش؛ ای خداوندگار تاريكی؛ ای سلطان شب‌های ستم؛ ای زورگوی آنگباند، در پس كوه‌های آهن!

به هر سو كه روی، آب‌ها، آتش؛

گُل‌ها، گِل؛

باران، تگرگ؛

ابْرها، اَبَر؛

رعدها، صاعقه؛

درياها، خشک؛

كشتی‌ها، سوراخ؛

مردمان، پليد؛

خانه‌ها، گور؛

و چشم‌ها، چشم

می‌شوند؛

بدان كه هيچ‌گاه فرجام بد، خوب نبوده‌است و نيست و نخواهدبود.

هيچ فانی دل‌تاريكی، هبه‌ی مرگ را با عشق دريافت نخواهدكرد؛

و هيچ الف سياهی، به زندگی بازنخواهدگشت؛

و هيچ نيم‌قد و كوتاه‌قد سنگی‌ای، به آسايش نخواهدزيست؛

و هيچ برده‌ی اسيری، وفادار نخواهدماند؛

و هيچ ديو آتشی، از شعله‌ی درون رهايی نخواديافت؛

و هيچ اژدهای بالداری، جز ماری فلس‌دار نخواهدبود؛

و هيچ گرگ‌خوی پليدی، بر ماه زوزه نخواهدكشيد؛

و هيچ مورگوتی، از نگاهبانی ائارنديل نخواهدگريخت.

پس بدان كه سرانجام بدی، اين است؛

هيچ‌گاه فرجام بد، خوب نبـوده‌است و نيـست و نخـواهدبود... .

200px-Melkor.jpg

******

پ.ن: از امتيازات و بازديدهای فراوانتون از پست قبليم هم خيلی ممنونم. فقط جای ائرنديل خاليه تا بياد و يه امتياز مثبت بده و پستم بشه يه پست سوپرمحبوب. ماشاءالله نظر هم زياد دادين. سرگيجه گرفتم از بس خوندم! ;) انشاءالله اين يكی اون‌جوری نباشه! :-? تا بعد! :)

(راستی، عجيب نيست كه تو هرشعرم، يه اثری از ائارنديل هست؟! سبک جالبيه. انشاءالله بتونم تا آخر ادامه‌ش بدم.)

ویرایش شده در توسط گندالف خ.س

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ائارندیل Eärendil

دوستان این قطعه چند شب پیش به ذهنم رسید،اینجا میذارم تا شما هم بی نصیب نباشین.:دی (سبک ترکیبی،تقلیدی)

[table]

[th]ائارندیل (سروده خودم) [/th][th]گیل گالاد(سروده تالکین)[/th]

امواج دریا داستان او را با افتخار می سرایند.

قلمرو آخرینش زیبا بود و آبگین،

میان گاندولین و آروِرنین.

کشتی اش زیبا بود و فروزان و پاروانش طلایی،

و برق بادبانهای نقره ایش از دور دستها پیدا بود.

یگانه ستاره اش در دشت آسمان،

در کف دریای بزرگ هویدا بود.

سالها پیش سوار بر کشتی رفت،

و همه چشمها را به خود امیدوار کرد،

به سوی سرزمین آمان، آنجا که والاها آرمیده اند،

زیرا ستاره اش آخرین نور امید بود،

ستاره اِئارندیل آخرین سیلماریل.

[/td][td]"گيل-گالاد پادشاه اِلف‌ها بود،

چنگ‌ها داستان او را غمگينانه مي‌نوازند،

قلمرو آخرين‌اش زيبا بود و آزاد،

ميان كوهستا‌ن و دريا.

شمشيرش بلند بود و ضربت نيزه‌اش سهمگين بود،

و برق كلاهخودش از دوردست‌ها پيدا بود،

ستارگان بي‌شمار دشت آسمان،

در آينه زره نقره‌اش هويدا بود.

سال‌ها پيش،سوار بر اسب رفت،

و كس را ندانست كه‌‌‌ از آن پس در كجا سكني گزيد،

چرا كه ستاره‌اش در تاريكي افتاد،

در سرزمين موردور آنجا كه سايه‌ها آرميده‌اند..." .[/td]

[/table]

خیلی دوست داشتم از هر دو شعر(خوشامد گوئی به ائارندیل و سقوط گیل گالاد)بصورت همزمان تقلید کنم ولی بیشتر از دو مصراع نتونستم پیش برم:

اِئارندیل پر آوازه ترین دریانوردان بود،

امواج دریا آمدنش را در بی خبری میسرایند.

.

.

.

ویرایش شده در توسط ائارندیل Eärendil

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

دوستان هیچ نظری راجع به شعر بنده ندارین ؟ اگه هست بگین تا در اشعار بعدی اصلاحاتی به وجود بیارم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تور

خب . شعری در وصف داگور براگولاخ سرودم . فقط اگه از نظر املایی چیزی کم و کسر دیدین ببخشین . کیبوردش سفته ! بعضی جاها به خاطر وزن و عروض شعر عمدا کلمه تغیر کرده پس اصلاح نکنید لطفا.

زمانی که شد نولدو را سروری

یکی خاندان بود در مهتری

وزان خاندان بود یک سرتری

امیر وزینی ، شهین سری

که بودست نام او فین گولفین

به نولدور همی بود شاه برین

همی وزنه ی قدرتش پر شده

به دور سیه خصم ، محصون شده

به لشکر شده آنگباند را حصین

گذشته پنجاه و صفری ازین

به گاه شب و دشت آرام بود

تو گویی همه لشگرش خواب بود

تنی چند او ، دیده بان داشتی

بر آن دشت او ، پاسبان داشتی

نبودش در آن گه هیچ اطلع

که دشمن ندارد کمی ، از سلحه

که خصمش بسی زیرک . پر قَدَر

ولی صبر کم بود ، حیف از هدر

کمی صبر اگر او ، میداشتی ،

ز ریشه هر آن الف ، برداشتی

به ناگه ، ناغافل آن شعله ای

بیامد برون از میان کهی

گرفت اندرش هرکه در دشت بود

بسوزید هر کس که در دست بود

شد حیران هر آن کس که آن صحنه دید

فرار همه کس از آن سخت بید

ز پیش تشُ ، سَم و دود سیه

گلایرونگ زرین بیاورد سپه

ز پس و زپشتش بسی بالروگ

وزان پس بوَد تا به دوزخ ، اورک

بکشت هر کسی در سر راه بود

بمرد هرکسی پیرو شاه بود

بدین سان شروع گشته است این نبرد

هر اورکی بدان نازد و آن سترد

به ناغافلان شعله اش شد شهیر

"دگور برگولاخ" اش بخوانند ....

وزنش "فعولا فعولا فعولا فعل" بود. وزن شاهنامه

خیلی جاها هم از لحاظ وزن به هم میریخت اما آهنگشو تا آخر حفظ کرده بودی...

بسیار عالی بود. معلومه که وقت زیادی صرفش کردی...خسته نباشی. همچنین معلومه که ذوق خوبی داری. میشه خوب به ابیات برسی و وزن هاشو بهتر کنی اما باید اعتراف کنم وقتی داشتم متن ا در قالب شاهنامه می خوندم نوعی احساس غرور بهم دست داد..

جای الوه خالیه...احساس میکنم :-?

ویرایش شده در توسط تور

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مونت آو سائرون

دوستان هیچ نظری راجع به شعر بنده ندارین ؟ اگه هست بگین تا در اشعار بعدی اصلاحاتی به وجود بیارم .

زیبا بود! از اونجا که ما در آرشیو مقالاتمون " شعر فارسی درباره ی دنیای تالکین" داریم. خوبه که با مدیریت صحبت کنید شعرتون رو در اونجا قرار بدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

خب دوستان. نظرتون راجع به شعر جديد چي بود؟ مقبول افتاد؟نسبت به شعر قبلي چطور بود؟

در مورد فرزندان هورين چه غالب شعري رو پيشنهاد ميكنيد؟ لطفا با دليل پيشنهادتون رو مطرح كنيد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
سیه تیغ

واقعا بنده اينقدر منفورم كه يكي حاضر نيست به پستم جواب بده!

اصلا قيد فرزندان هورين رو زدم !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
MORGOMIR

واقعا بنده اينقدر منفورم كه يكي حاضر نيست به پستم جواب بده!

اصلا قيد فرزندان هورين رو زدم !

میگم اگه امکانش هست این آهنگ misty mountens cold هابیت رو یه قالب خوب بهش بدید

چون الان همه منتظر فیلم هابیت هستن بشینن فارسیشو بخونن تا فیلم بیاد

ممنون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

واقعا بنده اينقدر منفورم كه يكي حاضر نيست به پستم جواب بده!

اصلا قيد فرزندان هورين رو زدم !

دوست عزیز حتما لازم نیست کسی پستی بزنه. یه نگاه به امتیازاتت بنداز، اون وقت جوابت رو می گیری.

از اینکه یه شاعر دیگه تو فروم هست، خیلی خوشحال شدم. تا اینجا من و تو و آگارواین از شاعران آردا هستیم :)

اگه میشه فرزندان هورین رو به قالب شعر نو دربیار. فکر کنم الان کلا قال شاعری رو بزنی با این پیشنهاد :دی

موفق باشی. منتظر شعرهای بعدیت می مونم.

میگم اگه امکانش هست این آهنگ misty mountens cold هابیت رو یه قالب خوب بهش بدید

چون الان همه منتظر فیلم هابیت هستن بشینن فارسیشو بخونن تا فیلم بیاد

ممنون

هرچند لایق نیست، ولی من این اثر رو به شما توصیه میکنم:

https://arda.ir/forum...indpost&p=30243

ویرایش شده در توسط گندالف ‌سفید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
نولوفینوه

شعر سروییدم !

"دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ؟* ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد ؟"

برهوت اسماگی گر دست ما بیاید *دنیا شود گلستان هر دم شکوفه بارد

این وادی جگرسوز پیتر جکسون ندارد *شهروند استرالیا باید به خود ببالد

ما چه کنیم آخر ؟ایران اکران ندارد * در سینما آمریکا انسان زدر ببارد

قدر چنین گوهری هر منتقد نداند *با امتیاز اندک از خجلتش در آید

سه گانه ی قشنگش هر جایزه نشاید * گلدن گلوب و اسکار باید بر او بر آید

برّهوت اسماگش گر زودتر نیاید *بارانی از اشک و آه بر چهرمان ببارد

کیفیت خوب آن کی و کجا بیاید ؟* از دانشم خارج است بانو دگر نداند

@-)

خیلی خیلی جالب بود بانو! .. به به! ... نتونستم پست ندم! .. خیلی جالب بود! .. و فککنم عقده هاتونو روش خالی کردی!

سه گانه ی قشنگش هر جایزه نشاید * گلدن گلوب و اسکار باید بر او بر آید

..

اون تاج سیمین (!) وایت ویچ هم عالی بود .. فحش چرا لیدی تراندویل؟! .. جدی خیلی قشنگ بود!

من برم چیزی سروپا کنم! :دی! ... بیکارم ! ..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
The secret wizard

تقديم به پيتر جكسون عزيز <_<

به ارو قسم كه اسمت/هميشه روي لبامه

شايد عقلم سر و ته شه/ولي ياد تو باهامه

حس نور گرم تالكين/كه شبا مياد به خوابت

ميزنه با يك تبسم/ملك آردا رو به نامت

كاش من هم با تو باشم/مثل يك تب مثل يك كارد

من كجام و تو كجايي/خسته شد بيچاره (ويزارد)!

تو خيالم با تو هستم/با پريشاني و مستي

شعرمو برات ميخونم/چون پيتر جكسون تو هستي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...