فیثاغورث 183 ارسال شده در ژوئن 26, 2014 وسوسه سائورون گفتم در دنیای تالکین به آن صورت نظمی وجود نداره پس تصمیم گرفتم برای شما عزیزان نظمی ترتیب دهم تا لذت ببرید و دنیای تالکین نیز با شخصیت های شرورش زیباتر شود. سائورون شبی رفت به دنبال جوانی آراسته با شكل مخوفی بر و رو را گفتا كه: «منم خوف و اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یكی زین سه خطر را یا شاه امین,خودت را بکشی زار یا بشکنی تو دین خود و حرف پدر را یا اینکه شوی چندی شما مطیع بنده لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت كز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را گفتا: «پدر و شاه من هردو عزیزند هرگز نكنم ترك ادب این دو نفر را چون میتوان اندی شوم مطیع سائورون خادم میشوم تا بکنم چاره ی شر را وی روزی بشد خادم آن فرد ستم گر هم دین خودش رفت و همی کشت شاه را ای كاش شود خشك بن شر و خداوند زین فرد خشن حفظ كند نوع بشر را 5 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
VICTOR 1,525 ارسال شده در ژوئیه 4, 2014 شعر: طلوع فرمانروا شاعر:VICTOR روزی از روزگار آن زمان برپا شد جشنی در شهری زیبا دید هابیت کهنسال دوستش را پس از سالها پیرمردی خنده رو و لطیف با شنل و ریشی عریض با هم گفتند ز خوبی ها وبدی ها یاد آوردند در خاطر ز خوشی ها گندالف خاکستر پوش در آن شب دید قدرت اسائرون در خفا حلقه را زدوست گرفت و مهر و موم زده آشکار کرد رازش را حضور برادر زاده او را برگزید و راهیش کرد به سوی کوه نابودی عازمش کرد هابیت جوان با دوست با وفاش به سوی سرنوشت خویش راه افتاد در هیاهوی آردا شتافت رسیدند به روستایی مجاور طبق گفته دوست هاجر در استراحتگاه کردند تامل آشنا شدند با رهرویی که نامش نهاده بودند آراگورن یاران با سرنوشت جهان افتادند به راهی بی کران دری این مسیر خطر ها کردند و قرار سر انجام رسیدند به دره ها وسرزمینی در آن مکانی بس زیبا و نهان آرام و پر رویا مردمان آن مهربان و ساده دل یکتا بود شهری که نامش بود ریوندل چشم به الروند باز کردند و یاران حلقه رو کامل بر پایان مسیر عهد بستند زیر ستارگان شب قدم زدند به جنگل انبوهی رسیدند به زمین افتاده تا نفسی یابند که اورک ها آرامش را دریدند برای پاس از حلقه فدا شد وارث برج سفید آراگورن در جنگ دید مرگ برومیر تن بی جان را با احترام به آب سپردند و شدند رهسپار منتظر سرنوشتی که ساخته شده به دست ایلوواتار یاران حلقه از هم شدند جدا تا به اتمام برسد ماموریت آنها اراده ی خود را برای پیمودن مسیر باز آفریدند و برای مقاومت به سوی مقصد دویدند دو هابیت جوان یافتند موجودی که سر بود از آنان در گستاخی دو یار با راهنما به دنبال کوه گشتند و به سوی جنگ با نفس رفتند اورک ها پس از چند شکست برای حمله نهایی خود نفس گرفتند عزمشان را برای چیرگی باز پس گرفتند برای سائرون ارتشی عظیم بود هدفش نابودی میناس تری یت بود شهر در حال سقوط می سوخت که نور تابید خورشید تابان ، پادشاه آینده با یارانش به سوی شهر تازید شهر رو از نابودی رهانید خود را وارث آراتورن خوانید هابیت کوچک باید کاری می کرد باید کاری ناشدنی می کرد به کوه نابودی به زادگاه حلقه دست یافت در صدد نابودی آن بر خواست اما حلقه بر او چیره شد روحش را بر حلقه در یافت راهنما حلقه را از او ستاند غروب زندگیش را حلقه به او داد او را همراه خود به درون کوه کشاند و جهان از ارباب حلقه ها خود را رهاند بقیشو خودتون می دونید... ممنون که حوصله کردید این شعر رو خوندید، اگه کم و کاستی داره ببخشید دیگه، توانم تا همین قدر بود ولی سعی می کنم بهتر از این شعر بنویسم :huh: 11 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Heaven 484 ارسال شده در ژوئیه 18, 2014 سلام به همه،اين شعريه كه در مورد ياران حلقه سرودم،اميدوارم خوشتون بياد. كنون رسم ياران حلقه شنو / " دگر ها شنيدستي اين هم شنو" نخست رسم شيردل ترين يار ما / فرودوبگينز دانا شنو سپس رسم سم،يار نيكو سرشت / كه هستي مهتر ز او كم نوشت پس از آن گندالف جادوگر است / كسي كه سرشتش ز انسان سر است ز گوندور آمده پيلتني شهسوار / بورومير،شهزاده ي آن ديار دگر نام،نام شه گوندور است / آراگورن اله سار شه مردم است ز مردان سبز بيشه هيچ نيست نام / مگر لگولاس،آن كماندار تام و گيملي دگر ياور حلقه است / دلير و شجاع و يلي زيرك است مري و پپين آن دو يار دلير / شجاعند و تيزند به مانند شير و اينان همانند كه نامي شدند / همان كه رقيب سياهي شدند ميانه زمين هرچه دارد كنون / ز اين ياوراني است كه راهي شدند 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
فین رود فلاگوند 2,081 ارسال شده در ژوئیه 28, 2014 با عرض اجازت شعری که ممکن کمی مشکل ادشته باشد اما برایش خیلی زحمت کشیده ام: گلائرونگ : به تو گویم کی بوده گلائرونگ/که دارد سرنوشتی مجهول وگنک که او اژدهایی بود آتشین دم/همه اورک کرده جلویش کمر خم همه الدار بترسید از بردن نام او/همین کرده جهان را به کام او کشید نارگوتروند را به توبره اش/که او بود دوای درد و چاره اش(گلائرونگ باندی بر زخم های ملکور و دوای درد ملکور بود) با چشمان بازش تورین را فریفت/ولی بازهم آبرویش نریخت همه آدمیان جلوش مثل مور/کشت همه را چه زاغ و چه بور همه کس را ز خود ترس داده/خود شیطان را نیز درس داده نگفتم غلوه ز اعمال او/ بسی جان سپردم ز افعال او ف.ف(فین رود فلاگوند) 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
بانوی سفید روهان 1,762 ارسال شده در نوامبر 1, 2017 خب من پس از مدت ها هوس کردم دوباره ترجمه ای رو تبدیل به شعر کنم .البته شعر نمیشه اسمش رو گذاشت بیشتر به یه فرم آهنگین درش آوردم . شعر سقوط گیل گالاد هستش که سم در کتاب یاران حلقه میخونه : گیل گالاد بود پادشاه الف ها: چنگ نوازان ساختند غمگین برایش نغمه ها واپسین مرز های او زیبنده و آزاد بود گستریده در میان بحر و کوه و صخره ها *** شمشیر او بلند و نیزه ای او بران بود برق کلاه خودش از دور نمایان بود ستارگان بی شمار در دشت های آسمان بر زره سیمینش چون آیینه عیان بود *** اما به دورها تاخت ،ناچار دیرزمانی مامن چه جایی گرفت ؟نتوان که گفت کلامی در تیرگی سقوط کرد ستاره ی بخت او جایی که سایه هایند ،در موردورِ تباهی 3 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست