رفتن به مطلب
Eomer Horse Lord of Rohan

رولینگ-تالکین؛ تقلید یا ....؟

Recommended Posts

Radagast

من این رو قبول ندارم قرار نیست دنبال سوژه الکی بگردین.اگر اینجوری باشه سیلماریلیون شبیه اعتقادات زرتشتیه پس باید بگیم تالکین از فرهنگ ما دزدی کرده؟

در ضمن هیچ کدوم از قسمتهای هری پاتر شبیه ارباب حلقه نیست.مگر جادو که نوع جادوهاشونم زمین تا اسمون با هم فرق داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
torambar
اگر اینجوری باشه سیلماریلیون شبیه اعتقادات زرتشتیه پس باید بگیم تالکین از فرهنگ ما دزدی کرده؟

دزدی فرهنگی این نیست . این یه سری شباهت هایی هست که تو تمام اسطوره ها وجود داره و بنا به باور من از ذات انسان ها سرچشمه میگیره .

درسته که چنین نظری داری و نظرت هم محترم ، ولی استفاده از این نظر به جای یه اصل اثبات شده جالب نیست

در ضمن پیشنهاد میکنم این تاپیک رو کامل بخون . فکر نکنم کسی جایی گفته باشه کتاب هری پاتر مثل ارباب حلقه هاست ! بحث اینجا در مورد چیز دیگه ای بوده که در مورد این بررسی میکرده که آیا رولینگ از تالمین تقلید کرده یا نه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Radagast

دزدی فرهنگی این نیست . این یه سری شباهت هایی هست که تو تمام اسطوره ها وجود داره و بنا به باور من از ذات انسان ها سرچشمه میگیره .

درسته که چنین نظری داری و نظرت هم محترم ، ولی استفاده از این نظر به جای یه اصل اثبات شده جالب نیست

در ضمن پیشنهاد میکنم این تاپیک رو کامل بخون . فکر نکنم کسی جایی گفته باشه کتاب هری پاتر مثل ارباب حلقه هاست ! بحث اینجا در مورد چیز دیگه ای بوده که در مورد این بررسی میکرده که آیا رولینگ از تالمین تقلید کرده یا نه

واقعا منو ببخشید اشتباه کردم تالکین شازده کوچولو رو نوشته بود برا همین هری پاتر شبیه شازده کوچولو شده بود .پس رولینگ از آقای تالکین تقلید کرده بود نه ارباب حلقه. :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gladriel
واقعا منو ببخشید اشتباه کردم تالکین شازده کوچولو رو نوشته بود برا همین هری پاتر شبیه شازده کوچولو شده بود .پس رولینگ از آقای تالکین تقلید کرده بود نه ارباب حلقه. :D

یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داری مسخره میکنی یاطعنه میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-? :D :- ;) :D

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Radagast

یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داری مسخره میکنی یاطعنه میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-? :- ;) :D :D

این دوستمونم یه چی برا خودش گفت .میگه ما نگفتیم از ارباب حلقه تقلید کرده.گفتیم ایا از تالکین تقلید کرده.اثر اصلی تالکین ارباب حلقه وداستانهای مربوط به اونه.اصلا همه هنر نگارش تالکین اون توهست.چیز دیگه نداشته که رولینگ از اون تقلید کنه.البته شاید شکل ظاهری هم باشه. :D

اگه چیز دیگه قابل تقلید هست بگید.من ممنون می شم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gladriel

راستش چند وقت پیش یکی از دوستام یه مجله ای رو آورده بود سر کلاس که خیلی وقته که دیگه چاپ نمیشه(متاسفانه اسمش یادم نیست ولی اگه یادم اومد در اسرع وقت اطلاع میدم)

این مجله کارش معرفی کردن کتبهای مختلف بود و درباره ی هر کدوم یه صفحه توضیح میداد مثلا کتابهایی مثل آرتمیس فاول...سپتیموس هیپ...اراگون...داستان های سرزمین اشباح...نبرد با شیاطین... هری پاتر ...و البته ارباب حلقه ها و ضمایمش در راس این طبلیقات بودن...

تویه یه قسمتی به مقایسه ی هری پاتر و ارباب حلقه ها پرداخته بود و این که رولینگ محتوای داستانشو از ارباب حلقه ها برداشته.

تعداد کمی از دلایل زیادی که اونجا آورد تو ذهن منه مثلا:

شخصیت های اصلی هر دو داستان (فرودو و هری) از جانب فردی شر و در واقع دشمنی که قصد نابودی اش را داشتند زخم غیر قابل التیامی خوردند که با نزدیک شدن دشمن به سوزش و درد میافتاد.

در ارباب حلقه ها گندلف پیرمرد دنیا دیده وعاقلیه که با پند و اندرز هاش گروهو حفظ میکنه و در هری پاتر این نقش به دامبلدور داده شده.

و...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

منظور از تقلید کردن این نیست که بیاد کلشو کپی بکنه. منظور اینه که از نمادهای مشابه استفاده کرده. مثلا:

قهرمان اصلی هر دو داستان افراد ضعیف هستن(فرودو که هیچ کل هابیتها رو هم کسی به حساب نمیاره و هری هم یک بچه یک ساله است که بزرگترین جادوگر رو شکست میده)

قهرمان اصلی یک راهنمای پیر و خردمند داره که مظهر خوبیه (گندالف و دامبلدور)

ولدمورت بعد از اینکه نمیتونه هری رو بکشه جسمش رو از دست میده و روحش فرار میکنه و به جنگلهای آلبانی میره، سائرون بعد از اینکه از ایسیلدور شکست میخوره جسمش رو از دست میده و به سبز بیشه میره.

در هر دو نقش منفی شکست ناپذیره و مستقیما کشته نمیشه.

ولدمورت بخشی از روحش رو در هورکراکس ها گداشته و سائرون بخشی از روحشو در حلقه و تنها با نابود کردن اونهاست که میشه خودشون رو از بین برد.

اینها شباهت های غیر قابل انکاره که باعث میشه بشه این ادعا رو کرد که رولینگ از تالکین تقلید کرده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gladriel

کاملا درسته. :-?

با یه دید کلی هم میشه فهمید که الگوی رولینگ ارباب حلقه ها بوده...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan

به نظر من نتها رولينگ كه بيشتر فانتزي نويسان از تالكين سر چشمه گرفتن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gladriel

بله نویسنده های کتاب هایی مثل اراگون و الدستو خیلی های دیگه از ارباب حلقه ها الهام گرفتن. :-?

چون ارباب حلقه یه داستان فوق العاده وکامله و همه چیزو شامل میشه...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Gladriel
راستش چند وقت پیش یکی از دوستام یه مجله ای رو آورده بود سر کلاس که خیلی وقته که دیگه چاپ نمیشه(متاسفانه اسمش یادم نیست ولی اگه یادم اومد در اسرع وقت اطلاع میدم)

این مجله کارش معرفی کردن کتبهای مختلف بود و درباره ی هر کدوم یه صفحه توضیح میداد مثلا کتابهایی مثل آرتمیس فاول...سپتیموس هیپ...اراگون...داستان های سرزمین اشباح...نبرد با شیاطین... هری پاتر ...و البته ارباب حلقه ها و ضمایمش در راس این طبلیقات بودن...

تویه یه قسمتی به مقایسه ی هری پاتر و ارباب حلقه ها پرداخته بود و این که رولینگ محتوای داستانشو از ارباب حلقه ها برداشته.

تعداد کمی از دلایل زیادی که اونجا آورد تو ذهن منه مثلا:

شخصیت های اصلی هر دو داستان (فرودو و هری) از جانب فردی شر و در واقع دشمنی که قصد نابودی اش را داشتند زخم غیر قابل التیامی خوردند که با نزدیک شدن دشمن به سوزش و درد میافتاد.

در ارباب حلقه ها گندلف پیرمرد دنیا دیده وعاقلیه که با پند و اندرز هاش گروهو حفظ میکنه و در هری پاتر این نقش به دامبلدور داده شده.

و...

اسم مجله "شوکا" بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Radagast

وقتی چند تا داستان از نظر موضوع به هم نزدیک میشن.یه سری شباهتها بینشون پیدا می شه.ولی نمیشه گفت اون طرف شیاده.

نمونه یه شباهت کتاب توآلایت با خاطرات خون اشام.خیلی شبیه به هم هستن حتی بیشتر از ارباب حلقه و هری.ولی استفنی مایر توآلایت رو قشنگ تر نوشته خیلی توش تغییر داده.قلمش رسا تره پس کپی نکرده که بگیم شیاده.منظور من اینه که به خاطر موضوع امکان داره یه شباهت هایی داشته باشن ولی تفاوتهاشون خیلی بیشتره.نمیشه گفت رولینگ شیاده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

بر ذیق وقت ... که آدم نمی تونه درست و حسابی سایت رو بگرده و دیر می فهمه کجا چه خبره!

یه وقت یه بنده ی خدایی رو می شناختم که ساراماگوی خدا بیامرز رو متهم می کرد به کپی برداری از آسیموف. به خاطر این که هر دو یه داستان دارن با تم اصلی آشوب جامعه به خاطر بلای همگانی. حالا ساراماگو همه رو مبتلا به کوری سفید کرده بود و آسیموف، شب رو نشون مردمی داده بود که همیشه حداقل یه خورشید تو آسمون داشتن. من اون موقع هم قانع نشدم چون به نظرم، حتی یکی بودن سوژه هم به معنی کپی برداری یا به اصطلاح این فروم، شیادی نیست. مهم پرداخت داستانه و از این جهت، تالکین یه طرف دیگه رفته و رولینگ یه طرف دیگه. بله در هر دو داستان جادو هست، اسباب جادوگری هست، موجودات جادویی هستن، مبارزه و تضاد همیشگی خیر و شر هست ولی تفاوت های پایه ای بین این دو تا وجود داره. :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tar-Isilmo

اما خود رولینگ گفته که از داستان تالکین الهام گرفته!!!!! :-?\

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

درسته ولی الهام یه حرفه کپی برداشتن یه چیز دیگه.

من شخصاً فکر می کنم کمتر فانتزی نویس امروزی بتونه بگه تالکین روش تأثیر نگذاشته. ارباب حلقه ها فقط یه داستان فانتزی نیست. -سر این موضوع چیزی نمونده بود با مسئول شهر کتاب شهرمون دعوام بشه چون از نظر اون (که البته کتاب رو هم نخونده بود!!) این کتاب فقط به دوره ی سنی نوجوانی تعلق داشت و بس- گذشته از اثر تالکین، هری پاتر هم فانتزی خوبیه، نارنیا -گمانم، اونها که درست و درمون خوندن باید بگن- از اون بهتر. ولی من شخصاً ندیدم هیچ اثر فانتزی این طور بار حماسی هم داشته باشه. ندیدم این طوری روان آدم ها رو بشکافه و از اختلافات اجتماعی پرده برداره که قرن هاست تمام جوامع بشری فارغ از ملیت باهاشون درگیر هستن.

رفتم بالای منبر انگاری، شرمنده. شما نظراتتون رو بنویسید در مورد شباهت ها، من هم پا تو کفش بزرگان می کنم مقاله ای رو که قبلاً نوشتم با مطالب جمع می کنم و اگر بلد باشم مقاله ی مناسبی ازش دربیارم تقدیم می کنم به آردا. :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan
درسته ولی الهام یه حرفه کپی برداشتن یه چیز دیگه

این رو که روش اصلا نمی شه بحث کرد کاملا درسته :-

من شخصاً فکر می کنم کمتر فانتزی نویس امروزی بتونه بگه تالکین روش تأثیر نگذاشته

دقیقا درسته اشخاصی مثل ریچار ناک و سی اس لویس دقیقا از ارباب حلقه ها داستان نوشتن حتی خودشون هم اشاراتی داشتن

ارباب حلقه ها فقط یه داستان فانتزی نیست.

این موضوع واقعا درسته

ارباب حلقه ها و داستان های سرزمین میانه یک داستان نیس بلکه یه حماسه است

الان بنده در چند تا کتاب دیدم که در بخش افسانه های نورسی به این نکته اشاره شده که ( در مقدمه ) تالکین این داستان رو بازنویسی کرده

در واقع اگه بخوام بگم این جوری می شه گفت که یه شخصی بلند شه داستان های شاهنامه رو پرورش بده به یه نحوی که شبیه شاهنامه باشه اون وقت چی می شه ؟؟؟

معلومه که داستانش در زمره ی داستان های حماسی کشور قرار می گیره :|

به نظر من داستان های تالکین در حد داستان دانته ( کمدی الهی ) است چون هر دو این اشخاص در حال زنده کردن اساطیر کشور های خودشون هستند البته کمدی الهی یه منظومه ...... :(

نارنیا -گمانم، اونها که درست و درمون خوندن باید بگن

بله نارنیا اثر سی اس لوئیس - نویسنده در زمان خود تالکین می زیسته و نظر خود تالکین رو در این رابطه خواسته که گویا تالکین این اثر رو نظر خوبی به هش نداشته

در واقع نارنیا بار دنیای تالکین رو نداره اما از نظر شباهت می تونید در زمره ی سه گانه وراثت و چند گانه ی وارکرافت قرار بدیم

رفتم بالای منبر انگاری، شرمنده. شما نظراتتون رو بنویسید در مورد شباهت ها، من هم پا تو کفش بزرگان می کنم مقاله ای رو که قبلاً نوشتم با مطالب جمع می کنم و اگر بلد باشم مقاله ی مناسبی ازش دربیارم تقدیم می کنم به آردا. :-?

هرکی هر چیزی رو هر اندازه که باشه رو بدونه باید هم بره بالای منبره :|

حالا شما که خدارو شکر چیزه کمی نداری X(

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

بالاخره یک نفر هم رای من پیدا شد.

رولینگ کار قابل احترامی ارائه داده و دنیای نوینی ساخته.شاید مقایسه ابعاد این دو دنیا کار صجیجی نباشه و اثر رولینگ سخیف تر از سه گانه تالکین.

اما به کار بردن لفظ شیاد هم مقداری تند به نظر میرسه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

فکر کنم سوء تفاهم شده. منظور من از آورن این تشابهات تایید کردن شیادی رولینگ نیست. به نظر من رولینگ از آثار تالکین الهام گرفته و داستان خودش رو شکل داده. اما در بعضی موارد(که در پست قبلیم ذکر کردم) این الهامات خیلی زیاد و قوی میشه و از حیطه الهام به تقلید میرسه.

اگه بخوام حرفهام رو جمع بندی کنم این میشه: کلیت داستان رولینگ الهام گرفته از تالکینه، اما در برخی از جزئیات تقلید هم دیده میشه.

من با اون الهام گرفتن هیچ مشکلی ندارم، خود تالکین هم از اسطوره های ملل مختلف الهام گرفته. مشکل من سر اون جزئیات خاصه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Aslan
فکر کنم سوء تفاهم شده. منظور من از آورن این تشابهات تایید کردن شیادی رولینگ نیست. به نظر من رولینگ از آثار تالکین الهام گرفته و داستان خودش رو شکل داده. اما در بعضی موارد(که در پست قبلیم ذکر کردم) این الهامات خیلی زیاد و قوی میشه و از حیطه الهام به تقلید میرسه.

اگه بخوام حرفهام رو جمع بندی کنم این میشه: کلیت داستان رولینگ الهام گرفته از تالکینه، اما در برخی از جزئیات تقلید هم دیده میشه.

من با اون الهام گرفتن هیچ مشکلی ندارم، خود تالکین هم از اسطوره های ملل مختلف الهام گرفته. مشکل من سر اون جزئیات خاصه.

اما من به یه نظر دیگه هم رسیدم :-?

و اون اینه که رولینگ از روی داستان های سی اس لوئیس ( نارنیا ) الهام گرفته و البته لوئیس هم مسلما از تالکین الهام گرفته و خلاصه همه به تالکین بر می گرده اما در کل به نظم رولینگ از نارنیا الهم گرفته چون شباهت هایی هم باهم دارن و مهم ترین شباهتشون همون زندگی از یک دنیای مدرن به یک دنیای فانتزی و تخیلیه

در نارنیا اصلان باعث می شه که چند تا بچه از یه دنیای مدرن برن به یک سرزمین فانتزی و در داستان های رولینگ هم مدرسه هاگوارتس باعث می شه که چندین بچه از دنیای مدرن انسانی به یک دنیای جادوگری و فانتزی وارد شن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

ببینید این طور بخواد ادامه پیدا کنه میرسیم به فانتزی مدرن در ابتدای قرن 19 و بخوایم کمی موشکافانه تر نگاه کنیم به این میرسیم که کلا فانتزی از داستان های پریان الهام گرفته شده است.ما میتونیم بگیم هر فانتزی نویسی تقلید کرده؟

یه سری المان تو همه فانتزی ها مشترکه.نمیشه گفت که پولمن از تالکین تقلید کرده یا لوییس یا رولینگ یا نیکس یا هر کس دیگه ای.

به مهدی:اون جزییات رو میشه مثال بزنی؟

ببین جزییاتی که میگی باید شاکله داستان رو شکل بدن ها(یعنی عملا داستان بدون اون بار معنایی دیگه ای بده).وگرنه که تو ادبیات ما "تلمیح" به عنوان یکی از شاهکار ترین صنایع ادبی شناخته میشه و فک کنم اونجا هم همینه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

مثلا اینکه ولدمورت بعد از اینکه نمیتونه هری رو بکشه جسمش رو از دست میده و روحش فرار میکنه و به جنگلهای آلبانی میره و اونجا رو به جایی مخوف تبدیل میکنه، سائرون بعد از اینکه از ایسیلدور شکست میخوره جسمش رو از دست میده و به سبز بیشه میره و اونجا میشه سیاه بیشه. با رفتن به یه جای دیگه و منتظر بودن برای دستیابی به فرصت مناسب اصلا مشکل ندارم(اینو میذارم به حساب همون الهام و تلمیحی که میگی)، مشکلم سر اینه که چرا باید به یه جنگل بره و اونجا رو به یه جای تاریک و خطرناک تبدیل کنه؟

یا مثلا شباهت بسیار زیاد هورکراکسها و حلقه. ولدمورت بخشی از روحش رو در هورکراکس ها گداشته و سائرون بخشی از روحشو در حلقه و تنها با نابود کردن اونهاست که میشه خودشون رو از بین برد. یعنی اول باید اونا نابود بشن(که نابود کردنشون کار بسیار سختیه و بخش اعظم داستان به اون میپردازه) تا بعدش خود طرف میرا بشه و بتونن نابودش کنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

در کتاب چهارم، ولدمور میگه ورم تیل به واسطه ی موش ها باخبر شده جایی در جنگلی در آلبانی هست که موش ها و امثالشون از رفتن به اونجا امتناع می کنن چون سایه ای اونجا، اونها رو تسخیر کرده و می کشه. ولی استاد مهدی، به صرف بودن یک هفتم روح ولدمور در جنگلی در آلبانی، جنگل اهریمنی نشد. کوییرینوس کوییرل، پیش از ورم تیل برای کسب تجربه ی نزدیک با موجودات جادویی سیاه به اون جنگل رفت و خب بالطبع بیش از چیزی که فکر می کرد به دست آورد. باقیمانده ی روح ولدمور اون رو تسخیر کرد و مابقی ماجرا. دلیل موجهی ندارم ولی فکر می کنم وقتی هلنا ریون کلا، نیم تاج رو از مادرش دزدید به همین جنگل آمد و همین جا بود که به دست بارون خون آلود کشته شد و بالطبع همین جا بود که تام ریدل، شئ مطلوب برای هورکراکس رو پیدا کرد. پس طبیعیه که وقتی قصد فرار از انگلستان رو داره به جایی بره که براش آشناست.

قبول دارم که شباهت حلقه و هورکراس زیاده ولی همونطور که گفتم اون قدر که پرداخت داستان اهمیت داره، سوژه نداره. نیت سائورون از ساخت حلقه حکومت بود و قدرت طلبی او. انگیزه ی لرد ولدور -مطابق اسمش- فرار از مرگ بود. به نظرم، هورکراکس، با وجود اسم غیرزمینی و عجیبش، خیلی زمینی تر و دنیوی تر از حلقه است. حلقه ای که ذهن آدم رو به طول کامل به یک طرف می کشه و فرد رو به یه دیکتاتور تبدیل میکنه. ولی هورکراکس، حتی وقتی شروع می کنه به تسخیر فرد، بیشتر اون رو به سمت نمود نقاط ضعفش می بره تا تمایل به قدرت طلبی. یادتونه چطور ران ویزلی، هری رو، هرمایونی رو تنها میگذاره؟ یا این که هری نمی تونه پاترونوسی رو که در سخت ترین شرایط احضار می کنه فراخوانی کنه؟ من موافقم که شباهت بین این دو هست ولی کاملاً با جناب تولکاس موافقم که هم شباهت میون فانتزی ها خیلی زیاده و هم اتهام شیادی به رولینگ چسبوندن زیادی سنگینه :-?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi

همین مثالی که از کتاب چهارم زدید در تایید حرف منه! اگه میگین این جنگل قبلش هم اهریمنی بوده چرا باید ورم تیل شک کنه که ولدمورت اونجاست؟ اونجا که همیشه مخوف بوده؟!

کوئیرول هم بعد از رفتن ولدمورت به اونجا سفر میکنه و دلیلی بر این نیست که قبلش هم همینجوری بوده.

درباره هلنا ریون کلاو چیز زیادی یادم نیست(از آخرین باری که کتابها رو خوندم چندین سال میگذره) اما تا اونجایی که یادم میاد بارون خون آلود شخصیت خطرناکی نبود، صرفا عاشقی بود که به دلیل نرسیدن به عشقش معشوقش رو میکشه و لقب خون آلود رو بعدا به همین دلیل میگیره(البته اگه حافظه ام درست یاری کنه)

هدف سائرون و ولدمورت حکومت بر همه بود، حلقه و هورکراکس هر دو برای این ساخته شده بودن که اگر خود شون کشته شدن به واسطه اون تیکه از روحشون که توی حلقه یا هورکراکس هست بتونن قوای از دست رفته شون رو به دست بیارن. رفتارهایی هم که از هر دو بیان میکنی در اصل یکیه، یک نیروی دفاعی که نذاره اون وسیله و روح درونش از بین بره. هورکراکس میاد و نقاط ضعف طرف رو نشون میده و بهش القا میکنه که نمیتونی نابودش کنی و یا اینکه حواس شخص رو به مسئله دیگه ای جلب میکنه. حلقه هم میاد و به طرف این احساس رو میده که با نگه داشتنش میتونه به قدرت فراوان برسه و از این طریق بقای خودش رو تضمین میکنه و از طرفی اونو به سمت صاحب اصلی و یا برده شدن در تاریکی سوق میده.

روش متفاوته اما هدف یکیه.

بازم میگم من لفظ شیادی رو قبول ندارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
تضاد

خوشحالم که جمع ما جمع متعصبی نیست. :-? یادتون میاد وقتی هری و هگرید رفتن لیکی کالدرون و هری اولین بار پروفسور کوییرل رو میبینه؟ وقتی حال و احوال اون رو از هگرید جویا میشه هگرید میگه تا وقتی که کوییرل به دانش نظری اکتفا می کرده و به قولی سرش توی کتاب بوده مشکلی نداشته ولی از وقتی دنبال «hands on exprience» میره مشکل پیدا میکنه. اگر جنگل از قبل اهریمنی نبود چرا کوییرل اونجا رفت؟

ورم تیل دو سال بعد از این ماجراها به اون جنگل رفت و دو دلیل برای انتخابش داشت. اول که در تمام این دو سال نزدیک قلب ماجراها بود، موش ران بود و در جریان همه ی اتفاقاتی رو که اطراف هری پاتر می افتاد. دوم، موش بود و روابطی با موش های دیگه داشت.

جام آتش، فصل 33

He sought me in the country where it had long been rumored I was hiding . . . helped, of course, by the rats he met along the way. Wormtail has a curious affinity with rats, do you not, Wormtail? His filthy little friends told him there was a place, deep in an Albanian forest, that they avoided, where small animals like themselves had met their deaths by a dark shadow that possessed them. . . .

در مورد بارون تنها چیزی رو که قطعاً میدونم اینه که در زمان حیات هم آدم تندمزاجی بوده. بانوی خاکستری این طوری میگه. منظورم این نبود که بارون به خاطر اهریمنی بودن جنگل اونجا رفته یا خودش علاقه ای به جادوی سیاه داشته. گفتم صرفاً شاید، شاید جنگلی که هلنا، گنجینه اش رو در اونجا پنهان کرد و در همونجا هم به قتل رسید همین جنگل مورد بحث ما باشه. حالا این یه موضوع فرعیه. بگذریم ازش.

هوم! :- جالب شد. من فکر می کردم کارهای تالکین رو خوب خوندم. همیشه تصورم این بود که این حلقه ی قدرته و برای حکومت ساخته شده نه به قصد فرار از مرگ. اگر جایی اشاره ی محکمی به این مطلب شده که سائورون به این قصد هم حلقه رو ساخته خواهش می کنم که حتماً بگین. موضوع مهمیه که نباید از قلم بیفته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

منم جایی اینو ندیدم.سارون فانی نیست که بخواد از بین بره.و گفته میشه که الان هم سارون به طور کامل از بین نرفته.

حرفای مهدی رو هم نمیتونم قبول کنم.هیچکدوم دو مثالی که زد تو هیچکدوم از دو داستان جز خط اصلی داستان نیستن(البته هورکراس تا حدی هست) ولی دلایل ساخت حلقه کاملا متفاوته با هوروکراس.ولدمورت به خاطر نامیرا شدن ساخته و سارون برای حکومت.ولدمورت نمیخدا حتی یدونه از هورکراساش رو کسی ببینه ولی سارون به جز حلقه خودش بقیه رو پخش میکنه تا ملت ازش اطاعت کنن.

این مورد علاوه بر این دو تا تو فانتزی های دیگه هم دیده میشه ها.

توی نایت ساید ،دریای زمین(تا جدی) حتی میشود تیر آزش در شاهنامه رو هم مثل همین دونست.

اون پوست طلایی بز معروف و ....همه مثل همین المان هستن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...