رفتن به مطلب
تراندویل

داستان وارکرافت

Recommended Posts

Lycanthrope

خب من دنبال یه جایی می گردم که بشه مدام وار زد.. اگه میشناسید معرفی کنید لطفا ... اگر هم پایه اید توی اینترنت بازی کنیم خبر کنید..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مَنوه سلیمو

آرنونا جان الان دیگه اکثر گیم نت ها بیشتر وار میزنن ولی اگه یه جای توپ میخوای من گیم نت Cyberg رو معرفی میکنم ،خداییش تا حالا اونجا War بازه بد ندیدم و اکثرا هم war میزنن ،خودم 3_4 بار بیشتر اونجا نرفتم ، اگه آدرس دقیقشو میخوای برات بگیرم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Lycanthrope

"آدرس اینجا رو بده .. دستت درد نکنه... جای دیگه ای هم بلدی ممنون میشم .. ترجیحا طرفای انقلاب و آزادی ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ef@Robber

به نظر من کاکتوس جای خوبی است طرفای ونکه .

در ضمن cyberg هم توی ولیعصر است ( فکر کنم ) و اولین گیم نتی است که وار آورد و باعث محبوبیت وار شد

در ضمن شرکت بیلزارد یک شرکت ور شکسته بوده تا اینکه وار رو می سازه پس هر بازی بیلیزار بازی خوبی نیست .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
mortezams

کلا داستانی که تعریف کردی هزار تا مشکل داشت که همه به اون گیر دادن دیگه کشش نمی دیم فقط بهت می تونم بگم که مدتی هست که نسخه دوبله شده که البته از نظر کیفیت و نوع انتخاب صدا افتضاحه. ولی خوب برای یه دفعه اون جوری بازی کردن ارزششو داره. بهت توصیه می کنم اونو امتحان کنی خیلی برات مفیده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy
به نظر من کاکتوس جای خوبی است طرفای ونکه .

در ضمن cyberg هم توی ولیعصر است ( فکر کنم ) و اولین گیم نتی است که وار آورد و باعث محبوبیت وار شد

در ضمن شرکت بیلزارد یک شرکت ور شکسته بوده تا اینکه وار رو می سازه پس هر بازی بیلیزار بازی خوبی نیست .

من با نظرت موافق نیستم و این حرفت هم کاملا غلطه چون قبل از وار3 بلیزارد وار 2 و star craftرو ساخت که اون ها هم در زمان خودشون شاهکار بودن و star craft هنوز هم که هنوزه در مسابقات بین المللی استفاده می شه و در ضمن بلیزارد قبل از این که به بلیزارد تغییر نام بده (که اسم قبلیشو الان یادم نمیاد) بازی وایکینگ های گم شده رو ساخت که اون هم در زمان خودش شاهکار بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مالبت پیر

من با نظرت موافق نیستم و این حرفت هم کاملا غلطه چون قبل از وار3 بلیزارد وار 2 و star craftرو ساخت که اون ها هم در زمان خودشون شاهکار بودن و star craft هنوز هم که هنوزه در مسابقات بین المللی استفاده می شه و در ضمن بلیزارد قبل از این که به بلیزارد تغییر نام بده (که اسم قبلیشو الان یادم نمیاد) بازی وایکینگ های گم شده رو ساخت که اون هم در زمان خودش شاهکار بود

وارکرفت 2 که واقعاً شاهکار بود. من هنوزم هوسش تو سرمه.

کلی خاطره ازش دارم. اون موقع ها حتی خوابش رو می دیدم!

ولی در مورد نام بلیزاد تا اون جایی که من یادمه این اسمش همین بوده. این به معنی رد حرف شما نیست ولی دست کم از سال 96 که وارکرفت دو اومد اسمش همین بوده. قبل از اونم لوگوی آبی بلیزارد رو اول خیلی بازی ها دیده بودم.

اینم برای تجدید خاطره

http://www.blizzard.com/war1

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
hellboy

ایلیدان در world of warcraft جدید( که در راه است ) برمی گردد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
آرداویراف

راستش من کتابهای وارکرافت رو نخوندم . ولی بازیرو دیدم اما تو جریان بازی هم چیزی از روند بازی و داستانش نفهمیدم . واسه همین نتونستم زیاد توش پیش برم .!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Varda

من یادم نمیاد Blizzard Entertainment یه شرکت برشکسته باشه اگه نمیدونی دوست من بدون Starcraft پرفروشترین بازی قرن پی سی شد بگذریم از دیابلو 1 و 2 در مورد وارکرفت اگر کسی خواست تفنونی بازی کنه من 1 وی پی ان دارم میتونیم با هم بازی کنیم.

درضمن درآمد بلیزارد الان بالای 40 میلیون دلار در ماه فکر نمیکنم بشه گفت بر شکسته.

اسم بلیزارد هم Silicon & Synapse بوده بعدا میشه بلیزارد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

آرتاس منتیل

نژاد: انسان

جنسیت: مرد

لقب : شواليه مرگ

وابستگي: غضب (پيشتر وابسته به پالادين ها بود)

شغل: ليچ كينگ ، قبلا پرنس امپراطوري لردران بود

زندگي نامه

آرتاس منتيل پسر شاه ترناس و برادر کاليا منتيل است . آرتاس اولين بار در روز اژدها معرفي شد . در روز هاي جواني پي برده بود که بايد وارد انجمن شواليه هاي دست نقره اي شود . به دستور و حمايت پالادين مشهور اولتر لايت برينگر، آرتاس فرزند شاه ترناس دوم ، شاه لردران ، قلمروي پادشاهي شمالي انسان ها ، و وليهد به حق اين گونه وارد انجمن شد . اين جريان در بازي وارکرفت سه : سرير يخي نشان داده شد که او با پرنس کيل تاس از قلمروي الون هاي کوئل تالاس مبارزه مي کند و پيروز مي شود تا قلب و دست جينا پردمور را بدست آورد . در هر حال چيزهاي بسيار کمي از سال هاي جواني آرتاس مي دانيم .

نقش آرتاس در نبرد با طاعون

آرتاس و جينا ما جراجويي خطرناک خود را به سمت شمال با يک پيشنهاد وصول نشدني براي مبارزه با طاعون شروع کردند . در هر مرحله با يک نکرومنسر به نام کلتوزاد مواجه مي شدند . به نظر مي رسيد که نکرومنسر در هر ملاقات با آن ها ، توانائي هايشان را مي سنجد و هرباربا مطرح کردن رمز و رازهايي و راهنمائي هايي درباره سرنوشت آرتاس او را ترک مي کرد . هرچند که انگار اين کل توزاد بود که با ملاقاتشان ابتدا سرنوشت خويش را رقم مي زد ، سر انجام آرتاس و جينا بودند نکرومنسر را تعقيب کردند و او را گرفتار کردند . اما اين يک پيروزي پوچ بود ، بخاطر اينکه آن ها بسيار دير رسيده بودند و بذر طاعون کشاته شده بود و در نواحي روستايي بوسيله مزرع داران و تجار ندانسته گسترده مي شد . انها موفق به جلوگيري از آن نشدند . طاعون آرتاس را با عذابي عظيم مواجه کرد و او را در سر دو راهي عذاب و نفرت قرار داد . در همين زمان بود که آن ها به شهر استراث هلم وارد شدند . او تصيم خود را مبني بر سلاخي تمامي اهالي شهر استراث هلم قبل از اينکه طائون همه را نابود کند گرفته بود . زماني که براي اولين بار تصميم خود را با جينا و اوتر لايت برينگر مطرح کرد ، اوتر ازانجام دستورات او خودداري کرد و در نتيجه آرتاس او را از اختياراتش خلع کرد – پلادين مشهور و شواليه هاي دست نقره اي را از منطقه اخراج کرد . جينا هم آرتاس را ترک کرد او قادر نبود آرتاس را از تصميمش منصرف کند ، اما مايل هم نبود که بنيشند و تما شا کند که مردم شهر سلاخي مي شوند . آرتاس شبانگاه به شهر حمله کرد و از جانب شواليه هاي منتخب و خدمت گذاران وفادار که از فرمان اوتر خارج شده بودند از او حمايت شد و آرتاس موفق شد جمعيت بسياري از مردم اين شهر پرجمعيت را زماني که در خواب بودند به نام خوبي و جلوگيري از طاعون نامردگان به قتل برساند . در همين زمان آرتاس توسط يک ديو ، يک لرد وحشت به نام مل گانس که به آرتاس با تاثيرات طاعون طعنه مي زد تحريک مي شد . زماني که او مشغول پاکسازي شهر بود . آرتاس به سرعت نيروهايي را براي مقابله با مل گانس که سعي داشت تمام مردم شهر را به زامبي تبديل کند فرستاد . ابتدا آرتاس تلاش کرد تا او را بکشد . درنهايت نقشه مل گانس شکست خورد . جمعيت استراث هلم سلاخي شده بودند و لرد وحشت به نرثرند فرار کرد غرق در ديوانگي متحرق توسط جنون و احساس گناه ، آرتاس به دنبال طعمه اش با حس انتقامي بس نا تمام افتاد . زماني که به نرثرند تنها و فقط با تعداد اندکي از ياران وفادارش رسيد .آرتاس به پيشرفت هايي در تعقيب کردن مل گانس دست يافت . سفرش او را با گروهي از دورف هاي سرگردان که در حال اکشتاف و جستجوي شمشيري به نام فراست مورن بودند مواجه ساخت . آرتاس به سرعت براي کمکشان وارد راتش شد و با کمک رهبر آن ها مورادين ريش برنزي دوست قديميش ، آنها توانستند در استحکامات نامردگان نفوذ کنند . جنون در آرتاس با سرعت بسياري رو به افزايش بود . و زماني که پدرش او را به لردران احضار کرد ، نقشه اي تازه به فکر خطور کرد . مزدوراني را استخدام کرد و به آتش زدن کشتي هايي که با آن ها به نرثرند آمده بودند گمارد و بعد از آن در حضور مردانش مزدوران را براي آتش زدن کشتي ها نکوهش کرد و به مردانش دستور داد آن ها را تکه تکه کنند . دو مين عمل شيطاني بقدري موفق آميز بود تا سخنان لرد وحشت را تصديق کند . آرتاس روحش را با کشتن بي گناهان لکه دار کرده بود . بله اين آخرين ضربه اي بود که مي توانست پتکي محکم بر بدنه انسانيت او بزند .مورادين و دورف هاي او براي پيدا کردن شمشير افسانه اي فراست مورن آمده بودند .پيشتر دورف ها شمشير را بدست آورده بودند . هرچند با نامردگان بيشتري مواجه شده بودند . زماني که اتحاد نيروهايش را به سوي استحکامات مل گانس گسيل مي کرد ، آرتاس و مورادين به همراه تعدادي از مردان خود به داخل غار هاي هيولا رفتند تا به شمشير که زير کوهستان مخفي شده بود برسند . زماني که فراست مورن را يافتند ، مورادين به سرعت پي برد که فراست مورن نفرين شده و سعي کرد آرتاس را از تصميمش منصرف کند . کتيبه اي که به ان ها هشدار داده بود که در صورت برداشتن فراست مورن بايد عزيزي را قرباني کنيد . هرچند ، آرتاس براي گرفتن انتقام از مل گانس برداشتن شمشير را برگزيد . يخهاي اطراف شمشير تکه تکه شد ، اما تکه از بدن دوست نزديک آرتاس مورادين را شکافت و او را کشت . ( به طور ضمني بيان شده که مورادين "فردي نزديک" به او بود که بايد در اين راه قرباني مي شد) وقتي که شمشير را برداشت ، آرتاس شروع به شنيدن صداي نرزول کرد ، که اکنون او را ليچ کينگ فرمانرواي نامردگان مي شناسيم و او شمشير را براي ربودن روح ها ساخته بود . اولين دعوي آن آرتاس بود .

برخاستن شواليه مرگ

آرتاس با استفاده از قدرت نو ظهور فراست مورن ، به درون استحکامات لرد وحشت نفوذ کرد و با او در ميدان ويرانه جنگ روبرو شد . لرد وحشت از پيروزي او شاد شد ؛ او در تمام اين مدت مي دانست که آرتاس راه قدرت را بدون توجه به پيامد آن در پيش مي گيرد . بهرحال ليچ کينگ براي آرتاس هديه ديگري نيز در نر گرفته بود : انتقام ، آرتاس لرد وحشت را کشت و سرزمين برف هاي مواج بيرون رفت . تمام مردانش را با قصابان سپاهيان لرد وحشت و عناصر سرسخت تنها گذاشت . چند ماه از نابودي لردران توسط طاعون مي گذشت ، بهرحال در پايتخت زنگ هاي بهار به وضوح به صدا در آمد ، شاهزاده بازگشته بود آرتاس در خيابان ها راه مي رفت از شنل و زره اش روح شيطاني درونش به بيرون تراوش مي کرد . به داخل سالن سلطنت شاه قدم گذارد و جلوي چشمان حيران مشاوران به طرز وحشيانه اي پدرش را کشت . تاج آغشته به خون هنوز روي زمين مي چرخيد ، او اين جملات را درباره آخرين باقيمانده از بهترين هاي اتحاد ازروت که تا بحال شناخته شده بود گفت : " اين پادشاهي بايد سقوط کند و از خاکسترش بايد انجمني جديد بوجود آيد که در بسياري از مناطق جهان رخنه خواهد کرد . " چه اتفاقي براي آرتاس افتاد ، قسمتي از يک راز است . اما هنوز زنده است .روح او با اين همه داشت توسط قدرت خبيث فراستمورن و سازنده آن ليچ کينگ ربوده مي شد . ديگر آن اعجوبه نبود که لردران قبل او بود و شجاعت و دلاوري بسياري بعنوان يک پلادين دست نقره اي برايش مي کرد . اکنون او دنبال بدن هايشان مي گشت تا با آن ها بر قدرت غضب نامردگان افزون کند . او در حال حاضر قهرمان اصلي نيروي عظيم بود او سوگند خورد که نابود کند و بدين سان او اولين سلسله از شواليه هاي مرگ بود .

آرتاس ابزاري براي مجازات کردن سرزمين ها بود . او فرقه دوزخي را گرد آوري کرد . ، کاري که کل توزاد سال ها صرف سازماندهي و آموزش آنها براي مخفي بودن غضب نامردگان کرده بود . در حقيقت طاعون با حمله لژيون سوزان خود به خود آغاز مي شد . ارتشي اهريمني که اربابان وحشت را استخدام کرده بود و از تعداد فراواني از نيروهاي تاريک آنسوي نشئت گرفته بود . لژيون سوزان توسط جادوگر بزرگي به نام آرکيماند رهبري مي شد و براي نابودي جهان ازروت آماده شده بود . به زودي پس از ملاقات فرمانده جديدشان ، لرد وحشت تايکوندريوس ، آرتاس بوسيله تخيلي از گذشته او را ديده بود . او شروع به ديدن کلتوزاد نکرومنسر که روحش در گوشهاي او زمزمه مي کرد و حقايقي را براي او آشکار مي نمود . کلتوزاد آرتاس را بسوي جايي که بدن پوسيده خويش را در آن رها کرده بود راهنمايي کرد و براي بدست آوردن يک خاکستر مقدس که خاکستر هيچ کسي بجز شاه ترنس نبود . آرتاس را در تاريکي مطلق فرو برد . در اين راه او بهترين دوست و مشاور قديمي اش اوتر لايت برينگر را به طرزي وحشيانه بقتل رساند . تا خاکستر را بدست آورد .

طمع آرتاس براي جادو

طمع بعدي آرتاس نابودي جنگل هاي کوئل تالاس و فتح سرزمين الف هاي بالا مقام بود . آنجا او جنگيد مسيرش به سمت مدافعان الون بود . کشتاري بزرگ براه انداخت . و سپس همه جا را آتش زد و جنرال جنگلبان الون سيلوانس ويندرانر را رد جنگي کشت و او را به موجودي روح مانند در آورد . لشکر بزرگ غضب جنگل ها و زمين ها را نابود کرد و هر الفي که در مقابلشان مي ايستاد زير پاهايش خرد مي کرد . سرانجام نيروهاي نامردگان پايتخت الفها سيلورمون (ماه نقره اي) را محاصره کرد و در نبردي خونين نامردگان چشمه آفتاب منبع نيروهاي جادويي الف هاي بالا مقام را تصرف کردند . اينجا بود که آرتاس از خاکستر براي بازگشت کلتوزاد استفاده کرد و نکرومنسر مجددا بصورت يک ليچ قدرتمند متولد شد . با پيوستن کلتوزاد قدرت نو ظهور به او ، نظر آرتاس و کلتوزاد بسوي دهکده نزديک قبيله ارک هاي سنگ سياه افتاد ، ارک ها در آن جا از دروازه شيطاني که کلتوزاد براي ارتباط با فرمانده لژيون سوزان آرکيماند بود محافظ مي کردند . بعد از حمله کردن به ارکهاي سنگ سياه و له کردن آنها ، ليچ قادر شد تا با آرکيماند ارتباط برقرار کند . لرد شرور طريقه باز کردن دروازه اي به دنياي آزروت را به کلتوزاد گفت و سرانجام حمله واقعي لژيون سوزان آغاز شد . قوي ترين نيروهاي نامرگان بکار برده شدند ، آرتاس و کلتوزاد به شهر انسانها دالاران حمله کردند . جايي که کتاب جادوي مديو آخرين محافظ آنجا بود . بعد از حمله وحشيانه نيروها و شجاعت دشمن توسط نامردگان نابود شد . کتاب سر انجام به دست نيروهاي غضب افتاد . با استفاد از کتاب کلتوزاد توانست شکافي بين آزروت و پيچش زيرين درست کند و آرکيماند را به زمين آورد . جائيکه اولين عمل او نابودي شهر دالاران با يک ضربت بود . اين اتفاق قبل از ناپديد شدن آرتاس افتاد ، اولين اقدام او در اولين مرحله ملاقات با الفهاي شب نگهبان جنگل آشنوال بود . در حالي که هورد از اين اقدام بي خبر بود .خلاصه اينکه آرتاس پس از مدتي با ايليدان استورمريج که به تازگي از بند آزاد شده بود در ميانه هاي جنگل فلوود ملاقات کرد . پس از صحبت هايي جزئي و مبارزه اي بيهوده ، آرتاس ايليدان را با اطلاعاتي درباره چگونگي بدست آوردن جمجمه گلدان ترک کرد ، اطلاعاتي که سرانجام منجر به نابودي تيکانديريوس مي شد و صدمه اي جبران ناپذير به لژيون سوزان مي زد . آرتاس فقط به ليچ کينگ وفادار بود و براي او لژيون سوزان هيچ اهميتي نداشت . ليچ کينگ :

آرتاس منتيل نشسته بر سرير يخي

پس از شکست لژيون سوزان ، آرتاس سفر طولاني خود به خانه را از کاليمدور به سمت سرزمين هاي نابود شده لردران آغاز کرد . هنگامي که رسيد فورا شروع به حمله به دردلرد هاي باقي مانده در لردران که آنجا سکني گزيده و بر ويرانه هاي پاتخت لردران حکومت مي کردند کرد . خود را شاه ناميد ، با سيلوانس ويندرانر (که اکنون بدنش واقعي اش بوسيله ليچ کينگ برکت داده شده بود) ، و ليچ کلتوزاد متحد شد . او خودش را فرمانرواي سرزمين هاي طاعون زده اعلام کرد . بهرحال ، اما تقدير آن طور که او انتظار داشت رقم نخورد . ايليدان با استفاده از قدرت چشم سارگراس ، حملاتي به پايگاه قدرت ليچ کينگ در نرثرند کرد . شکستگي هاي در زندان يخي ليچ کينگ به وقع پيوست ، زمان آن رسيده بود که فراستمورن توسط ليچ کينگ فراخوانده شود . چه کسي براي نابودي قدرت نرزول تلاش مي کرد .قدرت آرتاس مستقيما و پيوسته به ليچ کينگ بوسيله شمشير طلسم شده فراستمورن مرتبط بود . تحمل همان تاثيرات ، آهسته اما قطعي بود . قدرت آهنين ليچ کينگ بروي غضب شروع به لغزش کرد ه بود . و بعضي از نامردگان شروع به بازيابي شخصيت اصلي خود کرده بودند . رئيسي که ميان آنها سر به طغيان بر عليه نرزول برداشته بود سيلوانس و بنشي هاي او بودند . او نقشه اي کشيد تا آرتاس را بکشد و انتقام خراب کردن سرزمين مادري خود کوئل تالاس را از او بگيرد . اما با هوشياري کلتوزاد ، آرتاس فرار کرد و سريعا به سمت شمال يعني به سمت فراخوان ليچ کينگ رفت . آرتاس به طور غير منتظره اي به نرثرند رسيد . منتظر شد و توقف کرد تا با پادشاه افسانه اي نروبين ها ، آنوب'آراک ملاقات کند . با پيوستن آن ها به هم ، آرتاس و آنوب'آراک از طريق شکست دادن گروه هايي از مبارزان ناگا و الفهاي خون ، حتي گروهي از دورفها به اعماق ازجول- نروب قلمروي باستاني عنکبوتها سرازير شدند . با رفتن به اعماق غار ها و بعد از سفري دلخراش از ميان پلکان ويرانه شهر اربابان نروبين ها ، آرتاس و آنوب'آراک به پايگاه سرير يخي رسيدند . آنجا ، در آخرين جنگ مايوس کننده و وحشتناک بر ضد ترکيب ناگا ها و الف هاي خون ، نامردگان موفق به عقب راندن آن ها شدند . سر انجام با احيا شدن دوباره آرتاس ، او و ايليدان در پايگاه اصلي سرير يخي با هم روبرو شدند . و نبرد سختي آنجا در گرفت که در پايان با شکست ايليدان بوسيله قدرت فراوان شواليه مرگ همراه بود . پس از پيروزي ، آرتاس از سرير يخي بالا رفت و با ليچ کينگ مواجه شد . در هنگام بالا آمدن از برج يخي ، صداهايي از گذشته را در ذهن او شکل داد ، به او ياداوري مي کرد که او يکي از مخالفان سرسخت تمام آنها بوده . با آخرين قدرتي که ليچ کينگ داشت به آرتاس دستور داد تا با فراست مورن به زندان او ضربه بزند . زندان يخي شکست و خورد شد و تکه تکه هاي آن بر کف ريخت . آخرين نشانه هاي انسانيت آرتاس نيز محو شد و او کلاهخود ليچ کينگ را برداشت و بروي سرش قرار داد . اکنون آرتاس منتيل و ليچ کينگ يکي بودند . جايگاه قدرتمند ترين موجود حاضر در آزروت . او بروي سرير يخي ، به سرزمين هاي بي ارزش يخي و تمام چيزهاي آنسوي نگاه مي کردند .

--------------------------------------------------------------------------------

اضافات در مورد شخصيت آرتاس در بازي جهان وارکرفت

نقش آرتاس در جهان وارکرفت هنوز تائيد نشده است ، بهرحال در سرزمين هاي شرقي و جنوبي طاعون غصب قيام کرده تا بعنوان قدرتي ظاهر شود . اقدامي که باعث شده شايعاتي مبني بر بازگشت او مطرح شود . او در ناکسراماس گورستان غضب ظاهر شده ( چهل مرد شاهد اين جريان بودند ) تا بازيکنان را مورد سرزنش قرار دهد .

جهان وارکرفت : معهذا اطلاعاتي بسيار کمي درباره نقش آرتاس در بازي جهان وارکرفت بليزاد کشف شده ، آن هم اينکه شايع شده قاره نرثرند در نسخه توسعه يافته اين بازي اضافه خواهد شد . چنانکه حتما مي دانيد نرثرند ، خانه سرير يخي و خرابه هاي قلمروي باستاني نروبين ها آزجول – نروب است . مدرک مستدلي نيست يا نقل قولي از کارکنان و مديران بليزارد در تائيد مورد فوق نيست ، اما اشارات زيادي در فروم هاي بازي توسط مديران انجمن پشتيبان بازي شده ، اين تفکري است که بسياري از هواداران واکرفت 3 دارند که اگر بليزاد درست گفته باشه . و بخواهد داستان آرتاس را تداوم دهد ، اگر شامل آن در نسخه توسعه دهنده شود ، بايد او شخصيتي بسيار قدرتمند در بازي مذکور باشد . او کسي است که تنها با دستش ايليدان را شکست داد (ايليدان کسي که در داستان دومين قدرت است) ، و همچنين در عمل همين طور بوده آرتاس به سطوح بالايي از قدرت رسيده ، و همچنين با قدرتي لايزالي که انسان نبود يکي شد . کارمندان بليزارد به اين نکته اشاره کرده اند که بازيکني شانسي براي ايستادن در مقابل آرتاس را تا زماني که به 90 level نرسيده ندارد . level کلاهکي که هم اکنون مي تواند در مقابل او استقامت کند 60 و در نسخه Burning Crusade بايد 70 باشد . حتي در آن زمان ، آرتاس رئيسي بسيار قدرتمند از يک سوار کبير و بزرگ است . و احتمالا از تمام مبارزان قدرتمند بازي قوي تر خواهد بود .

http://wiki.fantasy.ir/images/9/92/Arthas_Menthil.JPG

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

دنیای وار کرافت

نامردگان

نامردگان در اصل توسط نکروليتس و شواليه هاي مرگ از جنگ اول و جنگ دوم مورد استفاده قرار گرفتند . بهرحال اعمال آنها پس از مرگ گولدان متوقف شد و احضار ارواح توسط ترال فرمانده هورد جديد منسوخ شد . نسل جديد نامردگان توسط ليچ کينگ ، نرزول ساخته شد . کسي که توسط ارباب شيطان کيل جيدن به موجود برتري تبديل شده بود .او يک شمن ارک بود ، نرزول جادوي ورلاک ها را آموخت و جستجوي عميقي در جادوهاي شيطاني کرد ، تا اينکه او با کيل جيدن لرد سياه لژيون سوزان مواجه شد . نرزول با ديو به توافق رسيد . در عوض برايرسيدن به قدرتي افسانه اي او بايد سوگند مي خورد که ارک هاي هورد به ديو ها کمک کنند و دروازه اي براي هورد بخاطر تجاوز به ازروت باز کند . بعد از آنکه او سوگند را شکست و هورد توسط اتحاد شکست خورد بدن او توسط ديو دريده شد و روحش مورد شکنجه قرار گرفت . تا زماني که کيل جيدن مصمم شد تا براي حمله اي جديد به ازروت از او استفاده کند . و کنترل کردن مستخدمش قدرت بزرگ نوظهور ، نرزول ، که اکنون ليچ کينگ شده بود و در يخچال هاي بزرگ نرثرند قرار گرفته بود و همه جا را زير نظر داشت خوناشامان ، لردهاي وحشت را قرار داد . ليچ کينگ مي توانست بدن هرکسي که مرده و از بين رفته را احيا کند . پس از انتخاب پرنس لردران ، آرتاس منتيل در زمان سلطنت آشوب به کوئل تالاس قلمروي الف هاي والامقام حمله کرد . الف ها بر عليه غضب جنگيدند ، اما غضب پيروز شد و سيلوانس دونده باد و بيشتر الف هاي والامقام تبديل به نامردگان شدند . گرچه در مراحل بازي هنرنبرد 3 : سرير يخي که قدرت ليچ کينگ در حال نوسان بود . سيلوانس دونده باد و بقيه بازماندگان الف هاي والامقام (بنابه تعد قويشان به جادو ) توانستند از زير سلطه بيرون آيند . سيلوانس دونده باد برادران سقوط کرده خود را بسوي شهر نابود شده لردران رهبري کرد و اقاقمت گاهي ساختند و خودشان را فراموش شده گان ناميدند .

http://wiki.fantasy.ir/images/c/cf/The_ ... ernity.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

شخصیت وارکرافت

آركیماند یكی از اربابان شیطان است و جادوگری كه متعلق به جهان آرگوس است و در فانتزی جهان واركرفت ظهور می كند . او از وحشت انگیز ترین و شریر ترین شخصیت های داخل داستان هنرنبرد می باشد .

آركیماند زمان زیادی با كیل جیدن ووالن یكی از سه فرمانروای اردار در سرزمین آرگوس بود . متاثر از اردار های فانی كه نعمت خدادادی سحر و جادو داشتند . سارگراس رهبر لژیون سوزان ، به این سه رهبر نزدیك شد و از آنها برای ملحق شدن نژادشان به سپاهیان اهریمنی در بازگشت زندگی جاویدان و قدرت فراوان به ایشان پیشنهاداتی كرد . آركیماند و كیل جیدن از طرف مردمانشان این پیشنهاد را پذیرفتند ، اما والن نپذیرفت و آرگوس را با پیروانش ترك كرد .

آركیماند بعنوان یك قهرمان انتخاب شد ، همراه با كیل جیدن توسط سارگراس ، آركیماند آلوده كننده در اولین تهاجم لژیون سوزان فرمانده بود . او گروهی از اربابان سیاهچال را با ماناروث منهدم كننده بعنوان رهبر جهنمیشان جمع آوری كرد و سپاهیان تباهی را به وجود آورد . ماموریت او وقتی كه سارگراس كوشید تا از طریق دروازه چشمه جاودانگی وارد كالیمدور شود نا موفق ماند . جنگ بین لژیون سوزان و الف های شب در نتیجه باعث بوجود آمدن گردابی زیر آب های دریاچه و منفجر شدن آن شد . به دنبال این انفجار جهان تكه تكه شد و لژیون سوزان تبعید شد .

ده هزار سال بعد ، آركیماند كوشید تا جهان آزروت مجددا فتح كند او وارد جهان ازروت توسط دروازه ای كه لیج كلتوزاد ساخته بود شد و به تنهایی اقدام به نابودی شهر دالارن برای نشان دادن نیرو و نشانه ای از قدرت یك لژیون كرد . آركیماند سپس نامردگان و لژیون سوزان را تا كوه هیجال در حمله برای نابودی درخت زندگی برای قدرت های جادوییش رهبری كرد . بهرحال با ادقام قدرت قبایل ارك ، انسان های اتحاد و الف های شب ، كاهن الف های شب مالفوریون استورم ریج در شاخ سناریوس دمید و محافظان باستانی درخت را فرا خواند ... دسته ... كه سرخ شده و اركیماند كه به درخت نزدیك شده بود را احاطه كردند . با نهایت قدرت جادویی ... بیشتر از مقداری كه آركیماند می توانست مقاومت كند ... آركیماند منفجر شد . درخت زندگی را سوزاند و به حملات سپاه لژیون در ازروت خاتمه داد . با مرگ او و فقدان قدرت های جادویی درخت ، لژیون سوزان بار دیگر قبل از آن كه نیروهای فانی سپاهش از ازروت تبعید شوند خرد شد .

http://wiki.fantasy.ir/images/9/9c/Archimonde2.jpg

--------------------------------------------------------------------------------

بعضی از القاب و اسامی آركیماند در واقعیت به نام : نومن اومن است ، چون احتمالا مشتق شده از پیشوند "آرك"(مِیْن) "موند" ، كه می بینیم فقط می تواند تركیبی از كلمه "دیو" باشه – بنابراین می شود "دیو بزرگ" . بهرحال ممكن است شرح ساده یا دقیقی باشد . یك تركیب مشتق از كلمه تركیب شده : آرك ( رئیس ، بزرگ كه هردو ضد همن ) و "موند" هم به معنای جهان یعنی "ارباب جهان" ممكن است باشد .

منبع : ویکی‌پدیا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

سارگراس:

سارگراس شخصیتی ساختگی در دنیای هنر نبرد است.

تیتان برنزی یکی از با شرافت ترین و پر افتخار ترین جنگاوران نژاد خود بود. تیتان ها با سیارات کار کرده و آنها را برای سکونت مهیا می کردند. گرچه موجوداتی پیدا شدند که کار آنها را برعکس می کردند. بنابراین برای جلوگیری از این خرابکاری ها، شورای عالی معبد خدایان بزرگ ترین جنگاور خود، سارگراس را برای جنگیدن با این موجودات انتخاب کرد. سارگراس برای قرن ها جنگید.

بعد از مدتی، او با دو نژاد از شیاطین خطرناک روبرو شد. اولین نژاد اهریمنی با نام اردار شناخته شده و دارای قدرتی نامحدود از جادوی شیاطین(دیوها) بودند که از این جادو برای استفاده های شریرانه سود می بردند. بنابراین سارگراس با آنها جنگید و سپس در مارپیچ زیرین ، حبسشان کرد. گرچه سارگراس پیروز شده بود، اما بر اثر جادوی پست این موجودات فاسد شده و دچار آشفتگی شد. ( این قسمت از سرگذشت سارگراس توسط بلیزاد تغییر داده شده است . برای دیدن این تغییرات باید دانشنامه نژاد درانئی را بخوانید ) .

مدتی بعد سارگراس با قبیله ای از لرد های وحشت خوناشام به نام نات رزیم مواجه شد . این لرد های وحشت موذی از توانائی هایشان برای تجلی بخشیدن نفرت استفاده می کردند و بذز بدگمانی را در دل نژاد های مختلف می کاشتند . سارگراس آنها را نابود کرد . اما در این زمان بود که انحطاط تیتان مقتدر به وضوح دیده شد .

به طوری که خشم و نفرت بر دیگر احساساتش فائق آمد . سر انجام سارگراس عقل و ایمانش را برای انجام فرامین تیتان ها از دست داد . با ترک کردن مقام و منسبش برای همیشه و او بدنبال پیدا کردن مکان خود در جهان شد و این گونه بود که ایزدستان از رفتن او غمگین شد .

همچنانکه دیوانگی آخرین آثار وجود ساگراس بی باک را از بین می برد . همچون نادانی خود را متقاعد کرد که آشوب و ویرانی بهترین نوع حکمرانی بر جهان است . او تیتان ها را مسئول بوجود آمدن این مخلوقات فاسد دانست و سپس سال های های بی پایان را بیاد آورد و بفکر فرو رفت . او تمام کارهای تیتان ها را قدیمی و منسوخ شده دانست . با ضربه ای افتاد ، سارگراس شیاطین محصور را از زندان آزاد کرد و با آنها عهد بست که همیشه در یوغ قدرت او باشند . بدون کوچکترین تردیدی آن مخلوقات در مقابل او سر تعظیم فرود آوردند و قسم خوردند که تا ابد از خدمتگذاران و وفاداران او باشند . بدون توجه به درد و رنج ، زجر دهند یا دستوراتش را انجام دهند . آنها به یک تیتان برزنی شرافتمند و خوب خدمت نمی کردند بلکه به موجود غول پیگر شاخداری که در تاریکی مطلق بود خدمت می کردند حتی هیبت خداگونه سارگراس از فسادی که در قلب شرافتمندش نفوذ کرده بود در امان نماند . موها و ریشش تبدیل به آتشی مشتعل شد از شاخ های برون پیشانی اش دود بیرون می زد و در سینه اش از خشم و انزجار ، شکافی عمیق بوجود آمد .

از میان نژاد اردار ، سارگراس دو پهلوان را انتخاب کرد : کیل جیدن فریبنده ، او مسيول پیدا کردن و فریب موجودات شریر و سیاه برای پیوستن به ارتش ساگراس در کهکشان شد و آرکیماند آلوده کننده برای هدایت ارتس سار گراس انتخاب شد . سارگراس به نیروهایش نگاه کرد و اسمی خوب برای آنها برگزید ، لژیون سوزان . ارتشی غیر قابل مهار و تسخیر ناپذیر برای از بین بردن تمام خوبی ها در سراسر کهکشان .

سارگراس برای نابودی جهان ازروت بدنهای آسمانی زیادی را سوزاند و یا بخود ملحق کرد . اولین اقدامش در این مورد باشکست مواجه شد و نتوانست وارد ازروت شود و جهان ازروت در اثر وارد نشدن او به این جهان منفجر شد .

شکست از اهداف سارگراس نبود . او دفاعی همچون پایگاه مقاومتی دید و چون با پوشش بدنی اش نمی توانست وارد ازروت شود بدون پوشش وارد جهان شد . او هدفش را در نرثرند پیاده کرد . جائی که محافظ ، آئگوین حضورش را احساس کرد . متسفانه سارگراس قدرت گسترده ای روی آئگوین پیدا کرد و با او زمانی که مالکیت قسمتی کوچک از روحش را در اختیار داشت جنگید . جنگی فاجعه آمیز باعث شد کنترل آئگوین در اختیار ساگراس قرار گیرد . او از اینکه روح سارگراس وارد رحمش شده بی خبر بود . این موجود آسمانی بعد ها باعث بدنیا آمدن پسری ناخواسته به نام مدیو شد . مدیو آخرین محافظ بود .

ارک های فریب داده شده توسط کیل جیدن در درانور که توسط او دارای قدرت های جادویی شیطانی بودند آنها به ماناروث منهدم کننده حمله کرده بودند و خون او را نوشیده و تبدیل به ماشن های جنگی بیرحم تبدیل شده بودند . زمانی که مدیو بدنیا آمد و به سن بلوغ رسید . سارگراس وارد افکارش شد و او را وادار به باز کردن دروازه سیاه بین درانور و ازروت کرد تا ارک ها به جهان ازروت حمله ور شوند . هدف او رسیدن به مقبره سارگراس بود .

ارک ها از طریق دروازه سیاه وارد شدند و آشوب در ازروت شروع شد . بهر حال شاگرد مدیو ، خدگر به فساد مدیو پی برد و با کمک سر آندولین لوتار او موفق به کشتن محافظ تسخیر شده شد . با مرگ مدیو ، روح سارگراس مجددا به مارپیچ زیرین تبعید شد .

چه اتفاقی برای سارگراس پس از مزگ مدیو افتاد هنوز نامعلوم است . اما فردی به نام گولدان به مقبره سارگراس رفت تا قسمتی از سارگراس را بیابد .

سارگراس متعلق به خدای تاریک جهان پوچی بود (مارپیچ زیرین) زمانی که سارگراس نابود شد ، چشمانش از او گرفته شد . هم ایلیدان خشم طوفان و هم گولدان بدنبال چشم سارگراس برای خودشان بودند .

ریچارد ای. ناک در مورد سارگراس این چنین می گوید :

سارگراس احساس فیزیکی خود را در جهان فانی ازروت از دست داد و به برزخ رفت . بلیزارد این گونه می خواهد . در غیر این صورت او مجددا و بسرعت برای نابودی مجدد جهان ازروت باز می گشت .

منابع :ویکی پدیا

http://wiki.fantasy.ir/images/2/28/Sarg ... yer3lg.png

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ارش

مدیو :

مدیو شخصیتی ساختگی در جهان هنر نبرد است . شخصیتی ساختگی که هم در داستان و هم در بازی هنر نبرد ایفای نقش می کند . او آخرین بازمانده انجمن شناخته شده ای به نام محافظین تیریسفال از جهان ازروت است . مدیو یه معنی « نگهبان اسرار» در زبان کوئل دوری (الف های والا مقام) است . مدیو وارث محافظ قبلی آئِگوین بود .

سرگذشت

مدیو پسر بزرگترین ساحره محافظ آئگوین و عضو دادگاه و وزیر شاه نیِلاس آرن است . معلوم نیست ، آئگوین روح سارگراس را روی مدیو قبل از تولد او قرار داده بود . مدیو سالخورده پسری قدرتمند بود بخاطر اینکه خون تیریسفالین موهبتی جادویی در بدنش جریان داشت . مردمان ازروت او را بسیار دوست داشتند و از ماجراجویی او با دو دوستش : لِین ، شاهزاده ازروت و آندوین لوتار که یکی از آخرین بازماندگان خونی آرتای بود لذت می بردند . در سن چهارده سالگی ، قدرت نهان محافظین فعال می شود و با روح سارگراس که در وجودشان است مجادله می کنند . هنوز برای مدیو ، پسر جوان هبوط در این حالت پنهان زود بود . بمحض اینکه سال ها پیش از این حالت بیدار شد خودش را در سنین جوانی و بلوغ یافت و جادوگری بسیار نیرومند شد . او همیشه دوستانش را پیدا می کرد ،لِین و لوتار اکنون بزرگانی در ازروت بودند . بر خلاف قدرت محافظین ، روح سارگراس ، هنوز در بدن مدیو قرار داشت . بسیار آرام اعمال مدیو را در اختیار می گرفت . سرانجام او را بسوی دروازه سیاه برای باز کردن آن بهمراه گولدان راهنمایی کرد و ارک های درانور را به سرزمین ازروت آورد . قدرت ساگراس در حال فزونی در درون مدیو بود . که سرانجام مادرش آئگوین را به مبارزع دعوت کرد و او را شکست داد . در شش سال بعد جنگ میان ارک ها و انسان ها در اطراف قلمروی ازروت متواری بود . مدیو مسئول باز شدن دروزاه سیاه بود ، سر لوتار در کنار دوستش بخاطر وظیفه ای که داشت همچنانکه قائم مقام ارتش شاه لِین ماند. به استحکامات مدیو (کارازن) به همراه شاگرد او یعنی خدگر یورش برد . نهایتا بدن مدیو از بین رفت ، بخاطر اینکه با مرگ او روح سارگراس به ژرفا رفت حال آنکه روح پرهیزکار مدیو مجاز بزندگی کردن بروی ستاری ای متحرک شد . لحظاتی قبل از مرگش ، گولدان ارتباطی تلپاتیک با مغز مدیو برقرار کرد و تلاش کرد تا مکان مقبره سارگراس را کشف کند مرگ مدیو باعث واکنشی ذهنی در ذهن گولدان شد که او را ماه ها در اغما گذارد .

نقش او در هنر نبرد 3

سال ها بعد مدیو مجددا متولد شد ، بدون روح سارگراس و تلاش کرد تا به نژاد های فانی از آمدن قریب الوقوع و حمله بی امان دیو ها هشدار دهد . اولین هشدار او به فرمانده ژرف بین ترال از هوردبود و با ظاهر یک پیامبر مرموز به ملاقات او رفت . و او را متقاعد کرد که فقط با کشتی بسوی کالیمدور سرزمینی در جنوب برود و تضمین داد که آنها زنده خواهند ماند . سپس به سوی انسان های یک دنده لردران رفت و هنوز در ظاهر یک پیامبر بود و در باره فاجعه خطرناک و بزرگ به آنها هشدار داد . هیچ کس به مدیو اعتنا نکرد . به سمت جینا پرادمور رفت کسی که در آن زمان جادوگری کارآموز در کیرین تور بود ، دختر دریا سالار پرادمور که یکی از فرماندهان جنگ دوم اتحاد بر ضد هورد بیرحم بود . او با هیپت اعزامیش به کالیمدور سفر کرد و با ارک های تحت فرماندهی ترال روبرو شد . بطور معمول دو طرف شروع به نزاع کردند . تا اینکه پی بردند مدیو آنها را بخاطر یک منظور به آنجا فرستاده است . در یک زمان معین ، ترال و جینا با مدیو در اعماق استونتالن ملاقات کردند . جایی که مدیو سختی ماموریتشان را برای آنها شرح داد : " بخاطر تمام کسانی که می خواهند زنده بمانند ، نیرو انسان ها باید با هورد متحد شود ". بمحض پی بردن به این موضوع ، آنها پیمانی بستند و به سوی آشن وِیْل حرکت کردند تا با الف های شب اتحادی بوجود آورند . در نبرد پایانی کوه هیجال ، نژاد های فانی بهمراه الف های شب یورش دوم لژیون سوزان را شکست دادند و آرکیماند را بکلی نابود کردند . بدین گونه بود که از طریق حیله و مکر ، و قلب و روح نادم ، مدیو نژاد های فانی این قلمرو را از تباهی لژیون سوزان نجات داد . اتفاقاتی که پس از کوه هیجال برای مدیو رخ داد نشان داده نشده است . اما او در آخرین صحنه می گوید : " و اکنون ماموریت من به انجام رسید ، من در میان افسانه های گذشتگان جای خواهم گرفت " گرچه این جمله او را این گونه می توان معنی کرد که یا او در قلمروی ارواح پذیرفته شده یا اینکه او هدایت شده بود که نقش خود را به عنوان یک محافظ از طرف سایه ها ایفا کند . در هر صورت این نامعلوم است .

کتاب دوران نفرت

در کتاب دوران نفرت معلوم شد که آئگوین از جادو های باقی مانده خود دوره ای جدید ده ساله ای برای زنده کردن مدیو درست کرد .

بازی جهان هنر نبرد

گرچه مدیو هیچ نقشی در جهان هنر نبرد ندارد اما برج کارازان که متعلق به او بود در قسمت جنوبی " باد مرده " یافت می شود . اما برج مانند ساعت شنی زمان توصیف شده است . جاری شدن زمان از برج ، بالای یک تصویر قرینه شده در زیر برج دیده می شود . این گونه می توان فرض کرد که زمانی برج باز می شود ( در نسخه توسعه یافته ) که مدیو یا سیمایی از میراث او ، توسط ماجراجویان پیدا شود . به اضافه چوبدستی او آتیِش ، بزرگترین چوب دستی محافظین که اسلحه ای افسانه ای در بازی است . که به 42 قسمت شکسته شده است و باید 42 قسمت بهم وصل شوند تا از آن بتوان استفاده کرد . تکه هایی از آن در دست معاونان ارباب بزرگ لیچ ها کلتوزاد در دژ " ناکس زراماس " است . مقری که در دست سیسان در مقبره آنکیراج است و قسمت بسیار مهم آن یعنی قطعه سر آن در دستان خود کلتوزاد است .

وقایع دیگر

مدیو شناخت حیرت آوری از دیوها داشت بطوریکه که توسط جادوگر نامردگان لیچ کلتوزاد ( کسی که آرکیماند را با استفاده از یکی از کتاب های مدیو درباره دیوان به قلمروی ازروت آورد ) از کتاب او استفاده می کرد . کتاب های جادوی مدیو همچنین توسط نرزول در هنر نبرد 2 برای باز کردن مجدد دروازه سیاه مورد استفاده قرار گرفت . زمانی که او مجدد متولد شد ، مدیو قدرتی بدست آورد که او به شکل پرنده ای در می آورد که کلاغ طوفان می نامیدند . او به کررات این کار را در قلمروی فانی به اجرا در می آورد .

منبع:ویکی پدیا

http://wiki.fantasy.ir/images/a/a0/Medi ... ematic.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz

کسی لینک خرید یا دانلود کتاب های وارکرفت را داره ؟

پ.ن : گشتن کل تاپیک سخته .سرچ هم نتیجه درستی نمیده .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
pirooz
این هم لینک دانلودش برو حالشو ببر.

http://bugs.blogfa.com/cat-19.aspx

ایول .کتاباش چند تا جلده .میخوره کتابای جالبی باشه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
الوه

کتابای خوبین اما از لحاظ ترجمه و انتخاب کلمات و جمله بندی خیلی باهاش حال نمیکنم...

گیرایی خیلی خیلی بالایی نداره چون شخصیت هاش پشت زمینه ی کاملی ندارن و تقریبا توش قانون پیدا نمیکنی...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Tulkas Astaldo

سه گانه اولش عالیه.کتابایی که ناک نوشتن از نظر تعلیق و فضا پردازی و ایده به شدت قوی ان.اما بعدش کتابا تا یه جدی افت میکنن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
great beren

از نظر خود داستان هیجان انگیزن ولی برای اینکه برات مشکلی تو خوندن کتابا پیش نیاد باید شخصیتارو بشناسی با داستان کلی هم آشنا باشی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
3DMahdi
از نظر خود داستان هیجان انگیزن ولی برای اینکه برات مشکلی تو خوندن کتابا پیش نیاد باید شخصیتارو بشناسی با داستان کلی هم آشنا باشی.

مگه شخصیت ها رو توی کتاب به طور کامل معرفی نکرده؟ یعنی برای شناخت شخصیت ها نیاز به منبع دیگه ای غیر کتاب هست؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
great beren

خواننده ممکنه تا نیمه اول کتاب شخصیت ها رو خوب نشناسه و گیج بشه یا حتی بار اول که میخونه اینجوری بشه بانبراین اگه قبلش مراحل بازی وارکرفت رو پشت سر گذاشته باشه بهتره و یک فایل هم در محل نصب بازی هست که در مورد بعضی نژاد ها و شخصیت ها توضیح داده

http://bugs.blogfa.com/cat-20.aspx از این لینک هم میتونید در مورد بعضی شخصیت ها اطلاعاتی بدست بیارید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...