از آنجایی که من آدم بسیار شوخ طبعی هستم..
هر کس که بتونه از ارباب حلقه ها جوک بسازه...
در اینجا...مارو خوش حال کرده..
اولین جوک:
یه روز تولکاس غم گرفته بود...و داشت گریه میکرد..همسرش برای شادیش..یه جوک ترکی براش تعریف میکنه..
تولکاس از خنده سکته میکنه.
.
.
.
از ملکور میپرسن چرا فانوس ها رو نابود کردی؟ مگیه..:چراغ اضافی خاموش ;)
.
.
.
شبی در چمن زار نسا طبق معمول در حال رقصیدن بود و تولکاس در حال خندیدن به نسا..ملکور و اونگولیانت داشتن باهم
عین دو تا آدم حسابی رد میشدن
از آنجایی که من آدم بسیار شوخ طبعی هستم..
هر کس که بتونه از ارباب حلقه ها جوک بسازه...
در اینجا...مارو خوش حال کرده..
اولین جوک:
یه روز تولکاس غم گرفته بود...و داشت گریه میکرد..همسرش برای شادیش..یه جوک ترکی براش تعریف میکنه..
تولکاس از خنده سکته میکنه.
.
.
.
از ملکور میپرسن چرا فانوس ها رو نابود کردی؟ مگیه..:چراغ اضافی خاموش ;)
.
.
.
شبی در چمن زار نسا طبق معمول در حال رقصیدن بود و تولکاس در حال خندیدن به نسا..ملکور و اونگولیانت داشتن باهم
عین دو تا آدم حسابی رد میشدن