رفتن به مطلب
  • 5
به لگ

ملکور عاشق پیشه؟

سوال

به لگ

سلام

یادمه جایی تو کتاب اشاره شده بود که ملکور عاشق کسی بود اما دقیق یادم نمیاد .

ملکور واقعا عاشق شخصی بود و اگه آره چه کسی ؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

10 پاسخ به این سوال تا کنون داده شده است

Recommended Posts

  • 5
اله ماکیل

تنها جایی که میشه به یه نحو سربسته به غلیان احساس (اونم نه عشق) در وجود ملکور اشاره ای میشه، جایی هست که لوتین برای اغوای ملکور در ژرفناهای تانگورودریم ترانه ای میخونه. توصیفاتش رو از خود کتاب بهتر میتونید بخونید: "آنگاه مورگوت به زیبایی او نگریست و شهوتی اهریمنی و طرحی پلیدتر از هر آنچه تا به آن هنگام از گاه گریختن از والینور در سر پخته بود به دلش راه یافت..."

غیر از این من یادم نمیاد جایی صحبت از احساسات ملکور (حالا عشق که جای خود) شده باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 5
ILMARE

ملکور؟ عاشق بشه ؟ 

خخخ از محالات دنیاست . 

من یکجا خونده بودم توسیل که واردا دست رد بر سینه ملکور زده بوده، فکرنکنم منظور اینجا خواستگاری یا چیز دیگه ای بوده باشه که معنی عشقو بده. آخه خود استاد تالکین درسیل گفته بودن که عشق واسه همیشه وجوده ملکورو ترک کرده.

احتمالا اونجا منظور استاد تالکین این بوده که ملکور از واردا خواسته تا بیاد و جزو متحدینش بشه. حالا چراشو نمیدونم اما خوب همونطور که میدونین والا ها میتونستن به هم قدرت بدن مثلا وقتی مانوه در کنار واردا قرار میگرفته گوش های واردا خیلی تیز میشدن و... اما مطمئن باشید منظورش عشق نبوده.

اونجا هم که لوتین جلوی ملکور میرقصه و آواز میخونه اونم پشت در های بسته و در جایی که هیچ کس جز خودشون دو تا «البته از دیدی ملکور چون برن رو ندیده بوده» کسی نبوده خب تحریک شده بوده دیگه خود استاد تالکین هم میگن شهوتی وجود ملکوره گرفته و اون در دلش طرحی تاریک تر از هر آنچه تا به الان ریخته بوده در ذهن خودش پرورش میده?

خب این اسمش عشق نیست این یه هوس بوده که در وجود ملکور بخاطر زیبایی لوتین به وجود اومده بوده همین و بس.

ملکور عاشق هیچکس نبوده و نیست.

 

در در 5/17/2017 at 10:57 AM، تورین پسر هورین گفته است :

در کتاب سیلماریلیون در بخش دوم امده بود ملکور عاشق بانو واردا النتاری شده بود ولی بانو واردا می دانست چه چیزی در قلب سیاه ملکور مورگوت می گذرد و دست رد به سینه او زد و ملکور کلا از او بیشتر از دیگر والار نفرت داشت و کمی از او می ترسید.

 

 

 

 

باتشکر

نچ ملکور عاشق واردا نبوده و نیست . احتمالا همنجور که قبلا هم گفتن منظوره استاد از دست رد بر سینه اش زده بود این بوده که ملکور میخواسته واردا از متحدینش باشه فقط واسه قدرت اونو میخواسته نه از سر عشق و علاقه . 

ملکور میدونسته وقتی میخواد به این دنیا بیاد قراره در اینده چیکار کنه میخواسته واردا رو بکشه سمته خودش تا دنیا در تاریکی مطلق بمونه چون همونجوری که میدونید قبل از به وجود اومدنه خورشید و ماه و بعد از ویرانی دو فانوس به دسته ملکور تنها منبعه روشنایی اردا نوره ستاره ها بوده که توسطه واردا به وجود اومده بودن حالا تصور کن واردا میرفت جزوه دار و دسته ملکور میشد اونوقت دنیا در تاریک میموند و دیگه حتی نوره ستاره ها هم باقی نمیموند . 

اونوقت الفا اولین چیزی که چشمشون بهش میوفتاد تاریکی بود و از همون اول عاشقه ملکور میشدن چون قبل از هر چیزی تاریکی اونو دیده بودن . یکی از دلایله اصلی عشقه الفا به واردا اینه که اولین چیزی که دیده بودن ستاره های اون بود حالا اگه واردا اون ستاره ها رو به وجود نمیاورد الفا عاشقه کی میشدن ؟:O

ویرایش شده در توسط Nienor Niniel
تصحیح نگارش و املای کلمات

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 4
ILMARE
در 3 ساعت قبل، lord of gondolin گفته است :

خب همه از همون اول بد نیستن که ، شاید چون عشق نماد پاکیه ، بعد از مردن عشق درون ملکور ، اون پدلید شده .

پ ن : فکر کنم واردا آینده رو میدیده که ملکور دوگانگی ایجاد میکنه ، به خاطر همین دست رد به سینش زده .

پ ن ۲ : ببخشید ، این موضوع برمیگرده به قبل از موسیقی ؟

بله این موضوع مال قبل از موسقی آینور هست اما من بازم قبول ندارم که ملکور عاشق کسی شده باشه ، عشق نمیتونه در هر موردی نماد پاکی باشه . 

درضمن به نظر من تالکین قصد نداشته با این جمله که واردا دست رد به سینه ملکور میزنه عشق بین این دو رو نشون بده از کجا معلوم منظورش این نبوده که ملکور از واردا میخواد که بیاد و متحدش بشه اما واردا قبول نمیکنه و بهش جواب رد میده اینطور که پیداست ملکور از قبل از زمان موسقی آینور طرح ها و نقشه هایی داشته و درحال جمع کردن متحد واسه خودش بوده . مثل اغوا کردن بالروگ ها که در زمان پیش از موسقی آینور اتفاق افتاده . احتمالا همون زمان هم داشته سعی میکرده واردا رو به سمت خودش بکشه ، ولی خب واردا قبول نکرده که جزو متحدانش باشه . البته ملکور حق داشته سعی کنه واردا رو اغوا کنه شما فکر کن اگه واردا جزو متحدان ملکور میشد چقدر به نفعش میشد . 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 2
تور پسر هور

در سیلماریلیون آمده بود که ملکور که بعدهاومورگوت نام گرفت دلباخته ی بانو البریت شده بود ولی از آنجایی که بانو النتاری از قلب تاریک او با خبر بود دست رد بر سینه ی سیاهش زد و مورگوت هم از او میترسید و هم متنفر بود و این تنفر او بیش از دیگر بلندپایگان نصیب بانو میشد و همانطور که در بالا دوستمان ائارندیل میگوید دوست داشتن ملکور یعنی بنده و تحت تصاحب شدن.و ملکور برای این از بانو تنفر میجست.همینطور در جاهای دیگر نیز این به چشم میخورد.مورگوت نمیتوانست الفها را تحت تصاحب خود در بیاورد برای همین از آنها متنفر بود.و این عنصر در زندگی واقعی هم دیده میشود.پسره نمیتونه دل دختره رو بدست بیاره ازش متنفر میشه و روش اسید میپاشه.

با تشکر تور سرافراز

ویرایش شده در توسط تور پسر هور

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 2
ILMARE
در 1 ساعت قبل، lord of gondolin گفته است :

خب شاید منظورش این بوده که ملکور بعد از اون شکست عشقی ، عشق درونش مرده .

نه بابا ملکور اهل این حرفا از اول نبوده و نیست اون سرش به آرزو هاش گرم بوده نه به عشق با واردا .ازش متنفر بوده چون واردا دقیقا نقطه مقابل ملکور هست . 

واردا نماد روشنایی و ملکور نماد تاریکی 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 1
...Eärendil

درود ...
دوستان جواب رو تقریبا دادند ولی کامل ترش  میکنم .
    عشق در باب ملکور نمیتونه به همون معنایی که در سایر عشق ها ,  برای نمونه برن و لوتین یا الوه و ملیان و ... معنا شده , معنا بشه . چون شخصیت ملکور عشق رو بیشتر به شکل تصاحب اشخاص میدونه و حس مالکیت بر اونو داره تا عشقی پاک . همون طور که اشاره هم شد در خصوص رد پیشنهاد ملکور توسط واردا که در واقع رد تصاحب خودش به دست ملکور بود .ملکور از اینکه نتونسته بود واردا رو تصاحب کنه از اون متنفر میشه . نمونه ای دیگر از این حس تصاحب و عدم فرمان برداری رو در باب اقیانوس هم میبینیم که ملکور چون نتونست اون رو فرمان بردار خودش کنه به اون خشم گرفت و از اون بیزار شد .  در نتیجه استفاده از واژه عشق در باره ملکور یه جورای بی حرمتی به سایر عشق هایی پاکه و بهتره در مورد افراد سیاه یا پلید حتی مثل مایگیلین  بگیم حس تصاحب تا عشق . 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
تورین پسر هورین

در کتاب سیلماریلیون در بخش دوم امده بود ملکور عاشق بانو واردا النتاری شده بود ولی بانو واردا می دانست چه چیزی در قلب سیاه ملکور مورگوت می گذرد و دست رد به سینه او زد و ملکور کلا از او بیشتر از دیگر والار نفرت داشت و کمی از او می ترسید.

 

 

 

 

باتشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
lord of gondolin
در در Sunday, June 25, 2017 at 9:10 PM، ILMARE گفته است :

ملکور؟ عاشق بشه ؟ 

خخخ از محالات دنیاست . 

من یکجا خونده بودم توسیل که واردا دست رد بر سینه ملکور زده بوده، فکرنکنم منظور اینجا خواستگاری یا چیز دیگه ای بوده باشه که معنی عشقو بده. آخه خود استاد تالکین درسیل گفته بودن که عشق واسه همیشه وجوده ملکورو ترک کرده.

احتمالا اونجا منظور استاد تالکین این بوده که ملکور از واردا خواسته تا بیاد و جزو متحدینش بشه. حالا چراشو نمیدونم اما خوب همونطور که میدونین والا ها میتونستن به هم قدرت بدن مثلا وقتی مانوه در کنار واردا قرار میگرفته گوش های واردا خیلی تیز میشدن و... اما مطمئن باشید منظورش عشق نبوده.

اونجا هم که لوتین جلوی ملکور میرقصه و آواز میخونه اونم پشت در های بسته و در جایی که هیچ کس جز خودشون دو تا «البته از دیدی ملکور چون برن رو ندیده بوده» کسی نبوده خب تحریک شده بوده دیگه خود استاد تالکین هم میگن شهوتی وجود ملکوره گرفته و اون در دلش طرحی تاریک تر از هر آنچه تا به الان ریخته بوده در ذهن خودش پرورش میده?

خب این اسمش عشق نیست این یه هوس بوده که در وجود ملکور بخاطر زیبایی لوتین به وجود اومده بوده همین و بس.

ملکور عاشق هیچکس نبوده و نیست.

 

نچ ملکور عاشق واردا نبوده و نیست . احتمالا همنجور که قبلا هم گفتن منظوره استاد از دست رد بر سینه اش زده بود این بوده که ملکور میخواسته واردا از متحدینش باشه فقط واسه قدرت اونو میخواسته نه از سر عشق و علاقه . 

ملکور میدونسته وقتی میخواد به این دنیا بیاد قراره در اینده چیکار کنه میخواسته واردا رو بکشه سمته خودش تا دنیا در تاریکی مطلق بمونه چون همونجوری که میدونید قبل از به وجود اومدنه خورشید و ماه و بعد از ویرانی دو فانوس به دسته ملکور تنها منبعه روشنایی اردا نوره ستاره ها بوده که توسطه واردا به وجود اومده بودن حالا تصور کن واردا میرفت جزوه دار و دسته ملکور میشد اونوقت دنیا در تاریک میموند و دیگه حتی نوره ستاره ها هم باقی نمیموند . 

اونوقت الفا اولین چیزی که چشمشون بهش میوفتاد تاریکی بود و از همون اول عاشقه ملکور میشدن چون قبل از هر چیزی تاریکی اونو دیده بودن . یکی از دلایله اصلی عشقه الفا به واردا اینه که اولین چیزی که دیده بودن ستاره های اون بود حالا اگه واردا اون ستاره ها رو به وجود نمیاورد الفا عاشقه کی میشدن ؟:O

خب شاید منظورش این بوده که ملکور بعد از اون شکست عشقی ، عشق درونش مرده .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
  • 0
lord of gondolin
در 12 ساعت قبل، ILMARE گفته است :

نه بابا ملکور اهل این حرفا از اول نبوده و نیست اون سرش به آرزو هاش گرم بوده نه به عشق با واردا .ازش متنفر بوده چون واردا دقیقا نقطه مقابل ملکور هست . 

واردا نماد روشنایی و ملکور نماد تاریکی 

 

خب همه از همون اول بد نیستن که ، شاید چون عشق نماد پاکیه ، بعد از مردن عشق درون ملکور ، اون پدلید شده .

پ ن : فکر کنم واردا آینده رو میدیده که ملکور دوگانگی ایجاد میکنه ، به خاطر همین دست رد به سینش زده .

پ ن ۲ : ببخشید ، این موضوع برمیگرده به قبل از موسیقی ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...