Lady Eowyn 694 ارسال شده در اوت 29, 2016 (ویرایش شده) در این تاپیک می خوام در مورد اسطوره به طور عمومی صحبت کنم. تعریف اسطوره, انواع اساطیر, نظریه هایی که برای تحلیل اسطوره ها هست, تفاوتهای افسانه, اسطوره, تراژدی و ... بیشتر سعی می کنم تمرکزم روی اسطوره به عنوان یک نوع ادبی باشه و البته هر جا سوادم اجازه می داد تعاریف و موضوعات رو با کارهای تالکین انطباق میدم. امیدوارم بتونم تاپیک رو ادامه بدم و مطالعه های پراکنده ام رو یکجا جمع کنم. در شروع بحث می خوام تعریفی از اسطوره داشته باشم. از این تعریف بیشتر از بقیه لذت بردم: " اسطوره نقلکننده سرگذشتی قدسی و مینوی و راوی واقعهای است که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است. بیانی است که ژرف ساخت آن حقیقت و تاریخ در نظر مردمان باستان و رو ساخت آن افسانه است." برداشتهای من از تعریفهای مختلفی که محققان در مورد اسطوره خوندم به این صورت خلاصه می شه که اسطوره ها در دورانی می گذرند که متفاوت با دوران آدمیزادگان است. به همین صراحت و سادگی.... دورانی وجود داشته که موجوداتی غیر از آدمیزدگان در عالم هستی وجود داشته اند. بشر, این موجود دوپا, با عمر محدود, با دید محدود, با توان جسمی محدود و با هزاران محدودیت دیگر در بسیاری از اساطیر غائب است یا اگر حضور دارد نقش اصلی نیست. اسطوره افسانه نیست؛ داستانی است که به اعتبار محتوای خود از وقایع بزرگ ازلی: آغاز جهان، آغاز بشریت، آغاز زندگی و مرگ آغاز پیدایش انواع جانوران و گیاهان، آغاز آتش و... حکایت میکند. از این مطلب که به نقل از کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی خوندم هم خیلی خوشم آمد: اساطیر در مذاهب تمام ملتها وجود دارند؛ به خصوص در مناسک حیات. این جریان زایش و مرگ، فنا و احیا را همه اقوام داشتهاند و تمام مذاهب حتی ادیان بزرگ جهانی برای بیان حقیقت به نوعی به اسطوره متوسل میشوند. اساطیر با خرافات اختلاف اساسی دارند. در میتولوژی حقایق به صورت قصه بیان شدهاند در حالی که خرافات طالب انحرافی میباشند که بر مذاهب تحمیل شدهاند. با این تعارف کلی از اسطوره, می بینیم که الزاما نیازی نیست که اسطورها به صورت متن روایتی ( کتبی یا شفاهی) باشند. محققان حتی بعضی غارنوشته ها رو هم اسطوره می دونند. اما یک موضوع مهم و اساسی اینه که اسطورهها هرگز هشیارانه آفریده نشدهاند. اسطوره ها بیشتر از هر چیز تجلی خواستههای ناخودآگاهاند و حتی میتوانیم آنها را با رویا قیاس کنیم. تو این قسمت میشه توضیحاتی رو مرتبط با کارهای تالکین ارائه داد. به نظر میاد کارهای تالکین بر خلاف اسطوره های کهن که سینه به سینه از اعماق تاریخ به جایی رسیدند که مکتوب شدند, اثاری هست که در قرن بیستم و به صورت آگاهانه نوشته شده اند. یعنی این آثار خلق شده اند.... بیشتر ازاین رو کارهای تالکین صحبت نمی کنم چون به نظرم در آینده، ادامه بحث، بیشتر می تونه این موضوع رو روشن کنه. خب... اینا تعریفهای کلی و عمومی اسطوره بودند در ادامه در مورد علت شکل گیری اسطوره در ملل مختلف توضیح خواهم داد. ویرایش شده در اوت 29, 2016 توسط Lady Eowyn 26 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lady Eowyn 694 ارسال شده در سپتامبر 6, 2016 خب... ادامه بحث رو اینطور ادامه بدیم که چرا وچطور انسان به اسطوره سازی روی اورد: به نظر میاد که اسطوره ها به شکل کلی، بیانگر جهان بینی و نگرش انسان آغازین در برخورد با طبیعت و محیط اطراف او هستند، نگرشی که در نظر انسان باورمند اسطوره ای، جنبه ی تقدّس و حقیقی داشته و با توجّه به این امور، جریان زندگی خود را تنظیم می کرده و بر اساس نیازهای خود به آفرینش اسطوره می پرداخته است. " اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با درماندگی ها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس از حوادث غیرمترقبه. خدایان به این ترتیب خلق می شوند و سپس به شهریاران و پهلوانان زمینی تبدیل می گردند و گاهی به عکس از شخصیتی تاریخی یا قهرمان معمولی، موجودی اسطوره ای شکل می گیرد." این جملات از دکتر ژاله آموزگار هست که از پژوهشگران به نام ایران در زمینه ایران باستان هستند. از دید تاریخی و جامعه شناسی اگر به موضوع نگاه کنیم اینطور می تونیم موضوع رو مطرح کنیم که کلا جوامع رو در طول تاریخ بر اساس ویژگیهای که دانش تو اون جوامع داره به سه گروه تقسیم می کنند: - جوامع ابتدایی یا آرکائیک: در این جوامع اساسا دانش اساطیری است و حاملان دانش جادوگران هستند و کسانی که امکان تفسیر اسطوره هارو دارند. - جوامع الهیاتی که در این جوامع دانش علاوه بر اساطیری و جادویی الهیاتی و دینی هم هست و حاملین اصلی دانش روحانیون هستند. - نوع سوم هم جوامع مدرن هستند که از اساطیر و دین فاصله گرفته و حامل دانش دیگه جادوگران و روحانیون نیستند بلکه دانشمندان و صنعتگران و متخصصان علوم تجربی و محض حاملان دانش هستند. اینکه انسان ادوارِ اساطیر نیاز داشته است که جهان پیرامونش را بشناسد نکتة تازهای نیست، چون این واقعیت با ذهن آدمی ارتباط دارد که بهطور طبیعی در پی یافتن علتهاست. پس هدف اسطوره، همانند علم، بیان واقعیتهای جهان و روشن کردن پدیدههای آن است. در ادوار اساطیری، انسان همیشه مایل بوده است که به آغاز جهان بازگردد و به این ترتیب زمان خود و خدایان را یکی کند.اسطورهها نیازهای معنوی انسان را، که محصول بیم و هراس او از ناشناختهها و نیاز وی به پیدا کردن پناه و نگهبان و ایجاد ارتباط با جهان پیرامون بوده، برطرف میکرده است. پ.ن: این سه دوره که برای تاریخ بشر برشمردیم مقداری فراتر از ويژگیهای دانش هست. کلا زندگی انسانها در این سه دوران ویژگیهای خاص خودش رو داره. در کارهای تالکین هم تا حد زیادی میشه این دوران رو تشخیص داد و با توحه به مشخصاتی که درباره هر کدوم گفته میشه، می تونیم این دوران از هم تفکیک کنیم. 13 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
الندیل پادشاه انسان ها 1,647 ارسال شده در سپتامبر 26, 2016 در ادامه صحبت های بانو در اساطیراقوام مختلف جهان همواره دوره زمانی زندگی انسان ها رو به دوران های طلایی نقره ای و برنزی و آهن تقسیم می کنند.برای مثال در اساطیر ایرانی به شکل جدید(شاهنامه وداستان های موازی ) دوران حکومت جمشید پیشدادی رو دوران طلایی زندگی انسان ایرانی بر می شمرند.دورانی که نه غم بود نه بیماری ونه مرگ اما با حمله ضحاک از دشت نیزه وران به ایران این دوران به پایان رسید وروزگار سیاهی وتباهی بر آمده از این اهریمن(ضحاک) تمامی این خوشیها به پایان خودش می رسه.در اساطیر یونان هم این موضوعات کم وبیش وجود داره. به نظر من دنیای تالکین هم یک نوع دنیای اساطیری حساب میشه.با این تفاوت که این اساطیر مربوط به سنت های جاری نیست وتوسط یک شخص وبه صورت آگاهانه آفریده شده.در دنیای تالکین هم دوران طلایی انسان دوران دوم سرزمین میانه ودوران تمدن نومه نور بود.دورانی که انسان هابه راحتی می تونستند به سرزمین های قدسی آمان رفت و آمد داشته باشند وطول عمر انسان ها هم زیاد بود.اما با سقوط نومه نور وحمله آرفارازون ین دوران به پایان میرسه. 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
torambar 1,523 ارسال شده در اکتبر 28, 2016 من فکر میکنم یکی از دلایلی که باعث شده بخش های اساسی اساطیر تمدن های مختلف با هم شباهت های بی نظیری داشته باشن، به خاطر نیاز های فکری انسان و شباهت های سایکالوجیک هست. مثلا یه چیزی که تقریبا مسیر کلی خیلی از اسطوره ها رو تعیین میکنه، شروع از آفرینش هست و تمام شدن با آخر الزمان. این شاید به خاطر درک انسان ها از زمان باشه که به این شکل گذشته و آینده رو با اهمیت میدونن و دوست دارن در موردش فکر کنن. به خاطر همین اهمیت خاصی برای شروع و پایان اتفاقات در نظر میگیرن. یه مورد دیگه هم اینکه طبیعت همیشه انسان رو متحیر میکنه و حتی الان در دوران مدرن با اینکه ما تقریبا دلیل علمی و واقعی اتفاقات طبیعی رو میدونیم، هنوز هم حس متفاوتی به طبیعتی که میبینیم داریم. که شاید دلیلش میتونه این باشه که وقتی نسبت خودمون و تاثیرات اعمالمون - حتی به عنوان یه جامعه، نه فرد - رو با اتفاقاتی که در حد زمین یا حتی کیهان قیاس میکنیم، از کوچکی خودمون به وجد یا شاید هراس میفتیم و برای دونستن دلیل اونها به شدت کنجکاو میشیم و اگه علم ما در حدی نباشه که توضیحی منطقی و حقیقی براش پیدا کنیم، دست به دامن تصورات و تخیل بی انتهای انسانی میشیم و با کمک گرفتن از دانسته های قبلی، داستان هایی در مورد چیزایی که نمیدونیم میگیم که ممکنه واقعا ارزش زیبایی شناختی داشته باشن. و مجموع این تخیلات چیزی هست که به نظر من اسطوره رو شکل میده. 8 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
alirezatheking 198 ارسال شده در نوامبر 17, 2016 دوستان از اونجا که من یک تاریخ پژوه هستم دوست دارم بدونم رفرنس هاتون به کدام کتاب هاست؟ 0 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Lady Eowyn 694 ارسال شده در نوامبر 24, 2016 در در 11/17/2016 at 11:26 PM، alirezatheking گفته است : دوستان از اونجا که من یک تاریخ پژوه هستم دوست دارم بدونم رفرنس هاتون به کدام کتاب هاست؟ من قسمتی از تعاریف و نقل قولها رو از مقاله ای در مجله رشد ادب فارسی نقل کردم به اسم چیستی اسطوره و مطالبی که خودم جمع بندی کردم مقداری بر می گرده به مقدمه کتاب تاریخ علم اثر پیتر دی یر و مقداری هم به کتاب جهان اسطوره های ( جلد اول ) که مجموعه ای نویسنده داره و مترجمش عباس مخبر هست. اون دسته بندی سه قسمتی تاریخ هم در کتابهای جامعه شناسی زیاد اومده من جمله در فصل اول جامعه شناسی گیدنز اما من تقریبا به طور مستقیم ( با کمی توضیحات اضافه) از دکتر امیر نیک پی نقل کردم( استاد دانشگاه شهید بهشتی) در میز گردی با دکتر جهانبیگلو و .... با عنوان روشنفکران ایرانی و هویت. کلا قصد داشتم منابع و رفرنسها رو در متن بیارم اما با توجه به فضای فروم و بحثهای آزادی که میشه ترجیح دادم که بحثها به صورت جمع بندی مطرح بشه تا اینکه مستقیما از جایی نقل قول بیاد. سایر دوستان هم احتمالا نظراتشون از مجموعه متونی بوده که خوندن. 9 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
Aslan 2,643 ارسال شده در ژانویه 9, 2017 با سلام خدمت اساتيد واقعا تاپيك جالبي هست و جاي دوستاني مثل تضاد و ساير اساتيد واقعا خاليه و از طرف ديگه از ليدي تشكر مي كنم بابت اين تاپيكش و نمي دونم چرا ادامه نمي ده تاپيك رو خيلي وقته اسطوره نخوندم و كلا به نوعي مي شه گفت گذاشتمش كنار اما خب تا حدودي اين ذهن پير ياري مي ده ، در مورد اسطوره يا همون myth تا اونجايي ك حضور ذهن دارم جداي از اين ك اين كلمه چگونه شكل گرفته براي تاريخ شكل گيري اين كلمه معمولا تو كتاب هاي اسطوره شناسي اشاره شده بهش اما كتاب افرينش و مرگ در اساطير ترجمه رضا رضايي اگر اشتباه نكرده باشم انتشارات اساطير جالبه ، و اما در مورد اين ك كاربرد و تفسير كلمه چ جوري باشه اختلاف نظرهاي زيادي هستد و هر شخصي ك تو علوم انساني در هر حيطه اي از اون كار مي كنه به سبب نيازش اسطوره رو تعريف مي كنه و تا جايي ك من اطلاع دارم تعريف دقيقي از اسطوره نيست براي مثال شريعتي اسطوره رو از ديد جامعه شناسي اشاراتي بهش كرده و يا يونگ از ديد روانشناسي يا ساير اشاخص نظير الياده ، فريزر و ... ك تا حدودي از اين نظرات تو يه كتابي از انتشارات هرمس بود ك الان يادم نمياد اسمش :دي و اما : در در September 6, 2016 at 10:23 PM، Lady Eowyn گفته است : از دید تاریخی و جامعه شناسی اگر به موضوع نگاه کنیم اینطور می تونیم موضوع رو مطرح کنیم که کلا جوامع رو در طول تاریخ بر اساس ویژگیهای که دانش تو اون جوامع داره به سه گروه تقسیم می کنند: - جوامع ابتدایی یا آرکائیک: در این جوامع اساسا دانش اساطیری است و حاملان دانش جادوگران هستند و کسانی که امکان تفسیر اسطوره هارو دارند. - جوامع الهیاتی که در این جوامع دانش علاوه بر اساطیری و جادویی الهیاتی و دینی هم هست و حاملین اصلی دانش روحانیون هستند. - نوع سوم هم جوامع مدرن هستند که از اساطیر و دین فاصله گرفته و حامل دانش دیگه جادوگران و روحانیون نیستند بلکه دانشمندان و صنعتگران و متخصصان علوم تجربی و محض حاملان دانش هستند. يه نقل و قول بيارم همين جا ك شايد يه بحث خوب رو شروع كنم ، من با اين تقسيم بندي ك جوامع رو بر اساس مقايسه ي بين دانش و علم ( حالا علم به معناي امروزي ) و اسطوره و به نوعي موازي سازي اين دو تقسيم بندي كنيم مخالف هستم ، براي مثال جوامع مدرن امروزي هم ك اگ بيايم با علم بگيم مدرن هستند اما باز درگير اسطوره هستند و مي خوام اين و بگم هر چ قدر هم علم پيشرفت كنه باز ما انسان ها در گير اسطوره ها هستيم و انگار جز جدا نشدني جامعه بشريت هستند و به نظر من يك جامعه مدرن از هر لحاظ علمي مي تونه يك جامعه ابتدايي يا آركائيك باشه در در November 17, 2016 at 11:26 PM، alirezatheking گفته است : دوستان از اونجا که من یک تاریخ پژوه هستم دوست دارم بدونم رفرنس هاتون به کدام کتاب هاست؟ در مورد منابع خب ، منابع زيادي هست اما بهترين منابع كتاب هاي جيمز فريزر يا همون شاخه زرينه ك تك جلديش ترجمه شده اما در اصل فكر كنم ١٢ جلده و كتاب هاي ميرچا الياده ك واقعا كتاب هاي جالبي داره مخصوصا رساله اي در تاريخ اديانش با ترجمه جلال ستاري و ساير كتاب ديگه مثل دوره ي اساطير جهان با ترجمه باجلان فرخي انتشارات اساطير ، كلا انتشارات اساطير كتاب هاي جالبي داره پ.ن : فكر كنم زياد حرف زدم و كلا تاپيك جاي بحث داره و بقيه حرف ها رو مي زارم براي بحث و خوشحال مي شم يه چندتا پست با دوستان داشته باشم 4 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست