رفتن به مطلب
*فئانور*

خون پدر یا حرص سنگ ها؟

Recommended Posts

Peredhil

به دو دليل به نظر من بيشتر به خاطر پدرش انتقام ميگيرفت.

اينكه به نظر من الف ها موجوداتى مادى گرا مثل انسان ها نيستن، مخصوصا اينكه اينطور مسائل با داغ عزيز هم ارتباط داشته باشه، پس انتقامش بيشتر براى پدر بود تا سيلماريل ها، يكى اين، يكى هم اينكه خود متن سيلماريليون هم ميگه كه بيشتر براى پدرش بوده. اين نظر من بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

منم  به خاطر همون متن کتاب یکم دو به شک شدم و گفتم نظرات بقیه رو هم بدونم.

در اول به خاطر پدر بوده همون طوری که خود کتاب میگه ولی کارهای بعدیش که انجام میده یکم آدمو دچار تردید میکنه.

سیل ها باارزش بودن.اما واقعا ارزششون از جان فینوه و حتی این همه الفی که با خاطر لشگر کسی فئانور کشته شدن بیشتر بوده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

جوابش در نام فئانوره :روح آتش یا روح آتشین مزاج!

خب به نظر من سیل ها از هرچی ساخته شده باشند ارزششون از جان نوع بشر بالاتر نیست ولی خب فئانور نمیدونسته که ساخت اونا باعث مرگ پدرش می شده ولی بهرحال چیزی رو داشته که هیچ کی نداشته

فئانور داعیه برتری جویی داشته و برای رسیدن به خواسته اش که مسلما حق میپنداشته ، حاضر بوده بهای زیادی رو بپردازه حالا این بها خویشاوند کشی،از دست دادن خانواده و سیادت الف ها  و... بوده

اگه فئانور به پیروزی می رسیدو ملکور رو به زانو در می آورد  یقین بدون که از کرده اش پشیمون نمیشد

اون تصمیمش در محاصره ملکور هم در آنی گرفته شده :درست مثل همون تصمیمات لحظه ای فینگولفین و ائارنور که به بادشون داد .دیگه در اون لحظه طرف نمیشینه دودوتا چهارتا بکنه که چی منطقی هست و چی نیست بالاخص که اینکه شخص مربوطه روح آتش باشه!

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Legolas

به نظر من هر دو عوامل مهمی بودن ولی یه عامل مهم دیگه رو در نظر نگرفتی. به عقیده‌ی من اون صحبتی که ملکور در دروازه‌ی دژ فورمنوس با فئانور می‌کنه روی این تصمیمش بی تاثیر نیست. ملکور به خوبی فئانور رو بر علیه والار می‌شوره و انگیزه رهایی از سلطه‌ی والار رو در ذهنش شکل میده. این مسئله به علاوه‌ی همون چیزایی که گفتی باعث میشه فئانور به سرزمین میانه بره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فین رود فلاگوند

با عرض اجازت

تاپیک عالی ای است. باید از صاحب تاپیک هم تشکر کرد.

نباید جاذبه سیلماریل ها را فراموش کرد همان طور که پادشاهان دیگری را هم همانند الوه مجنون کرد.

در ضمن نظر من این است که این می تواند بهانه ای باشد تا به سرزمین میانه بیاید و قلمرو خود را آنجا راه بباندازد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
مهمان

شیش تا دلیل باعث شد فئانور و نولدور از آمان به سرزمین میانه کوچ کنن که به نظرم دلیل اول و دوم مهم ترینن:

1. دزدیده شدن سیلماریلی 2. انتقام خون فینوه 3. ضعف و بی کفایتی والار در مراقبت از سرزمین شون که باعث دوتا مورد قبلی شد 4. روشنایی توی سرزمین میانه هنوز پابرجا بود. (به لطف ستاره ها) 5. سرزمین میانه قلمروهای آزاد و تصرف نشده داشت که میتونست زیر سلطه نولدور دربیاد 6. دروغ هایی که ملکور درباره حیله های والار درباب اسارت الفها و تسلط بر آدمها گفت

 

 

«چرا باید بیش از این کمربسته خدمت والار رشک ورز باشیم که نه نمی توانند ما و نه حتی قلمرو خویش را از تعرض دشمن در امان نگاه دارند؟» (ص 125)

 

 

«اما اکنون تاریکی به یکسان همه جا حکم فرماست. آیا باید دست بر دست بگذاریم و تا ابد سوگوار باشیم... یا بهتر است به خانه خویش بازگردیم؟ در کوئی وینن چه خوش می رود آب در زیر ستاره های آسمان بی ابر...» (ص 125)

 

 

«و سرزمین های فراخ گرداگردش را گرفته است، آنجا که به آزادمردان برمیخوری...» که والار گمراهتان کرده و شما را در اسارت نگاه داشته اند تا آدمیان در سرزمین میانه فرمانروا باشند. (ص 126)

 

اما به نظرم مهم ترین هاشون دزدیده شدن سیلماریلیه. چرا باید از دست والار به خاطر بی کفایتی شون عصبانی باشه؟ چون بی کفایتی والار باعث مرگ فینوه و دزدیده شدن سیلماریل ها شد. و از بین این دو دزدیده شدن سیلماریل ها مهمتر بوده براش؛ چون فقط دوبار از مرگ فینوه صحبت میکنه و ناراحتی اش از اون بابت زیاد دووم نمیاره؛ ولی بارها میگه که باید بریم و سیلماریل ها رو پس بگیریم. بارز ترین نمونش هم سوگندی هست که فئانور و پسراش میخورن که بر سر سیلماریلی ـه و حتی بعد از مرگ فئانور هم بهش وفادار می مونن. (فئانور هم دم مرگش ازشون میخواد که قول بدن بهش وفادار بمونن.)

کینه و عداوت شان تا به انتهای جهان دامن گیر آن والا، دیو، الف ... گردد که ... او سیلماریلی را از آنان می گیرد یا می رباید و یا نگاه می دارد. (ص 126-7)

 

بعد از این دو هم دلایل دیگه مؤثرن که سخته رتبه بندیشون کنیم...

 

میبینیم که خبر دزدیده شدن گوهرها قبل از خبر مرگ پدر به همگان رسید. و فئانور با شنیدن اولین شکستی که خورد جلوی مانوه و بقیه والار قد علم کرد  و اونها رو دزد پنداشت! 

و بعد از شنیدن دومین خبر شوم -یعنی مرگ فینوه-  سخنرانی بزرگ خود و بمعنی دیگه، شورش خودش رو آغاز کرد.

 

توی کتاب قاصدهای فورمنوس اول خبر مرگ فینوه رو میگن و بعد خبر دزدیده شدن جواهرات رو. درست نمیگم؟!

 

اينكه به نظر من الف ها موجوداتى مادى گرا مثل انسان ها نيستن

اتفاقاً به نظر من فئانور حداقل درباره سیلماریل ها اصلا معنوی گرا نبود! و حتی بیشتر از ملکور شیفته سیلماریل ها شده بود... چون اونو بعد از یه مدت توی گنجینه هاش قایم میکنه و فقط به فینوه و پسرهای خودش نشونشون میده؛ وقتی که والار میخوان سیلماریل ها رو بهشون بده قبول نمیکنه؛ و سوگندی که میخوره هم بر سر سیلماریل هاست. حتی وقتی ملکور میاد فورمنوس، چون میفهمه ملکور به سیلماریل ها دل بسته عصبانی میشه و بیرونش میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Nienor Niniel

به نظرم بیشتر به خاطر سیلماریل ها بوده.احتمالا خیلیا با من مخالفن اما خدایی فئانور تو کتابم بیشتر از اینکه از خون پدرش بگه از سیلماریل ها میگفت!اما پدرشم دوست داشت و بنظرم هر سه عامل قتل فینوه،سیلماریل ها و دشمنیش با ملکور و این که این فرد جسارت کرده و همچین کارایی رو در حقش کرده موثر بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
*فئانور*

دوستان توجه کنید موضوع انتقام فئانور از ملکور بود نه دلایل سفرش به سرزمین میانه!
دلایل خیلی خوبی آورده شد ولی من خودمم بیشتر به سیلماریل ها موافقم،یعنی فئانور بیشتر به خاطر سیلماریل ها بوده که سوگند میخوره و میره که اونها رو باز گردونه ولی خب خون پدر هم براش با ارزش بوده و نمیشه گفت که ساخته هاشو بیشتر از پدر دوس داشته.

همون طور که بیشتر دوستان گفتند بعد از مدتی فقط سخن از سیلماریلی میگه و شاید خون پدر رو به خاطر سنگ هاش فراموش کرده باشه یعنی شاید حرصی که به سیلماریلی داشته باعث شده که اینهمه کار وحشتناک انجام بده،نه خون پدر!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Mithrandil

با درود

 

برگردیم به زمانی که فئانور تبعید شد و به اشتباه خودش در مورد ملکور پی برد و تبعید رو راحت پذیرفت ، این مسئله باعث شد که نفرتش از ملکور بیشتر بشه ، بعد پدر فئانور هم به انتخاب خودش می خواست پیش پسرش بمونه و زمانی که فئانور به جشن دعوت شد پدرش همراهش نرفت و این باعث به وجود اومدن عشقی عمیق تر از طرف فئانور نسبت به پدرش شد ، و سیلماریل هایی که با دستان خودش درست کرده بود ، همه می دونیم که عشق فئانور نسبت به سلماریل ها خیلی زیاد بود . به نظر من شاید در لحظه ای که خبر مرگ پدرش به گوشش رسید خیلی بیشتر نسبت به ملکور نفرتش بیشتر شد و شاید در اون لحظه که تصمیم به ترک والینور گرفت بیشتر به خاطر پدرش بوده اما بعد از فروکش کردن داغ پدر نظرش فقط پس گرفتن سیلماریل ها بوده کمااینکه می بینیم پسراش فقط هدفشون پس گرفتن سیلماریلها بوده نه انتقام خون پدر یا پدربزرگ . پس نتیجه ای که می توان گرفت این بوده که جنبش نخست فئانور به خاطر پدرش بوده ولی درر ادامه تمام تحرکات خودش و فرزندانش می شه پس گرفتن سیلماریل ها. ولی جایی که پادشاه فینگولفین به تنهایی برای نبرد با ملکور می ره چیزی که اون رو به اون حرکت شگرف وادار کرد مطمئنا سیلماریل ها نبودن . و حرفام رو اینطور تموم کنم که هدف اصلی سیلماریلها بودن که مرگ افراد یا اتفاقتی که در خلال تاریخ رخ می ده باعث می شه سیلماریل ها در مدت زمانی کوتاه نادیده گرفته بشن و تفکر و جنبشی دیگه جاشون رو بگیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
Peredhil

باتوجه به حرف‌هاى دوستان و فکر خودم يه نتيجه اى ميگيرم، در اول تصميمش و انتقامش، بيشتر به خاطر پدرش بوده و بعد سيلماريل‌ها، بعد كه يكمى از مرگ پدرش ميگذره، به اين مرگ عادت ميكنه و عصبانيتش كمى فروكش می‌كنه (مثل ما انسان ها، يه مدتى در شوک مرگ عزیز هستیم، اما پس از مدتی آرام آرام فروکش می‌کنه) و بعد از اون همیشه در پی پس گرفتن سیلماریل‌ها میمونه و نمی‌تونه تحمل کنه که ساخته‌های دست خودش که بهترین بوده اند، دست چنین موجودی بمونه! پس ابتدا به خاطر مرگ پدر و سیلماریل‌ها بوده، و بعد به دلیلی که گفتم دلیل مرگ پدر کمرنگ میشه و به خاطر سیلماریل‌ها میجنگه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
زاپا

به نظر من بیشتر به خاطر حرص سنگ ها بود، و الا تو سوگند مشهورش یه اشاره ای به انتقام پدرش هم میکرد، تو سوگند فقط از سیل و پس گرفتنش حرف میزنه  و اشاره ای به مرحوم مغفور فینوه نمیکنه، حالا شاید مرگ پدرش هم تو تصمیمش اثر داشته اما مسلما عامل اصلی همون حرص سنگ بوده و بس،

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
ایمان

به نظر من به خاطر سنگ ها بود بعد از مرگ فینوه هم که دیگه خودش ارشد قومش بود وبا توجه به قدرتی که در خودش میدید وهمراهی قومش فکر میکرد که می تونه سنگ ها رو برگردونه چون خودشو حتی از والار هم بالاتر میدونست اگر اشتباه نکنم این نکته توی سیلیماریلیون هم امده وخودشو برترین مخلوق ارو میدونست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...