رفتن به مطلب
اله ماکیل

حلقه داوری (نقد فن فیکشن)

Recommended Posts

فینگون

سلام 

با سپاس فراوان

تو پست قبلی تشکر کردم که پاک شد.پس به ناچار دوباره مینویسم . سپاس ویژه از لرد او مون.

خواهش می کنم نکات ادامه را مقابله یا پاسخ ویا نقد ناپذیری ندانید. من عموما مینویسم و خیلی بیشتر میخونم .

در در ۱۳۹۶/۶/۲۵ at 7:17 PM، lord of the moon گفته است :

یک نکته ی دیگه، فن فیکشن نباید با داستان اصلی تداخل داشته باشه. یعنی استفاده از کاراکترهای اصلی برای جلو بردن داستان یک اشتباهه و باعث میشه باور پذیری داستان پایین بیاد می تونی از اون ها استفاده کنی و به اصلاح بهشون یک کَمیو بدی ولی این که بخوای حول " نقش اول" های اصلی داستان رو جلو ببری کار تو نیست. چون دنیا که از قبل آماده شده، دیگه لااقل باید کاراکترهای اصلی رو خودت درست کنی.

کلا از مفهوم فن فیکشن سر در نمیارم.اگر بخواهم شخصیت خلق کنم ترجیح میدم آن در دنیای خودم و با قواعد خودم خلق کنم سر فرصت و با فراغ بال نه در دنیای تالکین.من تو لوتر چندین نحله داستان دیدم که استاد اگر زمان داشت شاید به آنها میپرداخت . یکیش کلبریانه.

قطعا روایت من از حادثه ،با روایت استاد متفاوته . اما من با ذهنیت نوشته های تالکین سعی کردم به یک تصور برسم و تصور بنویسم . در داستان کوتاه (دلایل کوتاه بودنش قبلا گفتم)،آنهم با قواعد متفاوت تالکینی من جز یکی دو شخصیت ،فرصت خلق و پرداخت ندیدم و سعی کردم از شخصیت پردازی خود تالکین بهره ببرم .هرچند در والار به دلیل ضعفم نشد.

کلا دست بردن تو شخصیت داستان اصلی خیانت میدونم.سعی کردم شخصیتها در داستانک

از سیل و لوتر زیاد دور نباشه.

در در ۱۳۹۶/۶/۲۵ at 7:17 PM، lord of the moon گفته است :

شرمنده که اینقدر کلی گویی کردم چون به نظرم وقتی کلیت یک اثر و بناهای اون اشتباه چیده شده دیگه بررسی جزئیات محلی از اعراب نداره. 

در کل داستان خوب بود ولی اهدافی که داستان داشت رو از طریق غیر حرفه ای به سرنجام رسوندی که اونم اشکالی نداره و کسی توقع خاصی از استادانه بودن قلم کسی نداره. ولی مطمئنم توانایی های نوشتارت می تونه خیلی بهتر و پخته تر از این باشه . مطمئنم در آینده می تونیم کارهای بهتر و حساب شده تری هم ازت ببینیم

چون سواد ادبی بالایی ندارم عموما مصداقی بهتر مطلب میفهمم و تخصصی گیج میزنم .

غرض از نوشتن اول پاک نشدن تشکر از شما بود و بعد اگر شما یا دوستان حوصله داشتید . درستش بگید  تا سواد ما بیشتر شود . البته بگم احساس کردم با پست قبلی شما ،شاید بتوانم چیز بیشتری یاد بگیرم.یه جورهایی دنبال سو استفاده ام.

با سپاس ویژه از لرد او مون عزیز

ویرایش شده در توسط فینگون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
R-FAARAZON

داستان خوبی بود، همین که نویسنده این شجاعت رو پیدا میکنه که ایده ای که در ذهن داره پیاده کنه و بعد در معرض قضاوت عمومی بزاره خیلی خوبه. داستان مقدمه خوبی داشت، دل نوشته اولیه صمیمی و جالب بود و نویسنده در خلق عبارات ادبی گرم و دل نواز، سطحی قابل قبول داره. ایده استفاده از شخصیت اورک آهنین خوب و جالب بود و وسطای داستان به خصوص جایی که محوریت ماجرا بر دوش اورک آهنین بود هیجان خوبی داشت. واما چند نکته که به نظر من جای کار بیشتری داشت:

1) به نظرم اگه زبان سوم شخص می بود فرقی در روایت نداشت. استفاده از روایت اول شخص برای نزدیکی هرچه بیشتر خواننده به راوی ماجرا است ولی این امر مستلزم یه سری فاکتوره از جمله نزدیک شدن به حس درونی راویه. این حس می تونه با یه سری علائم روحی و روانی،  درونی یا جسمی طوری همراه بشه که مخاطب رو به سمت  نتیجه ای که می خواد بکشونه این احوالات درونی و بیانشون رو من خیلی در داستان ندیدم. مثلا حالت هایی مثل سردرد، سر گیجه، بی هوشی، تاری دید،  گرسنگی، تشنگی ، خستگی، یاس، ترس، دو دلی  و تردید ، درد بدن و... اینا می تونه شخصیت رو باور پذیر و برای خواننده ملموس کنه و چه بهتر که این مثلا حالات رو زمینه کند و کاو در شخصیت هایی داستانی کنه مثلا میشد حالت هایی مثل بهت و تردید رو با علائم جسمی کلبریان ترکیب کرد و اونارو در خدمت هرچه گسترده تر کردن اون ذهن خوانی کلبریان در مورد اورک آهنین کرد که می تونست خیلی گسترده تر و یا در طی روایت و به صورت خرد خرد و پازل پازل در مورد اورک آهنین ارائه داد.

2) داستان توصیف افراد رو کم داشت و از اون کمتر توصیف مکان هایی رو که در اون داستان رخ میده مثل همون مغاره ای که در اون راوی داستان زندانی بود و یا توصیف گیرای ماجراهایی که رخ میده . توصیف هایی از این دست جالب به نظرم اومد و هرچه بیشتر استفاده بشه برای کشوندن مخاطب به داخل داستان بهتره : فیندوم مرا هل داد باصورت به زمین افتادم تیزی سنگها دستها و پاهایم را زخمی کرد لبهایم پاره و پشتم غرق خون شد به سختی برخاستم خون از گلوی اربل که تیری تا پر داخل آن بود بیرون میریخت و مرا چنین غرق خون کرده بود

مثلا این جملات به خصوص در آخراش تصویر سازی جالبی داشت و می تونست بازم استفاده بشه.

3) داستان عبارات زیادی رو در وصف والار، گفتارشون ، تصمیمشون داره و به نوعی عقیده راوی رو در مورد اونها نشون میده ولی خیلی اعمالی رو از والار نمی بینیم که بشه اینارو به مخاطب نشون بده و شاید  نیاز چندانی به حضور اسامی زیاد و البته  عمدتا بدون کارایی نبود. نمونه بارزش یاوانا یا وانا که اگه نبودن به داستان ضربه ای نمی خورد. میشد اون هسته اصلی که همین ماهیت اورک هاست رو زمینه صحبتی بین کلبریان مثلا با مانوه یا با ماندوس یا با هردو بشه. باید نویسنده بستری رو فراهم کنه که مخاطب آروم آروم به هدفی که نویسنده می خواد برسه. شاید داستان بهتر بود تمرکزشو بر روی همون اورک آهنین ( به عنوان یه قربانی و اسی سرنوشت) می زاشت و بیشتر در احوالاتش کند و کاو می کرد، حتی میشد به جای کلبریان از یه شخصیت دیگه استفاده بشه تا سیر تحول اورک آهنین و حتی نتیجه تحولش بیشتر به چشم بیاد.

4) خیلی با بیان مستقیم پیام های داستانی رابطه خوبی ندارم و همین موضوع باز بر می گرده به مورد سوم. بارزترین مثالش هم اینه :

.بی شک تفاوت ملکور با بقیه آینورها رابهتر میشد دید  . ملکور پر از شهوت خلقت و خدایی کردن و بقیه تا این حد خاکسار و بنده . شاید این تصمیم در پست تر شدن ملکور تا آن حد که پیشگویی بزرگ می گوید، استیلای تورامبار بر او ،تاثیر مهمی داشته باشد.

مثلا اینجا توضیحی داده نمیشه پیشگویی بزرگ چیه؟ تورین تورامبار چه شخصیته . به نظرم  وقتی جملاتی رو انتخاب می کنیم اون جملات محدود تر باشن و اهداف کمتری رو در بر بگیرن ، همچنین اگه از شخصیتی اسمی برده میشه در داستان دارای کارکرد و نقشی کلیدی در سیر روایی داستان باشه . همچنین شاید نیازی نبود در باب ملکور، افت شخصیتش و... خیلی صحبت بشه شاید اگه همون ایده خوب یه اورک به عنوان یه قربانی بیشتر بسط داده میشد برای داستان کافی بود چون حس میکنم داستان 3 پاره شده. یه مقدمه ، یه شرح ماجرا و یه نتیجه گیری طولانی . اصل کار اون شرح ماجرا و مواجهه کلبریان با اورک آهنینه  که جای کار بیشتری برای بسط داشت و مقدمه و نتیجه گیری  میشد خیلی خلاصه تر، گنگ و مرموزتر بشه و یا کلا حذف بشه.

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فینگون

سلام

آرفاروزان عزیز سپاس فراوان من را بپذیر.

در 8 ساعت قبل، R-FAARAZON گفته است :

می بود فرقی در روایت نداشت. استفاده از روایت اول شخص برای نزدیکی هرچه بیشتر خواننده به راوی ماجرا است ولی این امر مستلزم یه سری فاکتوره از جمله نزدیک شدن به حس درونی راویه. این حس می تونه با یه سری علائم روحی و روانی،  درونی یا جسمی طوری همراه بشه که مخاطب رو به سمت  نتیجه ای که می خواد بکشونه این احوالات درونی و بیانشون رو من خیلی در داستان ندیدم. مثلا حالت هایی مثل سردرد، سر گیجه، بی هوشی، تاری دید،  گرسنگی، تشنگی ، خستگی، یاس، ترس، دو دلی  و تردید ، درد بدن و... اینا می تونه شخصیت رو باور پذیر و برای خواننده ملموس کنه و چه بهتر که این مثلا حالات رو زمینه کند و کاو در شخصیت هایی داستانی کنه مثلا میشد حالت هایی مثل بهت و تردید رو با علائم جسمی کلبریان ترکیب کرد و اونارو در خدمت هرچه گسترده تر کردن اون ذهن خوانی کلبریان در مورد اورک آهنین کرد که می تونست خیلی گسترده تر و یا در طی روایت و به صورت خرد خرد و پازل پازل در مورد اورک آهنین ارائه داد.

سپاس

فرمایش شما کاملا درسته، اما نکته اصلی اینجاست که من اصلا به فرمایش شما در داستان توجه نداشتم و جای کار خوبی از دست دادم .

در 8 ساعت قبل، R-FAARAZON گفته است :

داستان توصیف افراد رو کم داشت و از اون کمتر توصیف مکان هایی رو که در اون داستان رخ میده مثل همون مغاره ای که در اون راوی داستان زندانی بود و یا توصیف گیرای ماجراهایی که رخ میده . توصیف هایی از این دست جالب به نظرم اومد و هرچه بیشتر استفاده بشه برای کشوندن مخاطب به داخل داستان بهتره : فیندوم مرا هل داد باصورت به زمین افتادم تیزی سنگها دستها و پاهایم را زخمی کرد لبهایم پاره و پشتم غرق خون شد به سختی برخاستم خون از گلوی اربل که تیری تا پر داخل آن بود بیرون میریخت و مرا چنین غرق خون کرده بود

مثلا این جملات به خصوص در آخراش تصویر سازی جالبی داشت و می تونست بازم استفاده بشه.

سپاس

توصیفات داستان کمه، شاید برای کم حجمتر کردن داستان از خیلیهاش صرفنظر کردم .چون در توصیفات کوتاه و مضرابی تسلطی نداشتم ،از خیر خیلیهاش گذشتم . در کل میپذیرم داستان تصویر زیادی نداره و این نقص بزرگیه.

 

در 8 ساعت قبل، R-FAARAZON گفته است :

3) داستان عبارات زیادی رو در وصف والار، گفتارشون ، تصمیمشون داره و به نوعی عقیده راوی رو در مورد اونها نشون میده ولی خیلی اعمالی رو از والار نمی بینیم که بشه اینارو به مخاطب نشون بده و شاید  نیاز چندانی به حضور اسامی زیاد و البته  عمدتا بدون کارایی نبود. نمونه بارزش یاوانا یا وانا که اگه نبودن به داستان ضربه ای نمی خورد. میشد اون هسته اصلی که همین ماهیت اورک هاست رو زمینه صحبتی بین کلبریان مثلا با مانوه یا با ماندوس یا با هردو بشه. باید نویسنده بستری رو فراهم کنه که مخاطب آروم آروم به هدفی که نویسنده می خواد برسه. شاید داستان بهتر بود تمرکزشو بر روی همون اورک آهنین ( به عنوان یه قربانی و اسی سرنوشت) می زاشت و بیشتر در احوالاتش کند و کاو می کرد، حتی میشد به جای کلبریان از یه شخصیت دیگه استفاده بشه تا سیر تحول اورک آهنین و حتی نتیجه تحولش بیشتر به چشم بیاد.

سپاس

کلا همانطور که ورونوه عزیز هم گفتند اوج ضعف داستان همین بخش هست.

در 8 ساعت قبل، R-FAARAZON گفته است :

خیلی با بیان مستقیم پیام های داستانی رابطه خوبی ندارم و همین موضوع باز بر می گرده به مورد سوم. بارزترین مثالش هم اینه :

.بی شک تفاوت ملکور با بقیه آینورها رابهتر میشد دید  . ملکور پر از شهوت خلقت و خدایی کردن و بقیه تا این حد خاکسار و بنده . شاید این تصمیم در پست تر شدن ملکور تا آن حد که پیشگویی بزرگ می گوید، استیلای تورامبار بر او ،تاثیر مهمی داشته باشد.

مثلا اینجا توضیحی داده نمیشه پیشگویی بزرگ چیه؟ تورین تورامبار چه شخصیته . به نظرم  وقتی جملاتی رو انتخاب می کنیم اون جملات محدود تر باشن و اهداف کمتری رو در بر بگیرن ، همچنین اگه از شخصیتی اسمی برده میشه در داستان دارای کارکرد و نقشی کلیدی در سیر روایی داستان باشه . همچنین شاید نیازی نبود در باب ملکور، افت شخصیتش و... خیلی صحبت بشه شاید اگه همون ایده خوب یه اورک به عنوان یه قربانی بیشتر بسط داده میشد برای داستان کافی بود چون حس میکنم داستان 3 پاره شده. یه مقدمه ، یه شرح ماجرا و یه نتیجه گیری طولانی . اصل کار اون شرح ماجرا و مواجهه کلبریان با اورک آهنینه  که جای کار بیشتری برای بسط داشت و مقدمه و نتیجه گیری  میشد خیلی خلاصه تر، گنگ و مرموزتر بشه و یا کلا حذف بشه

سپاس فراوان

ابتدا نمیخواستم پیامها را واضح بدم ،اما چون زیر جلکی نشد . پیام کوبیدم تو برد.

در این که سطح داستان در حد نقد دوستان نیست ،حرفی نیست . بیشتر هدفم یادگیری است.پس به آرفاروزن عزیز میگوییم .از وقتی که گذاشتید.سپاس سپاس

ویرایش شده در توسط فینگون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
فینگون

سلام

موضوع نقد فن فیکشن بازگشت

داستان به دو بخش تقسیم می شود.

نقد بخش اول

۱. متن

نثر روان ،دایره واژگان خوب و جمله بندیها مناسب است. از خواندن متن واقعا لذت برده ام .

۲.موضوع

بی شک سر گل موضوعات باقی مانده در تالکین بازگشت ملکور است هرچند این موضوع و ابعاد آن بسیار گسترده و عظیم است و اصلا با این فن فیکشن قابل قیاس نیست و نویسنده طرحی کوچک را به قلم آورده و شخصیت های کمی استفاده کرده است که این به سیالی و روانی داستان کمک فراوانی کرده است . قطعا تالکین این پروژه را بسیار عظیمتر و با تعلیق و شخصیت های بیشتری می نوشت .اما هنر نویسنده ودر بسط مناسب داستان و دنبال کردن آن با طرح اولیه خود است که الحق موفق بوده است.

۳.داستان

داستان به چند بخش تقسیم می شود

بخش اول به کشف دنیای آردا میگذرد . این بخش داستان و تعلیق های آن بسیار خوب در آمده است. به نظرم داستانهای معمایی ،جنایی و پلیسی را خوب خواهید نوشت.

بخش دوم ورود به دنیای آردا

دلیل و انگیزه های آدانل به قوت لازم پرداخت نشده است و پدیده هایی چون الف و دورف و آردا چندان کشف نشده و به نظر نویسنده فرض آشنایی خواننده را در نظر گرفته است با کمی پرداخت داستان مستقل خواهد شد.

راستی مسافت ها چندان معقول نیست به نظرم بعد زمان هم همینطور

بعضی بخش ها، شخصیت های داستان به شرایطی مشابه لوتر دچار می شدند که جالب بود

راستی دنیل به سادگی آردا را پذیرفت و درونش حل شد.

 بخش سوم ماموریت ها

بعضی ماموریت ها هدف خاصی نداشت در واقع یه جور خروج شخصیت های اضافه و خلق محیط مطلوب بود که با کمی فکر بهتر می شد عمل کرد.

تعقیب پدر بزرگ و مرگ اون از استثنایی ترین و قشنگترین بخش های داستان بود من از این قسمت خیلی لذت بردم.

بخش چهارم جنگ بزرگ

کلا حرکت و رسیدن به هدف ساده انگارانه در نظر گرفته شده که البته می شد با اضافاتی توجیه بشن که نشده ،اما اهداف خیلی خوب پرداخت شده است . جنگ بزرگ هم خوب بود و خروج بالروگ ها و ملکور هم مناسب بود اما کاش تنوع خدمتگذاران ملکور بیشتر می شد راستی سواران سیاه چه شدند چرا در نبرد بزرگ نبودند.

بخش پنجم شخصیت ها

ایلین یه تورین نمونه است.به همون دیوانگی 

آدانل عالی بود.

دنیل تا حد زیادی عجیب و فرا انسانی است که البته حالتهاش نشان ازخواست نویسنده است.

ماگلور خود خودش بود همانگونه که از او و تبارش برمی آید . در جنگش شبیه فینگو لفین بود که کاملا قابل پذیرش و خوب در آمده بود.

گلور فیندل هم خوش آیند بود.

نتیجه گیری:

من از بخش اول داستان لذت زیادی بردم . اله ماکیل عزیز از داستانت و زحمتت تشکر می کنم.واقعا داستان سیال و جذاب و ایده های شیرینی داشت.

پ.ن. من کلا فقط ضعفها را از دید خودم گفتم وگرنه خوبی هاش زیاد و واضحه

پ.پ.ن. کلا همه این نکات نظرات شخصی من است که قطعا بسیاریش در نظر اهل فن اشتباه است . امیدوارم باز هم بنویسید و ما هم دوباره بخوانیم.

خسته نباشی 

به بقیه دوستان هم خواندن این فن فیکشن توصیه می کنم

 

 

ویرایش شده در توسط فینگون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست

×
×
  • جدید...