mvp2361372 78 ارسال شده در مارس 30, 2015 من فیلم های هابیت و لوتر رو دیدم کتابه هابیت رو کامل خوندم سیماریلیون خیلی گیج کننده بود یکمش رو بیشتر نخوندم بعد با سیت شما اشن شدم دیدم باعضا داستان که خودشون در باره خطه میانی نوشتن را میزارن من هم خوشم به عنوان چهارمین داستانم وارد دنیای تالیکن شدم بدساتان تقریبا بین شخصیت لوتر می چرخ و یه سری شخصیت بهش اضافه شدن اگر جائی از داستن با نوشته اصلی تالکین مغایرت بگید تا اصلاحش کنم فصل1 الف طماع 8 سال از سقوط حلقه وسائرون گذشته ملکور نیز همچنان در تبیعد است صلح برتمامی خطه میانی حکمفرماست و همه کم کم به این فکر هستند که جنگ و دشمنی تمام شده و دوره چهارم دوره صلح دوستی است اگر چه اورک های اندکی پس از جنگ حلقه در دولگولدو آنگمار پناه گرفته بودند اما قدرتی نداشتند و در سایه برای نفس کشیدن تلاش می کردن گوبلین های موریا امیدوار بودند که گاندور یا روهان نگاهی به موریا و خازادوم نداشته باشد پس با این اوصاف احوال اورک ها گوبلین ها و یا حتی وارگ تهدیدی به حساب نمی ایند پس مشکل کجاست مشکل در حاشیه ساه بیشه است اما همانطور گفته خطر از دول گولدور نیست بلکه از طرف تالار تراندیول است تراندیول: دورفها ضعیف شدن و نیروی کمی دارن حیف نیست گوهر ارزشمندی در اختیار نژاد کثیف و ضعیفی مثل دورفها باشه واقعا حیف نیست اون باید جائی باشه که قدر ارزشش بیشتر بدونن نه توی دل کوه باید در دید باشه لگولاس :پدر تمومش کنید اون فقط یه تیکه جواهره قبول درام ارزش زیادی داره ولی نه انقدر که بخواهد با اعصابمان بازی کنه - اون جواهر نیست به نظر من یک ستاره است که در مرکز زمین قرار گرفته - هر چی که می خواد باشه ولی متعلق به دورفهاست - شاید تا الان بوده ولی من فکر اون باید دوباره از کنترل دورفها خارج واین بار به دست الف ها می رسه - دقت کردی داری شبییه مردمی میشی که ازشون خودت رو بالاتر میدونیمتنفری این حرص طمع مال دورف هاست نه مال تو - من فقط نگران حفظ ارزشها نور اسمانی هستم که به دست مردم بی لیاقتی افتاده - می خوای چکار کنی - برای شروع اون باید ببینم نظر لیکتون( شهر دریاچه ای) لگولاس خواست مانع پدرش شود اما میدانست فایده ای نداردل حظه ای درنگ کرد و گفت :پس به تائوریل نیاز داری - اره ممکن وبتونه وفاداریش رو ثابت کنه ماتانیل بله ارباب پیامی به ریوندل بفرست وبهشون بگو 30 سال باقی مونده تبعید تائوریل رو بخشیدم باید در اولین فرصت خودش رو به اینجا برسونه درضمن به ارباب لیکتون هم بگو دیگه چیزی به اره بور نفرسته هری چی که می خواد بفرسته هر چی که بود خودم به دوبرابر قیمت دورف ها می خرم و دیگه چیزی هم نخره هرچی که خواست رو به نصف قیمت دورف ها بهش میدم ارباب در مورد دیل چی نه بارادیل روابط صمیمی با اره بور داره کاش بارد هم جاودانه بود بارد عاقل و می دونست الف ها بیشتر از دورف ها به دردش می خورن اما اون احمق لگولاس بله پدر ارتش رو اماده کن عجله نکن دفعه قبل که اره بور محاصره کردی یادت رفته فکر می کردی مجبور میشن تسلیمت بشن ولی عوضش از زیر گوشت به داین پیام رسوندن درضمن اره بور الان توش بیشتر از 13 تا دورفه مواضعش دفاعیش مستحکم تر شده ولی دالفین قدرت داین رو نداره وقتی استروس ها حمله کردند تپه های آهن به قبرستان دورفها تبدیل شد اگه حلقه یک روز دیر نابود شده اره بور بجای اینکه تاج و تخت گیملی باشه الان قبرش بود - وقاتلینش تاا بد از دیوار های اره بور اویزون بودن - از وقتی از ریوندل برگشی خیلی از گیملی دفاع می کنی دارم وفادریت مشکوک میشم - تودر مورد گیملی هیچی نمی دونی - مواظب حرف زدنت باش در این شرایط بوی خیانت می ده دفاع از کسانی که دشمن شمرده میشن - جای من اینجا نیست - اگر پات رو دروازه بیرون بزاری دیگه اینجا جائی نداری - در اره بور بیشتر محترم هستم تا اینجا لگولاس از قصر بیرون اومد کاراهای زیادی برای انجامش داشت ولی تائوریل مهمتر بود تائوریل احتمالا فقط بخاطر او حاضر میشد به سیاه بیشه برگرده ولی او خودش رو تبعید کرد پس باید اول برای تائوریل پیام می فرستاد تا به اره بو بیاد اما نه بصورت مستقیم مطمئنا تا زمانی که می میرسید حد اقل چند ماه طول می کشید انوقت تائوریل هم مثل سایر الف ها دشمنان اره بور حساب میشد پس تائوریل را به صورت دیگری با خود اره بور می برد تا بتواند گیملی را کمک کند تنها چیزی که به فکرش می رسید این بود که از اراگورن بخواه تائوریل را به عنوان سفیر گاندور به اره بور معرفی کند اما باید گیملی را هم از خطر بزرگی که تحدیدش می کرد مطلع کند به یک دوست نیاز داشت تیم نیل کسی همراهش تا ریوندل امد وباعث شد او هم به یاران حلقه بپیوندد اما تیم نیل هم با دروف ها مشکل داشت پس پیام باید غیر مستقیم میرسید کاغذی بر داشت وبه زبان دورفی چنین نوشت برای گیملی تراندیول اسماگ را راهی کرد تیم نیل را پیدا کرد وپیام را برای بارادیل فرستاد که همواره دوست ویاور دورفها بوده است وامید وار بود که پیام به دست او برسد اما تائوریل لوگولاس مطمئن بود که تائوریل بخاطر او هم که شده به تالار تراندیول برمیگرده اما نمیداند که ب اپای خودش به به تله می رود اما مشکل دیگری هم بود جنون پدرش باعث میشد لیک تون را هم همراه کند .به اره بور بور حمله کند نیروهای دیل و تپه های آهن نیز کمک بزرگی نخواهند پدرش حداقل از لحاظ قدرت در بهترین حالت حد اقل 500 سال گذشته بود نیاز به کمک نظامی که در بهترین شرایط پدرش متوجه بشود در برابر متحدین اره بوقدرت چندانی ندارد وباید به همان حاشیه سیابیشه برگردد اولین کارش این بود که خودش رو به پیک که ماتانیل فرستاده برساند وپیام خودش راهم به تائوریل برسونه سریع خودش را به اتاق در کاخ رساند وسایل لازم برداشت تقریبا همان هائی بودند بود که هشت سال پیش برداشته با تیم نیل به علی رغم میل باطنی پدرش به نمایندگی از او ربه ریوندل دنبال نشانه می چرخید تا تائوریل حرف اورا باور خنجر کیلی هرچند از این خنجر دورفی دل خوشی نداشت اما اون تنها چیز بود که می تونست از طرف خودش به تائوریل برسونه و تائوریل اون رو باور کند اما پیام را چگونه می رساند قاصد ممکن است از ترس ان که خائن تراندیول شناخته شد از خیر رساندن پیام بگزرد تائوریل احتمالا این خنجر را کاملا به یاد دارد پس باید تغییری در ان ایجاد می کرد تا تائوریل متوجه پیغام بشود برای همین ابتد انتهای دسته راه طوری سوراخ کرد بتواند بعد کاغذی در آن گذاشت در ان چنین نوشته بود سیاه بیشه تله است دیدار با من در میناس تریث لگولاس نگین که به یادگار از مادرش را بر روی سوراخ گذاشت و انرا مهر موم کرد اسبش را اماده کرد به راه افتاد علی رغم عجله ای برای رسیدن به قاصد پیام داشت فایده نداشت درخت های تناور و تو در تو سیا بیشه اجازه این کار از او گرفته بودند سه روز گذشته بود وهنوز نرسیده فردا سیاه بیشه تمام میشد واگر به قاصد نمی رسید راهش به شدت طولانی میشد و سخت می شد در همین افکار بود که صدای وارگی توجهش را جلب 3 گوبیلن 2 وارگ و 3اورک اورکها نشان پنجه سپید سارمان رو بهمراه داشتند که برای استراحت کوتاهی کمپ کوچکی را برپا کرده بودند در کنار کمپ جنازه وارگ و2 اورک دید که افتاند حدس می زد که کار پیک ماتانیل باشد اما اثری از او نبود تیر کمانش را اماده کرداولین تیر اورکی به درختی تکیه کرده رابه درخت دوخت چشمش به گوبلین افتادکه سعی داشت از روی در ختهاخودش را اوبرساند تیر دومش مغز ان را شکافت که متوجه نفس سنگینی پشت سرش وارگی که تا ان لحظه متوجه حضورش نشد اورا به کناری پرتاب کرد خنجرهایش را از غلاف بیرون کشید که یکی از اورکها بر یکی از وارگها سوارشده به او حمله کرد با یک چرخش خودش را از مسیر وارگ خارج کرد خنجرش را در مغز ش فرو کرد وارگ سوار روی زمین افتاد قبل از که بلند شود خنجر وارد چشمش شده در همین لحضه یکی گوبلین ها به اورک گفت اراوناگ تو پیغام رو به آنگمار ببر من ومیوزیگ خدمت این رقاص جنگلی میرسیم اورک سوار بر وارگ شد در سیاهی جنگل گم شد میوزیگ به طرفش حمله کرد لگولاس از کمر کمی خم شد واز زیر شمشیر گوبلین گذشت خنجر از پشت وارد سرش کرد - خوب می رقصی جنگلی این که رقصش خوب نبود باعث شد دستش مشک های مارو پر کنه (این گوبلین بخاطر جنگیدن نمایشی الف ها به نظرش مبارزه الفها رقص و به همین دلیل به الفها رقاص می نامد) لگولاس بلاخره قاصد را دید ماهائیل بردارزاده تیم نیل بود از رنگ رویش کاملا پیدا بود خون زیدی را از دست داده - مشکهای ماکه پره پس خونش داره هدر میره پس میشه فهمید اونقدراهم که به نظر میومید رقاصها نامیرا نیستند میبینی لوگولاس چشمهایش به دنبال کمان وتیر هایش فقط 1 متر فاصله با یک خیز خود را به کمان تیر امده کرده گوبلین شمشیرش بالابرده تا سر ماهائیل جدا کند ولی تیر بازوی گوبلین را شکافت - لگولاس: فکر کنم حقایقی که در افسانه ها در باره تیراندازی الفها گفتند رو باور داری - اره یک مشت رقاص دست پا چلفتی - پیام تون چیه - به توربطی نداره رقاص لگولاس تیری به پای گوبلین زد - فکر کنم متوجه شدی که به منم مربوط میشه یا نه شما میرین شمال گونداباد یا آگنمار برای موریا هم فرستادین شهر گوبلین چی - نه اون رفت به مامان جونت بگه بهتر برقصی لگولاس تیر بعدی به پهلوی گوبلین زد - اگه اورک بودی دیگه زنده نبودی - پس اورک ها استاد رقص تو ومامانت بودند لگولاس به بین پاهای گوبلین زد وبرای اولین بار گوبلین ناله کرد - پیامتون چی بود - نیروهای تاریکی می خوان رو سر تراندیول خراب شن - جوابت غلطه لوگولاس تیر بهدی را به دست دیگر گوبلین - هر دوتا میدونیم که پدرم نه با استروس ها جنگید نه توی پله نور و هلمز دیپ جنگید پس نیروهاش در بهتری شرایط ممکن هستند - پس تو پسر تراندیولی تو باید لگولاس برگ سبز باشی چون پسرشی بهت میگم ارباب ملکور علی رغم اینکه در تبعیده از والا ها اجازه گرفته تا با تالبوگ (حکمران دول گولدور) صحبت کنه و این اجازه داده شد چون فکر می کردن بدون وجود سائرون و سارومان از دست ملکور کاری برنمیاد ملکور به تالبوگ گفته خادم جدیدش پدرته فقط باید در زمان و مکان مناسب بهش ملحق بشیم اگر زود باشه قبول نمی کنه و اگر دیر بشه دیگه تراندیولی نیست که بهش ملحق بشیم - چیز هائی رو که گفتی دروغ بزرگیه افکار بزرگی داری که ممکن نیست از چیزی که فکرش رو میکردم احمقتری و اینجا هم جای احمقها نیست لگولاس از جواب دادن گوبین کاملا نامیدشده بود گلوی گوبلین را سوراخ کردلگولاس خودش را را به ماهائیل رساند بازویش کاملا شکافته شده بود سریع شنلش را پاره کرد و زخم ماهائیل را بست اما ما ها ئیل کا ملا بیهوش بود الف ها اگرچه نامیرا بودند ولی در برابر زخم ها ضعیف بودن ومعمولا الف ها ئی که زخم ها بزرگ برمیداشتند میمردند ولی لگولاس این را نمی توانست بپذیرد او را لا زم داشت و گرنه ممکن است تمام صبوری چندین چند ساله اش برای تجدید دیدار با تائوریل به عدم بپیوندد نگاهی ماهائیل انداخت تقریبا از دست رفته بود نیاز به مرهم داشت تا او را نگاه دارد گیاهی او می خواست معمولا در علفزار ها می روئید نه در جنگل تقریبا از ماهائیل قطع امید کرده بود حالا اندک امیدی که داشت که خانه بئورن بود اما شرایط ماهائیل بعید بود تا خانه بئورن مقاومت کند لگولاس نامیدانه 2 روز ماهائیل را با خودر برد بلاخره سیاه بیشه تمام شد اندکی امید به دل لگولاس راه یافت که متوجه ماهائیل دیگر نفس نمی کشد نامیدانه بئورن راصدا کرد متوجه خش خشی ازدل جنگل شد وچند لحظه بعد خرس غول پیکر از دل جنگل بیرون امد ودر عرض چند ثانیه به انسان درشت اندامی تبدیل شد - چی شده لگولاس - نیاز به کمک فوری داره - این الفه - می دونم - ببرش خونه یکسری گیاه لازم که بیارم بئورن دوباره به خرس تبدیل شد وبه طرف جنگل حرکت کرد لگولاس با تمام سرعت به طرف خانه بئوره اسبش را تاخت از اینکه با گوبلین صحبت کرده بود پشیمان شده بود چند دقیقه بعدبه خانه بئورن رسید درباز کرد و ماهائیل روی تخت گذاشت در همان لحضه بئورن هم وارد خانه رسید - دیر حرکت می کنی ولی مهم نیست یکی از خنجر هات رو داغ کن آب روهم بزار بجوشه زخمش چرک کرده لگولاس کارهائی را که بئورن گفت سریع انجامم داد بئورن خنجر سرخ شده لگولاس رو نگاهی کرده مشغول کار کردن با زخم ماهائیل شد و همانطور با لگولاس صحبت کرد - می دونی من از الف های سیاه بیشه خوشم نمیاد اونها فکر می کنندمثل بقیه الفها هستند ولی این طور نیست وبرخلاف سایر الفها حسود وطماع هستند از پیشرفت بقیه خوششان نمیاد ولی تو با همشون فرق داره با 2-3 تا الف دیگه تنها الفهای سیاه بشه هستی که به خونه من تونسته پاش رو بزاره چند وقت پیش پدرت بعد از شکار زخمی شده بود می خواست اینجا بیاد امیدوام زخمی رو صورتش انداختم رو دیده باشی باور کن اگه تو نیاورده بودیش می ذاشتم بمیره بعضی از حیوان ها جنگل گوشت می خوان یکم شیر بز بدوش بزار بجوشه اون آون ابی رو هم که داره می جوشه برام بیار لگولاس سریعا انجام داد بئورن پارچه ای رو در ابجوش گذاشت نگاهی خنجر لگولاس انداخت وان را بی هوا در زخم ماهائیل فرو کرد ماهائیل نعره از درد می خواست تکان بخورد ولی بئورن قدرتمنداز این حرفها بود بیا بگیرش ممکن زیر دستام بخاطر تقلاهای اضافیش دستش بشکنه لگولاس دست ماهیل رو گرفت بئورن چرکهای زخم دست ماهیل رو خارج کرد - ولش کن برو اون پارچه رو توی آب بجوش خوب بشور تا من مرهم حاضر کنم وقتی که شستیش بالای اتش بگیرش خشک بشه لگولاس مشغول شستن پارچه شد بئورن هم با گیاهائی که اورده بود مشغول بود چند دقیه بئورن پنیر کپک زده ای را برداشت وروی زخم ماهائیل پخش کرد - از اینجا به بعد باید شانس بیاره کپک پنیر شمشیر دولبه است خیلی وقت روی زخم کوچیک باعث مرگ میشه بعضی وقتها هم مرده رو زنده می کنه اینم تقریاب مرده است پس - زیاد فرقی بحالش نداره - عد هم ماده زرد کرم مانند روی زخم گذاشت - گاهی به لگولاس کرد پارچه که داغ شد زخمش رو ببند اگه تا دو ساعت دگیه به هوش نیاد تو جنگل پرتش میکنم خب نگفتی اینجا چکار می کردی - داشتم یک اشتباه رو درست میکردم - تا چه اشتبهی باشه بگو بتونم کمکت میکنم مثل اینکه بیماری ترین ( Train) به پدرم رسوخ کرده چشاش دنبال ارکن استون می خواشتم از این بهانه استفاده تا تائوریل رو برگردونم تائوریل رو می شناسم دختر خوبیه ناراحت نشی از اون بیشتر از تو خوشم میاد دختر جسور شجاعی کمتر کسی رو دیدم انقدر شجاع باشه که روی شاهش سلاح بکشه مطئنم تراندیول برای اینکه تو رو راضی نگه داره تائوریل رو نکشت بعد از اینکه پدرت تبعید کرد من باهش تا ریوندل رفتم اون موقع اگه کسی می خواست به ریوندل بره باید از ترس گوبلین ها تا ایزنگارد میرفت اما عصابانی متوجه نبود انقدر که دوبار خواست بره پدرت رو بکشه ولی تائوریل ارزشش بیشتر از پدرته نباید بخاطر یک بی ارزش خونش هدر میداد جلوش رو گرفتم بعدش متوجه نبود که گوبلین کل کوه های مه آلود زیر نظر دارن برای همین باهاش رفتم خب میگفتی -بعد از اینکه پیک رو فرستاد پدرم به گیملی گیر داد - اون کیه یک دوست سر ماجرهای حلقه باهم دوست شدیم الان بهترین دوستهای همدیگه ایم - جالبه دوستی یک الف با یک دورف بی شباهت به داستان تائوریل و کیلی نیست خب دنبالش - منم نتونستم ساکت بایستم پدر منو خائن می دونه فعلا تبعید شدم - تو و تائوریل مثل همین هر دوتون بخاطر دورف ها تبعید شدید - می دونم اگر تائوریل به اونجا برسه پدرم از اون برعلیه خودم استفاده میکنه - خب نقشه ات لگولاس خنجر کیلی دراورد - یک پیغام مخفیانه - این مال الف ها نیست کار دورفاست - اره یک خنجر دورف با نگین الفی - نقشه جالبیه بقیه رو بسپر به من هر جور پیغامت رو به تائوریل می روسنم چه از طریق دوستت چه شده خودم به ریوندل برممطمئنم کارهای مهمتری داری بهتره تو به اونها برسی - متشکرم همیشه کمکم کردی - فقط حواست باشه علی رغم اینکه گوبلین ها ضعیف شدن ولی خیلی زیاد میبنمشون مواظب خودت باش - باز هم متشکرم لگولاس با خوشحالی از خانه بئورن خارج شد ورا ه جنوب را دنباله کرد 13 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
mvp2361372 78 ارسال شده در آوریل 7, 2015 (ویرایش شده) فصل2 آیزنگارد خب حال که به اینجای داستان رسیدیم باید با ارانوگ همراه بشیم ولی باید برگدیم به هشت سال قبل تا جزئیات بیشتری در باره وقایع آیزنگارد حمله انتها و وسایر وقایعی که در این هشت برای او اتفاق افتاده بشیم االان درست زمانی گاندولف به همراه لگولاس گیملی واراگورن تئودن از شر طلسم های گریما خارج کردند و گریما مستقیما به ایزنگارد رفت 8 سال قبل ایزنگارد - دروازه باز کنید موشهای اشغال کورای احمق مگه نمیبینید از ادوراس میاد چند اورک سریع دروازه باز کردن یکی از اورک خودش رو به ارانوگ رسوند - ارباب گریما ست - اون احمق نمی فهمه دستورات سارومان باید مو به مو اجرا بشه ارا نوگ به طرف دروازه حرکت کرد گریما کاملا دستپاچه و وحشت زده به نظر می رسید ارانوگ مشتبه صورت گریما زد و اون رو به حاشیه دروازه چسبوند فرموش کردی احمق جناب سارومان گفته بود تئودن رها نکنی -به تو ربطی نداره اشغال خودم به جناب تحویلت میدم ارانوگ از پشت یقه گریما گرفت و او رو بلند کرد ودنبال خودش کشید - ولم کن بیشعور منتظر عواقب این کارت باش پشیمونت می کنم ارانوگ بدون توجه به حرفا هایش او را می کشید تا بلاخره به پشت در اتاق سارومان رسید نگهبان در : با ارباب چ ه کاری داری - این رو اوردم سپس دستش را کمی از کرد تا بتواند مو های گریما را به عقب بکشد نگهبا به هراس افتاد ا وبا عجله به طرف سارومان رفت - سرورم سرورم ارانوگ گریما رو اورده - بگو بیان ارانوگ قبل از از اینکه نگهبان اجازه ورود بدهد وارد اتاق شد تعظیم کوچکی کرد و گریما رو جلوی سارومان انداخت ا: این فضله موش پست نگهبانیش رو ترک کرده س: در باره این چه توضیحی داری گ: گاندولف اونجا بود س:گاندوف خاکستری گ: نه گاندولف سپید س:چی گاندولف سپید گ : آره اون تمام طلسم هائی رو که روی تئودن اجرا کرده بودم رو با طل کرد س: گاندولف سپید گاندولف احمق اون فکر می کنه می تون هیبت زاهدانه جدیدش من رو خوار خفیف جلو بده - سه نفر اون جادوگر رو همراهی می کردند یک الف یک دورف ویک انسان - اون انسان اهل گاندور بود - نه اهل شمال بود گمانم از کوه نشین هائی که نسلشون در حاله انقراضه بوداو شنلش کهنه بود و به انگشت حلقه ی عجیبی داشت دو افعی با چشمان زمردین یکی در حال بلعید ن دیگری تاجی از گلهای بهاری برسر داشت - انگشتر باراهیر پس گاندولف فکر می کنه پادشاه گمشده گاندور وارث ایزیلدور پیدا کرده مهم نیست دوران انسانه به پایان خواهد رسید ونقطه شروعش ادوراس خواهد بود - تئودن این رو می دونه اون به هلمز دیپ فرار می کنه دژ مستحکم روهان اما حرکتشون کند خواهد بود به واسطه زنها وبچه ها - ارانوگ - بله سرورم - 50وارگ سوار رو باخودت ببر و تا جا ئی که می تونی از شون تلفات بگیر - بله اسرورم ارانوگ بلا فاصله از اتاق خارج وبه طرف وارگ سوارها رفت 50 تا داوطلب می خوام کلی سلاخی داریم باید قبل از اینکه ادوراسی ها به هلمز دیپ برسن سلاخی شون کنیم صدای خوشحالی بین وارگ سوار ها پیچید بلا فاصله 50 اورک سوار بر وارگ هایشان شدند وبه همراه ارانوگ از ایزنگارد خارج شدند ارا نوگ سه تن رو مامور کرد تا سریعتر خودشون برانند ومدتی سوران روهان رو مشغول کنند تا بقیه از راه برساند سه وارگ سوار لحظه به لحظه فاصله شون با سایر گروه بیشتر وبیشتر می شد تا بلاخره از چشم گروه خارج شد ارانوگ از گروه خواست نگذارد فاصله پیشقراول هایش بیشتر بشود گروه با اخرین سرعت حرکت می کردند تیری یکی وارگ سوار ها را به زمین زد چشم ارا نوگ به جنازه پیشاهنگهایش افتاد احمقای بی عرضه چند ضربه به پهلو های وارگ زد تاسرعتش را بیشتر کند کمی نزدیکتر شد متوجه شد یک کماندار الف شد ترسید وسرش را پائین گرفت تا هدف تیر های الف نشود الف که سوار اسب شد سرش را بالا گرفت وسرعت خودش را بیشتر کرد بلا خره به اولین سوار رسید شمشیرش را روگردن اسب کشید ووارگش نیز سوار از روی اسب پائین اورد جلوتر یک از سواران روهان روی زمین قصد اشت بلند شود باشمشیرش قبل از بر خواستنش سینه وصورت را شکافت چشمش به یکی از سواران روهان افتاد که مبارز خوبی بلاخره چهره اش را دید اورا می شناخت استرایدر به طرفش حمله کرد وارگ با یک پرش استرایدر را از روی اسبش به زمین انداخت دور زد تا تا کار استرایدر را تمام کند که دید یکی از وارگ سوار ها اورا به دنبال می کشد اورا رها و به دنبال تئودن گشت وارا پید کرد در حال که پشتش به اوبود بهطرف تئودن تاخت که یکی از کماندارن روحان سر راهش امد و وارگش را کشت درست زمانی از روی وارگ پرت می شد شمشیرش را اماده کرده در سینه کماندار فرو کرد که در همان لحظه یکی از اورکها خبر داد ادوراسی ها وارد هلمز دیپ شدند ارانوگ دستور داد تا به ایزنگارد برگردند وخودش را به یکی وارگهای بی سوار رسوند وبه طرف ایزنگارد حرکت کردند به محض اینکه وارد برگشت پیش سارومان - چه کردی - از چیزی که فکرش رو میکردم هم بیشتر تلفات دادیم هم تلفات گرفتیم - دلیلی برای دادن تلفات نمیبینم - جناب سارومان یک الف کماندار فکر می کنم از کماندار ها تالار تراندیول بود در ضمن گیملی شاهزاده دورف های اره بور واز همه بدتر استرایدر با سواران روهان بودند - گاندولف چی - نه رمال رو ندیدم - تلفات اونها - غیر از کسانی گفتم بیشتر از 50 نفر به هلمز دیپ نرسیدند البته مردم ادوراس جون سالم به در بردند - گریما محافظین هلمز دیپ چند نفرند - سرورم اگر تعدادی رو که ارانوگ گفته درست باشه الان مدافعین هلمز دیپ نباید از 500 نفر متجاوز اگر بچه ها ئی توانائی مبارزه رو دارن به خدمت بگیرن به 700 نفر نمی رسند ا: سرورم اجازه بدید تا سر تئودن رو براتون بیارم س:نه تو از استحکامات اینجا دفاع شنیدم کوتوله ها ئی که قرار بود به اینجا برسند باعث شدند انتها جلسه ای رو بگیرن می ترسم نتیجه جلسه انتها حمله به ایزنگارد باشه در ضمن 900 سوار روهان هم با ائومر در روهان می چرخند ممکن به اینجا حمله کنند نیروهای ما چند نفر 11000 ارباب 1000 نفر رو نگه و الباقی روبرای حمله بفرست ارباب فرمانده شون چه کسی باشه خودت انتخابش کن سرورم گروگ مناسبه فرمانده نگهبانان دروازه شرقی خوبه اناروگ از اتاق بیرو امد یقه کی از اورک ها رو گرفت - گروگ رو پیدا کن وبهش بگو اماده حمله به هلمز دیپ بشه - بله ارباب قبل از غروب ارتش ساروامان از آیزنگارد خارج شد به طرف هلمز دیپ حرکت کرد ارانوگ از اینکه نتوانسته بو د به هلمزدیپ برود اعصابش خورد بود تا پاسی از شب راه می رفت و می خواست خودش ر اثبات کند نیمه های شب اورکی از دل جنگل فنگهورن بیرون امد - در رو باز کنید خبر مهمی برای جناب سارومان دارم - چه خبرت موش جیغ جیغو - انتها توی جنگ شرکت نمی کنند ارانوگ تمام امیدش این بود که انتها حمله کنند وبا دفاع کردن از ایزنگارد بتواند خودش را مجددا اثبات کند اما با این خیر اخرین بارقه های امیدش به خاکستر تبدیل شد و تمام دق دلش روی اورک خالی کرد وبا شمشیرش چند زخم بر پیکره اورک وارد کرد خودش خبر را به سارامون داد برگشت حالا امیدوار بود تا سواران روهان بجای کمک به تئودن راهی ایزنگارد شوند وبخواهند انتقام بگیرند به اتاقش رفت تا کمی پیپ بکش و ارام شود پیپش را کشید که یکی از اورکها خبر اورد ارباب انتها حمله کردند ارانوگ از خوش حالی دل توی دلش نبود وخودش را میدید که بعد از دفاع از ایزنگارد راهی میناس تریث شده ودر کنار ویچ کینگ ارتش اورکها رافرماندهی میکنه شمشیر را بداشت و نگاهی به سپرش کرد لبخندی زد از اتاقش برون امد بیرون امد رو به اورک کرد - زود باش برو نفت انداز و چوب- برهارو بیار شون روی دیوار وای به روزگار اگه انتها زود تر برسن در ضمن یه گروه 50 نفره رو هم جدا کن بگو هر چی نفت داریم بیارن روی دیوارها انتها تا نیم ساعت دیگر به دیوارمی رسدیند دستورات ارانوگ ظرف 10 اجرا شد وآیزینگارد اماده دفاع از خشمی بودند که مقصرش بود انتها با سرعت نزدیک می شدند هما بدون هیچ گونه نظامی ارانوگ از اینکه نتها هیچ نظمی ندارن خوشحا بود انتها نزدیک میشدند تعدادشان کمی بیشتز از 200 تا به نظر می رسید ارانوگ ناگهان متوجه شد هیچ یک از ترول ها نیست داد زد زود باشد به اون خوک های بوناک بگید بیان وگرن هر جا که هستند قبرشون میشه یکی از اورکها بلافاصله به سمت استارحتگاه ترول ها رفتبلاخره انتها در تیر س اورکها قرار گرفتند نفت ندازها اماده وبه وای به حال اورکی نفت هارو هدر بده بزنید با فرمان ارانوگ نفت های به روی هشت انتی که در تیرس بودند تیرانداز ها اماده احمق ها تیر های آتشین بلافاصله اورکها تیر هایشان روشن کردند بزنید ناگهان در اسمان بیش از 500 ستاره شعله ور در دل شب به پرواز آمدند و به روی انتها فرو امدند بلافاصله انتها به مشعل های شعله ور غول اسائی تبدیل شدند انتها تاقت اتش نفت را نداشتند به عقب فرار که به چند انت دیگر خوردند وانها را هم اتش زدند صدای خشوحالی تمام ایزنگارد را فرا گرفت بود و لبخند شیطانی بر روی لبهاسارومان نقش بست گروه بعدی انتها نزدیک میشدند انها 10 انت بیشتر نبودند لحظاتی بعد به سرنوشت انتها قبلی تبدیل شدند انتها که دیدند در ابتدای کار تعدادی از نیروهایشان را از دست فهمیدند باید در گروهای بزرگتری حمله کنند ناگهان گروه بزرگی که تعداد شان به 50 انت می رسید حمله ور شدند ارانوگ با تمام توان نهیب می زد ومی خواست اورکها امادگیشان را حفظ کنند که در همان لحضه ترول ها از راه رسیدن - سرورم 200 تا ترول 50مبارز 150 تا کارگر - کارگرها پشت در رو محکم نگه دارند مبارز ها کم فاصله عقبتر بایستند اگر حتی یه دونه انت از این در وازه عبور کنه شام فردا قلب ترول هاست ترول ها نگاهی ترس الود به هم کردند و با تمام قدرت پشت در را گرفتند - نفت انداز ها اماده پرتاب کنید 10 انت نفتی شدند با فرمان اتش ارا نوگ انتها شعلور شدند اما به جای فرار به طرف در وروازه رفتند پای ان افتادند - نفتها رو اماده کنید پرتاب کنید این بار همه نفت انداز ها امده نبودن وفقط 4 کوزه پرتاب شد ارانوگ خونش به جوش امد فرمان پرتاب تیر های اشتین را داد چهار انت نفتی اتش گرفتند سایر انتها هم شعله ای کوچکی به جانشان افتاد همین لحظه گروه دیگری از انتها حر کت کردند ارانوگ خواست تا گروهی کوزه نفت را به دست بگیرند وروی انتهائی که به دیوار میرسند بریزند بلافاصله 50 اورک روی لبه دیوار اماده شند از دسته اول انتها تنها 6 انت مانده بود به محظ اینکه پای دیوار رسیند اتشگرفتند در همین لحظه دسته دوم انتها ایستاد و دسته 50 نفره دیگری به انها ملحق شد وحرکت کردند تا قبل از انکه پای دیوار برسند تنها 18 انت اتش گرفته بود و الباقی انتها پای دیوار رسید بود پنج انتی که جلی دروازه بودند لگد هایشان را هم زمان به در زند آتشی که قبلا توسط انتها سوخته به پای در وازه رسیده بود به قدری دروازه را ضعیف کرده که با اولین ضربه از هم پاشید ارا نوگ بلافاصله از ترول ها خواست کمی از در وازه فاصله بگیرند سپس رو اورکهای منتظر فمان کرد واز انها خوست پشت به پشت گروهی در حال نفت ریختن روی انتها بودند بایستند و بر روی انتهائی که از دروازه می گذشتند نفت بریزند همچنین 200 تن از 500 تیراندازش مامور فرستادن با ران رو انتها شود علی رغم تمهیدات ارا نوگ 50 انت از دروا گذشتند وبه ترول ها حمله ور شدند در همان لحظه سقوط دروازه 10 ترول زیر دروازه ماندن و چه بر اثر اتش انتهای سوخته و چه براثر پایمال شدن زیر پای انتها مردند بلاخره پس نابود شدن حدود 100 انت ارانوگ هم تلفات داد اما خوب میدانست هرچه تا این لحظه از انتها تلفات گرفته از این لحضه باید چند برابر را توان میداد ترول نیز به طرف انتها حمله ور شدند اگر چه انتها و ترول از لحاظ اندازه برابر بودند اما انتها به مرتب باهوش با تجربه تر وقوی تروبودند جنگ بین ترول ها و انتها شروع شد ارانوگ می دید که انتها چگونه با دست خالی ترولها نقش بر زمین میکنند بلاخره تمام شد انتها نابود شدند ولی فقط 15 ترول مانده بود در همین لحظه دید یک گروه 200 تائی دیگر از انتها به 50 نفردیگر ملحق شدند وبه طرف ایزنگارد حرکت میکنند همان لحظه متوجه شد مقاومت فایدهای ندارد وباید به فکرش جانش شد همان لحظه گروه تقریبا 100 نفره ای از اورک هارا دید که به طرف انتها حرکت کردند - کدوم گوری میرید احمقها وجونتون زیادی کرده اورکها ایستاند 20 تا تون بره لاچبروب همون مسئول کوره ها را نجات بدید به ما داخل کوهستان ملحق بشید بقیه اورکها با ارانوگ فرار کردند سارامون همان لحظه چشمش ارانوگ وهمراهانش افتاد - فرار نکنید بزدل ها از مواضعتان دفاع کنید - دفاع کردن فایده نداره ما هیچ شانسی جلوی انتها نداریم بهتره توهم با ما بیای سارومان قطعا اگر چنین شانسی داشت حتما او هم به فراری ملحق ولی پائین آمدن از برج برای زمان می برد وتا ان لحظه هم حتما انتها وا را اسیر می کردند فقط مجبور بود حسرت خوش شانسی ارانوگ وهمراهانش را بخورد وببیند زحماتی را که برای ایزنگارد کشیده است چگونه تبدیل به خاکستر می شود امید وار بود موردور برایش کمک بفرستد ارانوگ سریعا خودش را به کوهستان رساند می دانست انتها با ان هیکل های عظیم الجثه شان توانائی بالا امدن از شیب های تند کوهستان را ندارند پس به بالا کوه ها گریخت منتظر مان فکر می کرد زمانی هلمز دیپ فتح شود انها پیکی را بای گزارش دادن می فرستد پیک وقتی متوجه حمله انتها بشود بر می گردد گروک را از وقایع ایزنگارد مطلع می کند اوهم برای پس گرفتن ایزنگارد بر میگردد اون وقت بهش ملحق می شوم منتظر فرصت دیگری می مانم همان لحظه لاچبروب از راه رسید ومنتظر ماندند تا نیروهای گروگ از راه برسد ولی چنین نشد 5 روزبعد به ارانوگ خبر دادند چند نفر از هلمزدیپ اومدندارا نوگ اجازه تا حرف های اورک تمام شودئ بلا فاصله از کوه بالا رفت تا نگاهی بیاندازد وقتی به انجا رسید کسانی را دید که در زمان حمله به مهاجرین ادوراس دیده بود باورش نمیشد که چنین اتفاقی افتاده مسیری که ارا نوگ در جریا ن فصل دوم طی کر از دوستان خواهشمندم که هر نظری در مورد این داستان خوب یا بد دارند اعلام کنند تا من بهتر داستان رو ادامه بدم ویرایش شده در آوریل 7, 2015 توسط الوه تصحیح شکل نوشتار 2 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
mvp2361372 78 ارسال شده در آوریل 10, 2015 (ویرایش شده) فصل سوم مهمان نواز از دوستان بخاط اینکه این فصل هیجان وتب تاب دو فصل قبلی رو نداره عذر می خواهم به 9هر حال هر داستانی فراز وفرود داره البته این قسمت به نظرمن فرود نیست سقوطه :دی حالا مجددا پیش لگولاس برمیگردیم وداستان به انجا رسید لگولاس از ماهائیل جدا وبری کمک گرفتن از دوست قدیمیش ارا گورن به طرف میناس تریث حرکت کند لگولاس 2 روز بود که از ماهائیل جدا شد ودر حاشیه رود خانه به طرف جنوب حرکت میکرد امیدوار بود تا هر چه سریعتر قایق را پیدا کند که بطرف جنوب حرکت کند تا سریعتر به اوسیلگیاث برسداگر قایقی را پیدا می کرد ظرف دو هفته اوسیلگیاث می رسید اما اگربخت به او پشت می کرد چند ماه طولماه طول می کشید واز انجا تا میناس تریث چند ساعت بیشتر راه نبود در همین افکار بود که قایقی را دید از این بخت یاریش کرده است خوشحال بود اسبش را به طرف قایق تاخت باورش نمی شد انها گوبلین بودند احتمالا قایق را از انسانها دزیدند اما از کجا می امدند هیچ حدسی نداشت اما به ذهنش رسید می تواند هم از قایقشان استفاده کند و حرکتش را سریع تر کند و هم می توا ند از مقاصد شوم تاریکشان مطلعش شود کمانش را اماده کرد و و دو گوبلین را دیکه کنار هم ایستاده اند تیر طوری رها کردب هسینه اولی خورد و به عقب گشت به سینه گوبلین دوم و او را هم سرنگون کرد سرو صدای گوبلین ها به راه افتاد بعد از اینکه چند تائی کشته دادند متوجه لگولاس شدند کمان هایشان را طرفش نشانه لگولاس انقدر درباره بی عرضگی گوبلین ها در تیر اندازی شنیده بود که می دانست بهترینشان هم تیرش از یک متری او عبور نخاهد اما بخاطر برنامه هایش تسلیم شد گوبلینها کنار رودخانه پهلو گرفتند شلنگ تخته زنان امدند و لگولاس را محاصره کردند و دو تا از گوبلین ها موردور با هم صحبت می کردند - بهتره بکشیمش - نه این الفه شاید زنده اش بشتر بدرد بخوره - راست می گی اورکهای دول گولدور عاشق خون الف ها هستند - میشه خوب فروختش - 30 سکه نقره حداقل - نگاه کن انگشتر داره فقط الفهائی مهم باشند انگشتر به دست می کنند ا - اره اگه بهشون بگیم می تونیم 100 سکه ازش در بیاریم - وایستا ببینم کیه اولی خطاب به لگولاس به زبان رایج گفت - تو جوجه الف خودت رو معرفی کن - من لگولاس پسر تراندیول فرمانروای الف های سیاه بیشه هست هی اون شاه الفهاست لگولاس باورش نمی شد گوبلین ها انقدر احمق باشند توضیحی را که او در باره پدرش داده بود را به اونسبت داند در ثانی هیچ کدامشان با خدوشان فکر نکرد که که اگر او شاه الف هاست بدون خدم وحشم و محافظین در اینجا چه می کند - راست می گی - اره گوبیلن نگاهی به همقطارش کرد - این میگه شاه الفاست خوب تو که قیمت دستته بگو چند می ارزه - اگه درست چونه بزنم 500 تا نقره ازش در میاد لگولاس باورش نمی شد گوبلین مسیر حماقت را تا انتها رفته باشند شاه الفها فقط 500 سکه نقره حالا نوبت لگولاس بود که از حماقت انها کمال استفاده را بکند - من 20000 سکه طلا از الفهای لورین می خواهم اگه من رو تا اونجا ببرید وبرخوردتون خوب باشه 10000سکه طلا رو به شما میدهم - هی هی این میگه از امون هیلی ها کلی طلا می خواد اگه هواش رو داشته باشیم 10000سکه طلا رو به ما میده گوبلین ها دیگر داشتند در اسمان پرواز کردند می کردند باورشان نمی شد بع از یک سفر مشقت بار به انگمار د راه برگشت چه تحفه بی نظیری به دستشان رسیده ان قدر حول شده بودند که یادشان رفت لگولاس را خلع سلاح کنند گوبلینی که با لگولاس صحبت کرده بود به دلیل اینکه رئیسشان بود با خود فکر کردنصف سکه را بر می دارد وبه وارثین بولگ می دهد و حق حکومت را می خرد و پس از آن هر سال می تواند از موریا مالیت بگیرد و سال به سال بر داشته هایش بیافزاید قایق را به حر کت انداختند شب که شد گوبلین پیش لگولاس امد شاه الفهابرای شام چه چیزی در نظر دارند - سالاد سبزیجات گوبلین رنگ چهره اش را از دست داد به عمرش اسم سالاد سبزیجات را نشنیده بود لگولاس کاملا متوجه این امر شد می دانست که حتی اگر بداند بلد نیست درست اما دلتان بخواهد در کباب پختن متخصص هستند بدش نماید که برای اولین بار لب به گوشت بزند اما می خواست به حماقت گوبلین ها بخندد - چی شد وارافتی - سرورم من نمیدونم سالاد سبزیجات چیه - نمی دونی 1000 سکه کم شد - چیز دیگری میل ندارید - فرقی نداره فقط با سبزیجات درستش کنید گوبلین نگاهی به سایر گوبلین ها کرد - ازبین شما احمق کسی بلد نیست با سبزیجات برای شاه الف ها غذا درست کنه گوبلین ها با تعجب به یکدیگر نگاه می کردند - 1000 سکه دیگه هم کم شد چیزی نمانده بود که اشک گوبلین در بیاید لگولاس که اذیت کردن گوبلین لذت کافی را برده لبخندی زد - شوخی کردم کباب آهو گوبلین نگاهی به بقیه کرد - احمق واسه چی همدیگر رو نگاه میکنید مگه نمی بینید الف شاه کباب اهو می خواد یکی از گوبلین ها باترس گفت - ارباب گوشت آهو تموم شده - به من مربوط نیست پهلو بگیرید می خوام تا دوساعت دیگه اهو در حال کباب شدن باشه - گوبلین بلافاصله پهلو گرفتند وبه دنبال آهو افتاند طمع طلاها انها را کور کرده انقدر در سریعتر بدست آوردن طلاها اشتیاق داشتند که یک ساعته آهو را شکار کرده وپختند بدون استراحت دوباره راه افتاند تمام شب را پارو زدند تا سریع تر مطالباتشان را دریافت کنند روز بعد لگولاس به فکر این افتاد بخش دوم نقشه اش را اجرا کند - هی رئیس - بله الف شاه ا - اسمت چیه - گورباد - حالا بگو ببینم گورباد طلا رو که گرفتی می خوای چکار کنی - می خواهم حق حکومت رو از وارث بولگ بخرم گوبلین نگاهی به رفیقش کرد هی اسم برادر زاده بولگ چی بود - کارادِخت (Karadekht ) - اره می خوهم جای کارادخت به تخت شهر گوبلین بشینم به نظرت قبول می کنه - اره اگه قبول نکرد مشکلی نیست الف های سیاه بیشه کمکت میکنند تا به شهر گوبلین حمله کنی - واقعا کمکم میکنی - اره اصلا ما از همین لحظه متحدیم مطمئنم که از اورکها سودی نبردید - نه اونها با ما مثل برده هاشون برخورد میکنند - خوب پس به این فکر کن یه روز هزار اورک رو به بردگی داشته باشی - چه کیفی میدی - خوب شمال بودی دقیق کجا - کارن دوم - کارن دوم - اره من پیک موریام - خوب خبرشون چی بود چیز خاصی نیست - شاید متحدت لازم باشه بدونه - نه بدرد نخوره سر شاه الف ها را بدرد نمیارم اصرار های لگولاس واقعا بی فایده بود گورباد اخبار آنگمارو واقعا بی ارزش طلقی می کرد تلاش ها چند باره لگولاس برای حرف کشیدن فایده ای نداشت بلاخرهسه رور بعد نزدیک غروب قایق متوقف شد لگولاس نگاهی کرد گور باد : پیاده شین پیام را به به ساروگین بدین - نه ما هم از اونا سهم دارید - لازم نکرده پیاده شید 5 نفر کافیه فردا صبح ما تو امون هیلیم تا غروب هم رسیدم شما هم شب می تونید سهم تون رو بشمرید گوبلین غرولند از قایق پیاده شدند و به طرف موریا حرکت کردند لگولاس برای اخرین بار نامیدانه از گورباد خواست تا پیام کارن دوم بهش بگه - چیز خاصی نیست هیچی اونا از الف های سیاهبیشه می ترسند فکر می کنند که می خواهند حمله کنند هی میگن نیروها تون رو بیشتر کنید استحکامت قوی تر کنسد تا می تونید تله گذاری کنید ولی آنگماری ها واقعا احمق اند نمی دونند چه فرد خوبی شاه الفهاست لگولاس نقشه بطور کامل پیاده کرده بود همه چیز محیا بود فقط کافی بود فردا صبح بیدار میشد وتک تک گوبلین ها را سر به نیست می کرد وقتی که خاطرش از همه چیز راحت شد به آسودگی خوابید با طلوع خورشید آمون هیل از دور پیدا شد لگولاس که دیگر به امون هیل رسیده بود دیگر کاری با گوبلین ها نداشت یکی از گوبلین ها داشت از کنارش رد میشد را تواب هل داد بلندشد گوبلین دیگری مشغول شکار ماهی بود و تا کمر به بیرون قایق خم شده بودیک ضربه ارام اورا به داخل ابسرنگون کرد گوبلین ها تازه فهمیده بودند چه فریبی خورده اند گوربادباورش نمی شد تمام کاخ آرزوهایش به ویرانه تبدیل - هی توگفتی شاه الفهای بیشه ای - نه پسر شاهم - پس قول قرارمون چی میشه - هیچی فقط می دونم گوبلین ها مهمانداران خوبی برای الف ها هستند - بکشیدش گوبلین ها به لگولاس حرکت کردند اما قبل از اینکه بخواهند ضربه بزنند لگولاس دستهای انها را گرفت وسرهایشن رابه هم زد بعد هم انها به بیرون قایق انداختگورباد تنها وبی دفاع مانده بود وهیچکاری از دستش بر نمامد لگولاس چند گام برداشت اوراهم با لگد به بیرون انداخت لگولاس نگاهی به تلاش های گوبلینهائی کرد قصد دشتند خود را روی آب نگاه دارند کرد ویرایش شده در آوریل 11, 2015 توسط الوه تصحیح شکل نوشتار 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست
mvp2361372 78 ارسال شده در مه 1, 2015 خب مجداد به سراغ ارانوگ میریم ویاد ادور می شوم داستان بجائی رسید زمانی انتها به آیزنگارد حمله کردند ارانوگ کاملا فهمید مقاومت فایده ای ندارد وبه همراه چند اورک دیگر به کوهای اطراف آیزنگارد گریخت لاچبروب:برنامه ات چیه می خوای چکار کنی اینجا موندن خطرناک هر لحظه ممکنه رو هان سوارانش را برای پیدا کردن ما بفرسته ارانوگ: انقدر غر نزن تمام چیزهائی رو که گفتی میدونم موندم به موردور بریم به طرف شمال حرکت کنیم - من میگم بریم شمال موردور می خواد به گاندور حمله کنه و احتمال اینکه روهان به کمک گاندور بره زیاده - مزخرف نگو اگه روهان قدرتش رو داشت تو ادوراس می موند - درسته گریما نقشش رو تو ادوراس خوب بازی کرد و ادوراس ضعیف شد اما یادت الباقی روهان قدرت زیادی رو داره مطمئن باش اگه تئودن وقت مورد نیاز رو داشت خودش به ما حمله نه اینکه توی هلمز دیپ مخفی بشه - اما مسیر موریا از کنار فنگهورن رد میشه خیلی خطرناکه مطمئن باش دوبرابر انتهائی که به ما حمله کردند توی فنگهورن می چرخن - مگه قرار از اوناجا رد بشیم - پس می خوای کجا بریم - از وری کوهها - اما اگه دست خالی بریم ما رو به کارگری می گیرند - نگران نباش اونش با من فردا شب ماه کاملا مخفی میشه از این فرصت استفاده کرد تا خودمون رو به برج برسونیم - برسونیم که چی بشه - هیچی یک پیغام جعلی ازسارومان برای برای ساروگین که مارو به عنوان کارگزار های نظامی معرفی می کنه بعد فکر کردی ساروگین جرعت مخالفت میکنه - اره خوبه ولی از من میشنوی همین امشب هم خوبه انتها چشماشون ضعیفه این یکم روشنائی می تونه کمک کنه جلوی پامون رو بهتر ببینم - خیلی خب تو همین جا باش من با چند تا دیگه میرم احتمالا نیمه های شب برمی گردم - خوبه فقط از اون خرت پرت ها بیشتر بردار شاید پیام های سارومان بیشتر بشه لاچبروبلبخندی زد وبه راه افتاد چند ساعتی از نیمه شب گذشته بود ولاچبروب تاخیر کرده بود ارانوگ نگران تاخیر لاچبروب شده بود چند بارهم سرک کشیده بود اما هیچ نشانه ای ازانها نبود ارانوگ بدیگر طاقتش طاق شدچند اورک دیگر برداشت وبه طرف ایزنگارد حرکت کردند به محض اینکه از کوهستان پائین امدند متوجهش دند دو تن از انتها جلوی دروازه شمالی ایستاده اند ارانوگ نگاهی به چشمهای درشت انتها کرد یکسره در می چرخید وثابت نبود ارا نوگ نامید شد وفقط نگاه کرد که در همین لحظه سر وصدائی از پشت دیوار ها امد انتها نگاهشان را برگرداندندتا ببیند چه شده بلافاصله ارانوگ به طرف دروازه حرکت کرد در نزدیکی دروازه لاچبروب از انجا بیرون امد وبا هم به طرف مخیفیگاه حرکت کردند لاچبروب : اینجا چکار میکنی ارا نوگ : چرا دیر کردی - تقصیر یکی از این احمقه بود شمشیرش از دستش افتاد منم گردنشو زدم که اون 2 تا انت دارنه میان مجبور شدیم برگدیم توی برج انتها جنازه اون احمق رو پیکردن فهمیدن اورکهای بیشتری باید اونجا باشند هر چی صبر کردیم فایده ای نداشت اخر با همون چیزی انتها را به اونجا کشیده بود اونها را یک جای دیگه قرستادیم هر چی خنجر تود تو بالمون بود رو باتمام قدرت پرت محافظ دروازه اونهطرف رفتن ما تونستیم بیایم بیرون خیلی استراحت کنید فردا صبح میریم موریا - نه همین الان دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم همش باترس بخوابم صدای همهمه ای از بین اورکها برخواست مبنی برتائید حرفهای لاچبروب همان شب اورکها حرکت کردند واز میان کوههای مه الود به طرف شمال حر کت می کردند وشب روز مسیرشان را ادامه - ارانوگ نظرت چیه که بریم دول گولدور نه تنها پلی که از روی بزرگ رود میگذره مسیرش از کنار جنگل لورین مطمئنم که نمی خوای با الفهای اونجا هم کلام شی - میشه از کنارش رد بشیم - بعد باید با انتهای عصبانی که دنبال ما می چرخند روبرو بشیم شرق هم تماما دشمن ما هستند پس تنها راه باقی مونده شماله بلاخره بعد از دوهفته دروازه های موریا نمایان شد دو گوبلین جلوی دروازه ایستاده بودند که با رسیدن دسته ارانوگ نیزه هایشان را طرف ارانوگ گرفتند - راه بازکنید احمق از ایزنگارد میایم - صبر کنید تا فرمانروا رو باخبر کنم ارانوگ که اندازه کافی از مسیر های ناهموار کوهای مه الود کشیده این امر به صبر مانند جرقه ای برای کوره در حال انفجار ارانوگ شمشیرش را کشید وگردن نگهبانان را زد - هماهنگ شد راه بیافتید مستقیم راه تالار اصلی را گرفت و هر کست را که می خواست سارانوگ را مطلع کند را گردنی می زد سارانوگ به محض این ارانوگ را دید از جای برخواست رو به فرمانده نگهبانها کرد - چرا نگفتی ارانوگ اینجاست - من نذاشتم بهتره یه فکری به حال جنازه هاشون بکنی مثل اینکه احساس گردن کلفتی می کنی دستور دادی که قبل ورود نمایندگان آیزنگارد با تو هما هنگ بشه هنوز شما گوبلین ها هنوز نفهمیدید حق ندارید دروازه هاتون برای اورکها بسته نگه دارید لاچبروب یک نفر بفرست بگو لشگر ایزنگارد به طرف موریا حرکت کنه که مااینجا رو از چنگ دورفها بیرون کشیدیم مطمئنا 500 اورک برای پس گرفتن از گوبلین کافیه - - از این لحظه به بعد به فرمان جناب سارومان تمام نیروهای نظامیت تحت امر من هستند مگر اینکه بخوای مخالفت کنی و وانوقت کل اورکهای ایزنگارد روی سرت خراب بشن - خوب بفمائید برنامه تون چیه - اول شما گوبلین فقط بلدید تیر رها کولی بلد نیستید رو هدف بنشونیدش می خواهم همین الان پادگانی بزرگ برای اموزش حداقل 500 گوبلین اماده بشه - تالار بزرگ مناسبه - خوبه - می خواهم تمام وسایل اموزش اونجا مهیا باشه - چشم حتما - زود باش اتاقت رو ششنون بده و به فکر اتاق دیگه برای خودت باشه - فقط جنابد ارانوگ می خواستم معرفی نامه جناب سارومان رو ببینم - نامه را نشونش بدید یکی از اورکها نامه را نشانش داد - خیلی جالبه - چی جالبه تاریخ این مربوط به دو هفته قبل این در صورتیکه خبر رسیده سه هفته پیش ایزنگارد سقود کرده متقلب سارانوگ نگاهی به دستیارکرد - ماجروکا از جلوی درواز تا اینجا چند نگهبان گذاشتی - 18 نفر سرورم - کماندارها 18 نفرشون رو بکشید به محض فرمان سارانوگ چند تن از اورکها روی زمین افتادند - از شما متقلب ها واقعا متشکرم چون برای اولین بار تیر هامون به هدف می خوره حالا قبل از اینکه مهارتمان در تیر اندازی ثابت بشه برید بیرون واقعا حیف شد چون می خواستم تمام بازماندگان اِزنگارد رو با روی خوش بپذیرم ولی حالا داستان فرق می کن بهتره هرچی سریعتر از اینجا برید چند ساعت گوبلین شکارچی شما رو تعقیب می کنند تیر ها اماده اورکها متوجه وخا مت کار شدند از انجا فرار کحردند - رها کنید چند اورک دیگر روی زمین افتادند اورکها با تمام توان می دویدند گوبلین ها از پی انها ارانوگ :زود باشید حرکت کنید اگه بیرون هم دنبالمون کردند با هاشون درگیر میشیم ادامه داد سارانوگ از این کارت پشیمون منتظر روزی باش که از ترس به پاهام بوسه بزنی سارانوگ دستور سلاخی اورکها را داد اورکها در بد مخمصه ای گیر کرده 7 در وازه تا ورودی اصلی مانده بود گوبلین دنبالشان میکردند سرعت گوبلین به شکل باور نکردنی بالا بودو هر لحظه به انها نزدیک می شدندتنها دو دروازه مانده بود 5گوبلین فاصله با وارکها کمتر از یک متر بود وفقط کافی بود از شمشیرشان استفاده ارانوگ وایستاد تا جلوی گوبلین را بگیرد شمشیرش را چرخاند وپای یکی از گوبلین هارا برید ودرادمه حرکت دستش گردن گوبلین دیگجری را زد همین حرکت کافی بود تا گوبلین ها بترسند وعقب بایستند ارانوگ دوباره شروع به دویدن کرد و فاصله ای که عقب افتاده بود را جبارن کرد در همین لحضه تیری به بازوی ارانوگ فرو رفت گوبلین ها در حال تیر انداز بود ند بللافصله ارا نگدستو تا سپرهایشان بر پشت محکمکنند تیر های گوبلیر ناله کنان از بغلشن می گذشت و گاهی با انها برخورد می کرد بلا خره از دورزه خارج اورکه بیشترشن زخمی ارانوگ دستو را داد سرع از حاشیه کوه بالا بروند وکمان هایشان ار امده کنند گوبلین ها از در اوزه که بیرون امدند فهمیدن حالا داستان برعکس انها باید که دیگر دیر شده بوددستور تیر اندازی توسط ارانوگ صادر شده بود وتمام گوبلین به خون افتادند گروه دگیری هم بیرون امدند وبه سرنوشت گروه قبلی دچار شدند سارانوگ فریاد زد نرید بیرون اون یه تله است ارانوگ فریاد زد :سارانوگ می دونم که صدام رو میشنوی تیری به بازوی منخورد قسم می خورم این تیر رو به گلوت فروکنم همین لحظه 5 تن از اورکها پاهایشان در اخرین لحظات تیر خورده بود پیش ارانوگ اومدند زخم پاهای قویه نمی تونیم باهاتون بیایم ولی می تونیم جلوی اونا را بگیریم خیلی خوب شندید که چی گفتن بعید می دونم کسی حاضر باشه مرگ اینها بی دلیل بشه اگه کسی سالمه به زخمی هاروکمک کنه تا از اینجا فاصله بگیریم لاچبروب خودش رو ارانوگ نزدیک کرد اگر اخلاقت بهتر می بود این جوری نمی شد - تو اینها رو نمیشناسی 4 سال پیش تالبوگ 2 ماه جنگید تا تونست تالار ها دورفها را یکی روپس از دیگی بگیره انقدر تلفات داد که دیگه نمی تونست ریسک کنه ونیرو هاش رو قسمت از طرفی هم حاضر نبوداون را خالی بزاره تا دورف ها پس بگیرنش برای همین با گوبلین ها مذاکرزه کرد کارا دخت سارانوگ رو به اینشرط به عنوان فرمانروای موریا باشهکه تا 50 سال به دول گولدور و تا زمانی که محافظین موریا از شهر گوبلین تامین میشه به شهر گوبلین مالیات بده اما اون فقط 2 ماه به تعهداتش عمل کرد اعلام کرد دیگه به هیچ کومشون باج نمیده تالبوگ که هنوز تجیدی قوا نکرده بوه کارادخت هم یک ماه قبل از عقاب شکست سنگینی خورده بود سارانوگ که اونها رو ضعیف خودش فرماروی تریکی های مرکز خطه میانی اعلام کرد شهرشهر گوبلیی ودولگولدور رو به عنوان مستعمراتش اعلام کرده واز ونها باج میگیره مطمئمنم الان ایزنگارد رو از خودش می دونه بعید نیست به الفها هم حمله کنه - تو این چیز ها رو از کجا می دونی - هر چی باشه من 42 سالمه تمام شهر های تاریکی رو دیددم دول گولدور در وازه های سیاه برج بارادور کوه نابودی قلمرو ازبین رفته آنگمار ولی تو یک یوروک های 3 ساله ای - حالا برنامه ات چیه - کارا دخت - کارادخت چی - من با اون توی دول گولدور بودم اون منو میشناسه می تونیم ازش کمک بخوایم - چه کمکی - مشخصه تو مسئول کوره ها بودی تو فقط نیاز به کارگر داری بتونی کوره های بزرگتری از آیزنگارد بسازی - این خوبه اما کجا - نگاهت به شمال باشه بعد اتمام کوهای مه آلود رشته کوهی دیگری با فاصله کمی دار از شرق به غرب کشیده شده در شرقی ترین نقطه این رشته کوه پایتخت یک قلمرو باستانی ویران شده اس ت جائی برای اولین بار ملکورقلعه مستحکمیبرای خودش ساخت - انگمار - درسته پس بهتره راه بیفتیم یک جای خوب پناه بگیریم تا زخم هامون خوب بشهخب مجداد به سراغ ارانوگ میریم ویاد ادور می شوم داستان بجائی رسید زمانی انتها به آیزنگارد حمله کردند ارانوگ کاملا فهمید مقاومت فایده ای ندارد وبه همراه چند اورک دیگر به کوهای اطراف آیزنگارد گریخت لاچبروب:برنامه ات چیه می خوای چکار کنی اینجا موندن خطرناک هر لحظه ممکنه رو هان سوارانش را برای پیدا کردن ما بفرسته ارانوگ: انقدر غر نزن تمام چیزهائی رو که گفتی میدونم موندم به موردور بریم به طرف شمال حرکت کنیم - من میگم بریم شمال موردور می خواد به گاندور حمله کنه و احتمال اینکه روهان به کمک گاندور بره زیاده - مزخرف نگو اگه روهان قدرتش رو داشت تو ادوراس می موند - درسته گریما نقشش رو تو ادوراس خوب بازی کرد و ادوراس ضعیف شد اما یادت الباقی روهان قدرت زیادی رو داره مطمئن باش اگه تئودن وقت مورد نیاز رو داشت خودش به ما حمله نه اینکه توی هلمز دیپ مخفی بشه - اما مسیر موریا از کنار فنگهورن رد میشه خیلی خطرناکه مطمئن باش دوبرابر انتهائی که به ما حمله کردند توی فنگهورن می چرخن - مگه قرار از اوناجا رد بشیم - پس می خوای کجا بریم - از وری کوهها - اما اگه دست خالی بریم ما رو به کارگری می گیرند - نگران نباش اونش با من فردا شب ماه کاملا مخفی میشه از این فرصت استفاده کرد تا خودمون رو به برج برسونیم - برسونیم که چی بشه - هیچی یک پیغام جعلی ازسارومان برای برای ساروگین که مارو به عنوان کارگزار های نظامی معرفی می کنه بعد فکر کردی ساروگین جرعت مخالفت میکنه - اره خوبه ولی از من میشنوی همین امشب هم خوبه انتها چشماشون ضعیفه این یکم روشنائی می تونه کمک کنه جلوی پامون رو بهتر ببینم - خیلی خب تو همین جا باش من با چند تا دیگه میرم احتمالا نیمه های شب برمی گردم - خوبه فقط از اون خرت پرت ها بیشتر بردار شاید پیام های سارومان بیشتر بشه لاچبروبلبخندی زد وبه راه افتاد چند ساعتی از نیمه شب گذشته بود ولاچبروب تاخیر کرده بود ارانوگ نگران تاخیر لاچبروب شده بود چند بارهم سرک کشیده بود اما هیچ نشانه ای ازانها نبود ارانوگ بدیگر طاقتش طاق شدچند اورک دیگر برداشت وبه طرف ایزنگارد حرکت کردند به محض اینکه از کوهستان پائین امدند متوجهش دند دو تن از انتها جلوی دروازه شمالی ایستاده اند ارانوگ نگاهی به چشمهای درشت انتها کرد یکسره در می چرخید وثابت نبود ارا نوگ نامید شد وفقط نگاه کرد که در همین لحظه سر وصدائی از پشت دیوار ها امد انتها نگاهشان را برگرداندندتا ببیند چه شده بلافاصله ارانوگ به طرف دروازه حرکت کرد در نزدیکی دروازه لاچبروب از انجا بیرون امد وبا هم به طرف مخیفیگاه حرکت کردند لاچبروب : اینجا چکار میکنی ارا نوگ : چرا دیر کردی - تقصیر یکی از این احمقه بود شمشیرش از دستش افتاد منم گردنشو زدم که اون 2 تا انت دارنه میان مجبور شدیم برگدیم توی برج انتها جنازه اون احمق رو پیکردن فهمیدن اورکهای بیشتری باید اونجا باشند هر چی صبر کردیم فایده ای نداشت اخر با همون چیزی انتها را به اونجا کشیده بود اونها را یک جای دیگه قرستادیم هر چی خنجر تود تو بالمون بود رو باتمام قدرت پرت محافظ دروازه اونهطرف رفتن ما تونستیم بیایم بیرون خیلی استراحت کنید فردا صبح میریم موریا - نه همین الان دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم همش باترس بخوابم صدای همهمه ای از بین اورکها برخواست مبنی برتائید حرفهای لاچبروب همان شب اورکها حرکت کردند واز میان کوههای مه الود به طرف شمال حر کت می کردند وشب روز مسیرشان را ادامه - ارانوگ نظرت چیه که بریم دول گولدور نه تنها پلی که از روی بزرگ رود میگذره مسیرش از کنار جنگل لورین مطمئنم که نمی خوای با الفهای اونجا هم کلام شی - میشه از کنارش رد بشیم - بعد باید با انتهای عصبانی که دنبال ما می چرخند روبرو بشیم شرق هم تماما دشمن ما هستند پس تنها راه باقی مونده شماله بلاخره بعد از دوهفته دروازه های موریا نمایان شد دو گوبلین جلوی دروازه ایستاده بودند که با رسیدن دسته ارانوگ نیزه هایشان را طرف ارانوگ گرفتند - راه بازکنید احمق از ایزنگارد میایم - صبر کنید تا فرمانروا رو باخبر کنم ارانوگ که اندازه کافی از مسیر های ناهموار کوهای مه الود کشیده این امر به صبر مانند جرقه ای برای کوره در حال انفجار ارانوگ شمشیرش را کشید وگردن نگهبانان را زد - هماهنگ شد راه بیافتید مستقیم راه تالار اصلی را گرفت و هر کست را که می خواست سارانوگ را مطلع کند را گردنی می زد سارانوگ به محض این ارانوگ را دید از جای برخواست رو به فرمانده نگهبانها کرد - چرا نگفتی ارانوگ اینجاست - من نذاشتم بهتره یه فکری به حال جنازه هاشون بکنی مثل اینکه احساس گردن کلفتی می کنی دستور دادی که قبل ورود نمایندگان آیزنگارد با تو هما هنگ بشه هنوز شما گوبلین ها هنوز نفهمیدید حق ندارید دروازه هاتون برای اورکها بسته نگه دارید لاچبروب یک نفر بفرست بگو لشگر ایزنگارد به طرف موریا حرکت کنه که مااینجا رو از چنگ دورفها بیرون کشیدیم مطمئنا 500 اورک برای پس گرفتن از گوبلین کافیه - - از این لحظه به بعد به فرمان جناب سارومان تمام نیروهای نظامیت تحت امر من هستند مگر اینکه بخوای مخالفت کنی و وانوقت کل اورکهای ایزنگارد روی سرت خراب بشن - خوب بفمائید برنامه تون چیه - اول شما گوبلین فقط بلدید تیر رها کولی بلد نیستید رو هدف بنشونیدش می خواهم همین الان پادگانی بزرگ برای اموزش حداقل 500 گوبلین اماده بشه - تالار بزرگ مناسبه - خوبه - می خواهم تمام وسایل اموزش اونجا مهیا باشه - چشم حتما - زود باش اتاقت رو ششنون بده و به فکر اتاق دیگه برای خودت باشه - فقط جنابد ارانوگ می خواستم معرفی نامه جناب سارومان رو ببینم - نامه را نشونش بدید یکی از اورکها نامه را نشانش داد - خیلی جالبه - چی جالبه تاریخ این مربوط به دو هفته قبل این در صورتیکه خبر رسیده سه هفته پیش ایزنگارد سقود کرده متقلب سارانوگ نگاهی به دستیارکرد - ماجروکا از جلوی درواز تا اینجا چند نگهبان گذاشتی - 18 نفر سرورم - کماندارها 18 نفرشون رو بکشید به محض فرمان سارانوگ چند تن از اورکها روی زمین افتادند - از شما متقلب ها واقعا متشکرم چون برای اولین بار تیر هامون به هدف می خوره حالا قبل از اینکه مهارتمان در تیر اندازی ثابت بشه برید بیرون واقعا حیف شد چون می خواستم تمام بازماندگان اِزنگارد رو با روی خوش بپذیرم ولی حالا داستان فرق می کن بهتره هرچی سریعتر از اینجا برید چند ساعت گوبلین شکارچی شما رو تعقیب می کنند تیر ها اماده اورکها متوجه وخا مت کار شدند از انجا فرار کحردند - رها کنید چند اورک دیگر روی زمین افتادند اورکها با تمام توان می دویدند گوبلین ها از پی انها ارانوگ :زود باشید حرکت کنید اگه بیرون هم دنبالمون کردند با هاشون درگیر میشیم ادامه داد سارانوگ از این کارت پشیمون منتظر روزی باش که از ترس به پاهام بوسه بزنی سارانوگ دستور سلاخی اورکها را داد اورکها در بد مخمصه ای گیر کرده 7 در وازه تا ورودی اصلی مانده بود گوبلین دنبالشان میکردند سرعت گوبلین به شکل باور نکردنی بالا بودو هر لحظه به انها نزدیک می شدندتنها دو دروازه مانده بود 5گوبلین فاصله با وارکها کمتر از یک متر بود وفقط کافی بود از شمشیرشان استفاده ارانوگ وایستاد تا جلوی گوبلین را بگیرد شمشیرش را چرخاند وپای یکی از گوبلین هارا برید ودرادمه حرکت دستش گردن گوبلین دیگجری را زد همین حرکت کافی بود تا گوبلین ها بترسند وعقب بایستند ارانوگ دوباره شروع به دویدن کرد و فاصله ای که عقب افتاده بود را جبارن کرد در همین لحضه تیری به بازوی ارانوگ فرو رفت گوبلین ها در حال تیر انداز بود ند بللافصله ارا نگدستو تا سپرهایشان بر پشت محکمکنند تیر های گوبلیر ناله کنان از بغلشن می گذشت و گاهی با انها برخورد می کرد بلا خره از دورزه خارج اورکه بیشترشن زخمی ارانوگ دستو را داد سرع از حاشیه کوه بالا بروند وکمان هایشان ار امده کنند گوبلین ها از در اوزه که بیرون امدند فهمیدن حالا داستان برعکس انها باید که دیگر دیر شده بوددستور تیر اندازی توسط ارانوگ صادر شده بود وتمام گوبلین به خون افتادند گروه دگیری هم بیرون امدند وبه سرنوشت گروه قبلی دچار شدند سارانوگ فریاد زد نرید بیرون اون یه تله است ارانوگ فریاد زد :سارانوگ می دونم که صدام رو میشنوی تیری به بازوی منخورد قسم می خورم این تیر رو به گلوت فروکنم همین لحظه 5 تن از اورکها پاهایشان در اخرین لحظات تیر خورده بود پیش ارانوگ اومدند زخم پاهای قویه نمی تونیم باهاتون بیایم ولی می تونیم جلوی اونا را بگیریم خیلی خوب شندید که چی گفتن بعید می دونم کسی حاضر باشه مرگ اینها بی دلیل بشه اگه کسی سالمه به زخمی هاروکمک کنه تا از اینجا فاصله بگیریم لاچبروب خودش رو ارانوگ نزدیک کرد اگر اخلاقت بهتر می بود این جوری نمی شد - تو اینها رو نمیشناسی 4 سال پیش تالبوگ 2 ماه جنگید تا تونست تالار ها دورفها را یکی روپس از دیگی بگیره انقدر تلفات داد که دیگه نمی تونست ریسک کنه ونیرو هاش رو قسمت از طرفی هم حاضر نبوداون را خالی بزاره تا دورف ها پس بگیرنش برای همین با گوبلین ها مذاکرزه کرد کارا دخت سارانوگ رو به اینشرط به عنوان فرمانروای موریا باشهکه تا 50 سال به دول گولدور و تا زمانی که محافظین موریا از شهر گوبلین تامین میشه به شهر گوبلین مالیات بده اما اون فقط 2 ماه به تعهداتش عمل کرد اعلام کرد دیگه به هیچ کومشون باج نمیده تالبوگ که هنوز تجیدی قوا نکرده بوه کارادخت هم یک ماه قبل از عقاب شکست سنگینی خورده بود سارانوگ که اونها رو ضعیف خودش فرماروی تریکی های مرکز خطه میانی اعلام کرد شهرشهر گوبلیی ودولگولدور رو به عنوان مستعمراتش اعلام کرده واز ونها باج میگیره مطمئمنم الان ایزنگارد رو از خودش می دونه بعید نیست به الفها هم حمله کنه - تو این چیز ها رو از کجا می دونی - هر چی باشه من 42 سالمه تمام شهر های تاریکی رو دیددم دول گولدور در وازه های سیاه برج بارادور کوه نابودی قلمرو ازبین رفته آنگمار ولی تو یک یوروک های 3 ساله ای - حالا برنامه ات چیه - کارا دخت - کارادخت چی - من با اون توی دول گولدور بودم اون منو میشناسه می تونیم ازش کمک بخوایم - چه کمکی - مشخصه تو مسئول کوره ها بودی تو فقط نیاز به کارگر داری بتونی کوره های بزرگتری از آیزنگارد بسازی - این خوبه اما کجا - نگاهت به شمال باشه بعد اتمام کوهای مه آلود رشته کوهی دیگری با فاصله کمی دار از شرق به غرب کشیده شده در شرقی ترین نقطه این رشته کوه پایتخت یک قلمرو باستانی ویران شده اس ت جائی برای اولین بار ملکورقلعه مستحکمیبرای خودش ساخت - انگمار - درسته پس بهتره راه بیفتیم یک جای خوب پناه بگیریم تا زخم هامون خوب بشه از دوستان به خاطر غلط های تایپی زیادی که دارم عذر خواهی میکنم خیلی سعی می کنم نداشته باشم ولی مثل اینکه میسر نیست :دی تشکر ویژه از آقا یا خانم الوه که زحمت کشیدند این بار غلط های تاپی رو اصلاح کردند 1 به اشتراک گذاری این پست لینک به پست